ناگفته‌های پیغام صدام برای امام

دعایی: هاشمی رفسنجانی را برای مذاکره با صدام پیشنهاد دادم
۰۶ مهر ۱۳۹۴ | ۱۹:۱۰ کد : ۵۱۸۷ از دیگر رسانه‌ها
دعایی: هاشمی رفسنجانی را برای مذاکره با صدام پیشنهاد دادم
ناگفته‌های پیغام صدام برای امام

تاریخ ایرانی: یکسال پیش از آغاز جنگ ایران و عراق، صدام حسین پیشنهاد کرده بود که سید محمود دعایی، سفیر ایران در بغداد به تهران بیاید و از امام خمینی نماینده‌ای تام‌الاختیار درخواست کند تا با سفر به عراق درباره اختلافات دو کشور مذاکره کند.

 

دعایی گفته که هدف عراق مذاکره با ایران بر سر همه مسائل اختلافی بود: «طبیعتا آنچه آن‌ها می‌خواستند در مذاکرات از ما پذیرش شود یکی تسلیم ما در مقابل ادعاهای آن‌ها برای شط‌العرب بود. تسلیم در برابر ادعا‌ها در مورد جزایر سه‌گانه و پذیرش در برابر تجزیه‌طلبی برخی هموطنان در داخل که عراق هم حامی آن‌ها بود. من به ایران و خدمت امام آمدم و شرایط را توضیح دادم که برنامه‌های عراق چیست و پیشنهاد اعزام نماینده برای مذاکره را هم داده‌اند. من به دلیل آشنایی‌ای که داشتم پیشنهادم به امام این بود که در شرایط فعلی بهترین نماینده‌ای که می‌تواند از طرف امام برای مذاکره برود آقای هاشمی‌ رفسنجانی است.»

 

سفیر وقت ایران در بغداد در گفت‌وگو با روزنامه «اعتماد» شرح داده که امام خمینی چرا مخالف انجام این مذاکره بود و این پیشنهاد را چگونه رد کرد:‌ «امام فرمودند که باید فکر کنند. روز بعد که من رفتم امام فرمودند که من به حسن‌ نیت عراقی‌ها اعتقاد ندارم. این‌ها ما را در شرایط ویژه‌ای تصور کرده و می‌خواهند در مذاکره ما را تسلیم یک‌سری از خواسته‌هایشان بکنند که آن خواسته‌ها عملی نیست و ما نمی‌توانیم نسبت به تمامیت ارضی کشورمان تصمیمی بگیریم و ادعاهای واهی آن‌ها را بپذیریم. امام تاکید داشتند که آن‌ها را صادق نمی‌بینند و مذاکره با آن‌ها را بی‌فایده می‌دیدند. امام اما توجیه زیبایی در عدم پذیرش کردند. گفتند که من از طرف ایشان بگویم که فلانی ضمن تشکر از حسن نیت شما ترجیح می‌دهد که مذاکره‌کننده رسمی با شما نماینده واقعی مردم باشد. ما در آینده نزدیک، انتخابات ریاست‌ جمهوری داریم. مردم نماینده رسمی خود به عنوان رئیس‌جمهور کشور را انتخاب خواهند کرد. در آینده نزدیک ما انتخابات مجلس شورا داریم و نمایندگان واقعی مردم انتخاب خواهند شد. من ترجیح می‌دهم نماینده‌ای اعزام شود که از طرف منتخب مردم ایران باشد. در شرایط فعلی که مرحله گذار از پیروزی انقلاب و رسمی شدن حاکمیت است ترجیح می‌دهم که من کسی را اعزام نکنم و اجازه دهید انتخابات برگزار شود و نماینده رسمی ما برای مذاکره بیاید و شما تا آن موقع که مردم نماینده‌شان را انتخاب می‌کنند حسن نیت نشان دهید تا شرایط برای مذاکره مناسب باشد. من هم آمدم و عینا همین مسائل را نقل کردم. خب طبیعتا آن‌ها در ترفندشان شکست خوردند.»

 

پیشتر نقل شده بود که دعایی در یکی از جلسات شورای انقلاب گفته بود که «در ماه‌های اخیر هر چند وقت یکبار و گاهی گاهی هر هفته مرا به وزارت امور خارجه احضار و با ارائه مدارکی به دخالت‌ها و کوشش ایران برای اخلال و آشفتگی در عراق اعتراض می‌نمایند و من توضیح می‌دهم که این‌ها کار دولت ایران نیست و گروه‌های خودسرند که دنبال قدرت‌نمایی هستند و نظایر این نوع استدلال‌ها برای رفع اعتراض. اما هفته گذشته صدام حسین مرا احضار کرد و پس از بیان اعتراض شدید به دخالت‌ها و اخلال‌ها گفت این وضع برای من قابل تحمل نیست. شما بروید تهران و به آقای خمینی بگویید من اولین دولتی بودم که جمهوری اسلامی را به رسمیت شناختم و اگر اجازه بدهند من (صدام) خودم شخصا به ایران می‌ایم تا با مذاکره اختلافاتمان را حل کنیم. اگر مایل نیستند با من مذاکره کنند من یک هیات عالیرتبه به ایران می‌فرستم و یا دولت ایران یک هیات عالی برای مذاکره به عراق بفرستد تا اختلافات فیمابین حل شود زیرا ادامه این وضع برای من قابل تحمل نیست و من برای خاتمه دادن به این وضع به ایران حمله نظامی خواهم کرد. سپس آقای دعایی تاکید کرد که این آدمی است که حمله خواهد کرد. شورای انقلاب تصمیم می‌گیرد که آقای دعایی به اتفاق آقای مهندس بازرگان و آقای دکتر بهشتی برای بیان ماجرا و تعین تکلیف به دیدار رهبر انقلاب بروند. در این دیدار ابتدا آقای دعایی شرح کامل ماجرا و نهایتا تهدید صدام را بیان می‌کند. رهبر انقلاب در پاسخ به او می‌گویند محلش نگذارید…آقای دعایی که بسیار ناراحت شده بود می‌گوید آقا من به بغداد نخواهم رفت. آقای خمینی که نزدیک در اندرونی رسیده بودند پس از تامل کوتاهی رویشان را را به طرف دعایی برگردانده و می‌گویند وظیفه شرعی‌ات می‌باشد که بروی و بدون اینکه منتظر پاسخ شوند به قسمت اندرونی وارد می‌شوند. به شورای انقلاب برمی‌گردند و آقای دعایی بسیار ناراحت بوده در حالیکه گریه می‌کرده است می‌گوید به خدا قسم او (صدام) حمله خواهد کرد. هیچ کس کاری نمی‌تواند بکند و مدتی بعد عراق به ایران غافلگیرانه حمله می‌کند.»

 

دعایی با تکذیب این روایت گفته است: «من اخیرا شیطنتی را احساس کرده‌ام که برخی رسانه‌های مجازی به آن دامن می‌زنند و ادعایی را مطرح می‌کردند که صدام برای مذاکره اعلام آمادگی کرده بوده است یا خودش به ایران بیاید و من به اتفاق مرحوم بهشتی و مرحوم ‌بازرگان خدمت امام رفتیم و امام بدون مطالعه این پیشنهاد را رد کردند و من گریه کردم که این موضوع صحت ندارد. تلاش کردند جلوه دهند که من و مرحوم بهشتی و مرحوم بازرگان علاقه‌مند به مذاکره بودیم تا جنگ نشود ولی امام با خشونت و خشکی مخالفت کردند. در صورتی که اصلا این‌گونه نیست و امام کاملا با ماهیت آن‌ها آشنا بودند. بعد از آغاز جنگ هم امام با دریادلی‌ای که داشتند شرایط را طوری جلو بردند که عراقی‌ها محکوم شدند و صدام در ‌‌نهایت سقوط کرد.»

 

سفیر وقت ایران در بازگشت به بغداد به وزیر خارجه عراق می‌گوید «امام ضمن تشکر از حسن نیت ایجاد شده ترجیح می‌دهند نماینده واقعی مردم برای مذاکرات بیاید و چون انتخابات در پیش است، ترجیح می‌دهند منتخب مردم تصمیم بگیرد. شما هم فضا را با اعتماد پیش ببرید تا اگر قرار است مذاکره‌ای صورت بگیرد در یک فضای آرام باشد.» اما در یکی دیگر از سفرهای دعایی به تهران وقتی او در مصاحبه با خبرگزاری پارس گفته بود که پس از دیدار با رهبر انقلاب «پیام علاقه‌مندان امام در عراق را رساندم» عراقی‌ها بهانه کردند که علاقه‌مندان به امام در عراق چه کسانی هستند؟ علاوه بر تحریک عده‌ای به عنوان خلق عرب و تجمع آن‌ها مقابل سفارت ایران در بغداد، رژیم عراق با «صحنه‌های ساختگی» به تعبیر دعایی، ادعا می‌کرد ایران در امور داخلی آن‌ها دخالت می‌کند: «در یک مسیری که طارق عزیز یا شخصیت دیگری عبور می‌کرد نارنجکی را پرت می‌کردند که چند نفری را زخمی می‌کرد و بعد مدعی می‌شدند که این نارنجک را یک ایرانی پرتاب کرده است. با این بهانه‌ها خبرهایی را بزرگ می‌کردند که ایرانی‌ها تحرکاتی دارند. به همین دلیل سعی می‌کردند مراکز ایرانی را کنترل کنند. یکی از این مراکز دبیرستان‌ها و مدارس ایرانی بود که به همین دلیل مدارس را تعطیل و دانش‌آموزان را اخراج می‌کردند. حوزه علمیه‌ نجف را تهدید و خیلی از علما را اخراج کردند. ما در بصره و کربلا کنسولگری داشتیم و عراقی‌ها هم متقابلا در کرمانشاه و خرمشهر کنسولگری داشتند. می‌دانستم که کنسولگری‌های آنان فعال است و برای آینده‌شان در حال جمع کردن نیرو و یارگیری هستند. اما کنسولگری ما در بصره و کربلا اصلا مراجعی نداشت و یک محلی بود که پرچم ایران بالای آن بود و از آنجایی که به شدت تحت کنترل بود کسی جرات مراجعه به آنجا را نداشت. من پیشنهاد دادم که کنسولگری‌هایمان را تعطیل و متقابلا کنسولگری‌های عراقی‌ها را هم تعطیل کنیم. این پیشنهاد را من به زحمت توانستم به ایران بقبولانم و تا من سفیر بودم خوشبختانه موافقت شده و کنسولگری‌ها بسته شد. البته آن‌ها آمدند و تحت عنوان لانه خرابکاری عده‌ای را به کنسولگری‌های ما ریختند و هرچه بود را تاراج کردند. البته به بهانه این مراجعه آمدند و اسناد سجلی را که در کنسولگری‌های ما بود، برداشتند. مثلا افرادی که ایرانی بودند و شناسنامه ایرانی گرفتند را ربودند تا ببینند که کدام عراقی‌ها هستند که می‌توانند پیشینه ایرانی داشته باشند. به هر حال این تحرکات بود تا زمانی که من در یکی از سفر‌هایم که به ایران داشتم و پیام علاقه‌مندان امام را رساندم آن‌ها ادعا کردند که من در امور داخلی عراق دخالت می‌کنم و بعد به من پیغام دادند که ظرف ۴٨ ساعت عراق را ترک کنم. اما این را اعلام نکردند. در آن زمان آقای خرازی معاون سیاسی وزیر خارجه بودند که من با ایشان تماس گرفتم و پیام محرمانه فرستادم که این‌ها پیشنهاد اخراج مرا داده‌اند و ۴٨ ساعت وقت تعیین کرده‌اند که من پیشنهاد می‌دهم که شما رسما و علنا سفیرشان را به دلیل دخالت‌هایی که می‌کند اخراج و مرا احضار کنید که این یک برند تبلیغاتی باشد. همین‌طور هم شد و وزارت خارجه ما رسما سفیر عراق در ایران را با مهلت ‌٢۴ ‌ساعته اخراج و مرا هم احضار کردند که من آمدم که سفارت ما با کاردار یعنی آقای مهدی بشارت که از دیپلمات‌های بسیار کاردان و ورزیده و امین بود مسوولیت سفارت را بر عهده گرفتند و عراقی‌ها هم همین‌طور. من در اسفند ‌۵٨ به ایران بازگشتم و طبیعتا به دفتر امام رفتم که مرحوم حاج احمد آقا آمدند و پیشنهاد دادند که من مسئولیت روزنامه اطلاعات را بپذیرم که اطاعت کردم و از اردیبهشت ۵٩ تا به حال در روزنامه اطلاعات هستم.»

 

دعایی خاطره‌ای نقل کرده از توصیه‌های امام به مطبوعات در دوره جنگ: «با آغاز جنگ آنچه امام انتظار داشتند که کاملا بحق و عاقلانه هم بود، این بود که ما آب به آسیاب دشمن نریزیم. باعث تضعیف روحیه هموطنان نشویم و روحیه رزمندگانمان را تقویت کنیم. آن اصل کلی هم که امام از‌‌ همان ابتدا داشتند هم مورد توجه بود که دروغ نگوییم و فحاشی نکنیم. تندروی نکنیم و حقایق را بگوییم اما مسائل امنیتی را رعایت کنیم. تاکیدی که امام داشتند همین بود. امام تاکید داشتند که دروغ گفتن حرام است اما هر راستی را گفتن واجب نیست. قبل از هر چیزی هم از نمایندگانشان انتظار داشتند. ما در اطلاعات بودیم، برادرمان دکتر خاتمی در کیهان و دوستان دیگر در رسانه‌های دیگر. در برخی مواقع امام نگران بودند که تکیه تبلیغاتی رسانه‌ها بیشتر روی بزرگنمایی اخبار مربوط به رهبران کشور‌ها باشد. در یک مقطعی ما را جمع کردند. من، آقای خاتمی و فکر می‌کنم آقای مسیح مهاجری، آقای نبوی از رسالت و آقای گرشاسبی هم از ابرار حضور داشتند. امام از ما پرسیدند یعنی چه که مرتبا اخبار ما و عکس ما را منتشر می‌کنید؟ بروید سراغ کسانی که اخبار و نقش آن‌ها در این کشور تعیین‌کننده است و گمنام هستند. تاکیداتی کردند علاوه بر رزمندگان و نیروهای مسلح که مورد توجه قرار می‌گیرند اما صنعتگری که در شرایط تحریم ابتکار به خرج می‌دهد باید نشان داده شود. یا پلیسی که در تابستان گرم سر چهارراه می‌ایستد و ترافیک را کنترل می‌کند و با آلودگی صوتی روبه‌رو است باید نشان داده شوند یعنی چه که هر روز عکس من و رئیس‌جمهور را می‌گذارید؟ دیگر از امروز حق ندارید عکس و خبر من را تیتر اول یا در صفحه اول بیاورید. این از جمله تاکیداتی بود که امام برای حق‌شناسی آحاد مردم داشتند. ما در آن ایام نیازی که فکر می‌کردیم ضرورت دارد به آن توجه شود اما جایش خالی بوده است در اطلاعات برآورد کردیم.‌‌ عراق از مدت‌ها قبل برنامه‌ریزی کرده بود و برای کنترل اطلاعات و تقویت روحیه نیروهای مسلحش یک نشریه ویژه‌ای را طراحی کرده بود به نام القادسیه؛ القادسیه‌‌ همان جنگی بوده است که اعراب در آن بر ایران پیروز شده بودند. این نشریه مخصوص نیروهای نظامی‌اش بود. ما برای رفع این نیاز آمدیم و اطلاعات جبهه را پایه‌گذاری کردیم. قبل از آن هم به سراغ رزمندگان رفتیم و شورای سردبیری ما می‌رفتند و در جبهه‌ها با فرماندهان ملاقات‌هایی داشتند مثلا با مرحوم خرازی ملاقات تعیین‌کننده‌ای داشتند که مرحوم خرازی هم تحلیل‌های خوبی داشت و سرانجام پذیرفتند که باید یک نشریه اختصاصی برای جبهه‌ها عرضه شود.»

 

 

اهدای قلم حکم اعدام صدام به هاشمی

 

هاشمی رفسنجانی که از سوی دعایی برای مذاکره با صدام پیشنهاد شده بود، در دوره دفاع مقدس جانشین فرماندهی کل قوا شد. او اخیرا گفته است: «قاضی محاکمه کننده صدام، بعد از اجرای حکم اعدام به ایران آمد و آن قلمی را که با آن حکم اعدام را امضا کرده بود، به من هدیه داد که امروز به عنوان یکی از نشانه‌های پیروزی مردم ایران در موزه ریاست جمهوری نگه‌داری می‌شود.» وی به سفر خویش و همراهی برخی از فرماندهان زمان جنگ، به عراق اشاره کرد و گفت: «در کاخ صدام پرچم ایران برافراشته و سرود جمهوری اسلامی نواخته شد و نمایندگان همه بخش‌های نظامی عراق از سه نیروی دریایی، هوایی و زمینی، از فرماندهٔ ایران در هشت سال دفاع مقدس سان دیدند و این اگر پیروزی مردم ایران نیست، پس چیست؟»

 

رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام با اشاره به انتقاد کسانی که به خاطر پایان یافتن جنگ ایران و عراق ناراحت هستند، گفت: «معلوم نیست این گروه دنبال چه هدفی بودند، در حالی که در آن مقطع هیچ بعید نبود، صدامی که بار‌ها وحشی‌گری کرده بود، جنایت حلبچه را در شهرهای بزرگ ایران و حتی تهران تکرار کند.» وی با یادآوری تعبیر جام زهر توسط امام گفت: «دو سه ماه بعد از قبول قطعنامه امام به بنده فرمودند اگر جام زهر آن روز برایم تلخ بود، امروز شیرین است.»

کلید واژه ها: دعایی صدام جنگ ایران و عراق


نظر شما :