دایی یوسف، بهادر بود یا اسکندر؟/ مرثیه و ارثیه استالین برای چپهای ایرانی
سرگه بارسقیان
تهران اسفند ۳۱ بیخبر از آنچه بعدها درباره «بهشت موعود» و رنجهای ایرانیان محبوس در اردوگاههای کار سیبری نقل شد، غرق مرثیه بود: «شریانی پاره شد، مغزی بزرگ و متفکر از کار ماند... انسانی از دست ما رفت. انسانی که همه عمر خود را وقف سعادت و آسایش مردم ساخت، انسانی که برای رهایی زحمتکشان جهان و پیریزی شیوهای که سعادت و آزادی رنجبران را تاسیس کند از هیچ خطری نهراسید، زندانها دید، مسلول شد، دربدریها کشید، با خطرات بزرگی روبرو بود ولی آنی در فکر انقلاب و پیروزی انقلاب غافل نبود... استالین همه مردم را سعادتمند و خوشبخت میخواست. او از ناراحتی و سختی زندگی رنجبران رنج میبرد و برای بهبود حال آنان مبارزه میکرد... انسانی درگذشت که تعالیم و راهنماییهای او برای همیشه در جهان باقی خواهد ماند.»(۵)
در مرثیه فقدان این «معلم خردمند و نابغۀ زحمتکشان و صلحدوستان جهان» که «زندگی پرافتخار»اش «رهنون خللناپذیری برای پیریزی آیندهای که میلیونها مردم جهان در راه ساختمان آن میکوشند» دانسته و مرگش «مهمترین ضایعه روزگار» خوانده شد،(۶) ندیده حقیقت، ره افسانه زدند؛ از پیشگویی یک مرد آیندهبین در سبزه میدان قزوین برای استالین که در چهره و خطوط کف دستش نگاه کرده و به او گفته بود: «تو یکی از بزرگترین مردان دنیا خواهی شد و در کشور خود به عالیترین مقامات نائل خواهی آمد» افسانه ساختند تا بودنش در رشت و پنهان شدنش در زیرزمین خانه میرزا کریمخان رشتی و کمک به مشروطهخواهان برای ساخت نارنجک و بمب. نوشتند این بمبها سلاح موثری بود که روحیه قوای قزاق را متزلزل و آنها را مرعوب میساخت و از پیرمخان ارمنی نقل قول آوردند که اعتراف میکرد هر یک از آن بمبها به اندازه دهها مسلسل و تفنگ تاثیر داشت؛ این بمبها در اشغال اداره حکومتی قزوین هم بکار آمد و وحشت بیسابقهای در مخالفین مشروطیت ایجاد و راه را برای پیشروی سریع مجاهدین صاف کرد.(۷)
آن موقع هنوز این نقل تاجالملوک آیرملو، مادر شاه از استالین موقع صرف عصرانه با محمدرضا پهلوی (در حاشیه کنفرانس سران متفقین در تهران در سال ۱۳۲۲) گفته و خوانده نشده بود که اسم اصلی رهبر شوروی «یوسف یوسفزاده» و از اهالی گرجستان و اصلا ایرانی است؛(۸) اما آن روزها شنوندگان برنامۀ فارسی رادیو مسکو، این شعر احسان طبری را شنیدند که در مرگ استالین سرود:
تو بهادر بودی، زمان میدانت
آفریدی نظمی، کان بُد همسانت
درسپردی آخر به همرزمانت
آن نظم بیخلل- رفیق استالین!
در دست محکم یارانت، جاوید
گوهرآسا نظمت خواهد درخشید
پرتویی شگرفین درخواهد پاشید
بر جانهای ملل- رفیق استالین!»(۹)
احسان طبری به یاد داشت که سالها قبل خلیل ملکی در رستوران باشگاه حزب توده، استالین را نه بهادر که «اسکندر سرابی که لنین توانست از انرژی او به درستی استفاده کند» توصیف کرده بود؛ اسکندر سرابی، نماینده کارگران چیتسازی و به باور طبری، «کارگر بیانضباط و حادثهجویی بود که در دامغان و مازندران حوادث ناجوری بار آورده بود. او مردی بسیار کمسواد و فاید دراکۀ سیاسی بود. تشبیه رهبری مانند استالین به اسکندر سرابی، در گوش من سخت عجیب صدا کرد. من با ادب این سخنان او را رد کردم ولی او عین این جمله را حتی در جلسۀ هیات اجرائیه تکرار کرد و چند تن آن را در نهایت وضوح شنیدند.»(۱۰)
در روزهایی که طبری، نظریهپرداز حزب توده خطاب به «رفیق استالین» سرود «درسپردی آخر به همرزمانت آن نظم بیخلل!»، روزنامه «نیروی سوم» ارگان حزب تحت هدایت خلیل ملکی - جداشده از حزب توده و در آن زمان از منشعبین حزب زحمتکشان ایران- در نقدی آشکار نوشت: «...تاریخ پانزده ساله اخیر ملت شوروی هم در شخصیت استالین تجلی میکند. شک نیست که استالین از آنجایی که دنبالهروی سوسیالیسم بود به ملت و کشور خود خدمت کرد. اما بهعقیده ما از روزی که شخصیت استالین با شخصیت ملت شوروی شبیه شد و از زمانی که کریستالیزاسیون شروع شد، هم سوسیالیسم و هم استالین هر دو از محور اصلی خود منحرف شدند. ادغام یک ملت در یک شخصیت به شهادت تاریخ، همیشه به تباهی یکی از آن دو خاتمه مییابد... استالین به اندازهای که سوسیالیسم میتواند قضاوت کند به ملت شوروی خدمت کرد اما استالین در این اواخر نماینده ملت شوروی و نماینده سوسیالیسم نبود؛ او نماینده یک طبقهای بود که امروز بر شوروی حکومت میکند، او نماینده طبقهای بود که برای ادامه به هستی و زندگی خود، همه قدرت خود را در شخص استالین تمرکز داده بود.»(۱۱)
پس از مرگ استالین
چه طبری «سخت ماتمزده» که در مراسم عزاداری استالین در تالار مجلل خانه شوراهای مسکو همراه هیات نمایندگی حزب توده ایران دو بار قراول ایستاد و چه روزنامه خلیل ملکی، هر دو یک سوال داشتند؟ پس از مرگ استالین چه خواهد شد؟ نگرانی طبری از فقدان استالین بدین جهت بود که «مائوتسه دون دعوی رهبری جنبش جهانی را بعد از استالین داشت»(۱۲) و پیشبینی «نیروی سوم» این بود که «دستگاه سعی میکند... خلف استالین را هم مثل خود او مظهر تمام نیروهای ملت و ادامهدهنده راه اسلاف معرفی کند.»(۱۳)
برای حزب توده ایران که حتی نامش نیز برگرفته از نظر استالین در سال ۱۹۳۶ بود که: «در کشورهای عقبمانده، کمونیستها نباید به نام حزب کمونیست فعالیت کنند، بلکه باید در یک جبهه شرکت کنند، چون که در این کشورها هنوز برای پذیرش افکار کمونیستی آمادگی نیست... لذا یک حزب وسیعی بسازید که افراد طرفدار پیشرفت و ترقی اجتماعی و سوسیالیسم به طور کلی، نه کمونیسم، به آن جلب شوند»)۱۴(، مرگ استالین حکایت از سررسیدن فصل جدیدی در روابط با رفیق بزرگتر داشت، پایان دورانی که به گفته مریم فیروز، موسس سازمان زنان حزب توده، «چون با شرایطی که استالین چه در شوروی و چه احزاب خارج ایجاد کرده بود و البته شاید در خیلی از جاها حق با آنها بود چون دید وسیعتری نسبت به جریانات دنیا داشتند، وضع تفاوت میکرد ولی بلافاصله بعد از استالین اوضاع بهم خورد. برای حزب توده هم هیچ ننگی نیست که آنها را تقویت کردند ولی در همان دوران هم شخصیتهای حزبی با خیلی از چیزهای آن مخالف بودند... در دوران استالین احزاب دیگر زیر تسلط شوروی بودند یعنی خود احزاب از آنها میخواستند و تبادل نظر میکردند، ولی بعدها بعضی از احزاب دخالت شوروی را نپذیرفتند.»(۱۵)
مرگ استالین برای تودهایها که به تعبیر محمود بهآذین «مرد بزرگ بود و واقعه بزرگ»، خلائی بود که «میدان را برای هجوم امپریالیسم آمریکا خالی گذاشت، چنانکه در کمتر از شش ماه تارهای توطئه به کارگردانی آلن دالس رییس سازمان سیا و برادر فاستر دالس، به گرد ایران و جنبش ملی ما تنیده شد و به نتیجه رسید.»(۱۶) این فقط بهآذین نبود که چنین نقشی به مرگ استالین در توفیق کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ داد، که آمریکا و دکتر محمد مصدق نیز هر دو در آنچه ۶ ماه پس از آن رخ داد جایی مهم به جای خالی رهبر شوروی دادند. سفارت آمریکا در تهران روز ۲۴ آوریل ۱۹۵۳ (۴ اردیبهشت ۱۳۳۲) در گزارش محرمانهای به وزارت امور خارجه ایالات متحده نوشت: «در روز ۹ مارس، چند هزار نفر که رهبری آنها را اعضای حزب توده برعهده داشتند، در مراسم سازمانیافتهای که به مناسبت مرگ استالین برگزار شده بود شرکت کردند. دولت به طور غیررسمی اجازۀ برگزاری این مراسم را صادر کرده بود. نیروهای امنیتی مبادی ورودی محل برگزاری مراسم را تحت کنترل داشتند و از ورود عناصر ضدتوده به این مراسم و وقوع درگیری احتمالی بین آنها و اعضای حزب توده جلوگیری میکردند. مجلس و افکار عمومی از اینکه دولت تا این اندازه در برابر حزب توده مسامحه کرده است خشمگین بودند. مخالفان دولت بعد از برگزاری این مراسم همواره عناصر طرفدار دولت را به همکاری با حزب توده متهم میکردند. در پایان سال ایرانی، چنین به نظر میرسید که مردم تا حدودی برخی از این اتهامات را که علیه دولت و طرفداری دولت مطرح میشد باور کردهاند.»(۱۷)
اتهاماتی که سفارت آمریکا به آن اشاره کرده، در همسویی دولت مصدق با تودهایها، علاوه بر آنکه عنصر محرکی شد برای برخی اقشار که کودتای ۲۸ مرداد را رقم یا بر آن مهر تائید زنند، شبیه همان نظری است که شاه هم داشت و در کتاب «ماموریت برای وطنم» نوشت: «او [مصدق] کمونیست نبوده است. وی در ظاهر همواره از کمونیستها برکناری داشت ولی به کمک آنها متکی بود و آنان را نردبان ترقی خود ساخته بود.» مصدق در پاسخ به شاه نوشت: «در ممالکی مثل ایران اشخاص وطنپرست هیچ وقت نخواستهاند استقلال وطن خود را در سایۀ یکطرفه حفظ کنند و از یک دولتی به یک دولت دیگر پناه ببرند و خود را تحتالحمایه قرار دهند. اشخاص وطنپرست همیشه خواهان سیاستهای متضادی بودهاند تا بتوانند بوسیلۀ یکی دیگری را خنثی کنند و بدست توقعات یک دولت جواب توقعات دولت دیگر را بدهند.»( ۱۸) نگاهی که مصدق به مرگ استالین و دوره پس از او داشت نیز برخاسته از همین اصل بهرهگیری از ملاحظات دول از یکدیگر بود: «تا استالین فوت نکرده بود دول استعمار از او ملاحظه میکردند و ملت میتوانست تا حدی اظهار حیات کند و روی همین احساسات بود که من ظرف دو روز قانون ملی شدن صنعت نفت را از تصویب دو مجلس گذرانیدم و باز روی همین احساسات بود از شرکت نفت خلع ید کردم و بعد از استالین چون قائممقام او شخصیتی نداشت ملاحظات دول استعمار از آن دولت از بین رفت. ایدن وزیر خارجه انگلیس مسافرتی به آمریکا نمود و مذاکراتش با آیزنهاور به این نتیجه رسید که رئیسجمهوری تصویب کند آزادی یک ملتی را با ۴۰ % از سهام کنسرسیوم مبادله کنند و شرکتهای نفت آمریکا به مقصودی که داشتند برسند.»(۱۹)
استالین بزرگ و استالینهای کوچک
مرثیهسرایان و افسانهسازانی که معتقد بودند «استالین درگذشتنی نیست چون دهها میلیون مردم جهان در راه تعلیمات او... در راه تحکیم و استقرار پیروزیها او شبانه روز در پیکارند»،(۲۰) وقتی سه سال بعد از مرگ استالین، با گزارش محرمانه نیکیتا خروشچف، رهبر شوروی به کنگره بیستم حزب کمونیست درباره جنایات او شنیدند و خواندند، بهت و غافلگیری بزرگی سراغشان آمد. آن زمان بود که حکایات زیادی از ایرانیان رسته از چنگ اردوگاههای کار اجباری استالین، نقل و باز نقل شد که حتی یکیشان تعریف میکرد: «یک روز رئیس بازداشتگاه آمده بود برای بازدید و سگی همراه داشت. زندانیان در یک لحظه که سگ را تنها یافتند، از فرصت استفاده و در طرفهالعینی سگ را قطعه قطعه کردند و خوردند.»(۲۱) برخی که واکنششان به نطق خروشچف، جز انکار و استهزا نبود و گفتند: «اینها همه نوکران استالین بودند و حالا این مزخرفات و چرندیات را علیه او میگویند»، ناگزیر از این اعتراف شدند که «استالین به دنبال ارزانترین نیروی کار برای آباد کردن سیبری بود، با اعمال وحشتناکترین نوع بردگی!»(۲۲)
حتی نصرتالله جهانشاهلو افشار، معاون پیشهوری و نخستوزیر فرقه دموکرات آذربایجان که پس از شکست فرقه فرار کرد و پای به جهان کمونیسم گذاشت و تازه دریافت که «ما چگونه چنین جهنمی را که هرگز ندیده بودیم، برای مردم بیخبر ایران جنت معرفی میکردیم و از کرده خود پشیمان بودم»، وقتی به داوری کارنامه استالین مینشیند، به «رهبران دستگاههای حزب و دولت» اشاره میکند که شاگردان استالین و «در جای خود استالین کوچکی» بودند و پس از مرگ استالین نه تنها آن «سامان آهنین در همه دستگاه فرمانروایی» از هم پاشید که «هیچگاه دلیری و شهامت بر گردن گرفتن گناهان و لغزشهای خود را ندارند. گام به گام دیگران دستور میدهند و از همه بیچون و چرا فرمانبرداری میخواهند، اما همینکه نابسامانی ببار آمد، فرمانبرداران را چون گناهکاران سپر بلای لغزشهای خود میکنند. اگر دستگاه در زمان فرمانروایی یوسف استالین نادرست و خودکامه بود، تنها استالین و چندین تن دیگر نبودند که گناه کردند، بلکه همۀ یاران کلان و خرد او در دستگاه رهبری گناهکار بودند، اما دیدید که جز چند تن که دلیر بودند همه خود را کنار کشیدند و گویا تنها استالین و چند تن انگشتشمار دیگر بودند که گناهان را انجام دادند. مردم شوروی خوب میدانند و هنوز بازگو میکنند که استالین خود از بسیاری از نابسامانیها جلوگیری میکرد چون در دستگاه رهبری و امنیت روس آن زمان و هم اکنون کسانی هستند که اگر فرمان آوردن کلاهی به آنان داده شود آنها به جای کلاه سر میآورند.»(۲۳)
اما برای احسان طبری که خروشچف را اول بار در مراسم تشییع استالین در مسکو دیده بود که وقتی از کنار هیات ایرانی گذشت، کلاهش را برداشت و گفت «سلام رفقا»،(۲۴) خروشچف در آن نطق «ظاهراً سخنانش منطقی به نظر میرسید ولی بسیاری از مستمعان او این تز را نوعی خلع سلاح معنوی شوروی میشمرند و حق هم با آنها بود.»(۲۵) و بنظر خود او «دشمن طبقاتی شاد شد و مفهوم "استالینیسم" را اختراع کرد و از افشاگریهای غلوآمیز خروشچف برای کاستن از حیثیت عظیم شوروی سود جست و موفق شد که در برخی کشورهای سوسیالیستی طغیانهای ضد انقلابی پدید آورد و این پیامدهای منفی تا امروز نیز که از مرگ استالین نزدیک سه دهه میگذرد، ادامه دارد.»(۲۶)
حتی منتقدین و منشعبین از حزب توده ایران که آن را متهم به پیروی از مشی خروشچف یا رویزیونیسم (تجدیدنظرطلبی) میکردند، بن مایه استدلالشان همانی بود که طبری میگفت؛ جدیترینشان حزب کار ایران (توفان) که در پانزدهمین سالگرد درگذشت استالین در ارگان خود نوشت: «گزارش محرمانه خروشچف به جنبش انقلابی جهانی صدمات فراوانی زد، سوسیالیسم و کمونیسم را از اعتبار انداخت، نام سربلند کمونیسم را خوار و بیمقدار ساخت، جنبش کمونیستی و احزاب کمونیست را به انشعاب و تفرقه کشانید، ناسیونالیسم و شوینیسم ملت بزرگ را به جای انترناسیونالیسم پرولتری نشانید، وحدت ایدئولوژیک کمونیستها را بر هم زد و تشتت فکری شگرفی پدید آورد، حیثیت و احترام کشور شوراها را بر باد داد.»(۲۷) این حزب هنوز هم خروشچف را «روباه مرتد» میداند که «در سخنرانی مخفی خود، تمامی مبارزات استالین و پرولتاریا را زیر حملات ناجوانمرادنه خود قرار میدهد.»( ۲۸) و «ارزیابی تاریخی از دستاوردهای دوران رفیق استالین و دفاع از لنینیسم را ملاک تشخیص کمونیستها از غیرکمونیستها میداند.»
توفان درحالی حزب توده را متهم میکند که «گزارش خائنانه خروشچف و دروغهای شاخدار وی را در مورد سی سال ساختمان پیروزمندانه سوسیالیسم در شوروی، به رهبری رفیق استالین پذیرفت» که از قضا هر دو حزب سازندگی استالینی و «تبدیل اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی از یک کشور عقبمانده دهقانی به یک قدرت صنعتی توسعهیافته با تسلیحات هستهای»(۲۹) را ستایش میکنند اما از کنار بهای این «سازندگی» میگذرند.
تو گویی حزب توده و توفان در یک نقطه ایستادهاند؛ صورت مساله اینطور تغییر کرد که «چه چیز را باید تائید کنیم؟» مریم فیروز میگفت: «من شخصا نسبت به استالین فوقالعاده بدبین هستم، زیرا بعد از جنگ خیلی از مردهای بزرگ و انسانهای درجه اول را بر اثر زیادهروی از بین برد، خیلی صدمه زده است و به عنوان دشمن خلق بهترین افراد را کشت» اما در عین حال ستایشگر «مقاومت و ایستادگی استالین در جنگ» و «قدرت سازماندهی» و «محجوب و فروتن» بودن او بود.(۳۰) آرشیو نشریه «راه توده» در سالهای اخیر پر از مقالاتی است با این مضامین «آرشیوهای آن دوران مدتهاست که باز هستند و پژوهشهای منتشر شده دروغ "دوران خونین استالینی" را رد میکنند...»،(۳۱) «سالهای اخیر، در بستر بحران تعمیقیابنده، تخریب و هرج و مرج سیاسی، علاقمندی به شخصیت یوسف استالین رو به افزایش نهاده است.»،(۳۲) «از نظر ما مارکسیستها، امروز بهرهگیری از ارثیه استالین، به مفهوم پیروی کورکورانه از کار و عمل او نبوده، بلکه درک و استفاده خلاق از آن متدولوژی که خود وی در برخورد با تجارب پیشینیان بکار گرفت میباشد.»(۳۳)
چه فرقی است بین این دفاع حزب توفان از استالین که «لنین میگفت سوسیالیسم یعنی الکتروفیکاسیون، یعنی کشور را برقکشی کنیم و شبکه برق را به همه جا برسانیم تا بتوانیم رادیو داشته باشیم، تا بتوانیم سوسیالیسم را تبلیغ کنیم. تمام این زمینههای مادی انقلاب فرهنگی در زمان استالین برپا شد»،(۳۴) با این استالینیسم ارگان حزب توده: «مارکسیسم، شیوه و متد شناخت جهان و تغییر آن را آموزش میدهد. این است مفهوم پیام استالین.»(۳۵)
چپ ایرانی هنوز دلداده استالین است؛ هنوز «مبارزه با فاشیسم» توجیهگر «از دست دادن ۲۷ میلیون نفر از جوانترین و کارآمدترین نیروهای اجتماعی شوروی برای آزادی وطنشان و آزادی کل بشریت از بربریت فاشیسم» است.(۳۶) ۶۰ سال از مرگ دایی یوسف گذشته اما گویی سنت فکریاش برای چپ ایرانی زنده است؛ همان سنتی که آندره ژید در «بازگشت از شوروی» نوشت: «استالین چیزی جز تحسین و تمجید را نمیتواند تحمل بکند و تمام آن کسانی را که نمیتوانند تحسین بکنند رقیب خود میپندارد.»(۳۷) سوال ژید هنوز برای مخاطبین چپ تازگی دارد که «آخر تا کی باید تائید کنیم؟»
پینوشتها:
۱- از هر دری، بهآذین، ناشر: جامی، ۱۳۷۰
۲- روزنامه اطلاعات، ۱۶ اسفند ۱۳۳۱
۳- روزنامه اطلاعات، ۱۹ اسفند ۱۳۳۱
۴- بازگشت از شوروی، آندره ژید، ترجمه جلال آلاحمد، چاپ اول ۱۳۳۳، انتشارات امیرکبیر، ص ۱۴۸
۵- روزنامه مصلحت، ارگان شورای ملی صلح، شنبه ۱ فروردین ۱۳۳۲، شماره ۱۲۳
۶- روزنامه مصلحت، شنبه ۲۳ اسفندماه ۱۳۳۱، شماره ۱۲۲
۷- اطلاعات هفتگی، ۲۲ اسفند ۱۳۳۱، شماره ۶۰۴، ص ۸
۸- خاطرات ملکه پهلوی، دکتر ملیحه خسروداد، تورج انصاری و مهندس محمودعلی باتمانقلیچ، نشر بهآفرین،۱۳۸۰، ص۹۸
۹- از دیدار خویشتن، احسان طبری، به کوشش محمدعلی شهرستانی، نشر بازتاب نگار، ۱۳۸۲، ص۴۶
۱۰- همان، ص۶۸
۱۱- روزنامه نیروی سوم، یکشنبه ۱۷ اسفندماه ۱۳۳۱، شماره ۱۲۰
۱۲- از دیدار خویشتن، ص۴۶
۱۳- روزنامه نیروی سوم، یکشنبه ۱۷ اسفندماه ۱۳۳۱، شماره ۱۲۰
۱۴- خاطرات نورالدین کیانوری، موسسه تحقیقاتی و انتشاراتی دیدگاه، انتشارات اطلاعات، ۱۳۸۲، ص۷۵
۱۵- خاطرات مریم فیروز، موسسه تحقیقاتی و انتشاراتی دیدگاه، انتشارات اطلاعات، تهران، چاپ سوم، ۱۳۸۷، ص۷۱
۱۶- از هر دری، محمود بهآذین
۱۷- یادداشتهای سیاسی ایران، جلد چهاردهم ۱۳۳۱-۱۳۴۴، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۹، ص۱۳۵
۱۸- خاطرات و تالمات دکتر محمد مصدق، به کوشش ایرج افشار، انتشارات علمی، چاپ پنجم، ۱۳۶۵، ص ۳۴۴
۱۹- همان، ص۳۴۵
۲۰- روزنامه مصلحت، شنبه ۲۳ اسفندماه ۱۳۳۱، شماره ۱۲۲
۲۱- ناگفتهها، خاطرات دکتر عنایتالله رضا، نشر نامک، چاپ اول زمستان ۱۳۹۱، صص۱۵۳-۱۵۴
۲۲- همان، صص ۱۵۱ و ۱۵۳
۲۳- ما و بیگانگان، سرگذشت دکتر نصرتالله جهانشاهلو افشار، ص ۸۷ و ۱۸۷
۲۴- از دیدار خویشتن، ص۷۵
۲۵- همان، ص۷۸
۲۶- همان، ص ۴۷
۲۷- نشریه توفان، دوره سوم، شماره ۷
۲۸- یک بازنگری مجدد، توفان الکترونیکی، شماره ۱۵، مهر ۸۶
۲۹- استالینستیزی، از خروشچف تا گورباچف، راه توده، شماره ۱۳۲، ۱۴ می ۲۰۰۷
۳۰- خاطرات مریم فیروز، ص۸۱
۳۱- استالینستیزی، از خروشچف تا گورباچف، ۱۴ می ۲۰۰۷
۳۲- استالین، قدرتی که شناخت ما دربارهاش کامل نیست، ۱۷ سپتامبر ۲۰۰۷
۳۳- حقیقت آن نیست که دشمنان میگویند!، اول اکتبر ۲۰۰۷
۳۴- ارگان حزب توفان، ۲۸ دسامبر ۲۰۱۱
۳۵- استالین، قدرتی که شناخت ما دربارهاش کامل نیست، ۱۷ سپتامبر ۲۰۰۷
۳۶- راه توده، ۹ مارس ۲۰۰۹
۳۷- بازگشت از شوروی، ص۲۱۶
نظر شما :