خاطرات کورنگی؛ از زندانبانی انقلابیون تا شهربانی انقلاب
رئیس زندان قصر در دهه ۴۰ از زندانیانش میگوید
اینها توصیفات یک فعال سیاسی پیش از انقلاب یا همبند چهرههای مبارز انقلابی نیست؛ بلکه تعابیر سرتیپ اصغر کورنگی، رئیس زندان قصر در دهه ۴۰ است از زندانیان سیاسی. او برای اولین بار پس از سالها بازنشستگی و سکوت در آبان ۱۳۹۱ برخی خاطراتش را در گفتوگو با «تاریخ ایرانی» نقل کرد و بعد از ۶ سال کتاب خاطراتش با عنوان «مسیح در قصر» به کوشش مهسا جزینی از سوی نشر روزنه منتشر شده است.
در خاطرات این سرتیپ بازنشسته شهربانی ۹۰ ساله اصفهانی، با رویه دیگری از روابط زندانی و زندانبان برمیخوریم که حتی با تغییر نظام پهلوی و ورود زندانیان سابق به مصادر حکومتی، این روابط دوام یافت و چنان شد که پس از انقلاب اسلامی، کورنگی معاون شهربانی کل کشور در دولت بازرگان، زندانی سابق زندان قصر شد و پس از آن با دیگر زندانی آن دوره، سیدمحمدکاظم موسوی بجنوردی در دایرهالمعارف بزرگ اسلامی همکاری داشت و حتی در دوره بازنشستگی هم رشته الفت او با بازرگان و سحابی نگسست.
مرداد ۱۳۴۴ بود که پس از تجربه مدیریت زندان گنبدکاووس با حکم تیمسار مبصر، رئیس شهربانی کل کشور به ریاست زندان قصر انتخاب میشود: «زندان قصر واقعا جای عجیبی بود. دو زندان عمومی داشت به اضافه زندان دارالتادیب، دو زندان سیاسی به شمارههای ۳ و ۴ و یک زندان مسلولین و بخش روانی و بهداری.»
وقتی کورنگی مسئول زندان قصر شد، بازرگان و سحابی و دیگر اعضای نهضت آزادی در تبعید برازجان بودند. آیتالله طالقانی به همراه تعدادی از افسران حزب توده در زندان شماره ۴ بود. کورنگی از سال ۱۳۳۸ با شرکت در سخنرانیهای مسجد هدایت، آیتالله طالقانی را دیده بود و میشناخت و همین شد که در روزهای اول مسئولیت، به زندان شماره ۴ رفت و دست طالقانی را هم بوسید: «به خاطر دارم در یکی از اعیاد، گویا روز تولد حضرت امام حسین (ع) در راهرو زندان شماره ۴ مراسم جشن برپا بود. راهروهای زندان به صورت یک سالن طویل بود که یک یا دو طرف آن اتاقهای زندانیان قرار داشت. در آن شب تولد حضرت امام حسین (ع) چهار شعر خوانده شد و مرحوم آیتالله طالقانی شرح مبسوطی راجع به عدالت و ظلم داد و مظهر عدالت را ائمه اظهار و مظهر ظلم و شقاوت را یزید و خاندان اموی و عباسی عنوان کرد. در سخنرانیشان به این اشاره کردند که در تمام زمانها شمر وجود دارد. روشن بود که منظورش روسای کشور بودند. بنده و آقای سرگرد عطایی افسر بسیار خوب مسئول زندان شماره ۴ شرکت کردیم. همچنین مرحوم تیمسار اسفندیار تیموری انسان شریف و صدیق بزرگواری که مسئولیت زندان شماره ۳ را داشت هم در مراسم حضور داشت. چند روز بعد نامهای محرمانه از اطلاعات شهربانی آمد که به قرار اطلاع، در مراسم جشن تولد امام حسین (ع) سخنرانی زنندهای شده است و افسران زندان هم در این مراسم شرکت کردهاند. من در اینگونه موارد سعی میکردم به سکوت برگزار شود.»
کورنگی نگران بود که او چرا باید زندانبان «این انسانهای بزرگ و دانشمند و معتقد» باشد و در این مورد چند بار با آیتالله طالقانی صحبت کرده و پرسیده بود تکلیف چیست؟ آیتالله طالقانی به کورنگی توصیه کرد بود مانند علی ابن الیقطین باشد؛ زندانبان دوره مأمون یا هارونالرشید که به شیعیانی که در زندان او بودند محبت و خدمت میکرد. چنین هم شد؛ در طول ۴ سال ریاست بر زندان قصر (۱۳۴۴ تا ۱۳۴۸) حتی یک نفر از زندانیان تبعید نشد. یک نفر از زندانیان سیاسی گرفتار تنبیهات انضباطی نشد. این البته در نتیجه روابط او و سرگرد تیموری، معاون زندان قصر با زندانیان سیاسی بود. رابطه فراتر از زندانی و زندانبان بود چنانکه حتی افراد در بیرون از زندان وجوهات خود را به کورنگی میدادند و او در اختیار آیتالله طالقانی میگذاشت و او به بعضی از زندانیان کمک میکرد و یا میگفت در خارج از زندان به چه کسی بدهند.
این روابط بعد از پایان دوران زندان هم ادامه داشت؛ آیتالله طالقانی سه ماه قبل از پیروزی انقلاب از زندان آزاد شد و از طریق فرزندش پیام داد که کورنگی به منزلش برود: «اغلب شبها میرفتیم منزل ایشان. افراد زیادی از مذهبیها و اعضای نهضت آزادی هم میآمدند. بحثها درباره تظاهرات و پیامدهای این حوادث داغ بود. یک شب خبر آوردند که مردم در خیابان فروردین به منزل یک سرهنگ ارتش که گویا در ساواک خدمت میکرده حمله کرده، سرهنگ را کشته و خانه او را غارت کردهاند. منزل این سرهنگ در یکی از خیابانهای روبهروی دانشگاه تهران بود. مرحوم طالقانی به شدت ناراحت شد. چند بار گفت «لا اله الا الله» و حالت خاصی به ایشان دست داد. به قدری منقلب شده بود که همه متأثر شدند. به پسرشان گفت برو پاریس را بگیر، من با آقا صحبت کنم و بعد از چند دقیقه به اتاق دیگری رفت که تلفن آنجا بود. چند دقیقه طول کشید. مرحوم طالقانی برافروخته برگشت و گفت من با آقا صحبت کردم که عفو عمومی اعلام کنید چون کار رژیم تمام است و اکنون بهترین موقع است اما آقا گفت حالا زود است. آقای طالقانی گفت من به آقا گفتم مردم یکدیگر را میخورند اما آقا گفت حالا زود است. مرحوم طالقانی انسان حساسی بود. اغلب دیدگان ایشان از شنیدن حوادث ناگوار پر از اشک میشد. وقتی از یک مأمور رفتار نامناسبی میدید او را نصیحت میکرد.»
در شب سوم پیروزی انقلاب چند فرد مسلح با ورود به خانه کورنگی او را به کمیته انقلاب در خیابان شمیران بردند: «یک دبیرستان آنجا بود که محل کمیته شده بود. من را به یک اتاق بردند و هر سه نفر جوان مسلح به سرعت ناپدید شدند. بعد از چند دقیقه یک نفر آمد و من را به اتاق مجاور برد. یک نفر روحانی که بعد معلوم شد آیتالله حاج شیخ ملکی است به همراه سه نفر دیگر در اتاق بودند. به من گفت شما سرتیپ هستید و رئیس زندان بودهاید. در همین موقع ورقهای به دست آقای ملکی دادند. آقای ملکی گفت از شما شکایت شده است. گفتم مگر شما به شکایت اشخاص در دعاوی حقوقی و خصوصی هم رسیدگی میکنید. یک نفر از اتاق مجاور گفت ما به همه چیز رسیدگی میکنیم، انقلاب یعنی همین. در این موقع تلفن زنگ زد و آقای ملکی تلفن را برداشت. خیلی محترمانه با شخصی صحبت میکرد و مرتب میگفت اشتباه شده است. من خودم رسیدگی میکنم. بعد تلفن را به من داد. مرحوم آیتالله طالقانی بود. خدا رحمتش کند سؤال کرد چه شده؟ گفتم نمیدانم. گفت با همان اتومبیلی که شما را بردهاند باید به منزل برگردانند. خیلی عصبانی بود. گفت فلانی ناراحت نباش پیش میآید. بلافاصله آقایان من را با یک اتومبیل بنز که متعلق به کلانتری بود به منزل برگرداندند. معلوم شد خانم من به مرحوم آیتالله طالقانی جریان را گفته بود و این مرد بزرگ لحظهای درنگ نکرده و پیگیری کرده بود.»
کورنگی از بازداشت رهیده، بعد از چند روز خدمت امام رسیده و به پیشنهاد آیتالله طالقانی، منتظری و بازرگان قرار بود رئیس شهربانی شود؛ البته طالقانی، زندانبان سابقش را نه برای شهربانی که برای شهرداری تهران در نظر گرفته بود که در آشفتگی ایام مطرح نشد. اما با استنکاف کورنگی و طرح اسامی دیگر، سرهنگ مجللی به ریاست شهربانی کل کشور رسید و روز ۲۷ بهمن ۵۷ به کورنگی ابلاغ شد که به سمت معاونت اطلاعات شهربانی تعیین شده است.
تداخل کاری امورات شهربانی را هم به خود مشغول کرده بود تا جایی که در خرداد ۵۸ در دیدار طالقانی با کورنگی صحبت از وضع غیرعادی شهربانی شد و طالقانی گفت همه جا همینطور است و افزود: «ما چند ماه قبل از انقلاب فکر میکردیم همه مبارزات ما منتهی به این شود که چند نفر وکیل در مجلس و یکی، دو وزیر در کابینه داشته باشیم. البته بعد از یک سال به شرط اینکه اجازه مبارزه میدادند. حالا یکپارچه مملکت دست ما افتاده است اما آمادگی این کار را نداشتیم به همین جهت تا مدتها وضع آشفته است و انشاءالله که درست شود. من نظرم این است که باید از افراد لایق و باتجربه که در آزار مردم دست نداشتهاند در همه ادارات استفاده شود ولی نمیگذارند.»
علاوه بر طالقانی، آیتالله منتظری هم از تندرویهای اوایل انقلاب گلایه داشت و حتی به کورنگی پیشنهاد داده بود اگر شهربانی و ژاندارمری قدرت دارد طرحی برای انحلال این کمیتهها تهیه کند: «مرتب میگفت ما با مردم نباید جنگ کنیم. قرار ما این نبود.»
کورنگی چنان مورد اعتماد چهرههای برجسته انقلابی بود که آنان او را یکی از همراهان خود میدیدند و دغدغههای خودشان را برای او شرح میدادند. همین محبت و الفت مصداق همان مثالی است که کورنگی نقل کرده و به آن پایبند بوده است: «مسیح وقتی که از اورشلیم بیرون میرفت به مردم گفت با هم مهربان باشید، مثل مهربانی یک زندانبان با زندانی.»
او چون مسیح در قصر به زندانیان مهربانی کرد و حتی وقتی رئیس زندان بود به دلیل کمک به زندانیان سیاسی ۲۹ روز در انفرادی محبوس بود: «به من گفتند که شما به زندانیان سیاسی ملاقات حضوری دادهاید، یا اینها توانستهاند نامه به بیرون بفرستند یا شما بهشان اطلاع دادهاید که در بند میکروفون نصب شده است.»
با نامهای که روز بیستم مهر ۱۳۴۵ از بازداشتگاه اطلاعات نوشت و برای تیمسار مبصر فرستاد، اعتراف کرد که «بودن امثال آقای مهندس بازرگان، دکتر سحابی و آقای طالقانی و آقای منتظری و امثال آنها عاملی مؤثر در انگیزه بنده در ایجاد امکانات برای حضرات بوده است زیرا رنج دیدن امثال این انسانهای شریف در زندان جز با مساعدت و کمک به آنها جبرانپذیر نیست.»
زندگی کورنگی مصداق همان شعری بود که در زندان گفت: بردار بار خود را از شانههای خسته/ بگشا اگر توانی یک دست و پای بسته …/ ای وای اگر که روزی فریاد سینهسوزی/ برپا کند قیامی از خلقهای خسته». ۱۲ سال بعد آن قیام رسید و همان جماعت دستبسته پشت میله نشسته، قدر زندانبانی را دانستند که گفته بود: «در من ز رنج آنان طاقت نمانده دیگر/ در جان و روح خسته.»
***
مسیح در قصر (خاطرات سرتیپ اصغر کورنگی)
به کوشش مهسا جزینی
انتشارات روزنه
چاپ اول، ۱۳۹۷
۳۱۲ صفحه
۲۴۵۰۰ تومان
نظر شما :