دعایی و جنگ ایران و عراق
سیدحسن امین
تاریخ ایرانی: با مرگ سیدمحمود دعایی اولین سفیر بعد از انقلاب ایران در عراق، بعضی از دانشگاهیان و روشنفکران دوباره از او انتقاد کردهاند که وی در جلوگیری از حمله صدام از عهده انجام وظایف سفارتش برنیامده است و شاید اگر سفیری آزموده و مجرب در بغداد میداشتیم، میتوانست از حمله صدام به ایران جلوگیری کند.
یادداشت حاضر را برای روشنگری در این موضوع به طور عام، و نه به دلیل دفاع از شخص خاص و یا به دلیل مناسبات و روابط شخصی خودم با مرحوم دعایی بر قلم میآورم. امید که در تبیین و شفاف شدن موضوع تاثیرگذار باشد.
آنچه مسلم است، این که محاسبات صدام حسین در حمله به ایران، ربطی به هویت و شخصیت سفیر جمهوری نوپای ایران در بغداد نداشت، بلکه محصول ارزیابی او از وضع موجود بود. موضوع اول، عکسالعمل صدام نسبت به خطرات صدور انقلاب ایران بهکشور عراق با اکثریت شیعه، و فراخوان آیتالله خمینی به انقلاب عراقیها علیه او بود. مطلب دوم و همزمان، افول قدرت نظامی ایران در پی انقلاب بود.
ایران قبل از انقلاب از نظر نظامی در خاورمیانه قویترین بود و شاه ایران نه تنها در سایه حمایت آمریکا با رزمایش نیروی دریایی و راندن کشتی ابنسینا در آبهای مرزی، ادعاهای عراق را نسبت به اروندرود خنثی کرده بود، بلکه در سطح گسترده منطقه هم با اعزام کمک نظامی به ظفار، خطر حمله کمونیستهای یمن به عمان و مسقط را خاموش کرد، و فراتر از آن، همسو با دولت ایالات متحده در ویتنام حضور نظامی یافت.
تفوق نظامی ایران بر عراق، در ۱۹۷۵ با توجه به حمایت ایران از جنگهای پارتیزانی کردهای عراق به رهبری بارزانی علیه دولت مرکزی عراق، صدام را مجبور کرد که به خواستههای ایران برای قبول خط تالوگ به عنوان مرز آبی ایران و عراق در اروندرود تن دردهد و معاهده ایران و عراق ۱۹۷۵ الجزایر را امضاء کند. اما به فاصله کمتر از چهار سال، با انقلاب ۱۹۷۹ این توازن قوا برهم خورد. رژیم پهلوی به عنوان «ژاندارم آمریکا در منطقه» سقوط کرد. ایران انقلابی، ارتش تربیت شده و آموزشیافته را به عنوان پشتیبان رژیم طاغوت، تضعیف کرد، و قراردادهای نظامی با آمریکا را فسخ کرد.
این شرایط نظامی تضعیف شده نیروهای مسلح ایران، صدام را که در ۱۹۷۵ تحقیر شده و برای رهایی از حملات بارزانیها که به وسیله ایران پشتیبانی میشدند، با ایران به توافق رسیده بود، در شرایط برتر قرار میداد. جو بینالمللی هم علیه ایران بود و صدام تصمیم گرفت که با حمله به ایران هم تحقیر سابق را جبران کند و معاهده ۱۹۷۵ را یکطرفه ابطال کند که در حقوق بینالملل و نظم جهانی توجیهی نداشت و هم از خطر صدور انقلاب اسلامی ایران به عراق و دیگر کشورهای مسلمان جلوگیری کند که دلخواه دولتهای نگران منطقه و در نظم دوقطبی آن روز جهان، مطلوب جهان سرمایهداری به سرکردگی آمریکا بود و هم در اجرای اهداف ایدئولوژیکی ناسیونالیستی حزب بعث، میتوانست اعراب ایرانی خوزستان را با عراق متحد کند که جهان به آن امور بهایی نمیداد و ممکن بود اقلیتی از پیروان مکتب میشل عفلق را در حزب بعث خوشحال کند.
در این شرایط از نگاه صدام، آنچه محلی از اعراب نداشت، شخصیت، هویت، مواضع و علایق و گفتار و رفتار فردی سفیر ایران در بغداد بود، آنهم سفیری همچون دعایی که سالهای مدید قبل از انقلاب با گویندگی در رادیو بغداد علیه شاه ایران با حداقل امکانات در زی طلبگی در اتاقکی در بغداد و در حجرهای در نجف میزیست و ارتباطات سالم و زندگی ساده و بیپیرایه او، از چشم استخبارات عراق و نیروهای امنیتی صدام پنهان نبود.
منتقدان نقاد، مدعیاند که صدام حسین قبل از حمله به ایران، سفیر وقت ایران یعنی دعایی را احضار کرده و به او گفته است که به تهران بگوید دست از اخلال در عراق و تحریک شیعیان به تکرار انقلاب اسلامی ایران در عراق بردارد و گرنه، به ایران حمله میکند.
اولاً دعایی در حیات خود، احضارش و دیدارش را با صدام انکار میکرد. من احتمال میدهم که اگر احضاری هم صورت گرفته باشد، دعایی باید به وزارت خارجه عراق احضار شده باشد، نه به ملاقات صدام.
منتقدان میگویند که دعایی پیام صدام را به مهندس بازرگان رسانده است، ولی دعایی میگفت در زمان آغاز اولین تحرکات نظامی عراق به مرزهای ایران، انتخابات ریاستجمهوری انجام شده بود و ابوالحسن بنیصدر مستقر بود و بازرگان دیگر نقشی نداشت.
آنچه با شناخت رابطه دعایی با مراجع قدرت در ایران، برای من موجب اقناع وجدانی میشود، این است که دعایی باید جوِ ضدایرانی عراق و احتمال حمله صدام به ایران را نه به بازرگان و بنیصدر، بلکه به شخص پیر و مقتدا و مراد خود آیتالله خمینی منتقل کرده باشد. شیاع تام هم دارد که وی گریهکنان این خبر را به استحضار بنیانگذار و رهبر نخستین جمهوری اسلامی رسانده است. به هر حال. این که دعایی با خصوصیتی که به آیتالله خمینی داشت، گزارش محل مأموریت خود را که سالها کشور محل تبعید آیتالله خمینی بوده است، به امام و پیشوای خود ندهد، از حساب احتمالات خارج است.
نتیجهگیری من این است که انگیزهها و ملاحظات صدام حسین در حمله به ایران، چیزی نبود که حتی تغییر مواضع شخص آیتالله خمینی بتواند مانع آن حمله شود، چه رسد به گفتار و رفتار دعایی در مقام سفیر یا کل دستگاه دیپلماسی ایران، بلکه مذاکره، قول و قرار یا خواهش و التماس مثلاً بازرگان نخستوزیر یا بنیصدر رئیسجمهور، کمترین تأثیری نمیتوانست در تصمیم صدام داشته باشد.
بهعلاوه، حمله بعدی صدام حسین به کویت نشان داد که تصمیم او به آغاز جنگ بخشی از ساختار ذهنی مستبدانه قهرمانپرور و غرورآفرینیِ شخصیتیِ کاذب خود او هم بوده است. با این ملاحظات، اگر احتمال سهو و خطای سفیران امثال دعایی هم برود که البته چون کاریر دیپلماتیک نداشتند، احتمال این قصور نه تقصیر، بالاست، باز هم موثر در نفس امر نبوده است. به عبارت دیگر، رفتار سفیر ایران در بغداد هرچه متغیر هم میبود، در نتیجه تصمیم صدام در آغاز حمله به ایران بیاثر بود. من این مطالب را همان چهل سال پیش در مقالاتی به انگلیسی در فصلنامه مطالعات حقوق بینالملل و حقوق تطبیقی دانشگاه لندن نوشتم و دیگر در اینجا تکرار نمیکنم.
دیگر نظرات
ابراهیم یزدی، وزیر خارجه دولت موقت:
دولت صدام در مورد حمله به ایران هم مصمم بود، هم مردد. کشورهایی در منطقه، مثل کویت، آمادگی داشتند که میان ایران و عراق برای بهبود روابط وساطت کنند. حافظ اسد، رئیسجمهور وقت سوریه هم برای میانجیگری اعلام آمادگی کرده بود. در شهریور ۱۳۵۸ که برای شرکت در اجلاس سران کشورهای عدم تعهد به هاوانا سفر کرده بودم، در مذاکره با رهبران دولتهای عربی به آنها گفتم که شما عرب زبان هستید و زبان این عرب [صدام حسین] را بهتر بلد هستید. بروید صحبت کنید. باید شما عربها به ما یک جایزه بدهید که شاه، بزرگترین حامی اسرائیل در منطقه را سرنگون کردهایم. حالا چرا عراق آمده و قوای خودش را در مرزهای ایران تمرکز داده است؟ محور اصلی سیاست دولت موقت در رابطه با عراق این بود که از جنگ پیشگیری کند. اما دولت ایران تنها کنشگر این روابط نبود. متاسفانه کسانی رفته بودند در صدا و سیما مثل آقای محتشمیپور، محمدعلی هادی و موسوی خوئینیها که در برنامههایی که به زبان عربی از رادیو و تلویزیون ایران پخش میشد، تبلیغات مخربی داشتند، به نحوی که آقای دعایی، سفیر ایران در عراق چند بار در جلسات شورای انقلاب به این برنامهها اعتراض کرد و گفت مگر شما قصد راهاندازی جنگ دارید که این برنامهها را اجرا میکنند؟ صدا و سیمای ایران خبری پخش کرد که «امروز در کربلا هزاران نفر به خیابانها ریختهاند و تظاهرات کردند و شورش شده است.» آقای دعایی زنگ زد و گفت والله هیچ خبری نبوده، من خودم آنجا بودم. علاوه بر آن، آقای غرضی استاندار خوزستان بود، عدهای از معارضان عراقی وابسته به حزب الدعوه از عراق به اهواز رفتند و با استفاده از امکانات استانداری، برنامههای رادیویی اجرا میکردند که مضمون همۀ آنها تبلیغ علیه دولت عراق و شخص صدام بود.
گفتوگو با «تاریخ ایرانی»، ۱۰ مهر ۱۳۹۳
صادق زیباکلام، استاد دانشگاه تهران:
ای کاش مرحوم دعایی پیگیر پیامی که از صدام برای امام آورده بود میشد ای بسا ممکن بود جلوی جنگ ایران و عراق گرفته میشد.
روایتهای سیدمحمود دعایی از آغاز جنگ
من مقارن جنگ در عراق نبودم. قبل از سال ۵۹ برگشتم. اگر دقت کرده باشید من به دلیل موضعی که وزارت امور خارجه ایران گرفت قبل از عید نوروز سال ۱۳۵۹ به ایران فراخوانده شدم. سفیر عراق هم از ایران اخراج شد. جنگ در شهریور سال ۱۳۵۹ آغاز شد. یعنی من ۶ ماه قبل از جنگ به ایران برگشته بودم و قبل از جنگ هم از طرف حضرت امام مسئول روزنامه اطلاعات شدم. من از اردیبهشت سال ۵۹ مسئول اطلاعات شدم.
در رابطه با پیشبینی جنگ و کلا در رابطه با عراق من چند ملاقات با حضرت امام داشتم و به ایشان عرض کردم که عراقیها اهداف و برنامههایی دارند و در شرایط کنونی، تاکتیک اصرار بر مذاکره و نشست را تعقیب میکنند. من در یک ملاقات دو ساعته در قم به ایشان وضعیت مبارزین عراقی را گفتم و از اهمیت مبارزاتشان صحبت کردم. همچنین درباره شیوههایی که میتواند کاربرد بهتری داشته باشد سخن گفتم و بیان کردم که عراقیها اصرار دارند یک شخصیت رسمی خارج از دولت موقت و مرتبط با شخص حضرت عالی با آنها مذاکره کند. شخصی که قرار بود با ما مستقیما مذاکره کند خود صدام بود.
امام فرمودند: من باید فکر کنم و بعد بگویم. روز بعد که به خدمت ایشان رسیدم امام فرمودند: من تصور میکنم که عراقیها حُسننیت ندارند و قصد فریب ما را دارند و من مصلحت نمیدانم در این شرایط شخصی را از طرف خودم بفرستم. این مساله باشد تا انتخابات انجام شود و کشور نظم خود را بیابد. یعنی رئیسجمهور، مجلس و دولت منتخب مجلس داشته باشیم.
در مناسبتی که در یکی از جلسات شورای انقلاب شرکت کردم تاکید کردم که اگر بنا بر حفظ روابط در سطح عالی است در برخوردها و شیوههای ارتباطی تجدید نظر کنید. در آن روزگار هر یک از روزنامهها، رسانهها و بخشهای مختلف رادیو و تلویزیون، سازی جداگانه میزدند. مثلا رادیو اهواز که برنامه عربی داشت توسط مخالفین رژیم عراق اداره میشد و آنچه که احزاب و سازمانهای مبارز عراقی میخواستند، پخش میشد. بدیهی است که این سخنان در ارتباط ما و عراق و تلقی آنها از انقلاب اسلامی تاثیر میگذاشت. شورای انقلاب نسبت به فرستادن فردی که به طور رسمی با عراق مذاکره کند تردید داشت.
امام معتقد بودند مذاکره فایدهای ندارد. زیرا عراق قصد فریب ما را دارد و نمیخواهد با ما و انقلاب اسلامی ما کنار بیاید. عراق از بهترین فرصت ممکن یعنی از زمانی که ما درگیر مسائل داخلی و بحرانهای بعد از انقلاب بودیم استفاده و سعی کرد تا در درون کشور اختلاف و دودستگی ایجاد کند. بنابراین با استفاده از گروهکهای سیاسی تحت نفوذ خود بعضی از استانهای مرزی ما را به جداییطلبی و استقلال تحریک کرد تا از طریق ایجاد درگیریهای داخلی و قومی یعنی داشتن داعیه استقلال در استانهای مرزی، ما را وادار به سازش و تسلیم کند و به نوعی به خواستههای خود برسد.
یکی از این استانها استان خوزستان بود که در آن زمان تیمسار مدنی استاندار آنجا بود. او میتوانست به عنوان یک استاندار قدرتمند نظامی با قاطعیت شورشهایی را که به تحریک عراق پدید آمده بود سرکوب کند و در عین حال با درایت و مردمداری توده مردم را به نظام و انقلاب جذب کند اما متاسفانه تنها با قلدری و سرکوب عمل بسیاری از شخصیتهای متنفذ در میان مردم را طرد کرد. بعد از او مهندس غرضی استاندار آنجا شد که تنها به اتخاذ تدابیری که میتوانست تا حدودی ضربهپذیری ما را در مقابل عراق و هوادارانش کم کند میاندیشید.
البته عراقیها برنامههای مدون از پیش تعیین شده داشتند. آنها حتی قبل از پیروزی انقلاب درصدد بهرهگیری از اوضاع داخلی ایران و حل مسائل و مشکلات خود بودند و اصولا بعد از تسلیم شدن به خواستههای رژیم شاه و بالاخره توافق الجزایر، همیشه درصدد انتقام و جبران شکست بودند و نسبت به استان زرخیز خوزستان طمع داشتند.
آنها با سقوط شاه داعیه قدرت برتر منطقه و ژاندارمی خاورمیانه را پیدا کردند و بدیهی است که از بروز یک قدرت مستقل در مقابل شرق و غرب در منطقه هراس داشتند و طبیعتا برای ضربه زدن به این دولت مستقل از هیچ تلاش و کوششی فروگذار نمیکردند و از هر توانی برای ضربه زدن استفاده میکردند.
به عبارت دیگر باید به این نکته توجه داشت که صدام در حقیقت مقدمات جنگ علیه ایران را از آبان ۵۷ (سه ماه قبل از پیروزی انقلاب) آغاز کرد و اولین قرارگاه اطلاعاتی و عملیاتی جنگ را از همان موقع در بصره تاسیس کرد و برادرش برزان تکریتی را مسئول قرارگاه کرد. یعنی با اعلام انحلال ساواک و مراکز قدرت امنیتی و سیاسی رژیم شاه و با فروپاشی نظم سابق و از هم گسستنِ بدنه ارتش که در واقع پس از فرار سربازان از پادگانهای ایران آغاز شده بود، صدام به فکر انتقام از ایرانیها افتاد و درصدد برآمد تا حقارتی را که در درون از زمان امضای قرارداد الجزایر به دست خودش به دلیل تسلیم در برابر شاه احساس میکرد، جبران کند. علاوه بر این انگیزه موثر، او به درستی درک کرده بود که با فروپاشی نظام دیکتاتوری شاه و تشکیل حکومتی مردمی و اسلامی در کنار مرزهایش پایههای دیکتاتوری حزب بعث عراق هم متزلزل میشود. پس باید در جهت تضعیف و صدمه زدن به این نظام نوپا از هیچ کوششی دریغ نکند. به اضافه، ماهیت و طبیعتِ وابستگی صدام به بیگانگان، زمینه تحریکپذیری و تشویق وی را به جنایت فراهم میکرد. او برای این همه، نیاز به زمینهچینی داخلی و منطقهای و برداشتن موانع از سر راه داشت. البته «حسن البکر» رئیسجمهور عراق به دلیل پختگی و درک روشن از تجارب جهانی، مانع جدی به حساب میآمد. لذا با کودتای درون حزبی، وی را وادار به استعفا کرد و بعد هم از میان برداشت و با به دست گرفتن قدرت تام، اهداف خود را دنبال کرد. ابتدا برخی از حکام دیکتاتور منطقه را از حضور حکومتی مردمی و انقلابی در ایران به هراس انداخت و خود را حامی آنان در قبال موج مردمی آزادیخواهی منطقهای معرفی کرد و سپس به ضد انقلاب فراری و موجود در میهن ما هم امید و امکان ضربه زدن داد.
خاطرات حجتالاسلام والمسلمین سید محمود دعایی؛ ص ۱۷۴-۱۷۷؛ چاپ دوم (۱۳۸۷)؛ ناشر: موسسه چاپ و نشر عروج
***
من اخیرا شیطنتی را احساس کردهام که برخی رسانههای مجازی به آن دامن میزنند و ادعایی را مطرح میکردند که صدام برای مذاکره اعلام آمادگی کرده بوده است یا خودش به ایران بیاید و من به اتفاق مرحوم بهشتی و مرحوم بازرگان خدمت امام رفتیم و امام بدون مطالعه این پیشنهاد را رد کردند و من گریه کردم که این موضوع صحت ندارد. تلاش کردند جلوه دهند که من و مرحوم بهشتی و مرحوم بازرگان علاقهمند به مذاکره بودیم تا جنگ نشود ولی امام با خشونت و خشکی مخالفت کردند. در صورتی که اصلا اینگونه نیست و امام کاملا با ماهیت آنها آشنا بودند. بعد از آغاز جنگ هم امام با دریادلیای که داشتند شرایط را طوری جلو بردند که عراقیها محکوم شدند و صدام در نهایت سقوط کرد.
امام ضمن تشکر از حسننیت ایجاد شده ترجیح میدهند نماینده واقعی مردم برای مذاکرات بیاید و چون انتخابات در پیش است، ترجیح میدهند منتخب مردم تصمیم بگیرد. شما هم فضا را با اعتماد پیش ببرید تا اگر قرار است مذاکرهای صورت بگیرد در یک فضای آرام باشد.
گفتوگوی دعایی با روزنامه اعتماد، ۶ مهر ۱۳۹۴
***
زمانی میتوانست از جنگ پیشگیری شود که ما تسلیم خواستههای عراق شویم و از حاکمیت ملی خود صرفنظر کنیم. هیچ انقلابی تن به این کار نمیدهد. آنها میخواستند که مساله اروندرود را برخلاف قرارداد الجزایر کانلمیکن تلقی کنند و مدعی شوند که شط العرب برای آنهاست. آنها سر مسائل جزایر سهگانه مدعی بودند که این جزایر برای ایران نیست و باید به صاحبان عربی آنها بازگردد. همچنین نسبت به هموطنان عربزبان و کردزبان خود تنازلاتی داشته باشیم. در حقیقت عراقیها میخواستند که در شرایط اول انقلاب که ما ارتش مناسبی نداشتیم، از آن موقعیت سوءاستفاده کنند و ما را تسلیم شرایط خود کنند. [گر مذاکرهای صورت میگرفت] جنگ میتوانست به تاخیر بیفتد، ولی نمیتوانست جلوی جنگ را بگیرد. مگر این که ما تسلیم خواستههای آنها شویم.
گفتوگوی دعایی با روزنامه شرق، ۱۵ آذر ۱۳۹۴
***
یک بار وزیر خارجه عراق مرا خواست و گفت صدام حسین برای شخص رهبری ایران، امام خمینی، پیغامی دارد و آن این است که ایشان نماینده تامالاختیاری از طرف خودشان برای مذاکره و حل مسائل فیمابین دو کشور، به عراق بفرستند. خب طبیعتاً این پیشنهادی بود که در آن به ظاهر حسننیت بود. من به محضر امام در قم آمدم و پیغام را رساندم. پیشنهاد خود من برای نماینده تامالاختیار امام، آقای هاشمی رفسنجانی بود. امام وقتی پیغام را شنیدند، فرمودند: «من باید فکر کنم.»
البته خواستههایی که عراقیها میتوانستند در مذاکراتشان داشته باشند چند چیز بود: یکی از آنها طبیعتاً توقف تبلیغاتی بود که در ایران وجود داشت. دوم مساله جزایر سهگانه، سوم مساله اروندرود و چهارم مساله رسمیت تشکیلات مدعی حقوق اعراب در خوزستان بود. اگر مذاکرات به انجام میرسید طبیعتاً یک حکومت نوپای اسلامی تسلیم خواستههایی میشد که به ضرر مردم و میهنفروشی بود، اگر هم تسلیم نمیشد میگفتند در مذاکرات شکست خورده است. من روز بعد که خدمت امام رسیدم، استنباط ایشان این بود که پیشنهادهایی که اعراب مطرح میکنند قابل پذیرش نیست و گفتند: «به عراقیها بگویید که ما در آینده نزدیک انتخابات مجلس شورای ملی و ریاستجمهوری داریم، من ترجیح میدهم که نمایندگان منتخب ملت ایران، نماینده قانونی و رسمی خودشان را برای مذاکرات با شما راهی کنند. شما تا زمانی که انتخابات مجلس و ریاست جمهوری ما انجام شود و نمایندگان قانونی کشور ما انتخاب شوند از خودتان حسننیت نشان دهید و فعالیتهای تحریکآمیز علیه ایران را متوقف کنید.»
من پیغام امام را به مسئولین عراقی رساندم و گفتم «امام از حسننیت شما تشکر کردند و از طرف دیگر ایشان نمیخواهند که به تنهایی خودشان در مذاکرات تصمیم بگیرند و اراده کردهاند که نماینده رسمی و منتخب ملت ایران از طرف رئیسجمهوری که توسط ملت ایران انتخاب خواهد شد برای مذاکره نزد شما بیاید.» خب این پیغام امام بسیار منطقی، معقول و جهانپسند بود. من قاطعانه میگویم تنها موردی که عراقیها پیغام مذاکره به امام دادند همین مورد بود که من در خاطراتم آوردهام. اما در شرایط فعلی از طریق فضای مجازی به ناحق و دروغ شایعه شده که من از طریق تشکیلات عراق پیغام آوردم برای امام که صدام گفته یا من میآیم ایران یا شما کسی را بفرستید و من به اتفاق آقای بهشتی و مهندس بازرگان خدمت امام رسیدیم، امام بدون مطالعه این پیشنهاد را رد کردهاند و گفتهاند که اعتنا نکنید، من گریه کردهام و گفتهام من دیگر برنمیگردم و امام گفتند وظیفه شرعیات است و باید بروی، آقای بهشتی آمدهاند اصرار کردهاند، آقای بازرگان مسائلی را گفتهاند و امام با خشکی هرچه تمامتر و بدون برخورد منطقی، پیشنهاد عراقیها را رد کرده و گفتهاند اعتنا نکنید. این مطلبی است که برای انتقامگیری از امام و برای اینکه ایشان را به عدم انعطاف متهم کنند، منتشر شده است. این دروغ و خلاف واقع است. من امروز خواستم در این جلسه این موضوع را رسماً تکذیب کنم.
سخنان دعایی در نشست «ناگفتههای جنگ تحمیلی عراق علیه ایران»، ۴ مهر ۱۳۹۵
***
موضوع جنگ چیزی نبود که بعد از انقلاب آغاز شود بلکه از قبل از انقلاب زمینههای آن فراهم شده بود. جریانی در کشور اصرار دارد که بگوید یکی از عوامل شروع جنگ انعطافناپذیری نهادهای حاکم انقلابی به ویژه مرحوم امام خمینی بوده است، مثلا میگویند من از صدام پیامی برای ایشان آوردهام که بیایید مذاکره کنیم و ایشان هم بلافاصله گفته است که خیر و حتی گفتهاند که من با شنیدن پاسخ ایشان گریه کردهام و گفتهام دیگر به عراق نمیروم و امام گفتهاند رفتنت تکلیف است اما واقعیت چیز دیگری است و ماجرا از این قرار است که در زمان ابتدای انقلاب از طرف وزیر امور خارجه عراق به من پیغام دادند که صدام مایل است نماینده تامالاختیاری از سوی ایران به این کشور سفر کند تا در مورد مسائل پیرامون دو کشور مذاکره انجام شود. من هم این پیغام را به حضرت امام رساندم. ایشان چند روزی تامل کردند و به من گفتند که در حال حاضر صلاح نیست مذاکره کرد. اما اگر به صراحت نپذیریم میگویند که ما حسننیت داشتیم و ایرانیها نداشتند. به همین ترتیب خواستند پیغام بدهم که در ایران انتخابات نخست مجلس و ریاست جمهوری به زودی برگزار میشود و ترجیحمان این است که نماینده منتخب مردم در دولت مذاکره کند و از شما میخواهیم تا آن موقع کماکان با حسننیت با ما برخورد کنید.
سخنان دعایی در مراسم رونمایی از کتاب اخلاق مبارزه، خبرگزاری مهر، ۶ تیر ۱۳۹۷
***
صدام داشت آماده میشد برای این برنامهریزی که انقلاب پیروز میشود و او سعی میکند که از طریق ایادی خودش در داخل با همکاری کنسولگریهای خودش در بصره و در خرمشهر و کرمانشاه فعالیت داشته باشد و به اسم مبارزان علیه خودش هم یک سری تشکلهای سیاسی را سازمان داده بود به عنوان مبارز ضد عراق ایادی او بودند، بعضی ایادی خودش هم تحریک کردند که در ایران کارهایی را صورت بدهند که آن کارها به نفع برنامههای آیندهٔ عراق باشد. این برنامهریزیها را داشت. البته در تبادل سفارت ایران و عراق سفیر مبادله شد، بنا شد من آنجا بروم البته من بعدا متوجه شدم که در پذیرش من اختلاف شدیدی بین تندروها و میانهروهای بعثی بوده است.
نصیری: آن ایام ما بعد از پیروی انقلاب غیر از مورد بحرین ما در مطبوعات خودمان کیهان و اطلاعات آن موقع مثلا سخن از اینکه در عراق هم انقلاب خواهد شد انقلاب به آنجا سرایت خواهد کرد.
فراتر از این قصهها بود آقای منتظری رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی بود در نماز جمعه خطاب به مردم عراق گفت که بعثیها را سرنگون کنید علیه حسن البکر حرف زد. رادیوی عربی اهواز ما در اختیار مرحوم آقای صادقی تهرانی بود به عربی خطابه میخواند علیه…
نصیری: اینکه تائید میکند ما در این زمینهها بیاحتیاطی کردیم؟
بله اصلا شرایطی حاکم بر کشور ما بود که بهانه دست آنها میداد. البته من در رابطه با آنچه که در ایران تبلیغات بود گاهی میآمدم در شورای انقلاب یا وزارت خارجه میگفتم این تبلیغات را نکنید. اینها فایدهای ندارد مردم عراق جرات گوش کردن به این چیزها را ندارند. فکر نکنید که آنها الان نشستند پای رادیو هر چی شما بگویید گوش میکنند. عوض اینها شما بیایید فعالیتهای اینطوری بکنید، بیایید افکار و اندیشههای مرحوم آقای مطهری و شریعتی را بگویید که مردم آنجا استفاده کنند، تاثیرگذار باشد. فحش و فضیحت به بعث دادن، به دیگران دادن فایدهای ندارد. در یک موقعیتی من مراجعهای به وزارت خارجه پیش آقای سعدون حمادی داشتم. وزیر خارجهٔ عراق که آدم پختهای بود گفتم که انگیزهٔ شما از این تبلیغات چیست؟ گفتم در ایران یک انقلابی صورت گرفته یک آزادی وجود دارد بندها گسسته شده و تا بیاید قیدوبند مجددی ایجاد شود زمان میبرد شما شرایط ایران را درک کنید، آنچه که در ایران اتفاق میافتد بیان انقلابیون واقعی نیست بیان حاکمیت نیست. این احساسات و حساسیتهای کسانی هست که آزاد شدند هر چی دلشان میخواهد میگویند این را درک کنید. بلندپایگان ایران، امام، نخستوزیر، وزراء و شخصیتها کسانی هستند که وزیر امور خارجهٔ شما اظهارات آنها را بسنجد.
گفتوگوی دعایی با مهدی نصیری سردبیر سابق روزنامه کیهان، ۱۷ بهمن ۱۳۹۹
نظر شما :