بازرگان؛ لیبرال دموکرات یا سوسیال دموکرات؟

مقاله‌ای از مهدی معتمدی‌مهر
۳۰ دی ۱۳۹۶ | ۱۵:۴۶ کد : ۶۱۷۰ وقایع اتفاقیه
مقاله‌ای از مهدی معتمدی‌مهر
بازرگان؛ لیبرال دموکرات یا سوسیال دموکرات؟
تاریخ ایرانی: اگر بخواهیم جوهرهٔ زندگی موثر و طولانی زنده‌یاد مهندس بازرگان را در یک کلام خلاصه کنیم، آزادی چکیدهٔ بیش از شش دهه فعالیت و تلاش پیگیر اوست، در عرصه‌های گوناگون دین‌داری، اندیشه‌ورزی و کنش سیاسی. البته باید مراقب بود که آزادی‌خواهی و آزادی‌بینی بازرگان به لیبرالیسم ترجمه و فروکاسته نشود.

 

اگرچه دیری است بسیاری از مخالفان دیروز بازرگان پذیرفته و بعضاً نیز اقرار کرده‌اند که روزگاری هم از این پیش‌تر، از سر اثرپذیری از فضای ملتهب انقلاب، یا از روی قدرت‌طلبی و بی‌انصافی و در مقام دشنه و دشنام و در معنایی قلب یافته به سازشکار و غیرانقلابی و آمریکایی و... مردی را که سالیان دراز در راه مبارزه با استبداد و استعمار کوشیده و رنج زندان و تبعید برده بود، لیبرال خوانده بودند؛ امروز نیز هستند کسانی که می‌خواهند با لیبرال نامیدن بازرگان، جهت‌گیری‌های سیاسی و احیاناً برخی برخورداری‌ها را در سایهٔ اعتبار تاریخی و اخلاقی بازرگان بپوشانند و یا تباری برای خویش حاصل آورند.

 

چندین سال پیش، یکی از نشریات پرتیراژ و البته معتبر ایران در یادداشتی به قلم سردبیر، بازرگان را «لیبرال تنها» خواند – حدیثی که نیم آخرش واقعیت بی‌پاسخ انقلاب ۵۷ است – سرتیتر دلایل نویسنده در تلقی لیبرالی از بازرگان بدین قرار است: «۱- لیبرالیسم (آزادی‌خواهی) خواست حکومت قانون است. ۲- لیبرالیسم (آزادی‌خواهی) پذیرش تقدم آزادی بر عدالت است. ۳- لیبرالیسم (آزادی‌خواهی) خصم کمونیسم است. ۴-لیبرالیسم (آزادی‌خواهی) نسبتی با پوپولیسم ندارد. ۵- لیبرالیسم (آزادی‌خواهی) همسایهٔ محافظه‌کاری است. ۶- لیبرالیسم (آزادی‌خواهی)‌‌ همان اصلاح‌طلبی است.»(۱) نویسنده در جای جای مکتوب، خویش را ملزم دیده است که «لیبرالیسم» را همراه با ترجمه بیاورد و گویی ایشان نیز احتمالاً ‌می‌دانسته که میان لیبرالیسم و آزادی‌خواهی تفاوت‌هاست.

 

البته اگر صور گوناگون دموکراسی و از جمله سوسیال دموکراسی را بتوان لیبرالیسم نامید، هیچ ایرادی بر این داوری نخواهد بود، اما اگر چنین نباشد که می‌اندیشم لیبرالیسم و انواع دموکراسی، مقولاتی مستقل‌اند، آن‌گاه می‌توان مدعی شد که در هر نوع نظام سیاسی مبتنی بر دموکراسی و به ویژه دمکراسی‌های اجتماعی که مصادیق عینی آن را می‌توان در فرانسه و سوئد یافت، تقدم آزادی بر عدالت، کنش اصلاح‌طلبانه (رفرمیسم)، حاکمیت قانون و رفتار سیاسی غیرپوپولیستی دیده می‌شوند. در خصوص اصالت و اعتبار سایر ویژگی‌های یاد شده نیز، اصولاً می‌توان به شدت نسبی‌گرا بود. محمدرضا پهلوی خصم کمونیسم بود، ژنرال فرانکو، هیتلر، موسولینی و... نیز همین‌طور؛ اما هیچ کدام لیبرال نبودند. اتفاقاً از این منظر، بازرگان به تعبیر شاعر مردم‌گرای ایران – زنده‌یاد احمد شاملو - خصم کمونیسم نه که «انکاری» بود. محافظه‌کار خواندن بازرگان نیز با حوزه عمل و اندیشهٔ او هم در سیاست و هم در دین‌ورزی با هیچ معیاری جور در نمی‌آید که بازرگان خواهان تغییرات بنیادین و ساختاری در هر دو حوزه بود.

 

در زبان انگلیسی دو واژه «Liberty» و «Freedom» برای آزادی به کار می‌روند. از این رو لیبرال، صفت فاعلی آزادی است و ترجمهٔ آن به ناگزیر می‌شود: «آزادی‌خواه». اما از سوی دیگر، واقعیتی به نام فلسفه سیاسی لیبرالیسم و سنت احزاب لیبرالی عینیت دارند که قاعدتاً ملاک ارزیابی قرار می‌گیرند، وگرنه مشترکی لفظی را به کار برده‌ایم، بی‌آنکه متکی و متعهد به فهمی دقیق باشیم.

 

حکومت مقید به قانون، تکثر نهادهای جامعهٔ مدنی، اولویت آزادی بر عدالت اجتماعی، تساهل، به رسمیت شناختن مالکیت خصوصی، رعایت حقوق اقلیت‌ها و دگراندیشان و... امروز دیگر در انحصار لیبرالیسم قرار ندارد و لااقل سوسیال دموکرات‌ها به مراتب بیشتر به این اصول پایبندی نشان داده‌اند.

 

لیبرالیسم قرن بیستم به نحوی بنیادین از پیشینه و اهداف خود در قرن نوزدهم فاصله گرفته و امروز تقریباً عموم احزاب اروپایی و آمریکایی به نئولیبرالیسم و راهبردهای نظام سلطه، اقتصاد و فرهنگ جهانی شده و نادیده شمردن حقوق فرد در برابر سودسالاری و منافع شرکت‌های فراملیتی سوق یافته و علاقه‌مندی نشان می‌دهند. عملکرد آمریکا و اروپا در ویتنام، مصر، شیلی، افغانستان، ایران، عراق، لیبی و... در این خصوص مثال‌زدنی است.

 

موضوع اصلی این مقاله لیبرالیسم نیست، اما از آنجا که بی‌تعهدی به مفاهیم، سنتی از سنن جوامع استبدادزده است و سال‌ها میان آزادی‌خواهی و لیبرالیسم خلط و مغالطه شده است، چاره‌ای نیست، جز آنکه در ابتدا ثابت کنیم بازرگان آزادی‌خواه بود، بی‌آنکه نیازی باشد لیبرال نامیدش. «لیبرالیسم بر پایه حقوق و آزادی‌های مدنی و سیاسی در سه حوزه مذهب، سیاست و اقتصاد قرار دارد.»(۲) از آنجا که آزادی مذهب، یکی از شئون آزادی‌های فردی است، نگاه مهندس بازرگان به مذهب، ذیل آزادی‌های فردی مورد بررسی قرار می‌گیرد.

 

 

۱- بازرگان و آزادی‌های فردی

 

در نظام لیبرالی، حد حقوق و آزادی‌های فردی، قانون و ضرری است که به غیر می‌رسد. از این رو هیچ قبح و منع ذاتی متصور نیست و هر عملی از جمله هرزه‌نگاری، آزادی جنسی، استعمال مواد مخدر، الکل و... تا جایی که به امنیت و آسایش دیگران لطمه و زیان نرساند و قانون آن را منع نکرده باشد، مجاز شمرده می‌شود. «اعلامیه حقوق بشر و شهروند فرانسه مصوب ۱۷۸۹ میلادی، اصل آزادی در جامعهٔ مدنی را بدین‌گونه تعریف می‌کند که فرد بتواند هر کاری را دلش می‌خواهد، مادامی که زیانی به دیگران نمی‌رساند انجام دهد.»(۳)

 

«اساس لیبرالیسم بر توجه به فرد انسان قرار دارد و بر خلاف جمع‌گرایان که معتقدند آزادی‌های فرد محدود است به آنچه دولت – به عنوان نمایندهٔ اجتماع – برای آنان قائل است، فردگرایان می‌گویند که دولت‌ها با حداقل‌سازی دامنهٔ نفوذ خود باید حداکثر آزادی‌های فردی را فراهم آورند. از نظر این طیف، اجتماع به خودی خود حامل ارزش و اصالت نیست و صرفاً امکانی برای فراهم آوردن امکانات زندگی و تامین سعادت است.»(۴)

 

بازرگان در مقام یک کنشگر سیاسی مسلمان، عمری برای کرامت بشر و حقوق مردم تلاش کرده‌ است و می‌گوید: «اساس روح دموکراسی، قدر شناختن و ارزش دادن به فرد انسان است. انبیاء اولین کسانی بودند که حتی به پست‌ترین و زیردست‌ترین و فراموش‌شده‌ترین طبقات مردم عنایت و محبت کردند و برای آنان حق و حریم قائل شدند. رسول خدا(ص) می‌گوید: لطف خدا شامل حال کسی است که قدر خود بشناسد، آن کس که ارزش خود را نشناخت، تباه شد.»(۵)

 

بازرگان آن قدر برای کرامت انسانی اهمیت قائل است که می‌گوید: «اصلی‌ترین کار پیامبران، نزدیک کردن انسان به خداست و آن‌ها بیش از هر کسی ارزش و مقام برای انسان‌ها قائل بوده‌اند»(۶) و آن قدر استعداد و توانمندی بشر را عظیم می‌بیند که می‌گوید: «خداوند از میان عامه و توده مردم و از خود آن‌ها نه از خارج و با دخالت خارج، فرستاده‌ای را برمی‌انگیزاند.»(۷) بازرگان در ترویج این باور می‌کوشد که: «آیه بعثت می‌گوید «بعث فی الامیین رسولاً منهم» در میان مردم، جامعه، انسان‌ها، بی‌سواد‌ها، مستضعفین و طبقات پایین. نمی‌گوید: «بعث فی العلماء، بعث فی الاشراف، بعث فی الاولیاء». چه نکته‌ای نهفته است در این کرامت انسانی. او خدایی است که چنین کرامت و احترامی برای بشر قائل است.»(۸)

 

و باز هم بازرگان می‌گوید که «پیغمبران اولین اعلام‌کنندگان حق آزادی طبیعی و فطری بشر بوده، پایه کلیه مذاهب حقه و اساس هر هدایت و مسئولیت بر اختیار می‌باشد. حکمت خدا از روز ازل (با وجود کوته‌بینی و ایرادگیری ملائکه) بر آزادی بشر قرار گرفته است. اختیار و آزادی موهبت الهی است. لیکن جهل و غرور بشر صد‌ها سال جلوی آن را با سدهای بیدادگری و خرافات بسته است.»(۹)

 

با این همه نباید از یاد برد که در جهان‌بینی و هستی‌شناسی بازرگان، هیچ چیز جز خدا اصالت نهایی ندارد. نه انسان، نه علم، نه مذهب و نه حتی آزادی. بازرگان خودخواهی (فردگرایی بی‌حد و اندازه) را اساس تمام مشکلات بشر می‌داند و معتقد است: «در ایدئولوژی اسلامی ملازمه کامل مابین اقتصاد (و هر مسالهٔ دیگر مربوط به فرد و اجتماع) با ایمان و اخلاق وجود دارد.»(۱۰) و به صراحت می‌گوید: «کسانی که موافق با معنای اسلامی آزادی بوده‌اند، هیچ کدام قصدشان این نبوده که هر کس هر کاری دلش خواست انجام دهد و در نظر آن‌ها مسلماً آزادی به معنای فساد، بداخلاقی و بی‌تفاوتی نیست.»(۱۱)

 

همان‌گونه که در مبحث «بازرگان و آزادی اقتصادی» خواهیم دید، بازرگان شمول قاعده «لاضرر» را بر نتایج فردی عمل نیز ساری می‌داند. از این رو ضمن وارد ساختن تردید جدی بر این گزاره کلی که «ابعاد لطمه و زیان هر عمل یا تصمیم فردی صرفاً منحصر و محدود به شخص مرتکب می‌شود»، اساساً به نظر می‌رسد که بازرگان با محور قرار دادن ارزش‌های ایمانی و اخلاقی، به آزادی‌های فردی حداکثری اعتقادی نداشته است و مرزهای آزادی را نه فقط قانون که دین، اخلاق و باورهای رایج و عام هر جامعه می‌شناسد.

 

آنان که بازرگان را لیبرال می‌نامند، لااقل اگر در آثار مکتوب و حوزه اندیشه و تعلقات عقیدتی و همچنین عملکرد بازرگان در عرصه اجتماع تامل می‌کردند، شاید می‌پذیرفتند که در خصوص بازرگان در آن معنا که لیبرالیسم فرهنگی و اجتماعی دلالت دارد، هرگز نمی‌توان داوری شتاب‌زده کرد. بازرگان البته معتقد بود که به زور نمی‌توان مردم را دین‌دار کرد و دین اجباری به کار نمی‌آید و دین‌داری راستین در فرآیند حق انتخاب و آزادی و تربیت‌پذیری مسئولانه میسر می‌شود، اما الگوی اجتماعی او، جامعه بی‌دین و لائیک و عاری از مظاهر دینی نبود و این را نه مفید و نه ممکن می‌دانست.

 

بازرگان خواهان حکومت دینی نبود اما معتقد بود که دموکراسی، نظم و حکومت بر مردمی که اکثریتشان مسلمان‌اند، بدون در نظر گرفتن و رعایت ملاحظات و باورهای دینی ایشان تحقق نمی‌پذیرد و از این رو به جد به حکومت دین‌داران علاقمند بود. در دوران کوتاه حکومتش، حجاب اجباری نبود، اما نحوهٔ پوشش در ادارات دولتی و اماکن عمومی کاملاً به نحوی متفاوت از یک تفکر و نظام مبتنی بر آزادی‌های فردی حداکثری مدیریت می‌شد. بازرگان مداخلهٔ حکومت در ایمان مردم و جعل ضمانت اجراهای رسمی را برای رعایت احوال و اعتقادات شخصی و حوزه خصوصی نادرست می‌دانست، اما هرگز به دنبال خصوصی کردن حوزه دین نبود. بازرگان به تعهد اجتماعی انسان دین‌دار باور داشت و مومنانه می‌گفت: «ان الحیات عقیده و الجهاد».

 

 

۲- بازرگان و آزادی‌های اقتصادی

 

«حتی نویسندگان متمایل به فلسفهٔ سیاسی لیبرالیسم که منطقاً و ذاتاً لیبرالیسم را همبسته با نظام بازار آزاد و اقتصاد سرمایه‌داری نمی‌دانند، به همبستگی تاریخی و واقعی این دو کاملاً اذعان دارند»(۱۲) و باز هم اگرچه امروز برخی طرفداران لیبرالیسم درصدد آنند که بباورانند: «لیبرالیسم از نقطه نظر حفظ و تامین آزادی‌های فردی به مسالهٔ عدالت اجتماعی و مداخلهٔ حکومت در اقتصاد نیز توجه داشته است و می‌گویند که اصولاً برخورداری همهٔ شهروندان از حقوق و آزادی‌های فردی، نیازمند توزیع عادلانه منابع و تامین فرصت‌های برابر است و آرمان دولت حداقل، بیشتر مورد نظر آنارشیست‌ها و لیبرتاریانیست‌هاست و نه لیبرال‌ها»(۱۳) اما عملکرد، مواضع و سنت دولت‌ها و احزاب لیبرال جهان در طول بیش از یک قرن، هرگونه تردیدی را منتفی می‌سازد که مالکیت خصوصی بی‌حد و قید و اولویت منافع مالی در اقتصاد سرمایه‌داری، اصلی‌ترین ویژگی لیبرالیسم در قرن بیستم بوده است و اصولاً لیبرالیسم در بعد اقتصادی مترادف است با نظام بازار آزاد و سرمایه‌داری. دولت کمترین نقش را در تعادل بازار به عهده می‌گیرد و مدیریت اصلی بر اساس قواعد عرضه و تقاضا انجام می‌پذیرد. در نظام لیبرالی، مالکیت خصوصی هیچ محدودیتی ندارد، نه در موضوع، نه در مبانی و نه در میزان و فرد آزاد است که به هر میزان که می‌خواهد، فارغ از هر ملاحظه‌ای و صرفاً بر اساس معیار سودآوری بر هر نوع کالایی اعمال مالکیت کند.

 

البته در ایران، خواست و موضوع اصلی مبارزات سیاسی و اجتماعی از مشروطه به این سو بر مدار حاکمیت قانون و محدودسازی قدرت حاکمان به قانون بوده و در سالیان اخیر نیز مسالهٔ حقوق بشر و حقوق و حاکمیت ملت، اهمیتی ویژه یافته است. از این رو، مهم‌ترین و چالش‌برانگیز‌ترین مسالهٔ پیش روی تمام احزاب با هر گرایشی و حتی سندیکا‌ها و انجمن‌های صنفی، حق حیات و به رسمیت شناخته شدن حقوق اولیه شهروندی بوده است. بنابراین نه تنها بازرگان، بلکه حتی احزاب چپ و سوسیالیست و حتی جنبش‌های زنان، کارگران و صنوف نیز، کمتر فرصت یافته و با مناسبتی روبرو بوده‌اند که به طرح و تبیین دیدگاه و مطالبات دقیق و صرف اقتصادی بپردازند. با این همه در آثار مهندس بازرگان و همچنین عملکرد سیاسی او اعم از دولت موقت و در قامت دبیرکل و بنیانگذار نهضت آزادی ایران مباحثی چند و رویکردی شفاف پیرامون مسائل اقتصادی دیده می‌شود، اگرچه این موارد کمتر بازگو شده‌اند.

 

بازرگان معتقد بود که مابین اقتصاد و هر مسالهٔ دیگر مربوط به فرد و اجتماع با ایمان و اخلاق ملازمهٔ کامل وجود دارد، چنین شخصی قاعدتاً نمی‌تواند هدف اصلی اقتصاد را فارغ از ارتباط آن با منافع روانی و معنوی انسان و صرفاً محدود به سودآوری بداند؛ شاخصی که با اساس نظام سرمایه‌داری در تعارض است.

 

قانون اراضی شهری و بسیاری از قوانین و اقدامات دولت موقت با مالکیت خصوصی بی‌حد و حصر ناسازگار می‌نمود. بازرگان البته از نهاد بخش خصوصی دفاع می‌کرد، چرا که دولت نفتی را ذاتاً نافی روند دموکراتیزاسیون می‌دید، از این رو بخش خصوصی مولد را رقیبی اثرگذار و محدودسازندهٔ فعال مایشایی دولت و در راستای تضعیف ساختار استبداد ارزیابی می‌کرد، اما نیک می‌دانست که اقتصاد متکی به درآمد نفت، مداخلهٔ دولت‌ها را ضروری می‌کند.

 

توجه بازرگان بیش از مالکیت، معطوف به شیوهٔ مدیریت اقتصادی بود. با این همه به مالکیت خصوصی بی‌حد و قید انتقادات جدی می‌کرد. بازرگان همواره از استقلال اقتصادی و نظام تولید ملی و صنایع کوچک محلی و بایسته‌های حقوق کار و تامین اجتماعی فراگیر، دستمزد عادلانه، شرایط ایمنی و بهداشت کار، نهادهای مدنی و صنفی و سندیکا‌ها دفاع می‌کرد. نظام آموزش و بهداشت همگانی و رایگان، از ابتدایی تا تحصیلات تکمیلی، بیمه، تعاونی و... که در قانون اساسی اول نیز درج شد و اثرات و ثمرات آن تاکنون جاری است، همه و همه از تلاش‌های به یادگار ماندهٔ این اصلاحگر اجتماعی و خط فکری اوست. بازرگان البته سوسیالیست و چپ‌گرا نبود اما الگوی مطلوب او دولت رفاه بود و نه لیبرال دموکراسی جاری در ایالات متحده آمریکا و بریتانیا. چگونه و بر اساس کدام معیار متقن می‌توان بازرگان را در زمرهٔ طرفداران نظام اقتصادی لیبرالی که مبتنی است بر جهانی‌سازی اقتصاد و حذف و بلع صنایع محلی و ملی توسط ابرصنایع فراملیتی قرار داد؟

 

بازرگان هرگز نه از مالکیت خصوصی بی‌حد و قید دفاع کرد و نه خواهان طرح‌های خصوصی‌سازی و حراج اموال دولتی و متعلق به عموم بود. بازرگان می‌گوید: «از اصل لاضرر و لاضرار فی الاسلام بر می‌آید که اسلام اجازه نمی‌دهد مالکیت و بهره‌مندی از مایملک، سبب زیان دیگران شود. در این صورت، امام یا حکومت اسلامی می‌تواند با جبران حقوق وارده، خلع ید از مالک نماید. هر ملک و صنعت و تجارت و فعالیتی که به نحوی از انحاء سبب زیان مادی و معنوی جامعه یا تجاوز به حقوق غیر، اعم از کارگر و همسایه و بیگانه شود، شرعاً ممنوع و قابل جلوگیری و تبدیل است. ملی کردن یا وقف عام ساختن یک صنعت و تجارت نیز وقتی جامعه ناگزیر باشد و اهل اصلاح و صلاحیت تشخیص دهند که صورت خصوصی آن به زیان جامعه می‌باشد و راه اصلاحی وجود ندارد، مجاز و بلکه واجب شناخته می‌شود.»(۱۴)

 

بازرگان می‌گوید: «عدالت اجتماعی در اسلام سابقه دارد و جزئی از ایدئولوژی اسلامی است.»(۱۵) و به صراحت برای مالکیت خصوصی قائل به حدود می‌شود و تاکید می‌کند: «در بیان زیان‌هایی که مال و تمتعات مادی برای فرد و اجتماع به بار می‌آورد نیز چیزی در اسلام فروگذار نشده است. از ایراد‌ها و احترازهایی که توصیه می‌شود، یک سلسله محدودیت‌ها و مراقبت‌ها نتیجه می‌گردد که به منزلهٔ کنترل‌های اخلاقی و اقتصادی است و حدودی برای مال‌داری ترسیم می‌نماید.»(۱۶)

 

بازرگان یادآوری می‌کند: «در بسیاری از سوره‌های اولیهٔ قرآن که ابتدای مبارزه با مشرکین معاند و اشراف قریش است، خیلی بیشتر از سوره‌های بعدی، مال‌اندوزی و مال‌دوستی و بخل‌ورزی مورد ملامت شدید قرار می‌گیرد و از جهتی [مال‌اندوزی] عامل پلیدی و کفر شناخته شده است. از نظر قرآن، برخورداری زیاد از نعمت و فراوانی ثروت، سبب سرکشی صاحب مال و قدرت و باعث ظلم در دنیا می‌گردد. مصلحت در این است که روزی اندازه و حساب برسد. مال‌داران و مرفه‌ها همیشه مقابل انبیاء و مخالف حق بوده‌اند. – کلا ان الانسان لیطغی، ان راه استغنی - (علق، آیه ۶ و ۷)»(۱۷)

 

«بازرگان مالکیت مطلق را صرفاً از آن خداوند می‌داند و در خصوص زمین و منابع تولید، با تایید نظر زنده‌یاد آیت‌الله طالقانی، مالکیت بر زمین را به شرط احیاء و کار بر آن درست می‌داند.»(۱۸) بازرگان اصالت را به کار می‌دهد و نه سرمایه و از این رو با ربا مخالف است که: «بهره‌برداری از سرمایه است، بدون آنکه زحمت و کاری از طرف صاحب سرمایه شود.»(۱۹)

 

سال‌ها بعد از حیات بازرگان و حوالی ۱۳۸۶ یاران بازرگان در نهضت آزادی ایران، در نقد برنامه اقتصادی دولت نهم موسوم به طرح تحول اقتصادی، ضمن تصریح بر مدیریت نادرست یارانه‌ها و تاکید بر اصلاح نظام مالیاتی، ماهیت عادلانهٔ سوبسید‌ها به مثابه یکی از دستاوردهای مبارزات بشری برای نیل به عدالت اجتماعی را یادآور شده و شدیداً نسبت به مخاطرات اقتصادی حذف یارانه‌ها و تحمیل و گسترش فقر بر طبقات محروم هشدار دادند.

 

 

۳- بازرگان و آزادی سیاسی

 

«منظور از آزادی سیاسی، حق مشارکت مردم در ادارهٔ حکومت خویش است. اصل مفهوم آزادی سیاسی با مسالهٔ محدودیت دولت پیوند می‌خورد. این مفهوم دستاورد قرن نوزدهم است. آزادی سیاسی به معنی آن است که زور در مملکت حکمفرما نباشد. حکومت مقید به قانون باشد، از این رو حاکمیت قانون و مشارکت مردم در سرنوشت سیاسی خود از طریق شرکت در انتخابات، احزاب، رسانه‌ها و نهادهای مدنی آزاد و مستقل، از جمله پیش‌نیاز‌ها و شاخص‌های آزادی‌های سیاسی به حساب می‌آید.»(۲۰)

 

بی‌گمان بازرگان در عرصهٔ سیاست، آزادی‌خواهی کم‌نظیر بود که قول و فعلش یکی بود. با این همه بعید است که بتوان او را در این عرصه هم لیبرال نامید؛ چرا که بازرگان نه تنها دولت را شر مطلق نمی‌دید – او جز ذات خدا به هیچ مطلقی باور نداشت، چه خیر و چه شر – بلکه به عنوان سیاستمداری باتجربه و واقع‌گرا می‌دانست در مملکتی که ۸۰ درصد بودجهٔ آن بر اساس درآمد نفت تنظیم می‌شود که منشاء و مالکیتی دولتی دارد، اصولاً نمی‌توان به نقش مدیریت دولت بی‌تفاوت یا کم توقع بود و از دولت، انتظار مداخله و حضور حداقلی داشت. بازرگان می‌دانست که ساختار اقتصاد نفتی مداخله دولت‌ها را ناگزیر می‌سازد و هیچ اصلاح اجتماعی بدون نقش‌آفرینی و مسئولیت‌پذیری دولت به دست نمی‌آید.

 

به نظر می‌رسد که عنایت ویژهٔ بازرگان به آزادی‌های سیاسی، بیش از آنکه به تلقی لیبرالی او بازگردد، به نگاه دینی ایشان و باور به ضرورت آزادی مربوط می‌شود.‌‌ همان که بازرگان در دادگاه نظامی فریاد کرد: «در محیط استبدادزده خدا پرستیده نمی‌شود. اساس استبداد بر دعوی مشارکت در صفات و حقوق الوهیت دارد و از این رو طاغوت‌پرستی نوعی شرک‌پرستی به حساب می‌آید. هدف اصلی استبداد، کشتن و از میان بردن احساس مسئولیت و امید است. مردم در محیط استبداد نه تنها اسم و صفات خدا را نمی‌شنوند و نمی‌شناسند، بلکه دست او را نیز در کار‌ها نمی‌بینند و حضور خداوند در اذهان مردم استبدادزده فراموش و نزدیک به انکار می‌شود.»(۲۱)

 

بازرگان معتقد است که راه بشر و راه انبیاء در ‌‌نهایت به یک نقطه می‌رسد که همانا آزادی بشر است. در هر دو طریق، آزادی تنها امکان و محمل حرکت به سوی سرمنزل است: «در منطق ادیان، اطاعت پیامبران و عبادت خدا ناشی از اختیار و آزادی بوده است که از روز اول به بشر داده شده است. پیغمبران از آزادی شروع کرده و ما را به عبادت و سعادت می‌رسانند، ولی بشر در جستجوی سعادت دنیا به چیزی شبیه به عبادت رسیده، بالاخره به آزادی منتهی گشت.»(۲۲) بازرگان اساس بعثت و باور راستین به دین و خدا را آزادی می‌داند.

 

«از نظر مهندس بازرگان، عمل و رسالت پیامبران در دو چیز خلاصه می‌شود:

۱. انقلاب عظیم فراگیر علیه خودمحوری انسان‌ها برای سوق دادن آن‌ها به سوی آفریدگار جهان

۲. اعلام دنیای آیندهٔ جاویدان بی‌‌‌نهایت بزرگتر از دنیای فعلی».(۲۳)

 

و از همین منظر معتقد است که: «انسان در سه بعد هم در برابر خدا، هم در برابر خود و هم در برابر مردم برخوردار از آزادی در ایمان، آزادی در عبادت و آزادی در برابر حکومت‌هاست. اساس این آزادی، برنامهٔ چهار ماده‌ای پیامبر است که در آیهٔ بعثت تجلی یافته است: هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم، یتلو علیهم آیاتهم و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه (جمعه، آیه ۲) پیامبر در اجرای این برنامه از هیچ ابزار و امکان اجبارآمیز بهره نمی‌گیرد.»(۲۴)

 

بازرگان می‌گوید: «بعثت به معنای برانگیختن است. یعنی من [خدا] تو [انسان] را به زور وادار نمی‌کنم که کار بندگی را انجام دهی. در خودت برمی‌انگیزم تا عشق به این کار [پرستش] در خود انسان برانگیخته شود و انسان آزادانه و به میل خودش آن را انجام دهد. خدا عبادت و ایمانی را می‌خواهد که آگاهانه و آزادانه باشد.»(۲۵) و البته توضیح می‌دهد که: «وقتی می‌گوییم هدف بعثت انبیاء آخرت و خداست، به هیچ وجه به معنای آن نیست که پیامبران و ادیان الهی دستور ریاضت و ترک دنیا داده‌اند و وظایف فردی و خانوادگی و اجتماعی را غیرلازم و خلاف دین شناخته و نخواسته‌اند که انسان‌ها برای ادارهٔ صحیح زندگی و دنیا به تلاش و تدبر بپردازند یا در راه عدالت و ترقی و استقلال و آزادی مبارزه نمایند. کلمه طیبه «لااله الاالله» تند‌ترین و فراگیر‌ترین شعار سیاسی است که به جنگ تمام پادشاهان و فرمانروایان و دیکتاتورهای تاریخ و نظام‌های سیاسی و ایدئولوژی‌های دنیا رفته‌ایم.»(۲۶)

 

بازرگان بر اساس رهیافت خدامحورش توضیح می‌دهد که: «اهدافی مانند عدالت (نابودی ظلم)، اصلاح (نابودی فساد)، نوع‌دوستی (نابودی فقر)، علم (نابودی جهل) و اخلاق (نابودی توحش) خود به خود و در سایهٔ برنامهٔ آخرت و خدا تامین می‌گردد. آنچه از بابت امور دنیایی انسان‌ها به دست می‌آید، محصول فرعی برنامهٔ یاد شده است.»(۲۷)

 

به تعبیری می‌توان ادعا کرد که بازرگان انقلابی بود: هم در عرصهٔ دین‌ورزی و هم در سیاست و اجتماع. انقلابی بود از آن جهت که خواهان تغییرات بنیادین هم در درون و باورهای بشر بود و هم در عینیت زیست فردی و اجتماعی انسان، تغییر را لازم و حتی اجتناب‌ناپذیر برمی‌شمرد. اما نگاه آمرانه به هیچ پدیده انسانی و از جمله به تغییرات یاد شده نداشت و می‌گفت: پیامبران نیز به صرف اعلام پیامبری و حمایت الهی هرگز انتظار نداشتند که مردم بی‌چون و چرا ایمان بیاورند و تصدیقشان کنند و هر که جز این رفتار کرد را گردن بزنند؛ بلکه انبیای الهی دلیل و بینه می‌آوردند، احتجاج و مجادله احسن می‌کردند و در ‌‌نهایت هم مردم را آزاد می‌گذاشتند تا خودشان ماندن در وضعیت کفر یا پذیرش ایمان را انتخاب کنند. از نظر بازرگان، «لااکره فی الدین» اصل بنیادین توحید و ایمان به خداست و نه شعاری برای به دست آوردن دل توده‌ها. بازرگان نیز به تاسی از این شیوه، در همه عمر نشر آگاهی و یادآوری ضرورت تغییر را به نحو تدریجی و جمعی ترویج می‌کرد.

 

بازرگان اساس حرکت انبیا را مبتنی بر آزادی و آگاهی مردم می‌دانست و می‌گفت: «اسلام این حقیقت و توجه به مساوات و حریت را از همان‌جا آورد که انجیل و تورات آوردند. افراد پیشرفته‌ای از بشر پس از ده‌ها هزار سال تمدن به این نکته برخوردند که آزادی خوب چیزی است و اگر افراد ملت را آزاد بگذارند به سود آن‌ها و اجتماع خواهد بود (مطلبی که هنوز هم زمامداران ما، بلکه اکثریت مردم از صمیم قلب به آن ایمان ندارند) ولی شما چه تورات را باز کنید، چه اوستا و چه قرآن را می‌بینید مساله اختیار و آزادی در اولین فصل تکوین بشریت و دمیده شدن روح الوهیت مطرح بوده، خداوند با مجاز کردن و میدان دادن به شیطان و مهلت دادن به انسان، موقتاً از خود سلب اعمال قدرت و اختیار کرده تا اجل مسمی او را آزاد و مختار گذاشته است و همین آزادی و اختیار را که با برانگیختن پیغمبران و هدایت مردم باید تکمیل شود، وسیلهٔ بازگشت و اصلاح و ارتقای انسان‌ها برای نیل به بهشت دانسته است.»(۲۸)

 

«آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء» از یک سو متاثر از تجربه انقلاب اسلامی و حکومت جمهوری اسلامی به نظر می‌رسد، وقتی که بازرگان می‌گوید: «در جمهوری اسلامی خودمان دیدیم که شعار دین و دنیا به صورت ادغام دین و سیاست و سیاست تابع روحانیت، کار را به جایی رساند که گفتند: حکومت و بقای نظام از اولویت و اصالت برخوردار است و اگر مصالح دولت اقتضا کند، می‌توان اصول و قوانین شریعت را فدای حاکمیت نمود و تا تعطیل توحید پیش رفتند. وقتی فرض بر این باشد که تمشیت امور دنیا و ادارهٔ امت‌ها جزء برنامهٔ بعث است، قهراً رهبری و حکومت باید به دست کار‌شناسان شریعت قرار گیرد. اصل «امرهم شوری بینهم» حالت فرعی پیدا می‌کند و‌‌ همان‌طور که فقهای مخالف مشروطیت استدلال می‌کردند، دستور «وشاورهم‌ ای الامر» برای تفنن و تشویق مردم بوده است»(۲۹) و از سوی دیگر، این نظریه، نتیجهٔ بینش رشدیافتهٔ دینی و حرکت مستمر بازرگان به سوی خدا در طول سالیان بوده است. گویی که این اواخر، در هر پدیده‌ای، نشان و اثری از خدا می‌دیده و پیش از آنکه جسمش را ترک کند، به قرب حق راه جسته و آزادی را تجلی حضور خدا و یگانه طریقت امن ایمان می‌دیده است، این مرد خداجوی آخرت‌اندیش. بازرگان با غلبه بر فرعون نفس، فرصت کلیم اللهی موسای درون را مهیا کرده بود.

 

 

۴- بازرگان و سوسیال دموکراسی

 

اطلاق هر نوع فلسفه سیاسی بر منش و روش بازرگان بسیار دشوار است، اما شاید غیرممکن نباشد، چرا که بازرگان به این رسیده بود که بشر هم می‌تواند و هم باید راه‌حل برون‌رفت و فائق آمدن بر مشکلاتش را خودش بیاید و می‌گفت: «گفتن و آموختن چیزهایی که بشر دارای امکان کافی یا استعداد لازم برای رسیدن و دریافت آن را دارد، چه تناسب و ضرورت می‌تواند داشته باشد که از سوی خداوند و توسط فرستادگان او به بشر برسد. ابلاغ پیام‌ها و انجام کارهای اصلاحی و تکمیلی دنیا در سطح مردم، دور از شان خدای خالق انسان‌ها و جهان‌هاست و تنزل دادن مقام پیامبران به حدود مارکس‌ها، پاستور‌ها، گاندی‌ها و همورابی است. انسان، مختار و صاحب استعدادهای سرشار بوده، همان‌گونه که تجربه و تاریخ نشان داده است، از عهدهٔ تدارک و تامین خوراک و پوشاک و خانه و نه تنها احتیاجات اولیهٔ حیاتی، بلکه تزیین و تفنن و تحرک و تجمع و ترقی نیز برآمده است. مخصوصاً از طریق تعلیم و تربیت و تکامل، سر از اسرار جانداران و بی‌جان‌های آفرینش و نقش خویش در آورده، رسا‌ترین و نیرومند‌ترین اسباب برای سواری در زمین و هوا و مسیر در آسمان‌ها می‌سازد. ولقد کرمنا بنی آدم و حملناه فی البحر و البر – اسراء، آیه ۱۷-»(۳۰)

 

بازرگان به خلیفه اللهی و جانشینی انسان بر زمین و اصل همکاری او با خداوند باور دارد و از این رو به تقسیم کار میان آن دو، پایبند و وفادار و مومن است. اگر که قرار باشد همهٔ کار‌ها را خدا انجام دهد، از انسان جز موجودی تن‌پرور و متوقع و بی‌فایده و مسئولیت‌گریز چیزی به جا نمی‌ماند.

 

«نیازی ندارد که خدا و فرستادگان خدا راه و رسم زندگی و حل مسائل فردی و اجتماعی را یاد دهند. خصوصاً که گرفتاری‌ها و سختی‌ها و تلاش و تدبیر برای رفع مشکلات، جزئی از برنامهٔ آفرینش آدمی است و وسیله اصلاح و تربیت و تقرب او به خداوند متعال است.»(۳۱)

 

همان‌گونه که دین‌داران باور دارند که علوم دقیقه مانند ریاضیات، پزشکی، فیزیک، شیمی، زمین‌شناسی و... بر اثر تلاش و پیگیری بشر به دست آمده‌اند و لااقل در روزگار نو، عموم دین‌داران، انتظاری از خدا و دین و رسول برای دستیابی به این علوم ندارند، در علوم انسانی نیز طرح چنین انتظاری نا‌به‌جا به نظر می‌رسد و می‌توان و باید به ماهیت بشری آن‌ها معترف و قانع بود. بنابراین نه تنها ایرادی ندارد، بلکه منطقی، قابل انتظار و در راستای اندیشه، گفتار و عمل بازرگان قرار دارد که او نیز در تمشیت و تدبیر امور اجتماع از دستاوردهای اندیشه و علم و آگاهی بشر بهره گیرد و در چارچوب اندیشه‌ها و فلسفه‌های سیاسی روز، سیاست‌ورزی کند. کمااینکه در‌‌ همان بحبوحه انقلاب نیز بازرگان از زمره معدود افرادی بود که انقلابی‌زده برای هر چیز مربوط و نامربوط پسوند «اسلامی» به کار نبرد. بازرگان نه به اقتصاد اسلامی، نه بانکداری اسلامی، نه قضاوت اسلامی، نه مجلس شورای اسلامی و ... چندان خوش‌بین نبود و روی خوش نشان نمی‌داد و از جمهوری دموکراتیک می‌گفت که الگویی شناخته شده و تجربه شده برای بشر است؛ اگرچه در دین‌داری و تعلقات روحی و فکری او به اسلام هیچ کس تردید نداشت. پس قاعدتاً در گزینش الگوهای مدیریت سیاسی و اجتماعی نیز باید به همین دستاورد‌ها و محدودیت‌های بشری اتکا می‌کرد. شاید به کارگیری عنوان سوسیال دموکرات، جامع تمام احوال سیاسی و فکری بازرگان نباشد، اما بازرگان به مراتب به سوسیال دموکراسی نزدیکتر بود تا لیبرالیسم.

 

الگوی مملکت‌داری او دولت رفاهی بود، آزادی و دموکراسی توام با تامین اجتماعی و رفع نیازهای اساسی مردم. به زعم نویسنده، اختلافات میان بازرگان و مهندس سحابی نیز که در ‌‌نهایت به جدایی زنده‌یاد مهندس سحابی از نهضت آزادی ایران انجامید، به رغم آنچه برخی دوستان اصرار دارند بگویند، بازرگان لیبرال دموکرات بود و سحابی سوسیال دموکرات، به هیچ وجه با واقعیت سازگار نیست. اساساً دعوای آن دو بزرگوار در سالیان نخست انقلاب، - اگر به کارگیری تعبیر دعوا صحیح باشد – نزاع میان سوسیالیسم و سوسیال دموکراسی بود، نزاع میان اقتصاد دولت‌محور و اقتصاد جامعه‌محور بود. منتها نه تنها سحابی که جمیع چپ‌های ایران، اعم از مذهبی و غیرمذهبی در دههٔ ۶۰، به ترویج سوسیال دموکراسی علاقه‌ای نداشتند و آن را مصداق محافظه‌کاری و مانعی بر سر راه عدالت اجتماعی راستین می‌فهمیدند.‌‌ همان‌گونه که حقوق بشر در آن روزگار، جز در میان بازرگان و برخی یارانش خریداری نداشت و به حقوق بورژوایی تعبیر می‌شد.

 

در استعفانامه مهندس سحابی و دوستان ایشان از نهضت آزادی، دو نکته کلیدی عنوان شده است: نخست آنکه مبارزه با امپریالیسم برای بازرگان اولویت ندارد و هنوز هم آزادی مهم‌ترین اولویت اوست و دوم آنکه بازرگان به میزان کافی مطیع رهبری انقلاب نیست. در واقع اختلاف سیاسی بود، نه تعلق خاطر معرفتی و هم از این رو بود که بازرگان را لیبرال و لیبرالیسم را در تضاد با اصول و اهداف انقلاب می‌دیدند.

 

آزادی کلام اول و کلام آخر بازرگان بود، اما آزادی برای او هدف نبود که موضوعیت یافتن و تقدیس هر چیز جز خدا را شرک می‌دانست. بازرگان، آزادی را طریق بی‌مانند و بی‌جایگزین و امن و قابل اعتماد گذار به سوی خدا و سعادت مادی و معنوی بشر می‌دید و چه مومنانه و استوار می‌گوید: «تا شیطان نباشد، اختیار نیست. تا اختیار نباشد، ابتلا نیست. تا ابتلا نباشد، کوشش و تربیت و تکامل نیست. تا تکامل نباشد، کسب استعداد و صلاحیت حاصل نمی‌شود و تا صلاحیت فراهم نشود، نیل به سعادت و بهشت میسر نخواهد بود. این مراحل و منازل ارزش آن را دارد که به بشر آزادی و اختیار داده شده باشد.»(۳۲)

 

سلام خدا بر او، روانش آمرزیده، نام و یادش زنده و راهش پر رهرو باد.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

 

۱. مهرنامه: شماره ۱۸، دی ۱۳۹۰، برگرفته از صفحات ۱۲ تا ۱۵

۲. موحد، محمدعلی: در هوای حق و عدالت، از حقوق طبیعی تا حقوق بشر، نشر کارنامه، چاپ سوم، بهار ۱۳۸۴، ص ۲۲۳

۳. منبع پیشین: ص۲۳۵

۴. منبع پیشین: برگرفته از صفحات ۲۲۶ و ۲۲۷

۵. بازرگان، مهدی: انسان و خدا، مجموعه آثار، انتشارات قلم، جلد دوم، صفحات ۹۲ و ۹۳

۶. بازرگان، مهدی: خودجوشی، مجموعه آثار، جلد دوم، ص۱۲۹

۷. منبع پیشین: ص۱۳۰

۸. بازرگان، مهدی: بعثت و آزادی، مجموعه آثار، جلد هفدهم، ص۵۰۳

۹. بازرگان، مهدی: راه طی شده، مجموعه آثار، جلد یک، ص ۱۳۴

۱۰. بازرگان، مهدی: بعثت و ایدئولوژی، مجموعه آثار، جلد دوم، ص ۳۵۹

۱۱. بازرگان، مهدی: بعثت و آزادی،‌‌ همان منبع، ص۵۰۲

۱۲. بشیریه، دکتر حسین: آموزش دانش سیاسی، نشر نگاه معاصر، چاپ نهم ۱۳۸۷، ص۲۴۵

۱۳. منبع پیشین: ص۲۴۷

۱۴. بازرگان، مهدی: بعثت و ایدئولوژی،‌‌ همان منبع، ص۳۷۱

۱۵. منبع پیشین: ص۳۲۴

۱۶. منبع پیشین: ص۳۶۲

۱۷. منبع پیشین: ص۳۶۳

۱۸. منبع پیشین: ص۳۶۵

۱۹. منبع پیشین: ص۳۷۱

۲۰. موحد، محمدعلی:‌‌ همان منبع، صفحات ۲۳۰ و ۲۳۱

۲۱. بازرگان، مهدی: مدافعات در دادگاه نظامی، مجموعه آثار، جلد ششم، برگرفته از صفحات ۳۵۶ تا ۳۶۱

۲۲. بازرگان، مهدی: راه طی شده،‌‌ همان منبع، ص۱۳۴

۲۳. بازرگان، مهدی: آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء، مجموعه آثار، جلد هفدهم، ص۲۹۳

۲۴. بازرگان، مهدی: بعثت و آزادی،‌‌ همان منبع، جلد هفدهم، صفحات ۱۹ و ۵۰۳

۲۵. منبع پیشین: ص۵۰۳

۲۶. بازرگان، مهدی: آخرت و خدا......،‌‌ همان منبع، ص۳۱۵

۲۷. منبع پیشین: ص۳۱۸

۲۸. بازرگان، مهدی: راه طی شده،‌‌ همان منبع، صفحات ۱۳۲ و ۱۳۳

۲۹. بازرگان، مهدی: آخرت و خدا......،‌‌ همان منبع، ص۳۴۰

۳۰. منبع پیشین: صفحات ۲۹۳ و ۲۹۴

۳۱. منبع پیشین: ص۲۹۴

۳۲. بازرگان، مهدی: راه طی شده،‌‌ همان منبع، ص۱۳۴

کلید واژه ها: بازرگان معتمدی مهر


نظر شما :