آقاجری: پروژه شریعتی ناتمام ماند/ اباذری: تاچریهای اسلامی منتقد شریعتی هستند
ضرورت بازسازی پروژه ناتمام شریعتی
هاشم آقاجری، استاد تاریخ دانشگاه تربیت مدرس، نخستین سخنران این نشست بود که بحث خود را با اشاره به خاطره شنیدن خبر شهادت دکتر شریعتی در سال ۱۳۵۶ آغاز کرد و گفت: در آن روز ما دانشجویان در سلفسرویس دانشگاه ملی (شهید بهشتی) بودیم که خبر شهادت و ترور دکتر توسط رژیم و ساواک، موجب خشم خودانگیخته و یکپارچه دانشجویان شد. این خبر همچون آواری بود که بر سر ما ریخت. آقاجری در ادامه به نیاز اساسی ما به بازسازی شریعتی برای تدوین راهی نو اشاره کرد و گفت: پروژه شریعتی طرح یک بعثت فکری، نهضت فرهنگی و ایجاد نوعی خودآگاهی جمعی و ملی از پایین مبتنی بر بینش و آگاهی بود؛ اما با تحولات سیاسی این امر محقق نشد و انقلاب رخ داد، در نتیجه، پروژه شریعتی ناتمام باقی ماند. امروز ما نیاز به احیا، بازسازی و واسازی این پروژه داریم. شریعتی مثل هر متفکر دیگری یک مسیر پرفرازونشیب و پرماجرایی داشته است. اودیسه روح شریعتی، روح شیفته، جان وارسته و وجدان پردغدغهای است که زندان دنیا برایش تنگ مینمود و قالبها را میشکست. شریعتی در ۴۴ سالگی مثل بسیاری از بزرگان تاریخ ما همچون عینالقضات، حلاج و سهرودی از دنیا رفت و اگرچه توانست به شکلی معجزهوار از ایران برود اما نتوانست پروژه خود را از سر بگیرد.
آقاجری با اشاره به اینکه وجود ناسازوارگی در اندیشه شریعتی امری طبیعی است، گفت: میراث شریعتی را میتوان به سه دوره قبل از پاریس، بعد از پاریس و مشهد و بعد از زندان تقسیمبندی کرد. اگرچه در مجموعه این آثار میتوان یک وحدت درونی و عمیق را دید که مجموعه آنها را مثل یک نخ به یکدیگر وصل میکند. بخشی از آنچه شریعتی از خود به جا گذاشت پاسخ مستقیم به مسائل روز است؛ اما غیر از آن میتوان در اندیشه شریعتی یک هسته سخت، منحصر، پایدار و نامیرا را بازشناسی کرد؛ کاری که ما باید در مواجهه با کل سنت فکری خودمان صورت دهیم و عناصر مانا را از امور منسوخ جدا کنیم. من در بازطراحی و واکاوی شریعتی به این نتیجه رسیدهام که باید شریعتی متقدم را با شریعتی متاخر تاویل کنیم. ثانیا باید پوسته شریعتی را از هسته اندیشه او جدا سازیم.
آقاجری در ادامه موضوع اصلی بحث خود را بحران روشنفکری در ایران خواند و گفت این بحران، بحران مرجعیتهاست که امروز در سراسر جهان احساس میشود. ضمن آنکه بحران شریعتی، بحران ایران نیز هست. ایران امروز دچار بحرانهای متنوع و متفاوتی است. یکی از این بحرانها بحران مرجعیت روشنفکری است. روشنفکری ما امروز مرجعیت خود را از دست داده و نشانه این بحران این است که جامعه به راه خودش میرود و کمترین اعتنایی به روشنفکران ندارد. جامعه در کنشهای خود منتظر نمیماند که ببیند روشنفکران چه میکنند. ای بسا گاهی این روشنفکران هستند که دنبالهروی مردمی میشوند که گاه از آنها با عنوان تحقیرآمیز توده یاد میکنند. البته بحران مرجعیت روشنفکران مختص به ایران نیست و در سطح جهان هم بر خلاف دهههای پیشین، دیگر روشنفکرانی مثل سارتر و بوردیو مرجعیت ندارد.
گسترش سرمایهداری دلیل بحران مرجعیت روشنفکری
آقاجری یکی از دلایل بحران مرجعیت روشنفکری را گسترش سرمایهداری و نئولیبرالیزم خواند و گفت: گسترش جهانیسازی و جامعه شبکهای و جایگزین شدن ارتباطهای افقی به جای ارتباطهای عمودی از علل این امر هستند؛ اما به نظر من در از دست رفتن مشروعیت باید بر عوامل درونی و داخلی خودمان نیز تاکید کنیم. امروز روشنفکری ما هیچ گروه، طبقه یا قشری از جامعه را نمایندگی نمیکند. امروز در جامعه ما بخشی از نیروهای طبقه سنتی - مذهبی را روحانیون نمایندگی میکنند که البته در این زمینه به تدریج متاسفانه مداحان جای آنها را میگیرند. بخشی از طبقه مذهبی - سنتی نیز از حمایت بوروکراسی نظامی و اقتدارگرایی نهادی بهرهمند هستند. طبقه کارگر هم که اصلا نماینده ندارد، البته یک جریان افراطی سعی میکند به صورت کاذب خود را نماینده ایشان معرفی کند. در این میان طبقه متوسط خردهبورژوازی و طبقه متوسط مدرن که اساسا در شبکههای مجازی زندگی میکنند، ارتباطشان با روشنفکران قطع شده است.
آقاجری گفت: قبل از انقلاب و به خصوص در دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ چنین نبود. در دهه ۱۳۵۰ شریعتی تکستاره درخشان و فراگیری با مرجعیت گسترده و گستردهترین مرجعیت بود که سرمایه نمادینی را تولید کرد که بعدا روحانیت از آن استفاده کردند؛ اما الان این مرجعیت از دست رفته است، علت نیز آن است که ذهن و زبان روشنفکران تکساحتی شده و با دردهای مردم فاصله عمیق دارد. این در حالی است که پیش از انقلاب روشنفکران میکوشیدند این فاصله را پر کنند. امروز روشنفکران ما مثل «انسان تکساحتی» مارکوزه یا انسان «تقلیلیافته» رنه گنون تا حدودی به متخصص بدل شدهاند، در حالی که ما هنوز به روشنفکر عمومی نیاز داریم، زیرا مسائل ما درهم تافته است و جزء را بدون توجه به کل نمیتوان حل کرد. شریعتی میگفت روشنفکری ادامه رسالت پیامبری است و روشنفکر کسی است که آگاه و خودآگاه است، این خودآگاهی او را دچار تعارض کرده و موضع انتقادی یافته است؛ بنابراین نسبت به سرنوشت جامعه احساس تعهد میکند و میکوشد از طریق آگاهی، روح و عقل مردم را بیدار کند و علاوه بر تفسیر جهان به تغییر آن نیز بپردازد.
تقابلهای کاذب موجود در فضای روشنفکری ایران
آقاجری تقابلهای به وجود آمده در فضای روشنفکری ایران مثل تقابل میان عدالت و آزادی یا تقابل میان ایرانگرایی و جهانوطنی را کاذب خواند و گفت: در نتیجه این تقابلها روشنفکری ما به جزیرهای تکساحتی و بدون ایدئولوژی بدل شده است. روشنفکری تکساحتی نمیتواند مرجعیت داشته باشد. ما نیازمند روشنفکری چند ساحتی هستیم. شریعتی به خصوص در سالهای آخر عمرش کوشید این شکل از روشنفکری را احیا کند. این روشنفکر هم به خود و هم به دیگران، هم به آزادی و هم به عدالت، هم به ایران و هم به جهان توجه دارد. نکته مهم اینکه این شکل از روشنفکری نه فقط در حرف که در عمل نیز نمود داشت. این در حالی است که امروز در روشنفکری ایران نظر و عمل از هم جدا شده است.
وی در پایان گفت: شریعتی به دو چیز متهم شد: نخست اینکه او را مخالف فلسفه خواندند و دوم اینکه گفتند او یک ایدئولوژیست مارکسیست - لنینیست است، این در حالی است که شریعتی اولا فرزندش را برای یادگیری فلسفه به فرانسه فرستاد، ضمن آن مدام تاکید میکرد عنصر اساسی روشنفکری حکمت قرآنی، سوفیای یونانی، ویدیای بودایی و سپنامینوی زرتشتی است. ما امروز نیازمند این شکل از روشنفکری هستیم که سرنمون آن دکتر شریعتی است. این امری است که با توجه به تجربیاتمان از ناکامی اصلاحات و دورههای بعدی به آن نیاز داریم.
اسطوره شریعتی
یوسف اباذری در آغاز، بحث خود را نقدهایی خواند که از شریعتی و روشنفکرانی چون او از سوی برخی منتقدان ایرانی مطرح میشود و گفت: موقعی که راجع به شریعتی بحث میکنیم، با اسطوره به معنای بارتی کلمه طرفیم یعنی کسی که آنقدر دالهای زیادی پیدا کرده که هر کس یک دال برایش ساخته و بر این اساس به سادگی نمیتوان از یک شریعتی صحبت کرد؛ اما آنچه من درباره آن حرف میزنم، چهرهای از شریعتی است که به عنوان یک مارکسیست مسلمان معرفی شده و تاکید میشود که دوره او به سر آمده است. من سعی میکنم کسانی را معرفی کنم که این چهره از اسطوره شریعتی را نقد میکنند. البته برخی نیز شریعتی را به عنوان یکی از مسئولان انقلاب اسلامی میخوانند و به همین مناسبت به او به عنوان یکی از کسانی که مسئول وضعیت کنونی است، نقد میکنند. این نقدها خودشان افسانهای و اسطورهای است، ایشان فکر میکنند دوره شریعتی، دوران انقلاب «پرشور» و «احساساتی» بوده و ما الان وارد دوره «خرد»، «علم» و «عقل» شدهایم.
اباذری این منتقدان شریعتی را دو دسته خواند و گفت: یک دسته از ایشان بازار آزادیهای نئولیبرال فریدمنی یا چنان که من مینامم، تاچریهای اسلامی هستند که دور نشریه مهرنامه و برخی دیگر از نشریات گرد آمدهاند و به شکل تقلیدی، آمیزهای از فردیمن و هایک را بیان میکنند و مدعی «معرفتشناسی» و «علم روز» و «عقل» هستند که از دوران بیخردی و احساسات جدا شدهاند. گروه دوم کوروش کبیریها، ایرانشهریها یا سلطنتطلبها هستند که البته میان این دو گروه مناسباتی وجود دارد. اینها هم معتقدند شریعتی به دوران گذشته تعلق دارد. این دو گروه معتقدند که از اقتصاد به عنوان علم حرف میزنند و به جای سیاست دنبال فلسفه سیاسی هستند. هر دو دنبال نوعی دین و مذهب هستند.
سرمایهداری همچون کیش
اباذری برای روشن شدن ادعای خود درباره شبهآیین بودن این دو دسته منتقد شریعتی، به کتاب سوزان باتمورث از بنیامینشناسان معاصر اشاره کرد و گفت: این خانم مدعی است که شریعتی را باید خواند زیرا باید فهمید که نظریه انتقادی که در درون جریانهای اسلامی در کسانی چون شریعتی رشد کرده، به نظریه انتقادی غرب که سنتی پرسابقه دارد، نزدیکیهایی دارد. من هم مثل باتمورث معتقدم که شریعتی را با توجه به آثار بنیامین بهتر میتوان فهمید. به همین منظور به مقاله کوتاهی از والتر بنیامین به نام «سرمایهداری در مقام آیین یا کالت» باید اشاره کنم. در این مقاله بنیامین چهار ویژگی مهم را برای سرمایهداری بر میخواند که معمولا ویژگیهای یک آیین یا کالت است: نخست اینکه سرمایهداری در مقام یک آیین فاقد تئولوژی و دگم است و به همین سبب فایدهگرایی در آن رنگ آیینی گرفته است. این فایدهگرایی آداب خودش را دارد. ما در جریان زندگی روزمره که متن زندگی روزمره ماست، آدابی را بر اساس الگوهای سرمایهدارانه رعایت میکنیم. دومین ویژگی، جانسختی و مداومت این کیش فاقد رویا و ترحم است. در کیش سرمایهداری هیچ روز تعطیلی وجود ندارد و هیچ روزی هم نیست که جشن نباشد. ما هر روز ناچاریم که با سرمایهداری بیعت کنیم.
اباذری سومین ویژگی کیش سرمایهداری را احساس گناه خواند و گفت: این کیش مدام معصیت خلق میکند. برای این منظور بهتر است کتاب «انسان مقروض» را بخوانید. ما در وضعیت سرمایهداری مدام حس گناه داریم. همه دولتها و مردم بدهکارند و همه احساس معصیت و گناه دارند. ویژگی نهایی نیز این است که خدای سرمایهداری باید پنهان بماند و زمانی مورد خطاب قرار میگیرد که معصیتی صورت بگیرد.
علیه تاچریستهای اسلامی
وی گفت: وقتی از این دید به مبلغان سرمایهداری در ایران که من آنها را تاچریستهای اسلامی میخوانم، مینگریم، میبینیم که ایشان مدعیاند که منشا خرد و عقل و علم هستند. در چنین وضعیتی ما با یک نظام اقتصادی و اجتماعی طرف نیستیم، بلکه با یک کیش طرف هستیم که میخواهد زندگی ما را شکل بدهد. از ما میخواهد روشها و زندگیهای متفاوتی در قالب سلبریتیها داشته باشیم. این نکته را شریعتی در سال ۱۳۵۲ به خوبی درک کرده و نوشته بود که سرمایهداری از ما میخواهد اخلاق جدیدی را در زندگی در پیش بگیریم و این اخلاق را مقدس میشمارد. او در سال ۱۳۵۲ نسبت به فاشیسم حساسیت و بصیرتی ژرف داشت. این نکته در دنیای ما که ترامپ و لوپن سر کار آمدهاند، حائز اهمیت است. ما فکر میکردیم فاشیسم به تاریخ پیوسته است، در حالی که شریعتی آن موقع به خطر فاشیسم انذار داده بود.
اباذری در ادامه به نقد سخنرانی موسی غنینژاد در مراسم بزرگداشت سیامین سالگرد شریعتی با عنوان «اصلاحطلبی پوپولیسم چپ» اشاره کرد و گفت: دکتر غنینژاد در آن سخنرانی مدافعان شریعتی را کسانی میخواند که با تمسک به او که یک انشانویس بود، حرفهای احساساتی میزنند. اشاره دکتر غنینژاد به تغییر اصل ۴۴ است که میگوید مدافعان شریعتی با این نقد میخواهند بگویند که دم از انسانیت میزنند، در حالی که اقتصاد به اخلاق ربطی ندارد. غنینژاد میگوید سادهزیستی رهبران اجتماعی و سیاسی، افسانهای بیش نیست. حالا که ۱۰ سال از این حرفها گذشته نتایج این نگاه معلوم شد! معلوم شد اخلاقی که ایشان میگوید و اقتصاد بیاخلاقی که ایشان دنبالش بود، چیست! نتیجه این را همه در مناظرات انتخاباتی دیدند. بعد از ده سال نتیجه این دیدگاهها دیده شد. بعد از جنگ به جز بازار آزادیها، طبیبی بر بالین بیمار اقتصاد ایران حضور نداشته است. البته به قولی، خود ایشان میگفتند این اقتصاد بیمار است؛ اما به هر حال الان بعد از سی سال این بیمار افتاده و طبیب دیگری بر سر آن نیامده است. ایشان مدعی بودند که حرفشان علمی و عقلی است، با توجه به این مسائل و عوارضی که رخ داده، میتوان نشان داد که حرف چه کسی ابطال شد، حرف غنینژاد یا حرف کسانی که به تبعیت از شریعتی به عدالت اجتماعی معتقد بودند.
مدعیان عقل و علم
اباذری گفت: تاکتیک این تاچریهای اسلامی را گفتم، بعد از جنگ هیچ طبیبی [جز خود آنها] بر سر بیمار اقتصاد ایران حاضر نشده است و الان هم مسئولیت هیچ چیز را به عهده نمیگیرند. ایشان هر کاری که میتوانستند کردند، هر جراحی که لازم دیدند، به کار بردند. حالا این بیمار روی تخت افتاده است. وقتی هم که من آنها را نقد میکنم، میگویند اباذری نئومارکسیست میگوید این نوتاچریهای اسلامی توطئه کردهاند. در حالی که به نظر من توطئهای در کار نیست. این کارها توطئه نیست، اینها کارهای خودشان است. ایشان به شریعتی و آلاحمد تهمت میزدند که انشانویس هستند و حرفهای احساساتی و پرشور و عاطفی میگویند. این نوتاچریها میگفتند شریعتی و آلاحمد پوپولیست هستند و بیسوادها و جوانان پر از غلیان را جمع میکنند. در حالی که باید پرسید حرفهای خود این تاچریها چقدر عقلی و علمی است؟ این مهم است.
این استاد جامعهشناسی با تاکید بر اینکه شریعتیشناسی علمی ضروری است، گفت: باید دید این کسانی که با این منطق به شریعتی نقد میکنند، چقدر به عقل و علم پایبند هستند. خودشان مدعیاند که منبع عقل و خرد هستند. این در حالی است که خرد مصنوع را نمیپذیرند و میگویند به توتالیتاریزم منجر میشود. این خرد مصنوعی است که دکارت و کانت و هگل از آن سخن میگویند. این منتقدان، عقل معطوف به هدف را قبول ندارند و میگویند این عقل مصنوع و توتالیتر را باید محکوم و مطرود کرد. نظریه دیگر هایک این است که قواعد بازار در طول تاریخ بر مبنای بقای اصلح تکامل یافته و این تکامل ربطی به عقل ندارد. اوج دید آنها در این است که بازار باید آزاد شود. در حالی که این قواعد که از ویتگنشتاین اخذ شد، کوچکترین ربطی به عقل ندارد. از نظر ویتگنشتاین پیروی از قاعده ربطی به عقل ندارد. یکی دیگر از نکاتی که ایشان میگویند، ارتباط میان هایک و پوپر است، در حالی که چنین نیست. برای پوپر خرد معنای خاص بر مبنای علم دارد که بر مبنای نقد پیش میرود و این فرآیند نقادانه است. چنین نگرشی نزد هایک نیست.
ضرورت بازگشت به زمان مسیانیک
اباذری تاکید کرد: این بازار آزادیها را وقتی نقد میکنید، از جواب دادن طفره میروند. این نشان میدهد که چه کسی انشانویس است. چه کسی این بلا را سر اقتصاد مملکت آورد؟ یک مورد دیگر دکتر نیلی است که میگوید اقتصاد دو بخش دارد: علم اقتصاد و اقتصاد هنجاری. در حالی که علم اقتصاد باید بتواند پیشبینی کند. سوال ساده من از ایشان این است که تاکنون چه چیزی را پیشبینی کردی؟ ۳۰ سال است بر بالین این اقتصاد نشستی. این نتیجه این بانکداری است. برای اینکه خیالتان را راحت کنم، به مثالی اشاره میکنم: عین همین سوال را ملکه انگلیس در سال ۲۰۰۸ از یکی از استادان مدرسه اقتصادی لندن که از استادان دکتر نیلی محسوب میشوند، پرسید و گفت چه شد که وضع به اینجا منجر شد؟ آن فرد پاسخ داد که من اسیر ایدئولوژی بازار آزاد بودم و ندیدم. حالا سوال من از این آقایان که مدام به شریعتی و آلاحمد میتازند این است که برادر چه چیزی را پیشبینی کردی؟ اگر نوشتههای شما جز انشاهای خطرناک نیست، پس چیست؟ آیا آلاحمد و شریعتی انشا مینویسند که انقلابی با آن عظمت ایجاد کردند؟!
وی با بیان اینکه یکی از مشخصات انقلابیهای سابق و تاچریهای جدید این است که از جذابیتهای پنهان بورژوازی خوششان میآید، در پایان به نزدیکی فکری شریعتی با بنیامین اشاره کرد: بنیامین میان زمان پیشرفت و زمان موعودگرایانه یا مسیانیک تمایز میگذارد. او معتقد است که انسان مدرن با هبوط به تدریج زمان مسیانیک را فراموش کرده است و گرفتار زمان پیشرفت یا زمانی شده است که مکانی است و با دقیقههای ساعت و عناصر مکانی ارزیابی میشود. این مفهوم از پیشرفت به عقیده امثال تولستوی مکانی شده و به قول هگل نوعی نامتناهی بد است. او در برابر این زمان پیشرفت زمان مسیانیک را میگذارد. عین این حرف را شریعتی در مسئله هبوط میگوید؛ نکتهای که میتوان به خوبی در فیلم درخشان «ماهی و گربه» نشان نیز مشاهده کرد. ما امروز مسحور زمان پیشرفتگرایانه شدهایم و زمان مسیانیک و موعود را فراموش کردهایم.
دعوا بر سر چیست؟
احسان شریعتی، فرزند دکتر شریعتی در پایان این نشست با بیان اینکه در چهلمین یادمان شریعتی ناگزیر از بازگشت به موضوع شریعتی، میراث او و اینکه شریعتی که بود و سخنش چه بود هستیم، گفت: باید به اصل سخن او بازگردیم؛ یعنی اصل سخن شریعتی مورد بحث است و نه آنچه به شکل پیرامونی یا حاشیهای درباره شریعتی گفته میشود. ما در این چند دهه اخیر با شریعتیهای مجازی و برداشتهای گوناگونی از او مواجه بودیم. شعاری وجود دارد با عنوان «بازگشت به اصل موضوع و امری که بر سر آن نزاعی در کار است». به این معنا باید ببینیم که دعوا و نزاع بر سر چیست؟ ما برای پاسخ به این پرسش امسال با کمک پژوهشگران و اساتید در تدارک برگزاری سمپوزیومی هستیم که در واقع برنامه اصلی امسال و چهلمین سالگرد دکتر شریعتی است. در سیامین سالگرد نیز سمینار مفصل سهروزهای در حسینیه ارشاد برگزار کردیم و امسال نیز امیدواریم که این برنامه در حسینیه ارشاد برگزار شود که اگر نشود، نام آنجا دیگر حسینیه ارشاد نخواهد بود. در این سمینار قرار است شریعتیشناسان و دوستداران شریعتی به مباحثه، مجادله و مناقشه بپردازند. فرزندان فکری شریعتی، متخصصین، معتقدین یا منتقدین، همه جمع میشویم و از منظرهای مختلف بر سر این مسئله بحثی جدی، نزاعی علمی و یا جنگی عاشقانه راه خواهیم انداخت.
شریعتی با طرح این سوال که آیا این موضوع ما را با یک صحنه از برداشتهای متشدد، پریشان و متنوع از شریعتی مواجه خواهد کرد یا خیر؟ ادامه داد ما امیدواریم که اینگونه نباشد و بتوانیم از خلال بحث و نزاع بین دوستان، به یک میانگین از سطح و عمق مطلب یعنی آن موضوع اصلی برسیم و آن را در این سمینار نشان دهیم. وی با تاکید بر اینکه امروز قرار است یک مراسم یادبود باشد بنابراین نمیتوانیم وارد تشریح و تحلیل شویم و آن را به سمپوزیوم واگذار میکنیم، افزود: اما آنچه امروز باید بر آن تاکید شود آن هسته منسجم و باثبات اندیشه شریعتی است که یک کلمه بیشتر نیست؛ خود شریعتی میگوید من یک کلمه بیشتر ندارم و آن، در برابر زر و زور و تزویر، مثلث عرفان، برابری و آزادی است؛ یعنی تشخیص این است که مسئله جامعه ما فرهنگی است و در میان عناصر سازنده فرهنگ، دین نقش مرکزی دارد.
نسبت بین معنویت و عقلانیت انتقادی اجتماعی
فرزند دکتر شریعتی گفت مهمترین کاری که این هسته مرکزی و محکم شریعتی کرده است نسبت متعادل و متوازنی است که بین نوعی از معنویت و عقلانیت انتقادی - اجتماعی برقرار کرده است. اکنون بحث بر سر نسبت و نوع تعاملی است که شریعتی توانسته بین این دو مقوله برقرار کند؛ بنابراین، شریعتی یک روشنفکر متفکر بود. متفکر الزاما فیلسوف نیست اما یک فیلسوف راستین حتما باید متفکر باشد وگرنه فیلسوف نیست بلکه در بهترین حالت یک فلسفهپژوه، مدرس یا شارح است. شریعتی روشنفکری بود که تفکر معاصر جهان اندیشه را میشناخت؛ اما در مقابل هیبت اندیشهورزان مهیب جهان، خود را نمیباخت و به ما میآموخت که به تعبیر کانتی، در برابر این اندیشهورزان، خود بیندیشیم یعنی خوداندیشیدن را نشانه بلوغ و خروج از قیمومیت تصلب دو قطب سنت متصلب دینی و سیاسی و از سوی دیگر تجددگرایی خودباخته میدانست. با این همه شرایط شریعتی خیلی سخت بود و او فرصت تعمیق و پژوهش دیدگاههای گویای خود را نداشت. از این رو مجموعه میراث شریعتی عبارت است از حفظ آن سرفصلها که به تبع، هم نیازمند پیروانی است که درباره این سرفصلها پژوهش کنند و هم نیازمند نقد است. در ایران این جمله کانت زیاد نقل میشود که من میخواستم عقل را کنار بزنم تا جایی برای ایمان باز کنم، بله این حرف را گفته اما در واقع کار اصلی کانت این بود که خرد را با نقادی بر کرسی بنشاند؛ بنابراین، نقد شریعتی تنها میتواند توسط آشنایان اندیشه او و شریعتیشناسان، خواه معتقد به او و خواه منتقد او انجام گیرد یعنی آنها که میشناسند درباره چه چیزی صحبت میکنند. میبینیم که امروز سخنانی از شریعتی نقل میشود که هیچ ربطی به او ندارد.
این استاد دانشگاه با تاکید بر اینکه در این سمینار بحث اصلی این است که دوران ما با دوره شریعتی تفاوت کرده است، گفت: یکی از این تفاوتها در زمینه اندیشه جهانشمول است. ما در دورانی هستیم که من نام آن را پساپستمدرن میگذارم، خود من متاثر از اندیشه هایدگر، نیچه و پسامدرنها بوده و هستم اما واقعیت این است که اندیشه مدرن، آنها را پشت سر گذاشته و آنها اکنون به کلاسیکها بدل شدهاند. گرچه در کشور ما هنوز بحث از دریدا، دلوز، فوکو و بودریار نو است؛ اما در خود مهد پرورش این اندیشهها، امروزه بحثهای دیگری در حوزه فلسفه مطرح است که اگر بخواهیم پارادایم یا سرمشقی برای همه گرایشات کنونی بیابیم من نام آن را بازگشت یا از سرگیری یا آغازی نو در همه زمینهها و مقولات میگذارم زیرا میدانیم که دوران پستمدرن، دوران بیایمانی به کلانروایات به تعبیر لیوتار و دوران واسازی یا ساختگشایی بود؛ اما اکنون دوران ازسرگیری و بازگشت به امر واقع است. فلسفه از نو تالیف میشود، متافیزیک دوباره خوانده میشود و... بنابراین، دوره جدید به قول یک فیلسوف جوان فرانسوی دوره پساتناهی است. در این دوره، همانطور که ویتگنشتاین، پیامبرانه پیشگویی کرد: «از فرهنگ قدیم جز تلی از خرابهها و در پایان تلی از خاکستر نخواهد ماند، اما همواره روحهایی بر فراز این خاکسترها شناور خواهند بود» ما اکنون در این دوران قرار داریم.
وی افزود: بنابراین دوران امروز با دوران شریعتی که دوره ایدئولوژیها و انقلابها بود و در راس ایدئولوژیها، مارکسیسم به عنوان علم مبارزه بود، بسیار فرق کرده است. ما به یک کلام و اندیشه نوین نیازمند هستیم، نوشریعتی در سمپوزیوم آینده، موضوع بحث ما خواهد بود. یکی دیگر از موضوعاتی که من فقط به آن اشاره میکنم، همین پدیده بنیادگرایی دینی خشونتگرا است که به تعبیر یک فیلسوف فرانسوی، ما با یک سوژه گنگ، گم، گمراه، گمنام، تیره و تاراندیش و تروریسم کور مواجه هستیم که تاکنون به شکل عمیق تحلیل نشده و این از وظایف روشنفکران ایران به خصوص روشنفکران ملی و مذهبی است که این پدیده را بتوانند تحلیل کنند.
بحران الگوی راه رشد و سبک زندگی ناموزون
وی گفت: جامعه ما با بحران روبهرو است و این بحران در عمیقترین نقد، به لحاظ فرهنگی بحران الگوی راه رشد و سبک زندگی ناموزون است. کلانشهر تهران در همه زمینهها دچار بحران است. امروز ما نیازمند فکری اساسی و متفکرانی اساسی هستیم. این از بحثهایی است که در زمینه نقد بنیادگرایی دینی به صورت الهیات رهاییبخش شریعتی مطرح شده است.
احسان شریعتی در پایان به نسلی از روشنفکران که در ۴ دهه گذشته در سختترین برهه به زنده کردن اندیشه شریعتی پرداختهاند، اشاره کرد و گفت: ما باید در عرصههای مختلف مسیر آن معلم را دنبال کنیم. ما خانواده شریعتی در این زمینه در دو حوزه تدریس دانشگاهی و کار خیریه فعالیت میکنیم. البته کار دانشگاهی ما نصفه و نیمه است و هنوز به صورت حقالتدریسی و مدعو، استاد هستیم؛ اما هدف ما از خیریه کار با مردم و جامعه است؛ چنانچه همه جنبشهای جدی در ترکیه و مصر و... از طریق کار اجتماعی بوده است. ما در ایام سالگرد هدی صابر هستیم که در زمینه فعالیتهای اجتماعی بسیار فعال بود و تدریس و کار اجتماعی را پیشه کرده بود. ما نیازمند افرادی چون هاله سحابی و هدی صابر هستیم که تداوم راستین راه شریعتی هستند. در پایان تاکید میکنم که ما برای برگزاری این جلسه از جامعه به دانشگاه یعنی دانشکده علوم اجتماعی که خانه شریعتی است، عقبنشینی کردهایم و هنوز اجازه برگزاری مراسم برای شریعتی در سطح عمومی جامعه را کسب نکردهایم؛ بنابراین از نامزدهایی که وعدههایی در انتخابات دادند، میخواهیم که به وعدههایشان عمل کنند. امروز زمان انتخابات تمام شده و زمان عمل به وعدهها رسیده است. ما به کمتر از تحقق کامل عرفان، برابری و آزادی که شعار شریعتی است، تن نمیدهیم. شاگردان شریعتی در این سالها متحمل انواع مشکلات شدهاند. ما از تمام آزادیهای شهروندی و اجتماعی دفاع میکنیم. مراسم امروز را با ذکر این نکته پایان میبخشیم که از این پس ما با اجازه یا بیاجازه به برگزاری مراسم برای شریعتی ادامه خواهیم داد.
منبع: روزنامه اعتماد
نظر شما :