گفت‌وگوی تاریخ ایرانی با سهراب یزدانی: تقی‌زاده نماینده اجتماعیون عامیون نبود

استاد تاریخ دانشگاه تربیت معلم و نویسنده کتاب «اجتماعیون عامیون»
۱۱ مهر ۱۳۹۱ | ۱۸:۰۵ کد : ۷۵۶۱ معمای تقی‌زاده
تقی‌زاده در جایی گفته تا زمان مشروطیت هشتاد درصد تفکرش متأثر از ملکم‌خان بود...تقی‌زاده نه در دوره مشروطه نه پس از آن، هیچ‌گاه آرمان‌های سوسیالیستی را نپذیرفت...تقی‌زاده در زمان قتل بهبهانی، از اندیشه‌ها و رفتارهای انقلابی دوره گذشته کناره می‌گرفت...تقی‌زاده از کشتن بهبهانی سودی نمی‌برد...فعالیت اجتماعیون عامیون بر مشروطیت ایران تأثیر منفی نداشت و آن را از مسیری که طی می‌کرد، به بیراهه نبرد...در عصر انقلاب مشروطه سازمانی به راستی انقلابی و بانفوذ سر بر نیاورد که به بسیج توده‌های مردم بپردازد.
گفت‌وگوی تاریخ ایرانی با سهراب یزدانی: تقی‌زاده نماینده اجتماعیون عامیون نبود
تاریخ ایرانی: سهراب یزدانی دکتری جامعه‌شناسی سیاسی‌ خود را از دانشگاه کیل انگلستان دریافت کرده است. او در حال حاضر دانشیار دانشگاه خوارزمی (تربیت معلم) است و به پژوهش و تألیف در حوزه‌های جامعه‌شناسی و سیاست می‌پردازد. کتاب «اجتماعیون عامیون» جدید‌ترین تالیف او تلاشی است جدی برای واکاوی جریان فکری- سیاسی یکی از تاثیرگذار‌ترین گروه‌های سیاسی در دوران انقلاب مشروطیت. یزدانی در پاسخ به سوالات «تاریخ ایرانی» نقش سید حسن تقی‌زاده را در اجتماعیون عامیون و حزب دموکرات تشریح کرده است.

 

***

 

باور رایج آن است که فرقه اجتماعیون عامیون و بعد‌ها حزب دموکرات در دوران انقلاب مشروطه به نوعی مطالبات سوسیالیستی را نمایندگی می‌کردند. با توجه به اینکه سید حسن تقی‌زاده در مجالس اول و دوم نماینده این جریان فکری- سیاسی شناخته می‌شد، می‌خواهیم بدانیم آشنایی این جریان و همچنین خود تقی‌زاده با اندیشه‌های چپ تا چه میزان بود و آیا تقی‌زاده در دو دوره مجلس توانست مطالبات این جریان فکری- سیاسی را نمایندگی و طرح کند؟

 

فرقۀ اجتماعیون عامیون در اوایل جنبش مشروطه‌خواهی تشکیل شد و همزمان با اولین دوره مجلس شورای ملی فعالیت‌اش اوج گرفت. حزب دموکرات در گرماگرم انتخابات مجلس دوم پایه‌گذاری شد و تا چند سال با افت و خیز به فعالیت‌اش ادامه داد و سرانجام پس از جنگ اول جهانی از بین رفت. چند تن از پایه‌گذاران حزب دموکرات از اعضای پیشین فرقه اجتماعیون بودند، اما همه اجتماعیون از تشکیل حزب دموکرات پشتیبانی نمی‌کردند. چند نفر از آن‌ها به احزابی مانند اعتدالیون و اتفاق و ترقی پیوستند که مخالف و گاه دشمن حزب دموکرات بودند. مرکز فرقه اجتماعیون در قفقاز هم دل خوشی از دموکرات‌ها نداشت. بنابراین، بین این دو فرقه سیاسی باید تفاوت گذاشت. درباره اندیشه سوسیالیستی این دو جریان هم باید با احتیاط سخن بگوییم. در هر دو حزب کسانی بودند که اندیشه سوسیالیستی داشتند. کسانی هم بودند که تفکر و اعتقاد سیاسی‌شان به گونۀ دیگر بود، از معتقدان به لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی گرفته تا پیروان اندیشه سوسیالیستی در هر دو فرقه دیده می‌شدند.

 

موضوع دیگر تأکید بر مقام و موقعیت - یا به اصطلاح «نقش» - محوری تقی‌زاده در میان اجتماعیون و دموکرات‌ها است. تقی‌زاده، بی‌تردید، جایگاه برجسته‌ای در هر دو فرقه داشت. در میان نمایندگان مجلس – به خصوص مجلس اول – چهره‌ای شاخص و سخنگویی برجسته بود. گروه‌هایی از مشروطه‌خواهان هم با تحسین به او می‌نگریستند و در مواردی از او راهنمایی می‌خواستند. با همۀ این‌ها، و البته این اعتقاد من است، نمی‌توانیم او را «نماینده» آن دو سازمان سیاسی بدانیم. به اجتماعیون تهران بنگریم. دو عضو این گروه، ملک‌المتکلمین و سید جمال واعظ نیز سخنران‌هایی چیره‌دست بودند. به خصوص سید جمال در سخن گفتن با مردم معمولی موفق بود. گفته‌های این دو واعظ بیش از سخنرانی‌های تقی‌زاده در مجلس، برد اجتماعی داشت و به بسیج و هدایت مشروطه‌خواهان کمک می‌کرد. از نظر فعالیت تشکیلاتی و سازمان‌دهی حزبی، حیدرخان عمواوغلی از تقی‌زاده ورزیده‌تر بود. در دوره مجلس دوم، نسبت به مجلس گذشته، از تأثیر تقی‌زاده کاسته شد. او از نظر فکری تحت‌الشعاع کسانی مانند محمد امین رسول‌زاده قرار گرفت. این را می‌دانیم که تقی‌زاده در همین سال‌ها به ناچار از مجلس مرخصی گرفت و به تبریز رفت. سرانجام هم رهسپار عثمانی و سپس اروپا شد. اما حزب دموکرات، با وجود از دست دادن او، ضربه چندانی ندید و به کارش ادامه داد. حتی در داخل مجلس نبود تقی‌زاده چندان محسوس نشد. سلیمان میرزا به رهبری گروه پارلمانی دموکرات‌ها رسید و در اجرای وظیفه‌اش کوتاهی نشان نداد. در سال‌های بعد دامنه فعالیت دموکرات‌ها بیشتر از گذشته شد. نتیجه‌ای که می‌خواهم بگیرم این است که تقی‌زاده را در چارچوب واقعی تاریخی و در حد خودش ببینیم، نه کمتر، نه بیشتر.

 

درباره آشنایی اجتماعیون و دموکرات‌ها با اندیشه‌های چپ هم درست این است که آن‌ها را جدا از یکدیگر بررسی کنیم. آشنایی اجتماعیون با اندیشه‌های چپ – یا سوسیالیسم – اندک بود و عمق چندانی نداشت. آن‌ها سازمانی عملگرا تشکیل دادند و خود را درگیر مسائل نظری نکردند. برخلاف آنچه از اعضای هر حزب سیاسی می‌توان انتظار داشت، اندیشه اجتماعیون بدون هماهنگی و یکپارچگی کلی بود. اگر به شعبه اجتماعیون تهران نگاه کنیم، در آن هم امثال حکیم‌الملک و حسین‌قلی خان نواب را می‌بینیم که بیش از مشروطیتی لیبرال نمی‌خواستند، هم حیدرخان را می‌بینیم که در محیط قفقاز با اندیشه‌ها و جنبش سوسیالیستی آشنا شده بود. اما او شخصیتی اهل قلم نبود و در زمینه پخش اندیشه سوسیالیستی کاری انجام نداد. از سوی دیگر، علی‌اکبر دهخدا، که او هم عضو اجتماعیون تهران بود، مقاله‌ای مفصل درباره لزوم تقسیم زمین میان دهقانان نوشت که در هفته‌نامه «صوراسرافیل» منتشر شد، و این مقاله رنگ سوسیالیستی داشت. احتمال می‌دهیم که آشنایی دهخدا با اندیشه سوسیالیستی بیش از این‌ها بوده باشد. اما متأسفانه او، به دلایل گوناگون، نخواست دانسته‌های خود را بنگارد و در دسترس عموم بنهد.

 

به تقی‌زاده برگردیم و ببینیم او چه اندیشه و اعتقادی داشت. نوشته سیاسی مهم تقی‌زاده، پیش از مشروطیت، کتاب کوچکی است به نام «تحقیق احوال کنونی ایران با محاکمات تاریخی». این کتابچه چند ماه پیش از آغاز جنبش مشروطه‌خواهی در قاهره چاپ شد. نویسنده تاریخ ایران را از گذشته‌های دور تا‌‌ همان زمان مرور می‌کند و سرانجام می‌گوید که ایران برای پیشرفت راهی ندارد جز آنکه حکومتی منتظم بر پایۀ قانون و بر طبق اصول فرنگ تأسیس کند و دامنه آموزش را در کشور بگسترد. در این نوشته اثری از اندیشه سوسیالیستی نیست. خود تقی‌زاده هم در جایی گفته که تا زمان مشروطیت هشتاد درصد تفکرش متأثر از ملکم‌خان بود. ملکم هرچه بود، سوسیالیست نبود. برداشت من از نوشته‌ها و سخنرانی‌های تقی‌زاده این است که او، هرچند از نظر سیاسی شخصی تندرو بود، اما نه در دوره مشروطه نه پس از آن، هیچ‌گاه آرمان‌های سوسیالیستی را نپذیرفت. وی مدت‌ها در انگلستان، امریکا و آلمان زندگی کرد تا آنکه پس از کودتای رضاخان به ایران بازگشت و سرانجام در خدمت دولت رضاشاهی درآمد. در سراسر این سال‌ها او با اندیشه سوسیالیستی بیگانه ماند.

 

اما در داوری نسبت به اجتماعیون عامیون از مطلبی دیگر غافل نمانیم. برنامه اجتماعیون- مصوب مشهد در سال ۱۳۲۵ هجری قمری/ ۱۲۸۶ ش - حاوی نکته‌هایی بود که دیدگاه اجتماعیون را در زمینه‌های مختلف سیاسی و اقتصادی و اجتماعی نشان می‌داد. در این برنامه از بهبود شرایط کار برای کارگران سخن به میان می‌آمد و پیشنهاد می‌شد که بخشی از زمین‌های کشاورزی بین دهقانان تقسیم شود. این پیشنهادی میانه‌روانه بود و جنبه انقلابی نداشت، اما در آن زمانه انقلابی جلوه می‌کرد. برنامه فرقه اجتماعیون نشانه اعتقاد سیاسی اعضای این فرقه بود که بر زمینه باورهای سوسیالیستی قرار داشت و با درک شرایط سیاسی و اجتماعی ایران تنظیم شده بود. ماهیت سازمانی و فکری و چگونگی فعالیت حزب دموکرات به گونه‌ای دیگر بود. در این حزب کسانی حضور داشتند که اندیشه سوسیالیستی را بیشتر و بهتر از اجتماعیون می‌شناختند. برای نمونه، محمد امین رسول‌زاده – سردبیر روزنامه «ایران نو» ارگان دموکرات‌ها- و تیگران ترهاکوپیان -که مقاله‌‌ای چند شماره‌ای درباره مسئله ترور نوشت- از دانش نظری برخوردار بودند و سوسیال دموکراسی اروپای غربی و روسیه را می‌شناختند. از سوی دیگر، حزب دموکرات از شیوه کار اجتماعیون فاصله می‌گرفت. اجتماعیون باورهای سیاسی خود را می‌پوشاندند و بیش از هر چیز در فکر مبارزه با حکومتی بودند که می‌کوشید همچنان بر پایه شیوه‌های استبدادی فرمان براند. اما دوره مجلس دوم شاهد فضای سیاسی جدید بود. تحولات مشروطه موجب رشد آزادی‌های سیاسی شده بود. حزب دموکرات نیز فعالیت آشکار داشت و کمابیش به صورت احزاب اروپای غربی سازمان یافته بود. سوسیال دموکرات‌های فعال در حزب دموکرات راحت‌تر از گذشته می‌توانستند حرف خود را بزنند.

 

 

اما آیا تقی‌زاده بیان کننده (یا نماینده) خواسته‌های اجتماعیون و سپس دموکرات‌ها بود؟

 

او یکی از نمایندگان شاخص دوره‌های اول و دوم مجلس شمرده می‌شد و بر پویایی هر دو مجلس اثر می‌گذاشت. در سخنرانی‌های چاپ شده او قوت بیان و نظم فکری چشمگیر است، و در چارچوب زمانی خود جسورانه جلوه می‌کند. به همین دلیل بار‌ها بر او حمله شد که گاه غیرمنصفانه و برای تحریک احساسات عمومی بود. در همین مورد دهخدا در ستون «چرند پرند» هفته‌نامه «صوراسرافیل» با ظرافت و زیبایی چنین نوشت: میرزا آقا اصفهانی – یکی از نمایندگان مجلس اول – قسم خورده که اگر تقی‌زاده به جای سخنرانی در مجلس قرآن هم بخواند، با او مخالفت کند. انواع محدودیت‌ها رویاروی کسی مانند تقی‌زاده خودنمایی می‌کرد. بنابراین، وی مانند همفکران دیگر خود با احتیاط سخن می‌گفت. برای نمونه، هنگامی که از مبارزه دهقانان دفاع می‌کرد، پیشنهادش این بود که رابطه ارباب با رعیت قانونی و بر پایه الزامات مشروطیت تنظیم بشود. این نکته را هم از یاد نبریم که با همه حزم و احتیاطی که تقی‌زاده نشان داد، در دوره دوم مجلس فتوایی دایر بر فساد مسلک سیاسی وی صادر شد که همین موضوع به کناره‌گیری او از مجلس و سرانجام تبعید خودخواسته‌اش انجامید. به این ترتیب، واقعیت سیاسی این بود که نه تقی‌زاده، نه دیگر همفکران و هم‌حزبی‌های او نتوانستند در موقعیت اجتماعی و سیاسی موجود خواسته‌های خود را به طور کامل بیان کنند و پیگیر آن‌ها باشند.

 

 

شاید مهم‌ترین ابهام تاریخی در مورد ارتباط تقی‌زاده با عامیون اجتماعیون به ماجرای ترور اتابک، بمب‌اندازی به کالسکه شاه، و از همه جنجالی‌تر ترور مرحوم بهبهانی باز می‌گردد. آیا تقی‌زاده از این ترور‌ها مطلع بود؟

 

این رویداد‌ها در زمره ابهام‌های تاریخی عصر انقلاب مشروطیت‌اند. در مورد ترور اتابک نکات ناروشن فراوان است. برخی از دولتمردان مانند صنیع‌الدوله و به خصوص مخبرالسلطنه، خود محمدعلی شاه را پشت سر قتل رییس دولت می‌دیدند. مخبرالسلطنه مدعی بود که عاملان دربار پس از کشتن اتابک، عباس آقا را نیز کشتند و در جیب او مدارکی گذاشتند تا رد گم کنند. احتشام‌السلطنه نیز در خاطرات خود نوشت که شاه در آن ماجرا دست داشته است. اسناد بر جا مانده، از دشمنی دولتمردان بنامی چون سعدالدوله و فرمانفرما با اتابک حکایت دارند. گفته یکی از ماموران اروپایی نظمیه این بود که سعدالدوله به طور حتم در آن ماجرا دخیل بوده است. همین طور، ماموران نظمیه پس از کشته شدن اتابک به سراغ جامع آدمیت رفتند و پسر بزرگ رییس این انجمن را بازداشت کردند. از سوی دیگر، اجتماعیون هم نقشه قتل اتابک را می‌کشیدند. من مانند مهدی ملک‌زاده و خانم نیکی کدی معتقدم که دو طرح مستقل برای کشتن اتابک ریخته شده بود. یکی را عاملان دربار تهیه کرده بودند. اما نمی‌توانم با قاطعیت بگویم که فرمان اجرای عمل را چه کسی صادر کرد، شاه یا کسانی مانند سعدالدوله. برنامه دیگر را اجتماعیون پیگیری می‌کردند. این دو طرح همزمان اجرا می‌شد، اما طراحان و مجریان آن‌ها از نقشه طرف دیگر آگاه نبودند. سرانجام اجتماعیون به دست عباس‌آقا صراف تبریزی رییس دولت را از پا درآوردند. ماجرای بمب‌اندازی به شاه سرراست‌تر از قضیه اول بود. اما به احتمال بسیار، این کار به دست اجتماعیون انجام گرفت. این بار گروهی «فدایی» وابسته به اجتماعیون، که از قفقاز به پایتخت آمده بودند، به سرپرستی حیدر عمواوغلی در پرتاب بمب دست داشتند. این امر را می‌توان مسلم فرض کرد که رهبران اجتماعیون تهران درباره هر دو عمل رأی دادند و آن‌ها را تصویب کردند. تقی‌زاده نیز نمی‌توانست از آن برنامه‌ها بی‌خبر باشد. شاید برخی از رهبران اجتماعیون مخالف چنان اقدام‌های خطیری بودند. اما در پایان رایزنی رهبران، رأی نهایی صادر شد و تقی‌زاده هم در آن شرکت داشت.

 

قتل سید عبدالله بهبهانی در دوره مجلس دوم بیش از دو مورد دیگر پوشیده مانده است. این قتل را به طور معمول به دموکرات‌ها نسبت می‌دهند و آن را به پای حیدرخان یا فداییان وابسته به او می‌نویسند. قتل بهبهانی در موقعیت بحرانی و پیچیده‌ای رخ داد. به این ترتیب که مبارزه بین دو حزب دموکرات و اعتدالی اوج می‌گرفت، دسته‌های نظامی مجاهد در پایتخت حضور داشتند و هر کدام طرفدار یکی از آن حزب‌ها بودند. دولت در برابر کشمکش‌های حزبی درمانده بود، روسیه و انگلیس نیز دولت را زیر فشار گذاشته بودند که نظم و امنیت را در کشور برقرار سازد. از آشوب‌ها و کشمکش‌ها در مناطقی مانند فارس و آذربایجان می‌گذریم. در گرماگرم مبارزه حزبی چند قتل صورت گرفت. یکی از سردسته‌های مجاهدان دموکرات کشته شد، سپس امین‌الملک، که او را شخصی ارتجاعی و ضد دموکرات می‌دانستند، به قتل رسید. همزمان با این رویداد‌ها شایعه صدور فتوای مراجع عتبات در پایتخت پیچید که «فساد مسلک سیاسی» تقی‌زاده را اعلام می‌کرد. گفته می‌شد که بهبهانی این فتوا را در مجلس خواهد خواند. پیش از آنکه او بتواند چنین کند، در خانه خود به دست چند مجاهد کشته شد. انگشت اتهام بی‌درنگ به سوی حزب دموکرات و شخص تقی‌زاده چرخید. اما بجز قراین تاریخی، سندی وجود ندارد که ثابت کند دموکرات‌ها و تقی‌زاده در قتل بهبهانی دست داشتند. من بر این باورم که تقی‌زاده در زمان قتل بهبهانی، از اندیشه‌ها و رفتارهای انقلابی دوره گذشته کناره می‌گرفت. امید هم نمی‌رفت که با قتل بهبهانی از میزان حمله به تقی‌زاده کاسته شود، چنان که نشد و مخالفان او را از صحنه سیاست کشور بیرون راندند. بنابراین، تقی‌زاده از کشتن بهبهانی سودی نمی‌برد. بنابراین، برخلاف ترورهای دورۀ مجلس اول، در این مورد خاص باید با احتیاط سخن گفت.

 

 

به اعتقاد شما رادیکالیسمی که سید حسن تقی‌زاده آن را نمایندگی می‌کرد به انقلاب مشروطه ضربه وارد ساخت؟ یا شعار‌ها و عملکرد انقلابی او و یارانش زمینه مناسب‌تری برای طرح مطالبات مشروطه ایرانی فراهم آورد؟

 

چنان که پیش‌تر گفته شد، اگر قید «نمایندگی» را از دوش تقی‌زاده برداریم، به لحاظ تاریخی داوری درست‌تری انجام داده‌ایم. فرقه اجتماعیون عامیون از کسانی تشکیل شده بود که در مجموع، نگاه رادیکال به مسائل جامعه داشتند و خواهان اصلاحات اقتصادی، سیاسی، و مدنی بودند، اصلاحاتی که به تعمیق مشروطیت کمک می‌کرد. برای روشن شدن موضوع می‌توانیم مقاله‌های روزنامه‌های «مساوات» و «صوراسرافیل» – ‌گاه «نسیم شمال» نشر رشت – را بخوانیم و آن‌ها را در برابر گفته‌‌های اعیان و اشراف مشروطه‌خواه بگذاریم. برای نمونه، زمین‌داران گیلان تلگرافی به مجلس اول فرستادند و از رعایای خود شکایت کردند که مفهوم مشروطیت را نمی‌فهمند و فکر می‌کنند دیگر سهم مالک را نباید به او داد. صنیع‌الدوله، رییس مجلس اصلاح‌طلب، از ارباب‌ها طرفداری کرد و از انجمن ولایتی گیلان خواست که وظایف رعایا را به آن‌ها تفهیم کند. این نگاه را با دفاع جانانه «صوراسرافیل» از‌‌ همان دهقانان گیلانی مقایسه کنیم، یا حمله روزنامه «مساوات» به طبقه حاکم را در نظر بگیریم که نوشت بزرگان کشور ثروت خود را با دزدی از بیچارگان و زاغه‌نشینان و رعایا به دست آورده‌اند. چنین سخنانی تنها به اجتماعیون محدود نمی‌شد. در مجلس نیز گروهی از نمایندگان اصناف گفتند از کسانی که نان استبداد را خورده‌اند نمی‌توان امید داشت که به اصلاح امور دولت مشروطه بپردازند. یا در رشت، شخصی گمنام از اصناف شهر، در مسجد به پا خاست و گفت دیگر اجازه نمی‌دهیم اربابان به رعایا ظلم کنند.

 

نمونه‌های بسیار از دوره مجلس اول می‌توان آورد نشانگر آنکه حرکت رادیکال در انحصار اجتماعیون نبود. چنین حرکت‌هایی به طور طبیعی در گرماگرم هر انقلابی رخ می‌دهند. مشروطیت ما هم تافته‌ای جدا بافته از انقلاب‌های دیگر نبود. اما می‌توانیم بپرسیم که آیا جامعه ایران ظرفیت لازم برای پیروزی حرکت‌های رادیکال را داشت یا خیر؟ می‌توان گفت که علل و عوامل متعددی جلوی گسترش رادیکالیسم را می‌گرفتند که مهم‌ترینشان چنین بودند: عقب‌ماندگی اقتصادی جامعه ایران، گستردگی زمین‌داری بزرگ و نظام ارباب- رعیتی، وجود ایلات قدرتمند، برجا ماندن طبقه حاکم و ادامه زمامداری آن‌ها، نبود طبقه اجتماعی نیرومندی که بتواند به مقابله با نظام سیاسی و اقتصادی مبتنی بر زمین‌داری برخیزد، محدود ماندن خواسته‌های سیاسی و اقتصادی توده‌های مردم، و البته فشار مداوم روسیه و انگلیس بر پیکره سیاسی جامعه.

 

در کنار این‌ها، اشاره کنیم که در عصر انقلاب مشروطه سازمانی به راستی انقلابی و بانفوذ سر بر نیاورد که به بسیج توده‌های مردم بپردازد و آن‌ها را برای ریشه‌کنی نظام گذشته به میدان مبارزه سیاسی بیاورد. بنابراین، دایره خواسته‌های رادیکال محدود ماند و رفته رفته از میزان تأثیر آن‌ها کاسته شد. اما در مورد این پرسش که آیا حرکت تندرو‌ها موجب تضعیف مشروطیت شد و بر آن ضربه زد، راه بر تعبیر و تفسیر گشوده است. این یکی از گردنه‌های سخت در هر مطالعه تاریخی است که بپرسیم اگر چنین امری رخ نمی‌داد، چه می‌شد و جامعه به چه صورت دیگری تحول پیدا می‌کرد. پاسخ قانع کننده‌ای هم برای این پرسش وجود ندارد، زیرا پاسخ‌ها قابل اثبات نیستند. من بر این باورم که اگر فعالیت اجتماعیون عامیون و بعد حزب دموکرات، را در مجموع بسنجیم، آن‌ها بر مشروطیت ایران تأثیر منفی نداشتند و آن را از مسیری که طی می‌کرد، به بیراهه نبردند. برای درک چگونگی تحول مشروطیت ایران باید به ساختارهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی توجه کرد، انواع مبارزاتی را که در عصر انقلاب صورت گرفت، تحلیل و بررسی کرد. از سیاست دو دولت انگلیس و روسیه نباید غافل ماند، چرا که سایه هر دو امپراتوری بر سر جامعه و دولت ایران سنگینی می‌کرد. فعالیت و تأثیر احزاب سیاسی ـ از جمله اجتماعیون عامیون و دموکرات - یکی از مؤلفه‌های بررسی در مجموعه‌ای پیچیده و گسترده است.

کلید واژه ها: تقی زاده اجتماعیون عامیون سهراب یزدانی


نظر شما :