ده شب غافلگیری و آغاز- سیدمحمود حسینیزاد
شبهای گوته، اهمیت آن و دیدههایم
من هر ده شب را که نه، اما چند شبش را دیدم و تجربه کردم. تجربه از این نظر که در آن شرایط، چنین حرکتی واقعا تجربهای بود.
مهر ۱۳۵۶ شاید به اصطلاح تق کار سیاسی رژیم سابق در آمده بود، اما هنوز هیچ کس تصوری از آینده، آنطور که چند ماه بعد و سال بعدش شکل گرفت، نداشت. واقعا نداشت.
قبل از آنکه بگویم چه دیدم، باید به اهمیت آن شبها در تاریخ انقلاب اشاره کنم.
این شبها به نظرم از سه نظر اهمیت زیاد دارد:
۱ـ اصولا برپا شدن آن شبها. میبینیم که الان پس از سی و چند سال خودِ واقعه زنده و پیش چشم است. شاید باید به اینترنت و یادداشتها رجوع کنیم و ببینیم چه کسی سخنرانی کرده و چه کسی نه. چه کسی شعر خوانده و چه کسی نه.
من خودم وقتی به آن شبها فکر میکنم، شنیدن خبر پیش چشمم زنده میشود که «نه بابا! جدی؟» همراهش بود، انبوه باورنکردنی جمعیت در خیابانهای اطراف و در آن باغ را پیش چشم دارم و شور و شادیشان را. یادم هست که تریبون کجا بود و چطور در احاطه علاقهمندان. اما اینکه پشت تریبون مثلا سیمین دانشور بود یا بیضایی یا میرزازاده؟ اهمیت آن شبها یکی همین کل برپایی شبهاست.
۲ـ اهمیت دوم این شبها در زمان برپایی آنهاست. در مهر ۵۶ سنگ دگرگونی شرایط سیاسی و مخالفت با دم و دستگاه شاه شروع به غلتیدن کرده بود. اما هنوز مخالفها خیابانی و جمعی نشده بود. آن ده شب از این نظر اهمیت دارد. یعنی از نظر شروع و شکلگیری اجتماعات مخالف رژیم.
۳ـ اهمیت بعدی در جنس روشنفکری - فرهنگی آن حرکت است. یک حرکت غافلگیرکننده در ابتدای جنبشی که به یکی از بزرگترین انقلابها انجامید. حرکتی فرهنگی و روشنفکری که صد حیف در خیل عظیم تودهها که به تدریج در خیابانها شکل گرفت، دیگر تکرار نشد. حرکتی روشنفکری به عنوان طلایهدار؟
اینها اهمیت آن شبهاست.
دیدهها؟
خیلی شلوغ بود. اما شلوغی با نظم. با وجودی که محل برگزاری به هر حال برای مناسبات شهری آن روزگار دور از مرکز شهر بود، با وجودی که تهران یک چندم جمعیت فعلی و اتومبیلهای فعلی را داشت. اما ترافیک جمعیت و ترافیک اتومبیل زیاد. تب و تابی انقلابی و فرهنگی و ادبی. همه با هم.
آن چهار ـ پنج شبی که من دیدم، خب از همه سخنرانها و شعرخوانها استقبال خیلی زیاد میشد. کف و هورا و غیره. بحثهای گروهی. سیمین دانشور یادم است که مورد استقبال زیاد قرار گرفت و بیضایی و هزارخانی. شمس آلاحمد را یادم است.
اما نمیدانم چرا از همه بیشتر شعرخوانی نعمت میرزازاده (م. آزرم) در ذهنم مانده. انفجار دست و هورای جمعیت. یعنی میدانم چرا. به هر حال آن شبها بیشتر از اینکه شبهای شعر و سخنرانی باشد، شبهای حرکتی بود برای آیندهای دیگر. شروع شور انقلابی مردمی که کاش درکش میکردیم. پس الان و بعد از چند سال درک میکنم که چرا با وجود سخنرانیهای واقعا خوب و بعضا تاریخی، حاضران، با آن تعداد انبوه، از خود بیخود شدند و هوارها زدند وقتی م. آزرم از تختی گفت و سحوری.
* محمود حسینیزاد (متولد ۱۳۲۵)، نویسنده و مترجم، استاد زبان آلمانی دانشگاههای ایران و نویسنده نمایشنامههایی چون«نهاده سرغریبانه به دیوار» (۱۳۵۵) و «تگرگ آمد امسال برسان مرگ» (۱۳۵۶) و نیز مترجم آثار ارکستر زنان آشویتز (آرتور میلر)، تک پردهایها (برتولت برشت) و حمایت از هیچ (هارتموت لانگه) است.
نظر شما :