خروش سروش
آنچه عبدالکریم سروش درباره امام خمینی گفت
او البته در پاسخی کوتاه پس از انعکاس گسترده سخنرانیاش که روز ۱۱ اسفند منتشر شد، گفت «کارنامه شاه و خمینی را هم فیالجمله میدانم و البته بر من هنوز معلوم نیست کدام بهترست. عوامل و عناصر بسیار در اینجا هست که همه را باید منصفانه به حساب آورد و آن مقامی و مجالی دیگر میخواهد. و البته اگر اختیار با من بود، نظام سومی را اختیار میکردم. اما منحصرا در مقایسه آن دو شخصیت به گمان من بیهیچ شک خمینی سبق میبرد. خمینی اصولدان بود و علم اصول، علم به غایت دشوار و عمیقی است. فلسفه و عرفان را هم در حد عالی و تخصص میدانست. اینها قابل انکار نیست. شاعر متوسطی هم بود. شخصیت با صلابت و شجاعتی داشت [...] بارآمدن شاه در یک محیط دوزبانه بل چندزبانه و فرانسه و انگلیسی دانستنش هنری نیست. او از تاریخ و فرهنگ کهن ایران چندان چیزی نمیدانست. از دین مردم ایران اطلاعاتی نداشت. از درون روحانیت بیخبر بود. یعنی کشورش را به درستی نمیشناخت و از همین جا ضربه خورد. ترسو و زنباره بود و در مواقع بحرانی ملک و ملت را رها میکرد و میرفت. وقتی هم که احساس قدرت میکرد پرقساوت بود. صلابت پدرش را هم نداشت. داوری من بر این فکتها مبتنی است.»
انتقاد عبدی از مقایسه شاه و امام
این قیاس با نقدهای زیادی روبرو شد. عباس عبدی روزنامهنگار و تحلیلگر سیاسی درباره مقایسه شاه و امام خمینی گفت: «من اصل مقایسه «خمینی و شاه» را نادرست میدانم. آقای خمینی، چه خوب چه بد، یک ملت او را سر کار آورد. اما شاه با یک کودتا به قدرت رسید و وابسته به خارج بود. خمینی کسی است که اعتماد به نفس را به این ملت داده است. نقش تاریخی او در تحول مذهبی و بیرون آوردن مذهب از پوسته تحجر بیبدیل است. اوست که جمهوریت را با صراحت تمام به عرصه عمومی آورد و سلطنت را به موزه تاریخ سپرد. شاه حتی نتوانست با اطرافیان و نزدیکانش هم به گونهای رفتار کند که دلسوز و یاور او باشند. همان کسانی که شاه را بر سر کار آوردند، بعدا دمش را گرفتند و او را با خفت و خواری از کشور بیرون انداختند. اگر شاه فاقد روحیه نخوت و تکبر و تحقیر مردم و کارگزاران و حتی نزدیکانش بود، شاید نام نیک و میراث خوب و قابل دفاعی از خود بجا میگذاشت. به نظر من دکتر سروش از ابتدا به طور دقیق نسنجیده بود که از چه زاویهای وارد این بحث بشود و تا حدی اقتضایی وارد بحث شدند. دلایل ایشان در ترجیح آقای خمینی به شاه، احتمالاً برای خود ایشان اهمیت دارد. ممکن است دلایلی هم فقط برای من و افرادی شبیه من اهمیت داشته باشد. اما در چنین بحثی باید از استدلالهای بینالاذهانی استفاده کنیم؛ دلایلی که در حوزه سیاست قابل اتکا است. تکیه کردن به فقاهت و فلسفهدانی و عرفانشناسی و مقولاتی از این دست، در ترجیح این سیاستمدار به آن سیاستمدار قابل اتکا و قانعکننده نیست. اگر این چیزها ملاک است، احتمالاً آشنایی شاه با زبانهای انگلیسی و فرانسوی و حتی دانش نظامی او اهمیتش کمتر از آشنایی امام خمینی با عرفان و فلسفه نیست. البته در این مقایسه، دلایل مدافعان شاه هم قابل قبول نبود. اینکه شاه با اقتصاد آشنا بود یا مشخصاً کارشناس حوزه نفت بود، مزیتی برای یک سیاستمدار نیست. شناخت چم و خم بازار نفت، کار متخصصان حوزه نفت است و یک رهبر سیاسی لزوماً نباید متخصص بازار نفت باشد. حتی پاکی و سلامت مادی و مالی هم به نظر من هر چند مهم است ولی معیار اصلی در ترجیح یک سیاستمدار به دیگری نیست. سیاستمداری الزامات خود را دارد.» نقدهای فعالان سیاسی خارج از کشور به سخنان سروش اکثرا به اشاره او به سواد حکومتداری برمیگردد.
سروش چه گفت؟
اما این تنها بخشی از سخنان سروش بود که مورد داوری قرار گرفت. نویسنده کتاب «قبض و بسط تئوریک شریعت» در توصیف خود از «چهل ساله شدن طفل انقلاب» گفت: «انقلاب زاده شد اما حسرت زادن در او باقی مانده است و همانند جنینی پیر است که هنوز بالغ نشده است تا متولد شود و حقیقت خود را آشکار کند و از حالت جنینی بیرون بیاید. انقلاب مانند توفانی است که میوزد. انقلاب امری اجتماعی است و به اراده فردی نیست. ما انقلاب نکردیم، هیچ کس انقلاب نکرد، انقلاب شد.» سروش خطاب به سلطنتطلبان گفت: «مرحوم بازرگان حرف خوبی میزد. میگفت انقلاب دو رهبر داشت یکی شاه یکی آقای خمینی. رفتارهای شاه از عوامل بسیار موثر در وقوع انقلاب بود. نحوه حکومت دیکتاتوری و استبدادی که او داشت، اقتصادی که او در مملکت آورد، سرسپردگی که به خارج داشت، ساواکی که بر مردم حاکم کرد، اختناقی که در جامعه افکند و بسی چیزهای دیگر. اینها که از یاد مردم نرفته بود. برای مردم راهی جز انقلاب باقی نگذاشتند.»
او به این پرسش که «اگر امروز شما را بین شاه و امام خمینی مخیر کنند، کدامشان را میپذیرید؟»، پاسخ داد: «اگر فرض کنیم که هیچ اختیاری نداشته باشیم، جز اینکه یا شاه یا آقای خمینی یکی را انتخاب کنیم، بنده صد درصد آقای خمینی را انتخاب میکنم. برای اینکه آقای خمینی، مردمیترین رهبری بود که در تاریخ این کشور ظهور کرد. شما فقط کافیست که استقبال از او و بدرقه او را ببینید. ما در تاریخ ایران هیچ رهبری را نداریم که اینطور در دل مردم جا داشته باشد. شاه که هیچ، پدرجد شاه هم خواب اینجور پشتیبانی مردمی را نمیدیدند. مردم به هرحال یک چیزی دیده بودند، نشان یک عشقی بود، نشان یک عاطفهای بود که معطوف به یک رهبری میشد که دوستش داشتند؛ در او چیزی دیده بودند. خمینی باسوادترین رهبر این کشور بوده تاکنون؛ از ایام اولیه حکومت هخامنشیان تا روزگار حاضر هیچ کس به لحاظ علمی به پای او نمیرسید.»
سروش دلایلش را اینطور برشمرد که: «برای اینکه اولاً فقیه درجه اولی بود، عرفان هم خوانده بود، فلسفه هم خوانده بود. شاه قبل از آقای خمینی که بود؟ یک جوان ۲۰ ساله که از سوئیس بلند شد آمد ایران پادشاه شد. بعد از پادشاهیاش که درس و مکتب و مدرسهای نبود؛ قبلش هم حداکثر یک دیپلم، اگر آن دیپلم را هم داشت، من خبر ندارم. سوادی نداشت. پادشاهان قبل از او چی؟ این را تواریخ برای ما نوشتند، اینها خواندن و نوشتن بلد نبودند. انقدر فاصله زیاد است که لازم نیست ما بخواهیم شواهد تاریخی بیاوریم. نه فقط در ایران، شما سراغ پادشاهان انگلستان و فرانسه بروید، اینها آدمهای با فکر، با علم و با سوادی نبودند. در تاریخ ما آقای خمینی واقعاً یک نمونه بینظیر بود در مقام حکومتداری. خمینی سابقه خوبی داشت. در گذشته او هیچ چیز ناپاکی وجود نداشت. نه مال مردمی را خورده بود. نه آدمی را کشته بود. نه تجاوزی به حق کسی کرده بود. هیچکدام اینها نبود. مرد شجاعی بود. ما آدم شجاع در تاریخ خودمان کم داشتیم. آدم قلدر داشتیم، ولی شجاعت یک فضیلت اخلاقی است. این غیر از این است که شما زورتان زیاد باشد. نادرشاه هم آدم قلدری بود. ولی شجاعت اصلاً حرف دیگری است. اختناق و خفقانی در زمان شاه بود که کسی جرأت سخن گفتن نداشت، یک کسی از قم برمیخاست و فریاد میکشید و مقابل حکومت شاه میایستاد و میگفت من سینهام را برای سرنیزههای شاه آماده کردهام، این چه میزانی از شجاعت لازم دارد؟ بین شاه یا خمینی اصلا جای مقایسه نیست. چه نسبت خاک را با عالم پاک؟ این کسانی که الان مدعی رهبری خارج از کشور هستند تهیدست تهیمغز هستند. آخه شما یک چک خورده باشید بعد ادعای رهبری کنید.»
او در عین حال به باورهایی که اوایل انقلاب درباره امام خمینی وجود داشت، اشاره کرد: «آقای داریوش شایگان که جز یکی از بزرگترین روشنفکران ما بود، میگفت [آیتالله خمینی] گاندی دوم است که آمده. همه به او به چشم یک منجی نگاه میکردند. قطبزاده در فرانسه در کنار آقای خمینی و در زمره خواص و محارم بود ولی در همان احوال با یک دختر خانم کانادایی هم دوست شده بود و این خانم وقتی قطبزاده اعدام شد کتابی نوشت و در آن گفت روابط صادق با من خیلی بیپروا بود، من به صادق گفتم تو چطور دنبال این آخوند روان شدی؟ صادق میگفت نه این با همه فرق دارد. واقعا آقای خمینی فرق داشت، شجاعتش و مردمداریاش فرق داشت.»
سروش که امروز خودش را یکی از منتقدان پیامدهای انقلاب میخواند، درباره دلایل مخالفت امام خمینی و روحانیت با شاه گفت: «درافتادن آقای خمینی با شاه نه روشنفکرانه بود، نه از موضع چپ بود. یک برخورد صد درصد فقهی و دینی بود. روحانیت ما حکومت شاه را قبول نداشتند چون میگفتند به ظواهر شرع عمل نمیکند. اصلا مساله استثمار و استعمار و این چیزها که روشنفکران راست و چپ میگفتند، روابط بینالمللی که شاه داشت یا اختلاف طبقاتی در گفتمان آقای خمینی و هیچ یک از روحانیون قبل از انقلاب وجود نداشت. دعوای آنها با شاه این بود که شما چرا به بهاییها اجازه فعالیت دادید؟ آقای خمینی در زمانی که هنوز مرجع نشده بود رفت پیش شاه، گفت پدر تو با بهاییها چنین نکرد، تو چرا اجازه دادی؟ دوم سر رای زنان. آقای خمینی اعلامیه داد که رای زنان و ورودشان به انتخابات خلاف اصول محکم اسلام است. وقتی که شاه میخواست اصلاحات ارضی کند، پروژهای بود که آمریکاییها پیش پای شاه گذاشته بودند، فیالنفسه هم حرکت نیکویی بود حالا بد عمل شد یا بد نتیجه داد، کاری ندارم. شاه این را نمیفهمید که سلطنت همیشه در کشور ما و شاید همه جا بر دو رکن استوار است، یکی روحانیت یکی فئودالیسم و شاه هر دو اینها را از بین برد یعنی زیر پای سلطنت خود را لق کرد. پدرش با روحانیت درافتاد اما با بزرگان فئودال درنیافتاد. آقای خمینی و روحانیت دیگر میگفتند شاه به احکام شرع عمل نمیکند. حق رای و طلاق به زنان داده است. سخن آنها این بود که در دادگاههای خانواده زمان شاه که زنان میروند و طلاق میگیرند، طلاقشان درست نیست و اگر با مرد دیگری ازدواج کنند این ازدواج نامشروع است و فرزندانشان حرامزاده هستند. میگفتند چرا بهائیت اجازه فعالیت دارد، چرا مشروبفروشی در این مملکت هست؟ نواب صفوی که مورد تائید آیتالله خمینی بود رفتند دکتر حسین فاطمی وزیر خارجه مصدق را ترور کردند، همین آقای عبدخدایی، که تو چرا ظواهر شرعی را رعایت نمیکنی، اجازه دادی در مملکت شرابفروشی باشد و تئوریشان این بود که شرابفروشیها باید بسته شود و هر روز سر ظهر در تمام خیابانها باید اذان بگویند.»
به ادعای این روشنفکر دینی «انقلاب اسلامی انقلاب پیروزی شیخ فضلالله نوری بر آخوند خراسانی بود، پیروزی شیخ فضلالله نوری بر ملاکاظم خراسانی بود. انقلاب ضد مشروطه بود. تمام آنچه مشروطه بافته بود را آگاهانه رشته کردند.»
وقتی از او درباره برخورد حکومت اسلامی با سازمان مجاهدین خلق سؤال شد، پاسخ داد: «یک گروه مسلح جرار به نام مجاهدین و پیکار، جلوی حکومت اسلامی و آقای خمینی برخاستند. هیچ حکومتی یک گروه مسلح را تحمل نمیکند و اینها پردهپوشی هم نمیکردند میخواستند حکومت را بگیرند. حق خودشان میدانستند. با یکی از دوستان که در این جلسه هست با مجاهدین جلسهای داشتیم. مجاهدین خیلیهایشان همکلاسیهای ما بودند، هممدرسهای بودیم. بزرگانشان را میشناختیم. این جوجهها که بعدا اضافه شدند هیچی. یکی از آنها آقای محمد حیاتی که هنوز در قید حیات است، گفت نه ما قدرت نمیخواستیم، اگر میخواستیم که به ما وزارت پیشنهاد کردند، من به او گفتم آقای حیاتی شما قدرت را میخواهید اما همهاش را میخواهید این را چون یک لقمه میخواهند به شما بدهند زیر بار نمیروید. واقعیتش همین بود، همهاش را میخواستند. میگفتند حق ماست، خمینی خارج کشور بوده، مبارزه نکرده، نشسته ۱۵ سال اعلامیه داده. ما زندان رفتیم، ما مهدی و احمد رضایی داشتیم، ما اعدام و شکنجه شدیم. اینها مقابل حکومت ایستاده بودند. موقعیت دشواری بود برای حکومت که با اینها چه جوری باید رفتار کند؟ طرف مقابل هیچ هم کوتاه نمیآمدند.»
به باور سروش «آقای خمینی و روحانیت ما یک دین یا فقه ماکسیمالیست دارند. یعنی معتقدند این فقه جواب همه چیز را میدهد و لذا در همه جا باید حاکم باشد» و در ادامه به یکی از تضادهای ایجاد شده پس از انقلاب اشاره کرد: «من در جلساتی که با آقای موسوی، نخستوزیر وقت داشتم به ایشان گفتم یک سری تضادهای بیحاصل در جامعه ما درست شده و شما باید فکری به حال این تضادها بکنید. یکی همین [تضاد] ملت و دین است. آخر کی ما با ملیت ایرانی مخالفت و دشمنی داشتیم؟ این چه تقابل بیمعنا و نامفهومی است که درآمده؟ بزرگان ما، مثل فردوسی، چه خیانتی کردهاند که کتابشان نباید چاپ بشود؟ مجلس شورای ملی چرا باید بشود مجلس شورای اسلامی؟ مگر ملت ننگ است؟ مگر یک مفهوم باطل است؟ ولی اینها شد و همه ما با کمال حیرت نگاه میکردیم. گویی هر چیزی که سنت این کشور بود باید ریشهکن شود. اگر خجالت نمیکشیدند زبان ما را هم عربی میکردند. یکیشان هم گفته بود. با عید نوروز هم مخالفت کردند. همین مرحوم خزعلی گفت به جای عید نوروز، عید غدیر را بگذاریم.»
باور منتقد نظام به مشروعیت امام
خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا)، در تحلیلی درباره سخنان سروش نوشت: «هرچند عبدالکریم سروش که زمانی نقطه امیدبخشی از نیروهای مبارز مذهبی، در جدال با گروههای چپگرا؛ به مثابه آلترناتیو فکری مهم دوره استقرار جمهوری اسلامی شناخته میشد، مدتهاست از مقام تئوریسین نظام تازه تأسیس جمهوری اسلامی، به منتقد آن تبدیل شده است، اما همچنان در مقام یک روشنفکر مذهبی راستکیش نمایانده میشود، تا به تعبیر خود حقیقت را به مسلخ مصلحت نکشاند. جای انکار نیست که مواجهه سروش؛ به عنوان کسی که بالغ بر دو دهه در پی آشتی اسلام و لیبرالیسم، تئوری شریعت را قبض و بسط داده؛ با جریان راست افراطی جهانی سبب شده تا به آلترناتیوهای دروغین انقلاب اسلامی این نکته را تذکار دهد که با وجود همه انتقادات همچنان بر جایگاه فقهی و مشروعیت سیاسی امام خمینی، باور دارد. نقد سروش به «نئولیبرالیسم مسلح»، اولین شعله از این وجه جدید از نگاه او بود. از این منظر، سخنان اخیر سروش نه جای ذوقزدگی کسانی را دارد که برای تأیید ماهیت انقلاب، برخلاف آنچه از آن دم میزنند، چشم به شبکههای خارجی دارند و نه جای آه و افسوس برای کسانی که خود را متحیر از مواضع «فرصتطلبانه» سروش میخوانند. چه؛ هر دوی این گروهها نشان دادهاند که اساسا عبدالکریم سروش را نه از معبر یافتههایش، که از مسیر اطلاعات کانالیزه رسانههای رسمی و غیررسمی دنبال کردهاند.»
سروش تغییر نکرده
روزنامه سازندگی نیز در گزارشی با ذکر اینکه «نظر سروش درباره شخصیت امام خمینی تفاوتی نکرده و اتخاذ موضع انتقادی علیه کارنامه نظام در سی سال اخیر، آسیبی به قضاوت او درباره رهبر انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ نزده است»، افزود: «با رصد شواهد مکتوب حداقل دو سند گفتاری از سروش موجود است که موید باثباتی نظر او درباره امام خمینی در سی سال اخیر باشد. نخست سخنرانی مشهور «آفتاب دیروز و کیمیای امروز» که در سوگ رهبر انقلاب و در خرداد ۱۳۶۸ در صفحات ۴ تا ۷ نشریه کیهان فرهنگی منتشر شد و دیگری «سودای سر بالا: درک عزیزانه از دین» که به مناسبت پنجمین سالمرگ امام خمینی در صفحه ۳ و ۴ شماره نوزدهم نشریه کیان در خرداد ۱۳۷۳ منتشر شد. سروش در گفتار «آفتاب دیروز و کیمیای امروز» ابتدا با اشاره به اینکه در گذشته در باب محییان دین سخنانی گفته و نوشته است و کسانی پرسیدهاند چرا در سلسله محییان «نام شریف و جلیل امام خمینی» را نیاورده است، این گفتار را محلی میداند که در «آن نقیصه را به نحوی ناقص و مستعجل» مرتفع کند. سروش در پنجمین سالمرگ امام خمینی، سخنرانیای ایراد میکند که با عنوان «درک عزیزانه دین» بهصورت یادداشت در شماره ۱۹ نشریه کیان به چاپ میرسد. او در این گفتار که با محوریت وضعیت تمدن اسلامی و مسلمانان است، برای مقدمه با اذعان به دو عنصر «عزتمندی و عزتپسندی» در شخصیت رهبر انقلاب ۱۳۵۷، همه ایرانیان را «وامدار جهاد و اجتهاد آن بزرگوار» میداند و امام خمینی را «یکی از حلقههای سلسله جلیله تاریخسازان امت اسلامی» معرفی میکند. پس از این تجلیل وارد بحث خود درباره دینشناسی و نگرش روشنفکرانه خویش به مباحث دینی و تمدنی میشود. او در این گفتار توضیح میدهد که چگونه فهم عزیزانه از دین تبدیل به فهم رذیلانه از دین در طول تاریخ شده است. ناگفته پیدا است که امام خمینی را به مثابه احیاگری مطرح میکند که به بسط فهم عزیزانه از دین یاری رسانده است.»
روزنامه سازندگی با مرور این دو مقاله نتیجه میگیرد نظر عبدالکریم سروش درباره امام خمینی تغییری نکرده و آنچه تغییر کرده است تنها نحوه نام بردن این روشنفکر دینی از آن رهبر دینی است: «سروش در گفتارهای پیش از مهاجرت خویش، رهبر انقلاب ۱۳۵۷ را «امام امت» مینامید و پس از مهاجرت و اقامت اجباری از ایشان با عنوان «آقای خمینی» یاد میکند. اما همچنان در دایره کسانی قرار دارد که امام خمینی را ستایش میکنند. عبدالکریم سروش در دهه ۵۰ هوادار رهبر انقلاب ۱۳۵۷ میشود، در دهههای ۶۰ و ۷۰ مجذوب ایشان میشود و در دهههای ۸۰ و۹۰ از ایشان فاصله میگیرد. اما سروش در هر سه دوره عظمت شخصیتی امام خمینی را ستوده است و از این بابت چندان فرقی میان سروش دیروز و سروش امروز نیست. البته که نقدهای سروش به نظریه ولایت فقیه و کارنامه جمهوری اسلامی هر از گاهی دامن امام خمینی را نیز میگیرد، اما پاسخ سروش به انتخابی که میان رهبر انقلاب ۱۳۵۷ و آخرین پادشاه کشور میکند، همچنان نشاندهنده نگرش شوقآمیز و اشتیاقمحور سروش به شخصیت امام خمینی در رهبری انقلاب ۱۳۵۷ است.»
نظر شما :