روایت روحانی از مذاکرات محرمانه با صدام
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی ریاستجمهوری، روحانی با بیان اینکه با عراق هم باید مذاکره کنیم تا مسائل باقیمانده حل و فصل شوند، افزود: «مسائل بین دو کشور هنوز تمام شده نیست. مسأله اسرا و آزادگان البته برای ما بسیار اهمیت داشتند. بازگشت آزادگان کشورمان در مرداد سال ۶۹ و مسائل و حوادث قبل آن نکته بسیار مهمی را به ما میآموزد؛ اینکه در یک تقابل و مبارزه و تلاش برای دفاع از کشورمان در برابر تجاوز، حتماً یک قدرت نمیتواند مسأله را پایان ببخشد.»
رئیسجمهور تصریح کرد: «قدرت نظامی و دفاعی به خصوص در جنگ نظامی و دفاع از کشور بسیار مهم است و نقش اساسی دارد، اما مساله دفاع از کشور بدون سیاست خارجی، حضور مردم و مسائل فرهنگی و مسائل اقتصادی حل و فصل نمیشود؛ قدرتها و تواناییهای کشور باید همافزایی کنند و کنار هم قرار بگیرند.»
او خاطرنشان کرد: «۸ سال در برابر تجاوز جنگیدیم. بسیج، سپاه، عشایر و مردم ما چه فداکاریهای عظیم و بزرگی را که انجام ندادند؛ هر کاری لازم بود انجام دادند و فداکاری کردند. به ظاهر آتش جنگ خاموش شد، اما هنوز بخشی از سرزمین ما دست عراقیها باقی مانده بود. هنوز آزادگان و اسرای ما در داخل خاک عراق بودند. در اینجا این سیاست بود که به کمک امنیت آمد و وقتی اینها کنار هم قرار گرفتند، موفقیت بعدی حاصل شد. کلید آغاز این کار را یکی از سفرای زیرک ما البته به دستور نظام زد.»
روحانی با اشاره به اینکه بعد از جنگ و در ژنو مذاکرات مخفیانهای را با یکی از مقامات عراقی و از نزدیکان صدام شروع کردیم، گفت: «مردم از این موضوع خبر نداشتند و شاید امروز هم همچنان خیلیها از آن مذاکرات و اینکه در آنجا چه گذشت، خبر نداشته باشند. این مذاکرات زیر نظر شورای عالی امنیت ملی بود. مرتب این مذاکرات را هدایت میکردیم و نتیجه مذاکرات در جلسات شورای عالی امنیت ملی مورد بررسی قرار میگرفت.»
رئیسجمهور اضافه کرد: «مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی هم در مدیریت جنگ و دفاع مقدس، هم در پیروزیهای نظامی و هم در پیروزی سیاسی بعد از جنگ نقش بسیار ارزشمندی داشت، بر روح او درود میفرستیم. این اقدامات بعد از جنگ در دولت او انجام گرفت. مذاکرات را در پشتپرده ادامه دادیم، تا زمانی که صدام نامهنگاری با ایران را شروع کرد.»
روحانی اظهار داشت: «نامه اول صدام که آمد، در ایران برای هیچ کس باورکردنی نبود که این نامه از طرف صدام باشد. نامه را که به شورای عالی امنیت ملی بردیم، اولین سوال این بود که آیا باور دارید واقعاً این نامه صدام است؛ یعنی امضای پای نامه، امضای صدام است. دلایلمان را در شورای عالی امنیت ملی مطرح کردیم و گفتیم که به نظر ما این نامه و امضای آن واقعی است. میتوانیم تست کنیم و این تست و چک را انجام دادیم و پاسخ اولین نامه صدام را در مدت کوتاهی فرستادیم.»
رئیسجمهور ادامه داد: «پس از آن نامه بعدی صدام آمد که دوباره پاسخ داده شد، تا نامه آخر؛ یادتان هست که در نامه آخر، صدام قرارداد ۱۹۷۵ را قبول کرد و به آقای هاشمی نوشت که آنچه شما خواستید من پذیرفتم و قبول کردم. بنابراین یک پیروزی بزرگ سیاسی به دست آوردیم. عملیات مرصاد در سال ۶۷ پیروزی بزرگ نظامی ما و پایان بخش جنگ بود و بعد در سال ۶۹ نیز موفقیتهای بزرگی به دست آوردیم که یکی از نتایج آن مذاکرات و تفاهمات آزادی اسرای ایرانی بود. هنوز از اسرای عراقی عدهای در ایران بودند که صدام یکجانبه آمد گفت تمام اسرای ایرانی را آزاد میکند و همه اسرای ایرانی را آزاد کرد. البته تردیدهایی در آمار و ارقام داشتیم و بحثهایی داشتیم که آیا همه اسرای ایرانی آزاد شدند و یا یک عدهای باقی ماندند؛ بحث درباره حدود هزار نفر بود که آیا در اسارت هستند یا نه که بعدها البته معلوم شد آنها جزو شهدا بودند.»
نامهنگاری صدام و هاشمی به روایت عباس ملکی
عباس ملکی، عضو هیات مذاکرهکننده قطعنامه ۵۹۸ در گفتوگو با روزنامه «ایران» (۲۱ مرداد ۹۷) شکلگیری مذاکرات ایران و عراق را شرح داده که طبق روایت او «یکی از سفرای زیرک ما» که روحانی اشاره کرده سیروس ناصری، نماینده وقت ایران در مقر اروپایی سازمان ملل در آسانسور و مقام عراقی برزان تکریتی، برادر ناتنی صدام و نماینده عراق در سازمان ملل است: «اتفاق غیرمنتظرهای پیش آمد. در ژنو مجموعه آپارتمانهایی هست در کنار دفتر اروپایی سازمان ملل که کشورها آنجا دفتر دارند. هر کدام از کشورها براساس حروف الفبا دفتری در اختیارشان قرار دارد و از آنجایی که براساس حروف لاتین ایران و عراق با حرف مشابهی شروع میشوند هردو کشور در یک طبقه جا دارند، منتهی یکی در بال راست مجموعه، دیگری در بال چپ آن. یک روز آقای سیروس ناصری نماینده وقت ایران در مقر اروپایی سازمان ملل در آسانسور با برزان تکریتی، برادر ناتنی صدام و نماینده عراق در سازمان ملل روبهرو میشود. وی ضمن سلام و علیک از آقای ناصری میخواهد تا همدیگر را ببینند و کمی بعد این دو با یکدیگر ملاقات و گفتوگو میکنند. برزان در این ملاقات برخوردی نسبتاً دوستانه داشته و از تمایل صدام برای حل مشکلات خبر میدهد و میگوید برادرم پیام داده است که بیایید مشکلات را حل کنیم. آقای ناصری از برزان تکریتی میپرسد، چرا این مأموریت به هیأت عراقی مشغول مذاکره داده نمیشود تا کار در بستر عادی خود پیش رود!؟ برزان در پاسخ میگوید؛ هیأت مذاکرهکننده مربوط به دستگاه وزارت خارجه است که محدودیتهای خودش را دارد. من وشما اما میتوانیم راحتتر با هم حرف بزنیم و به نتایج خوبی هم دست یابیم.در همان ملاقات، برزان تکریتی نامهای از طرف صدام به آقای ناصری میدهد تا به مسئولان عالیرتبه ایران برساند. سیروس ناصری بلافاصله گزارش این ملاقات را به همراه نامه صدام به تهران میرساند تا مسئولان کشور پس از ارزیابی در ارتباط با آن تصمیمگیری کنند.»
به گفته ملکی این روند یک سال و چند ماه بعد از آغاز مذاکرات صلح، یعنی اوایل سال ۱۳۶۹ آغاز شد: «ارزیابیها در ابتدا با شک و شبهه همراه بود و فکر میکردیم این هم یک بازی جدید صدام است. اما وقتی عین همان نامه را یاسر عرفات آورد (بعد از دو یا سه روز) موضوع را جدی گرفته و قابل ارزیابی دانستیم. محتوای نامهای که یاسر عرفات آورده بود، با نامهای که توسط آقای ناصری به دست مسئولان کشور رسید، یکی بود. یک نامه در دو نسخه. صدام دو کانال را برای این کار در نظر گرفته بود تا ایران بتواند واقعی بودن نامه را دریابد. چون احتمال اینکه مسئولان ایران نویسنده نامه را فردی غیر از صدام فرض کرده و به آن اعتنایی نکنند، وجود داشت. به هر حال وقتی واقعی بودن نامه محرز شد و معلوم شد که نامه از طرف صدام است، این سؤال پیش آمد که انگیزه او از نوشتن این نامه چیست؟ آن ایام فشار کشورهای عربی برای بازپسگیری پولهایی که در دوره جنگ به عراق داده بودند زیاد شده بود. بر این اساس عراق درسالهای ۱۹۸۸ و ۱۹۸۹ احساس میکرد که از پشت به او خنجر زده میشود. دو بار هم صدام این احساس را به زبان آورد. سه کشور عرب جنوب خلیج فارس - عربستان، کویت و امارات - در مجموع در جنگ ایران و عراق ۱۴ میلیارد دلار به صدام کمک کرده بودند. صدام میگفت این پول برای دفاع از دروازه شرقی امت عربی بوده و خیال پس دادن آن را نداشت. دروازه غربی را بیتالمقدس و قدس تلقی کرده و نقطه تماس با عجمها را هم دروازه شرقی میگفتند! صدام میگفت من به نمایندگی از جهان عرب از این دروازه مراقبت کردهام و برای این کار باید حمایت مالی تسلیحاتی میشدم. این تفکر در میان مردم عادی کشورهای عربی هم بود و از این طریق برای صدام محبوبیت به همراه آورده بود. آن ایام به قدری نفوذ صدام در کشورهای عربی زیاد بود که عکس او را کنار عکس رهبر یا حاکم یا شیخ خودشان به دیوار میزدند. صدام در رسانههای عربزبان نیز خیلی نفوذ داشت. فردی بود بهنام «احمد جارالله» که سردبیر روزنامه «السیاسه» کویت بود. از او نقل قول شده است که میگفت؛ «بعد از صلاحالدین ایوبی کسی به قدرت صدام برای حفاظت از امت عربی نیامده است.» در نتیجه این نفوذ بود که صدام فکر میکرد، پولی را که سران عرب به او دادهاند بلاعوض بوده و هزینه حفاظت از اعراب منطقه در قبال خطر توسعه انقلاب عجمها شده است!»
وی افزود: «ما همیشه فکر میکردیم سیستم تصمیمگیری عراق بر اساس منافع کشورشان است. یک سیستم دقیق و عقلایی که براساس منافع خودشان گامهای منطقی برمیدارد. بعد دیدیم نه، آنجا ازهمپاشیدگی وجود داشته است که بیشتر آن به روانشناسی و رفتار صدام برمیگشت. صدام امید داشت که از طریق نامهنگاری به بخشی از خواستههایش برسد. اما وقتی پاسخهای طرف ایرانی را دریافت کرد دچار شوک شد. چون روی پاسخها بسیار کار میشد و بر جنبههای حقوقی، سیاسی و... آن دقت لازم انجام میگرفت. از اینرو هر نامه آقای هاشمی نکتهها دارد. مثل اینکه شما جنگ را شروع کردید، شما متجاوز بودید، شما مردم خودتان را ناراحت کردید و مردم از شما ناراحت هستند و... که یکی از مواردی که صدام را خیلی ناراحت کرد همین جمله بود. صدام بعد از چند نامه اول به نظرم ناامید شد و چند ماهی بین نامه سوم و چهارم فاصله افتاد. آن زمان حتی این تحلیل مطرح شد که نامهنگاریها میتواند جبهه جدیدی باشد که عراق علیه ما گشوده است. همچنان که چند جبهه در شمال، مناطق میانی و جنوب داشت، این هم یک جبهه جدید برای ضربه زدن به ماست و قصد صدام این است که مذاکرات با حضور سازمان ملل را منتفی کند. یکی از دلایل بیپاسخ گذاشتن نامه سوم هم همین بود. چون ما نگران این بودیم که دبیرکل روزی بگوید من دیگر نیستم، خودتان با هم مشکلاتتان را حل کنید. برای ما حضور دبیرکل به معنای این بود که جامعه جهانی در جریان است. عراق هم به همین دلیل مخالفت میکرد. معاونین دبیرکل یعنی آقایان جیاندومنیکو پیکو و یان الیاسون در این سالها به ما نزدیک شده بودند و ما وضعیت مناسبی در سازمان ملل داشتیم. به نظر من این سه نفر یعنی دبیرکل و دو معاونش به این نتیجه رسیده بودند که ایران در جنگ مورد تجاوز قرار گرفته است و این دستاورد خیلی مهمی بود.»
آنطور که ملکی روایت کرده «تغییر لحن صدام وقتی است که صدام تصمیم خود را در مورد کویت گرفته بود و برای حمله به این کشورآماده میشد. از طرف دیگر صدام از اینکه فشارهایش به ایران بتواند به جایی برسد هم ناامید شده بود. بنابراین در آستانه حمله به کویت و برای اینکه خیالش از طرف ایران راحت باشد و بتواند بخش عمده ارتش خود را که در مرزهای عراق با ایران زمینگیر شده بود را آزاد و روانه مرزهای کویت کند تن به این کار داد.»
او در ادامه گفت: «من در ارتباط با روانشناسی صدام خیلی مطالعه کردم تا بتوانم مقاله روانشناسی صدام را بنویسم، همچنین متنهای زیادی را در همین ارتباط خواندم تا ببینم وقتی رئیسجمهوری وقت کشورمان مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی میخواهد پاسخ نامه صدام را بدهد چه چیزی بگوید که مؤثر باشد. ببینید، صدام ابتدا عصبانی، بعد تند و بعد نرم میشد. با توجه به این روحیات، موضوعاتی که ما در پاسخ آقای هاشمی میبینیم از ابتدا تا انتها حول چند محور اساسی است که مهمترین آن این بود که ما یک حقوقی داریم وشما باید این حقوق را به رسمیت بشناسید. آیتالله هاشمی به دلیل روحیه مشورتپذیری این فرصت را فراهم آورد تا پاسخهای خوب و پختهای به نامههای صدام داده شود و بالطبع نتیجه خوبی هم گرفته شود.»
نظر شما :