تختی در جبهه ملی؛ مصدق ورزشکاران
گفتوگوهای منتشرنشده با ادیب برومند، شاهحسینی و تکمیل همایون
تاریخ ایرانی: از سکوی قهرمانی جهان تا صحنه سیاسی ایران؛ از حیات پرافتخار ورزشی تا مرگ پررمزورازی که سیاسی شد. غلامرضا تختی «جهانپهلوان» بود و عضو جبهه ملی ایران. به گفته حسین شاهحسینی «در کنگره جبهه ملی ایران که نمایندگان تمام قشرها از کارگر، وزرا، روحانیون، بازار، اداری و... بودند، در قشر ورزشکار هم آقای تختی از طرف کنگره جبهه ملی انتخاب شده بود. جبهه ملی در آن شرایط ١٨۵ نفر عضو سازمانی داشته، یعنی بحث سیاسی میکردند. تختی هم نماینده ورزشکاران بود.» اما چه شد که کشتیگیر جهانی دل در گرو گروهی بست که ادامهدهنده راه مصدق در دوران پساکودتا بودند؟ تختی قبل از آن هم گرایش سیاسی داشت؟ چه رابطهای بین او و مصدق پیش از کودتای ۲۸ مرداد و پس از آن بود؟
مجله «پیام ابراهیم» در شماره ۲۹ خود (آبان ۱۳۹۷) در گفتوگوهای منتشرنشدهای با عبدالعلی ادیب برومند، حسین شاهحسینی و ناصر تکمیل همایون، دبیرکل سابق و اعضای جبهه ملی ایران، درصدد پاسخ به این سؤالات برآمد؛ گفتوگوهایی از فرید دهدزی، پژوهشگر تاریخ معاصر که متن کامل این مصاحبهها را در اختیار «تاریخ ایرانی» گذاشته است:
تختی به شاه گفت «شما ضد ملی هستید؟»
گفتوگو با عبدالعلی ادیب برومند
گفتوگو با استاد عبدالعلی ادیب برومند، به پیشنهاد پهلوان حسین شاهحسینی در ابتدای دیماه ۱۳۹۳ صورت گرفت. به این ترتیب که زندهیاد حسین شاهحسینی در مورد برخی از فعالیتهای جهانپهلوان تختی در جبهه ملی دوم، به ویژه در زمینه سوگیریهای تختی در جلسات شورای مرکزی، ادیب برومند را به عنوان «منشی شورای مرکزی» جبهه ملی ارجح میدانستند. گرچه خود زندهیاد ادیب برومند هم در برخی موارد به پهلوان شاهحسینی ارجاع میدادند! همیشه زندهیاد شاهحسینی میگفت: «پهلوان گرچه گود ورزش را رها میکند، اما همواره عرصه زندگی و اجتماع برایش عرصه پهلوانی است.» میگفت: «پهلوانی فقط در عرصه ورزش نیست، کارزار سیاست هم میتواند گود پهلوانی باشد. کمااینکه مصدق پهلوان سیاست ملی ما و تختی «مصدق» ورزش ملی ما!»
شوربختانه پیش از ویرایش گفتوگو و انتشار آن، استاد دچار ناراحتی قلبی شدند و به بیمارستان دی رفتند. پس از مرخصی هم، برای بنده مشکلاتی پیش آمد که در انتشار آن فاصله افتاد. در نهایت در تابستان ۱۳۹۵ استاد ضمن ویرایش جزئی، برخی موارد را افزودند. عدم انتشار آن در این دو سال گذشته، دلایل گوناگون داشت که مهمترین آن گم شدن نسخه نهایی در مقطعی و... بود.
***
جناب استاد ادیب برومند. حضرتعالی دارای وجوه مختلفی در تاریخ معاصر هستید. بیشتر وجه ادبی، فرهنگی، هنری و همینطور وجه سیاسی و ملی دارید. به عنوان نخستین پرسش با توجه به حضور گسترده حضور جهانپهلوان تختی در زمانه خود و تاریخ، شما چه زمانی اسم آقای تختی را برای اولین بار شنیدید؟ همچنین چه زمانی با ایشان آشنا شدید؟
دقیقاً خاطرم نیست. در مسابقات قهرمانی جهان هلسینکی یا در المپیک هلسینکی بود. چون هر دو در دو سال پیاپی بین سالهای ۱۳۳۱-۱۳۳۰ برگزار شد و جهانپهلوان تختی با کسب مدال نقره، به عنوان یک قهرمان ملی شناخته شد. پس از آن بود که نخستین دیدار ما صورت گرفت. با توجه به دوستی که بین زندهیادان غلامرضا تختی و دکتر سعید فاطمی (خواهرزاده شهید دکتر حسین فاطمی) بود، این دو بزرگوار به بنده منزل آمدند و ایشان را زیارت کردم. بسیار انسان فروتن و متواضع بودند. شهرت و افتخارات ملی، اساساً در رفتار فروتنانه وی تأثیر نداشت. مرتبه دومی که ایشان را دیدم باز پس از المپیک ملبرون در سال ۱۳۳۵ بود. جهانپهلوان تختی در این مسابقات در پیکارهای دشوار خود توانست برای نخستین بار مدال طلا را به خود و تاریخ ورزش ایرانزمین اختصاص دهد. افتخاری برای ایران و ایرانی به ارمغان آورد. شوری در کشور به پا کرد. ملیون هم برای آیین استقبال وی تدارکی دیده بودند. پس از چند وقت باز به اتفاق دکتر حسین فاطمی به منزل اینجانب آمده بودند. ضمن اینکه جهانپهلوان تختی همان فروتنی را حفظ کرده بود، شخصیت پختهتری نیز پیدا کرده بود. خاطرهای را به یاد دارم که برای خودم جالب توجه بود. متوجه شدم که هرچقدر به سلامت بدن توجه دارد، به همان میزان به سلامت روح و فکر نیز توجه دارد. همانقدر که سعی میکند به اصطلاح برای مسابقات کشتی خود را رو فرم نگه دارد، سعی میکرد روی فکر و روح خود کار کند. خاطرم هست که از بنده پرسش کرد: برای آشنایی با آیین پهلوانی و ورزشهای باستانی چه منابعی را میتوان مطالعه کرد؟ بیشتر تکیه او بر تاریخچه آنها و منابعی بود که در ادبیات کهن فارسی وجود دارد. بعد از گفتوگو سعی کردم یکی از همان منابع را به ایشان به عنوان پیشکش و تشویق به ایشان بدهم. چون بر این گمان بودم که ممکن است؛ شاهنامه فردوسی را داشته باشد. بهترین کتابی که میتوان به وی یادگار داد، کتاب گرشاسبنامه اسدی طوسی بود که درباره پهلوانیهای گرشاسب قهرمان باستانی ایران صحبت کرده. آن زمان کتاب تقریباً کمیابی بود. چرا که این کتاب چاپ مفصل نشده بود، یکی دو بار بیشتر چاپ نشده بود. مطالبی پشت آن کتاب نوشتم و به ایشان پیشکش کردم. باز ایشان چند پرسش در زمینهای غیر از این موضوع مطرح کرد. خاطرم هست که ایشان گفت میخواهم کتابهایی مطالعه کنم که درباره زندگی دیکتاتورهای تاریخ جهان است! مانند هیتلر، استالین و ... در آن موقع کتاب در زمینه جنگ جهانی اول و دوم کم بود. از من پرسید که آیا کتبی در زمینه جنگ جهانی اول و دوم وجود دارد؟ بنده در حد وسع خود، منابعی را معرفی کردم. تقریباً با توجه به ابراز نیازش در حوزه مطالعاتی، میتوان حدس زد که در آن زمان او چه دغدغههای فکری و حتی خط و خطوط سیاسی داشتند.
یعنی اینکه پهلوان تختی اهل مطالعه هم باشد، دور از انتظار بود؟ چون کمتر درباره این بعد از شخصیت ایشان صحبت شده!
بله کمی دور از انتظار بود. اما در دیدارهای بعدی برایم مسجل شد که هم آن منابع را خوانده و هم در صدد تکمیل مطالعه در همان حوزهها بود. زیرا باز از بنده و دیگران (آنطور که دو سه نفری گفتند)، پیرامون همین موضوع، درخواست منبع مطالعاتی کردند. دیدارهای ما ادامه داشت تا اینکه در اواخر دهه سی فکر تأسیس جبهه ملی دوم به وجود آمد.
در همین جا پرسشی جای طرح هست، تختی از همان اوائل تأسیس جبهه ملی دوم به عضویت جبهه ملی درآمدند؟
تختی البته پیشتر در دوره نهضت ملی دکتر مصدق، فعالیت سیاسی داشتند و در پیوند با جریانهای ملی بودند. اما در سال ۱۳۳۹ که جبهه ملی دگرباره فعالیت خود را آغاز کرد. ایشان نیز از ابتدا همراه جبهه ملی بودند.
از ابتدا در جبهه ملی دوم فعال بودند؟
بله عضو جبهه ملی بود، اما در شورا نبود و در سازمان ورزشکاران یک مسئولیتی داشتند و خیلی علاقمند به فعالیت در جبهه ملی بود. در همین راستا باز دیداری متفاوت نسبت به دفعات پیش داشتیم. دیدار هم به خاطر همین علاقه بود که میخواست ببیند رئیس شورای جبهه ملی چه مواضعی در برخی موارد دارند. البته بنده تنها عضو شورا بودم. ایشان آمدند و نشستند، به من هم خیلی محبت کردند که فراموش نمیکنم. بنده نیز اظهار ارادت کردم به خاطر اینکه در مسابقات جهانی قهرمان شدند همچنین به جبهه ملی علاقمند بود، من از دیدارش بیش از دیدارهای قبلی خوشوقت شدم. ابتدا از بابت اینکه همیشه نام ایران و ایرانی را در مسابقات جهانی افتخارآمیز و بلندآوازه کرده ستایش و تشویق کردم. در این دیدار بحثهای مختلفی درگرفت؛ از اوضاع و احوال خودش گفت و اما از وضع زندگیاش چندان راضی نبود. میگفت با توجه به شرکت در مسابقات آن میزان ویتامینی که باید به بدن ورزشکار برسد، نمیرسد. اما گفت با وجود این تا این درجه توانستهام که برای کشورم افتخارآفرین باشم شکرگزارم. من هم او را تأیید و تشویق کردم. باز هم یکی دو تا ملاقات در راستای جبهه ملی دوم صورت گرفت. تا اینکه ایشان در نخستین کنگره جبهه ملی دوم که اوایل دیماه ۱۳۴۱ در منزل زندهیاد حاج حسن قاسمیه برگزار شد، در شورای مرکزی عضویت پیدا کردند. این کنگره نخستین کنگره جبهه ملی بود که از نظر تعداد و از نظر موقعیت خیلی کنگره مهمی بود. اولین کنگرهای بود که از همه سازمانهایی که به نحوی از انحا در نهضت ملی ایران نقش داشتند، حتی جمعیت نهضت آزادی که یک انشعابگونهای از جبهه ملی بود، آنها هم بودند و دیگر اصناف و سازمانهای سیاسی، صنفی و ...
در واقع پهلوان تختی هم از طریق زندهیادان حجازی و خنجی (حزب سوسیالیست) وارد شورای مرکزی جبهه ملی شدند؟
درست است. البته شورای مرکزی در کنگره، با آرای اعضاء انتخاب میشدند که زندهیاد تختی هم با رأی بالایی عضو شورای مرکزی شدند.
پیش از کنگره نوع فعالیت ایشان در جبهه ملی به چه صورت بود؟
جبهه ملی دوم از ابتدا جلسات و میتینگهای مختلفی در موضوعات مختلف برگزار کرد. به عنوان نمونه درباره انتخابات چند میتینگ برگزار کرد. باشگاهی داشتیم در خیابان فخرآباد به نام ساختمان / خانه ۱۴۳، ساختمان بدی نبود اما خیلی هم آباد نبود! نیاز به تعمیر داشت. آنجا باشگاه جبهه ملی شده بود و میتینگها را به همان آدرس اعلام میکردیم و در یکی دو تا از همان گردهماییها عدهای از اجامر و اوباش که دستنشانده حکومت وقت بودند، میآمدند که نظم و انتظام آنجا را برهم بزنند. یک و دو مرتبه به شیوههای مختلف با شبیخون این دستهها مواجه شدیم. برای مرتبه دوم یا سوم بود که از پهلوان تختی (گرچه نیازی به دعوت نبود خود مرحوم تختی در میتینگها حضور داشتند. صرفاً جهت هماهنگی) خواستیم مدیریت انتظامات را به عهده بگیرند. چون میدانستیم تختی با صبر و متانتی که داشت میتوانست این بحران را مهار کند. این جریان به سال ۱۳۳۹ و ۱۳۴۰ به پیش از کنگره برمیگردد. گروه انتظامات به مدیریت تختی آماده این رویارویی شدند. از قضا در میتینگ سوم، به محض اینکه اجامر و اوباش، از حضور تختی باخبر شدند، این دستجات از برهم زدن میتینگ احتراز کردند...
یعنی گروه انتظامات به مدیریت پهلوان تختی با آنان وارد نزاع میشدند؟
خیر. یک حالتی بین هراس و حرمتگزاری بین آنان ایجاد شده بود. بهرحال نام پهلوان تختی یک حرمت برای تمامی طبقات مختلف جامعه داشت. درست است که اینان دستنشانده بودند. حتی در یک مرحله خود پهلوان تختی به تنهایی جلو رفت و با یک گفتوگوی ساده آنان را از این کار برحذر داشت. بهرحال هرچقدر هم این دستجات سرسپرده بودند، اما شاید مسئله وجدان در آنان از بین نرفته بود. ضمن اینکه تختی چند بار به عنوان پهلوان اول ایران شناخته شده بود. از این حیث بین این طبقات، یک وجاهتی اینچنین داشت. عرض کردم برخی اساساً بدون اینکه وارد آن خیابان بشوند، همین که نام تختی را شنیدند، از این کار صرفنظر میکردند.
ایشان در کنگره به عنوان یکی از اعضای سازمان ورزشکاران جبهه ملی، کاندیدا شدند؟
در کنگره ایشان به مناسبت اینکه در سازمان ورزشکاران ملی رئیس سازمان یا از اعضای آن سازمان بودند به کنگره دعوت شدند، در کنگره ایشان برای شورای مرکزی رای آوردند. تعدادی را کنگره متناسب با سازمان و اصناف و احزاب جبهه ملی انتخاب میکرد. ایشان از میان تعداد زیادی از کاندیدا، در کنار افراد خوشنام نهضت ملی ایران، رأی بالایی آوردند و عضو شورای مرکزی جبهه ملی ایران شدند.
در جلسات شورای مرکزی شرکت میکردند؟
خاطرم نیست که مدام شرکت میکردند یا خیر! اما به تناوب حضور داشتند. درباره حضور ایشان در جلسات شورا، آنچه که بیش از همه قابل توجه است این بود که هر موقع که به حضور ایشان یا سازمان ایشان نیاز بود، زندهیاد تختی حضور جدی داشتند. به خصوص بسیاری از فعالیتهای مردمی مصوب شورا، تختی حضور پررنگی داشت. ضمن اینکه در جذب نیروها به ویژه ورزشکاران نقش داشتند.
جناب استاد ادیب! در ادوار بعدی چنین نیروهای کاریزماتیک تشکیلاتی برای جذب طیف ورزشکاران و حتی هنرمندان، وجود داشت؟
البته بحث هنرمندان جداست. اما در مورد جذب ورزشکاران، این ویژگی کمتر تکرار شد.
در شورای مرکزی جبهه ملی، ایشان چه نوع رویکرد سیاسی داشتند. یا با اعضای خاصی در مصوبات هماهنگی داشتند؟
رویکرد سیاسی به آن معنا نداشتند. اساساً ادعایی در این زمینه نداشتند. بارها هم این نکته را میگفتند. یادم میآید روزی من با اتومبیل به دادگستری میرفتم، من آن موقع وکالت میکردم، در بین راه جهانپهلوان تختی را دیدم. ایشان را سوار کردم و بین راه صحبتهایی پیش آمد. هیچگاه سخن گفتن وی را فراموش نمیکنم. ایشان آنقدر متواضع، فروتن و بیادعا بود که به من میگفت: آقای ادیب برومند به چه مناسبت من برای شورا انتخاب شدهام؟ چون شورا جای سیاسیون و سیاستمداران باید باشد که راجع به اوضاع جهانی و مملکت صحبت کنند. اینها اطلاعات وسیعی میطلبد که من این توانایی را ندارم. حتی یادم هست گفتند که من را چه جای نشستن در کنار افرادی چون صالح، سنجابی، صدیقی، حسیبی و... پیش خود گفتم عجب این مرد بینش و حتی منش بالایی دارد. واقعاً پهلوان بود. در ادامه خاطرم هست گفت همین که من در کنار شما عزیزان باشم، کافی است. حتی دوست دارم که در همین میتینگهای جبهه ملی حاضر باشم تا جرأت نکنند که آنجا را به هم بریزند. به ایشان گفتم: پهلوان! به قول علما خفض جناح میکنید. جبهه ملی جایی است که باید از همه افکار، اصناف، طیف و طبقات، دستهجات مهم مملکت افرادی حضور داشته باشند و حتی بخشهایی به انتخاب اعضا در شورا حاضر باشند. حضرتعالی هم از طرف ورزشکاران آنجا عضو هستید و لازم نیست که خیلی سیاسی یا سیاستمدار باشید. شما نمادی از کل ورزشکاران این مملکت و پهلوانان قدیم و جدید هستید. خیلی هم خوب. از این بابت خودم شخصاً خوشوقتم. در ضمن شما خیلی به بنده لطف دارید و فکر میکنم که شورا ضمن اینکه نیازمند افراد سیاسی است لزوماً نیازی به افراد متخصص سیاسی نیست. معذلک در شورا بیایید چرا که نماینده پهلوانان و ورزشکاران هستید. یادش بخیر مرحوم تختی نرسیده به کاخ دادگستری که بنده آن روز پروندهای داشتم، پیاده شدند و رفتند. متأسفانه این آخرین ملاقاتی بود که با مرحوم تختی داشتم.
خارج از اینکه ایده حضور سازمان، احزاب، اصناف در جبهه ملی ایران، در همان جبهه ملی دوره نخست توسط دکتر مصدق رقم خورد. اما پیش از کنگره اساساً وضعیت و تکلیف سازمانها مشخص شده بود؟
پیش از کنگره هم وجود داشت اما در کنگره شکل رسمی، جدی و ساماندهی به خود گرفت. ایدهای که براساس آن از نحله و اصناف مختلف افرادی حقوقی در شورا وجود داشته باشند. این ایده دکتر مصدق هم بود، که از اصناف و نحلههای مختلف، یک نماینده در شورا باشد. اما این ایده قدری مشکلاتی هم داشت. جذب و ساماندهی کردن در بازار آسان بود اما از جاهای دیگر مشکل بود.
در ایام پیش از کودتای ۲۸ مرداد، برخی از شاهدان عینی از جمله شهید داریوش فروهر بر این باور بودند که پهلوان تختی پس از اعلام دکتر مصدق مبنی بر جمع کردن مجسمهها توسط احزاب ملی در این امر مشارکت داشتند، جمع کردن مجسمهها هم به این خاطر بود که ابتکار عمل برای برهم زدن و اغتشاش به خصوص در قضیه پایین آوردن مجسمه به دست دستجات چپ نیافتد. البته خود دکتر مصدق هم این روایت را در دادگاه نظامی به گونه دیگری بیان میکنند.
چون تودهایها میخواستند این کار را بکنند. یعنی مجسمه شاهان را پایین بیاورند. دکتر مصدق از طریق دکتر سنجابی به عنوان دبیرکل حزب ایران گفته بود که شما این کار به وسیله مردمی که از شاه متنفرند، انجام دهید...
در واقع میگویند مرحوم تختی در اینگونه رویدادها به همراه احزاب ملی، نیروی سوم، حزب ملت ایران، حزب ایران و ... شرکت فعال داشتند. شاهدان عینی از جمله دکتر تکمیل همایون و خسرو سیف از هموندان حزب ملت ایران و همایون کاتوزیان از نیروی سوم که در دسیسه دربار در ۹ اسپند جلوی منزل ۱۰۹ خیابان کاخ حضور داشتند، جهانپهلوان تختی را دیده بودند که چگونه به دفاع از حریم دکتر مصدق میپرداخت.
نکاتی که میفرمایید درست است. اما من به این دقت نشنیده بودم و یا الان در خاطرم نیست. اما اگر کاری بود و جبهه ملی دستاندرکار این دست برنامهها در دوره دولت مصدق بود برای این که دستهجات چپ هم پررو نشوند، حزب ایران و احزاب منتسب به جبهه ملی و سازمانها شرکت می کردند چون نمیخواستند زمینه به دست چپها بیفتد. درباره مرحوم تختی هم عرض کنم احتمالاً مرحوم تختی هم بودند. البته دقیق جزئیات را خاطرم نیست.
آنچه که درباره مرحوم تختی خیلی بارز است که نه در دهه سی و یا چهل بلکه پیش از دولت دکتر مصدق مرز خود را با حزب توده مشخص کرده بود.
بله تختی مرز خودش را با حزب توده مشخص کرده بود. خاطرم هست که بعدها میگفتند که تختی در مسابقاتی که در شوروی جنبه سیاسی و تشریفاتی داشت به خاطر نفوذ حزب توده در کاروان ورزشی و خود نگاه برگزارکنندگان شرکت نکرد. همان زمان مشخص بود که بله تختی با حزب توده میانه خوبی ندارد، اصلا نمیتوانست رابطه خوبی داشته باشد.
ولی در حد توان فکری خود نوعی تفکر سوسیالیستی داشته. چون اساساً همانطور که گفتید در دوره ملی شدن جذب حزب حزب زحمتکشان ایران میشود.
تفکر سوسیالیستی که خود جبهه ملی هم با عنوان سوسیال دموکرات داشته و دارد، این اساساً در اساسنامه و حدود و ثغور فکری جبهه ملی وجود دارد. آقای تختی هم همینطور بود در عین حال که ما آن موقع موافق سرمایهداری به آن شکل آزاد، بیبندوبار مانند دوران حاضر نبوده و نیستیم. با چپگرایی آن هم چپگرایی متمایل به سیاست مسکو و بیگانگان به هیچوجه موافق نبودیم و نه حزب ایران هیچ وقت چنین علاقهای داشت و نه جبهه ملی همواره مخالف این دست تفکرات افراطی بوده است.
اما درباره پهلوان تختی هم در مسابقات خارج از کشور مثلاً مسکو همیشه حدود و ثغور خودش رو حفظ میکرد!
بله ایشان که از نظر فکری چه در زمانی که جریان چپ کمی آزادتر بود از این مشی تبعیت نمیکرد. در مناسبتها و شرکت در مسابقات و ..به مناسبتهایی که باید تشریفاتی باشد، ایشان استقلال فکری خود را داشتنند.
پرسش کلی درباره نوع برخورد با دربار در ادوار مختلف از سوی طیف ملی مطرح است. زندهیاد اللهیار صالح یکی از رجال ملی و میهندوست و از فرنشینان جبهه ملی، فردی بود که شاه خیلی با وی ضدیت نداشت. در چندین نوبت هم گویا دیداری با شخص شاه با اطلاع هموندان خود داشته، در حالی که جبهه ملی همیشه حدود و ثغور خودش را از همان زمان دولت مصدق با دربار مشخص کرده بود. حتی در تشریفات و نوع برگزاری آن!
درباره زندهیاد اللهیار صالح، رضاشاه به پسرش توصیه کرده بود که به کسانی که دستاندرکار هستند (جالبست چون مقام خود را بالاتر میدانست رجال نمیگفت! چون شأن خود را بالا میدانست [خنده استاد ادیب!]) آدمهایی که دور و بر ما هستند این صالح خیلی آدم وفاداری است و به نظر خوشبینی به صالح نگریسته بود. حتی در دوره رضاشاه به سمت معاونت وزیر دارایی نیز نائل شده بود. بعد در جبهه ملی دوم، چندین نوبت که شاید یک نوبت آن به مناسبت انتخابات مجلس شورای ملی [مجلس بیستم شورای ملی] که شاه صالح را احضار کرده بود. دقیقاً زمانی که جبهه ملی در دانشگاه اعتصاب کرده بود و حدود هفده نفر هم از اعضای شورای جبهه ملی متحصن در مجلس سنا بودند. خود بنده هم جزء تحصنکنندگان بودم. همزمان دانشجویان اعتصاب شبانهروزی در دانشگاه داشتند. تا جاییکه خانوادهها خیلی نگران شده بودند که این چه اعتصابی است که این طور ادامه دارد و خیلی مسأله مهمی شده بود. اعتصاب آنان هم همانطور که عرض کردم به خاطر همگامی با تحصن شورای مرکزی جبهه ملی بود. بعد از این قضایا شاه، صالح را که از کاشان وکیل مجلس شده بود...
آیا خود صالح شخصاً اقدام به شرکت در انتخابات حوزه کاشان کرد یا با نظر اعضای شورای جبهه ملی؟
شرکت در انتخابات تصمیم شورا بود. از سویی مردم کاشان به خاطر علاقهای که به صالح داشتند وی را به شرکت وادار میکردند. در همان موقع صالح اطلاعیهای برای کاندیداتوری چند نفر از ملیون داد که از قضا اسم بنده هم در آن بود که طولی نکشید که دور دوم جبهه ملی شروع شد که تفصیل خاص خودش را دارد. به هر صورت بعد از آن اعتصاب شبانهروزی دانشجویان که بالاخره با پیام متحصنین سنا، دکتر بختیار مامور شد پیام جبهه ملی را به دانشجویان دایر بر این که اعتصاب باید شکسته شود بدهد و دانشجویان هم اعتصاب را شکستند و بعد از اینها شاه، اللهیار صالح را احضار کرد و او هم به خاطر اینکه نماینده مردم کاشان بود باعث شکست نامزد دولتی (فرمایشی) شده بود! حتی اگر شاه احضارش نمیکرد، لازم بود که خود صالح وقت ملاقات و شرفیابی (به قول آن زمان) بخواهد. شاه هم همان اول به صالح گفته بود: این جبهه ملی دست از سر من بر نمیدارد! صالح هم گفته بود که شما میدانید که پدر تاجدارتون فرموده بودند که صالح مرد وفاداری است و افراد جبهه ملی نسبت به سلطنت وفادارند. ولی خب ما با دخالت اعلیحضرت در امور اجرایی مخالفیم و به این ترتیب هیچ کاری پیش نمیرود و وزرأ و مدیرکلها هیچ کدام کاری نمیتوانند بکنند و اگر هم بکنند کارهایی خلاف مقررات هست که باز همهاش را به نام شما انجام میدهند و میگویند طبق اوامر ملوکانه فلان و بهمان شد به ضرر شماست و ما مخالفت خاصی جز اینکه نمیخواهیم شاه در معرض طعن و .. قرار بگیرد و مردم هر نابسامانی در مملکت را به شاه نسبت دهند؛ معتقدیم که شاه باید مثل پادشاه انگلستان یا سوئد در امور دخالت نکنند و مقام تشریفاتی و احترام خودش را حفظ کند. شاه هم گفت که هر وقت مردم ایران هم مثل مردم سوئد یا انگلستان شدند، شاید این کار را بکنم اما این ملت فعلاً وضعاش طوری است که من باید قدرتم حفظ شود و در مرکز قدرت قرار داشته باشم!
بههرروی به نظر میرسد اعضای جبهه ملی ایران در دیدارهای معدود خود پرنسیب خود را حفظ میکردند و برای خود اصولی را در نظر داشتند. ضمناً از حق و حقوق ملت ایران دفاع میکردند، سخنان خود را بدون مصلحت بیان میکردند. پهلوان تختی هم به مناسبتهای مختلف، با شاه دیدار داشت. او هم از این اصول تبعیت میکرد؟
به طور کلی بله. اما در جزئیات بنده خیلی خاطرم نیست. معروف هست که میگویند بعد از اینکه ایشان در جبهه ملی وارد شدند تختی باز در یک مناسبتی که ورزشکاران باید پیش شاه میرفتند... شاه به تختی میگوید: «شنیدم عضو جبهه ملی شدهای» و تختی هم در پاسخ گفته بود که «اعلیحضرت هم عضو جبهه ملی هستید، جبهه، جبهه ملت است. دیگر شما جدای از ملت نیستید!»
مرگ تختی را شما سیاسی میدانید؟
این امر مشکوکی است که نمیشود صریحاً دربارهاش صحبت کرد، اما آنطور که روانشاد مهندس کاظم حسیبی معتقد بود: مرگ ایشان سیاسی نبوده! زیرا مهندس حسیبی به تختی و خانواده تختی نزدیک بود. ضمن اینکه تختی آخر عمر خود، مهندس کاظم حسیبی را وصی خود کرده بود. من تصور نمیکنم سیاسی بودن مرگ تختی درست باشد. من به طور دقیق چیز زیادی نمیدانم. اما حسیبی چنین عقیدهای نداشت که دولت و دستگاه در این کار دست داشته. اما اینکه دستگاه از هر سو، تختی را تحت فشار قرار داده بود، جای شکی نیست.
در خاتمه درباره ورود پهلوان تختی به عرصه سیاست، دقیقاً ایشان از طریقی وارد جبهه ملی شد! چند روایت است؛ از سویی رابطه خانوادگی و عاطفی با زندهیاد مهندس کاظم حسیبی داشتند. بعضی هم میگویند اساساً در ایام ملی شدن صنعت نفت از طریق زندهیادان خنجی و حجازی وارد حزب زحمتکشان شدند. ضمن اینکه زندهیاد حسن خرمشاهی در سازمان ورزشکاران حزب زحمتکشان ایران بودند و با تختی رابطه خوبی داشتند و این روایت دور از واقعیت نیست!
بنده دقیقاً اطلاعی از این موضوع ندارم. با توجه به آشنایی که با مرحوم حسن خرمشاهی داشتم، ایشان همواره از خاطرات سالیان خود با پهلوان تختی میگفتند؛ فکر میکنم ورود ایشان در عرصه سیاست بیشتر از طریق جناب خرمشاهی بود. چون خرمشاهی با این که دانش آکادمیک نداشتند اما انسانی به غایت بافرهنگ بودند. کتاب زیاد میخواندند، بسیار انسان جوانمرد، خیرخواه، نیکاندیش و وفاداری بودند و برای مردم هر جا دستش میرسید کاری میکرد و با تختی هم البته دوست بود من فکر میکنم ورود آقای تختی به سیاست بیشتر به واسطه تشویقات حسن خرمشاهی بود.
سپاس از شما. حضرتعالی چکامهای هم در رثای جهانپهلوان تختی سرودید!
بله قصیدهای به مناسبت درگذشت ایشان سرودم. با این مطلع: «برفت از جهان، زی جهانی دگر/ قوی چنگ و پاکیزه جانی دگر» آقای محمد سلحشور لطف کردند، آن قصیده را در یک تابلوی بزرگی خوشنویسی کردند. اما اشکالش این است؛ یکی - دو جا را اشتباه خوشنویسی کردند. مثلاً در آنجا که آمده: «به زیر آور پشت زورآوران / بشد همچون زورآورانی دگر.»
شخصیت مصدق در تحول فکری تختی مؤثر بود
گفتوگو با حسین شاهحسینی
همانطور که در مقدمه مصاحبه زندهیاد ادیب برومند، گفته شد گفتوگو با حسین شاهحسینی به اوایل دیماه ۱۳۹۳ برمیگردد. مصاحبه با هر دو بزرگوار به فاصله یکی دو روز صورت گرفت. دلیل عدم انتشار گفتوگو موانع و مشکلاتی، عمدتاً تصادفی بود. زمانی که زندهیاد شاهحسینی قصد ویرایش متن را داشتند، از من خواستند که در صورت امکان متن پیاده شده آقای ادیب هم همراه متن ایشان باشد که این دو گفتار دارای دو فصل متفاوت از زندگی پهلوان تختی باشد. این موضوع، پیش از مصاحبه هم در میان گذاشته شده بود. به همین خاطر قرار شد، جناب شاهحسینی به فعالیتهای سیاسی پهلوان تختی به دوره ملی شدن نفت و دوره دولت شادروان دکتر محمد مصدق، نَهضت مقاومت ملی، تا پیش از جبهه ملی دوم بپردازند و استاد ادیب به دوره جبهه ملی دوم بپردازند.
زندهیاد پهلوان حسین شاهحسینی، یکی از منابع و مراجع مهم درباره زندگی ورزشی و حیات سیاسی جهانپهلوان تختی بودند. چون خود ایشان هم قهرمان ورزشی بودند و هم یک فعال سیاسی. هم در قلمرو ورزش و هم در قلمرو سیاست، همکاری بسیار نزدیکی با تختی داشتند. دوستان ورزشی و به خصوص سیاسی مشترکی داشتند. دکتر محمد مصدق برای هر دو یک رهبر سیاسی و معنوی بود. گرچه حسین شاهحسینی با دکتر غلامحسین صدیقی تا پایان عمر، دارای روابط حسنهای بود. اما ضمن دوستی نزدیک، پهلوان حسین شاهحسینی، همواره در کنار آسید رضا زنجانی، از دکتر صدیقی، به عنوان یک الگویی یاد میکردند که در فکر و اندیشه ایشان مؤثر بوده است. همچنین جهانپهلوان تختی، همواره به دکتر صدیقی، علاقه و ارادت ویژه داشت. شاید نگاه پهلوان تختی به دکتر صدیقی، دستآویز نگارش یک مقاله باشد. درباره دوستان نزدیک و مشترک جهانپهلوان تختی و پهلوان حسین شاهحسینی، بتوان از زندهیادان حسن خرمشاهی، روحالله جیرهبندی، حسین سکاکی و ... نام برد (با نهایت تأسف، حسین سکاکی و روحالله جیرهبندی، به فاصله چهار پنج ماه پیشتر از درگذشت پهلوان حسین شاهحسینی به دیار باقی شتافتند.)
یکی از دلایل درک و شناخت همهجانبه شاهحسینی نسبت به تختی، این بود که خود زندهیاد شاهحسینی، دارای خصلتهای پهلوانی بودند. بسیاری از مناسبات اجتماعی، سیاسی و روانشناسی تختی را چه بسا نسبت به دیگران درک کرده باشند. حقیقت آن است که نه درباره این گفتوگو، بلکه بیشتر گفتارهای وی درباره زندگی جهانپهلوان تختی، روی هم رفته به واقعیت نزدیکتر بود. شاید تنها موردی که زندهیاد شاهحسینی، بسیار صریح در مورد آن سخن نمیگفتند، مرگ تختی و رویدادهای منجر به مرگ تختی بود. گرچه از لابلای سخنان ایشان برخی مسائل را به خوبی میشود استنباط کرد. به عنوان نمونه خاطره ایشان از حضور و سخنان جهانپهلوان تختی در آیین چهلم دکتر مصدق در احمدآباد و ...
تمامی گفتارهای زندهیاد شاهحسینی در این سالیان در سخنرانی، کتب و مصاحبه با رادیو و نشریات و... که عمدتاً در آیین سالگردهای پهلوان تختی بیان و ایراد میشد، قابلیت تدوین در قالب چندین جلد کتاب را دارد. ضمن اینکه خود ایشان همواره مشوق و پشتیبان تدوین کتب و رسائلی در این زمینه بودند.
***
در ابتدا بفرمایید که زندهیاد جهانپهلوان تختی، فعالیت سیاسی خود را از چه زمانی و با چه تشکیلات سیاسی آغاز کردند؟
پس از سازمان نظارات بر آزادی انتخابات، که پیرامون انتخابات مجلس شانزدهم شکل گرفته بود. در واقع این سازمان هسته اولیه حزب زحمتکشان ملت ایران بود...
پس از پایان انتخابات مجلس شانزدهم سازمان نگهبانان آزادی توسط مظفر بقایی شکل گرفت، پس از آن بود که با پیوستن طیف زندهیاد خلیل ملکی، حزب زحمتکشان ملت ایران شکل گرفت!
درست است. پس از سازمان نظارت بر آزادی انتخابات، سازمان نگهبانان آزادی شکل گرفت که مقدمتاً حزب زحمتکشان ملت ایران از آنجا نشأت گرفته بود. مرحوم تختی در سازمان نگهبانان آزادی حضور نداشتند، اما در حزب زحمتکشان ملت ایران که آقایان مظفر بقایی، خلیل ملکی، دکتر مسعود حجازی، دکتر محمدعلی خنجی و سایرین بنیان حزب را گذاشتند و به دلیل اینکه دوستان مرحوم تختی از جمله آقایان حسن خرمشاهی، روحالله جیرهبندی، حسین سکاکی و دیگران نیز آنجا حضور داشتند، تختی هم در ارتباط با حزب قرار گرفت و با آنها همکاری میکرد و آمدورفت داشت. البته در آن سالها یعنی ۱۳۲۹ و ۱۳۳۰، به طور رسمی حضور حزبی ایشان چندان مطرح نبود که تختی عضو آنجاست و چنین مطرح میشد که حزب سازمانی ورزشی [مستقل از حزب] دارد که تختی در سازمان ورزش حزب عضو است و نه در خود حزب.
در زمانی که در حزب زحمتکشان ملت ایران اختلاف و دودستگی بین طیف خلیل ملکی، خنجی و حجازی از سویی با طیف مظفر بقایی ایجاد شد (مهرماه ۱۳۳۱)، و در نهایت منجر به تشکیل نیروی سوم خلیل ملکی (همراه با خنجی و حجازی) شد، زندهیاد تختی چه موضعگیری داشتند؟
بله بعد هم که آن دو جریان یعنی طیف ملکی با مظفر بقایی جدا شدند. مظفر بقایی همچنان به تصرف حزب زحمتکشان پرداختند و خلیل ملکی و یارانش هم حزب نیروی سوم را تشکیل دادند. نیروی سوم هم یک سازمان ورزشی درست کرد، اما در آن زمان تختی عضو آنجا نشد. وجه سیاسی و ملی تختی زمانی علنی شد که تختی در یک فسیتوال ورزشی در مسکو [زمستان ۱۳۳۲] که جنبه سیاسی و دست چپی داشت، شرکت نکرد.
خود حاکمیت شرکت در این فستیوال را الزامی کرده بود؟
به طور کلی دربار و هیأت حاکمه نسبت به فعالیت حزب توده در دوره نهضت ملی، پیچیده عمل میکرد. اما در مورد این فستیوال از سویی حزب توده و سازمان ورزش آن، با نفوذ در دستگاه قصد بهرهبرداری داشت. از سویی هیأت حاکمه هم دنبال مقاصد پیچیده خودش بود. در واقع به این علت بود که میخواستند ورزشکاران را برای فستیوال ورزشی به مسکو ببرند که تختی نرفت، در واقع تختی از ورزشکاران ناراضی از هیأت حاکمه و مخالف بهرهبرداریهای غیرورزشی حزب توده بود.
اینکه در یک فستیوال مهم ورزشی، آن هم بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شرکت نکرد، خودش معنادار بود. اما در آن شرایط (شرایط پس از کودتا) هم چپیها در ورزش همچنان نفوذ داشتند.
هم پیش و هم پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، جریان چپ در بخش ورزشی فعال بود. تختی هم بنا به باورش که منافی اندیشههای دست چپی بود، شرکت نکرد. باز هم پیش از کودتا که هم حزب توده امکان فعالیت بیشتری داشت، فستیوالی بود در لهستان. در آن موقع حزب توده سازمان ورزشی داشت که اعضاء و هوادارانی که نیمه گرایشی هم داشتند به این فستیوال رفتند. حضور در این فستیوال یک امتیاز برای ورزشکاران میتوانست محسوب شود. اما تختی اصلا عضو آن سازمان نشد و در آن فستیوال هم شرکت نکرد.
فرمودید که در مقطعی در ایام نهضت ملی با احزاب ملی همکاری کردند، رویکرد ملی هم داشتند، اما چرا به مانند سالهایی که تختی در جبهه ملی دوم عضویت فعالی داشتند، این همکاری در آن سالها کمتر بود.
مرحوم تختی در دوره دولت دکتر مصدق در این حد فعالیت نداشت. شاید هم چنین تشخیص داده بود. ضمن اینکه هنوز هم جبهه ملی به شکلی که در جبهه ملی دوم و چهارم فعالیت میکرد، نه فعالیت داشت و نه متمرکز بود. اصلا جبهه ملی مگر تشکیلاتش از چه زمانی شکل گرفت؟ که دارای سازمان ورزش و ... باشد. بنابراین از طرفی هم طبیعی است که در شرایط دیگری که تختی وجههای و تشخیصی پیدا کرده است، به تشکیلات بپیوندد.
تختی چگونه با آقایان خنجی و حجازی آشنا شد؟
همانطور که گفتم. مرحوم حسن خرمشاهی از قدیم با آقایان خنجی و حجازی در حزب زحمتکشان ملت ایران در ارتباط بود. زمانی که آقای خرمشاهی و سایر دوستان ایشان که در خیابان مولوی زندگی میکردند و از اندیشههای دکتر مصدق در ملی شدن صنعت نفت حمایت میکردند و نیز در مقابل چپیها مبارزه میکردند، آقای خرمشاهی با خنجی و حجازی روابط دوستانهای داشتند. معمولاً دور هم جمع میشدند و تبادل خبر و فکر میکردند، فعالیتهایی نیز انجام میدادند. بعد که حزب زحمتکشان ملت ایران که تأسیس شد، منشعبین از حزب توده به آنجا آمدند، یک عده تئوریسین به آنجا آمدند از جمله محمدعلی خنجی و مسعود حجازی که با تختی آشنایی پیدا کردند.
به واسطه تأسیس سازمان ورزش حزب زحمتکشان ملت ایران، با تحتی آشنایی پیدا کردند؟
با همه آشنایی پیدا کردند، مانند حسن خرمشاهی، سکاکی، جیرهبندی، از جمله تختی. اصلاً آن موقع حزب زحمتکشان، سازمان ورزشی نداشت که تختی در آن باشد [تا حدی سازمان ورزش مجزا از حزب تعریف میشد]. اولین باری که ملیها در احزاب و تشکیلات، سازمان ورزشی تشکیل دادند، در نیروی سوم بود که منشعب شده از حزب زحمتکشان ملت ایران بود [پاییز ۱۳۳۱].
فرمودید که تختی در سازمان ورزش نیروی سوم فعالیت نداشت؟
فعالیت رسمی نداشت. چون خود تختی هم در شرایط خاص ورزشی، زندگی و کاری بود، اما در سازمان فعالیتهای [اندکی] میکرد.
خود جهانپهلوان تختی در شکلگیری سازمان ورزش نیروی سوم نقش داشتند یا در جذب نیرو مؤثر بودند؟
نه کسان دیگری در شکلگیری آن مؤثر بودند. تختی هنوز آن شخصیتی که بتواند نیرو جذب کند نداشت. بعدها در المپیک هلسینکی (۱۳۳۱) تختی وجهه و عنوانی پیدا کرد وگرنه مانند سایر ورزشکاران دیگر بود. در واقع بعد از المپیک هلسینکی، سازمان ورزشکاران نیروی سوم، تختی را در قالب ورزش حمایت کردند و به تدریج تختی با توجه به زمینههای فکری و سیاسی بیشتر جذب تفکرات حزبی ملی شد [در آن مقطع نیروی سوم که یکی از احزاب ملی نهضت ملی محسوب میشد]. هسته اصلی فعالیتهای تختی را باید در این دوره دید.
به نظر شما تلنگر سیاسی در تختی چه زمانی ایجاد شد و شخصیت سیاسی تختی چه زمانی شکل گرفت؟ در واقع نقطه عطف زندگی سیاسی تختی در واقع همان کودتای ۲۸ مرداد بود؟
در روزهای منتهی به کودتای ۲۸ مرداد چندان نقشی در مقابل کودتاچیان نداشت. پیش از کودتا هم نقش برجستهای در قلمرو نهضت ملی نداشت. تنها به عنوان عضو سازمان ورزش احزاب ملی محسوب میشد. اما بعد از کودتای ۲۸ مرداد و تشکیل نهضت مقاومت ملی (جریانات سیاسی که در همکاری با نهضت به اختفأ روی میآورند) تختی به تدریج رشدی پیدا میکند، هم در قالب ورزش و هم سیاست. در اواسط تختی با نهضت مقاومت ملی مرتبط میشود (حدود سالهای ۱۳۳۵) . فعالیت تختی در نهضت مقاومت ملی در قالب دستور تشکیلاتی نهضت مقاومت ملی نبود. رابطه ایشان با نهضت مقاومت ملی بیشتر از طریق دوستان وی از جمله یاران زندهیاد خنجی، حجازی، حسن خرمشاهی و از سویی دوستی با نزدیکان مرحوم حسن شمشیری، به ویژه شخص حیدر رقابی، بود. ولی باز هم عرض میکنم نهضت مقاومت ملی یک تشکیلات سیاسی مخفی بود که اساساً سازمان ورزشی نداشت که تختی عضو آن سازمان باشد. فعالیت تختی بیشتر در ارتباط با دوستانی بود که با نهضت مقاومت ملی مرتبط بودند. اما به طور رسمی ایشان قبل از کنگره جبهه ملی، جذب جبهه ملی دوم و بعد کنگره عضو شورای مرکزی جبهه ملی شد.
بله حضور ایشان در کنگره جبهه ملی دوم منزل شادروان حاج حسن قاسمیه (دیماه ۱۳۴۱ )، مشهود هست. هم در رأیگیری کنگره در شورای مرکزی رأی بالایی میآورند و هم در تمامی روزهای کنگره حضور دارند، در بیشتر تصاویر آن روز ایشان حضور دارند. پیشتر فرمودید که ایشان حضور رسمی در جریانات ملی از دوره نهضت ملی نداشتند، اما چه شد که یکباره عضو جبهه ملی و به ویژه در شورای مرکزی حاضر میشوند؟
عرض کردم که از طریق دوستان دکتر خنجی و حجازی پیشتر جذب حزب سوسیالیست شدند. حزب سوسیالیست در نهضت مقاومت ملی و بعداً در جبهه ملی فعالیت جدی داشت. خب تختی هم از سویی با این حزب در ارتباط بود و هم از جانب دوستانش نظیر حسن خرمشاهی با نهضت مقاومت ملی همکاری میکرد. این سابقه مقدمهای شد که تختی به جبهه ملی آمد و آن زمان که ایشان آمد سازمان ورزشی نداشتیم و تختی به عنوان یک ورزشکار آمد و به تدریج که جبهه ملی سازمان یافت کمیته ورزشکاران نیز ایجاد شد، حضور تختی در جبهه ملی دوم پررنگ شد.
آیا ورود ایشان به عنوان یک ورزشکار در سیاست، مانع از فعالیتهای ایشان در تیم ملی و تیم راهآهن نشد؟
عرض میکنم، تختی چندان فعالیت علنی نداشت که مزاحمتی برای دستگاه داشته باشد، چراکه هنوز وجه سیاسی پیدا نکرده بود، وقتی عنوان سیاسی پیدا کرد و عضو شورای مرکزی جبهه ملی شد به تدریج عنوان سیاسی ایشان برجسته&
نظر شما :