استناد کیهان به خاتمی: امیرانتظام جاسوس بود

۳۰ فروردین ۱۳۹۷ | ۱۵:۰۴ کد : ۶۲۶۴ دیگر رسانه‌ها
روزنامه کیهان در شماره امروز (۳۰ فروردین ۹۷) با انتقاد از مصاحبه محسن میردامادی با «تاریخ ایرانی» (که به اشتباه نوشته در گفت‌وگو با حسین دهباشی بوده) نوشت:

 

اولین دبیر حزب منحله مشارکت می‌گوید عباس امیرانتظام جاسوس نبود! محسن میردامادی این مطلب را در گفت‌وگو با حسین دهباشی عنوان کرد؛ کسی که سازنده فیلم تبلیغاتی و نویسنده برخی دیالوگ‌های روحانی در انتخابات سال ۹۲ بود اما بعدا تصریح کرد برجام خریّت بود.»

 

میردامادی در این گفت‌وگو و درباره پرونده جاسوسی عباس امیرانتظام (معاون نخست‌وزیر و سخنگوی دولت در دولت موقت بازرگان) گفته است؛ موضوع آقای امیرانتظام و مشکلاتی که برای ایشان پیش آمد دغدغه ذهنی من و احتمالا امثال من بوده است. به همین دلیل من اسناد سفارت آمریکا در رابطه با آقای امیرانتظام را که پس از اشغال سفارت منتشر شد بار دیگر مطالعه کردم. در شرایط فعلی که آن هیجان‌زدگی فضای عمومی دوران انقلاب و به خصوص ماه‌های پس از اشغال سفارت دیگر وجود ندارد طبعا منصفانه‌تر می‌توان در این‌گونه موارد قضاوت کرد. من در این اسناد هیچ مطلبی که بر جاسوس بودن آقای امیرانتظام دلالت کند ندیدم طی بررسی‌هایی که اخیرا کردم پس از ارائه اسناد سفارت به مراجع ذیربط گروهی که مسئول بررسی آن اسناد و انجام تحقیقات از آقای امیرانتظام شده بودند نیز در‌‌ همان زمان به این نتیجه رسیده بودند که اتهام جاسوسی متوجه ایشان نیست.

 

وی در پاسخ این سوال که آیا این نظر جدید شماست، می‌گوید: در واقع از‌‌ همان سال‌های اول انقلاب بحث اتهام جاسوسی نسبت داده شده به ایشان مورد پرسش و ابهام بوده است، ولی امروز در فضای کنونی خیلی قاطع‌تر می‌توان گفت که اتهام جاسوسی درست نبوده و به ایشان آشکارا ظلم شده است. این نوع نگاه به شیوه عملکرد افراد عمدتا متاثر از حال و هوا و فضای به شدت انقلابی آن سال‌ها بوده است ولی جاسوسی معنای روشن و مشخصی دارد که شرایط زمانی یا حال و هوای انقلاب آن معنا و مفهوم را تغییر نمی‌دهد و نمی‌توان با تعاریفی متغیر و غیرحقوقی چنین اتهامی را به افراد وارد کرد.

 

این سخنان در حالی است که میردامادی در جایگاهی نیست که بتواند جاسوسی امیرانتظام و اسناد آن را انکار یا تخطئه کند؛ ضمن اینکه وی خود به اعتبار عملکردش به عنوان دبیرکل حزب منحله مشارکت و رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس ششم، در مظان آلودگی و اتهام جاسوسی است. او جزو بازداشتی‌ها و محکومان فتنه ۸۸ بود.

 

میردامادی پس از سفر به بروکسل و دیدار با برخی مقامات غربی، در جمع برخی همکاران نشریات زنجیره‌ای گفته بود؛ در غرب می‌گویند حمایت ما متوجه شما در ایران است، منتها شما هم باید تحرکاتی از خود بروز دهید که حمایت ما را در این طرف توجیه کند! حول و حوش همین مراوده فتنه سال ۷۸ و برخی بحران‌سازی‌های زنجیره‌ای بعدی توسط افراطیون مدعی اصلاحات به جریان افتاد و به نمایش بن‌بست‌نشینی و تحصن و استعفا در مجلس ششم و انتشار نامه‌های سرگشاده و تسلیم‌طلبانه درباره برنامه هسته‌ای منتهی شد.

 

اما فارغ از زیر سؤال بردن هویت میردامادی باید خاطرنشان کرد؛ سیدمحمد خاتمی مهرماه سال ۶۰ در کیهان خطاب به مهندس بازرگان نوشت: چه نقصی در کار شماست که فردی چون امیرانتظام «جاسوس و مزدور آمریکا» تا سطح معاونت نخست‌وزیر و سخنگوی دولت موقت بالا می‌آید؟

 

طبق سند منتشره از اسناد لانه جاسوسی در جلد دهم صفحه ۶۸ این مجموعه آمده، مأمور نظارت آمریکا درباره ملاقات با امیرانتظام در بحبوحه پیروزی انقلاب گزارش می‌دهد: «او (امیرانتظام) گفت: بعد از سال‌ها دیکتاتوری، مردم آزاد شده‌اند و فکر می‌کنند حق دارند هر چه می‌خواهند بگویند و هر کس می‌خواهد رهبر باشد. مقدمتا فکر می‌کردیم بیشتر از چند ماه به طول نخواهد انجامید تا مسائلمان را با آمریکا حل کنیم ولی مردم دخالت‌هایشان را ادامه می‌دهند. امیدواریم فرصت داشته باشیم مسائلمان را حل کنیم. در این جهت به کمک‌های شما نیاز داریم.»

 

جالب اینکه امیرانتظام ۴ آذر ۵۸، مقارن با تصدی سفارت ایران در سوئد با بی‌صداقتی می‌گوید: «دولت آمریکا از طریق سفارت خود به ایران حکومت می‌کرد و سفارت، مرکز جاسوسی بود. ملت هیچ چاره‌ای نداشت جز اینکه از ادامه آن جلوگیری کند.» نهضت آزادی، چگونه در پشت پرده، همین آمریکا را حلال مشکلات، و مردم را موی دماغ برای حل مسائل با آمریکا معرفی می‌کرد؟

 

نکته جالب اینکه امیرانتظام ۱۰ خرداد ۵۹ به خبرنگاران گفت: «لانه جاسوسی به دست برادرانمان تصرف شد. من در سوئد به خبرنگاران ثابت کردم که برادران مسلمان ما بعد از ۲۶ سال، از حق قانونی خودشان برای توقف مداخلات آمریکا در امور ایران و بستن لانه جاسوسی دست به اقدام زده‌اند و این حق طبیعی ملت ما بوده است.»

 

اما همین فرد سال ۷۷ در مصاحبه با روزنامه اجاره‌ای جامعه، با کم‌حافظه فرض کردن مردم مدعی شد «وقتی سفارت آمریکا اشغال شد و اسمش را گذاشتند جاسوسخانه، تمام اسناد به دست آمده را به عنوان اسناد لانه جاسوسی منتشر کردند.» یعنی او سندیت اسناد را انکار نمی‌کند - چون نمی‌تواند - بلکه جاسوسخانه بودن محلی که خود صراحتا جاسوسخانه می‌نامیده، انکار می‌کند!

 

نکته بامزه اینکه امیرانتظام ۱۸ بهمن ۵۸ در مصاحبه با خبرنگاران می‌گوید: «حکومت دکتر مصدق پس از یک سال و نیم با توطئه مشترک آمریکا و انگلیس ساقط شد... پس از کودتای ننگین آمریکا در ۲۸ مرداد و سرکوبی ملت قهرمان ایران از طریق شاه و عوامل او، ملت ایران ساکت ننشست.»

 

۴ آذر ۵۸ هم در زمان سفارتش در سوئد اظهار می‌دارد: «دولت آمریکا از طریق سفارت خود به ایران حکومت می‌کرد و سفارت آمریکا یک مرکز جاسوسی بود و ملت هیچ چاره‌ای نداشت جز اینکه از ادامه آن جلوگیری کند.» سوال این است که پس شما چرا بعد از خروش ملت علیه آمریکا، همزمان برای حفظ روابط، با سفارت رابطه داشتید و قول بهبود اوضاع را می‌دادید!

 

او بعد‌ها در مصاحبه با روزنامه جامعه مدعی شد سفارت آمریکا علیه‌اش توطئه کرده است! با این اوصاف و به اعتبار اسناد غیرقابل انکار موجود، سؤال این است که یک مدعی اصلاح‌طلبی با سوابق شرکت در ساختارشکنی و قانون‌شکنی، به چه دلیل و توجیهی جز آلودگی به جاسوسی و مأموریت تبرئه یک جاسوس نشاندار، اقدام به انکار اسناد موجود می‌کند؟

 

 

میردامادی چرا اسناد متقن را کتمان می‌کند؟

 

روزنامه کیهان روز ۲۷ فروردین ۹۷ با اشاره به این مصاحبه میردامادی نوشته بود:

 

در این زمینه گفتنی‌هایی وجود دارد که به اختصار به آن‌ها می‌پردازیم، نخست آنکه جاسوس بودن یا نبودن یک متهم را بایستی دادگاه تشخیص دهد که این کار را انجام داده و امیرانتظام را در سال ۱۳۶۰ و پس از اخذ دفاعیات نامبرده که به صورت کامل نیز در نشریات منتشر شد به حبس ابد محکوم کرده است، حال که لطف نظام اسلامی شامل حال وی شده و با آزادی از سال‌ها پیش هر چه خواسته گفته و هر چه توانسته کرده است را نباید دلیل حقانیت وی که طلبکار شدن یک جاسوس است دانست.

 

نکته دوم اینکه میردامادی نیز مانند بسیاری از افراد که زمانی نظری داشته‌اند و روزگاری دیگر نظری دیگر باید مورد تحلیل قرار گیرد، انسان‌ها تغییر می‌کنند و بر اساس یافته‌های جدید و یا مقتضیات و منافع زمان نظرات خاص جدید پیدا می‌کنند و این تا حدودی طبیعی است ولی زمانی که یک فرد به عنوان نمونه با پرچم دهه شصت به کاسبی در دهه نود مشغول شده و در عین حال دقیقا خلاف نظرات دهه شصت خود موضع‌گیری کند جای سوال و تامل دارد.

 

نکته سوم و مهم‌تر از نکات پیش گفته نگاهی به پرونده امیرانتظام است، امیرانتظام بر اساس آنچه در آذرماه سال ۱۳۵۸ از او در روزنامه کیهان - که در آن زمان در دست دوستانش قرار داشت - چاپ شده است، درباره فعالیت‌هایش در سوئد می‌گوید: «پس از دو ماهی که به سوئد رفته بودم، از طریق سفارت آمریکا اطلاع دادند که آقای استمپل از واشنگتن تقاضا کرده که برای مذاکره درباره مسائل فیمابین به سوئد بیاید… اطلاع دادم بیایید که آقای استمپل و شخص دیگری به نام ژرژ گیو [همان جرج کیو] به سوئد آمدند… دومین بار در اواخر شهریور از سفارت آمریکا در سوئد اطلاع دادند که آقای ژرژ گیو می‌خواهند برای مذاکره درباره مسائلی به دیدن من بیایند… آقای ژرژ گیو آمد و درباره آینده نفت و استفاده از وسایل حفاظتی جنوب و شمال صحبت کرد...»

 

امیرانتظام در همین مصاحبه، به چندین دیدار دیگر نیز با افرادی که نام آن‌ها را به خاطر ندارد، اشاره می‌کند. این ملاقات‌ها درست در زمانی انجام شده که امام تماس با آمریکائیان را منع کرده بودند. امام در پیامی به مسئولان دولتی درباره دیدار با آمریکائیان که برای عادی‌سازی روابط تلاش می‌کنند، تصریح کرده بودند: تا زمانی که آمریکا، شاه را به ایران تحویل ندهد و دست از جاسوسی بر ضد نهضت ما برندارد، «هیچ یک از مقامات مسئول حق ملاقات با آنان را ندارند.»

 

جرج‌ کیو با اسم‌ مستعار «آدلسیک» بر اساس اسناد لانه‌ جاسوسی‌، عباس‌ امیرانتظام را‌ از اوایل ‌دهه‌ ۱۹۶۰ میلادی‌ (۱۳۴۰ هجری‌ شمسی‌)، یعنی‌ ۱۷ سال‌ پیش‌ از پیروزی‌ انقلاب‌ اسلامی‌، می‌شناخته و در آن‌ زمان‌، سیا برای‌ امیرانتظام‌ از کد مستعار «اس‌. دی‌ پلاد»، استفاده‌ می‌کرده است‌ و به‌ منظور حفاظت‌ از او، از ذکر نام‌ اصلی‌ وی‌ خودداری‌ می‌شده‌ است‌.

 

در اسناد به‌ دست‌ آمده‌، به‌ جزئیات‌ تماس‌های‌ دهه‌ ۱۹۶۰ میلادی‌ امیرانتظام‌ با سیا اشاره‌ای نمی‌شود، لیکن‌ گویا ارتباط‌ وی با جرج کیو مدت‌ها قطع‌ بود تا آنکه‌ در سال‌ ۵۷‌، امیرانتظام ‌دوباره‌ تماس‌های‌ خود را با وی‌ از سر می‌گیرد و او از‌‌ همان نام مستعار سابق برای ادامه ارتباطات بهره می‌گیرد.

 

جالب آنکه ۲۷ آذر ۱۳۵۸ عباس امیرانتظام به اتهام همکاری با سازمان جاسوسی سیا و ارتباط پنهانی با آمریکا از سوی دادستانی کل انقلاب بازداشت شد. دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در آن روز‌ها تأکید داشتند اسناد و مدارک زیادی دال بر ارتباط‌های سری امیرانتظام با آمریکایی‌ها در اختیار دارند.

 

در آن برهه دانشجویان مسلمان پیرو خط امام هر روز و به تناوب اسناد جدیدی از ارتباطات امیرانتظام با آمریکا منتشر می‌کردند که متن کامل این اسناد در روزنامه‌ها منتشر و بعد‌ها در مجموعه «اسناد لانه جاسوسی» در اختیار مردم قرار گرفت، حال جای سوال دارد که میردامادی چرا و به چه نیتی اسناد متقن موجود را کتمان کرده و بر خلاف بیانیه‌هایی که در سال‌های ابتدایی پیروزی انقلاب و پس از تسخیر لانه جاسوسی از سوی وی و دوستانش منتشر می‌شده سخن می‌گوید. جای سوالات فراوانی وجود دارد که جای پرداختن به آن در این مجال وجود ندارد.

 

 

انکار گذشته با تبرئه امیرانتظام

 

روزنامه کیهان در روز ۲۸ فروردین باز هم به مصاحبه میردامادی درباره امیرانتظام اشاره کرد و نوشت:

 

ماجرای تطهیر چهره «عباس امیرانتظام» که پس از تصدی سمت سخنگویی دولت موقت، اسم رمز جاسوسی‌اش از میان اسناد لانه جاسوسی به دست آمد و به حبس ابد محکوم شد، هر روز ابعاد بامزه‌تری به خود می‌گیرد.

 

یکی از تازه‌ترین ابعاد این ماجرای عبرت‌آموز، تلاش انقلابیون پشیمانی است که می‌خواهند در کنار تبرئه امیرانتظام، گذشته خود را انکار کنند!

 

اسناد لانه جاسوسی حکایت از جاسوس بودن امیرانتظام داشت و او در محاکمه‌ای علنی و پخش شده از تلویزیون محکوم شد. حالا و بعد از ۴ دهه، از بین آن دانشجویان دو نفر (که بعد‌ها هر دو به جرائمی علیه امنیت ملی و همکاری با بیگانه محکوم و زندانی شدند) می‌کوشند با انکار نقش خود در محکومیت امیرانتظام، ادای دلسوزی هم دربیاورند! آن‌ها تا آنجا در نقش خود فرو رفته‌اند که حتی اقدامات آشکارشان را هم که ده‌ها شاهد و ناظر داشته انکار می‌کنند!

 

امیرانتظام در کتاب خاطرات خود به روایت روزهای نخست بازداشت، دلایل بازداشت و شرح دادگاه‌هایش پرداخته است. او در بخشی از خاطراتش، «عباس عبدی» را فردی معرفی می‌کند که در منزل او نگهبانی داده و همواره با ادبیات نامناسب و حقارت‌آمیز با او صحبت می‌کرده است. او در روایت بیست‌ونهم بهمن ۵٨ آورده است: «دیروز بعدازظهر یکی از این دانشجو‌ها به‌ عنوان مستعار حسن عباسی (عباس عبدی) به ‌خاطر تلفنی که به بنی‌صدر کردم، فوق‌العاده ناراحتم کرد و اعتراض داشت که به چه حقی به رئیس‌جمهور تلفن کرده‌ام و مانند بچه‌ها در را به هم زد و تلفن‌ها را قایم کرد. این‌ها خیال دارند تا ابد من را تا اینجا نگه دارند... تا می‌گویم آخر دانشجو! من یک آدم شناخته ‌شده‌ هستم. سفیر این مملکت بوده‌ام... باید روزی به وضع من رسیدگی شود. همه مطالب را کنار می‌گذارد و با پرخاش به من می‌گوید: ارزش یک اوباش بیشتر از توست. چه حقی داری خودت را با دیگران مقایسه کنی؟ خدایا خودت کمک کن.»

 

این خاطره با ژست امروزی عباس عبدی که خود را مردی اصلاح‌طلب نشان می‌دهد نمی‌سازد! بخاطر همین است که عبدی درباره این خاطره می‌گوید: «من را با شخصی به نام «حسن عباسی» که نامش نه مستعار، بلکه واقعی است، ‌اشتباه گرفته است...!»

 

محسن میردامادی هم که در پوشش تبرئه عبدی، به‌دنبال تطهیر خودش است و بخصوص بعد از زندان اخیرش به آن نیاز مبرمی دارد، بازجویی و نگهبانی از امیرانتظام توسط عباس عبدی را تکذیب کرده و گفته است: «این اظهارنظر آقای امیرانتظام که آقای عبدی مأمور مراقبت از ایشان بوده است، صحیح نیست (!) حوزه کاری آقای عبدی اصولا این نوع امور نبود. فردی که آقای امیرانتظام با آقای عبدی ‌اشتباه می‌گیرد، یکی دیگر از دانشجویان بود که «نام کوچک او نیز عباس بود» و با توجه به اینکه آنجا افراد نوعا با اسم کوچک یکدیگر را صدا می‌کردند، احتمالا این تشابه اسم باعث این برداشت‌اشتباه شده است.»

 

ظاهرا عبدی و میردامادی حرف‌هایشان را با هم هماهنگ نکرده‌اند! در نتیجه تناقض آشکاری در حرف‌هایشان هست که نشان‌دهنده میزان صداقت و درستی ادعاهای آن‌هاست. عبدی می‌گوید شخصی به نام «حسن عباسی» بازجو بوده و تاکید دارد که این نام حقیقی است نه مستعار.

 

اما میردامادی می‌گوید شخصی که «نام کوچکش» عباس بود بازجو نگهبان بوده! او هم تاکید دارد که این اسم واقعی است و برای محکم کردن حرفش، مدعی است طرف زنده است و...!

 

جماعتی که سر یک اسم تناقض‌ حرف‌هایشان معلوم می‌شوند، دنبال تبرئه یک جاسوس کددار آمریکا هستند! آن‌ها یک روز با بالا رفتن از دیوار جاسوسخانه آمریکا، قهرمان شدند و به عوضش سه دهه مسئولیت گرفتند! بعد با رو کردن پرونده عده‌ای از جمله امیرانتظام، بعنوان سوپرانقلابی، قهرمان شدند!

 

چند سال بعد پشیمان شدند و از دیوار پایین آمدند! عباس عبدی به دیدار «باری روزن» جاسوس شتافت و از او عذرخواهی کرد تا در حال و هوای غرب‌زده دوره اصلاحات، باز هم قهرمان شود! و حالا هم با تبرئه جاسوسی که سال‌ها قبل خودشان سند جاسوسی‌اش را از لای کاغذ خرده‌های لانه در آورده بودند، ژست آزادی‌خواهی می‌گیرند!

 


جاسوسی امیرانتظام به روایت کروبی، موسوی و خاتمی
 

سایت اصولگرای رجانیوز نیز با اشاره به آنچه «جاسوسی امیرانتظام به روایت کروبی، موسوی و خاتمی» خوانده، می‌پرسد: «چرا تاجزاده و میردامادی با واقعیات تاریخی می جنگندند؟» به نوشته این سایت:

 

محسن میردامادی، از چهره‌های معروف دانشجویان پیرو خط امام، طی گفت‌وگویی به دفاع از عباس امیرانتظام پرداخته و عنوان کرده است: «من در این اسناد هیچ مطلبی که بر جاسوس بودن آقای امیرانتظام دلالت کند ندیدم.» قبل‌تر نیز مصطفی تاجزاده گفته بود که «ما در حق امیرانتظام ظلم کردیم.»

 

 امیرانتظام یکی از افرادی بود که اسناد جاسوسی‌اش، پس از تسخیر لانه جاسوسی آمریکا به دست دانشجویان پیرو خط امام کشف شده و انتشار یافت.

 

میردامادی درحالی به تطهیر امیرانتظام می‌پردازد و از نبود هیچ مطلبی مبتنی بر جاسوس بودن امیرانتظام سخن می‌گوید که در اواخر دهه هفتاد، مرکز نشر اسناد لانه جاسوسی، در پاسخ به ادعای امیرانتظام که ادعا کرده بود بی‌گناه است، طی بیانیه‌ای به بازخوانی ۱۲ سند از اسناد لانه که جاسوس بودن وی را ثابت می‌کند، پرداخته است.

 

میردامادی در حالی منکر جاسوس بودن امیرانتظام می‌شود که ۴۰ سال قبل، همفکران و جریان نزدیک به وی (خط امامی‌های دهه شصت و اصلاح‌طلبان امروز)، طی سخنرانی‌ها و مقالات و مصاحبه‌های متعددی، به مسئله امیرانتظام پرداخته و وی را محکوم به جاسوسی می‌کنند.

 

به عنوان مثال مهدی کروبی که اکنون یکی از رهبران جریان اصلاحات شناخته می‌شود، مهرماه ۶۱ که ریاست بنیاد شهید را بر عهده داشت، در یکی از سخنرانی‌های پیش از خطبه‌های نماز جمعه در مهرماه‌‌ همان سال در ارتباط با امیرانتظام و جریان حامی‌اش، یعنی نهضت آزادی، می‌گوید: «عدالت اسلامی ایجاب می‌کند که یا امیرانتظام از زندان آزاد شود و یا اگر او مجرم است – و به حق هم مجرم است - پس این‌ها (بازرگان و نهضت آزادی‌ها) هم محاکمه شوند... شورای عالی قضائی و دادستان کل انقلاب و دادستان انقلاب مرکز! که از زحماتتان تقدیر می‌شود؛ باز هم شما نشسته‌اید که این‌ها حرف‌هایی بزنند و بچه‌های بی‌گناه مردم را تحریک کنند و آن‌ها را وادار به کارهایی نمایند....باید از ریشه حساب را تسویه کنید.»

 

عباس عبدی که از قضا به عنوان یکی دیگر از چهره‌های شاخص دانشجویان پیرو خط امام شناخته می‌شد نیز، در واکنش به ادعاهای امیرانتظام در سال ۸۱، مبنی بر اینکه عبدی بازجوی وی بوده است و طرح جاسوسی وی توطئه آمریکا است، طی مصاحبه‌ای گفته است: «آقای امیرانتظام به جای آنکه وارد محتوای اسناد شود، آن‌ها را ساخته و پرداخته‌ سیا برای خراب کردن خودش می‌داند. به عبارت دیگر بطور صریح معتقد است که مفاد آن اسناد خیلی بد و زشت است، ولی برای دفاع از خویش می‌گوید آن‌ها را سیا برای خراب کردن وی ساخته است که این ادعا از طرف هیچ آدم حتی متوسطی قابل بحث نیست و فکر هم نمی‌کنم که این ادعا را جدی مطرح کند. مگر آقای امیرانتظام چه هیزم تری به آمریکایی‌ها فروخته بود که بخواهند خرابش کنند؟»

 

سید محمد خاتمی، رئیس دولت اصلاحات نیز که در دهه شصت سرپرستی موسسه کیهان را بر عهده داشت، در مهرماه‌‌ همان سال خطاب به مهندس بازرگان چنین می‌نویسد: «چه نقصی در کار شماست که فردی چون امیرانتظام، جاسوس و مزدور آمریکا تا سطح معاونت نخست‌وزیر و سخنگوی دولت موقت بالا می‌آید؟»

 

میرحسین موسوی، نخست‌وزیر دهه شصت نیز که اکنون از چهره‌های محبوب جریان دوم خرداد به شمار می‌رود، در بهمن ماه سال ۶۰، طی مصاحبه‌ای که به مناسبت سومین سالگرد انقلاب اسلامی با روزنامه کیهان داشت، در ارتباط با ماجرای امیرانتظام می‌گوید: «در رابطه با لیبرال‌ها من فقط خاطره آن شبی را نقل می‌کنم که اسناد لانه جاسوسی در رابطه با امیرانتظام افشا شد. واقعا احساس می‌کردم کوه سنگینی از روی دوش من برداشته شد... افشا شدن این چهره به نظر من مقدمه ویرانی عظیمی بود... من هیچ وقت خوشحالی آن شب را فراموش نمی‌کنم… سنجاقی که امیرانتظام روی کراوات خود می‌زد، همیشه مانند سوزنی در چشمان من فرو می‌رفت... اینکه شروع شد به افشاگری این جریان، این امید را به ما بخشید، با معجزاتی که در انقلاب دیدیم، این انقلاب تا آخر بتواند تا آخر پیش برود و این جریان را (لیبرال‌ها) را جارو کند و چنین هم کرد.»

 

میردامادی و جریان حامی‌اش شاید مواضع دهه شصت و هفتاد خود در ارتباط با امیرانتظام را فراموش کرده باشند یا نخواهند به یاد بیاورند، اما نه تاریخ را می‌توانند تحریف کنند و منکر اظهارات گذشته‌شان شوند و نه اسناد لانه جاسوسی را می‌توانند تغییر دهند.

 

جدای از این‌ها، سوالی که باید از محسن میردامادی و تاجزاده پرسید، این است که اگر بر فرض، هیچ مطلبی مبنی بر جاسوس بودن عباس امیرانتظام در اسناد لانه جاسوسی نبوده و یا در حق او ظلم شده است، چرا‌‌ همان زمان که دوستانشان امیرانتظام را جاسوس می‌دانستند این‌ها را نگفته‌اند و اکنون که نزدیک به چهل سال از آن روز‌ها می‌گذرد، لب به سخن می‌گشایند؟

 

اگرچه میردامادی و دوستانش نسبت به گذشته خود که جزو خط امامی‌ها شناخته می‌شدند، به کلی تغییر کرده و اکنون در مقابل شخصیت‌های گذشته خویش هستند، اما نمی‌توانند تاریخ موجود و ثبت شده را به پای تغییر عقیده‌های خود ذبح کنند.

 

 

پیشنهاد امیرانتظام به شاه!

 

موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی نیز همزمان اسنادی را منتشر کرده و مدعی شده که درباره عباس امیرانتظام است.

 

سند اول: طرح پیشنهادی عباس امیرانتظام به شاه با عنوان «سپاه کار» با هدف ملی کردن فعالیت‌های عمرانی. این طرح که خطاب به شخص شاه نوشته شده، تابستان ۱۳۴۷ توسط امیرانتظام به اردشیر زاهدی، وزیر امور خارجه وقت داده شده و زاهدی در نامه‌ای مورخ ۴۷.۶.۱۳ به دفتر مخصوص شاهنشاهی آن را برای شاه ارسال می‌کند.
 

 

سند دوم: عباس امیرانتظام چند سال پس از آزادی‌اش، بهار ۱۳۷۷ در گفت‌وگو با یکی روزنامه‌ها اسناد موجود در لانه جاسوسی درباره ارتباطش با مامورین سیا را مخدوش و جعلی دانست. پس از این مصاحبه، مرکز نشر اسناد لانه جاسوسی متعلق به دانشجویان پیرو خط امام طی بیانیه‌ای تفصیلی به بررسی این ادعای او و این اسناد پرداخت. بر اساس این اسناد، ارتباط امیرانتظام با مامورین آمریکایی از اواسط دهه ۴۰ شمسی برقرار و تا پس از انقلاب ادامه داشته است. او در این مدت در اسناد آمریکا با دو اسم رمز «آرلیک» و «اس. دی پلاد» معرفی شده است.

 

سند سوم: تصویر اصل کلیه اسناد لانه جاسوسی مربوط به عباس امیرانتظام و ترجمه آن‌ها که در کتاب‌های شماره ۱۰ و ۵۶ اسناد لانه جاسوسی منتشر شده، در یک فایل PDF بازنشر می‌شود.

کلید واژه ها: روزنامه کیهان امیرانتظام محسن میردامادی خاتمی


نظر شما :