انتقام قرارداد الجزایر با اشغال خوزستان

چرا صدام جنگ را برگزید؟
۰۸ مهر ۱۳۹۵ | ۱۵:۰۴ کد : ۸۰۲۶ ناگفته‌های جنگ ایران و عراق
فقط پسرعموی صدام و رئیس سرویس مخفی شجاعت آن را داشت که به خطرات زودهنگام بودن جنگ اشاره کند.
انتقام قرارداد الجزایر با اشغال خوزستان
ترجمه: سامان صفرزائی

 

تاریخ ایرانی: «نمی‌توان اوضاع سیاسی خاورمیانه و خلیج فارس را بدون آگاهی از جنگ ایران و عراق درک کرد. تأثیر این جنگ بر خاورمیانه همچون تأثیر جنگ جهانی اول بر اروپاست.» پیر رازو (PIERRE RAZOUX)، رئیس موسسه تحقیقات استراتژیک در پاریس با این باور کتاب «جنگ ایران و عراق» را نوشته که متکی بر حجم عظیمی از اطلاعاتی است که دیگر محققان غربی فاقد آن بودند. در طول جنگ سفارت تنها دو کشور فرانسه و آلمان، در تهران و بغداد فعال بودند. رازو به گزارش‌های وابستگان نظامی سفارت فرانسه در هر دو پایتخت دسترسی داشت. اما آنچه که برای او بسیار مهم بود دسترسی به نوارهای ضبط شده در دفتر صدام حسین بود. این نخستین گزارش غربی است که تا این میزان از آرشیو صوتی صدام بهره برده است. همچون نیکسون، صدام نیز در دفاترش دستگاه شنود نصب کرده و نزدیک به ۲۵ سال تمامی مکالمات و ملاقات‌ها را ضبط کرده بود. دولت ایالات متحده به رازو اجازه داد تا به هزاران صفحه از این رونوشت‌ها دسترسی بیابد. «تاریخ ایرانی» در سالگرد آغاز جنگ ۸ ساله ایران و عراق، فصل‌هایی از نسخه انگلیسی این کتاب (با ترجمه نیکولاس الیوت، ۲۰۱۵) را منتشر می‌کند:

 

***

 

فصل اول

شدت‌گیری

 

پس از سالیان آزگار آرامش ظاهری، روابط ایران و عراق از زمستان ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۰ رو به وخامت و تیرگی نهاد. تظاهرات و ناآرامی‌های خشونت‌بار مقابل سفارت عراق در تهران با خواسته کنار رفتن صدام حسین، رهبر رژیم بعث عراق، برگزار می‌شد.

 

پرچم عراق و تمثال رئیس‌جمهوری این کشور مقابل دیدگان نمایندگان رسانه‌های بین‌المللی در آتش می‌سوخت. در استان مرزی «خوزستان» که برای مدت‌های مدید عراق درباره آن ادعا داشت و اکثریت جمعیت آن عرب‌‌زبان هستند، کنسولگری این کشور، تاراج و سرکنسول آن بیرون رانده شد. همچنین تعداد بی‌شماری از مدارس که زبان عربی تدریس می‌کردند به ویرانه بدل شدند و آموزگاران آن‌ها ضرب و جرح شده و مورد یورش قرار گرفتند. ایران نیروی هوایی خود را به حریم هوایی عراق روانه و یورش شبیه‌سازی‌شده به اهداف عراق را اجرا کرد. به تلافی این کار، عراق چندین روستای مرزی را بمباران و دستور پایین کشیدن کرکره کنسولگری‌های ایران در بصره و کربلا را صادر و ادعاهای خود را درباره شط‌العرب، تکرار کرد؛ رودخانه‌ای که به طول ۱۵۵ مایل (۳۵۰ کیلومتر) است و از تلاقی دو رودخانه دجله و فرات آغاز می‌شود و به خلیج‌ فارس می‌ریزد. ۶۲ مایل این رودخانه (۱۰۰ کیلومتر) در مرز ایران و عراق قرار دارد، عرض آن از ۱۳۰۰ تا ۴۹۲۰ فوت (۴۰۰ تا ۱۵۰۰ متر) در تغییر است. رودخانه، دلتای وسیع و پوشیده از مردابی را در کرانه‌ها تغذیه می‌کند؛ جایی که ایران و عراق بزرگترین پالایشگاه‌های جهان را در آن بنا کرده‌اند: بصره و آبادان.

 

 

جنگ رسانه‌ای

 

۸ فوریه ۱۹۸۰ صدام‌ حسین ملبس در یونیفرم سنتی‌اش به رنگ زیتونی بر صفحه تلویزیون ظاهر شد تا یکپارچگی همه ملت‌های عرب را برای کمک به او به منظور مقابله با اقدام‌های تحریک‌آمیز ایران با هر ابزار ممکن طلب کند. همگان در دنیای عرب آگاه بودند که اینک رئیس‌جمهوری عراق تنها یک هدف در سر دارد: بر هم زدن توطئه و ترفندهای ایران و در صورت لزوم با اعمال زور. در ایران برخوردهای آغازشده به‌وسیله انقلابیونی که شاه را به زیر کشیده بودند، بی‌امان و بی‌رحمانه ادامه داشت؛ درگیری‌های خشمناک میان پاسداران انقلاب و هواخواهان شاه سابق درگرفته و اوضاع همچنان آشوبناک و پرهرج‌و‌مرج باقی مانده بود. شاپور بختیار، آخرین نخست‌وزیر حکومت سلطنتی، که اینک در فرانسه و در تبعید بود، با تأکید مؤکد بر این ادعا که «کار خمینی به‌زودی تمام می‌شود، حداکثر هفت یا هشت ماه طول می‌کشد، در هر صورت کمتر از یک سال، این موضوع قطعی است» بر این آتش سوزان، بنزین می‌ریخت.

 

در بغداد چنین ادعاهایی به این معنا بود که ارتش ایران در حال تضعیف شدن است. اعضای اپوزیسیون ایران نیز که در عراق پناه گرفته بودند، با این توصیف که شرایط سیاسی در موطنشان، آخرزمانی و فاجعه‌وار است، این تصور را تقویت می‌کردند. این توصیف‌ها در گزارش‌های اطلاعاتی عراق منعکس می‌شد.

 

کوشش پناهندگان ایرانی در عراق بر این بود تا با پر رنگ کردن آنارشی حاکم در ایران، فروپاشی دستگاه سیاسی، پاکسازی‌های رخ‌داده در ارتش و فرار از خدمت سربازان که موجب ناتوانی عملیاتی ارتش می‌شود، رژیم بعثی را برای کمک به اپوزیسیون در سرنگونی حکومت ایران یاری کنند.

 

مسئولان عراق که با تردید به توان واقعی اپوزیسیون برای واژگونی رژیم انقلابی نگاه می‌کردند، از باب دوراندیشی از نیروهای مخالف حکومت ایران فقط حمایت لفظی و ظاهری می‌کردند. ترجیح‌ مقام‌های بعثی این بود که به طور مخفیانه جنبش‌های استقلال‌طلب در کردستان، بلوچستان و استان نفت‌خیز خوزستان را که در پی جداسازی خود از قدرت مرکزی بودند، مسلح و تقویت کنند.

 

در همین حال، دوئل لفظی میان تهران و بغداد شدت ‌گرفت. ۱۵ مارس ۱۹۸۰، آیت‌الله خمینی افکار عمومی عراق را مخاطب سخنرانی خود قرار داد: «ای مردم عراق، از رهبران خود بر حذر باشید و تا زمان پیروزی انقلاب کنید.» ۶ روز بعد احمد، فرزند او، اظهارهای تهدیدآمیزتری مطرح کرد: «ما باید تمام تلاش‌های ضروری را برای صدور انقلاب به دیگر کشورها انجام دهیم و از ایده نگه داشتن انقلاب در درون مرزهایمان سر باز زنیم.»

 

در این بحبوحه، حکومت عراق خواستار لغو قرارداد الجزیره، مورخ ۶ مارس ۱۹۷۵، شد؛ قراردادی که به صدام ‌حسین و محمدرضاشاه اجازه داد به رسانه‌های جهانی اعلام کنند آن‌ها به موافقت‌نامه‌ای برای کنار گذاشتن اختلافات‌ خود دست یافته‌اند. بر اساس بندهای قرارداد الجزایر، دو طرف پذیرفتند که مرزهای زمینی و آبی خود را که برای قرن‌ها محل مناقشه بود به طور دقیق مشخص کنند. همچنین بر اساس این قرارداد، مرز رودخانه شط‌العرب اینک به جای آنکه بر اساس حد و حدودهای قبلی به موازات کرانه فارس باشد، از میان رودخانه عبور می‌کرد.

 

اول آوریل ۱۹۸۰، طارق عزیز از نزدیکترین یاران صدام حسین، رهبر تشریفاتی جامعه مسیحیان عراق، در جریان سخنرانی در دانشگاه بغداد مورد حمله تروریستی قرار گرفت. نارنجکی که تنها چند متر دورتر از عزیز منفجر شده بود، جراحاتی سطحی به او وارد کرد اما تعدادی از دانشجویان کشته شدند. یک فعال سیاسی شیعه فورا بازداشت شد و سرویس اطلاعاتی مخفی عراق، او را عامل پنهانی ایران معرفی کرد. روز بعد، رئیس‌جمهوری عراق اطلاعیه‌ای شورانگیز منتشر کرد که خاطرنشان می‌کرد خون‌های ریخته‌شده فراموش نخواهند شد. سه روز بعد هم در جریان مراسم تشییع جنازه قربانیان بمب‌گذاری دانشگاه بغداد، انفجاری دیگری پایتخت را به لرزه درآورد؛ از داخل مدرسه‌ای ایرانی در مسیر صف تشییع‌کنندگان، بمبی پرتاب و به کشته و مجروح شدن ده‌ها نفر منجر شد. رژیم عراق، تهران را مقصر خواند و به تندی اعتراض کرد. ابوالحسن بنی‌صدر، رئیس‌جمهوری ایران، بی‌درنگ پاسخ داد و بغداد را به انجام اقدام‌های تحریک‌آمیز شنیع متهم کرد و ایدئولوژی بعثی را به باد انتقاد گرفت: «این ایدئولوژی چیزی بیش از ادغام نازیسم، فاشیسم و دکترین مارکسیسم نیست.» شرایط به طور فزاینده‌ای بغرنج می‌شد. در تهران، آیت‌الله بهشتی به رسانه‌های بین‌المللی گفت: «صدام قصاب بغداد، شریک جرم مناخیم بگین، صرفا عروسک خیمه‌شب‌بازی در دستان ایالات متحده است.»

 

این اظهارات تحریک‌آمیز، چشمان گاو وحشی را هدف قرار داد. دیکتاتور عراق نفرتی بیمارگونه از یهودیان داشت و خویش را رهبر مبارزه علیه اسرائیل توصیف می‌کرد. در چنین فضایی، زیر سؤال رفتن اعتبار او درباره عناد با اسرائیل برایش قابل تحمل نبود. از آنجا که در ظاهر آیت‌الله‌ها عزم خود را جزم کرده بودند تا نفرت را نبش قبر کنند، هر آنچه که می‌دادند را باز پس می‌گرفتند. صدام ‌حسین هشداری بسیار جدی به آیت‌الله خمینی داد و برای رأی‌گیری درباره قطعنامه‌ای در زمینه محکومیت اشغال جزایر تنب و ابوموسی (در حوالی تنگه هرمز) از سوی ایران به شورای امنیت سازمان ملل متوسل شد. صدام به منظور شفاف‌ کردن نیات خود برای آیت‌الله خمینی، دستور اعدام فوری آیت‌الله محمدباقر صدر، رفیق گرمابه و گلستان رهبر انقلاب ایران در هنگام تبعید و همچنین اخراج ۴۰ هزار عراقی با تبار فارس به ایران را صادر کرد. آیت‌الله خمینی آشکارا خواستار سرنگونی صدام شد و بی‌محابا به انتقاد از «رژیم منحرف و شریر برآمده از حزب بعث عراق، شیطان کوچک تمام‌عیار که خود را آلت دست شیطان بزرگ (ایالات‌متحده) قرار داده» پرداخت. دیگر نیازی به پنهان کردن نیات واقعی نبود؛ بنابراین پا را فراتر گذاشت و بیان کرد: «ما حکومتی اسلامی می‌خواهیم که عرب، فارس، ترک و دیگر ملیت‌ها را زیر بیرق اسلام گردهم آورد.» حکومت‌های سلطنتی خلیج (فارس) به محض شنیدن این اظهارات خود را آماده خطر کردند. آن‌ها می‌دانستند که باید به طریقی متحد شوند و همچنین آگاه بودند که لاجرم باید برای جلوگیری از توسعه‌طلبی‌های ایران به پشتیبانی از صدام ‌حسین برخیزند. درگیری‌های میدانی گاه و بیگاه ادامه داشت. در اواسط آوریل ۱۹۸۰، یک ماشین گشت حامل رگبار به تلافی حمله هلیکوپتری عراقی به مواضع ایران، پست مرزی عراق را به گلوله بست. در این میان، جنگ روانی نیز شدت می‌گرفت. ۲۷ آوریل ۱۹۸۰ رادیو تهران با انگیزه بی‌ثبات کردن رژیم عراق از طریق نشر اطلاعات گمراه‌کننده، خبر ترور صدام ‌حسین را اعلام کرد.

 

سه روز پس از آن، سفارت ایران در لندن از سوی کماندویی که خود را عضو «جبهه دموکراتیک انقلابی برای آزادی عربستان (خوزستان)» می‌نامید، مورد هجوم قرار گرفت. سرویس ویژه هوایی بریتانیا برای عملیات آزادسازی، فراخوانده و ۵ روز بعد برای نجات دیپلمات‌های به گروگان گرفته‌شده وارد عمل شد.

 

در مسیر پیچیده‌تر کردن اوضاع، ایران به برادران بارزانی، دو رهبر شورشی کرد، که در سال‌های ۱۹۷۴ تا ۱۹۷۵ در شمال عراق دست به شورش زده بودند، مأوا و پناه داد. ادریس و مسعود بارزانی، فرصت را برای تقویت و گسترش شبکه «پیشمرگه‌ها» (در معنای «جنگجویان آزادی») غنیمت شمردند. حکومت عراق در راستای اجتناب از شروع دوباره جنگ در جبهه کردها، همزمان با انجام یک رشته عملیات مرگبار علیه پیشمرگه‌های گردآمده پشت برادران بارزانی، امتیازات ویژه‌ای به جلال طالبانی، رقیب اصلی برادران بارزانی، اعطا کرد. جلال طالبانی از این شانس برای تثبیت کنترل خود بر شهرهای کردستان عراق، به ویژه منطقه نفت‌خیز کرکوک، بهره گرفت و کنترل مناطق مرزی کوهستانی را به رقبای خود واگذار کرد. او با صدام ‌حسین به توافقی دست یافت که بر اساس آن، پارتیزان‌های کرد در برابر افزایش خودمختاری و استقلال سیاسی به عملیات‌ نظامی و ایذایی علیه رژیم عراق پایان می‌بخشیدند. این توافق باعث انشقاق چریک‌های کرد می‌شد و رئیس‌جمهوری عراق در موقعیتی قرار گرفت که دیگر از جبهه متحد کرد علیه او خبری نبود.

 

در همین حال اوضاع در ایران همچنان پرهرج‌و‌مرج بود. رئیس‌جمهوری وقت ـ ابوالحسن بنی‌صدر ـ بر حجم عملیات‌ها علیه مخالفان تازه نظام افزوده بود و هراس از کودتا، سبب نظارت دقیق بر نیروهای نظامی شده بود.

 

اقدامات احتیاطی او بی‌دلیل نبود: چهارم جولای ۱۹۸۰، ژنرال اویسی با تأکید بر اینکه تا پایان تابستان، کنترل تهران را در دست خواهد گرفت، قدرت‌نمایی کرده بود. در شب نهم جولای، یک طرح نظامی گسترده فقط چند ساعت پیش از اجرایی شدن، عقیم و خنثی شد. نقشه کودتا از پاریس به ‌وسیله ژنرال اویسی و شاپور بختیار هدایت می‌شد و مقرر بود تا از پایگاه هوایی نوژه، حوالی شهر همدان، به وسیله ژنرال سعید مهدیون و ژنرال آیت محققی عملیاتی شود.

 

نیروهای شورشی، نوژه را از آن رو برگزیده بودند که هم آشیانه چند اسکادران جنگنده فانتوم و هم در نزدیکی پایتخت ایران واقع بود. بر اساس نقشه کودتا قرار بود حدود ۳۰ جنگنده تا دندان مسلح، سحرگاه از آشیانه برخیزند و محل اقامت آیت‌الله خمینی، کاخ ریاست‌جمهوری، ساختمان مجلس و چندین پادگان سپاه پاسداران را بمباران کنند. در پی آن، چند یگان از افسران وفادار به شاه از طریق هلیکوپتر به پایتخت، منتقل و چندین گردان از نیروی زمینی برای تقویت به آن‌ها ملحق می‌شدند تا کنترل مراکز حساس و نمادین قدرت را در دست گیرند.

 

واکنش رژیم به این دسیسه، خشمگین و قاطع بود. ۶۰۰ نفر از افسران رسمی و غیررسمی از جمله ۵۰ خلبان، دستگیر شدند. اکثر آن‌ها در دادگاه‌های تابستانی زیر نظر سپاه که اینک کنترل پایگاه‌های هوایی را در دست گرفته بود، اعدام شدند. نیروی هوایی ایران که از یک‌سو، درگیر پاکسازی‌های سیاسی شده بود، از طرفی از کمبود نیروهای تعلیم‌دیده رنج می‌برد و همزمان با کمبود قطعات یدکی مواجه بود در وضعیت آشفتگی کامل قرار گرفته بود. بیشتر جنگنده‌ها و هلیکوپترها چندین هفته بود که از زمین بلند نشده بودند. نقش فعالانه ژنرال اویسی و شاپور بختیار در دسیسه نوژه، گواهی مرگ آن‌ها را امضا کرد، رژیم ایران درباره آن‌ها شفقت به خرج نداد و چند سال بعد، آن‌ها شکار شدند و به قتل رسیدند. آیا صدام ‌حسین در پشت نقشه کودتا قرار داشت؟ هیچ مدرکی در حمایت از این تئوری موجود نیست.

 

باید پذیرفت درست در لحظه‌ای که کودتا قرار بود اجرا شود چندین هواپیمای جنگنده عراقی از مرز ایران گذشتند تا یک ایستگاه رادار در حوالی پایگاه نوژه را از بین ببرند. آن‌هایی که اعتقاد دارند کودتاچیان و رژیم عراق در این ماجرا همدست بودند، ادعا می‌کنند این حمله هوایی موجب به خواب رفتن نیروهای نظامی وفادار به حکومت انقلابی می‌شد و جنگنده‌های فانتوم می‌توانستند از آشیانه به پرواز درآیند اما در این صورت، پس چرا ارتش عراق در حالت آماده‌باش قرار نداشت؟ به نظر غیرمحتمل است که صدام ‌حسین نقش مهمی در این کودتا ایفا کرده باشد زیرا او اساسا از ایرانی‌ها بیزار بود و اعتبار چندانی نیز برای نیروهای اپوزیسیون حکومت قائل نبود. شواهد همگی حکایت از این دارند که صدام در آن برهه مشغول بازی صبر و انتظار بود. او به طور قطع خبردار بود که تلاش واقعی برای سرنگونی نظام اسلامی قریب‌الوقوع است. سی‌آی‌ای که در آن برهه به طور محتاطانه از شبکه‌ای نظامی از نیروهای وفادار به شاه حمایت می‌کرد، این موضوع را به گوش شاه‌حسین، شاه اردن و ملک خالد، پادشاه عربستان‌ سعودی رسانده و صدام نیز از آن باخبر بود.

 

صدام جنگ را برمی‌گزیند

 

شکست کودتا به راسخ‌تر شدن اعتقادات صدام منجر شد. در وهله اول، رئیس‌جمهوری عراق یقین حاصل کرد که دل بستن به کودتایی نظامی برای واژگونی انقلاب اسلامی ایران، خیالی واهی است. او همچنین دریافته بود با وجود حمایت‌های سازمان اطلاعاتی ایالات‌متحده (CIA)، نیروهای اپوزیسیون ایران بختی برای غلبه بر نیروهای انقلابی نخواهند داشت. کردهای ایران، آذری‌ها و بلوچ‌ها برای افزایش خودمختاری، چه‌ بسا با استقلال کامل می‌جنگیدند اما هیچ ‌یک عزم سرنگونی رژیم در تهران را نداشتند. صدام همچنین با این واقعیت مواجه شد که امید بستن به دخالت نظامی از سوی ایالات متحده یا اتحاد جماهیر شوروی در مسئله ایران نیز اشتباه خواهد بود، چون هر دوی این کشورها در ۱۰ ماه گذشته در باتلاق افغانستان گرفتار شده بودند. دل بستن به اینکه خاندان‌های سلطنتی وابسته به نفت درباره ایران دست به اقدام بزنند نیز به یک شوخی شبیه بود. صدام ‌حسین در نهایت به این نتیجه رسید در شرایطی که امکان سرنگونی حکومت انقلابی ایران وجود ندارد، او باید به اقداماتی سریع دست بزند تا برای مدتی طولانی رژیم ایران را تضعیف‌شده قرار دهد. در این زمان، رژیم ایران و عراق در مرحله توطئه‌چینی علیه یکدیگر قرار گرفته بودند.

 

هتاکی‌ها و اقدام‌های تحریک‌آمیز دو طرف به حدی رسیده بود که قابل فراموش شدن نبود. دیکتاتور عراق کاملا متقاعد شده بود که آیت‌الله خمینی هیچ میلی به مصالحه ندارد و تا صدام را به زیر نکشد، آرام نخواهد گرفت. صدام به این نتیجه رسیده بود که برای حفاظت از قدرت باید به حمله پیشگیرانه علیه ایران دست بزند و امیدوار بود تا چنین حمله‌ای به تضعیف (امام) خمینی بینجامد و چه بسا، سقوط او را نیز تسریع کند. از همه مهم‌تر، حمله به ایران، این امکان را به صدام می‌داد تا قلمرو عراق را به تمام کرانه شط‌العرب گسترش داده و قرارداد الجزایر را که در نظر او، تحقیری شخصی بود، از اعتبار ساقط کند. در این میان، اگر او می‌توانست کنترل چند منطقه مرزی نفت‌خیز را در دست گیرد که نور‌علی‌نور می‌شد. زمان‌بندی برای آغاز حمله نیز بی‌نقص به نظر می‌رسید، زیرا بر اثر آشفتگی‌های برآمده از انقلاب اسلامی و همچنین تحریم‌های غرب علیه قوای نظامی ایران، ارتش ایران چیزی جز سایه‌ای از ارتش قدرتمند قدیم نبود.

 

آنچه از ارتش ایران باقی مانده بود، نیرویی پراکنده در جبهه‌های متعدد داخلی در حال نبرد با جدایی‌طلبان کرد، عرب، آذری و بلوچ به کمک سپاه پاسداران بود. همچنین گزارش‌های سرویس اطلاعاتی مخفی عراق حکایت از آن داشت؛ نیروی هوایی ایران که روزگاری پیشتاز ارتش شاهنشاهی بود، پس از شکست کودتای نوژه، زمینگیر شده است. دیکتاتور عراق بر این باور بود که حمله‌ای برق‌آسا به ایران سبب مشغول شدن سربازان عراقی و افزایش پرستیژ او می‌شود. اعتماد‌به‌نفس او از این نظر دوچندان بود که برنامه اتمی‌اش در مسیر درستی قرار گرفته بود؛ حال آن که نیروهای انقلابی ایران به طور ناگهانی برنامه هسته‌ای کشورشان را متوقف کرده بودند.

 

بر اساس اطلاعاتی که کارشناسان عراقی به صدام داده بودند، نیروگاه اتمی اوسیراک که با کمک فرانسه در (در کرانه دجله و در حدود ۳۰ کیلومتری جنوب‌شرقی عراق) ساخته شده بود؛ در مدت ۱۵ ماه آینده وارد فاز عملیاتی و سبب ارتقای جایگاه عراق در سطح جهان می‌شد و به صدام اجازه ورود به بازی بزرگان را می‌داد.

 

صدام ‌حسین در عین حال متقاعد شده بود که با حمله به ایران جایگاه خود را به عنوان رهبر جهان عرب تثبیت می‌کند و حافظ اسد، بزرگترین رقیب خود، را به حاشیه می‌راند. او همچنین به این نتیجه رسیده بود که حمله‌اش به ایران، خاندان‌های سلطنتی خلیج‌ فارس را در عمل انجام‌شده قرار می‌دهد و چاره‌ای برای آن‌ها باقی نمی‌گذارد جز اینکه از او حمایت و به عراق کمک مالی اعطا کنند.

 

 

نیروهای لجستیک هماهنگ نبودند

 

نیروهای نظامی تربیت‌شده با وضعیت دلخواه، فاصله زیادی داشتند. ارتش عراق آماده نبرد برای دفاع از کشورش بود، می‌توانست به جنگ کردها برود یا کویت را که حکومت عراق، پاره‌ای از خاک خود قلمداد می‌کرد را به اشغال خود درآورد اما حمله به ایران مسأله‌ای کاملا متفاوت بود. فرماندهان بلندمرتبه عراق در خفا و بدون کمترین شور و اشتیاقی به آماده کردن طرحی در ابعاد کلان برای حمله به ایران آماده شدند.

 

به باور او، ایالات‌متحده عقب می‌نشست و منتظر می‌ماند تا ببیند چه پیش می‌آید. صدام ‌حسین معتقد بود کشورهای اروپایی به دلیل هراس از گسترش انقلاب اسلامی در منطقه از او حمایت کرده و همچنین روی فروش سلاح به او حساب باز می‌کردند. در حقیقت، تنها دلواپسی او، کرملین بود که پیش‌بینی واکنشش برای او دشوار بود. او به فراست احساس می‌کرد با توجه به از دست رفتن تمامی نفوذ اتحاد جماهیر شوروی در مصر، مسکو به قرارداد دوستی و همکاری با عراق احترام خواهد گذاشت و ریسک از دست دادن متحدی قدرتمند در خاورمیانه را به جان نخواهد خرید.

 

اواسط جولای، صدام ‌حسین فرماندهان ارتش را فراخواند و بدون اینکه هدف نظامی مشخصی تعیین کند از آنان خواست تا برای حمله نظامی به ایران مهیا شوند. در عین حال، صدام از ژنرال‌های خود خواست تا یک ماه آینده طرح نظامی منسجمی برای حمله به ایران آماده کنند. او این حقیقت را از یاد برده بود که انجام این امر خطیر به زمانی به مراتب بیش از یک ماه احتیاج دارد. اغلب ژنرال‌ها با هراس و تردید به تصمیم صدام نگاه می‌کردند اما هیچ ‌یک از آن‌ها حتی عدنان خیرالله که به عنوان بزرگترین پسرعموی صدام و دارای سمت رشک‌برانگیز وزیر دفاع، جایگاه والایی در نهاد ارتش داشت، جرأت زیر سؤال بردن تصمیم رهبر خود را نداشتند. همه فرماندهانی که به جلسه مذکور دعوت شده بودند، آگاه بودند صدام درباره مشورت‌هایی که از نظرهای وی پشتیبانی نکند، بی‌اعتناست و همچنین می‌دانستند او هر که در مسیر تقابل با پروژه‌هایش قرار گیرد را بی‌رحمانه سر به نیست می‌کند. رعد مجید رشید الحمدانی، یکی از افسران صدام بعدها اعتراف کرد: «(صدام) چنان در چشمان تو خیره می‌شد، گویی کنترل تو را در دست دارد. ندانستن اینکه در ذهنش چه می‌گذرد، هراس‌آور بود. صدام خصیصه‌های شخصیتی گوناگونی داشت؛ لحظه‌ای بی‌اندازه دلسوز و رئوف بود، ثانیه‌ای دیگر بی‌نهایت سنگدل و بی‌رحم. دقیقه‌ای بیش از اندازه سخاوتمند بود و لحظه‌ای دیگر به‌ غایت ناخن‌خشک. او نظر همگان را می‌گرفت و ایده جدیدی می‌ساخت. در سطح سیاسی، او بازیگری تاکتیکی و عالی بود اما در سطوح استراتژیک، ۹۹ درصد نظراتش اشتباه بود. مشکل او در اینجا بود که از استانداردهای قبیله‌ای برای اداره کشور استفاده می‌کرد.» هیچ ‌کس جرأت نداشت خود را در معرض خشم صدام قرار دهد و به او هشدار دهد که در حال ایجاد خطر سرگردان شدن در قماری غیرقابل کنترل است؛ بنابراین صدام دیگر نمی‌توانست به ژنرال‌هایش اتکا کند تا به او حقیقت را بگویند و او را از دست زدن به اشتباه باز دارند چون به دهان آن‌ها پوزه‌بند زده بود. به عنوان مثال، ارتش او واقعا آماده جنگ نبود. گرچه تجهیزات ارتش عراق مدرن‌تر شده بودند اما به طور کلی در سطحی پایین‌تر از ارتش ایران قرار داشتند. ژنرال‌ها همگی می‌دانستند که رهبرشان کوچکترین درز خبر درباره نقشه حمله به ایران را تحمل نخواهد کرد و سرنوشتی دردناک در انتظار کسانی است که کمترین بی‌ملاحظگی را نشان دهند.

 

صدام ‌حسین با اعتماد‌به‌نفس بالا به مصاحبه با رسانه‌ها می‌پرداخت: «مردم ایران در حال مبارزه با رفتار ارتجاعی آیت‌الله‌ها و اصول واپسگرایانه‌ای هستند که خود را در پس نقاب مذهب پنهان کرده‌اند.» و مردم «عربستان» (نام عربی که صدام برای استان خوزستان برگزیده بود) را به ایستادگی در مقابل «دار و دسته نژادپرستان در تهران» فرامی‌خواند.

 

همزمان نبرد قدرت در تهران اوج می‌گرفت. آیت‌الله خمینی سرسختانه سه اولویت را تعقیب می‌کرد: یکپارچه کردن انقلاب اسلامی، آماده کردن روحانیت برای خیز به سمت قدرت و دور نگه داشتن ایران از اینکه بار دیگر زیر نفوذ کشوری خارجی برود. آیت‌الله بهشتی و آیت‌الله منتظری از فرصت برآمده از اختلاف‌های ایدئولوژیک برای تضعیف اردوگاه سکولارها و قدرتمند کردن مواضع خود بهره گرفتند و آشکارا زبان به انتقاد از رئیس‌جمهوری بنی‌صدر گشودند. گرچه بنی‌صدر مورد حمایت آیت‌الله خمینی بود اما به دلیل ناکارآمدی در شورش‌های بی‌ثبات‌کننده در استان‌های خوزستان و کردستان، سرزنش می‌شد. بنی‌صدر با برپایی دوباره خدمت وظیفه اجباری که پس از انقلاب به حالت تعلیق درآمده بود، تلاش کرد قوایی قدرتمند به این دو استان گسیل کند. او لشکر زرهی ۹۲ که وفاداری‌اش به رژیم اثبات شده بود را روانه جنوب کرد و دو گردان مجهز به تانک به همراه سه گردان پیاده نظام را مأمور حفاظت از مرزهای شرقی ایران با پاکستان و افغانستان کرد.

 

بنی‌صدر امید داشت تا بتواند نبرد کشنده‌ای علیه شورشیان «جبهه عرب برای آزادی الاهواز» به راه اندازد. در شمال، رئیس‌جمهوری ایران، لشکر زرهی ۲۸ را برای کمک به لشکر ۶۴ پیاده نظام برای سرکوب پیشمرگه‌های حزب دموکرات کردستان ایران (PDKI) اعزام کرد و در مرکز، در حوالی کرمانشاه، تیپ زرهی ۸۱، لشکر زرهی ۸۴ و تیپ یک هوایی را برای تقویت احتمالی جبهه‌های شمال یا جنوب در حالت آماده‌باش قرار داد. چند هفته بعد، تمام این واحدهای نظامی توانستند از شدت اثر تهاجم ارتش عراق بکاهند. فضای مسموم در تهران تشدید می‌شد. این واقعیت که حکومت در بهبود اوضاع اقتصادی فلج شده و به واسطه خروج کارشناسان غربی از ایران در ۸ ماه گذشته ناتوان است، اوضاع را بدتر کرد. به نظر نمی‌رسید کسی تصور کند ایران در لبه جنگ با عراق قرار دارد. با وجود زد و خوردهای پراکنده میان ایران و عراق در طول تابستان، جناح سکولار بی‌اعتنا به آنچه در خارج از مرزهای ایران در جریان بود کوشش می‌کرد در تلاش برای محدود کردن نفوذ رو‌به‌رشد روحانیون، استراتژی حرکت رو به جلو را در پیش گیرد. ۲۷ جولای ۱۹۸۰، خبر مرگ محمدرضاشاه مخلوع در مصر با بی‌تفاوتی روبه‌رو شد. پرزیدنت انوار سادات، مراسم تشییع ‌جنازه باشکوهی برای او ترتیب داد که باعث تحریک بیش از پیش ایران و انتقاد شدید از مصر شد. زمانی که آیت‌الله خمینی از افزایش احتمال درگیری نظامی میان ایران و عراق باخبر شد برای اجتناب از آن کار چندانی نکرد زیرا تصور می‌کرد در صورت بروز جنگ، جمعیت شیعه عراق علیه صدام به پا خواهند خاست و سقوط او را تسریع خواهند کرد.

 

 

آمادگی نهایی

 

۱۶ آگوست ۱۹۸۰، صدام ‌حسین بار دیگر فرماندهان ارشد ارتش را فراخواند. به ژنرال‌های خود اطلاع داد که تصمیمش برای حمله به ایران قطعی است؛ با این حال هنوز هم برنامه مشخصی برای جنگ علیه ایران نداشت. روز شلیک ادوات در لحظه آخر و بر اساس شرایط تعیین می‌شد. بر حسب غریزه، رئیس‌جمهوری عراق هنوز درباره حمله به ایران مردد بود؛ به ویژه که ارتش او آماده به نظر نمی‌رسید. هرچند چیز زیادی درباره امور نظامی نمی‌دانست اما کاملا آگاه بود که قادر نیست حمله‌ای نظامی با هدف جارو کردن ارتش ایران و فتح تهران به راه بیندازد. ایران کشوری بسیار عریض و گسترده، کوهستانی و از نظر جمعیتی متراکم بود و چنین هدفی را ناممکن می‌کرد. در عوض، صدام به دنبال اهداف محدودتری بود که برای او دستاوردهای ارضی مشخصی داشته باشد و با اسیر کردن ایران در ضعف موقت بتواند درباره وضعیت و مرز شط‌العرب دست به چانه‌زنی با رژیم ایران بزند و نیرویی جدید و پویا که حامی عراق است، ایجاد کند. امید صدام به این بود که یک پیروزی سریع به تضعیف قدرت (امام) خمینی منجر می‌شود و او را وادار می‌کند از نیات هژمونیک خویش دست بردارد.

 

صدام خشمگین از مصلحت‌اندیشی اعضای بلندمرتبه ارتش، آن‌ها را مؤاخذه می‌کرد: «چه چیز شما را از پیشرفت در ایران و محاصره و در اختیار گرفتن ارتش دشمن بازمی‌دارد؟ هیچ‌ کس نمی‌گوید که مقاومتی (از سوی ارتش ایران) در کار نخواهد بود. هیچ‌ کس نمی‌گوید تلفات و کشته در کار نخواهد بود. اینک ما باید به خاک ایران نفوذ کنیم و نشان دهیم می‌توانیم دشمن را مورد حمله قرار دهیم.»

 

اهداف جنگ و زمان آغاز حمله همچنان نامشخص باقی مانده بود، اما به نظر می‌رسید به فتح جلگه‌های ساحلی خوزستان و حفاظت از هر دو مرز شط‌العرب محدود خواهد ماند. فرماندهان ارشد به خاطر نزدیک بودن پاییز و سخت‌تر از آن، زمستان، برنامه‌ای برای هجوم به کوهستان‌های زاگرس نداشتند. از ورای این کوهستان که ارتفاع آن به بیش از ۱۳۱۰۰ پا (۴۰۰۰ متر) می‌رسد، ایرانی‌ها تسلط کاملی بر عراقی‌ها داشتند. در اجتناب از پاتک ایرانی‌ها از جانب کوهستان، ژنرال‌های عراقی طرح در دست گرفتن چند نقطه مرتفع استراتژیک که امکان نگهبانی از شهرهای عراق را نیز مهیا می‌کرد، کشیدند. استان خوزستان به عنوان هدف اصلی تهاجم برگزیده شد. فرماندهان عراقی امید داشتند پهنه صاف خوزستان با وجود تعداد زیادی مرداب، امکان حرکت آزادانه تانک‌های عراقی را میسر کند. شبکه جاده‌ای آن محدوده بسیار متراکم بود و انجام مانورهای محاصره‌ای و انحرافی را تسهیل می‌کرد. علاوه بر این، دو سوم تولید نفت ایران در خوزستان متمرکز بود و در اختیار گرفتن یا نابودی زیرساخت‌های نفتی ایران به کاهش چشمگیر درآمدهای نفتی و تضعیف حکومت ایران منجر می‌شد.

 

همچنین صدام در این خیال بود که به محض رسیدن نخستین تانک‌های عراقی، جمعیت عرب‌زبان خوزستان برای خوشامدگویی به آن‌ها به پا خواهند خاست و سربازان عراقی را به چشم نیروهای رهایی‌بخش خواهند نگریست. صدام خود را وارث خلافت بنی‌عباس می‌پنداشت که مأموریت نابودی ارتش پارس که همواره موجب ظلم به مردم عرب شده، به او واگذار شده است. می‌شود این‌طور تصور کرد که سرشت شرور صدام ‌حسین به طور غریزی، او را به تلاش برای سرقت ذخایر نفتی ایران سوق داده بود. گرچه او می‌دانست بهره‌کشی از ذخایر ایران به سبب زمان و هزینه‌بری بالا بسیار دشوار بوده و لازم است تا ته‌نشین‌های نفت ایران به خط لوله‌های عراق متصل شود اما با داشتن چنین ذهنیتی، صدام به ژنرال‌های خود دستور داد تا تعداد عظیمی تانکر جمع‌آوری کنند و هر قدر که می‌توانند نفت تصفیه‌شده از ایران بارگذاری کرده و به عراق بازگردانند.

 

۲۶ آگوست ۱۹۸۰، سه روز پس از بازدید صدام ‌حسین از پادگان مرزی خانقین در نزدیکی شهر قصرشیرین، اوضاع در مرز ایران و عراق به شدت متشنج‌تر شد. از هر دو سوی مرز، آتش گشوده می‌شد و دو طرف با سلاح‌های سنگین شلیک می‌کردند و هیچ مشخص نبود که کدام طرف، نزاع را به راه انداخته است. اما یک چیز قطعی بود؛ این آتش‌بازی به نفع عراق بود چون افزایش تنش‌ها، به راه افتادن جنگ را توجیه می‌کرد. زد و خوردهای مرزی همچنین به صدام اجازه می‌داد تا اعزام نیروهای تقویتی به مناطق مرزی را توجیه کند. نیروهای ایرانی نیز با آمادگی کامل، گاه بی‌هیچ تناسبی، آتش‌بازی‌های مرزی عراق را تلافی و به این ترتیب دقیقا در دستان صدام بازی می‌کردند. آن‌ها دستور اکید از بنی‌صدر دریافت کرده بودند که در مواجهه با همسایه غربی خود با کمال قاطعیت عمل کنند و حکومت ایران برای خلاص شدن از دست شاهدان دردسرساز، حضور خبرنگاران خارجی در مناطق درگیری را قدغن اعلام کرد؛ امری که به تقویت بی‌اعتمادی جامعه بین‌المللی درباره تهران منجر شد.

 

چهارم سپتامبر، ایران توپخانه را وارد مهلکه کرد و اوضاع بد از بدتر شد. توپخانه‌های ایران شهرهای خانقین و مندلی، واقع در قلب آرایش نظامی عراق در پای رشته کوه زاگرس در ۱۰۰ کیلومتری عراق را درهم کوبیدند. صدام ‌حسین سرخوش از این اتفاق، ایران را به راه انداختن خصومت متهم کرد و از هیچ اقدامی در آوردن خبرنگاران خارجی برای بازدید از روستاهای بمباران‌شده دریغ نکرد. با استفاده از فرصت پیش‌آمده، صدام به ارتش دستور داد چند بخش از قلمرو ایران را که عراق درباره آن‌ها ادعای مالکیت داشت، اشغال کنند. در مدت چند روز، پیاده‌نظام عراق که به وسیله توپخانه و تانک، پشتیبانی می‌شد، کنترل چند جزیره کوچک صخره‌ای در شط‌العرب و همچنین چند منطقه مورد ‌مناقشه به مساحت ۲۰۱ مایل‌مربع (۳۲۴ کیلومترمربع) را در اختیار گرفت. تلفات ایران در شط‌العرب، ۵ تانک و حدود ۱۵ سرباز بود. عراق نیز در این عملیات حدود یکصد نظامی خود را از دست داد. همزمان زد و خورد هوایی نیز آغاز شد. هفتم سپتامبر، ۵ هلیکوپتر عراقی از مرز هوایی ایران عبور کردند؛ آن‌ها بلافاصله به وسیله یک تام‌کت ایرانی رهگیری شدند و یکی از آن‌ها ساقط شد اما به بقیه اجازه گریز به سمت عراق داده شد. این واقعه برای خلبانان عراقی که می‌پنداشتند جنگنده‌های قدرقدرت F-14 نیروی هوایی ایران زمینگیر شده‌اند، سورپرایزی تلخ بود.

 

روز بعد، نخستین نبرد هوایی بین جنگنده‌ها به وقوع پیوست؛ ۲ جنگنده میگ–۲۱، یک فانتوم ایرانی که به سمت تانک‌های مستقر در مرز آتش گشوده بود را ساقط کردند. دو روز بعد، یک جنگنده F-5 ایرانی به وسیله میگ–۲۱ دیگری منهدم شد. ۱۰ سپتامبر، ایرانی‌ها دست به انتقام‌جویی زدند. برای نخستین ‌بار از زمان به خدمت گرفتن تام‌کت، یکی از این جنگنده‌های مخوف و قدرقدرت در متلاشی کردن Su-22 عراق کامیاب شد و قدرت موشک‌های دوربرد فونیکس را به رخ کشید. چند روز بعد، بنی‌صدر خودش در چند قدمی مرگ قرار گرفت. زمانی که برای ارزیابی اوضاع در زمین مشغول بازدید هوایی از مرز بود، هلیکوپترش به وسیله یک میگ-۲۳ عراقی که در حال پرسه‌زنی در منطقه بود، رهگیری شد. خلبان عراقی بی‌آنکه بداند چه کسی را هدف قرار داده، دو موشک هوا به هوا به سمت هلیکوپتر ایران شلیک کرد. خلبان ایرانی بلافاصله برای فریب جنگنده عراقی شعله آتش گمراه‌کننده را روشن کرد و از طریق یک رشته حرکات فریب‌انگیز، ژست سقوط را به هلیکوپتر داد. در همین حال، تیم اسکورت از راه رسیدند و جنگنده عراقی را مورد هدف قرار دادند. یک فانتوم که در آن حوالی گشت می‌زد، برای ترساندن جنگنده دردسرساز عراقی و نجات رئیس‌جمهوری ایران وارد منازعه شد. بنی‌صدر با هراس بسیار از مهلکه جان سالم به در برد. روز بعد از آن، یک تام‌کت ایرانی یک میگ را در نزدیکی مرز ساقط کرد و ایرانی‌ها برتری را در دست گرفتند.

 

۱۶ سپتامبر، صدام ‌حسین برای نتیجه‌گیری نهایی، نزدیکترین افراد خود را فراخواند و به آن‌ها اطلاع داد که تصمیم گرفته است در چند روز آینده وارد جنگ با ایران شود. فقط علی‌ حسن المجید، پسرعموی صدام ‌حسین و رئیس سازمان مخوف المخابرات (سرویس مخفی) شجاعت آن را داشت که به خطرات چنین اقدامی اشاره و فهرستی از دلایل خود را برای تأکید بر زودهنگام بودن جنگ ارائه کند. دیکتاتور عراق با متانت به حرف‌های او گوش داد و بعد، نظرات او را یکی پس از دیگری رد کرد و از او پرسید: «علی تو چرا همیشه خبرهای بد می‌دهی؟ هیچ‌وقت خبر خوب نمی‌دهی؟» علی‌ حسن المجید منزوی شد و دیگر حرفی نزد.

 

رئیس‌جمهوری عراق به فراخواندن ژنرال‌ها ادامه داد و از آن‌ها خواست در موضع هجومی قرار گیرند. صدام کمترین تأخیر از جانب آن‌ها را تحمل نمی‌کرد. در صورتی که به اصل «وقوع رودررویی» خدشه وارد نمی‌شد، آن‌ها در تعیین زمان و تاریخ ایده‌آل برای آغاز، آزاد بودند. روز بعد یعنی ۱۷ سپتامبر، صدام حسین با بی‌اعتبار و بی‌ارزش خواندن قرارداد الجزایر، آن را محکوم و به دنیا اعلام کرد: «وضعیت حقوقی شط‌العرب باید به گونه‌ای تعیین شود که همواره در طول تاریخ بوده است و آنچه هرگز از موجودیت نیفتاده است، گفتن این مهم است که شط‌العرب به عراق اجازه می‌دهد از تمام موهبات آن که برآمده از حاکمیتی تمام‌عیار است بهره‌مند شود.» بر این اساس، مرز ایران و عراق دیگر از میان شط‌العرب نمی‌گذشت بلکه در امتداد کرانه شرقی آن قرار می‌گرفت. با این گفته‌ها، صدام ‌حسین از واپسین خطی که او را از جنگ با ایران جدا می‌کرد، گذر کرد. در آخرین تلاش تحریک‌آمیز، صدام حکومت ایران را دعوت به مذاکره برای تعیین مرزهای جدید شط‌العرب کرد. شاید او در خفا امید داشت که رژیم ایران با اطلاع از ضعف ارتش خود، با مذاکرات موافقت کرده، تسلیم شده و متعهد به پذیرش قرارداد ظالمانه‌ای شود که در واقع انتقام عراق از قرارداد الجزایر بود.

 

روز بعد، وزیر خارجه ایران این رؤیا را زائل و بی‌پرده تأکید کرد ایران هم پیشنهاد مذاکرات دوباره و هم لغو یکجانبه قرارداد الجزایر از سوی عراق را محکوم می‌کند. صدام که مطلع شده بود چاره‌ای جز جنگ در کار نیست، طارق ‌عزیز را به عنوان نماینده‌ای محترم نزد رهبران اصلی کشورهای عربی فرستاد؛ پیغام صدام روشن بود: ایران مسئول وخیم شدن اوضاع بوده و وظیفه کشورهای عربی است که از صدام در رهبری جهاد علیه متجاوزان فارس حمایت مالی کنند. این پیام همچنین متوجه کشورهای غربی بود که از تغییر شرایط در هراس بودند.

 

شورای امنیت سازمان ملل به طور عمیق در منطق جنگ سرد، اسیر شده و قدرت توافق بر سر یک قطعنامه را از دست داده بود و از این‌رو فقط می‌توانست بایستد و بالا گرفتن خطر جنگ را نظاره‌گر باشد. در میدان نبرد، درگیری‌ها در امتداد شط‌العرب شدت گرفته و شهر آبادان زیر آتش توپخانه عراق بود. در آسمان، دو جنگنده 5-F ایران هنگام حمله به تانک‌های عراقی مستقر در مرز، مورد شلیک سیستم دفاعی ضدهوایی عراق قرار گرفته و منهدم شدند؛ یکی از خلبان‌ها کشته اما نفر دوم موفق به خروج اضطراری از جنگنده شد. ستوان حسین لشگری فوری به وسیله نیروهای عراقی، اسیر و در سال ۱۹۹۶ آزاد شد. وی بیش از هر رزمنده ایرانی در اسارت نیروهای عراقی ماند.

 

۸ سپتامبر ۱۹۸۰، ژنرال‌ها آخرین تغییرات را در طرح‌های جنگی خود لحاظ کردند. پیش‌بینی آب و هوای مساعد در روز ۲۲ سپتامبر باعث شد این روز به عنوان تاریخ حمله برگزیده شود به طوری که فقط سه روز برای گوش به زنگ کردن واحدها باقی گذاشت. بمب ساعتی تنظیم شده بود و هیچ چیز نمی‌توانست آن را متوقف کند.

 

THE IRAN-IRAQ WAR

PIERRE RAZOUX

Translated by Nicholas Elliott

The Belknap Press of Harvard University Press

Cambridge, Massachusetts

London, England 2015

Copyright © 2015 by the President and Fellows of Harvard College

Originally published as La Guerre Iran-Irak, 1980–1988: Première guerre du Golfe

Copyright © Perrin, un département d’Edi8, 2013 

کلید واژه ها: قرارداد الجزایر ایران و عراق جنگ ایران و عراق جنگ تحمیلی صدام


نظر شما :