از قم جلوی سفر به لیبی را گرفتند
خاطرات حسن حبیبی از امام موسی صدر
فرزانه ابراهیمزاده
تاریخ ایرانی: آخرین روز آگوست ۱۹۸۷ خبری عجیب و ناگوار مورد توجه رسانههای جهان قرار گرفت: آیتالله سید موسی صدر روحانی مبارز و رئیس مجلس اعلای شیعیان لبنان در لیبی ناپدید شد. معمایی که بعد از ۳۸ سال به عنوان یکی از نقاط مبهم تاریخ معاصر ناگشوده باقی مانده است.
او در روز ۹ شهریور ۱۳۵۷ دیداری با معمر قذافی، رهبر لیبی داشت و دیگر کسی او را ندید. دولت ایران با وجود شرایط انقلابی بلافاصله هیاتی را به لیبی فرستاد تا از سرنوشت امام موسی خبردار شوند. اما دولت لیبی حضور او را در این کشور با وجود همه شواهد موجود رد کرد گرچه همه نزدیکانش میدانستند که ایشان به دعوت قذافی برای دیداری چند روزه به لیبی رفته بود و آخرین نامهاش خطاب به خانواده درست در همان روزی که مفقود شده بود در هتلالشاطی طرابلس نوشته و ارسال شده است. در طول ۳۸ سالی که از ربوده شدن امام موسی صدر گذشته اخبار ضد و نقیض زیادی درباره سرنوشت او منتشر شده است. حسنی مبارک، رئیسجمهور پیشین مصر در خاطراتش نوشته که مشاجرهای بین امام موسی صدر و قذافی درگرفته و رهبر لیبی پس از آن دستور قتل ایشان را صادر کرده است. عبدالرحمن شلقم، وزیر امور خارجه اسبق لیبی نیز در خاطراتش روایت کرده که دلیل بازداشت و قتل امام موسی صدر جملهای است که رهبر شیعیان لبنان خطاب به رهبر سابق لیبی گفته بود: «تو چیزی از دین نمیفهمی و به اسلام گستاخی میکنی...»
روایتهایی از این دست که مبتنی بر شهادت امام موسی صدر است را خانواده ایشان نمیپذیرند. در سالهایی که از مفقود شدن امام موسی صدر میگذرد، تلاشهای زیادی برای روشن شدن وضعیت ایشان و همراهانش انجام شد. اما قذافی هیچگاه پاسخی برای سؤالهای بیشمار کسانی که دنبال این راز بودند نداشت. پروندهای که با مرگ قذافی و برخی از افراد نزدیکش همچنان بیجواب مانده است. خانواده امام موسی صدر تا رسیدن به پاسخ روشن این پرونده را رها نکرده و هنوز پیگیر آن هستند تا سرنوشت مبهم یکی از مهمترین چهرههای سیاسی تاریخ معاصر که از دید کسانی که ایشان را از نزدیک میشناختند مردی جدی با روحیه رهبری بود را روشن کنند.
یکی از افرادی که با امام موسی صدر از نزدیک آشنایی داشت و جزو آخرین کسانی بود که با ایشان ملاقات کرد، دکتر حسن حبیبی معاون اول رئیسجمهور در دوران سازندگی و اصلاحات و یکی از اعضای هیات تدوین قانون اساسی ایران بود. حبیبی در آخرین روزهای زندگی خود به درخواست موسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر گفتوگویی داشت و از ایشان و آخرین روزهایی گفت که امام موسی صدر دیده شده است. گفتوگویی که در کتابی بعد از درگذشت ایشان منتشر شده و زاویههای تازهای در پرونده امام موسی صدر باز کرده است. در این گفتوگو حورا صدر فرزند امام موسی نیز حضور داشته و در بعضی از مباحث وارد میشود. نکته قابل توجه این گفتگو حواشی آن است که برخی پاسخهای گنگ و سؤالات بیجواب حبیبی را کامل میکند.
آخرین شب
حبیبی خاطرات آخرین دیدارش با امام موسی صدر را اینگونه روایت کرده است: «شب آخری که امام (موسی صدر) میخواستند (به لبنان بروند و از آنجا) عازم لیبی شوند، با هم بودیم. تا اواخر شب نشستیم و در خدمت ایشان بودیم... وقت به صحبتهای متفرقه گذشت، شما بهتر میدانید که امام موسی صدر کمخواب بودند. گفتوگو که تمام شد، از ایشان خواستم پیش از رفتن استراحت کنند که گفتند نه، دیگر فرصتی برای استراحت نیست. به هر حال با خواهش و تمنا ایشان را قانع کردیم که دو ساعتی استراحت کنند. هنگام خداحافظی گفتم سفر به خیر باشد و انشالله باز هم شما را همین ایام ببینیم. گفت رفتنش که با خودم است، ولی بازگشتش را نمیدانم. به هر حال این آخرین خاطرهای است که همیشه در یاد من مانده است. صحنه آخری که ایستاده بودیم، قامت بلند ایشان را به خوبی در یاد دارم.»
این دیدار درست چند روز پیش از سفر بیسرانجام سید موسی صدر به لیبی در پاریس انجام شد: «به پاریس آمده بودند. چند روزی بودند و قرار بود بروند به لیبی. بیشتر بحث ما هم در اطراف همین مسائل و اوضاع و احوال روز بود. جزئیات بیشتری به یاد ندارم. البته اصل موضوع، این ملاقات است، من از آخرین کسانی بودم که ایشان را دیدم. اولین دفعه هم زمانی ایشان را دیدم که فکر میکردم از بیروت راهی مارسی شده بودند. به همراه آقای صادق طباطبایی به استقبال ایشان رفته بودیم و از آنجا ایشان را به خانه بردیم.» صادق طباطبایی در این دیدار به دایی خود میگوید که آقای حبیبی شعر هم میگوید و با درخواست امام موسی صدر شعری را برایشان خواند.
در جایی از این گفتوگو حورا صدر مدیر موسسه امام موسی صدر به دو سخنرانی ایشان در اتحادیه انجمنهای اسلامی اشاره کرد که حبیبی با تردید این نکته که این سخنرانیها در پاریس نبوده است، پاسخ داد: «اینها را باید از صادق (طباطبایی) بپرسید. برای بچههای پاریس که نبود، من هم چنین مراسمی را در آلمان به یاد ندارم. زمانی که من در آلمان بودم، مسافرتی به آلمان نداشتند.»
البته این سؤال در پاورقی با استناد به جلد دوم خاطرات سیاسی – اجتماعی طباطبایی اینگونه پاسخ داده میشود که ایشان در تمام سفرهایشان به اروپا حداقل در یک یا دو جلسه با اعضای انجمنهای اسلامی جلسه داشتند و روی محور توجه به استیلای تفکرات مارکسیستی در جنبشهای دانشجویی و پاسخ به شبهات صحبت میکردند.
در بخشی از این گفتوگو حبیبی به سؤالاتی درباره حضور امام موسی صدر در جریان تدفین دکتر شریعتی پاسخ داد. او علت درگیر شدن امام را انتقال پیکر شریعتی به سوریه دانسته: «دکتر شریعتی در ساوتهمپتون فوت کرده بود، ایشان را به لندن آوردند و از آنجا به سوریه بردند. امام موسی صدر در جریان تدفین در سوریه دخالت کرده بود تا اجازههای لازم را بدهند و مزاحمتی فراهم نکنند. به نظر میرسد که صادق طباطبایی امام موسی صدر را از مرگ ایشان خبردار کرده بود. امام موسی صدر خود شخصاً به سوریه رفت و نماز آخر دکتر شریعتی را اقامه کرده بود و او را تا گورستان سیده زینب دمشق همراهی کرد.»
حبیبی که سال پیش از ربوده شدن امام موسی صدر با ایشان بیشتر همنشین شده بود در جای دیگری از این گفتوگو خاطرهای را یادآور شد: «ما در مدت کوتاهی از ایستگاه راهآهن تا موقعی که در اتومبیل نشستیم و مقداری راه رفتیم، بلافاصله ارتباط برقرار کردیم. البته ایشان قبلاً از طریق گفتوگو با دیگران، من را میشناختند. یعنی میدانستند کسی که الان در ماشین نشسته کیست. من هم ایشان را میشناختم. ولی این که یک مرتبه دو طرف، ظرف چند دقیقه بتوانند ارتباط برقرار کنند، مربوط به رفتار ایشان میشد.»
حبیبی به خاطراتی که در پاریس از امام موسی صدر داشتند اشاره میکند و با یادآوری این نکته که در آخرین شب دیدارشان کتاب اخلاق ناصری محور گفتوگویشان بود درباره اختلافات نظرشان گفت: «مثلاً من گفتم که خواجه نصیر یکی از افرادی است که در سلسله روات حدیث قرار دارد و از لحاظ فقهی تعدیل میشود. چنین حرفهایی هم زده و ایشان هم میگفت عجب اینجور بوده؟ ولی اینها فایده ندارد، خواجه نصیر خواجه نصیر است.»
تلاشی که متوقف شد
حبیبی درباره اتفاقاتی که بعد از ربوده شدن امام موسی صدر و اقداماتی که برای مشخص شدن سرنوشت ایشان رخ داد هم گفت: «همان زمان بعد از پیروزی انقلاب، این بحث پیش آمد که هیاتی به لیبی برود. با توجه به این که من عضو شورای انقلاب بودم و مسئولیتهایی داشتم، با من صحبت کردند که بروم. یکی دو نفر دیگر هم قرار بود بیایند، یادم نیست آقای صدر (حاج سیدجوادی) هم بود یا نه، ولی در جریان بود. ولی از طرق دیگری نگذاشتند این کار انجام شود، یعنی شورای انقلاب هم موافق بود و استقبال میکرد. بعد از آن هم ما چند جلسه داشتیم، یکی از آنها را که یادم هست در منزل آقای صدر بود. جلسه داشتیم که ببینیم برای تعقیب این جریان چه کار میشود کرد. به هر حال اولین اقدامی که پس از پیروزی انقلاب میخواست انجام بشود، همین هیات اعزامی شورای انقلاب بود که از قم نگذاشتند.»
او این مخالفت را خارج از بیت امام خمینی دانسته و گفته است: «حضرت امام در آن زمان تهران بودند، چون امام مدتی تهران ماندند. نهم اسفند (۵۷) به قم رفتند. ولی قضیه این هیات مربوط به قبل این تاریخ بود.»
در پانویس این گفتوگو به جلد دوم خاطرات صادق طباطبایی اشاره شده که در آن آمده است کمیته تحقیق وضعیت امام موسی صدر متشکل از وزیر دادگستری، دو یا سه حقوقدان و نمایندگان دادستانی و دادگاه ایتالیایی و نماینده قضایی دولت لبنان به ریاست طباطبایی تشکیل شد. شب پیش از اعزام این کمیته، نماینده لیبی در بیت آیتالله منتظری به دلیل مواضع آشکار دکتر طباطبایی اعلام میکند که لیبی این کمیته را نخواهد پذیرفت. استعفای طباطبایی نیز مانع لغو سفر این هیات نمیشود و گفته میشود که چنین هیاتی به روابط دولت انقلابی و لیبی آسیب میرساند. امام خمینی نیز به دنبال این توصیهها در دیداری خصوصی از طباطبایی میخواهند سفر به تعویق بیفتد. این سفر در نهایت انجام نشد.
این پرونده بعد از لغو سفر این افراد با موانع بیشتری روبهرو شد که به گفته حبیبی بیشتر از سوی مخالفان و موافقان امام موسی صدر این اتفاق افتاد. او در پاسخ به این سؤال که در سالهای بعد از ابتدای انقلاب آیا پیگیری وضعیت امام موسی صدر از دغدغههای مسئولان نبود، گفت: «از یک زمانی به بعد، جز چند نفر، سایر مسئولان ما با این پرونده آشنایی نداشتند و آن چند نفر هم آن قدر برای خودشان گرفتاری درست کرده بودند که به پیگیری برخی از این مسائل که مهم بودند و بعضی حتی مهمتر از این هم بود، اصرار نداشتند. تنها امام بود که نسبت به این مسائل حساسیت داشت. یکی از حساسیتهایش در مورد قذافی بود. یعنی روشن و واضح بود که قذافی میخواست به ایران بیاید. منتها خب یک شرط داشت که خدمت امام برسد و امام هم روشن کرده بود که بدون دیدار من، هر کاری میخواهید بکنید.»
بر اساس توضیح افزوده شده در پانویس این گفتوگو، قذافی چندین بار به انقلابیون ایران پیغام داد که علاقهمند است برای تبریک پیروزی و دیدار با امام به ایران بیاید، اما امام خمینی در مقابل این درخواست ایستادگی کردند و به کسانی چون محمد منتظری، جلالالدین فارسی، محسن رفیقدوست و صادق خلخالی که از حامیان دولت لیبی بودند گفته بود: «من نمیگویم قذافی بیاید یا نیاید! اما اینجا نیاید.» ایشان به صراحت علت عدم تمایل برای دیدار را روشن نشدن وضعیت امام موسی صدر ذکر کرده بودند.
حبیبی بخشی از عدم به ثمر رسیدن پیگیری وضعیت امام موسی صدر را گرفتاری زیاد دانسته و گفته: «بالاخره تاریخ است و نمیتوان کاری کرد. قذافی در قضیه جنگ حمایت نمیکرد، ولی کمکهایی میکرد. کافی بود که یک کلمه از دهان یکی از این مسئولان جنگ بیرون بیاید که «این دیوانه» (قذافی) جلو کمکها را بگیرد و مشکل ایجاد کند.»
حبیبی درباره پیگیری مسئله امام موسی صدر به صورت حقوقی یا سیاسی گفت: «در مورد قضیه قذافی وضع یک مقداری فرق میکند، برای این که قذافی اصلاً حقوق سرش نمیشد. قانون سرش نمیشد. سر قضیه لاکربی و اینها هم دیدیم. مشکلات خودش را سیاسی حل میکرد. اصلاً اهل این حرفها و عوالم نبود. در لیبی هم تنها خودش بود که حرف میزد و تصمیم میگرفت، بنابراین مسئله باید با خودش حل میشد. یعنی باید سیاسی حل میشد.»
***
دیدار در پاریس
خاطرات دکتر حسن حبیبی و خانم شفیقه رهیده
به کوشش پدرام الوندی
موسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر
چاپ اول، ۱۳۹۵
۱۴۷ صفحه
۸ هزار تومان
نظر شما :