نگاهی به دیدگاههای امام درباره احزاب پیش و پس از انقلاب/ از نفی احزاب تا تائید تحزب
سرگه بارسقیان
چنین شد که اولین حزب عصر جمهوری اسلامی یک هفته پس از پیروزی انقلاب (۲۹ بهمن ۱۳۵۷) اعلام موجودیت کرد. البته آنگونه که هاشمی رفسنجانی سالها بعد روایت کرد، موافقت با تشکیل حزب جمهوری اسلامی هم با لحاظ شروطی بود: «تعبیری که بعدا من خودم شنیدم از امام درباره اینکه چرا با حزب موافقت نمیکنند، این بود که میگفتند حزب یک چیز "تدریجیالحصولی" است، من نمیتوانم چیزی را که هر زمانی بتواند وضعی داشته باشد که اکنون قابل پیشبینی نیستند، تایید کنم. میگفتم خیلی خوب شما که نمیخواهید حزب را تا قیامت تایید کنید، الان در زمان خودتان وقتی که ما متصدی کارها هستیم تایید میکنید. شما تایید میکنید ما هم کارمان را میکنیم. اگر فردا ببینیم حزب یک روش یا شکل نادرستی به خودش میگیرد، خوب ما هم تایید نخواهیم کرد.»
امام خمینی چنین قاعدهای را درباره دیگر احزاب فعال آن روز کشور نیز صادق میدانستند؛ اولین بار بعد از پیروزی انقلاب روزنامههای کیهان و اطلاعات ۸ اردیبهشت ماه ۱۳۵۸ از ملاقات و مذاکرات رهبران سازمان مجاهدین خلق با امام خمینی خبر دادند. این دیدار صبح روز پنج شنبه ۶ اردیبهشت ماه در اقامتگاه امام در قم و به طور خصوصی انجام شد. بعد از فرار مرکزیت سازمان از ایران بخشهایی از آنچه در این ملاقات گذشت، از زبان موسی خیابانی (از اعضای ارشد سازمان) در نشریه مجاهد (ارگان رسمی مجاهدین خلق) در خارج از کشور منتشر شد: «]امام[ خمینی گفت من تاکنون بر علیه شما حرفی نزدهام٬ اما هر وقت که ببینم شما خارج از اسلام هستید٬ خواهم گفت.» بنیانگذار انقلاب بر این عقیده بود که: «اینطور نیست که حزب بد باشد یا هر حزبی خوب باشد، میزان ایده حزب است و اگر ایده چیز دیگری باشد این حزب شیطان است، هر اسمی هم داشته باشد. بنابراین باید بکوشیم حزبمان را حزبالله کنیم.» (دی ماه ۱۳۶۱)
آنچه در گفتوگوی هاشمی رفسنجانی و امام خمینی گذشت مبنی بر "تدریجیالحصول" بودن احزاب و معیار بودن عملکرد برای تائید یا نفی آنها، گرچه پیش از آن نیز درباره احزاب شکل گرفته در دوره پهلوی صادق بود، اما نشان داد که در عصر جمهوری اسلامی هم چه برای احزاب دیرپا و چه احزاب جدیدالتاسیس میزان سنجش همان است. اصل "میزان، ایده حزب بودن" و "قضاوت بر اساس عملکرد"، بنیادیترین وجه دیدگاه امام خمینی درباره احزاب بود و مرز آزادی فعالیت آنها بشمار میرفت. بنیانگذار انقلاب در گفتوگو با سازمان عفو بینالملل در نوفل لوشاتو گفت: «در جمهوری اسلامی کمونیستها هم در بیان عقاید خود آزاد خواهند بود.» و در گفتوگوی دیگری تاکید کرد: «فعالیتهای احزاب اگر چنانچه مُضر نباشند، آزاد است.» در اوایل سال ۱۳۵۸، امام بار دیگر بر آزادی فعالیت تمامی احزاب تأکید کرد و فرمود: «در چهارچوب جمهوری اسلامی تمامی احزاب میتوانند آزادانه اظهارنظر بکنند ولی خرابکاری در امور سیاسی را تحمل نخواهیم کرد.» حتی در اردیبهشت سال ۱۳۶۰ در بحبوحه ورود سازمان مجاهدین خلق به فاز مبارزه نظامی با جمهوری اسلامی، امام اعلام کرد: «شما الآن میبینید که بعض احزابی که انحرافی هستند و ما آنها را جزء مسلمین هم حساب نمیکنیم، معذلک چون بنای قیام مسلحانه ندارند و فقط صحبتهای سیاسی دارند، هم آزادند و هم نشریه دارند به طور آزاد... ما البته میل داریم که همه گروهها و همه احزاب به اسلام برگردند و راه مستقیم اسلام را پیش بگیرند و همه مسلم بشوند. بر فرض اینکه نشدند، مادامی که آنها با ما جنگی ندارند... و در مقابل اسلام قیام مسلحانه نکردهاند، به طور آزاد دارند عمل میکنند و به طور آزاد حرفهای خودشان را دارند میزنند.» حتی با وجود انتقاد آشکار ایشان به مشی حزب توده، درباره آنان گفتند: «ما به شما بگوییم نه حزب توده را به واسطه حزب توده بودنش و نه بهایی را به واسطه بهایی بودنش این محاکم ما محاکمه کردند و حکم به حبس دادند. اینها مسائل دارند، حزب توده را خودشان آمدند همه حرفهایشان را زدند و سابقه دارند اینها.»
مخالفت با تحزب پیش از انقلاب
امام خمینی پیش از انقلاب با تشکیل حزب و کلاً پدیده تحزب مخالف بود؛ این نفی و نهی تحزب ریشه در مخالفت ایشان با سه قسم از احزاب "تفرقهانگیز"، "بیگانه ساخته" و "فرمایشی و دولت ساخته" داشت. ایشان بطور مشخص احزاب عصر مشروطیت به این سو را احزابی با ماهیت تفرقهانگیزانه میدانستند: «اصل این احزابی که در ایران از صدر مشروطیت پیدا شده است، آنکه انسان میفهمد این است که این احزاب ندانسته به دست دیگران پیدا شده است؛ و خدمت به دیگران بعضی از آنها کردهاند. من این طور احتمال میدهم که در سایر ممالک ـ که آن وقت مهم انگلستان بوده است ـ آنها یک احزابی درست کردند برای به دام انداختن ممالک عقبافتاده و ممالکی که از آنها استفاده میخواستند بکنند... در ممالک ما، و خصوصاً در مملکت ایران، از اول که احزاب درست شده است، اینها هر جمعیتی یک حزبی درست کردند دشمن با احزاب دیگر. یک صحنه مبارزه بین احزاب. و این از باب این بوده است که چون خارجیها میخواستند از اختلاف ملتها، از اختلاف تودههای مردم استفاده کنند، یکی از راههایی که موجب این میشود که اختلاف پیدا بشود و مردم با هم در یک مسائلی مجتمع نشوند، قضیه احزاب بوده است... اساساً باب احزاب، از اول که پیدا شده است و اینها با هم جنگ و نزاع کردند، به نظر میرسد که با دست دیگران [بوده] برای اینکه اینها با هم مجتمع نشوند. و آنها از اجتماع یک تودهای میترسند، از این جهت به واسطه اینکه اینها مجتمع با هم نشوند و مربوط با هم نباشند.»
از منظر بنیانگذار انقلاب، حزب در ایران برای اختلاف افکنی تاسیس شده بود: «قدرتهای بزرگ، برای اینکه نگذارند ایرانی با هم باشد، با یک نقشه شیطانی یک حزب را درست کرده و اسمش را این گذاشته و حزب دیگر را درست کرده و اسمش را آن گذاشته. این حزب با آن حزب دشمن است و آن حزب با این حزب دشمن است. احزاب در بطن این جامعه درست کردهاند، جبهههای مختلف درست کردهاند، و این احزاب و جبهههای مختلف هم، اینطور نیست که آن کار خودش را بکند و راه خودش را برود به آن کار نداشته باشد؛ آن هم کار خودش را بکند به این کار [نداشته باشد]؛ نخیر، با هم مختلفند، با هم مخالفند.» امام همین ملاحظه را پس از انقلاب هم داشتند؛ چنانکه در تیر ماه ۱۳۵۸ گفتند: «در روزنامه دیدم تا حالا تقریباً یکصد گروه یا یکصد و پنجاه گروه اظهار وجود کردهاند، یعنی یکصد طایفه مشغول ایجاد اختلاف هستند! نتیجه این خواهد شد که اگر این یکصد طایفه، هر کدام توانستند یک عده زیادی دور خودشان جمع کنند، از آن طرف مرزها و از داخل و خارج بعد از اینکه دیدند این قوا از هم جدا شد، راه خودشان را باز ببینند برای اینکه یک کودتایی بکنند و با یک حملهای... مملکت را فلج کنند.»
مخالفت امام با حزب توده هم برخاسته از نفی احزاب بیگانه ساخته و آشنایی با سلیمان میرزا بنیانگذار حزب توده بود که همسفر ایشان در حج بود: «شما توجه داشته باشید به اینکه اینها را هدایت کنید. این جوانها بسیارشان گول خوردهاند؛ نمیدانند چه بکنند. اصلا آن "حزب توده" را من اولش را میدانم؛ ابتدای حزب توده را. آن کسی که حزب توده را ایجاد کرد همسفر مکه ما بود! میخواهم بگویم که قضیه تودهای نبود؛ تودهای آن وقت همان بود که از شوروی صادر میشد! این همسفر مکه ما بود. سلیمان میرزا؛ و یک آدم مقدسمابی بود و دو- سه نفر هم همراه خودش آورد. خودش اولاد نداشت لکن یک کسی را به اولادی قبول کرده بود و او راهم برداشته بود آورده بود مکه. خودش هم یک آدم نمازخوان! در آن شعرها، آن وقت که تکفیر سلیمان نمازی و کذا برایش گفته بود که این نماز میخواند، چرا تکفیرش میکنی؟! حزب توده به دست سلیمان میرزای نمازی و طاعتی و مکه برو ایجاد شد! این مستقیما از انگلیسها بود. حزب توده شوروی نبود؛ حزب توده انگلیسها بود! آن وقت انگلیسها اینجا [نفوذ] داشتند؛ حالا آمریکاییها هستند.»
مخالفت ایشان با احزاب دولت ساخته هم از یکسو به دلیل مصنوعی و تحمیلی بودن شکلگیری چنین احزابی بود و از سوی دیگر به علت نقدی که بر چرخه معکوس ایجاد حزب و تشکیل دولت داشتند؛ سویه نگاه ایشان به رابطه طبیعی و دموکراتیک دولت- حزب بود: «اگر حزب میخواهید درست کنید، خوب، یک حزبی قبل از اینکه دولت شما پیش بیاید، یک حزبی درست کنید؛ و بعد هم حزب در مجلس، به طور[ی] که باید بشود، به طوری که قوانین اساسی و قانون اساسی و سایر قوانین اقتضا میکند، نماینده درست کنند؛ و بعد هم آقای وزیر، نخستوزیر متکی به نمایندگانی که از حزب پیدا شد و از جمعیت و از خواسته مردم و اینها پیدا شد؛ بعد میشود یک دولت متکی به حزب.» از این رو احزابی چون "مردم" و "ایران نوین" را دولت ساخته میدانستند که با توجه به چگونگی شکل گیری آنها و پیوندی که با حاکمیت داشتند، با تعریف و شاخصههای احزاب رایج در دنیا بیگانه بودند: «بدبختیهایی که ما در مملکت خودمان داریم. دولتها میآیند و میروند؛ هر دولتی هم میآید، یک حزبی درست میکند... یکی "حزب مردم" درست میکند، یکی حزب چی درست میکند، یکی "حزب ایران نوین" درست میکند، یکی حزب چه. هی حزب درست میکنند، اصلاً در ایران حزب معنا ندارد؛ در هیچ جای دنیا؛ مگر آنهایی که مثل ایران هستند. مملکت یک حزبی اصلاً معنا ندارد، حزب زوری معنا ندارد... آنجاهایی که حزب هست، دولتها از حزب وجود پیدا میکنند نه اینکه اول دولت تشکیل بشود بعد حزب درست کند!... اینجا... اول دولت درست میشود... بعد که دولت تشکیل شد و سرنیزه دستش آمد، شروع میکند حزب درست میکند.»
اما برخورد امام با حزب دولت ساختهای چون رستاخیز که شاه گفته بود هر کس نمیخواهد عضو آن شود، گذرنامهاش را بردارد و از کشور خارج شود، حکایت دیگری داشت؛ برخورد از نوع نهی: «نظر به مخالفت این حزب با اسلام و مصالح ملت مسلمان ایران، شرکت در آن بر عموم ملت حرام و کمک به ظلم و استیصال مسلمین است و مخالفت با آن از روشنترین موارد نهی از منکر است... درباره این حزب - به اصطلاح – "رستاخیز ملی ایران" باید گفت این عمل - با این شکل تحمیلی - مخالف قانون اساسی و موازین بینالمللی است و در هیچ یک از کشورهای عالم نظیر ندارد. ایران تنها کشوری است که حزبی به امر "ملوکانه" تاسیس کرده... اجبار ملت به ورود در حزب نقض قانون اساسی است... علمای اعلام و سایر طبقات بدانند که تشکیل این حزب، مقدمه بدبختیهای بسیاری است که اثراتش بتدریج ظاهر میشود.» استدلال بنیانگذار انقلاب در مخالفت با حزب رستاخیز علاوه بر دولت ساخته بودن آن، بر پایه اجبار به عضویت مردم بود؛ البته این حزب ۴ سالی بیشتر (۵۷-۱۳۵۳) دوام نیاورد.
ده سال و دو حزب
پس از پیروزی انقلاب، خلا وجودی حزب متعلق به جریان روحانیت بیش از پیش احساس شد، هاشمی رفسنجانی نقل میکند: «ما مجبور شدیم که نهضت آزادی را به عنوان دولت بپذیریم. البته فقط کاری که امام کردند، به خاطر همان روحیهای که نسبت به حزب داشتند، گفتند مهندس بازرگان را من به عنوان شخص وی به اداره دولت میپذیرم و نه به عنوان حزب. حتی در شورای انقلاب هم افرادی که ایشان پذیرفتند و نصب کردند آنها را هم قید میکردند اگر کسانی وابستگی حزبی دارند جنبه حزبیشان را اینجا نباید تاثیر بدهند، به عنوان فرد اینجا هستند.» یکی از ضرورتهای تشکیل حزب جمهوری اسلامی از سوی موسسین آن، نبود حزبی بود که افکار طیف روحانی نزدیک به امام و هسته مرکزی انقلاب را نمایندگی و انسجامی بین آنها برقرار کند. با این حال امام در ابتدا مخالف شکلگیری این حزب بود و به شرط تائید آن تا زمان رضایت از عملکرد حزب با پیدایش و فعالیت آن موافقت کرد. بیانات امام در مقاطع مختلف- تا پیش از پیدایش اختلافات و چند دستگیها در درون حزب جمهوری اسلامی- نشاندهنده رضایت ایشان از این حزب بود: «کدام حزب را سراغ دارید که سران آن حزب مثل سران حزب جمهوری اسلامی باشد؟ البته من افراد را نمیشناسم، لکن سران را میشناسم و چیزی [را] که آنها تصدیق بکنند، ما هم تصدیق میکنیم. من نمیخواهم بگویم که در حزب جمهوری اسلامی، افرادی خودشان را وارد نکردهاند یا افرادی هم نیستند که اشتباهاتی داشته باشند یا تعمداتی، لکن - روی هم رفته را ما باید حساب بکنیم که - روی هم رفته، وقتی که حساب بکنیم، این حزب را با حزبهای دیگری، مثلا با حزب توده یا احزابی که در زمان محمد رضا بود، سران آنها [را] با سران اینها، افراد آنها [را] با افراد اینها، طرز عمل آنها [را] با طرز عمل اینها مقایسه بکنیم و انصاف داشته باشیم، میبینیم که این وجهه، وجهه انسانی و اسلامی است و آنها به حسب نوع، این طور نیستند.»
با این وجود با مشاهده اختلافات در حزب و بنابر قاعده تدریجیالحصول بودن آن، با تعطیلی این تشکل سیاسی موافقت کردند: «بعد این اختلافها هم انعکاسی یافت در روحیه امام، وقتی ایشان نگاه میکردند میدیدند حزب که اول مایه وحدت شده بود و نیروها را منسجم کرده بود، الان یک مرکزی شده برای اختلافات و دعواها. امام دیدند همان حرفی که قبلا میزدند حالا دارد خودش را نشان میدهد. یعنی شیی تدریجی الحصول در یک مقطعی کارآیی داشته و در یک مقطعی دیگر آن کارآیی را ندارد، بلکه مزاحمتهایی هم دارد پیدا میشود. بالاخره این اختلافات به درون دولت میکشید، به درون جنگ میکشید و گسترش مییافت. این بود که حالا امام هم دیگر تشخیصشان این شده بود که حزب دیگر کارآیی ندارد.»(هاشمی رفسنجانی) به گفته برخی اعضای حزب جمهوری اسلامی حتی امام یکی دو بار به آیتالله خامنهای و رفسنجانی پیام دادند که من نسبت به این حزب نگران هستم، لذا اعضا پس از بحث و بررسی به این نتیجه رسیدند که یا حزب منحل شود و یا در صورت بقا چگونه ماندن آن تعیین گردد. تا اینکه خبر انحلال حزب جمهوری اسلامی در ۶۶/۳/۱۲ توسط روزنامه جمهوری اسلامی ارگان مطبوعاتی این حزب به شرح ذیل اعلام شد: «امام امت با پیشنهاد حجج اسلام سیدعلی خامنهای و هاشمی رفسنجانی مبنی بر توقف کامل فعالیتهای حزب جمهوری اسلامی موافقت فرمودند.»
اگر در سال ۵۷ امام با تامل و طمانینه تاسیس حزب جمهوری اسلامی را تائید کردند، اما ده سالی پس از آن، بطور قاطع از انشعاب گروهی از اعضای جامعه روحانیت مبارز و تشکیل "مجمع روحانیون مبارز" حمایت کردند؛ چنانکه مجمع روحانیون مبارز در نامه ۲۵ فروردین ۱۳۶۷ آوردهاند، طی چندین مرحله برای تشکیل این تشکل سیاسی از امام کسب نظر شده و حتی از حاج سید احمد خمینی برای استمزاج دیدگاههای امام کمک خواسته بودند که هر بار نیز نظر رهبر انقلاب مثبت بوده است: «اما از آنجا که ممکن بود از این انشعاب و ایجاد تشکل و نظم جدید شائبه اختلاف و تفرقه به بعضی اذهان راه پیدا کند و برخی افراد ناآگاه آن را وسیلهای برای تبلیغ علیه وحدت که همواره مورد توصیه و تاکید آن حضرت بوده است قرار دهند، لازم دیدیم که موضوع را به استحضار حضرتعالی برسانیم تا چنانچه مصلحت ندانستید اقدامی صورت نپذیرد که از طریق برادر بزرگوار حجتالاسلام والمسلمین حاج سیداحمد آقا از موافقت و رضایت خاطر مبارک اطلاع حاصل نمودیم و سپس برای انعکاس این موافقت و رضایت در وسایل ارتباط جمعی مجددا کسب اجازه گردید که آن را نیز اجازه فرمودید و مطلب توسط رسانهها اعلام گردید. بار دیگر برای اطمینان بیشتر از رضایت حضرتعالی در مورد انتخابات دوره سوم مجلس شورای اسلامی کسب اجازه شد که نظر موافق نسبت به فعالیت این جمع در ضمن توصیه بر اینکه برای غیر تهران نامزد معرفی نکنید، عنایت فرمودید. پس از طی مراحلی که گذشت این جمع با نام "روحانیون مبارز تهران" اقدامات خود را آغاز کرد و نسبت به انتخابات نیز لیستی از نامزدهای تهران تهیه و به اطلاع مردم شریف تهران رسانید.»
امام در پاسخ به این نامه ضمن اعلام موافقت خود با شکلگیری مجمع روحانیون مبارز، این انشعاب را به منزله اختلاف ندانستند: «سیر قضیه به همین صورتی است که در نامه آوردهاید، انشعاب از تشکیلاتی برای اظهار عقیده مستقل و ایجاد تشکیلات جدید، به معنای اختلاف نیست. اختلاف در آن موقعی است که خدای ناکرده هرکس برای پیشبرد نظرات خود به دیگری پرخاش کند که بحمدالله، با شناختی که من از روحانیون دست اندرکار انقلاب دارم، چنین کاری صورت نخواهد گرفت. من به شما و همه کسانی که دلشان برای اسلام عزیز میتپد دعا میکنم، و توفیق آقایان را از خداوند متعال خواستارم.»
پیشنهاد تشکیل حزب مستضعفین
امام خمینی در آن هیاهوی احزاب پیش و پس از انقلاب، خواهان تشکیل حزب مستضعفین دنیا بود؛ حزبی با این تعاریف: «یک حزب به اسم حزب مستضعفین در تمام دنیا به وجود بیاید و در مقابل مستکبران و چپاولگران شرق و غرب قیام کنند و وعده اسلام را که حکومت مستضعفین بر مستکبرین است متحقق کنند. اکنون که نمونهای از پیوند مستضعفین در بلاد مسلمین تحقق پیدا کرد، این نمونه باید به یک سطح وسیعتری در تمام قشرهای انسانهای تاریخ تحقق پیدا کند. به اسم حزب مستضعفین که همان حزب الله است.» حزبی با این کارکردها: «من امیدوارم که یک حزب به اسم حزب مستضعفین در تمام دنیا به وجود بیاید، و همه مستضعفین با هم در این حزب شرکت کنند، و مشکلاتی که سر راه مستضعفین است از میان بردارند، و قیام در مقابل مستکبرین و چپاولگران شرق و غرب کنند و دیگر اجازه ندهند که مستکبرین بر مستضعفین عالم ظلم کنند، و ندای اسلام را و وعده اسلام را ـ که حکومت مستضعفین بر مستکبرین است و وراثت ارض برای مستضعفین است ـ متحقق کنند. تاکنون مستضعفین متفرق بودند، و با تفرقه، کاری انجام نمیگیرد... ما از جمیع مستضعفین عالم دعوت میکنیم که با هم در حزب مستضعفین وارد بشوند... و هر مسئلهای که در هر جا و در هر ملتی پیش میآید به وسیله حزب مستضعفین رفع بشود.»
با این حال تشکیل حزب مستضعفین نافی دیگر احزاب و به منزله نادیده گرفتن عملکرد احزاب قانونی در ایران نبود، که پیشنهاد تشکیل حزب فراگیر بینالمللی بود که چتر عضویتش آحاد مسلمین جهان را فرا میگرفت: «ما گفتیم حزبی به نام حزب مستضعفان در همه دنیا، معنایش این نبود که حزبهای صحیحی که در ایران است، نباشد. حزبهای منطقهای علیحده است و حزب تمام مناطق و تمام جاها، یک حزب دیگر است. اگر انشاءالله مسلمین موفق بشوند و یک همچو حزبی که حزب مستضعفین برای همه جاها یک همچو حزبی تاسیس کنند به نفع است لکن به معنای این نیست که در محلها و منطقهها حزب نباشد خیر در منطقهها احزاب هستند و آزاد هم هستند مادام که توطئه نباشد.»
منابع و مآخذ:
۱- صحیفه امام خمینی
۲- مجله یاد، ویژه نامه احزاب سیاسی ایران، گفتوگو با هاشمی رفسنجانی
۳- مجله حضور، زمستان ۱۳۸۵
۴- روزنامه کیهان؛ آرشیو سال ۱۳۵۸
نظر شما :