ناگفتههای پدر برنامه هستهای: از اعتماد شاه تا دعوت هاشمی
اکبر اعتماد چگونه سازمان انرژی اتمی ایران را بنیان گذاشت؟
تاریخ ایرانی: زمانی که محمدرضا شاه در سر سودای صنعتی کردن ایران را میپروراند، جوانی ایرانی برای گرفتن مدرک مهندسی اتمی در فرانسه اکثر شبها را در پارک به صبح میرساند. فرانسه به علت سابقه عضویتش در حزب توده ویزای اقامتش را برای تحصیل نمیداد، او نیز برای پنهان ماندن از چشم پلیس مهاجرت، به ناچار شبها ساعت ۱۲ به هتل دانشجویی میرفت و ۶ صبح پیش از پیدا شدن سروکله پلیس مهاجرت برای چک کردن مدارک از آنجا بیرون میزد. این جوان ایرانی سپس به سوئیس محل اخذ مدرک لیسانس خود در رشته برق بازگشت و پس از مدت کوتاهی در مرکز تحقیقات اتمی انستیتو فدرال این کشور مشغول به کار شد. حاصل تحقیقاتش رساله دکترایی بود که به دانشگاه پلیتکنیک سوئیس تحویل داد و در حالی که به خاطر تخصصش مورد مشورت آژانس بینالمللی انرژی اتمی قرار میگرفت، یک مرکز اتمی کوچک در دانشکده علوم دانشگاه تهران، به ریاست علیاصغر آزاد در حال درجا زدن مداوم در ساخت یک راکتور تحقیقاتی بود؛ راکتوری که در نهایت هم به دست او راهاندازی شد.
شاه ادامه کار راکتور را به سازمان برنامه و بودجه به ریاست صفی اصفیا سپرده بود؛ این جوان متخصص با خودش گفت سازمان برنامه چگونه میتواند این طرح را اجرا کند؟ در آن زمان کسی نبود که بتواند این طرح را اجرا کند. فردای آن روز کیف بزرگی برداشت و مدارک و دیپلمهای خود را در آن گذاشت و به سازمان برنامه رفت. اصفیا به محض فهمیدن تخصص این جوان، او را به دفترش دعوت میکند و میگوید: «گویی امروز خدا این پنجره را باز کرده و شما را به دفتر من فرستاده، چون من به هیچ وجه نمیدانم اتم و راکتور چیست و درمانده بودم که چه کار کنم...» سپس میخواهد مدارکش را برای نشان دادن به شاه نزد او بگذارد. ناتوانی تیم کمیسیون انرژی اتمی در به راه انداختن راکتور دانشگاه تهران به قدری بر شاه گران آمد که حتی هنگامی که اصفیا سابقه عضویت این جوان در حزب توده را میگوید، شاه پاسخ میدهد: «چه اشکال دارد، یک تودهای سابق امروز میخواهد به کشورش خدمت کند.» حتی شاه به اصفیا میگوید: «اگر این یک نفر را اذیت کنید و از مملکت برود همه شما توبیخ خواهید شد.»
این جوان که چنین اعتماد شاه را به خود جلب کرده بود، اکبر اعتماد بود؛ کسی که با با ورود او، کمیسیون انرژی اتمی به ریاست علیاصغر آزاد از وزارت اقتصاد به سازمان برنامه منتقل میشود و راکتور تحقیقاتی دانشگاه تهران سرانجام با تلاش و پیگیریهای او در سال ۱۳۴۷ به بهرهبرداری میرسد. در مراسم افتتاحیه این برنامه جهانشاه صالح رئیس دانشگاه تهران از شاه و فرح دعوت و بدون نام بردن از اکبر اعتماد شروع به معرفی مسئولان طرح میکند. شاه از مجید رهنما وزیر وقت علوم، سراغ اعتماد را میگیرد و وقتی میفهمد که با وجود حضور اعتماد در میان جمعیت از او نامی به میان نیامده با عصبانیت به رهنما میگوید: «به جهانشاه صالح دستور دهید که آن آبلهرو [علیاصغر آزاد] را از ریاست مرکز اتمی بردارد و اکبر اعتماد را به جایش بگذارد.» دستوری که البته اعتماد با احترام از کنار آن رد میشود و به خاطر جو سنگین دانشگاه تهران آن را نمیپذیرد.
چنانکه اعتماد در کتاب زندگینامهاش «در پرتگاه حادثه» که شرح گفتوگوهای محمدحسین یزدانیراد با اوست نقل کرده، شاه در این زمینه به او اختیار تام داده بود و یا شاید او با گرفتن ابتکار در دست خودش این اختیار را در عمل کسب کرده بود؛ اما شاه در چند مورد چه در داخل و چه در گفتوگو با مسئولان کشورهای خارجی به صراحت میگفت که اعتماد در زمینه تعیین سیاست اتمی و روابط با کشورهای دیگر اختیار تام دارد: «اخذ تصمیم در مورد چگونگی برنامه انرژی اتمی با من بود و شاه هرگز در این زمینه دخالت نمیکرد ولی از تصمیم بنده حمایت میکرد... در تمام وقتی که بنده افتخار انجام این کار را داشتم یک مورد هم پیش نیامد که شاه نظر من یا سازمان را نپذیرد و یا در انجام تصمیمی به من فشار بیاورد.»
او این عقیده را که بسیاری از رجال رژیم پهلوی، خود را تنها مهرهای در دستان شاه میدانستند، زیر سوال میبرد و ریشه این مسئله را در عدم تعهد و استقلال فکری آنها جستوجو میکند: «امروز من بر خلاف خیلی دیگر از زعمای قوم که چون در کار خود تعهد و استقلال فکری لازم را نداشتند و همه تقصیرها را به گردن شاه میاندازند که اوامری صادر میفرمودند و ما اجرا میکردیم، با صراحت تمام میگویم که مسئولیت کامل تمام تصمیمهای مربوط به انرژی اتمی به شخص بنده برمیگردد و هیچ وقت هیچ تصمیمی به من تحمیل نشده است.»
کتاب «در پرتگاه حادثه» شرح اعتماد شاه به اعتماد است؛ چنانکه دوستش رضا قطبی، برای او گفتههای شاه به هویدا را نقل کرده که: «مدتی است که در مورد انرژی اتمی با دولت صحبت کردهام و تا امروز خبری نیست و اثری از انرژی اتمی نمیبینم؛ حال باید از اعتماد بخواهم این برنامه را شروع کند.» حتی متن فرمان شاه به نخستوزیر را نیز خود اعتماد مینویسد که باید دولت برای استفاده از انرژی اتمی اقدام کند و به اعتماد ماموریت داده میشود که ظرف یک ماه گزارشی تهیه کند و آن را ارائه دهد. اعتماد پس از یک ماه گزارش ۱۷-۱۶ صفحهای را به شاه ارائه میدهد که در واقع شرایط کارش بود: «اول اینکه سازمان باید استقلال کامل داشته باشد و رئیس سازمان قدرت کامل تصمیمگیری را دارا باشد. دوم اینکه سازمان باید مقررات اداری، استخدامی و مالی خود را داشته باشد و مشمول مقررات دولتی نباشد. سوم اینکه برنامه کوچک اتمی به صلاح و صرفه نیست و باید از همان ابتدا برنامه وسیعی را در نظر گرفت. چهارم اینکه هزینههای سازمان باید بهموقع و بدون افتادن در چرخدنده سازمان برنامه پرداخت شود.»
نگرانی آمریکاییها از برنامه اتمی ایران
دشوارترین مسئولیت اعتماد، تأمین سوخت نیروگاههای اتمی بود. بعد از بحران نفت در سالهای نخست دهه ۱۹۷۰، بسیاری از کشورهای صنعتی به انرژی اتمی هجوم بردند. در آن زمان نه تنها تولید اورانیوم کافی به نظر نمیرسید بلکه گنجایش کارخانههای غنیسازی اورانیوم هم محدود بود و تنها آمریکا و تا حدی هم شوروی، خدمات غنی کردن اورانیوم را میفروختند. از شروع برنامه اتمی ایران، مساله تأمین خدمات غنیسازی تبدیل به مشکل بزرگی شده بود. از آمریکا نمیتوانستند بخرند، چون منوط به امضای قرارداد دوجانبه همکاری ایران و آمریکا در زمینه انرژی اتمی بود: «یادم است که در سال اول کارمان با یک حقوقدان آمریکایی که پیشتر عضو کمیسیون انرژی اتمی آمریکا بود قراردادی داشتم تا او به طور مرتب آنچه را که در دولت آمریکا و در کنگره درباره انرژی اتمی مورد بحث است برای ما جمعآوری کند و نیز خواسته بودم که بریده همه جراید آمریکا را که راجع به برنامه انرژی اتمی ایران مینویسد برایم بفرستد. از مجموع آنچه در آمریکا نوشته میشد برمیآمد که در آمریکا یک نوع نگرانی نسبت به برنامه اتمی ایران وجود دارد. این نگرانی مربوط به این بود که آیا ایران اتم را تنها برای استفاده صلحجویانه میخواهد یا در نظر دارد بعد از دستیابی به تکنولوژی اتمی، استفاده نظامی داشته باشد؟»
به زعم بنیانگذار سازمان انرژی اتمی ایران این نگرانی با اینکه به تدریج فروکش کرد اما هرگز به طور کامل از میان نرفت. فروکش کردن آن نیز به دو جهت بود: نخست اینکه ایران خیلی زود برنامه ساخت نیروگاههای اتمی خود را آغاز کرد و این نشان میداد که انگیزه اصلیاش تولید انرژی است، دیگر اینکه نوع راکتور انتخابشده به وسیله ایران تا حد زیادی شک آمریکاییها را زائل میکرد؛ چراکه راکتور آب سبک از تکنولوژی نظامی فاصله زیادی داشت. با این حال «آمریکاییها نگران بودند که ایران با سوخت خود چه کار خواهد کرد.» چراکه سوخت برجایمانده حاصل از سوخت راکتور به هر حال حاوی مقداری پلوتونیوم است که میتواند تحت شرایطی استفاده نظامی داشته باشد.
آمریکاییها از سازمان انرژی اتمی ایران میخواهند که به طور رسمی اعلام کند سوخت استفاده شده را تجزیه شیمیایی نخواهد کرد؛ مطالبهای که اعتماد هرگز زیر بار آن نمیرود و پاسخ میدهد: «ما در این زمینه هنوز تصمیمی نداریم چون این موضوع به ۳۰ تا ۴۰ سال آینده مربوط میشود و در آن موقع تصمیم خواهیم گرفت...»
انتظار شاه از برنامه اتمی چه بود؟
جدیت شاه در پیگیری مسئله برنامه هستهای ایران و حمایت تمامقد او از سازمان انرژی اتمی، موضوعی است که ذهن مخاطب را پیش از هر موضوع دیگری به پرسش درباره علت آن وامیدارد؛ اینکه آیا شاه تنها از انرژی اتمی، برق میخواست و یا دستیابی به سلاح اتمی نیز در پس پرده افکارش قرار داشت؟ این مسئله حتی در ابتدای ورود اکبر اعتماد به برنامه اتمی ایران برای خود او نیز روشن نبود. او تردید داشت که نکند شاه در فکر ساخت بمب اتمی باشد. اعتماد برای اینکه بفهمد در ذهن شاه چه میگذرد و در نهایت انتظار او از برنامه اتمی چیست، مسئله را با هویدا مطرح میکند. هدف او از دریافت پاسخ این پرسش نحوه عملکردش در تکنولوژی اتمی ایران بود: «برای اینکه نوع حرکت و نوع تکنولوژی فرق میکند، ساخت سیستم عوض میشود.» هویدا که خود نیز جرات مطرح کردن چنین پرسشی را از شاه نداشت از اعتماد میخواهد که خودش این سوال را در حضور شاه مطرح کند. اعتماد وقتی در این زمینه با در بسته نخستوزیر مواجه میشود راه دیگری را برای خواندن ذهن شاه برمیگزیند: «اگر همینطوری سوال میکردم به احتمال زیاد شاه جواب مرا نمیداد یا اگر جوابی میداد متقاعد نمیشدم که پاسخش واقعی است؛ بنابراین به دنبال برنامه درازمدتی رفتم که این موضوع را روشن کنم. برنامهای تهیه کردم که هم این پاسخ را میگرفت و هم به درد چیزهای دیگر میخورد.»
راهحل اعتماد این بود که به شاه بفهماند سیستم و نوع فعالیت در زمینه انرژی اتمی برای هر منظوری متفاوت است، این امر تلویحا شاه را متوجه میکرد که ناچار است انتظارش از خروجی برنامه هستهای ایران را به رئیس سازمان انرژی اتمی حتی نه به صورت مستقیم، انتقال دهد. اعتماد به شاه پیشنهاد میدهد که هفتهای یک روز در هفته، خارج از برنامه، تکنولوژی اتمی را برای شاه شرح دهد. شاه نیز از این پیشنهاد استقبال میکند: «یک برنامه فشرده تهیه کردم که عوامل لازم را بدون اینکه وارد ریزهکاریها شوم برای شاه روشن کنم... برنامه هر جلسه را به زبان عادی روی کاغذ مینوشتم... هفتهای یک مرتبه، مرتب همه را حضورشان توضیح میدادم و در آخر که خداحافظی میکردم ورقهها را دستشان میدادم.»
وی در ادامه از اشتیاق و جدیت شاه برای دنبال کردن این جلسات میگوید؛ جلساتی که شش ماه ادامه پیدا میکند و شاه طی آن مجموع اطلاعاتی را که باید شخصی چون او در مقام تصمیمگیر نهایی در دست داشته باشد، به دست میآورد؛ اطلاعاتی درباره استفاده از انرژی اتمی برای تولید برق و مصارف دیگری چون امور نظامی: «وقتی برنامه تمام شد، به تدریج موضوع را به طور غیرمستقیم مطرح کردم، برای مثال دلایلی را که برای انتخاب نوع راکتور برای نیروگاهها ارائه میدادم، روشن میکرد که این نوع راکتور به درد مصارف نظامی نمیخورد و وقتی قبول میکرد و انتخاب مرا تایید میکرد معلوم میشد که حساسیتی در این زمینه ندارد.» اما اعتماد برای اطمینان بیشتر از نظر قطعی شاه در این زمینه، گاهی مسئله را به گونهای مطرح میکرد که شاه را به چند انتخاب بکشاند، نتیجه این کندوکاو چندماهه سرانجام برای بنیانگذار سازمان انرژی اتمی ایران روشن میکند که شاه در فکر سلاح اتمی نیست. با این حال روزی دل را به دریا میزند و حالا که دیگر شاه تا حدی از مسائل اتمی سر درمیآورد، این مسئله را به صورتی صریح از او میپرسد. شاه نیز به طور مفصل نظر خود را بیان میکند: «در این سیستم من جایی برای سلاح اتمی نمیبینم برای اینکه اگر تمام کشورهایی که در منطقه ما را محاصره کردهاند در نظر بگیریم مانند افغانستان، پاکستان، شیخنشینهای جنوب، عربستان، عراق و ترکیه هیچ کدام قدرت نظامیشان به اندازه قدرت نظامی که ایران درست کرده نمیشود؛ بنابراین برای این کشورها نیازی به سلاح اتمی نداریم. در مقابل شوروی اگر یک یا دو یا ۱۰ بمب اتمی بسازیم در هر صورت بیفایده است؛ یعنی ما نمیتوانیم با سلاح اتمی در مقابل شوروی از خود دفاع کنیم؛ بنابراین داشتن بمب اتم جز اینکه امروز برای ما مزاحمت تولید کند و برنامه انرژی هستهای مملکت را دچار اختلال کند نتیجهای ندارد...»
ولی این همه نظر شاه نبود چراکه او در ادامه استدلالاتش به اعتماد تاکید میکند که این وضعیت تنها نسخهای است که او برای آن روز کشور پیچیده است و در صورت برهم خوردن تعادل در ۱۰ یا ۲۰ سال آینده در منطقه و به محض اینکه ایران احساس کند برتری نظامیاش را از دست داده است مسئله طور دیگری مطرح میشود: «شرایط آن روز را نمیدانم ولی آنچه میگویم در قالب وضع موجود درست است، اگر وضع عوض شد، روز از نو روزی از نو، باید بنشینیم و صحبت کنیم ببینیم چه راهی باید برویم.» اعتماد به همین پاسخ هم اکتفا نمیکند و باز صریحتر میپرسد: «فرض کنیم حالا ۱۵ سال گذشته است و تعادل قدرت در منطقه عوض شده و دیگر ایران قدرت برتر منطقه نیست... در آن موقع دستیابی به سلاح هستهای میتواند راهحلی برای ایران باشد؟» و شاه با صراحت پاسخ میدهد: «چراکه نه.»
رئیس سازمان انرژی اتمی سرانجام پس از این پرسش و پاسخ برآمده از دل کنکاشی ۶ ماهه، تکلیف خود را با تکنولوژی اتمی ایران میفهمد: «دانستم که از همین امروز باید در پی دستیابی به تکنولوژیهای مختلف باشیم که اگر روزی از ما خواسته شد سلاح هستهای درست کنیم آمادگی لازم را داشته باشیم.»
به صدام بگویید مزاحم من نشود
اعتماد در دوران نخستوزیری شریفامامی به دلیل اوضاع آشفته مملکت از سمت خود در سازمان انرژی اتمی ایران استعفا میدهد و در ژانویه ۱۹۷۹ با خانواده خود وارد پاریس میشود؛ او پس از مدت کوتاهی با وجود پیشنهاد رئیس کمیساریای انرژی اتمی فرانسه مبنی بر پیوستنش به آن، به استخدام در هیچ موسسهای تن نمیدهد و شرکت مشاوره «انرژیوم» را تاسیس میکند؛ شرکتی که ظرف مدتی کوتاه طرف مشورت ثابت کشورهایی چون فرانسه و آلمان در زمینه انرژی قرار میگیرد. همه اینها در زمانی است که پای ایران به طور ناخواسته به جنگ با عراق کشیده شده است. در همین مقطع زمانی اتفاق عجیبی میافتد؛ یکی، دو سال پس از استقرار اعتماد در پاریس، کمیساریای انرژی اتمی فرانسه به او اطلاع میدهد که صدام حسین از آنها خواسته او را راضی کنند که به عنوان میهمان به عراق برود. «استنباط بنده از لحن آنها این بود که صدام حسین میخواهد از من برای پیشبرد انرژی اتمی عراق استفاده کند.» نخستین رئیس سازمان انرژی اتمی ایران که به نیت صدام از این درخواست پی برده بود، آن را با قطعیت رد میکند؛ اما صدام کوتاه نمیآید و این بار با تطمیع برادران بارزانی با اختصاص سهمی از تولید نفت عراق به کردستان عراق، آنها را برای اقناع اعتماد واسطه قرار میدهد، اما دومین تیر صدام نیز به سنگ میخورد و برادران بارزانی دست خالی به کشورشان بازمیگردند.
دو، سه هفته پس از ماجرای برادران بارزانی، صدام برای به تور انداختن پدر انرژی اتمی ایران در جهت پیشبرد صنایع اتمیاش، برای سومین بار وارد عمل میشود و این بار اعتماد را که به هیچ وجه حاضر نمیشده با نمایندهای از جانب صدام ملاقات کند، در عملی انجامشده قرار میدهد: «یکی از آشنایانم که در آلمان زندگی میکرد به من تلفن کرد و گفت که میخواهد به پاریس بیاید و مرا ببیند... با هم قرار گذاشتیم تا در یکی از هتلهای پاریس همدیگر را ملاقات کنیم. در روز مقرر... دیدم که او تنها نیامده و فرد دیگری را هم همراه خود آورده است... گفت ایشان سفیر عراق در فرانسه است.» اعتماد که انتظار چنین ملاقاتی را نداشت، از این موضوع بسیار ناراحت میشود و حتی تصمیم به خداحافظی میگیرد؛ اما پس از اصرار فراوان در نهایت راضی به صحبت میشود. سفیر عراق پس از ابلاغ سلام گرم صدام به اعتماد درخواست او را مبنی بر دعوت رسمی برای سفر به عراق مطرح میکند، اما حتی در این درخواست نیز صدام نیت خود را آشکار نمیکند، آنچه سفیر از جانب صدام مطرح میکند این است که صدام گفته که به ایشان سلام گرم مرا ابلاغ کنید و به طور رسمی از شما دعوت کنم که به عراق بروید و میهمان او باشید و هر مدت که بخواهید در آنجا بمانید و هر که را میخواهید ببینید.»
بنیانگذار سازمان انرژی اتمی ایران که سفر به عراق را در این شرایط خیانت به کشور خود میداند، از این پیام برآشفته شده و چنین پاسخ میدهد: «درست است که عراق همسایه ایران است، ولی در حال حاضر شما با ایران در حال جنگ هستید و هر روز تعدادی از هموطنان مرا میکشید. عراق در حال حاضر دشمن ایران است و رفتن من به عراق خیانت به کشورم محسوب میشود و من به هیچ وجه و تحت هیچ شرایطی به این خیانت تن نخواهم داد.» او حتی با گفتن این سخنان نیز آرام نمیگیرد و در نهایت با جملهای صریح، آب پاکی را روی دستان سفیر عراق میریزد و او را با دست خالی راهی سفارتخانهاش میکند: «به صدام حسین بگویید برنامه خود را فراموش کند و مزاحم من نشود.»
دعوت هاشمی از اعتماد برای بازگشت به ایران
از دیگر نکات جالب توجه در خاطرات اعتماد، دعوت هاشمی رفسنجانی از وی به ایران است؛ دعوتی که البته اعتماد لبیک نمیگوید و برای پاسخ منفی خود هم دلیل میآورد. به گفته اعتماد، در زمان ریاستجمهوری هاشمی رفسنجانی یک گروه سه نفره به منظور اقناع او برای بازگشت به کشور چندین بار به اروپا اعزام میشوند. اعتماد در خاطرات خود درباره انگیزه این گروه برای بازگرداندن او به کشور میگوید: «بار اول که آمدند به من گفتند جا دارد ما به شما تبریک بگوییم، چون بعد از چند سال بررسی به این نتیجه رسیدیم که سازمان انرژی اتمی پاکترین، شفافترین و همچنین پرقابلیتترین دستگاه قبل از انقلاب بوده است.» این تعاریف اما انگیزهای برای بازگشت در او پدید نمیآورد، نخستین رئیس سازمان انرژی اتمی ایران که در آستانه انقلاب ۵۷ و درست در زمانی که دولت شریفامامی، به منظور خواباندن اعتراضات مردمی شروع به دستگیری مسئولان مملکتی کرده بود، از سمتش استعفا داد، حالا پس از گذشت قریب به دو دهه و با جایگزینی حکومت جدید، شاید انتظار داشت دستاندرکاران جدید خیلی زودتر از اینها پی به زحماتش در سازمان انرژی اتمی میبردند. این بود که به گروهی که در پیاش آمده بودند اینگونه پاسخ میدهد: «خیلی متشکرم، ولی چرا این مطلب را در روزنامهها نمینویسید که مردم بدانند. من که میدانم و شبها راحت میخوابم.» خواستهای که البته به بهانه «جو فعلی» جامعه مورد پذیرش قرار نمیگیرد.
دولت هاشمی رفسنجانی قصد داشت برنامه انرژی اتمی را از نو راهاندازی کند و دعوت از اعتماد هم در همین راستا صورت گرفته بود. اعتماد اما برای بازگشت به ایران شرطی پیش پای آنها میگذارد: «به آنها گفتم من که به تنهایی نمیتوانم این کار را انجام دهم؛ چون تعداد زیادی همکار متخصص داشتم که شما همه آنها را فراری دادید و تا زمانی که آنها راضی به بازگشت به ایران نشوند از دست من کاری برنمیآید.»
این گروه برای در میان گذاشتن شرط بنیانگذار سازمان انرژی اتمی، به کشور بازمیگردند، ظاهرا موضوع به حدی برای دولت ایران حائز اهمیت بوده که شرط اعتماد را میپذیرد و این بار دعوتکنندگان با دست پر به سراغش میروند: «آنها رفتند و مدتی بعد برگشتند و گفتند: به ما گفتهاند به شما بگوییم اگر شما به ایران بیایید تعهد میکنیم همکاران سابق شما را به هر قیمتی شده به ایران بازگردانیم تا شما بتوانید سازمان انرژی اتمی را دوباره راهاندازی کنید.» ولی حتی این امتیاز هم که در اصل شرط خود اعتماد بود، او را به بازگشت به ایران راضی نمیکند؛ گویی او بسیار دلچرکینتر از آن بود که بخواهد گسست به وجود آمده در سازمان انرژی اتمی ایران را از میان برداشته و از نو سررشته کار را در دست بگیرد. او خود دلیل این دلخوری را اینگونه بیان میکند: «من از آنجایی که بعد از انقلاب همه برنامههای سازمان انرژی اتمی به هم ریخته بودند و همه دستاوردهای ما را نابود کرده بودند از آنها دلخور بودم و به هیچ وجه دوست نداشتم وارث خطاها و اشتباهات آنها باشم؛ بنابراین پاسخم به اصرار آنها برای بازگرداندنم به ایران منفی بود.»
اکبر اعتماد سالها بعد به ایران بازگشت و در ۶ اردیبهشت ۱۳۸۹ با علیاکبر صالحی، رئیس سازمان انرژی اتمی دیدار و گفتوگو کرد که در این دیدار صالحی از تلاشهای قابل توجه و حمایتهای معنوی او از فعالیتهای صلحآمیز جمهوری اسلامی ایران قدردانی و لوح تقدیری به همین مناسبت به او اهدا کرد.
صالحی در گرامیداشت پنجاهمین سالروز راهاندازی راکتور تحقیقاتی اتمی دانشگاه تهران در روز ۲۰ آبان ۱۳۹۶ باز هم از اعتماد تقدیر کرد: «به عنوان یک دانشجو بنده واقعاً از کسانی که این سازمان انرژی اتمی را به وجود آوردند خیلی ممنونم و این حقیر خود را میراثدار آنها میدانم. این محلی که ما نشستهایم مربوط به دانشگاه تهران است و بنا بر توجیهات درست سال ۱۳۵۳ در چارچوب سازمان به وجود آمد و دکتر اکبر اعتماد عهدهدار ریاست آن شد. قانون بسیار متقنی آن زمان نوشته شد. هر گاه من و یا کارشناسان آن را مرور میکنیم میبینیم که آنقدر این قانون متقن نوشته شده که اگر امروز هر چه بخواهید در آن دخل و تصرف کنید، میبینید بهتر نمیشود و بهتر است این قانون محفوظ بماند. برنامهها و مقررات تصویب شده در سالهای پیش از انقلاب در این سازمان بدون نقص و دقیق بود.» اعتماد در سالهای اخیر بارها به ایران آمده و «در پرتگاه حادثه» کاملترین خاطرات منتشرشده از اوست که کارشناس تاریخ شفاهی مرکز اسناد و کتابخانه ملی ایران انجام داده و نشر اختران منتشر کرده است.
***
در پرتگاه حادثه؛ زندگینامه اکبر اعتماد، بنیانگذار سازمان انرژی اتمی ایران
مصاحبه و تدوین: محمدحسین یزدانیراد
نشر اختران
چاپ اول: ۱۳۹۶
۵۲۵ صفحه
قیمت: ۴۶ هزار تومان
نظر شما :