هیچ کس جواب معمای تقیزاده را ندارد
سامان صفرزائی
***
دکتر سیگل پرسشها را با اتهام وابستگی سید حسن تقیزاده به دولت بریتانیا شروع میکنیم. امضای قرارداد ۱۹۳۳ یکی از مهمترین دلایل مخالفان تقیزاده برای تاکید بر وابسته بودن اوست. بعدها در مجلس پانزدهم توضیح داد که با تمدید دوره امتیاز نفت مخالف بوده ولی چارهای جز امضای قرارداد نداشته چون اگر او امضا نمیکرد، فرد دیگری امضا میکرد و بعد از آن جان او به «خطر» میافتاد. آیا واقعا در سال ۱۹۳۳ جان تقیزاده در خطر بود؟
اول، از دادن این فرصت برای شرکت در گفتوگو تشکر میکنم. مسالۀ سید حسن تقیزاده خیلی مبهم و پیچیده است. یکی از دوستان تقیزاده، مهدی مجتهدی، نوشت که جدال سر مشروطه دو طرف داشت: آن ترک مرموز (تقیزاده) و آن ترک بیلمز (امیربهادر جنگ). هیچ کس جواب معمای تقیزاده را ندارد، اما من سعی میکنم نوری به ابهامات این مساله بیافکنم. حالا اسناد دخالت انگلستان در ایران را نه تنها از انگلیس بلکه از آرشیوهای روس داریم. هیچ اشارهای به اینکه تقیزاده برای انگلستان کار کرده نداریم، حالا وقت آن است که افسانۀ تقیزاده مامور یا جاسوس خطرناک انگلیسیها را کنار بگذاریم. به هر حال، برای مامور انگلستان عجیب است که در جنگ جهانی اول میرود آلمان و مقالات شدیداللحن ضد انگلیس مینویسد. از طرف دیگر دشمنان تقیزاده و طرفداران نظریه توطئه به تمدید قرارداد دارسی اشاره میکنند. در این باره، البته میشود گفت که استعفا دادن بهتر از امضای قرارداد شرمانگیز بود.
چه دلایلی وجود داشت که تقیزاده استعفا نداد؟
نافرمانی از رضاشاه کار آسانی نبود. به قول مصطفی علم، وزرای شاه «دانستند که اگر میخواهند سرشان را از دست ندهند، باید خاموش بمانند و بگذارند او تصمیمگیری بکند.»
(Oil, Power, and Principle: Iran’s Oil Nationalization and Its Aftermath, p. 35)
و میبینیم که همکاران تقیزاده هم سرانجام شومی داشتند: دو تن در زندان کشته شدند و یکی مجبور شد خودکشی بکند. (ibid, p. 39) تقیزاده در دفاع از خود میگوید که تمدید دوره امتیاز نفت در سطح هیات دولت تصمیم گرفته شد و بعلاوه آنان که در این مباحثه بیشتر شرکت کردند کم یا بیش مترقی (یکی از آنان عضو حزب توده بود) و وطنخواه بودند و به هیچ وجه نمیتوانستند مامورین انگلیسیها دانسته شوند. اینها مجبور بودند در ایران آن روز یا به سوی یک رویارویی ناگهانی با انگلیسیها بروند یا تسلیم به زورگویی انگلیسیها بشوند. و همان طور که ۲۵ سال قبل تقیزاده نصیحت کرده بود که مجلس در مقابل زورگویی دربار، روس و انگلیس تسلیم شوند که «پیش از هر چیز از مداخله بیگانه بیم داشتند و ملت بیمار را بهتر از مرده» میانگاشتند. (ادوارد براون، انقلاب ایران، ترجمه احمد پژوه، ص۲۰۴) خودش هم همان سیاست را طی کرد. (مهدی مجتهدی در کتاب تقیزاده: روشنگریها در مشروطیت ایران راجع به تقیزاده یک توضیح قانع کننده در این باره میدهد. صص۲۳۵-۲۳۰ دیده شود.) به هر حال، تقیزاده برای این قرارداد سرزنش شد. اصرارش که بین تهدیدات اجنبیان و استبداد رضاشاه اختیار نداشت را کسی نشنید.
اتهام مهم دیگری که متوجه سید حسن تقیزاده است پیرامون دست داشتن یا حداقل آگاهی وی از نقشه ترور اتابک و همچنین آیتالله بهبهانی است. نقش تقیزاده را در این ترورها چطور ارزیابی میکنید، آیا در این ترورها وی منفعتی میبرد یا با دیدگاههایش در مجلس اول منطبق بود؟ با این تاکید که وی در خاطراتش از بهبهانی سخت تجلیل کرده و به ویژه به شجاعت و عقل سیاسی بهبهانی تاکید کرده است.
فکر نمیکنم که تقیزاده در توطئۀ علیه اتابک شرکت کرده باشد. جواد شیخالاسلامی با استناد به تاریخ مشروطیت ایران نوشتۀ مهدی ملکزاده و یادداشتی نوشتۀ خود حیدرخان عمواوغلو سعی میکند این شرکت را ثابت کند. اما به نظر من، استدلالش ضعیف است. ملکزاده نوشت که یک کمیتۀ انقلاب ملی با عضویت سید جمال، میرزا جهانگیرخان، سید محمدرضا مساوات، تقیزاده، حکیمالملک، سیدعبدالرحیم خلخالی، سیدجلیل اردبیلی، معتضدالسلطنه، میرزا سلیمانخان میکده، حسینقلیخان نواب، میرزا علیاکبرخان دهخدا، حاجی میرزا ابراهیم آقا، میرزا داوودخان و ادیبالسلطنه وجود داشت. (تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، صص۴۱۹-۴۱۵) بعلاوه مینویسد که خاطرات حیدرخان در یک شمارۀ مجلۀ یادگار بدین ماجرا اشاره میکند. مینویسد که ملکالمتکلمین و سید جمال اعضای یک سازمان سوسیال دموکراتیک بودند و این سازمان بود که سوء قصد را سامان داد. (جواد شیخالاسلامی، قتل اتابک، ص ۱۰. ر. ک. به کتاب حیدرخان عمواوغلو، ص۷۲) ما اینجا با چند مشکل روبهرو میشویم. اول، این سازمان انقلابی فقط یک جا آشکار میشود. هیچ اشارهای راجع به آن سازمان در همۀ تواریخ و خاطرات آن عصر نداریم، و حتی در خود تاریخ ملکزاده در دو جا به آن اشاره میشود، و آن هم به فرط ضعفش (۵۵۳، ۵۸۲). دوم، این سازمان سوسیال دموکراتیک حیدرخان در هیچ یکی از یادداشتهای آن عصر دیده نشده است. به نظر من، این کوشش حیدرخان است تا از طریق ذکر نام چند تن از روشنفکران عصر کسب اعتبار کند. سوم، حتی اگر این سازمان موجود بود، نمینویسد که تقیزاده در آن عضویت داشت. بالاخره، مخبرالسلطنه در خاطراتش مینویسد که تقیزاده در آخرین شام اتابک همنشین صدراعظم بود. (خطرات و خاطرات، ص ۱۵۷) به هر حال من مثل آقای شیخالاسلامی تفسیر انگلیسیها را ذیاعتبار میدانم. خصوصا، تفسیر استاد نیکی کدی را هم خیلی قانعکننده میدانم. من باور ندارم که تقیزاده در ترور آیتالله بهبهانی شریک بود.
البته آیتالله درست بعد از اوجگیری تنش بین تقیزاده و خودش ترور شد. تقیزاده بر اسماعیلیکشی یک روحانی قشری اعتراض و اصرار کرد که حکومت او را تعقیب کند. برای یک مجتهد محافظهکار مثل آیتالله بهبهانی، این غیرقابل قبول بود و کاسۀ صبر مجتهدهای نجف - که سالها مجبور بودند بروند زیر بار ایدههای برابری ادیان که حزب دموکرات تقیزاده طرفدار آنها بود ـ لبریز شد و فتوا دادند که مسلک تقیزاده با کشورداری یک کشور مسلمان نمیسازد و باید ترک وطن کند. میان عوام گفته شد که مجتهدان نجف او را تکفیر کردند. مجتهدان انکار کردند، اما کار از کار گذشت. درست قبل از آنکه قرار بود تقیزاده برود فرنگستان، خبر رسید که یک مجاهد آیتالله بهبهانی را کشت. (فتوا در کتاب اوراق تازهیاب مشروطیت و نقش تقیزاده، صص ۲۱۲-۲۰۷ که با کوشش ایرج افشار ویرایش شده، منتشر شد. مهدی مجتهدی یک توضیح مفید نوشت در «تقیزاده: روشنگریها در مشروطیت ایران، فصل شانزدهم». فریدون آدمیت یک تفسیر دیگری برای (به اصطلاح خودش) تکفیر نامۀ علماء نجف داد: مجاهدین حیدرخان یک پدیدۀ آشوبزا بودند. مثلا، امینالملک، که رهبر اعتدالیون بود، بدست آنان کشته شد و این آیتالله بهبهانی را تحریک کرد تا آن «تکفیرنامه» را صادر کند، فکر دموکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت ایران، ص۱۴۵) این ماجرا در خاطرات تقیزاده تشریح شده است. (زندگی توفانی، صص۱۵۶-۱۵۲) با این همه ممکن است و حتی احتمال دارد که حیدرخان در هر دو توطئه سهم عمدهای داشته باشد. خود تقیزاده کررا او را عامل افعال گوناگون ترور میدانست. (بمباندازی به کالسکۀ شاه، زندگی طوفانی، ص۹۵، ترور آیتالله بهبهانی، همان جا، ص۱۴۴)
تقیزاده در سال ۱۹۱۴ راهی آلمان میشود. آلمان قیصری آن دوره چه جذابیتهایی برای نیروهای سیاسی مخالف ایران به ویژه سید حسن تقیزاده داشت؟ او میگوید: «ما شوق زیادی به آلمان داشتیم. ایرانیها آلمان را مثل پیغمبر، حضرت داوود میدانستند که آمده آنها را نجات بدهد. ما همه برای آلمان سینه میزدیم.»
تقیزاده نوشت که در طلوع مشروطه، آزادیخواهان دیدند که سیاست انگلیسیها با مصالح خودشان همساز بود، اما بعد از آنکه انگلیسیها با روسها ساختند و از مشروطۀ ایران دوری کردند، ایرانیهای آزادیخواه دنبال دشمنان مشترکشان، یعنی آلمان قیصری رفتند. (مثلا، ر. ک. به کشفالغطاء در مقالات تقیزاده، ج. پنجم، ص۴۴) به هر حال، تقیزاده با حیدرخان دوستی خیلی نزدیکی داشت و خیلی از جزئیات ترور حاکم مرند را میدانست. (ر. ک. «قبض سفارشی پستخانه» در مقالات تقیزاده، ج. پنجم، صص۹-۷) وقتی که تقیزاده میخواست از مهاجرت اولش از قفقاز به تبریز برگردد، پدر حیدرخان، با همۀ پیری و نفستنگیاش و در عمق سرمای زمستان قفقازی او را تا رودخانۀ ارس همراهی کرد. (زندگی توفانی، ص۱۱۳)
تقیزاده بعدها نسبت به نخستوزیری محمد مصدق هم انتقاداتی وارد میدانست. با اینکه خودش طرفدار ملی شدن نفت بود اما در کتاب «زندگی طوفانی» ایرج افشار از قول تقیزاده آمده است: «به نظر من (آنچه باید عین حقیقت بگویم) این است که خودش آدم درستکار و امین و وطنپرست است. گفتم این آدم کارهایی که بر ضدّ کمپانی نفت و فلان و فلان کرد، اینها ناحق نبود. برای اینکه آنها خیلی ناحق رفتار میکردند... گفتم دکتر مصدق در آن کار که کرد ناحق نبود. عیب کار مصدق این بود که خیلی افراط میکرد، به اصطلاحِ ایران هوچیگری میکرد. جنجال برپا میکرد.» کدام مواضع مصدق از سوی تقیزاده هوچیگری یا جنجالی به حساب میآمد؟
انتقاد محمد مصدق برای یک آمریکایی خیلی مسالۀ حساسی است. گناه فجیع سرنگون کردن حکومت ملی این قهرمان آزادی ایران برای همیشه یک داغ سوزنده است برای هر آمریکایی با وجدان. اکتفا میکنم به حرفهای خود تقیزاده. تقیزاده سعدالدوله را به محمد مصدق شباهت کرد و سعدالدوله را چه طور دید؟: «سعدالدوله طرف پنجره ناظر به باغ، روبهروی رئیس مینشست. با رئیس خیلی مدعی بود. تمام تلاش او این بود که خودش رئیس شود... کار او سخت به دکتر مصدق شبیه بود. مردم گفتههای او را تعقیب میکردند. او وقتی با یک نفر اختلاف پیدا میکرد قوای خود را تمرکز میداد برای از بین بردن آن نفر... هر کس با او مخالف میکرد میگفت اینها آلت خارجه هستند.» (زندگی توفانی، ص۵۷) «سعدالدوله که مردی حریص جاه و شهرتپرست بود و دستگاهی چیده و در آن خیال بود که به واسطۀ عوامپسندی روزبهروز خود را مقبول عامه کرده و نفوذ خود را زیاد کند تا به حد دیکتاتوری برسد...» (تاریخ انقلاب ایران، مقالات تقیزاده، ج. پنجم، ص۲۵۴) هر چند تقیزاده با دکتر مصدق مشکل داشت، مورخین تایید کردهاند که در عمل، او نقش مهمی در خنثی کردن نقشههای انگلیسیها بر ضد آن رهبر یگانۀ ایران داشت.
به قول تاریخنویس فخرالدین عظیمی آن نوع سیاستمدارانی که در خط مقدم جبهه ضد مصدق میکوشیدند، مانند جمال امامی، سید ضیاء و نوع فعالیتهایی که آنها بدان میپرداختند، همۀ کسانی که با مصدق از بعضی جهات مخالف بودند اما در اصل با کمپین او در پیشبرد حاکمیت ملی ایران همدلی و همدردی داشتند، را نگران میساخت. آنها کسانی بودند مانند رئیس مجلس سنا، سید حسن تقیزاده و عده دیگری از سناتورها که به گروه عامیون شهرت داشتند. آنها مخالف این بودند که درگیر فعالیتهایی با حمایت خارجی علیه مصدق شوند. تقیزاده هرگونه توجیه را در این گونه موضعگیریها غیراخلاقی دانسته و مخالف هرگونه دخالت و فشار دولت انگلیس در سیاست ایران علیه مصدق بود و آن را فاقد مشروعیت میدانست و حقی بر آنان قائل نبود. او به هنری گریدی، کسی که قبل از هندرسن سفیر بود، گفته بود که مصدق «تنها مردی بود که میتوانست یک طرحی را به مجلس ارائه بدهد که قابل قبول باشد.» تقیزاده موافق ادامه تلاش در جهت رسیدن به توافق با مصدق بود. در واقع او عاملی بود که باعث شد فشار مخالفین مصدق، که از حمایت انگلیس برخوردار بودند، کمتر شود.
مخالفت تقیزاده با همکاری در بسیج کردن سناتورها برای جبهه ضد مصدق نه فقط از طرف گروههای چپگرا و ملیون بلکه حتی از طرف گروههای طرفدار سلطنت و علما به طرفداری انگلیس شهرت پیدا کرده بود. گرچه تقیزاده همواره با یک والامنشی وطندوستانهای به مراتب بیشتر از رقبا و منتقدیش رفتار کرده بود، اما همیشه انزجار و عدم رضایت خود را از روش ناسپاسانه بعضی از همقطارانش/ رفقایش در دوران بعد از ۱۹۴۱ در قبال سفارت انگلیس به وضوح ابراز کرده بود. او از اینکه دوستانش به طرز مبالغهآمیزی یک قدرت فوقالعادهای را برای انگلیس تصور میکردند اظهار تاسف میکرد. تقیزاده، به عنوان معاون ریاست مجلس پنجم، که ظاهرا با حمایت عباس اسکندری ـ حامی سرسخت قوام که در بزنگاه سیاسی به قهرمان ملی برای احقاق حق حاکمیت ایران بر منابع نفتی خود تبدیل شده بود - به این سمت دست یافته بود، یک سخنرانی مهیجی ایراد کرد که در آن آشکارا شرایط نفی قرارداد نفتی ۱۹۳۳ را توضیح میداد. او تاکید داشت که به عنوان وزیر اقتصاد میبایستی این قرارداد را امضاء میکرد، اما فقط با اکراه و از روی اجبار با دیکتاتوری رضاشاه همکاری کرده است. در این سخنرانی، که به طرز محسوسی حتی نظر منتقدین این مذاکرات و مخالفین کمپانی نفتی ایران- انگلیس را تقویت کرده، تقیزاده امیدوار بود که جبران آنچه که در مورد عهدنامه ۱۹۳۳ انجام داده را بنماید.
تقیزاده به پیروی از رضا حکمت، رئیس مجلس به هیچ وجه تسلیم فشارهای وارده از طرف سفیر انگلستان نشد، و آنچنان با مهارت و صراحت سر فرانسیس شپرد را به خاطر دخالتهای بیمورد در امور داخلی ایران سرزنش کرد که باعث شد سفیر انگلستان او را به خاطر سیاستورزیاش تحسین کند.
از طرف دیگر روابط تقیزاده با سید ضیاء و قوام آنچنان دوستانه نبوده و رقابت آنها را با مصدق تائید نمیکرد. عدم پذیرش همکاری با جبهه ضد مصدق به طور وضوح نتیجه احساسات میهنپرستانه او بود تا دلایل و انگیزههای دیگر. در تابستان ۱۹۵۲ زمانی که بیشتر سناتورها از مصدق روی برگردانده بودند، طرفداران مصدق مجلس سنا را به عنوان پایگاه سلطنتطلبها و طرفداران انگلیس میخواندند. تقیزاده همزمان با اینکه سعی بر این داشت که سنا را بیطرف نگهدارد، خود کمکم به مخالفین مصدق متمایل میشد. مخالفین مصدق در مجلس از هر فرصتی که میشد سفر هفت هفتهای وی به ایالات متحده به منظور حضور در شورای امنیت سازمان ملل متحد برای دفاع از پرونده ایران و انتخابات هفدهم مجلس را به تعویق بیاندازند، استفاده میکردند. البته این تلاش با شکست روبرو شد که علت آن هم صرفا عدم همکاری تقیزاده در تصویب لایحه تعویق انتخابات توسط مجلس سنا بود. در بازگشت مصدق و در پروسه اخذ رای اعتماد، مخالفین او در مجلس فقط موفق شدند که مانع شانزده رای بشوند در حالیکه سنا به اتفاق آرا به نفع مصدق داد.
سید حسن تقیزاده در دوران پیری به غلامحسین صدیقی میگوید که پافشاریاش بر خلع محمدعلی شاه، درست وقتی که او خواستار صلح و سازش و آشتی بوده، کاری نادرست بوده و تقیزاده میگوید عمیقا نسبت به آن پشیمان است. چرا تقیزاده احساس میکرد موضعگیریاش در برابر محمدعلی شاه اشتباه بوده است؟
تا حالا، من این گفتار غلامحسین صدیقی را نشنیدم اما تعجبآور نیست.
نظر شما :