داستان تولد زیمبابوه با رهبری موگابه
گزارش میدانی تحلیلی اشپیگل از وضعیت زیمبابوه در ۴۰ سال پیش
تاریخ ایرانی: آتیلا، سزار و لیلا در کنار در ورودی در کمال آرامش در حال خواب بودند. در همین حال سفیدی دندانهای آن مردان در تاریکی پیدا شد و چند مرد سیاهپوست نعرهکشان در میان باغ جلویی هتل تاد ظاهر شدند. دیک ویلیامسون با سوت خود سگهای شکاریاش یعنی آتیلا، سزار و لیلا را از حمله بازداشت و اینک با لبخندی عصبی به ما میگوید: «این زبانبستهها متوجه تغییر و تحولات کشور نشدهاند و هنوز هم نمیتوانند سیاهپوستان را تحمل کنند.»
البته ظاهراً صاحب و ارباب آن سگها هنوز از درک وضعیت تازه عاجز است. این مرد که از سر تا پا یک رودزیایی است حتی امروز نیز با سماجت تمام گذرنامه بریتانیاییاش را که مهر باطل شد بر خود دارد، در یک ویترین به نمایش گذاشته است. در این تنها هتل واقع در جاده بایتبریج به بولاویو، تصاویری از یان اسمیت، رهبر شورشیان سفیدپوست وجود دارد و در یکی از این عکسها اسمیت سوار بر یک زرافه دیده میشود.
این هتل دورافتاده با آن کلبههای گرد به سبک آفریقایی هنوز هم با کیسههای شن محصور است؛ همان کیسههای شنی که برای حفاظت در برابر گلولههای دشمنان پنهان شده در میان آن بوتهها در اینجا قرار داده شدهاند. البته آن دشمنان دیگر شلیک نمیکنند. در خلال جنگ هفت ساله اخیر، کارکنان این هتل بارها در برابر هجوم شبانه چریکهای سیاهپوست از خود دفاع کردند و دیوارهای سوراخ سوراخ هتل نیز حکایت از همین داستان دارد.
در بیرون از این هتل تنها و در آن بوتهزارهای زیمبابوه، در مزارع دورافتاده و در محلههای بسیار فقیرنشین سیاهان هنوز هم نژادپرستی و وحشت و شک و بیاعتمادیهای متقابل غوغا میکند. در همان حال که سفیدپوست و سیاهپوست در پایتخت یعنی سالیسبوری، استقلال کشور را جشن گرفتهاند، بسیاری از مردم روستانشین از خصومتهای تازه وحشت دارند.
از سوی دیگر بسیاری از سفیدپوستان بر این باورند که آیندهای نامعلوم در انتظار این جمهوری نوپاست. در شهرک کوچک انکلدورن واقع در جنوب سالیسبوری، مالک یک میخانه در حالی که با احتیاط کامل دوروبر خود را نگاه میکند تا مطمئن شود هیچ یک از کارمندان سیاهپوستش متوجه حرفهای او نمیشوند، در گوش ما زمزمه میکند: «باید این را بپذیریم که سیاهپوستان جنتلمنهایی مادرزاد هستند. البته در این مساله هم تردیدی نیست که ما نژاد برتر هستیم.»
در بالابالا که دهکدهای ساکت و آرام در جنوب غربی زیمبابوه است، مالک سفیدپوست یک سمساری سر تکان میدهد و میگوید: «تصورش را بکنید که چند روز پیش چند الوات سیاه به مغازه وارد شدند و به من گفتند که بلافاصله پس اعلام استقلال به اینجا خواهند آمد و از هر چه خوششان بیاید آن را برخواهند داشت.» این مرد سفیدپوست در حال حاضر به فکر مهاجرت به استرالیا افتاده است زیرا «آفریقای جنوبی هم دیر یا زود به همین وضعیت دچار خواهد شد.»
البته آفریقای جنوبی هفته پیش و برای چند روز مقصد فرار هزاران سفیدپوست رودزیایی بود. در روزهای قبل از اعلام رسمی استقلال زیمبابوه شمار زیادی ماشین اتاقدار از مرز جنوبی بایتبریج گذشته و به این سو میآمدند. صاحبان این خودروها نه تنها وسایل آشپزی و تشکهای بادی بلکه نقاشیهای رنگ و روغن و قاب عکسها و اشیای گرانقیمت خود را نیز بار کرده و با خود به این سوی مرز میآوردند. با این حال سفیدپوستان حتی در شمال آفریقای جنوبی نیز دیگر احساس امنیت نمیکنند. اوایل ژانویه امسال بود که چریکهای سیاهپوست به پاسگاههای مرزی واقع در شهرهای کوچک نزدیک مرز زیمبابوه حمله بردند.
اگرچه دولت پرتوریا در عرض چند روز همه خسارتها را زدود و جبران کرد اما ترس و وحشت در میان سفیدپوستان ساکن در مناطق مرزی شمال همچنان به قوت خود باقی است. مدیریت هتل شیک و امروزی ماگوباسکلف از دولت درخواست سیمخاردار کرد و پس از تأمین این خواسته، محدوده محل اقامت کارکنان سیاهپوست خود را در میان حصاری یک متری محصور کرد با این امید که از ارتباطهای احتمالی شبانه آنها با چریکهای سیاهپوست جلوگیری به عمل آورده شود.
مدیر این هتل میگوید: «رویدادهای رودزیا به جوانان سیاهپوست انگیزه داده است.» اهالی سفیدپوست مناطق مرزی زیمبابوه و آفریقای جنوبی به شدت از وضعیت فعلی وحشت دارند و افزون بر آن نگران این هستند که چه بسا مدارس منطقه نیز از سوی شبهنظامیان سیاهپوست مورد حمله قرار گیرد. یک بازرگان غیربومی احتمال میدهد: «زیمبابوه جدید به محلی امن برای این چریکها بدل خواهد شد زیرا در این کشور شیاطین به قدرت رسیدهاند.»
و البته این روزها هر کسی که از آفریقای جنوبی به زیمبابوه سفر میکند باید نهایت احتیاط را در پیش بگیرد. به همین خاطر است که موتورسوارها مانند غرب وحشی در حالی که رولور به کمربندهای چرمی خود بستهاند به سوی مرز میروند و راننده خودروها لولههای مسلسلهای خودکار را از پنجرههای کناری بیرون دادهاند. معمولاً سفرها بعد از ساعت چهار بعدازظهر انجام میشود زیرا تنها در این ساعتها میتوان با کمترین خطر از جادههای زیمبابوه عبور کرد.
با این حال امروز نیز مانند دوران به اصطلاح «جنگ در میان بوتهها»، کاروانهایی از خودروها میان شهرهای این کشور یعنی زیمبابوه در حال عبور و مرور دیده میشود و امروز نیز پیشاپیش هر کاروان یک وانت با مسلسل سنگین بر روی بار خود در حرکت است و این وانت نیز با صفحههای فولادی مانند تانک مسلح شده است. البته خودروهای مشابه دیگری نیز وظیفه حفاظت از کاروان را بر عهده دارند. در همین حال یک مأمور کمکی پلیس در گواندا میگوید: «دیگر به این چیزها نیازی نیست. من واقعاً نمیدانم چرا ما هنوز با خودروهای محافظ باید رفتوآمد کنیم. مگر جنگ تمام نشده است؟» و همکار رنگینپوستش اضافه میکند: «از زمان آتشبس آرامش برقرار است. من باید خیلی فوری به مزرعه پرورش گوسفندم بروم و در آنجا علیه شغالها بجنگم.»
اما همه رودزیاییهای اونیفرمپوش مانند آن دو مأمور خوشرو و آرام نیستند. در هتل موسوم به «ویرانههای زیمبابوه» واقع در جنوب بندر ویکتوریا، یعنی همان هتلی که در زمان جنگ تا آستانه ویرانی رفت، بسیاری از سربازان جوان سفیدپوست افکاری اغراقآمیز در مورد شکوه گذشته این سرزمین دارند. دیوید ۲۲ ساله با صدایی گرفته و غمگین میگوید: «اگر ما تا پیروزی نهایی به جنگ ادامه میدادیم این کشور به مروارید آفریقا بدل میشد.» این مرد جوان و بلندقد جزو نیروهای مخصوص است یعنی همان واحد نظامی که به جنگهای وحشتناک شهرت داشت و اینک و در زیمبابوه جدید دیگر جایگاهی ندارد.
یک بازرگان اهل سالیسبوری در حالی که سر تکان میدهد، میگوید: «تنها نکته مثبت همه رویدادهای زیمبابوه این است که دیگر به چنین آدمهایی نیاز نداریم. اگر این وضعیت تداوم داشته باشد میتوان گفت که دوران طلایی ما آغاز شده است.»
مدیران بزرگ صنایع زیمبابوه غالباً با این مرد بازرگان همعقیده بوده و چنین دیدگاهی دارند. بسیاری از آنها نام جدید کشور یعنی زیمبابوه را بر شرکتهای تحت مدیریت خود گذاشتهاند. بزرگترین هتل زنجیرهای این کشور که البته بخش قابلتوجهی از سهام آن به آفریقای جنوبی تعلق دارد، به «هتل زیمبابوه» تغییر نام داده شده و روزنامه سابقاً موسوم به «رودزیا هرالد» این روزها به «هرالد» تغییر یافته است. «سندیکای توتون رودزیا» نیز به سندیکای توتون زیمبابوه تغییر نام داده است.
شرکت چند ملیتی کوکاکولا پیش از این و به هنگام اقامت پرنس چارلز ولیعهد بریتانیا در سالیسبوری تغییر نام یافت و به «کوکاکولای زیمبابوه بزرگ» تبدیل شد.
سرزمینی که امروز زیمبابوه نام دارد در واقع منطقهای جنگزده و ویران در جنوب بندر ویکتوریا بود، سرزمینی که خرابهها و برجها و علفزارهای آن محل بازی میمونها محسوب میشد و در بسیاری از نقاط آن تا کیلومترها اثری از زندگی دیده نمیشد. اما زیمبابوه جدید در واقع تولد خود را در شهرهای بزرگ جشن میگیرد و این آغازی امیدبخش محسوب میشود.
روز یکشنبه در پارک شهر بولاویو شهروندان سفید و سیاه جشن گرفته بودند و این مساله تا همین چندی پیش امری غیرممکن به شمار میرفت. بچههایی با رنگهای مختلف سوار بر یک قطار مینیاتوری میشوند و با لذت به دود سفید قطار نگاه میکنند و بزرگترها اعم از سیاه و سفید در کافه پارک به خوردن بستنی و شیرینی مشغولند.
بدین ترتیب آیا رودزیای قدیم و سابق مرده است؟ هنوز نه. هنوز هم سیاهان و سفیدپوستها در میدان اسبسواری بولاویو در دو جایگاه مختلف مینشینند و جایگاه سفیدها به مراتب از جایگاه فقیرانه سیاهپوستها شیکتر و بهتر است. مجری مسابقات اسبدوانی میگوید: «این آخرین مسابقه اسبدوانی به شیوه سابق است.»
اکثریت سیاهپوست زیمبابوه از سالها پیش در انتظار دوران جدید به سر میبرد اما نخستوزیر جدید و مارکسیست یعنی رابرت گابریل موگابه با اعزام نمایندگانی به مناطق مختلف، مردم سیاهپوست را به شکیبایی بیشتر دعوت میکند. موگابه در سخنرانی خود که به مناسبت آغاز جشنها و مراسم استقلال ایراد کرد، گفت: «تلاش خواهیم کرد که هر چه زودتر شرایط زندگی شهروندان سیاهپوست را بهبود بخشیم.»
تولد این کشور جدید با شلیک ۲۱ گلوله توپ جشن گرفته شد و استادیوم روفاروی شهر سالیسبوری بابت این شلیکها به شدت لرزید. در این مراسم واحدهای نیروی هوایی ارتش سابق رودزیا همراه با یگانهای پیکارجویان رهاییبخش رژه رفتند.
موگابه یا همان فرمانده سابق چریکها که این روزها از او با عنوان پدر ملت یاد میشود، از اظهارات تند و انقلابی چشمپوشی کرد. او که زمانی مانند مائوتسه تونگ رهبر چین کمونیست لباس میپوشید این روزها کتوشلوارهای شیک همراه با کراوات به تن دارد و با آن دستهای لرزان و چروکیده سیاه و سفید را به اتحاد دعوت میکند.
به باور بسیاری از کارشناسان، دستیابی به اتحاد بستگی به این دارد که بتوان تندروهای دو طرف را به نوعی مهار کرد و آنان را به صبر و شکیبایی فراخواند.
یک کشیش ساکن سالیسبوری پیشبینی کرد: «اگر یک گروه دست به کار احمقانهای بزند آنگاه است که ما شاهد یک حمام خون خواهیم بود.»
منبع: مجله اشپیگل، شماره ۱۷، سال ۱۹۸۰
نظر شما :