رد یک باور تاریخی؛ حمله صدام به ایران با تحریک آمریکا
سامان صفرزائی
تاریخ ایرانی: پاییز ۱۳۵۹، طارق عزیز، معاون نخستوزیر عراق در سفری به فرانسه از «چراغ سبز» ایالات متحده به دولت متبوعش برای حمله به ایران پرده برداشت. او در پاریس در گفتوگو با روزنامه «فیگارو» ادعا کرد تیرماه (ژوئن) آن سال - دو ماه پیش از شروع رسمی جنگ - یکی از دولتمردان آمریکایی در مرز غربی عراق با رهبر این کشور دیدار کرد تا به صدام حسین قول دهد واشنگتن در این نبرد پشت بعثیها خواهد بود. آن فرد کسی نبود، جز زبیگنیو برژینسکی، نابغه بیرقیب سیاسی خارجی دهه ۶۰ و ۷۰ آمریکا که در دولت جیمی کارتر مشاور امنیت ملی کاخ سفید بود. بخشهایی از مقاله «فیگارو» در شماره هفدهم آذر ۵۹ روزنامه «انقلاب اسلامی» - متعلق به ابوالحسن بنیصدر، رئیسجمهور وقت ایران - منتشر شد.
رابرت پری، روزنامهنگار سرشناس فقید آمریکایی که زمانی در آسوشیتدپرس کار میکرد و به خاطر افشاگری پیرامون پرونده «ایران - کنترا» جایزه جورج پالک را از آن خود کرد، مقالات متعددی پیرامون حمایتهای ایالات متحده از صدام در دهه ۱۹۸۰ منتشر کرده است. او در سایت خود «کنسرسیومنیوز» آرشیوی از مقالاتش در این حوزه را منتشر کرده است. او به اسنادی از انبار کاپیتال هیل - ساختمان اصلی کنگره ایالات متحده - دسترسی پیدا کرد. در بخشی از اسناد «کاملا محرمانه» از قول ژنرال الکساندر هیگ - وزیر امور خارجه آمریکا در دولت رونالد ریگان - به چراغ سبز جیمی کارتر به پرنس «فهد» - ولیعهد وقت عربستان سعودی - برای حمله صدام حسین به ایران اشاره شده است. در این سند هرگز گفته نشده که دیدار مستقیمی بین زبیگنیو برژینسکی با صدام - در عربستان یا مرز اردن - انجام شده است. رابرت پری نوشته در یادداشت هیگ، جزئیات بیشتری درباره این «چراغ سبز» موجود نیست و اینکه وی نتوانسته است الکساندر هیگ را برای مصاحبه پیرامون این موضوع قانع کند.
با این حال مردد بودیم شاید «پری» جزئیات بیشتری درباره این ملاقات بداند که آن را در «کنسرسیومنیوز» منتشر نکرده است. از این رو از او پرسیدیم آیا از ملاقات برژینسکی با صدام حسین چیزی نمیداند؟ جواب وی منفی بود: «خیر، من چیزی درباره ملاقات صدام و برژینسکی در ژوئن ۱۹۸۰ نشنیدهام.» او توضیح داد، آنچه در این رابطه میداند به سند «کاملا محرمانهای» برمیگردد که شرح آن در بالا رفت. او در بیان جزئیات بیشتر میگوید بهار ۱۹۸۱ (۱۳۶۰) الکساندر هیگ در دیدار با رونالد ریگان برای او بازگو میکند که پرنس فهد چراغ سبز جیمی کارتر به صدام برای حمله به ایران را به وی منتقل کرده است. او البته خاطرنشان میکند جیمی کارتر به طور عمومی این ادعا را رد کرده است. پری در گفتوگو با «تاریخ ایرانی» تصریح کرد: «تا آنجا که میدانم او (کارتر) هرگز یادداشت هیگ را مستقیماً زیر سوال نبرده است.»
بر اساس شنیدههای «تاریخ ایرانی»، ابوالحسن بنیصدر - رئیسجمهور وقت ایران - که در معرفی ایالات متحده به عنوان پشتیبان صدام در صف مقدم سران سیاسی ایران در آغاز جنگ قرار داشت، در یک گفتوگوی خصوصی به همان گزارش الکساندر هیگ اشاره کرده اما هرگز سندی در باب دیدار مستقیم برژینسکی و صدام منتشر نکرده است.
او بر این باور است که برژینسکی در عربستان با صدام در حضور پرنس بندر - سفیر وقت خاندان سعودی در واشنگتن - دیدار داشته و مساله جنگ در آنجا مطرح شده است. با این حال دیدیم که رابرت پری در سند خود اشاره کرده بود که دیدار مستقیمی میان مقامات آمریکایی و صدام در عربستان صورت نگرفته است و پرنس فهد منتقلکننده چراغ سبز کارتر به رهبر عراق بوده است.
برای کنکاش بیشتر در باب سیاحت سیاسی رمزآلود زبیگنیو برژینسکی به خاورمیانه به سراغ «گری سیک» رفتیم. دست راست برژینسکی و کسی که لحظه به لحظه در سفر همراه وی بود. سیک که در آن زمان یکی از اعضای بانفوذ شورای امنیت ملی ایالات متحده محسوب میشد، در گفتوگویی اختصاصی با «تاریخ ایرانی» به تصورات و واقعیات پیرامون دیدار صدام و برژینسکی اشاره کرده است: «من حداقل روزی ۱۴ ساعت در کنار برژینسکی بودم، شامل بازدیدی مختصر از اردن و میتوانم به طور قطعی شهادت دهم که: ۱) عراق در برنامه کاری نبود، ۲) او به طور فیزیکی نمیتوانسته است چنین ملاقاتی را ترتیب داده باشد، حتی اگر او تمام شب را بیدار بوده باشد تا پروازی سری به بغداد انجام دهد. با این وجود، مشاهده میکنید که چنین ملاقاتی حتی در جدیترین مباحث تاریخی توسط ایرانیان و اعراب گزارش شده است. نظر به اینکه «همه میدانند» این ماجرا حقیقت دارد، هیچکس احساس تعهد نمیکند که مدرکی پیرامون این داستان ارائه دهد. اگر او میخواست در ارتباط با هر موضوعی به عراق پیغام دهد، احتمالاً از من میخواست تا آن را برآورده کنم. (این شغل من بود) یا دستکم از آن آگاه میشدم. این اتفاق نیفتاد. دیر زمانی بعد من در این باره با زبیگنیو برژینسکی گفتوگو کردم. او به طور مطلق و بیهیچ ابهامی و به صورت کتبی کل داستان را منکر شد، اگر برژینسکی چنین حملهای را مهندسی کرده بود، از گرفتن اعتبار برای آنچه میتوانست به عنوان عمل عظیم استراتژیک در صفحه شطرنج ژئواستراتژیک دیده شود، شانه خالی نمیکرد.»
پیر رازو (PIERRE RAZOUX)، رئیس مؤسسه تحقیقات استراتژیک در پاریس نیز در کتاب خود «جنگ ایران و عراق» که متکی بر حجم عظیمی از گزارشهای وابستگان نظامی سفارت فرانسه در تهران و بغداد و نوارهای ضبط شده در دفتر صدام حسین است، نقش آمریکا در تشویق عراق به جنگ با ایران را مردود شمرده است. «تاریخ ایرانی» پیشتر ترجمه بخشهایی از این کتاب را منتشر کرده بود و این فصل دیگری است از این کتاب:
***
اندک زمانی پس از وقوع جنگ ایران و عراق، شایعهای به سرعت منتشر شد مبنی بر اینکه دولت ایالات متحده، صدام را در حمله به ایران تشویق کرده است؛ شایعهای که این چشمانداز را ترسیم میکرد که واشنگتن با پشتیبانی سیاسی و کمکهای تجهیزاتی چشمگیر به صدام اجازه خواهد داد از پس هزینههای جنگ برآید.
ادعا میشد که دولت ایالات متحده به منظور اجتناب از گسترش انقلاب اسلامی به پادشاهیهای خلیج فارس و به ویژه مجازات حکومت ایران برای دست داشتن در بحران گروگانگیری، از حمله صدام به ایران حمایت کرده است. این شایعه ریشه در اظهارات ابوالحسن بنیصدر داشت؛ او چند ماه پس از آنکه از قدرت عزل شد از ایالات متحده به دلیل تحریک عراق برای لشکرکشی به ایران انتقاد کرد و مدعی شد رژیم عراق بدون پشتیبانی واشنگتن قادر به حمله به ایران نبوده است. رئیسجمهور سابق ایران که احتمالاً این اتهامات را برای توجیه عدم آمادگی ارتش ایران و به ویژه دشواریهای خودش در مقام فرمانده کل قوا مطرح کرده بود، در اتوبیوگرافی که پس از پایان جنگ منتشر کرد همین خطمشی را پی گرفت. شاید این ادعاها شیوهای از انتقامگیری بنیصدر از آمریکاییها بود که هیچ وقت وی را باور نداشتند و تصور میکردند، چپگرایی است که خود را وقف تئوریهای اجتماعی اروپایی کرده است.
سال ۱۹۸۵ مقامات عربستان سعودی که در پی آشتی با ایران بودند، مواضعی را مطرح کردند که از گفتههای بنیصدر به رسانههای بریتانیایی حمایت میکرد: گفته میشود دولت جیمی کارتر، صدام حسین را به حمله تحریک کرده و حتی به ملک خالد فشار آورده تا صدام را به آغاز جنگ علیه آیتالله خمینی تشویق کند و به او قول دهد که پادشاهیهای نفتی خلیج فارس از او پشتیبانی مالی خواهند کرد. بر اساس این ادعا رئیسجمهور عراق ۵ آگوست ۱۹۸۰ به درخواست پادشاه عربستان به ریاض سفر میکند و به او گفته میشود که میتواند روی پشتیبانی واشنگتن حساب کند. دیلیپ هیرو، این اظهارات متعدد را به عنوان مدرک در کتابی پرفروش جمعآوری و منتشر کرد. این کتاب بلافاصله مورد توجه حلقههای مشخص روشنفکری اروپایی و اعراب قرار گرفت که همواره به تئوری توطئه و ورود به فرضیات ضدآمریکایی اشتیاق دارند. این شایعه تا امروز، به ویژه در ایران به قوت خود باقی مانده است، به دلایل مشخص برای تبلیغات ضد غرب.
هر قدر این ادعا ممکن است وسوسهانگیز به نظر آید اما با بررسی موشکافانه همخوانی ندارد. اوایل سال ۱۹۸۸ پل بالتا، خبرنگار لوموند در خاورمیانه و روزنامهنگاری که به سختی میتوان وی را اهل مدارا با سیاست خارجی ایالات متحده توصیف کرد، نوشت: «هیچ مدرک مستدلی مبنی بر اینکه واشنگتن، بغداد را به آغاز تخاصم تحریک کرده باشد، وجود ندارد.»
از آن زمان تا به امروز، بررسیهای دقیق بر روی وقایع، متون، قرائن و اظهارات مطرحشده از سوی مقامات طرفین جنگ، تلفیقشده با منابع اخیر و مصاحبه با شرکتکنندگان در جنگ، هیچ تردیدی باقی نگذاشته است که دولت آمریکا صدام را به سوی رفتار جنایتآمیز سوق نداده است.
عراق از ژوئن ۱۹۶۷ پس از جنگ ۶ روزه، واشنگتن را به حمایت از اسرائیل در این جنگ بازدارنده علیه همسایگان اسرائیل متهم کرد و تمامی روابط دیپلماتیک خود با ایالات متحده را قطع کرد. عراق بعدها در سال ۱۹۷۳ با ارتش اسرائیل وارد جنگ شد. ایالات متحده به عنوان مهمترین حامی اسرائیل، نمیتوانست در برابر عراق سکوت کند، به ویژه اینکه آمریکاییها همواره از ایران حمایت و با ادعاهای عراق در خصوص شطالعرب مخالفت میکردند.
صدام که نفرت از اسرائیل در درونش نهادینه بود مدام علیه رهبران آمریکا بدگویی میکرد و آشتی با واشنگتن را کاملاً غیرممکن میپنداشت. نوار کاستهایی که در سال ۲۰۰۳ به دست آمد شاهدی بر این مدعا است. صدام عمیقاً به سیاستهای آمریکاییها مظنون بود و هیچ تماس مستقیمی با آنها نداشت. دیکتاتور عراق متقاعد شده بود که ایالات متحده قصد دارد تمام رژیمهای «مترقی» در جهان عرب، از جمله رژیم خود او را با رژیمهای اسلامی جایگزین کند، چراکه آنها برای مقاومت در برابر اخلالگریهای کمونیستها آمادهتر بودند. شاه حسین، پادشاه اردن و ملک خالد پادشاه عربستان سعودی که هر دو در ارتباط نزدیک با دولت آمریکا بودند، تنها میانجیهای او با واشنگتن محسوب میشدند. صدام به هیچیک از این دو تن اعتماد نداشت، شاید در این مورد نیز چندان در اشتباه نبود؛ سعودیها ریاکار و دورو بودند و مسئولیت اعمال خود را به گردن دولت آمریکا میانداختند.
با آنکه گزارشهای بسیاری سفر صدام حسین به ریاض در تاریخ ۵ آگوست ۱۹۸۰ را تائید میکند، همه توافق نظر دارند که این سفر نه به جهت دریافت چراغ سبز از دستگاه آمریکا که برعکس، برای مطلع کردن ملک خالد از برنامه خود برای یورش به ایران و دریافت حمایتهای مالی بود. پادشاهی سعودی در ظاهر شرط و شروط خود را با رئیسجمهور عراق در میان گذاشت. گفته میشود که شاه سعودی هراس داشت که رویارویی با ایران ممکن است تهران را به سمت بیثباتسازی پادشاهیهای نفتی منطقه سوق دهد. حمله تروریستی تازهای که در آن زمان در مکه رخ داده بود، چنین باوری را در وی تقویت میکرد. گفته میشود وی همچنین بر ضعف ارتش خود در صورت رویارویی مستقیم عربستان با ایران و همچنین خطر مداخله نظامی شوروی در منطقه تاکید کرده بود؛ امری که هم برای حکومتهای خلیج فارس و هم برای ایالات متحده فاجعهبار محسوب میشد؛ اما چنانکه ادعا میشود وی بیش از هر چیز مصرانه توجه صدام را به خطراتی جلب کرد که جنگی بزرگ میان ایران و عراق، برای صنعت نفت به بار میآورد، مهمترین منبع درآمد پادشاهی آلسعود که صدام هم از آن طلب کمک داشت.
چنین جنگی عربستان سعودی را به اتخاذ سیاست افزایش بهای نفت وادار میکرد. درست بر عکس استراتژی نفتی عربستان که استوار بر پایین نگاه داشتن بهای نفت بود. چنان که ادعا میشود ملک خالد که قادر به تغییر رأی صدام نبود، موافقت تاکتیکی خود را با او اعلام میکند، به این شرط که ارتش عراق از حمله به صنعت نفت ایران پرهیز کند تا چرخه تلافیجویانهای که زیرساختهای نفتی کل منطقه را هدف قرار میداد، تشکیل نشود. گفته میشود شاه سعودی به طور خصوصی به مشاوران خود گفته بود: «اگر صدام جنگ را ببرد، پیروزی اوست. اگر ببازد، تقصیر ما خواهد بود.»
دولت ایالات متحده که امور سیاسی جهان را از دریچه و منشور جنگ سرد تجزیه و تحلیل میکرد، عراق را متحد اتحاد جماهیر شوروی و نتیجتاً یک دشمن بالقوه قلمداد میکرد. مگر نه اینکه هشت سال قبل بغداد و مسکو معاهده دوستی، همکاری و کمک نظامی امضا کرده بودند؟ مگر نه اینکه ارتش عراق با تسلیحات شوروی تجهیز شده بود؟ مگر نه اینکه تحریک عراق به حملهای برقآسا علیه ایران ویترینی از سلاحهای شوروی را به نمایش میگذاشت، در زمانهای که هدف سیاست خارجی ایالات متحده به رخ کشیدن برتری تسلیحات ساخت آمریکا بود؟ به طور قطع در چشم دستگاه سیاسی آمریکا رژیم بعثی عراق، آن شریکی نبود که توازن ژئواستراتژیک در خلیج فارس را بازسازی کند.
آمریکا به طور مشخص ۳ تهدید علیه امنیت خلیج فارس را تعیین کرده بود: اتحاد جماهیر شوروی، ایران و عراق. تئوریهای سوسیالیستی بعثیها در تضاد با اصولی قرار داشت که دیپلماتهای آمریکایی نهایت تلاششان را میکردند تا آنها را به ویژه در خاورمیانه رواج دهند. تصور آمریکا از صدام حسین «یک دیکتاتور مافیایی بود که غیرممکن است اغوا شود و به احدی اعتماد ندارد.» دشمنی وی با اسرائیل و برنامه اتمیاش (که به نظر پوششی برای ساخت مخفیانه بمب اتمی بود) او را در نگاه کنگره، کاخ سفید و لابیهای قدرتمندی که به صورت استراتژیک در واشنگتن حضور داشتند، از اعتبار ساقط کرده بود.
دولت اسرائیل به ریاست مناخم بگین - که به باورش دولت آمریکا به خاطر صلح میان بگین و مصر مدیون بود - برای اجتناب از هرگونه آشتی میان واشنگتن و بغداد بیوقفه فشار وارد میکرد. وزارت خارجه، پنتاگون و سیآیای به صراحت هشدار داده بودند که آشتیجویی با عراق، دستکم تا زمانی که خنثی بودن برنامه هستهایاش مشخص نشود، مخدوش کردن غیرقابل قبول اتحادی است که اسرائیل و ایالات متحده را به هم پیوند داده است. نهایتاً، کسلکنندهتر از آن، دولت ایالات متحده کاملاً نسبت به عراق بیعلاقه بود چراکه آمریکا هنوز دلمشغولی ایران را داشت.
فصلهای دیگر کتاب «جنگ ایران و عراق» را اینجا بخوانید
نظر شما :