بادامچیان: اسلحه‌ای که منصور را کشت هاشمی داده بود

۲۳ دی ۱۳۹۶ | ۱۷:۲۶ کد : ۶۱۶۴ دیگر رسانه‌ها
سارا ابراهیمی: «آیت‌الله هاشمی یکی از سیاستمداران برجسته کشور و جهان بود و در پاکی مالی به سر می‌برد و پول‌هایی که قبل از پیروزی انقلاب به دست آورد حاصل کار خودش بود. وی در جریان اجرای حکم حسنعلی منصور شرکت نداشت.» این‌ها بخشی از سخنان اسدالله بادامچیان است که سابقه آشنایی ۵۰ ساله با آیت‌الله هاشمی دارد. عضو برجسته حزب موتلفه اسلامی می‌گوید: «هیچ وقت با آقای هاشمی اختلافی در اصل نظام جمهوری اسلامی نداشتیم و موتلفه با اختلاف‌ سلیقه با هاشمی در ارتباط و به او احترام می‌گذاشت.»

 

«تاریخ ایرانی» بخش‌هایی از گفت‌وگوی بادامچیان با ایلنا را انتخاب کرده است:

 

* اولین آشنایی من با آقای هاشمی مربوط به سال ۴۰ و ۴۱ است که کاری تحقیقاتی با مرحوم آیت‌الله بهشتی در مورد حکومت و معارف اسلامی انجام می‌دادیم. با ایشان که آشنا شدم یکی از کسانی که با وی کار می‌کردند مرحوم آیت‌الله هاشمی بود. با اینکه در آن زمان طلبه بودند اما طلبه‌ای فاضل، فعال و پرکار بود.

 

* ایشان عضو روحانیت موتلفه اسلامی بود و سپس در نهضت امام از سال ۴۱ با آقای هاشمی آشنایی بیشتر یافته و همکاری کردم. در سال ۱۳۴۲ همراهی و همکاری جدی در حزب موتلفه اسلامی با یکدیگر داشتیم و در سال ۴۳ دستگیر شدیم. در زندان قزل‌قلعه با هم بودیم. ایشان در بال راست قلعه بودند و ما در بال چپ قلعه قرار داشتیم. بعد از مدتی ایشان را به بند عمومی آوردند و این آشنایی تا پایان عمرشان ادامه داشت.

 

* در زندان هم‌بند نبودیم، اما به دلیل اینکه پرونده‌مان مربوط به مبارزات موتلفه و جریان حسنعلی منصور می‌شد در یک زندان قرار داشتیم. به خاطر دارم وقتی ایشان را برای هواخوری به محوطه آورده بودند، سمت دیگر حیاط زندان بودم و مشاهده کردم با توجه به شکنجه‌های سنگینی که به او داده بودند، حتی استخوان پایش پیدا شده و در هنگام راه رفتن با مشکل مواجه بود. از همان فاصله‌ای که داشتیم – با توجه به کتابی که درباره فلسطین نوشته بودند ‌- گفتم از این به بعد بهتر می‌نویسید، چون نوع شکنجه‌های صهیونیستی و ساواک را بهتر لمس کردید. ایشان خندید و بعد از آزادی از زندان نسبت به این نوع از رفتار با هم صحبت کردیم و در مبارزه با طاغوت همراهی جدی داشتیم.

 

* اولا مسئله حسنعلی منصور ترور نبود، لذا کار یاران ما تروریسم نبود و شهید بخارایی و شهید امانی تروریست نیستند. مفهوم ترور در اسلام که معادلش «فتک» است یعنی قتل ناجوانمردانه. قتل و کشتار در اسلام مذموم است چراکه وقتی فردی کشته شود، یک نفر کشته نشده و نسل او هم منقطع می‌شود، بنابراین یک مجموعه را قاتل از بین می‌برد. مسئله دیگر «قصاص» قاتل است و در قرآن در رابطه با قصاص آن را یک زندگی می‌داند زیرا زندگی انسان‌ها را از قتل نجات می‌دهد. ترور و فتک جز در هنگام ضروری و با اذن کسی که بتواند از لحاظ شرعی این اذن را دهد جایز نیست. مسئله دیگر اعدام انقلابی است که همه جای دنیا در حقوق بین‌الملل و حقوق خصوصی آن را قبول دارند، مبنی بر اینکه اگر اشغالگری به کشوری تجاوز یا آن را اشغال کند، اگر او را بکشند، قتل، فتک و قصاص محسوب نمی‌شود، بلکه اعدام انقلابی است. مسئله دیگر که فراتر از این مسائل قرار دارد «اجرای حکم الهی» است. اگر حاکم شرع و مجتهد واجد شرایط، کسی را واجب‌القتل بداند، با حکم او این حکم خدا اجرا می‌شود و اجراکنندگان آن مشمول حکم تروریست یا اعدام‌کننده نیستند زیرا مجری حکم الهی هستند؛ بنابراین مرحوم شهید امانی، نیک‌نژاد، هرندی، اندرزگو و عزیزانی که علیه منصور اقدام کردند چون اذن مهدورالدم بودن منصور و شاه را از مرحوم آیت‌الله‌العظمی میلانی با تایید آیات شهید مطهری و شهید بهشتی داشتند، حکم خدا را اجرا کردند، اما مرحوم آقای هاشمی در این ماجرا شرکت نداشت.

 

* ‌اسلحه‌ای که منصور با آن به درک واصل و حکم الهی به وسیله بخارایی انجام شد را آقای هاشمی از مرحوم تولیت قم گرفته بود و توسط آقای حاج توکلی ‌بینا که در قید حیات هستند به آقای امانی داده شد. ابتدا آقای هاشمی این اسلحه را که بسیار نو و جالب بود به شهید عراقی داد و او آن را به حاج صادق امانی داد و آقای امانی اسلحه را قبول نکرد. آقای امانی گفتند حضرت امام در هنگامی که ما در موتلفه اسلامی، جواز شرعی تاسیس سازمان جهاد مسلحانه موتلفه را که بر مبنای مبانی شرعی، اسلامی و تقوا شکل گرفت خواستیم، فرمودند به شرط اینکه از کسی اسلحه نگیرید یا اسلحه بخرید یا بسازید، چراکه امام می‌خواستند وابستگی پدید نیاید. در این راستا آقای عراقی آن اسلحه را به آقای هاشمی برگرداند و گفت امام فرمودند از کسی اسلحه نگیریم. آقای هاشمی هم اسلحه را به تولیت داد و آقای تولیت علت را پرسید. آقای هاشمی شرح داد که امام اجازه گرفتن اسلحه را بدون خرید نداده است. مرحوم تولیت گفت من اسلحه را به شما می‌فروشم و اسلحه را به همراه یک سلاح کمری دیگر به آقای هاشمی فروخت تا آن ‌را به آقای امانی بدهد. نمی‌دانم آقای هاشمی پولش را به تولیت داد یا او نگرفت که به نظرم بعید می‌رسد تولیت پولش را گرفته باشد. بعد آقای هاشمی این دو اسلحه را توسط حاج ابوالفضل توکلی ‌بینا به شهید امانی داد و گفت رعایت نظر امام شد و آن‌ها را من خریده‌ام و دارم به شما می‌دهم. آقای توکلی بینا اظهار داشتند که اسلحه را از تولیت نگرفتم و خود چند اسلحه دارم...

 

* توکلی بینا بعد از فوت آقای هاشمی همین موضوع را تاکید کردند و علت اینکه او قبل از فوت نگفت برای این است که آقای هاشمی نمی‌خواست در این مورد حرفی بزند و ما را منع کرده بودند و حتی طی دیداری که جمعی از موتلفه با آیت‌الله هاشمی داشتیم، مرحوم حاج حیدری به او گفت اسلحه‌ جریان منصور را شما دادید که ایشان خندید گفت بله اما شما حق ندارید تا من زنده‌ام بگویید. آقای هاشمی به خاطر موقعیت جهانی که داشت، مایل نبود قبل از فوتشان این مسئله بیان شود و ما تا زمان حیاتشان نگفتیم... آقای محمد هاشمی این موضوع را رد کردند، چون آن زمان در این موقعیت نبودند که اطلاع لازم را از ماجرا داشته باشند. نظرشان را مطرح کردند و من با اظهار نظر هیچ ‌کس مخالف نیستم و آنچه واقعیت دارد را بیان کردم.

 

* آقای هاشمی آدم چندوجهی بود و این چندوجهی بودن وی را متمایز می‌کرد.‌ ایشان روحانی پرکار، مطلع، فاضل و مفسر قرآن هم بود، گرچه نرسید تفسیر قرآن خود را منتشر کند اما در فیش‌برداری‌ها و بررسی‌هایی که داشت، در کار تفسیر قرآن قدم گذاشته بود و نگاه‌های ویژه داشت، همچنین یکی از سیاستمداران برجسته کشور و جهان و یک مبارز فعال قوی بود که از آغاز نهضت امام وارد صحنه مبارزه شد و در مبارزه تنها به بعد سیاسی اکتفا نکرد و در جهاد فرهنگی و تبلیغی مسلحانه هم دست داشته است.

 

* علت دستگیری آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در سال ۴۳ مربوط به اجرای حکم الهی علیه منصور بود و در سال ۵۳ که باز ایشان و مرا دستگیر کردند برای ارتباط با سازمان مجاهدین خلق آن زمان که بعدا منافق شدند، بود.

 

* آقای هاشمی در پاکی مالی به سر برد و پول‌هایی که قبل از پیروزی انقلاب به دست آورد حاصل کار خودش بود. بعد از اینکه در زمان رژیم شاه ممنوع‌المنبر شد و درآمد دیگری نداشت و تمایلی هم به استفاده از وجوهات شرعی نداشت، آقای توکلی و چند نفر از رفقای ایشان او را در کار ساخت‌و‌ساز و خرید‌و‌فروش ساختمان وارد کردند و به دلیل اینکه آدم بااستعدادی بود به سرعت در این زمینه دارای درآمد شد و در سال‌های ۵۳ تا ۵۷ [که] زندان بود رفقایش با سرمایه او زمین‌هایی خریدند. آقای هاشمی بعد از انقلاب بخشی از زمین‌هایی را که خریداری کرده بود به طلاب واگذار کرد، یعنی در دوران مسئولیت و در دوره‌های گوناگون غیر از آن چیزی که از طریق کسب حلال به دست‌ آورده بود منبع دیگری نداشت و به هیچ‌ وجه اهل سوءاستفاده نبود.

 

* یک روز در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی بودیم که در آن زمان مقام معظم رهبری دبیرکل بودند. بحث مشکلات مالی حزب مطرح شد. آیت‌الله هاشمی خندید و گفت: «بخشکی شانس. آن زمانی که مبارز بودیم یا در زندان قرار داشتیم یا باید به دنبال پول می‌رفتیم و از این و آن کمک جمع‌آوری می‌کردیم. حالا هم که به حکومت رسیده‌ایم برای یک حزبی که به درد حکومت می‌خورد باز باید به دنبال پول جمع کردن از مردم باشیم.» بعد به شوخی بیان کرد: «این کشکول کی از روی دوش ما پایین گذاشته می‌شود.»

 

* در میان یاران امام در حزب موتلفه در طول این ۵۴ سال یک نفر را سراغ ندارید اهل خلاف مالی باشد و در این روزگاری که حقوق نجومی می‌گیرند و حق خود می‌دانند، می‌بینیم که موتلفه‌ای‌ها حقوق خود را در هر جا که زحمت می‌کشند، می‌گیرند و به همان اکتفا دارند و برخی هم هستند که مجانی کار می‌کنند.

 

* ارتباط موتلفه به ویژه شخص بنده همیشه با آیت‌الله هاشمی حفظ بود و همواره با ایشان ارتباط صمیمانه داشتم. در دیدارهای صمیمانه این‌گونه نبود که تنها مطالب خوشایند بگوییم، بلکه مانند دو برادر با هم مسائل را در میان می‌گذاشتیم و گاهی هم انتقادهای جدی داشتیم. رابطه موتلفه با ایشان همین‌گونه بود و گاهی مرحوم عسگراولادی هم تذکرات بسیار جدی به ایشان می‌داد یا آقای حبیبی یک بار سخت مطالب را گفتند اما نه آقای هاشمی بدش می‌آمد و نه رابطه ما به هم می‌خورد و به همین دلیل بود که ما احترام آقای هاشمی را همواره داشتیم.

 

* همیشه رابطه‌مان با آیت‌الله هاشمی احترام‌آمیز بوده و هنگامی هم که ایشان از دنیا رفتند همین موضع را دنبال کردیم و از ایشان تجلیل کرده و بیانیه صادر کردیم و در مراسم تشییع و هفت ایشان شرکت کرده و به دیدار خانواده‌شان رفتیم. البته بعضی از افراد خانواده‌ مرحوم هاشمی نسبت به ما خیلی رفتار خوبی نداشتند و برخی هم رفتار احترام‌آمیز داشتند. به هر حال ما احترام همه را داریم و من بارها به فائزه هاشمی تذکر داده‌ام.

 

* آیت‌الله هاشمی در سال‌های پایانی مواضع متفاوتی گرفت. البته در روزهای آخر عمرش نظریاتش با آن مواضع فرق داشت اما رابطه ما در طول عمر او با ایشان خوب بود و اینکه بخواهیم با نظریات گوناگون به دعوا برخیزیم اهل این‌گونه رفتار با گروه‌های سیاسی نیستیم... هیچ وقت با ایشان اختلافی در اصل نظام جمهوری اسلامی نداشتیم.

 

* آقای هاشمی زمانی نسبت به سازمان مجاهدین خلق خیلی علاقه‌مند شده بود. یکی از نقاط مثبت ایشان عاطفه و رفتار عاطفی‌اش بود اما گاهی این خصلت باعث می‌شد که از بعضی نکات مغفول بماند و در رابطه با سازمان مجاهدین تا مدتی که آن‌ها دچار نفاق شده بودند و به تدریج داشتیم از آن جدا می‌شدیم، ایشان هنوز آن علاقه را داشت تا اینکه با بهرام آرام دیدار کرد. آقای هاشمی در آنجا گفت رفتار شما تغییر کرده و نوشته‌هایتان التقاطی است؛ اما بهرام آرام به جای توجه به تذکر آقای هاشمی، برای تهدید کتش را کنار زد و اسلحه‌اش را نشان داد. آیت‌الله هاشمی متوجه شد که آن‌ها با او که این همه با سازمان مجاهدین همراهی و همکاری داشته، ‌رفتار زشت و خشونت‌آمیز و تهدیدی دارند و از مسیر صحیح مبارزه اسلامی خارج شده‌اند، لذا از آن‌ها جدا شد.

 

* تا زمانی که آیت‌الله هاشمی از سازمان مجاهدین جدا نشد نتوانستیم بحث خود را مبنی بر روشن شدن افکار عمومی نسبت به منافقین برای مردم باز کنیم. البته آقای هاشمی برخی مواقع برخورد با سلیقه‌ها را داشت؛ اما چون اصول را قبول داشت و از کسانی بود که در انقلاب رنج‌های گوناگون کشیده بود و اصل ولایت فقیه را کاملا باور داشت و نسبت به مقام معظم رهبری عشق می‌ورزید، هیچ ‌وقت از خط ولایت دور نشد و هم آقا احترام ایشان را حفظ می‌کردند و هم او. هر وقت مقام معظم رهبری مسئله‌ای را حکم می‌دادند همان را عمل می‌کرد. بارها در مجمع تشخیص مصلحت نظام مطرح کردند که این نظر ولایت است و باید رعایت شود.

 

* در روابط ما با مرحوم هاشمی و سایر مبارزان همیشه احترام‌ها حفظ شده اما اختلاف سلیقه و نظر هم داشته‌ایم. به طور مثال بنده به ایشان بارها گفتم که در شأنتان نیست که این حملاتی که به شما می‌شود را شخصا پاسخ دهید. دیگران جواب خواهند داد اما برخی در آن طرف زرنگی می‌کردند و آقای هاشمی عصبانی می‌شد و در برخی موارد برخورد تند می‌کرد و طرف مقابل هم کار تخریبی انجام ‌می‌داد.

 

* ما دو جریان در انقلاب اسلامی هستیم: جریانی معتقد است که انقلاب اسلامی را باید با مبانی بینش ارزشی و اسلامی پیش برد و جریان دیگر آن بینش است که جامعه را به راهی کشاند که درها را به روی ارزش‌های بیگانه از اسلام و بلکه ضد اسلام ‌می‌گشاید. مرحوم آیت‌الله شهید بهشتی در نامه اسفند ۵۹ به امام و آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در نامه بهمن ۵۹ به امام، این دو جریان را شرح می‌دهند. آیت‌الله بهشتی می‌گوید جریان دیگر به اسلام و نظام علاقه‌مند است اما مشی لیبرالی دارد. به این علت است که امروزه بحث اصلاح‌طلب و اصولگرا وجود دارد با اینکه هر دو جریان مسلمان‌اند. اگر فرقی بین اصول اسلامی در این دو جریان نیست پس چرا اصلاح‌طلب‌ها خود را اصلاح‌طلب می‌دانند؟ می‌توانند بگویند که جریان اصولگرای اصلاح‌طلب اسلامی هستیم اما مشکل اینجاست که در این دو جریان یک جریانش آن تفکر خالص را ندارد. به نوشته دکتر بهشتی «بینش معتقد و ملتزم به فقاهت و تعبد در برابر کتاب و سنت را ندارند.»

 

* مهندس بازرگان یک فرد مسلمان و بسیار محترم بود اما طبعا تفکر بازرگان در اداره کشور متفاوت بود. در رابطه با ارتباط با آمریکا و شاه و سلطنت حتی به پاریس رفت و نزد امام بیان کرد که شاه باید بماند و سلطنت کند و من نخست‌وزیر شوم و شما به قم رفته و مرجعیت داشته باشید. امام فرمود شاه باید برود و کارش تمام است و آمریکا هم هیچ غلطی نمی‌تواند بکند و باید انقلاب به ثمر برسد. او قبول نکرد و خواست با امام مباحثه کند، ‌امام فرمود اعلامیه نفی سلطنت را بدهید تا ملاقات دوم را با شما داشته باشم. بازرگان بیانیه نداد و امام هم به او اجازه دیدار نداد و بازرگان به ایران آمد؛ پس دو جریان است: یک جریان امام و بینش و روش او‌ و دوم بینش بازرگان و روش و سیاست‌‌های او و همدستانش. بهتر است بگوییم یک جریان، جریان مهندس بازرگان مسلمان نمازخوان و روزه‌گیر است. یک جریان دیگر بهشتی و لاجوردی که مسلمان متعهد به فقه و اسلام در همه زمینه‌ها هستند ولی از نظر سیاسی دو جبهه هستند که از نظر روش و اصول با هم برخورد دارند.

 

* عده‌ای از اصلاح‌طلبان وقتی منافعشان در تضاد بود به آقای هاشمی گفتند عالیجناب سرخپوش، اما ‌بعد از یک مدت که منافع ایجاب کرد به سمت وی رفتند. خط مشی هاشمی برخورد با آن‌ها نبود. از این طرف هم اصولگرایان برخی مواضع هاشمی را مطابق با مبانی ارزشی اصولگرایی می‌دانستند و برخی را هم با اصول و ارزش‌ها منطبق نمی‌دانستند.

کلید واژه ها: بادامچیان ترور منصور هاشمی رفسنجانی


نظر شما :