گفتوگوی تاریخ ایرانی با علی انصاری: تقیزاده سوسیال دموکرات و جمهوریخواه بود
سامان صفرزائی
انصاری، مدیر موسسه مطالعات ایرانیان دانشگاه سنتاندروز، از اعضای انستیتوی سلطنتی امور بینالملل بریتانیا - چتم هاوس- و همچنین عضو و مدیر پروژه ایران مدرن در «انستیتوی بریتانیا برای کمیسیون مطالعات ایرانی» است. عنوان جدیدترین کتاب انصاری «سیاستهای ملیگرا در ایران مدرن» است، که توسط انتشارات دانشگاه کمبریج به چاپ رسیده است؛ کتابی که در آن جزئیات زیادی پیرامون سید حسن تقیزاده وجود دارد.
***
مرور نامهها و خاطرات تقیزاده نشان میدهد که او از منتقدین جدی برخی آداب نابجای ایرانیان بوده است. آیا آنچه او لزوم فرنگیمآب شدن ایرانیان مینامید به معنای کنار نهادن این آداب نابجا بوده است؟ تقیزاده کدام مولفههای فرهنگ ایرانی را مانع راه تجدد میدانست؟
تقیزاده به علت ادعایش در مورد اینکه ایرانیها باید روحا و جسما فرنگی شوند همزمان خوشنام و بدنام است. هنوز که هنوز است وقتی صحبت از تقیزاده میشود، این گفتار از دل آثار او بیرون کشیده میشود، هم به لحاظ تاریخی و هم معنایی. خیلی مهم است که دریابیم منظور تقیزاده از بهرهگیری چنین تعبیری که میتواند به سوءتعبیر ختم شود، چه بوده است. این مسئله هم قابل چشمپوشی نیست که تقیزاده زمانی این جمله را نوشته که جایگاه دولت ایران در پایینترین سطح خود در طی حدود یک قرن قرار گرفته بود.
ایران آن دوره چه وضعیتی داشت؟ اساسا انگیزه تقیزاده از بیان چنین گفتارهایی چه بود؟
انقلاب مشروطه از حرکت بازمانده بود، جنگ جهانی دوم پای نیروهای کشورهای خارجی را به ایران باز کرده بود، آن هم در برههای که دولت مرکزی به سختی در خارج از تهران اقتدار داشت و از قدرت اندکی برخوردار بود. تقیزاده در سال ۱۹۲۱، ۲۳ نسخه تجویزی خود را در مجله کاوه منتشر کرد تا به سیستم سیاسی شوک وارد کند. اینها در ادامه موعظههای رادیکالی بود که او یک سال پیش از این در خصوص محاصره هموطنانش توسط تمدنهای اروپایی مطرح کرده بود، گرچه این مطالبات در نسخه مفصل و با جزئیاتی که سال ۱۹۲۱ منتشر کرد حذف شده بود. چنان که تقیزاده انتظارش را داشت مطالبات او ترس شماری از ایرانیان را برانگیخت، هر چند لازم است تاکید شود که ادعاهای او توفیر چندانی با آنچه از سوی ملیگرایان ایرانی مطرح میشد نداشت و فقط زبانش تند و تیزتر بود. جدا از بستر تاریخی، چیزی که اغلب در نقد و بررسی تقیزاده از آن غفلت میشود نگاه به ۲۲ مقاله دیگری است که به وضوح از لزوم حمایت و گسترش زبان و فرهنگ ایرانی در آنها میگوید.
برخی همین موضوع را یک دوگانگی در آرای تقیزاده میدانند.
این امر در نگاه اول ممکن است متناقض به نظر برسد اما آنچه تقیزاده صراحتا خواستار آن است «بازگشت» به تمدن اروپایی است. عبارت کلیدی در اینجا نه اروپا بلکه تمدن است. با بهرهگیری از این زبان، تقیزاده خود را طفلی در روشنگری نشان میدهد که تمدن برایش آرمان شهری است که میتواند هم به دست آید و هم از دست برود. تقیزاده و ملیگرایان ایرانی این طور نبود که ایران را فاقد تمدن بدانند بلکه بر آن بودند که ایران، راه خود را گم کرده و در خطر دل کندن از شخصیت متمدن خود قرار دارد. علاوه بر اینها، اصطلاح «روحا» همچنین شاید به معنای «ذهنی» ترجمه شود که منعکس کننده وسواس تقیزاده در امر آموزش است. از نگاه تقیزاده در تاریخ ایران این فلاسفه بودهاند که بالاترین مقامات انسانی و تمدن و آنچه ایرانیان قرار بود بشوند را آشکار کردند. این فلاسفه میتوانستند متعلق به پیش یا پس از اسلام باشند. در حقیقت سید جمالالدین اسدآبادی در میان آن دسته از متفکران موخری است که تقیزاده لب به تحسینش میگشاید و البته هر دو مست از باده روشنگری (اروپایی) هستند.
اجازه دهید قدری پیرامون ملیگرا بودن تقیزاده صحبت کنیم. آیا تقیزاده خود را ملیگرا میدانست؟ ملیگرایی مد نظر تقیزاده چه ویژگیهایی داشت؟
بدون شک تقیزاده خود را ملیگرا میدانست، منتها نه شوونیست. او نخستین مرحله به سوی رستگاری ملی را در این میدانست که هر فردی شکست خود را بپذیرد. از همین رو است که اغلب انتقادات شدیدی از شوونیسم ایرانی که در نگاه او نوعی میهنپرستی سطحی و جعلی است مطرح میکند. رهایی ملی و «بازگشت» برای تقیزاده با درک اشتباهات خود آغاز میشود، نه اینکه دیگران سرزنش شوند و از سوی دیگر از غرب تقلید سطحینگرانه شود.
یعنی تقیزاده با تقلید از غرب مخالف بود؟
در جستجو برای کسب تمدن غربی، تقیزاده از کردار غرب تقلید نمیکند بلکه جذب گرایش و روش ذهنی میشود که برای غرب چنین موفقیتهای سیاسی و اقتصادی به همراه داشته است: در یک کلام نظم و انضباط غرب. تقیزاده آنهایی که شوونیستی رفتار میکردند یا سادهلوحانه به دنبال درآوردن ادای غرب بودند بیآنکه متوجه باشند ابتدا باید انقلاب درونی در منش رخ دهد، را به زبان خودش «وطنچی» میخواند.
باور رایج آن است که فرقه اجتماعیون عامیون و بعدها حزب دموکرات در دوران انقلاب مشروطه به نوعی مطالبات سوسیالیستی را نمایندگی میکردند. آیا تقیزاده بیان کننده (یا نماینده) خواستههای اجتماعیون و سپس دموکراتها بود؟
در ساحت سیاست تقیزاده همیشه در حوزه آسیبپذیری قرار داشت، بخش مهمی از آن به این دلیل است که آوردن آرای روشنفکری به عرصه سیاست همیشه میتواند مشکل باشد. فارغ از اسامی که به احزاب سیاسی داده میشود من مایلم تقیزاده را در جایگاه یک سوسیال دموکرات بنشانم تا سوسیالیست اما حتی همین اصطلاح نیز باید در بستر زمان توصیف شود. گرچه وقتی تقیزاده از عبارت دموکراسی استفاده میکند دیدگاههایش بیشتر در امتداد مفهوم نخبهگرایانه از سیاست است که میتواند استوار بر «جمهوریخواهی» باشد.
این جمهوریخواهی تقیزاده چه ویژگیهایی دارد؟
این دیدگاه کار زیادی با ماهیت و وسعت حق رای ندارد و بیشتر نگاهش معطوف به حاکمیت قانون و حقوق است. تقیزاده برای تحقق مفهوم حقوق مدنی تلاش میکند. همچنین تقیزاده پیش برنده پروژهای بسیار «روشنگرانه» است که در آن فلاسفه به دنبال طرحی مترقی برای دولت و جامعه هستند. این میتواند به مثابه «لیبرالیسم» توصیف شود اما بهتر است از آن تحت عنوان لیبرالیسم «عضلانی» نام برده شود.
نظر شما :