فتیان، لوطیها و خودسرها - سعید حجاریان
من این فیلم را چندان قابل تمییز با سایر فیلمفارسیها نمیبینم اما معتقدم آقای کیمیایی نویسنده و کارگردان قیصر، در اثر خود بصیرتهایی به انسان داده است که مایلم درباره آنها نکاتی را ذکر کنم.
صاحب این اثر سعی داشته فیلم را در بستری از فرهنگ جاهلی و عیاری تهیه کند. فرهنگی که برای مردم ما ملموس است. گذر لوطی صالح، عیار، زورخانه، خالکوبی، حمام عمومی، قهوهخانه، آب توبه، نشانده، تیزی، طوق - پاتوق، نخل - پانخل، علامتکشی و بسیاری از مفاهیم دیگر در فرهنگ ما وجود داشته و کیمیایی از این سمبلها استفاده کرده است و برای تأثیر بیشتر از موسیقی همراه با زنگ و تنبک زورخانه اسفندیار منفردزاده کمک گرفته تا بیننده جامعه آن روز ایران را هرچه بیشتر با فیلم مأنوس کند.
اما به نظر من نکته مهم این فیلم نشان دادن تغییر نسلی است که در میان لوطیها رخ داده است. کیمیایی تلاش کرده است سه نسل از لوطیها را به بیننده معرفی کند. نسل اول، «خاندایی» با بازی جمشید مشایخی است که در زمره عیاران به شمار میرود. وی به کلی غلاف کرده است و در گوشه خانه روزگار سپری میکند؛ شاهنامه میخواند و دیگران را به فتوت و جوانمردی نصیحت میکند. وی زمانی سردمدار محله بوده و به قول خود آجر را از داخل دیوار بیرون میکشیده اما با تغییر رویکرد، سالهاست که بهعنوان محتشمی در محله شناخته میشود و به امر خیر و رتق و فتق امور مردم میپردازد. شاید بتوان گفت مثال اعلای او پوریای ولی است که همه این صفات را در خود جمع کرده است. البته کتاب داشآکل صادق هدایت نیز همین تصویر را از این نسل از لوطیها نمایش میدهد.
نسل بعدی، «فرمان» با بازی ناصر ملکمطیعی است. وی قصاب محله است. فرمان به زیارت خانه خدا رفته و عهد کرده است که دیگر دست به چاقو نبرد اما هنوز رگ انتقامجویی در وجودش هست و سعی دارد با روشهای منصفانه اما غیرقانونی حق خود را بستاند. البته محیط آنها نیز به گونهای نیست که قانونبردار باشد؛ زیرِ گذر جایی است که پلیس در آنجا نقشی ندارد و اگر دارد سیستم قضائی به حدی فاسد است که امیدی به آن نمیرود و هر کس به خود حق میدهد رأسا داد خود را بستاند بنابراین هرکس برای خود قاضی، دادستان و مأمور اجرای حکم است. نمونه این وضعیت را در شیکاگو دهه ٢٠ میلادی، سیسیل پیش از جنگ دوم جهانی یا بعضی کشورهای آمریکای لاتین و آسیایی امروز مشاهده میکنیم. فرمان در فیلم با افرادی مواجه میشود که مقید به هیچ قراردادی ولو نانوشته نیستند و او که میخواهد منصفانه و با اصول جدید خود با آنها دربیفتد، بدل به قربانی فیلم میشود.
نسل سوم، «قیصر» با بازی بهروز وثوقی است که دیگر نمیتوان به او لوطی گفت. وی مرزهای لوطیگری را رد کرده و عملا لاشخور شده است. وی به هیچ ادبی پایبند نیست و همه ملاهی و مناهی را مرتکب میشود، عملا با خاندایی نیز درمیافتد و متلکبارانش میکند و شاید هم در گوشه ذهنش او را بیغیرت، بزدل و ترسو میداند.
قیصر به پیگیری قانونی قتل خواهر و برادرش تن نمیدهد و خود رأسا دست به کار شده و با چاقو مرتکب سه قتل میشود و دشمنان خانوادگی را به طرز فجیعی از پای درمیآورد که عبرت سایرین شود.
غرض از ذکر این نکات این است که در تاریخ معاصر ایران با انواعی از این تیپها سروکار داشتهایم که برای نمونه میتوان از هفتکچلان، طیب، رمضان یخی، شعبان جعفری و بسیاری دیگر که لازم نیست به نام آنها اشاره شود، یاد کرد. بعضی از اینها به نسل اول تعلق داشتند، بعضی به نسل دوم و بعضی به نسل سوم.
در میان گروههای سیاسی نیز میتوان نوعی دستهبندی را سراغ گرفت؛ نسل اول که فتوت و مروت داشتهاند، شاید بهترین نمونه آنها حاج مهدی عراقی باشد که سعی داشت گروههای دوم و سوم را نیز به راه بیاورد، بهگونهای که آنها را سیاسی کند و در خدمت نهضت قرار دهد. ملاقات وی با طیب حاجرضایی که بعدها به یکی از یاران امام تبدیل شده و به دست شاه تیرباران شد، نمونهای از فعالیتهای وی است. خاطرات وی نیز که با عنوان «ناگفتهها» منتشر شده، بسیار صادقانه و بیپیرایه نوشته شده است و یکی از منابع تاریخی در این زمینه به شمار میرود.
گمان نرود جریانهای سیاسی در ایران فقط نسل اول را پرورش داده است. متأسفانه این جریان نسل دوم و سوم نیز داشته است. هنوز بعضی از آنها دروغ بستن به رقبا را فریضه دانسته و حتی بهتان و تهمت را نیز سرلوحه کار خود قرار میدهند و ادله شرعی برای عملشان اقامه میکنند. نسل سوم آنها، همین گروههای خودسر هستند که در عمل و کلام به هیچ چیز پایبند نیستند. لازم به ذکر است لوطیگری در جنس مذکر خلاصه نمیشود و میتوان به نمونههایی از زنان نیز اشاره کرد. برای مثال، در دادگاه دکتر مصدق شاهد هستیم ملکه اعتضادی را که فردی معلومالحال بود، به دادگاه میآورند. وی که همراه کودتاچیان بوده است، مصدق را هدف جملاتی تند قرار میدهد و میگوید: «یک پیرمرد سیاسی که مملکت را به پرتگاه سقوط کشانده، نباید در دادگاهی که به خیانتهای او رسیدگی میکند، بترسد و بلرزد.» البته مصدق نیز پاسخی درخور به او میدهد و میگوید: «... خانم! منارجنبان اصفهان، قرنهاست میلرزد و هنوز پابرجاست.»
اما چرا نسل اول فتیان نتوانست بر نسلهای بعدی اثر بگذارد؟ دراینباره میتوان چند علت را برشمرد. اولین آنها رشد بیرویه جمعیت است. حد فاصل سالهای منتهی به انقلاب، جمعیت افزایش یافت و این موضوع باعث شد انتقال تجربه به خوبی صورت نگیرد. اساسا یکی از دلایل شکاف نسلی عدم ارتباط نسل قبلی با نسل بعدی است که یکی از عواملش تکثیر اولاد است. یعنی پدران فرصت ندارند تجربه زیسته خود را به فرزندان منتقل کنند. دومین علت را میتوان در ضعف دستگاه مسئول رسیدگی و پلیس سراغ گرفت که هر کس ناامید از دستگاه رسمی است، به خود اجازه میدهد سرخود عمل کند و شخصا دستبهکار شود. سومین دلیل به برخی فتاوای شاذ بازمیگردد.
امروز این پدیده گسترش یافته و لاتها لزوما سیاسی نیستند. جامعه ما با مسائلی همچون بحران فروپاشی خانواده و مواد مخدر توهمزا و حاشیهنشینی روبهروست و شاهد هستیم در مناطقی که این عناصر با یکدیگر پیوند خوردهاند، پلیس امکان ورود و کنترل ندارد. از این گذشته اسیدپاشی و انتقامجویی رواج گسترده یافته که گاه اخبار آن به جامعه منتقل میشود. این موارد و نمونههایی دیگر باعث رواج هولیگانیسم و وندالیسم شده و بر مشکلات جامعه افزودهاند. راه شکستن این فضا، اصلاح و مقید شدن کلام و عمل نیروهای دست بالا است که اگر چنین شود، لاتبازی و خودسری در پایین از میان میرود.
منبع: روزنامه شرق
نظر شما :