شاه عباس بهتر است یا کوروش؟- رسول جعفریان
روز پنج شنبه گذشته در قم پدیده شگفتی دیدم و آن تقویم سال ۱۳۹۰ بود که از سوی بانک... شعبه قم منتشر شده بود. این تقویم برخلاف مرسوم تقویمهای دولتی، هیچ عکسی از امام خمینی و آیت الله خامنهای نداشت؛ به عکس و جای آن، در چهار صفحه وصایای کورش و داریوش را به چاپ رسانده بود!
به یاد آوردم که سال گذشته، در نمایشگاه کتاب، زینت بخش بسیاری از ناشران بازاری، کتابهایی درباره کورش و سلسله هخامنشی بود. بعدا هم غیرمستقیم و البته افواهی شنیدم که حجم بالایی از این قبیل کتابها خریداری شده و رکورددار کتابهای فروخته شده در این نمایشگاه بوده است. اینکه درست بود یا نه، روشن نیست. اما مهم این بود که این قبیل آثار حتی در دست بسیاری از خانمهای چادری و مردان ظاهرالصلاح و جوانان به اصطلاح مثبت هم دیده میشد. در همان نمایشگاه، مجسمههایی از نمادهای هخامنشی دیده شد که پس از بازدید یکی از مقامات بلند پایه نظام و گویا به دستور ایشان، کشان کشان از نمایشگاه بیرون برده شد.
اینکه اکنون بحث مکتب ایرانی و ترویج نمادهای هخامنشی مطرح میشود دو جهت میتواند داشته باشد:
نخست اینکه کسانی تعمد دارند این مسائل را ترویج کنند و به هر قیمتی شده است آنها را جایگزین برخی از مفاهیم اسلامی کرده و یا با لعاب اسلامی برای آن نمادها به از میان بردن آداب و رسوم و فرهنگ اسلامی بپردازند. این البته محتمل است. اینکه انگیزهشان چیست باید از خودشان که زبان هم دارند پرسید.
اما نکته دیگر این است که معالاسف رفتارهای موجود چنان شده است که موجی از بازگشت از مذهب و دین در جامعه و دست کم در بخشی از بدنه جامعه پدید آمده است. این زمینه که ممکن است در اثر تبلیغات ضد دینی یا فرنگی هم پدید آمده باشد، اما بیش از هر چیز به خود ما باز میگردد، سعی میکند از ارزشهای دینی فاصله بگیرد. طبعا به دنبال جایگزین است. این جایگزین چه چیزی خواهد بود؟
پیش از پاسخ دادن به این پرسش باید توجه داشت که این تجربه یک بار دیگر هم در کشور ما رخ داده است. پس از مشروطه که از یک زاویه، مردم را در مجموعه نسبت به ارزشهای اسلامی بیتوجه کرد و پس از چند صد سال، آنان را در باره گذشتهشان به تردید انداخت، همین تجربه عملی شد. یعنی اینکه باستانگرایی آغاز شد؛ ولی از آنجایی که خودش فی حد نفسه ارزشی برای مطرح کردن نداشت، راه را برای هجوم غرب و تجدد فراهم کرد.
اکنون میتوان گفت خواسته و ناخواسته، موجی از گریز از مذهب در بخشی از جامعه پدید آمده و درست همان داستان در حال تکرار است. کسانی هم که به ترویج مکتب ایرانی و نمادهای باستانی مشغول هستند این واقعیت را دریافتهاند. آنان میدانند باید سوار این موج شوند، زیرا موجی است که عن قریب ممکن است بخش بزرگتری از بدنه جامعه را دربر گیرد. در این فرض آنان از پایه در صدد ترویج این نمادها نیستند بلکه با زرنگی در حال استفاده از یک موج هستند.
آگاهیم که دنیای سیاست، دست کم در یک نگاه، دنیای موج سواری هم هست. اینکه یک مرتبه مردم از اقتصاد خصوصی گریزان میشوند و به سمت اقتصاد دولتی میروند (تجربه دهههای پنجاه تا هفتاد میلادی) و به عکس موجی که برای رواج اقتصاد خصوصی به راه میافتد و کسانی بر آن سوار میشوند و نمونههای دیگر... از همین قبیل است. موج مارکسیست زدگی دهههای پنجاه تا هفتاد و پس از آن موج دمکراسیخواهی غربی که باز بسیاری را گرفت.
موج باستانگرایی هم که یک بار در سه چهار دهه قبل از مشروطه آغاز شد و در مشروطه فراگیر، و در دوره پهلوی اول محقق گردید، پلی برای نابود کردن گذشته و رسیدن به غرب بود. آن موج البته محصول دور شدن از مذهب بود که بخشی به نوع نگرش مذهبی ما و بیتوجهی آن به حل معضلات اجتماعی و ارائه یک اندیشه قانع کننده برای نسل جدید بود. نتیجه آنکه اگر فرض دوم درست باشد، مشکل ما پدید آمدن این موج است والا موج سواران به صورت طبیعی کار خودشان را خواهند کرد.
حال باید پرسید: آیا ما در ارائه تصویر مناسبی از اسلام موفق بودهایم؟ اگر آری پس این گریزها در بخشی از بدنه جامعه برای چیست؟ اگر نبودهایم، چطور باید این مشکل را حل کرده و آن را جبران نمود تا یک بانک در شهر قم به این فکر نیفتد که برای جذب مشتری به جای استفاده از نمادهای مذهبی، وصایای کورش و داریوش را در اول تقویمش چاپ کند، و ناشر بازاری ما که روزی قرآن و مفاتیح و کتاب حدیث چاپ میکرد اثری مرتبط با کورش چاپ کند و آن را وسیله ارتزاق قرار داده و بر این موج دامن بزند.
در پایان یک توصیه هم به این موج سواران ـ اگر صداقت دارند ـ دارم که آن را با یک سؤال مطرح میکنم. اگر قرار است ما نمادی را در این کشور مطرح کنیم که قدری متفاوت با نمادهایی باشد که تاکنون داشتهایم، آیا بهتر نیست نمونههای عینیتری مانند شاه عباس صفوی را مطرح کنیم که همه تجلی ایران است و هم تشیع و هم مبارزه با استعمارگر و هم توسعه دهنده اقتصاد و هم واقف داراییها و هم مروج علم و مدرسه ساز و.... تا اینکه دست به دامان یک دوره دور تاریخ شویم که جز آنچه فرنگیها برای ما گفتهاند ـ و صد البته شاید درست و نادرست در میانش باشد ـ چیزی از آن نمیدانیم؟
منبع: خبرآنلاین
نظر شما :