تورج اتابکی در گفت‌وگو با تاریخ ایرانی: تقی‌زاده پیرو وفادار تجدد آمرانه‌ بود

علی افتخاری روزبهانی
۱۵ مهر ۱۳۹۱ | ۰۵:۱۳ کد : ۷۵۶۲ معمای تقی‌زاده
اینکه ما باید فرنگی‌مآب شویم و به اصطلاح از فرق سر تا نوک پا غربی شویم، اندیشه تقی‌زاده نبود. این اندیشه به طور مشخص ترجمه کار عبدالله جودت روشنفکر عثمانی است...تقی‌زاده با باورش به تجدد آمرانه، هیچ بدیلی جز همراهی با حکومت برای پیشبرد پروژه مدرن‌سازی ایران نداشت...ناسیونالیسم تقی‌زاده ناسیونالیسم نژادی، قومی، یا زبانی نیست که به برتری نژادی، قومی یا زبانی منتهی شود. این ناسیونالیسم سرزمینی است و در آن عنصر ضد استعماری به خوبی مشخص است.
تورج اتابکی در گفت‌وگو با تاریخ ایرانی: تقی‌زاده پیرو وفادار تجدد آمرانه‌ بود
تاریخ ایرانی: سید حسن تقی‌زاده در سال‌های جوانی و میانسالی دو بار به استانبول سفر کرد. در خصوص تاثیر روشنفکران ترک بر اندیشه‌های تقی‌زاده و همچنین نگاه تقی‌زاده به تجددخواهی با دکتر تورج اتابکی، استاد مطالعات خاورمیانه و آسیای غربی دانشگاه لایدن هلند به گفت‌وگو نشستیم. اتابکی در گفت‌وگو با «تاریخ ایرانی»، تقی‌زاده را پیرو وفادار تجدد آمرانه می‌داند. به اعتقاد اتابکی برای روشنفکری چون تقی‌زاده که به تجدد آمرانه اعتقاد داشت، بدیلی به جز همکاری با حکومت پهلوی وجود نداشت.

 

***

 

آقای دکتر اتابکی، سید حسن تقی‌زاده از روشنفکران ایرانی است که به شکلی تمام قد وارد عرصه سیاست هم می‌شود. به باور شما عمل سیاسی او تا چه میزان بر دیدگاه فکری‌اش منطبق بوده است؟

 

به گمان من کارنامه تقی‌زاده و بازبینی سیر تحول و تطوری که در اندیشه و کنش سیاسی او دیده می‌شود، باید در دو حوزه مورد بررسی قرار گیرد: نخست در حوزه اندیشه به وارسی خوانش تقی‌زاده از تجدد بنشینیم و اینکه آیا این خوانش در طول عمرش متحول شد یا خیر. سپس به کارنامه او به مثابه انسانی سیاست‌ورز بنگریم. در حوزه اندیشه تقی‌زاده یک پوزتیویست تجددگرا است. من در دو کتاب «تجدد آمرانه» و «دولت و فرودستان» که به فارسی هم ترجمه شده است، به داستان تجدد ایرانی پرداخته‌ام. دغدغه تجدد از ۱۷۰ سال قبل یکی از دل‌مشغولی‌های اصلی بسیاری از اهل اندیشه و سیاست در ایران بوده است و سوال اصلی آن بوده که چگونه می‌توان تحولات اساسی مورد نیاز جامعه ایران را با فرهنگ ایرانی نزدیک کرد؟ به خلاف نگاه پذیرفته شده در برخی بررسی‌های تاریخی و اجتماعی در ایران، مسئله اینجا تقابل سخت‌سرانه سنت و مدرنیته نبود. بسیاری از سنت‌گرایان دل در تجدد داشتند و بسیاری از تجددگرایان هم دل در سنت. البته کسانی بودند که در دو ‌‌نهایت تجدد مطلق و سنت‌گرایی مطلق جای می‌گرفتند اما در میان این دو سر، طیف رنگارنگی از برداشت‌های گوناگون وجود داشت.

 

با این مقدمه به کارنامه تقی‌زاده می‌نگریم: تقی‌زاده کسی است که به برخورد پوزیتیویستی با تحولات اجتماعی باور دارد، انسانی علم‌گرا است. توجه کنیم که ما در سال‌های منتهی به انقلاب مشروطه و پس از آن در گفتمان مشروطه‌خواهی با برداشتی از مفهوم علم مواجه هستیم که تنها شکل واقعی دانش بشری را علم جدید می‌داند و معتقد است این علم جدید که برآمده از علوم مجرد است می‌تواند به حوزه علوم اجتماعی هم تسری بیابد و تحولات جامعه را قانونمند کند.

 

تقی‌زاده خود دل در گرو دانش جدید دارد و می‌خواهد علوم دقیقه را فرا گیرد و پزشکی بخواند. تمامی دل‌مشغولی تقی‌زاده جوان، رفتن به دانشگاه و یادگیری علم است. حتی وقتی به تقی اف نامه می‌نویسد و از او کمک مالی می‌خواهد تا بتواند در دانشگاه بیروت درس بخواند این احساس را دارد که در بیروت آنچه موجب پیشرفت غرب شده است را خواهد آموخت. به باور تقی‌زاده تحولی که در غرب به وجود آمده حاصل سیطره علم جدید است و داشتن علم جدید می‌تواند ایرانیان را چنان مسلح کند که از برزخ جاری تحولات سیاسی و اجتماعی عبور کنند. اما همین جا اشاره کنم که تقی‌زاده هم مثل بسیاری از هم‌فکرانش باور نداشت که منشا تجدد تنها غرب است. آن‌ها خیلی فرا‌تر از غرب به تجدد می‌نگریستند، آن‌ها به ژاپن، روسیه، هند و عثمانی نیز می‌نگریستند. این تصور که تقی‌زاده و روشنفکران عصر مشروطه تنها به تحولات انگلستان و فرانسه نظر داشتند تصوری نا‌درست است. من در مقاله‌ای که تحت عنوان «مشروطه‌خواهان بدون مرز» برای یکصدمین سالگرد انقلاب مشروطه نوشتم به این موضوع به تفصیل پرداختم که اگر می‌خواهیم به دیدگاه جامع‌تری از مشروطه برسیم باید جنبش مشروطه‌خواهی را از گتوئیزه شدن و تک‌افتادگی خارج کنیم و در بستر تحولات شرق و غرب ببینیم و بده بستان فکری میان این حوزه‌ها را بررسی کنیم، مثلا مشروطیت ژاپن را در ۱۸۸۹ میلادی داریم، تشکیل دومای روسیه و دو سال پس از مشروطیت ایران، مشروطیت عثمانی را داریم. با نگاه به این تحولات می‌بینیم که تقی‌زاده جوان در معرض کوران اندیشه تجدد در این منطقه بوده است. بدین ترتیب تقی‌زاده بر بستر برداشتی پوزیتیویستی، و با باور به تجددی آمرانه به صحنه سیاسی می‌رسد. تقی‌زاده یکی از پیروان وفادار اجرای تجدد آمرانه در ایران است و کارنامه سیاسی‌اش از آ غاز تا پایان گواه بر این است.

 

 

با توجه به این دیدگاه‌های تجددمابآنه، کنش سیاسی تقی‌زاده را چگونه می‌بینید؟

 

من در رفتار سیاسی او، دو تقی‌زاده می‌بینم: تقی‌زاده جوان و تقی‌زاده پیر. تقی‌زاده جوان تقی‌زاده‌ای است پرشور، برآمده از انقلاب مشروطه، سهم دار در این انقلاب، حاضر در مجلس دوم، پایه‌گذار فرقه دموکرات ایران، دلبسته سوسیال دموکراسی و در حقیقت معتقد به یک نوع مشارکت مردم در حیات سیاسی در تمام حوزه‌ها. او معتقد به بسط عدالت اجتماعی در کنار دموکراسی سیاسی است. جانمایه تجددی که تقی‌زاده تبلیغ می‌کند تنها در حکومت قانون، تفکیک قوا و پاسخگو ساختن حکومت در برابر ملت محدود نمی‌شود بلکه تقی‌زاده بر عدالت اجتماعی، جامعه مدنی و حضور نهادهای اجتماعی مستقل از دولت نظیر احزاب سیاسی نیز تاکید دارد. کارنامه او تا قبل از خروج از ایران در سال ۱۲۸۹ خورشیدی مصداق این ادعا است. او بعد از خروج از ایران، به استانبول، امریکا و اروپا می‌رود و بعد از ۱۴ سال در ۱۳۰۳ به کشور باز می‌گردد. پس از این دوره انتقالی ما با تقی‌زاده دیگری روبروییم؛ تقی‌زاده روشنگر دولتی که به کارهای اجرایی رو می‌کند و در هوای اجرای طرح‌های تجددخواهانه‌اش، محافظه‌کار است. او دیگر نقش یک نقاد پرشور نشسته در اقلیت مجلس را ندارد. او در این دوره برای اجرایی کردن اندیشه‌هایش در کنار قدرت می‌نشیند و مسوولیت‌های اجرایی را بر دوش می‌گیرد،‌ گاه مورد محبت و گاه مورد خشم حکومت است، اما همچنان در کنار حکومت است و باور دارد که باید آستین را بالا زد و همگام با حکومت برای اجرایی کردن اصلاحات وارد میدان شد. تقی‌زاده تا پایان عمر چنین رفتاری داشت.

 

 

تقی‌زاده در دوران اقامت در برلن و در نشریه کاوه به بیان راه‌حل مورد نظرش برای حل مشکلات ایران می‌پردازد. او در شرایطی به ایرانیان توصیه می‌کند که باید از هر لحاظ فرنگی‌مآب شوند که کوله‌باری از تجربه انقلاب مشروطه را نیز در اختیار دارد. تقی‌زاده چگونه به این نتیجه رسید که راه حل مشکلات ایران فرنگی‌مآب شدن است؟

 

متاسفانه در بررسی‌های انجام شده در مورد تقی‌زاده توجه نشده است که این اندیشه که ما باید فرنگی‌مآب شویم و به اصطلاح از فرق سر تا نوک پا غربی شویم، اندیشه تقی‌زاده نبود. او این تفکر را از دیگران عاریه گرفت. این اندیشه به طور مشخص ترجمه کار عبدالله جودت روشنفکر عثمانی است. در آن دوره دو نفر در عثمانی به طور مشخص به چنین نتیجه‌ای رسیده بودند که باید الگوی توسعه فرنگی را در گستره‌ای وسیع درونی کرد. یکی از این‌ها عبدالله جودت و دیگری توفیق فکرت بود. عبدالله جودت آنچه را تقی‌زاده مطرح کرد نکته به نکته و کلمه به کلمه پیش‌تر گفته بود. تقی‌زاده در دوران اقامتش در استانبول با آرای این دو روشنفکر عثمانی آشنا شد. درست در‌‌ همان دوران اقامت استانبول در این شهر دادگاهی علیه عبدالله جودت برپا شد. در این دادگاه جودت از سوی اسلام‌گرایان متهم به کفرگویی شد. البته در عثمانی آن زمان کسانی دیگر نیز بودند که گونه‌ای دیگر از تجددخواهی را باور داشتند، مثلا گروهی مبلغ الگوی توسعه ژاپنی بودند. از جمله موسی کاظم را داشتیم که نشریه صراط مستقیم را منتشر می‌کرد و در بالای نشریه آورده بود که در «طلب علم باش اگر در اروپا باشد». او معتقد بود که ملل شرقی باید به شیوه ژاپنی‌ها از اروپا بیاموزند. به باور او تجددخواهی نباید تضادی با حفظ هویت فرهنگی داشته باشد.

 

 

به سال‌های اقامت در استانبول اشاره کردید. مهم‌ترین تاثیر سال‌های اقامت در استانبول بر تقی‌زاده چه بود؟

 

وقتی تقی‌زاده به ترکیه می‌رود با یکی از دوستان نزدیکش هم‌خانه می‌شود و او کسی نیست جز محمدامین رسول‌زاده. رسول‌زاده همگام تقی‌زاده در ایران، روزنامه ایران نو را منتشر می‌کرد و به بسط اندیشه سوسیال دموکراسی همت نهاده بود. در تشکیل حزب دموکرات با هم همگام بودند. اما در آن سال‌ها که تقی‌زاده به عثمانی می‌رسد، این سرزمین دستخوش بحران بود. جنگ‌های بالکان بخشی از سرزمین عثمانی را جدا کرده و برای ترک‌های جوان که اینک به قدرت رسیده‌اند، تنها سه راه متصور است. دل بستن به پان اسلامیزم، پان عثمانیزم یا پان ترکیزم.

 

از جمله نشریه‌هایی که در استانبول منتشر می‌شد و به چنین بحث‌هایی دامن می‌زد، نشریه ترکی «یوردو» بود. تقی‌زاده به همکاری با این نشریه نمی‌پردازد اما رسول‌زاده برای این نشریه می‌نویسد. جالب است که وقتی رسول‌زاده مقاله‌ای با عنوان «ترک‌های ایران» در این روزنامه منتشر کرد، خود را به عنوان یک روزنامه‌نگار ایرانی معرفی می‌کند. تقی‌زاده در این سال‌ها از نزدیک با آرا و اندیشه‌های عبدالله جودت و توفیق فکرت که در پرسش قبلی به آن اشاره داشتم، آشنا می‌شود. او در کنار این افراد با افکار کسانی که از بالکان و قفقاز به استانبول آمده بودند همانند یوسف آکچورا و یا بهرام آقایف (آقا اوغلی بعدی)، ناسیونالیست‌ها و سوسیال دموکرات‌های قفقازی نیز آشنا می‌شود. این آشنایی‌های فکری دریچه‌های جدیدی را به روی تقی‌زاده باز می‌کند. اینک تقی‌زاده، همان طور که از مقالات نوشته شده در زمان اقامتش در برلن به روشنی آشکار است، به گرته‌هایی از ناسیونالیسم می‌رسد. این ناسیونالیسم البته ناسیونالیسم نژادی، قومی، یا زبانی نیست که به برتری نژادی، قومی یا زبانی منتهی شود. این ناسیونالیسم سرزمینی است. او به ایران و به تمامیت ارضی ایران می‌اندیشد و در این ناسیونالیسم عنصر ضد استعماری به خوبی مشخص است.

 

 

آقای اتابکی، سال‌های زندگی سیاسی تقی‌زاده مملو از وقایع تاریخی است که اتفاقا اسم او نیز با این حوادث تاریخی عجین شده است، مانند ترورهای عهد مشروطه تا همکاری با حکومت رضاشاه و امضای قرارداد نفت. شما مهم‌ترین نقطه ضعف این کارنامه سیاسی را در کجا می‌بینید؟

 

ببینید نکاتی را که مطرح کردید هر کدام پرونده جدایی دارد: به قتل‌های دوران مجلس دوم مشروطه اشاره کردید. آن رویداد‌ها ادامه مشاجرات مجلس در خیابان بود و از هر دو طرف مرافعه به خاک افتادند. طرفداران استبداد و مدافعان آزادی؛ و گاه دیگرانی بی‌هیچ پیوندی با هر دو جناح. بحران آزادی را داشتیم؛ آن‌گونه که استاد فقیدم، فریدون آدمیت به آن اشاره داشت.

 

به داستان نفت و فرقه دموکرات و نقش تقی‌زاده بنگریم: تقی‌زاده وقتی به ایران باز می‌گردد با خوانش پوزیتیویستی که از تجدد دارد و همچنین باورش به تجدد آمرانه، هیچ بدیلی جز همراهی با حکومت برای پیشبرد پروژه مدرن‌سازی ایران ندارد. او البته در این راه تنها نیست. بسیاری از کسانی که در کنار رضاشاه قرار گرفتند و عامل اجرایی گفتمان تجدد در آن دوران شدند کسانی بودند که پیش‌تر از کودتای سوم اسفند به تجدد آمرانه باور داشتند. آنان چه بدیلی جز همکاری با حاکم مقتدری که قصد داشت پروژه تجدد را جلو ببرد می‌توانستند داشته باشند؟ آنان سال‌ها تاکید بر این کرده بودند که راه نجات ایران حضور حکومتی متمرکز و مقتدر است و حال که این حکومت شکل گرفته بود راهی دیگر جز همگامی با حکومت برای پیشبرد دیدگاهشان نداشتند. تقی‌زاده مانند بسیاری دیگر از روشنفکران مانند تیمورتاش یا داور و دیگرانی چند که با کارنامه‌شان آشنایید، آستین را بالا زد تا گفتمان تجدد آمرانه را اجرایی کند. آن‌ها باور به تمرکز قدرت و تجدد آمرانه داشتند اما لزوما این راه را منتهی به استبداد نمی‌دیدند، از این رو آن‌ها قطعا با استبداد رضاشاهی مشکل داشتند. می‌بینید که سرنوشت آن‌ها هم چه شد. گروهی‌شان یا جلای وطن کردند، یا خانه‌نشین و شماری هم متاسفانه بر دار رفتند.

 

در کارنامه فردی مانند تقی‌زاده که جهت تحقق ایده‌هایش کار اجرایی انجام داده است قطعا ایراد و اشتباه هم وجود دارد. بخشی از این خطا‌ها به تصمیمات فردی، بخشی دیگر به تصمیمات جمعی و بخشی هم به تصمیمات بالا دست بر می‌گردد. وقتی تقی‌زاده برای اجرای تجدد آمرانه همراه با رضاشاه می‌شود باید بپذیرد که او به نوعی پاسخگوی بخشی از رفتار شخص شاه هم خواهد بود. من تصور می‌کنم در نقدهایی که دیگران بر تقی‌زاده در خصوص همکاری با رضاشاه و حکومت پهلوی وارد می‌کنند این نکته مورد غفلت است که تقی‌زاده باور به تجدد آمرانه داشت و بر این باور بود که این حکومت است که عامل اجرای این تجدد است. تقی‌زاده می‌توانست بیرون از حکومت بماند، مثلا استاد دانشگاه و پژوهشگر باشد و حکومت را هم نقد کند. اما تقی‌زاده در پی این انتخاب نرفت. او البته هر زمان که فضا را برای پیشبرد اهداف تجددخواهی‌اش مناسب نمی‌دید به دانشگاه باز می‌گشت و تحقیقات ارزنده‌ای را در زمینه نجوم و تقویم و تاریخ ایران انجام داد، اما تا پایان عمر بر تجدد آمرانه پای فشرد.

 

در عرصه سیاست هر‌گاه خرقه سیاست‌ورزی و کارگزاری سیاسی را به تن کردید، نه تنها پاسخگوی رفتار خودید، بلکه بار کژ رفتاری‌های بسیاری از همگامانتان را نیز باید به دوش بگیرید. کارنامه تقی‌زاده نمونه‌هایی از این ادعا را کم ندارد.

کلید واژه ها: تقی زاده تورج اتابکی


نظر شما :