برادر امام طرفدار مصدق بود
گفتوگو با محمدجواد مرادینیا درباره زندگی و افکار آیتالله پسندیده
تاریخ ایرانی: هفت سال پیش از تولد بنیانگذار جمهوری اسلامی متولد شد و هفت سال بعد از رحلت او نیز درگذشت. برادری که نام خانوادگی همسانی با روحالله موسوی خمینی ندارد و شاید در عرصه نظر و عمل هم قرابت فکری همسانی نداشته باشند. آیتالله سید مرتضی پسندیده، بزرگترین پسر آقا مصطفی خمینی است. پدری که صاحب سه پسر بود که از قضا، هر سه، نامهای خانوادگی متفاوتی داشتند. با این حال، سید مرتضی تا جایی که تاریخ و اسناد گواهی میدهد، همواره حامی برادر کوچکتر خود بود. چه در دورانی که برای دریافت حکم اجتهاد امام نزد مراجع میرفت و چه در روزگاری که برادرش در تبعیدی ناخواسته، روانه ترکیه و عراق شده بود، کوشید تا چراغ بیت او را همواره روشن نگاه دارد؛ اما پیچیدگیهای شخصیتی دو برادر و نحوه برخورد آنها با سیاست، متفاوت و در بعضی موارد، متضاد بود. حتی روزگاری که انقلاب به پیروزی میرسد، مرتضی پسندیده میکوشد به اقتضای مورد، نامهای به برادر کوچکتر خود بنویسد و به حکم ارشدیت، او را نصیحت کند. نصایحی که گاه تندی آن، حیرتآور است. آن روز که در نیمه تابستان ۶۲ قلم به دست گرفت و نوشت: «شما خود بهتر از هر کسی میدانید که من از ابتدا با مداخله روحانیون در امور کشوری و لشکری مخالف بودم و به شما گفتم وقتی ما مصدر کار شویم، اگر کارها مطابق خواست مردم نباشد همه نفرت متوجه ما خواهد شد و در نهایت اسلام ضرر خواهد دید»، نشان داد که تا چه اندازه با برادر خود اختلاف نظر دارد.
اما رغبت و تمایل سیاسی آیتالله سید مرتضی پسندیده به جبهه ملی و نهضت آزادی، شاید بخش دیگری از اختلاف سلیقه دو برادر باشد. شرح زندگی و خاستگاه فکری مرتضی پسندیده و اختلافاتی که برخی از آن تحت عنوان «زاویه با انقلاب» یاد میکنند، بخشی از مسائلی است که میتوان در باب آنها با محمدجواد مرادینیا به گفتوگو نشست.
مرادینیا که همشهری برادران خمینی و پسندیده است، بخش عمدهای از زندگی حرفهای خود را صرف تحقیق در باب زندگی خاندان امام کرده است. او کتاب خاطرات آیتالله پسندیده را ویرایش کرد و کتابهای متعددی نظیر «سطر اول»، «خمین در انقلاب» و «خاندان امام خمینی به روایت اسناد» را به رشته تحریر درآورد. آنچه در پی میخوانید گفتوگوی «تاریخ ایرانی» با مرادینیا به مناسبت بیستمین سالگرد درگذشت آیتالله سید مرتضی پسندیده (۲۲ آبان ۱۳۵۷) است:
***
به عنوان پژوهشگری که کتابهای متعددی درباره خاندان امام خمینی به رشته تحریر درآورده است، از چه زمانی علاقهمند شدید تا به تحقیق در مورد زندگی آیتالله مرتضی پسندیده بپردازید؟
سالهای ابتدایی نوجوانی من مصادف بود با انقلاب بزرگ ملت ایران؛ انقلابی که تمام ساحتهای جامعه ایرانی را در اندک زمانی کاملاً زیر و رو ساخت. انقلاب و هیجانات تکرارنشدنی آن، شیوه شورانگیز رهبری انقلاب توسط امام خمینی و تأثیر عمیقی که ایشان بر جامعه گذاشت و همچنین تعلق امام به شهری که من هم زاده آن بودم، حسی از کنجکاوی را در من به وجود آورد و پرسشهایی را برایم ایجاد کرد: امام خمینی کیست؟، از چه خانوادهای برخاسته است؟، دوران کودکی، نوجوانی و جوانیاش را چگونه پشت سر گذاشته است؟، این روحیات متفاوت از چه منشأیی در او پیدا شده است؟ و دهها پرسش دیگر.
این پرسشها همواره در ذهن من وجود داشت تا به دانشگاه رفتم و در رشته تاریخ تحصیل کردم. بعد از دریافت لیسانس در سال ۶۷ به تهران آمدم و در صفحه تاریخ و سیاست روزنامه جمهوری اسلامی مشغول به کار شدم. سال ۶۸، زمانی که امام از میان ما رفت، فرصت مناسبی بود تا آنچه را تا آن موقع درباره زندگی خانواده پدری امام برایم روشن شده بود در قالب چند یادداشت و گزارش برای روزنامه بنویسم که نوشتم و مورد استقبال هم قرار گرفت. پس از آن در سال ۷۲ همکاری خود را با دفتر ادبیات انقلاب اسلامی حوزه هنری آغاز کردم. نخستین کاری که در آن دفتر به من پیشنهاد شد، تصحیح، بازنویسی و ویراستاری خاطرات آیتالله پسندیده بود؛ خاطراتی که قبلاً گزیدهای از آن در ماهنامه «پاسدار اسلام» چاپ شده بود و من بعدها فهمیدم مصاحبه را آقای محمدحسن رحیمیان انجام داده است. نسخه کامل نوار آن مصاحبهها را به من دادند که بر آن اساس کار بازنویسی و تصحیح خاطرات انجام شد و پس از افزودن اطلاعات جانبی و تعدادی عکس با نام «خاطرات آیتالله پسندیده» چاپ و منتشر شد. این خاطرات برای نخستین بار زوایایی از زندگی خاندان پدری امام را روشن و گوشههایی از دوران کودکی تا جوانی ایشان را روایت میکرد. من نیز به پاسخ برخی پرسشهایم رسیدم؛ اما پرسشهای تازهتری برایم ایجاد شد. بعدها در کتابی با نام «سطر اول» به شیوهای مستند و گستردهتر به خاندان امام و ازجمله آقای پسندیده پرداختم.
شخصیت آیتالله پسندیده برای مردم تا حد زیادی ناشناخته است و در اذهان آنها در خصوص برادر بزرگتر امام پرسشهای بسیاری وجود دارد. شاید بهتر باشد از اینجا شروع کنیم که شما از خاستگاه فکری و محیطی آیتالله پسندیده برای خوانندگان ما بفرمایید.
من روی شخصیت آیتالله پسندیده، برادر دوم ایشان آقای نورالدین هندی و شخص امام و به طور کلی خاندان ایشان، مطالعات بسیاری انجام دادم. چند کتاب هم در این خصوص نوشتم؛ اما با توجه به گستردگی موضوع، تلاش میکنم حاصل و چکیده آن را خدمت شما عرض کنم.
آیتالله پسندیده متعلق به خانوادهای روحانی و زمیندار در خمین بود. به همین علت، ایشان از دو نوع اقتدار برخوردار بود: اول، اقتدار معنوی ناشی از تعلق به طبقه روحانیت که به صورت طبیعی علما از آن برخوردارند و دوم، برخورداری از اقتدار مادی و اقتصادی ناشی از مالکیت زمینهای کشاورزی در خمین و چند روستای آن شهرستان؛ یعنی از نظر رفاه اجتماعی و اقتصادی، در وضعیت قابل توجهی قرار داشتند. آیتالله پسندیده بعد از انقلاب مشروطه، سیاسی هم شد. ارتباطات متعددی با افراد ذینفوذ در خمین، اصفهان، سلطانآباد یا اراک امروزی و حتی در پایتخت داشت. پس آقای پسندیده، در خانوادهای متولد شد که هم از اقتدار روحانی و هم اقتصادی برخوردار بود و به تبع اینها در شبکهای از ارتباطات سیاسی، اجتماعی و مذهبی نیز وارد شد که از آن طریق نظرات و خواستههای خود را دنبال میکرد.
زندگی آیتالله پسندیده، چند فراز مهم و تأثیرگذار دارد که باید به آنها اشاره کرد. یکی از مهمترین تحولاتی که در زندگی آقای پسندیده اتفاق افتاد، ترور پدرشان بود. آقای پسندیده متولد ۱۳۱۳ قمری است و هفت سال بعد از آن یعنی در سال ۱۳۲۰ قمری، پدر ایشان را در بین راه خمین و اراک ترور میکنند. این نخستین حادثه مهم و تأثیرگذار در زندگی آقا مرتضی ۷ ساله است؛ حادثهای که ابعاد آن در آن وقت برای ایشان قابل هضم نبود. به دنبال این حادثه آقا مرتضی و چند تن دیگر از اعضای خانواده مرحوم آقا مصطفی با حمایت برخی افراد بانفوذ، ازجمله عبدالله میرزا حشمتالدوله که زمانی حاکم کمره یا همین خمین امروزی بود، راهی دربار شاه قاجار در تهران میشوند تا حکم مجازات قاتل را از او بگیرند. آقا مرتضی ۹ ساله و برادرش آقا نورالدین ۷ ساله پیش از حرکت به سوی تهران، در خانه حشمتالدوله به لباس روحانیت درمیآیند تا در مواجهه با شخص شاه و درباریان بتوانند حداکثر تأثیرگذاری را بر آنها داشته باشند.
چرا حشمتالدوله دست به چنین اقدامی زد؟
داستان مفصلی دارد که موضوع بحث ما نیست؛ اما در همین حد میگویم که رقابتهای آن منطقه و اختلاف شخص حشمتالدوله با قاتلان آقا مصطفی و علاقهمندی وی به قصاص قاتلان، میتواند از دلایل این امر باشد. ترور آقا مصطفی، ملبس شدن آقای پسندیده به لباس روحانیت و آشنا شدن با دنیای وسیعی حکومت و دربار، از فرازهای مهم زندگی آقای پسندیده است.
چرا آقای پسندیده برای پیگیری ماجرای قتل پدر، مستقیماً به تهران میرود؟
تیم چندنفرهای که در پی قصاص قاتلان آقا مصطفی بودند، ابتدا به اراک میروند که در آن زمان، سلطانآباد نام داشت. شاهزاده عضدالسلطان حاکم آنجا بود؛ اما بعد از اینکه نتیجهای حاصل نمیشود تصمیم میگیرند مستقیم راهی دربار شاه در تهران شوند. البته آن هم نه همان موقع و از اراک. این ماجرا از ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۳ قمری، حدود دو یا سه سال به طول میانجامد.
به هر حال به تهران میآیند و در تهران با امام جمعه خویی - امام جمعه تهران - سلطانالواعظین از وعاظ و روحانیون بلندمرتبه آن زمان، عینالدوله – صدراعظم - مشیرالسلطنه، محمدعلی میرزا ولیعهد – که در غیاب پدرش مظفرالدین شاه، از تبریز به تهران آمده و حکومت را اداره میکرد - آشنا شده و دیدار میکنند. باید اضافه کنم که آنها در تهران مدیر برنامه مقتدر و بانفوذی به نام سید محمد کمرهای داشتند که فامیلشان بود و همه چیز با نظر او انجام میشد. این موارد، در ذهن کودکی آقای پسندیده تأثیرات مهمی بر جای میگذارد و او را تشویق به ورود به عالم سیاست میکند. یکی از تبعات ترور آقا مصطفی این بود که فرزندانش تحت سرپرستی خواهر ایشان به نام «صاحب خانم» قرار میگیرند، باید بگویم که صاحب خانم خود پدیدهای بود که میتوان کتابی درباره ایشان نوشت، فقط همینقدر بگویم که آقای پسندیده تأکید میکند در خمین آن روزگار قدرت و شجاعت هیچ مردی به پای صاحب خانم نمیرسید، همه از او حساب میبردند. انسانی بسیار شجاع و پاکدامن با تربیت سطح بالا و علمایی آن زمان بود. به نظر من بخش عمده شخصیت آقای پسندیده، آقای هندی و امام، متأثر از تربیت این عمه است.
فراز بعدی زندگی آقای پسندیده در سال ۱۳۳۶ قمری یا ۱۲۹۶ شمسی و همزمان با جنگ اول جهانی است که ایران در قحطی و بیماری فرو میرود. در این زمان خمین توسط قوای روس اشغال میشود و به دنبال آن قحطی و بیماریهای واگیردار شایع میشود. در آن گیرودار، مادر آقای پسندیده و عمه ایشان، هر دو به فاصله تقریباً دو ماه، بر اثر بیماری وبا از دنیا میروند. این اتفاق باعث میشود که بزرگترین فرد خانواده که آقای پسندیده هستند، مسئولیت اداره برادران، خواهران و اموال و املاک را عهدهدار شوند.
در همان زمان و در سن ۲۳ سالگی که ایشان ملبس به لباس روحانیت بود، اتفاقاتی در خمین رخ میدهد که آقای پسندیده، یک پای آن جریانات بود. مثلاً اشرار به خمین حمله میکنند. آقای پسندیده در جایگاه رهبری مردم و در کنار همه علما و خوانین، جلوی غارتگری آنها را میگیرد. در نمونهای دیگر، بعد از جنگ اول جهانی و در شرایطی که محصولات کشاورزی دچار آفتزدگی شده بود، فشار مالیاتی دولت هم سنگین شد و ژاندارمها که نمایندگان اجرایی دولت بودند، برای مالیاتگیری مردم را بیش از اندازه اذیت میکردند. کشاورزان که رعیت خوانده میشدند، اختیاری از خود نداشتند و در واقع، این فشار بر مالکان و اربابان وارد میشد. در آن هنگام آقای پسندیده که خودش مالک و زمیندار بود، احساس میکند مورد ستم قرار گرفته و قدرت پرداخت مالیات ندارد، به همین دلیل دیگر اربابان و زمینداران را فرامیخواند تا به برخورد بد مأموران ژاندارمری و دولت اعتراض کنند. آنها قصد حرکت از خمین به سمت اراک داشتند که با ژاندارمها درگیر میشوند و آنها سر آقای پسندیده را با قنداق تفنگ میشکنند.
وقایعی نظیر انقلاب مشروطه و نظایر آن، چگونه به اطلاع آقای پسندیده میرسید؟ چون پیشتر اشاره کردید که ایشان ارتباطاتی در نقاط مهم مثل پایتخت داشتند.
آقای پسندیده، دخترعمهای به نام مریم داشت که با سید محمد کمرهای ازدواج میکند. همسرش از رجال مشروطه بود؛ یعنی با ملکالمتکلمین و سید جمالالدین واعظ و دیگر سران مشروطه، از مؤسسین حزب دموکرات بوده است. آقای کمرهای گرچه در خمین متولد شده بود اما مقیم تهران و عنصر بسیار فعالی هم بود. من خاطرات او را در کتابی به نام «روزنامه خاطرات سید محمد کمرهای» چاپ کردهام - در آن اطلاعات زیادی هم درباره آقای پسندیده موجود است - سید محمد کمرهای، سرپل اطلاعاتی آقای پسندیده در تهران بود؛ یعنی تمام اتفاقات تهران پرماجرای آن روز را در قالب نامه یا روزنامه برای آقای پسندیده میفرستاد. او روزنامههای پایتخت را به صورت هفتگی یا ماهانه میفرستاد؛ بنابراین درست است که آقای پسندیده در خمین که شهری کوچک و دورافتاده بود، زندگی میکرد؛ اما از طریق سید محمد کمرهای، در جریان تمام اتفاقات مهم پایتخت قرار میگرفت.
اشاره کردید که آقای پسندیده در ۹ سالگی و بنا به دلایلی، لباس روحانیت میپوشند. تحصیلات حوزوی را در کجا سپری میکنند؟
ایشان بعد از مدتی وارد تحصیلات حوزوی میشود. بخشی از تحصیلات را در خمین میگذراند، بعد به اصفهان میرود و مدت کوتاهی هم در نجف اشرف به تحصیلات خود ادامه میدهد. وی در حدود ۲۰ سالگی با دختر یکی از خوانین نامدار خمین به نام غلامحسینخان ملقب به «حاج جلال لشکر» که از مردان متدین و ثروتمند خمین بود ازدواج میکند.
بعد از انقراض قاجاریه و تأسیس سلطنت پهلوی، شاهد فعالیتهای خاصی از سوی آیتالله پسندیده هستیم؟
قانون متحدالشکل شدن لباس مردان در سال ۱۳۰۷ تصویب میشود. یکی از بندهای این قانون آن بود که فقط به افراد خاصی از روحانیت اجازه داده میشد که لباس روحانیت بر تن کنند. الباقی باید عبا و عمامه را کنار میگذاشتند. آقای پسندیده هم مجبور میشود تا مدت کوتاهی لباس را کنار بگذارد؛ اما بعداً از آقا ضیاءالدین عراقی مجوز اجتهاد میگیرد و میتواند لباس بپوشد. در این دوره، شاهد فعالیت خاص دیگری از آقای پسندیده نیستیم تا اینکه به دوران بعد از رضاشاه و فضای باز سیاسی میرسیم. در این دوره آقای پسندیده به شدت وارد فعالیتهای سیاسی شده و در انتخابات مجلس، به یکی از قطبهای جریانهای سیاسی خمین تبدیل میشود؛ نامزد تعیین میکند و در رقابتها حضور جدی دارد و فعالیتهای مفصل دیگری - که طرح آنها ما را از موضوع اصلی این گفتوگو منحرف میکند - انجام میدهد. همزمان با این فعالیتها، آقای پسندیده اقداماتی را هم برای خمین انجام میدهد. به طور مثال، از نظر تقسیمات شهری، خمین تابع محلات بود. آقای پسندیده تلاش زیادی میکند که خمین را به صورت شهرستان مستقل درآورد که موفق هم میشود.
با آغاز نهضت امام خمینی، آقای پسندیده چه فعالیتی داشت؟ آیا با قیام برادر خود همراه شد؟
فعالیتهایی که به آنها اشاره کردم، پیشینه فعالیتهای سیاسی آقای پسندیده تا قبل از نهضت امام خمینی است؛ اما با نهضت امام که در سال ۱۳۴۱ و با ماجرای انجمنهای ایالتی و ولایتی شروع میشود، حضور آقای پسندیده هم پررنگتر میشود؛ چراکه برادر ایشان رهبر نهضت شده و او هم گرایشهایی به فعالیتهای سیاسی داشته است. در ۱۵ خرداد ۴۲ که امام را در قم بازداشت کرده و به تهران میآورند و قیام ۱۵ خرداد شکل میگیرد، در خمین هم درگیریهایی میشود. وقتی خبر بازداشت امام به خمین و آقای پسندیده میرسد، ایشان فوراً روحانیون و مردم را خبردار میکند و راهپیمایی مفصلی در همان روز به راه میاندازد که درگیریهایی نیز ایجاد میشود؛ اما کشتاری رخ نمیدهد. در سال ۴۳ که امام دستگیر و به ترکیه تبعید میشود، تعدادی از علمای شهرستانها به تهران میآیند و تحصن میکنند و خواستار آزادی امام میشوند. مثلاً از یزد آیتالله صدوقی، از شیراز آیتالله دستغیب و آیتالله مدنی در این تحصن حضور داشتند، آقای پسندیده هم به نمایندگی از مردم و روحانیت خمین در آن تحصن حضور داشت که البته به نتیجهای نرسید و تبعید امام ادامه پیدا کرد.
بعد از اینکه امام تبعید شد، بیت ایشان در قم که محلی برای مراجعات طرفداران بود در معرض تعطیلی قرار گرفت. دوستداران امام برای جلوگیری از این امر ابتدا آقای اشراقی، داماد امام را در آنجا مستقر کردند. ساواک آقای اشراقی را دستگیر کرد و بیت امام بسته شد. روحانیون طرفدار امام به این نتیجه رسیدند که آقای پسندیده را از خمین به قم بیاورند و در بیت و دفتر امام مستقر کنند که در آن باز بماند. آقای پسندیده برادر بزرگتر امام بود و احساس میشد که ساواک، به همان راحتی که آقای اشراقی را بازداشت کرد، نمیتواند آقای پسندیده را دستگیر کند. به این ترتیب آقای پسندیده از خمین به قم رفت. امور مربوط به وجوهاتی که برای امام آورده یا شهریهای که باید به طلاب امام پرداخت میشد، توسط آقای پسندیده صورت میگرفت. مرکزیتی ایجاد شده بود که شاگردان امام برای دریافت و انتشار کتاب و اعلامیه و رساله، به آنجا مراجعه میکردند. بعد از مدتی، ساواک احساس کرد که آقای پسندیده بیش از اندازه فعال شده و این فعالیت، بیش از موضوع باز بودن در بیت برادرش است و فعالیتها کاملاً رنگ و بوی سیاسی دارد. به همین جهت او را دستگیر و به انارک تبعید کردند. ایشان چند ماهی را در آنجا به تبعید گذراند؛ اما پس از انجام نامهنگاریهایی آزاد شد و به خمین بازگشت.
این ارتباطات و به قول شما سرپل اطلاعاتی در دورههای جدید چه شخص یا اشخاصی بودند؟
در این دوران هم برخی دوستان یا اقوام آقای پسندیده به صورت مستقیم یا با واسطه با برخی مقامات مهم ارتباط داشتند. مثلاً سیفالله خان محتشمی که از اقوام همسر پسندیده بود با سپهبد نصیری رفاقت داشت یا سید علیمحمد کشاورز صدر، داماد آقای پسندیده و برادر سید محمدعلی کشاورز صدر که دوستانی در برخی سطوح حاکمیت داشت. پیش از آن، در دهههای ۲۰ و ۳۰ هم پسندیده عمدتاً به واسطه محمدعلی کشاورز صدر - از اعضای مرکزی جبهه ملی و از دوستان بسیار نزدیک دکتر مصدق، نماینده خرمآباد در مجلس شورای ملی، استاندار گیلان، تهران و بعداً اصفهان - با بسیاری از رجال و مقامات دولتی ارتباط داشت. با استفاده از همین ارتباطات بود که موفق شد خمین را با جدا کردن از محلات به شهرستان ارتقا دهد.
نگاه آیتالله پسندیده به انقلاب و انقلابیون چگونه بود؟
انقلاب که پیروز شد، آقای پسندیده با تفکر سیاسی سنتی که داشت، شاید انتظار داشت نقشی ویژهای نیز به او واگذار شود، هرچه باشد برادر بزرگتر رهبر انقلاب و بنیانگذار نظام جدید محسوب میشد و طبق روال سنتی ساختار قدرت در ایران جایگاهی نیز باید به او تعلق میگرفت. البته ایشان پیش از پیروزی انقلاب فعالیتهایی داشته و زحماتی را هم متحمل شده بود. آقای پسندیده با بنیصدر به عنوان رئیسجمهور، رابطه بسیار نزدیکی برقرار کرد و با بسیاری از شخصیتهای سیاسی آن زمان نیز روابط خوبی داشت. وی همزمان بیمیل نبود تا دستکم خمین تحت نفوذش باشد، شاید به همین دلیل بود که در نخستین انتخابات مجلس شورای اسلامی، خواهرزاده خود - که خواهرزاده امام نیز محسوب میشد - میرزا احمدخان مستوفی را به عنوان کاندیدای انتخابات از خمین معرفی کرد. آقای پسندیده اعلامیه نوشت و از مردم خواست تا به «نور چشمی» او آقای احمد مستوفی رأی دهند. تصور ایشان هم این بود که مردم به دلیل علاقهای که به امام دارند، به منسوبان ایشان رأی میدهند. در حالی که مردم در فضای انقلابی آن روز، افراد انقلابی غیرمنسوب به امام را بر منسوبان غیرانقلابی ایشان ترجیح میدادند. درست به همین دلیل آقای مستوفی از ورود به مجلس بازماند و آقای پسندیده هم بسیار ناراحت شد. ایشان نامهای به بنیصدر نوشت و مدعی شد که حزب جمهوری اسلامی در خمین تقلب کرده است. به امام هم گلایه کرد که در خمین تقلب شده است. امام از ایشان میپرسد «دلیل شما برای این ادعا چیست؟» آقای پسندیده میگوید: «چه دلیلی بزرگتر از اینکه خواهرزاده من و شما در خمین که زادگاه من و شماست، رأی نیاورده است!» امام در پاسخ میگوید: «اتفاقاً ما اگر یک دلیل درباره صحت انتخابات داشته باشیم، همین است که خواهرزاده من و شما در زادگاه ما رأی نیاورده است.» این دقیقاً نقطه مقابل استدلال آقای پسندیده بود. این کلام را من به نقل از آقای سید علیاکبر محتشمیپور که ظاهراً در آن جلسه حضور داشتند و برای من نقل کردند و در کتاب خاطرات ایشان نیز وجود دارد، میگویم.
نامه امام به آیتالله پسندیده مبنی بر منع ایشان از فعالیت سیاسی در خمین به چه علتی نوشته شد و واکنش آیتالله پسندیده به این نامه چه بود؟
امام یک سیاست کلی داشت و آن این بود که تمام اقوام و نزدیکان خود را از دخالت در امور اجرایی و سیاسی منع کرد تا شائبه وجود تبعیض و رانتخواری و مسائل دیگر به وجود نیاید. البته در مورد خمین، آقای پسندیده را – همانطور که خودشان تصریح کردند - به صورت خاص منع کرد. بعد از انتخابات مجلس، آقای پسندیده با خمین قطع رابطه کرد و در قم ساکن شد. بعد از آن هم حضور فعالی از ایشان در عرصه سیاسی دیده نشد.
آقای پسندیده بعد از انقلاب رویکردی انتقادی داشت. بیانیه اعتراض به بازداشت صادق قطبزاده در سال ۵۹، نامه به امام در انتقاد از اوضاع جاری کشور در سال ۶۲، درخواست برای آزادی یکی از چهرههای نزدیک به نهضت آزادی در اواخر دهه ۶۰ که با واکنش احمد خمینی مواجه شد، از جمله این انتقادات است. آیا این موارد نشانه زاویه گرفتن آیتالله پسندیده با انقلاب و مسئولان بود؟
رویکرد آقای پسندیده به مسائل سیاسی با رویکرد امام خمینی در برخی موارد تفاوتهایی داشت و به نظرم ریشه این تفاوتها هم به تعالیم سیاسی آن دو و تجارب متفاوتشان برمیگردد. شاید بتوان ادعا کرد تأثیرگذارترین آموزگار و مربی سیاسی آقای پسندیده، سید محمد کمرهای «دموکرات» بوده است؛ دکتر مصدق نیز ارادتی فراوان به او داشت و ایده تشکیل جبهه ملی را از او گرفت. در طرف مقابل، امام را شیفته نگاه و مشی سیاسی سید حسن مدرس «اعتدالی» میبینیم. آقای سید محمد کمرهای، با اینکه روحانی بود، مشرب ملیگرایی داشت و اندیشه تشکیل جبهه ملی را در سال ۱۳۳۶ قمری مطرح کرد. آقای مصدق، از شاگردان مکتب فکری سید محمد کمرهای است. مصدق در جایی مینویسد: «من وارد هیچ دسته یا گروهی نشدم الا دسته مرحوم آقای کمرهای که به ایشان ارادت داشتم.» آقای پسندیده، مصدق را از آن زمان و قبل از دوره رضاشاه میشناسد. بعد از اینکه رضاشاه کودتا میکند، حکومت پهلوی تأسیس میشود و مصدق به مبارزه برمیخیزد و تبعید میشود.
میتوانیم بگوییم آیتالله پسندیده بیش از اینکه اسلامگرا باشد، ملیگرا بود؟
نه، «بیش» نمیتوان گفت. هم اسلامگرا بود و هم ملیگرا.
حاج احمد آقا در نامهای به آیتالله پسندیده در واکنش به خواست ایشان برای آزادی یکی از نزدیکان نهضت آزادی مینویسد: «این نکته را گوشزد مینمایم که مسئله ملیگراها مسئلهای خطرناک است. ملیگرایی در مقابل اسلامگرایی است و اسلامگرایی خط محکم و استوار امام است.» به این ترتیب میتوانیم نتیجه بگیریم که حاج احمد آقا به این نتیجه رسیده بود که آقای پسندیده به ملیگرایی رغبت نشان داده است؟
آبشخور فکری آقای پسندیده از دو منبع بوده است: نخست، اساتید حوزوی خود مثل مرحوم آقا ضیاءالدین عراقی و دوم، سیاسیونی چون سید محمد کمرهای و دکتر محمد مصدق. آقای پسندیده از جوانی تا پایان عمر، بر این گرایشها باقی ماند.
پس شما این انتقادات را حمل بر زاویه با انقلاب نمیدانید؟
من اسم آن را زاویه نمیگذارم. اختلاف سلیقه و فکری است. تقابل و رودررویی نیست. نوعی اختلاف فکری در برخی مسائل میدانم که کاملاً هم طبیعی است. قرار نیست که همه مثل هم فکر کنند.
آنچه از سخنان شما پی بردم آن است که آیتالله پسندیده به عنوان برادر بزرگتر امام و یک روحانی شناختهشده در خمین، توقع داشت که نقش درخوری در اداره امور کشور داشته باشد که امام ایشان را از این نقشآفرینی منع کردند. شاید آقای پسندیده توقع داشت به عنوان برادر بزرگ امام، نقش نفر دوم انقلاب را نیز ایفا کند و شاید نامههای اعتراضی ایشان، نشأتگرفته از همین منع بوده باشد.
من نمیتوانم این موضوع را تأیید کنم؛ اما چیزی که من شاهد آن بودم، این است که آقای پسندیده توقع داشت دستکم، اختیار خمین به ایشان سپرده شود که عملاً چنین اتفاقی نیفتاد.
با این حال در ۱۵ مرداد ۶۲ آیتالله پسندیده «وصیتنامه»ای به امام مینویسد که در آن نقدهای بسیار تندی را علیه مقامات و نظام به نگارش درمیآورد.
امام برای آقای پسندیده احترام ویژهای قائل بود. به این دلیل که برادر بزرگ امام بود. در جلسات خصوصی و در خانواده، هرگاه که ذکر نامی از آقای پسندیده مطرح میشد، میگفت ایشان حق پدری بر گردن من دارد؛ چراکه آقای پسندیده هفت سال بزرگتر از امام بود و زمانی که مادر و عمه امام فوت میکنند، سرپرستی امام را عهدهدار میشود. به همین دلیل، امام همواره احترام ایشان را حفظ میکرد؛ بنابراین تندترین انتقادات هم که از جانب آقای پسندیده مطرح میشد، امام همه را تحمل میکردند و واکنش تندی از خود نشان نمیدادند. حال اینکه در جلسات خصوصی میان دو برادر چه میگذشته، ما نمیدانیم. احمد آقا هم که در بعضی از این جلسات حضور داشتند، سخنی به میان نیاوردند. از خلال نامههایی که در «صحیفه امام» موجود است، نمیتوان چیزی جز دوستداری و علاقه امام به برادر بزرگ خود فهمید.
نظر شما :