فرقانی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: هرگاه کیهان با مردم بود تیراژ آن رشد میکرد
معصومه ستوده
***
با توجه به سابقه حضور طولانی شما از حدود سال ۵۱ تا ۷۵ در روزنامه کیهان و تجربه فرازهای تاریخی مهم ایران معاصر، فکر میکنید که کدام یک از تیمهایی که با آنها کار کردید بیشتر به اصول حرفهای روزنامهنگاری پایبند بودند؟
من در دورانی که ایران جزیره ثبات و آرامش تلقی میشد یعنی نیمه اول دهه ۵۰، وارد کیهان شدم. در دوران مبارزات مردمی و پیروزی انقلاب، شروع جنگ و روزنامهنگاری جنگ در کیهان حضور داشتم. به این نکته توجه کنید که هر دورانی اقتضائات خاص خود را داشته و با توجه به شرایط همان زمان، باید این مساله را مورد ارزیابی قرار داد. در بحبوحه پیروزی انقلاب و شروع جنگ الزام چندانی وجود ندارد که به اصول روزنامهنگاری حرفهای پایبند باشید، زیرا هدفهای مهمتری وجود دارد. هر قضاوتی باید متکی بر مقتضیات زمانی باشد. من در پایاننامه کارشناسی ارشدم، کیهان را در چهار دوره سالهای ۴۲، ۵۲، ۶۲، ۷۲ مورد بررسی قرار دادم و سیر تحولات روزنامهنگاری ایران را به تصویر کشیدم. اوایل نیمه اول دهه ۵۰ را میتوان اوج فعالیت حرفهای روزنامهنگاری در کیهان دانست.
مهمترین علت این اتفاق چه بود؟
در آن دوران دانشجویان زیادی که از دانشگاه فارغالتحصیل شده بودند وارد کیهان شدند. این فارغالتحصیلان روحی تازه به کیهان دمیدند و فضای این روزنامه را تازه کردند. امیر طاهری، سردبیر کیهان فردی به تمام معنا حرفهای محسوب میشد. طاهری در سال ۵۲ جانشین دکتر سمسار در سردبیری کیهان شد و فضای بیشتری را به نیروهای جوان داد. همین مشخصه هم، عاملی برای همراهی کیهان در سال ۵۷ با انقلاب شد. کیهان در آن مقطع زمانی از محبوبیت فوقالعادهای در بین مردم برخوردار بود. آن روزی که امام وارد ایران شد مردم جیپ کیهان را از روی زمین بلند میکردند تا ما بتوانیم راحتتر به وظایف خود عمل کنیم.
شما گزارش ورود امام به کشور را نوشتید؟
بله آن گزارش را من نوشتم. چند نفر در آن روز به من کمک کردند و کاغذها را شماره صفحه میزدند تا من بتوانم گزارش سخنان امام در بهشتزهرا را بنویسم و این گزارش را به روزنامه بدهم تا چاپ سوم روزنامه بتواند این گزارش را با تیتر «توی دهان این دولت میزنم» منتشر کند.
علت این رویکرد را در چه میدانید؟
امیر طاهری فردی خوش قلم و با ذوق بود که خوب مینوشت. طاهری سردبیری بود که ما چیزهای زیادی از او آموختیم. ایشان از طریق هویدا وارد روزنامه شد اما فرد بسیار توانمندی بود و یک تنه میتوانست روزنامه را مدیریت کند. من خاطرهای از ایشان دارم که مرتب سر کلاسهایم به آن اشاره میکنم زیرا این مساله بعد از انقلاب به فراموشی سپرده شد. من در سال ۵۴ بعد از نوشتن گزارش و تحویل آن به حروفچینی برای چاپ در صفحه پنج یعنی صفحه اول رویی، در حال مطالعه روزنامههای آن روز بودم تا سوژهای برای گزارشم پیدا کنم. آقای محمود مختاریان که معاون سرویس فنی کیهان بود به من گفت که آقای طاهری با شما کار دارد. من پیش آقای طاهری رفتم که میزش کنار تحریریه قرار داشت. به آقای طاهری گفتم: «شما با من کاری داشتید؟» آقای طاهری به من گفت: «میبینم که بیکار نشستید.» این سخن آقای طاهری به من برخورد و من با تلخی گفتم: «من گزارشم را نوشتم و تحویل دادم. الان هم در حال استراحت هستم و روزنامه میخوانم.» آقای طاهری به من گفت: «ناراحت نشو من میگویم که چرا اینجا نشستید بیرون برو.» من گفتم: «کجا بروم؟» آقای طاهری گفت: «هر جا که دوست داری برو، برو تئاتر و سینما تا مردم را ببینی و بفهمی در میدان توپخانه و لالهزار چه خبر است؟ روزنامهنگار که نباید پشت میزش بنشیند، روزنامهنگار فقط باید وقتی پشت میزش بنشیند که بخواهد چیزی بنویسد.» آقای طاهری به من گفت: «منظورم این است که با مردم بیشتر آشنا شوی وگرنه هدف من این نیست که بخواهم تو را سین- جیم کنم که چرا اینجا نشستهای؟» این درسی برای من شد که همیشه آن را مد نظر قرار دادهام. متاسفانه این سنت بعد از انقلاب از بین رفت. البته در حال حاضر که شرایط خیلی بدتر شده با ظهور اینترنت، همه خبرنگاران پشتمیزنشین شدهاند. خبرنگاران در حال حاضر تنها کارشان بررسی سایتهای خبری و کپی کردن اخبار و نوشتن گزارش بر همین اساس است. اما آن زمان ما نه ساعت کار مشخصی داشتیم و نه شروع و نه پایان کار. هیچ چیز مشخص نبود. در آن دوران ما اضافه کار هم نداشتیم و گرفتن مرخصی با هزاران دردسر انجام میشد. این مساله پذیرفته شده بود که تا هر زمانی که کار هست باید حضور داشته باشید و زمانی که کار نیست میتوانید بروید. گاهی ما از ساعت ۷ صبح سر کار بودیم و تازه ۸ و ۹ شب که کار تمام میشد، روزنامه را ترک میکردیم. ما در آن زمان واقعا روزنامهنگار بودیم نه کارمند روزنامه. بعد از انقلاب زمان ورود و خروج و زدن ساعت و... باب شد که خبرنگار بابت کار اضافی، اضافه کار میگرفت. این مساله موجب شد که خبرنگاران به دنبال پر کردن ساعت کار باشند تا اینکه رسالتی که موظف به انجام آن هستند را به سرانجام برسانند.
بعد از رفتن امیر طاهری این حرفهایگری تضعیف شد؟
سال ۵۶ امیر طاهری، سردبیر کل نشریات کیهان شد و دخالتی در روزنامه نداشت. از سال ۵۶ نیز بحث شورای سردبیری پیش آمد و بعد رحمان هاتفی به کیهان آمد که این دوره را میتوان دوره حرفهایگرایی توام با کار ایدئولوژیک دانست. در آن دوره هم کار سیاسی انجام میشد زیرا برخی از عوامل حزب توده و چپها در روزنامه حضور داشتند.
چپهای مارکسیست چگونه توانسته بودند در روزنامه کیهان نفوذ کنند در حالی که مخالف شرایط موجود سیاسی بودند؟
این ویژگی دستاورد مدیریت مصباحزاده بود. نمیدانم آیا این کار به دلیل عقاید شخصی صورت گرفته بود یا اینکه در این مورد هماهنگ عمل میکرد. تحریریه کیهان در نیمه اول دهه ۵۰ در واقع ملغمهای بود از گرایشهای سیاسی و چریک فدایی و تودهای و مجاهد خلق و نیروهای مسلمان را در خود جای داده بود. در روزنامه حتی افرادی وجود داشتند که تحت تعقیب بودند. در این روزنامه فردی همچون خسرو گلسرخی وجود داشت که در نهایت اعدام شد. شما در این روزنامه حتی میتوانید افرادی را ببینید که بسیار به سلطنت وفادار بودند.
مهمترین ویژگی مدیریت مصباحزاده چه بود؟
یکی از ویژگیهای مدیریت مصباحزاده به عنوان سناتور مجلس سنا و استاد دانشگاه تهران و نفر اول کیهان این بود که هیچ وقت نیروهایی که قابلیت داشتند را از دست نمیداد. ممکن بود که این افراد را تحت کنترل داشته باشد اما همچنان آنها را نگه میداشت. مصباحزاده گاهی به این افراد میدان نمیداد اما همچنان رابطه کیهان را با این افراد حفظ میکرد. ویژگی دوم مصباحزاده این بود که بسیاری از افرادی که برای وی کار میکردند و از کار افتاده، پیر و فرتوت بودند و خانهنشین میشدند را حفظ میکرد و حقوق این افراد را قطع نمیکرد. ممنوعالقلمهای بسیاری بودند که ماهها به تحریریه میآمدند اما حق نداشتند دست به قلم ببرند اما با این وجود حقوق خود را دریافت میکردند. خسرو شاهانی، طنزنویس که سالها در کیهان قلم میزد و بعد از پیر شدن، خانهنشین شد و سالی یکی دو بار بیشتر به کیهان مطلب نمیداد حقوق خود را دریافت کرد. مدیریت مصباحزاده را نمیدانم باید چه اسمی برای وی انتخاب کنم اما در واقع مدیریتی خاص بود. این آدم را کراواتزده میدیدید که در بین کارگران چاپخانه حضور پیدا میکرد یا ناگهان ساعت ۹ شب وارد تحریریه میشد. اگر کسی کار برجستهای میکرد دو تا سه سکه طلا کف دستش میگذاشت و میرفت. اما در عین حال با افرادی مانند ما که مغضوب بودیم رفتار خوبی داشت و به هیچ وجه ما را طرد نمیکرد. من به هیچ وجه قصد تعریف از مصباحزاده را ندارم زیرا رابطه شخصی من با وی خوب نبود.
مصداقی در این مورد میتوانید ذکر کنید؟
من به خاطر دارم که در سال ۵۳ یا ۵۴ راجع به مدیریت فامیلی مطلبی نوشتم و در آن مطلب انتقاد کرده بودم که یک فرد مدیر چرا باید تمام خانواده خود را به مجموعه مدیریتی بیاورد؟ این گزارش در حالی منتشر شد که دو تا از پسران مصباحزاده در روزنامه بودند. یک روز مصباحزاده وارد کیهان شد، من را صدا کرد و گفت: «منظورت از مدیریت فامیلی چیست که در گزارش نوشتی؟» من گفتم: «منظورم همان چیزی است که در گزارش نوشتم.» مصباحزاده گفت: «شما مگر سوژههای گزارشتان را از مسائل روز نمیگیرید. من گفتم ما همیشه گزارشمان را از خبر میگیریم، چه اشکالی دارد که یک بار گزارش ما خبر شود! این سخن، حرف بسیار تندی بود که یک جوان بیست و چند ساله به صاحب موسسه کیهان میزد.»
در آستانه انقلاب و در جریان اعتراضات مردمی مدیریت مصباحزاده چگونه بود؟
این ساختار مدیریت واقعا نیازمند مطالعه بیشتر است. زمانی که سرهنگ حکومت نظامی در شهریور ۵۷ وارد تحریریه شد تا بر کار چاپ روزنامه نظارت کند و در صورت لزوم مطالب را سانسور کند، پچ پچ در بین جوانان تحریریه در گرفت و تصمیم گرفتیم که همه بلند شویم و اعتراض کنیم و اجازه ندهیم که روزنامه تحت سانسور چاپ شود. همه قیام کردیم، کم کم سایر همکاران به ما پیوستند و تحریریه پر از آدم شد و جلوی اتاقی که این افسر نشسته بود جمع شدیم و این افسر را هو کردیم و از او خواستیم که روزنامه را ترک کند. وقتی مصباحزاده متوجه شد که تحریریه دست از کار کشیده است، وارد روزنامه شد تا تحریریه را دعوت به آرامش و بازگشت به کار کند. همان زمان بچهها جمع شدند و به مصباحزاده گفتند که شما نباید اجازه بدهید که روزنامه با این خفت منتشر شود، بنابراین ما به سر کار بر نمیگردیم. مصباحزاده گفت: «من تماس گرفته و صحبت کردم و موضوع حل میشود بنابراین جای نگرانی نیست خواهش میکنم که سر کارتان بر گردید.» زمانی که مصباحزاده این جمله را گفت جمع تحریریه او را نیز هو کردند. مصباحزاده هیچ عکسالعملی نشان نداد و گفت: «شما هر کاری میخواهید انجام بدهید.» چند هفته بعد مصباحزاده از ایران خارج شد. روزنامه کیهان چند روز منتشر نشد و در نهایت یک پیماننامه بین سندیکای نویسندگان و روزنامهنگاران با دولت شریف امامی امضا شد. در این اعتراض روزنامهنگاران اطلاعات و آیندگان نیز ما را همراهی کردند، بدین ترتیب دولت مکلف شد تا در کار مطبوعات دخالت نکند.
مصباحزاده برای نهادینه کردن اصول حرفهای روزنامهنگاری تمهیداتی هم اندیشیده بود؟
مصباحزاده همیشه راننده داشت، گاهی که تا دیر وقت در روزنامه میماند راننده خود را مرخص میکرد و در این زمان اگر جیپهای معمولی که خبرنگاران را سر صحنه خبری میبردند حضور نداشتند، امکان نداشت که مصباحزاده از جیپ کشیک حوادث استفاده کند، زیرا معتقد بود که این جیپ باید در روزنامه باشد چون امکان دارد که هر لحظه اتفاقی بیافتد. این مساله نشان میداد که مصباحزاده تا چه حد دید و شم خبری دارد هر چند خبرنگار نبود. شما نباید این مساله را حمل بر تعریف من کنید اما لازم است که این مسائل بازگو شود تا شاید الگویی برای مدیریت امروز شود. من به خاطر دارم که در سال ۵۵ در جاده هراز بهمن آمد و تعداد زیادی آدم و ماشین زیر بهمن مانده بودند. روزنامه کیهان همیشه یک کشیک حوادث شامل یک خبرنگار، عکاس و یک جیپ در اختیار داشت. این کشیک بیست و چهار ساعته حتی در ایام تعطیل در روزنامه حضور داشت. در زمان وقوع حادثه به معاون سردبیر که فریدون گیلانی بود خبر میدهند که بهمن آمده است. وی ساعت دو صبح به روزنامه میرود و خبرنگار و عکاس را به همراه خود به جاده هراز میبرد. وقتی سر صحنه بهمن میرسند عکس گرفته و مصاحبه میکنند و ساعت ۸ صبح بر میگردند. آن روز کیهان، تنها روزنامهای بود که در این مورد گزارش اختصاصی داشت و این اتفاقات برای روزنامه مهم است زیرا این رویدادها باعث میشود که روزنامهای بتواند خود را چند پله بالا بکشد. شب مصباحزاده به تحریریه آمد و پرسید که چه کسی امروز به هراز رفت و گزارش تهیه کرد؟ گیلانی بلند شد و گفت: «من بودم و شروع به توضیح دادن کرد. در حین تشریح ماجرا، مصباحزاده دستش را از جیب کتش در آورد و گذاشت کف دست خبرنگار.» وقتی مصباحزاده رفت خبرنگار مشتش را باز کرد و دید که پر از سکه است. تصور میکنم ۱۲ سکه طلا به خبرنگار داد که پول زیادی محسوب میشد گرچه قیمت سکه طلا پایین بود اما نسبت به پول آن زمان رقم زیادی محسوب میشد. این اقدامات همه را متحول میکرد تا به کارشان بچسبند و مسوولیتشناس باشند.
روزنامه کیهان در شهریور ۵۷ در حالی که حکومت نظامی هنوز قدرت داشت عکس امام خمینی را چاپ کرد. چطور روزنامه جرات کرد این کار را انجام دهد؟
خب این هم چشمهای از کار رحمان هاتفی بود. به بهانه سخنان شریف امامی که گفت در حال مذاکره برای بازگشت آیتالله خمینی هستیم این عکس را در صفحه اول چاپ کرد. آن زمان عکس امام حتی در آرشیو کیهان وجود نداشت و یکی از همکاران این عکس را از منزل آورد. جمعیت مردمی روبروی کیهان تجمع کرد و ماشینهای چاپ با تمام توان کار میکردند. تیراژ کیهان به بالای یک میلیون و ۲۰۰ هزار رسید و در روزهای بعد تیراژ متوسط کیهان روی ۶۰۰ تا ۷۰۰ هزار تا باقی ماند زیرا کیهان به گونهای به وقایع انقلاب نگاه میکرد که موجب شده بود تا محبوبیتاش افزایش یابد.
بعد از انتشار عکس امام، برخوردی صورت نگرفت؟
بعد از اینکه عکس امام منتشر شد، هاتفی چند روز قایم شد تا آبها از آسیاب بیافتد. همچنان که در همان زمان تعدادی از روزنامهنگاران بازداشت شدند.
در آن زمان رقابتی بین شما و روزنامه آیندگان وجود داشت؟
روزنامه آیندگان روزنامه صبح بود و از اعتبار کافی برخوردار نبود. آن زمان، روزنامه عصر بودن یک ویژگی مثبت محسوب میشد، به همین دلیل بین اطلاعات و کیهان رقابت شدیدی وجود داشت. به همین دلیل کیهان دو نفر را مامور کرده بود که به محض انتشار روزنامه اطلاعات، این روزنامه را به دقت مطالعه کنند تا مشخص شود که کیهان چه خبرهایی را خورده است و این موضوع را در قالب یک گزارش به مصباحزاده میدادند، تا با خبرنگاری که خبر را خورده بود برخورد شود و خبرنگاری که تیتر یک به کیهان میداد که اطلاعات آن را نداشت همان روز پاداش میگرفت. همان زمان خبرنگاران گاهی ۱۰۰۰ تومان پاداش میگرفتند در حالی که دستمزدها به ۳۰۰ تومان میرسید. این رقابت همیشه وجود داشت. اصل این بود که خبری خورده نشود. یک روز آقای امیر طاهری من را صدا زد و گفت فردا به این آدرس میروید و با آقای فضلالله رضا که با ناسا همکاری میکند، مصاحبه میکنید. فردا من متوجه شدم که خبرنگار اطلاعات هم دنبال این آدرس میگردد و به اتفاق پیش ایشان رفتیم. اما آقای رضا یک سری کلیات را مطرح کرد که جنبه خبری نداشت. همان زمان ما تصمیم گرفتیم که هیچ گزارشی به روزنامه ندهیم. فردای آن روز آقای طاهری از من سوال کرد که نتیجه چی شد، من گفتم جنبه خبری نداشت و ما این قرار را گذاشتیم. آقای طاهری گفت مطمئن هستی و من گفتم بله. فردا که روزنامه اطلاعات چاپ شد گزارشی مفصل تحت عنوان «ده سال دیگر وعده من و شما در فضا» به چاپ رسید. من از این مساله بیخبر بودم که آقای امیر طاهری گزارش را به من نشان داد و من گفتم: «ما قرار گذاشتیم و در حق من نامردی شده است.» من از این موضوع درس گرفتم که نباید در کار حرفهای هیچ وقت قول و قرار گذاشت.
آیا مقاله رشیدی مطلق که در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید و جرقه انقلاب توسط آن زده شد به روزنامه کیهان هم داده شده بود؟
من از هاتفی شنیدم که این مقاله به ما هم داده شد، اما ما آن را چاپ نکردیم. من بر این باورم که حاکمیت به خاطر تفکیکی که بین اطلاعات و کیهان قائل بود، هیچ گاه این مقاله را به روزنامه کیهان نمیداد.
بعد از انقلاب روزنامه کیهان چه تحولاتی را تجربه کرد؟
انجمن اسلامی اصرار به تصفیه داشت اما تحریریه زیر بار نرفت تا اینکه از ورود ۲۰ تا ۳۰ نفر از اعضای تحریریه جلوی در ساختمان جلوگیری شد. در اعتراض به این رفتار، تحریریه تصمیم گرفت تا مدتی روزنامه را منتشر نکند که اعتصاب دو ماهه تحریریه را به دنبال داشت. البته افرادی که از ورود آنها جلوگیری شده بود، دیگر برنگشتند. رحمان هاتفی و اعضای شورای سردبیری از روزنامه رفتند. افراد جوانتری مانند من و فریدون صدیقی و غلامرضا موسوی و منصور سعدی در کیهان باقی ماندند. آن زمان ما نقش پیشکسوت را پیدا کردیم. بعد از گذشت دو ماه که روزنامه با تیراژ پایین و محتوای ضعیف منتشر میشد، افراد تازهای وارد تحریریه شدند. در این میان بسیاری ادعای مالکیت کیهان را کردند که به هیچ وجه مشخص نشد که واقعیت قضیه چیست. بعد از مدتی روزنامه مصادره شد و زیر نظر بنیاد مستضعفان فعالیت میکرد. مرتب نمایندگان مالی برای کیهان انتخاب میشدند که همدیگر را متهم میکردند. در دورهای، اسدالله مبشری به عنوان نماینده امام انتخاب شد که آن هم نزدیک به یک ماه در این مقام باقی ماند. مدتی ابراهیم یزدی منصوب شد، همان زمانی که آقای دعایی در روزنامه اطلاعات منصوب شد. بعد داماد ابراهیم یزدی که شهریار روحانی نام داشت به عنوان نماینده انتخاب شد. این نمایندگان هر کدام مدیریت خاص خود را داشتند. بعد آقای خاتمی رییس شد و تا دو سال بعد از درگذشت امام خمینی هم مدیریت کیهان را برعهده داشت. در نهایت مهدی نصیری و حسین شریعتمداری مدیریت کیهان را برعهده گرفتند.
همان گونه که شما در پایاننامه خودتان اشاره کردید اولین بار در اردیبهشت سال ۱۳۴۰، کیهان تیراژ ۱۲۰ هزارتایی خود را اعلام کرد. در دوره انقلاب نیز این روزنامه تیراژ یک میلیونی را تجربه کرد. فکر میکنید دلیل افت تیراژ این روزهای کیهان چیست؟
دلایل زیادی دارد. بالاخره کیهان در همان زمان گرچه وابستگی به رأس داشت اما در بدنه مردمی بود و میخواست ژست اپوزیسیون را بگیرد. وجه انتقادی کیهان همواره وجود داشت و شاه نیز این مساله را به رسمیت شناخته بود، در حالی که اطلاعات به عنوان رقیب کیهان این ژست را نداشت. از اواسط دهه ۱۳۴۰ کیهان توانسته بود گوی سبقت را از اطلاعات در تیراژ برباید. اختلاف تیراژ در بحبوحه اعتراضات مردمی به اوج خود رسیده بود. در شهریور ۵۷ کیهان عکس امام را در یک شماره فوقالعاده به چاپ رساند. در یک تک برگ عکس امام خمینی با تیتر «مذاکره برای بازگشت آیتالله خمینی» برای اولین بار منتشر شد. در یک دورهای مثل اوایل دهه ۶۰ کیهان به دلیل گرانی و کمیاب بودن کاغذ، مجبور به کاهش تیراژ شد. در همان زمان به یاد دارم که با وجود وجههای که داشتم توانستم سهمیهای برای اساتید دانشگاه بگیرم، در همان زمان روزنامهفروشی که از قبل از انقلاب اینجا روزنامه میفروخت به جای کیهان به اساتید اطلاعات میفروخت. من وقتی این خبر را از نگهبانی دریافت کردم به روزنامهفروش اعتراض کردم و گفتم: «میگویم که سهمیهات را قطع کنند» که روزنامهفروش گفت: «تو رو خدا این نون دونی من را قطع نکن. من دختر دمبخت دارم و میخواهم برای او جهیزیه بخرم. من کیهان را میتوانم تا چندین برابر قیمت بفروشم» که در نهایت من گفتم: «بیانصاف لااقل چند تا برای اساتید دانشگاه نگهدار.» در مورد تیراژ عوامل مهمی موثر است، باید به این نکته توجه کرد که مخاطب چقدر بازتاب نیازهای خود را در روزنامه میبیند همچنان که تیراژ کیهان در انقلاب به یک میلیون رسید و در حد ۶۰۰ تا ۷۰۰ هزار تا تثبیت شد. اما وقتی این ارتباط از بین رفت تیراژ کیهان افت شدیدی کرد. به طور کلی هر گاه کیهان با مردم باشد تیراژ آن رشد میکند.
نظر شما :