گفتوگوی تاریخ ایرانی با ریزارد آنتولک: حرف زدن درباره مهاجرت لهستانیها به ایران ممنوع بود
مجتبا پورمحسن
***
شما از کی و چرا به موضوع حضور پناهجویان لهستانی در ایران علاقمند شدید؟
مادر من یکی از کسانی بود که در آن مهاجرت دستهجمعی سال ۱۹۴۲ میلادی از سیبری به ایران رفت. بنابراین از زمانی که یادم میآید روی زانوی مادرم مینشستم و به داستانهایی که دربارهٔ آن روزها میگفت، گوش میکردم. او دربارهٔ تجربههایش در ایران خیلی مثبت حرف میزد و شور و شوق او به من منتقل شد.
میتوانید یکی دو تا از ماجراهای حضور مادرتان در ایران را برای ما تعریف کنید؟
وقتی تبعیدیهای لهستانی به بندر انزلی رسیدند، در امتداد ساحل زانو زدند و خاک ایران را بوسیدند. در انزلی (بندر پهلوی) تعدادی از بچهها به کنار ساحل آمدند و از روی حصار سیمی چیزهایی سمت مادرم و بقیه پرت کردند. لهستانیها اول فکر کردند که ایرانیها به سویشان سنگ پرتاب میکنند. اما بعد متوجه شدند چیزهایی که به سمتشان پرتاب شده بود، نارنگی، پرتقال، آبنبات، انجیر و میوههای دیگر است. هدیه بود. وقتی با کامیون از اردوگاه منتقل میشدند هم اتفاق مشابهی رخ داد و مردم ایران در مسیر جاده صف میکشیدند و غذا و بستههای هدیه برایشان پرت میکردند. مادرم تحت تاثیر قرار گرفت و به خاطر سخاوتشان از خوشحالی گریست. بیرون از کمپ انزلی یک مستراح صحرایی بود که نیروهای ارتشی با عجله درستش کرده بودند. آنجا بود که مادرم برای اولین بار در عمرش یک دستگاه حفاری مکانیکی دید. مسحورش کرده بود. شبیه جانوری مرموز به نظر میرسید. مستراح فقط یک سوراخ بزرگ بود که با چند تا قطعه چوب که غژغژ میکردند، پوشیده شده بود. همهٔ آوارگان اسهال داشتند، بنابراین در تمام طول روز به شدت مورد استفاده قرار میگرفت. گاهی قطعهها بر اثر سنگینی وزن آن همه آدم میشکستند. شایعات فراوانی بود مبنی بر اینکه افرادی که در مستراح افتاده بودند دیگر هرگز دوباره دیده نشدند. شبها همه میترسیدند به آن مستراحها بروند.
کمپ تهران توالتهای مناسبی داشت. اما مادرم از توالت افسران انگلیسی استفاده میکرد حتی اگر در مناطق ممنوعه وجود داشتند (چون توالت افسران انگلیسی از سنگ ساخته شده بود و از توالتهای کمپ بسیار تمیزتر بود). داخل آنجا یک سرباز هندی بود که توالتها را با دست برهنهاش تمیز میکرد. مادرم شوکه شد. هیچ کدام از انگلیسیها هرگز این کار را نمیکردند. بنابراین یک سرباز هندی را وادار به این کار میکردند. بسیار خفتآور بود. در تهران گروه مادرم به کمپی انتقال داده شد که قبلا مدرسهٔ افسران ایرانی بود. در سومین روز پس از رسیدن به تهران، از آنها خواستند که به طبقهٔ پایین بروند. در آنجا افسران ایرانی بودند که همگی یونیفورمهای تیرهرنگ شیک به تن داشتند. هر افسر جوان یک بستهٔ کوچک در دستش داشت و هر کدام شخصا آن را به یکی از آوارگان لهستانی میداد. بستهها حاوی چیزهایی مثل آبنبات، کیک، میوههای مغزدار و... بود. روی کف زمین هم یک قالی ایرانی زیبا پهن شده بود و لهستانیها همانجا روی قالی ایرانی، کنار همدیگر میخوابیدند.
مطمئنا مادرتان چشماندازی دربارهٔ ایران به شما داد. درباره ایران چطور فکر میکردید، منظورم تصاویری بود که در ذهن داشتید؟
من از ایران تصویر کشوری مرموز، اما با مردمانی صمیمی و مهماننواز با تاریخی طولانی و جذاب را در ذهن داشتم. مدتها دلم میخواست به ایران بیایم.
تعداد لهستانیهایی که در جریان جنگ جهانی دوم به ایران آمدند بسیار زیاد بود. چرا تحقیقات و مستندات کمی دربارهشان موجود است؟
اتفاقات این داستان به مدت بیش از نیم قرن عملا از تاریخ پاک شد. این اقدام عامدانه صورت گرفت. به دلایل سیاسی به مردم اجازه داده نشد که در این مورد چیزی از رسانههای رسمی بشنوند و سرانجام داستان از خودآگاه جمعی محو شد.
در شرق و غرب به یک اندازه این اتفاق سرکوب شد. تا سال ۱۹۸۸ اجازهٔ اشاره یا ارجاع به مهاجرت لهستانیها به ایران در رسانههای دولتی لهستان داده نمیشد تا اربابان سیاسیشان (شوروی) برآشفته نشوند. در غرب نیز به همین ترتیب بر ماجرا سرپوش گذاشته میشد یا موضوع را تعمدا تحریف میکردند. فیلمهای تبلیغاتی آوارگان لهستانی را چنان تصویر میکردند که برای فرار از دست نازیها و نه روسها به ایران رفتند. باز هم این کار را برای دفاع از روسها که در سالهای آخر جنگ همپیمان بریتانیا و آمریکا بودند، انجام دادند. اما آن دو کشور هم گناه خیانت به لهستان (همپیمانشان) را در برابر روسها در کنفرانس تهران در سال ۱۹۴۳ و بعد در یالتا (۱۹۴۵) با خود داشتند. بنابراین دربارهٔ این موضوع خیلی کم حرف زده میشد و پردهای از سکوت روی کل داستان افتاد. هیچ فیلمی دربارهاش ساخته نشد. در کتابهای تاریخ هم به ندرت اشارهای به این مساله شد. هرچند آدمهای شجاعی بودند که سعی کردند این سکوت را بشکنند. یکی از آن افراد، خسرو سینایی، فیلمساز ایرانی بود. اما حتی فیلم او به مدت ۲۵ سال فراموش شده بود.
اما در دورهٔ جنگ سرد، آمریکا میتوانست از این موضوع علیه روسیه استفاده کند، نه؟
اگر این کار را میکردند، رفتار شرمآور و خفتبار خودشان را در قبال لهستان افشا میکردند. همانطور که میدانید، خیانت کلمهٔ بسیار کثیفی است. در دورهٔ جنگ جرمی بزرگتر از این نیست. اما این کاری است که بریتانیا و آمریکا با متحدان خود کردند. آنها در مقابل شوروی مهاجم، به لهستان خیانت کردند. اینها به طور مخفیانه و به شکل شرمآوری ابتدا در کنفرانس تهران در اواخر ۱۹۴۳ و بعد در یالتا (۱۹۴۵) این کار را کردند. دولت لهستان تا سالهای پایانی جنگ از این معامله خبر نداشت. ۴۸ هزار سرباز لهستانی جانشان را در راه آزادی مردمی از دست میدادند که دولتهایشان مخفیانه به آنها خیانت کرده بودند و بعد بریتانیا، آمریکا و شوروی با هم ساخت و پاخت کردند تا به مدت تقریبا ۵۰ سال بسیاری از جزئیات موضوع را پنهان یا مخدوش کنند.
حتی به سربازان لهستانی اجازه ندادند که در جشنهای پیروزی که در سال ۱۹۴۶ در لندن برگزار شد، شرکت کنند. دولت بریتانیا حضور آنها را ممنوع کرد. کشورهای دیگر نظیر ایران، عراق، لوکزامبورگ، مکزیک، نپال، هلند، نروژ، امارات، اردن، آمریکا، فرانسه، بلژیک، برزیل، چکاسلواکی، دانمارک، مصر، اتیوپی، یونان و... نمایندگانی داشتند که پیروزمندانه در خیابانهای لندن رژه میرفتند. اما از همان سربازانی که در جریان نبرد از بریتانیا دفاع کرده بودند، و تقریبا در همهٔ حملات بزرگ علیه آلمان (که نقشی سرنوشتساز در کشف رمز کد انیگما داشتند که جنگ را چندین سال کوتاه کرد) جنگیده بودند، استقبال نشد. همپیمانان لهستان با این کشور بدتر از کشورهای وابسته به هیتلر رفتار کردند، بدتر از ایتالیا، اتریش، رومانی یا فنلاند؛ و به دلیل همین خیانت تعداد کمی از کسانی که از سیبری به ایران فرار کردند توانستند به خانههایشان برگردند.
اگر اشتباه نکنم شما برای تحقیقاتتان به ایران آمده بودید. سفارت لهستان در تهران از شما دعوت کرد؟
من دو بار به ایران رفتم. هر دو بار به عنوان یک گردشگر مستقل سفر کردم. هیچ تماسی با سفارت لهستان در تهران نداشتم. هر وقت که برایشان نوشتم، نه به ایمیلهایم جواب دادند نه به نامههایم. نمیدانم چرا.
شما روی موضوعی درباره کشورتان تحقیق میکنید، چرا اهمیتی ندادند؟
کاش میدانستم.
لهستان شاید بیش از هر کشور دیگری در جنگ جهانی دوم ویران شد. مردم لهستان رنجهای بسیاری را متحمل شدند. دربارهٔ لهستانیهای رنج دیده و قربانی شدهٔ جنگ جهانی دوم بسیار خواندهایم و فیلمهای زیادی دربارهشان دیدهایم. چرا لهستانیهایی که در زمان جنگ در ایران بودند، جایی در متون روایی نداشتهاند؟
غرب به مدت بیش از نیم قرن یک افسانه دربارهٔ جنگ جهانی دوم را پرورش داده که با فیلمهای هالیوودی، کتابهای تاریخ درسی و به طور کل رسانههای جمعی مستحکم شده است. این افسانه تنها از یک جنگ میگوید (شاید تنها جنگ تاریخ) این افسانه، خط روایی بسیار سادهای دارد: نیروهای تمدن و دموکراسی و... (که بریتانیا و آمریکا نمایندهشان هستند) که در مقابل نیروهای شیطانی فاشیسم و نازیها هستند، جایگاهشان در آن جنگ افتخارآمیز و یگانه است. آنها دولتهایی بودند که برای صلح و عدالت علیه وحشیگری قدرتهای محور میجنگیدند. کل موضوع خیانت بریتانیا و آمریکا به لهستان خدشهای بر آن داستان، حقیقتی کثیف، پست و ناراحتکننده است. پس کاملا حذف میشود و نقش لهستانیها در جنگ کوچک شمرده میشود و فقط چند خط در تاریخهای رسمی به آنها اختصاص داده شده و به طور کل نادیده گرفته شده است.
خود لهستانیها چه طور؟ خود لهستانیها در این باره دغدغه دارند؟ ما در ایران تقریبا در هیچ داستان یا فیلمی، موضوع حضور آوارگان لهستانی در ایران را ندیدهایم.
جنگ برای لهستان در سال ۱۹۴۵ تمام نشد. پس از جنگ جهانی دوم، لهستان تحت حکومت کمونیسم (و اشغال شوروی) بود. در این دوره (و تا سال ۱۹۸۹) حرف زدن دربارهٔ جزئیات این داستان به صورت علنی ممنوع بود.
یکی از دوستان نویسندهام میگفت لهستانیها به جای ارامنه ایران با مسلمانان این کشور روابط دوستانه داشتند، چون آنها پروتستان بودند، درست است؟
نه، درست نیست. اکثر لهستانیها کاتولیک هستند. من فکر میکردم دلایل ارتباط خوب لهستانیها با ایرانیها در جریان جنگ جهانی دوم بیشتر فرهنگ و تاریخ است تا مذهب. باید در نظر داشته باشیم که لهستان زمانی کشوری بسیار بزرگ با جمعیت چند فرهنگی و چند نژادی و بسیار متفاوت از لهستان امروز بود. در قرون وسطی، مسلمانان، یهودیان، مسیحیان ارتودکس و دیگر فرقهها خودشان را شهروند لهستان میدانستند. نگرش تساهلآمیزی وجود داشت. آزادی مذهب در قانون گنجانده شده بود. لهستان در بین دیگر کشورهای اروپایی از این نظر که هرگز شاهد جنگ مذهبی نبود، بیهمتا بود. میراث تساهل و استقلال مذهبی در روان مردم لهستان ریشهای عمیق دارد.
دلیل دیگری هم هست که به خیلی قبلتر برمیگردد. افسانههای گوناگونی میگویند که کشور لهستان خاستگاهش را مدیون سرمتیهاست، قومی ایرانی زبان که حدود دو هزار سال قبل به این منطقه مهاجرت کردند. در قرون وسطی، گفته میشد که بلندنظری لهستانی نشات گرفته از این سرمتیها (و نه از خود جمعیت بومیان لهستانی) است. شروع کردند به پوشیدن لباسهایی با مدل ایرانی و تلاش کردند آنچه را که سلوک سرمتیها میدانستند تقلید کنند. در نقشههای قرون وسطی، حتی اغلب به جای لهستان از نام سرمت استفاده میشد. سرمتیسم تاثیری قوی بر ادبیات، فرهنگ و نگاه لهستانیها به شرق داشت.
دربارهٔ تعامل با ایرانیها چه میگفتند؟
در همهٔ متون ادبی و یادداشتهایی که دربارهٔ این دوره نوشته شده، به صمیمیت بین لهستانیها و ایرانیها جا به جا اشاره شده و در هر سطحی از جامعه وجود دارد. حتی شعرهای زیادی در ستایش مناظر و مردم ایران (علاوه بر چند اثر دانشگاهی مهم) هست که لهستانیها در آن دوره نوشتند.
با بازماندگان آن سالها دربارهٔ حضورشان در ایران حرف زدید؟
البته. مادرم، خاله، دایی و مادربزرگم و بسیاری از دوستانشان همگی جزو آوارگان لهستانی بودند که به ایران گریخته بودند. اینجا در اسکاتلند جمعیت بزرگی متشکل از سربازان و غیرنظامیانی وجود داشت که بسیاری از اعضای آن در دوران جنگ جهانی دوم در ایران بودهاند. متاسفانه، اکثر آنها حالا مردهاند و نمیتوانند به کشور مادری خود برگردند.
لهستانیها دربارهٔ آن تجربه چه فکری میکنند؟
تازه حالاست که به لهستانیها مجال داده شده که از این بخش از تاریخشان که تقریبا از دو نسل پنهان نگه داشته شده بود، آگاه شوند.
اما به نظر میرسد که اصلاً به این بخش از تاریخشان علاقهای ندارند، به جز مقالاتی که شما نوشتهاید، تقریبا چیز زیادی دربارهٔ آن روزها موجود نیست.
آنها باید این فصل از تاریخ خود را دوباره یاد بگیرند و این داستان دو بخش دارد. یک بخش مربوط به تبعید اجباری از شرق لهستان به اردوگاههای کار اجباری در سیبری (و بعد مهاجرت به ایران) است. بخش دیگر دربارهٔ کشتار کاتین در سال ۱۹۴۰ است. هر دوی اینها، بخشهایی از یک نقشهٔ کلی بودند، کاتین، کشتار مخفیانهٔ ۲۴ هزار افسر، قاضی، وکیل، معلم، هنرمند، استاد دانشگاه یعنی نخبگان جامعهٔ شرق لهستان بود. آنها به دستور استالین کشته شدند و به طور مخفیانه در گورهای دسته جمعی در غرب روسیه دفن شدند. کشف گورهای دستهجمعی در کاتین (توسط نازیها در سال ۱۹۴۳) باعث شد که روسیه روابط دیپلماتیکش با لهستان را قطع کند. آنها سعی کردند آلمانیها را مقصر آن کشتارها معرفی کنند. در حال حاضر در لهستان تاکید بر کشتار کاتین (به دلیل محتوای دراماتیکش) بیش از موضوع تبعید است. یک فیلم سینمایی بسیار خوب از آندره وایدا با عنوان «کاتین» اخیرا اکران شد و منتقدین از آن استقبال زیادی کردند. اگر میتوانید سعی کنید تماشایش کنید.
شما در سفر به ایران به چند شهر که آوارگان لهستانی در آنجا حضور داشتند رفتید، اصفهان، انزلی، همدان، قزوین و... در کجا بیشتر عطر لهستان را احساس کردید؟
خاطرهٔ آوارگان لهستانی در اصفهان زندهتر است، چون دستساختههای آوارگان (پنجرهٔ شیشهنگاری شده) را هنوز در چند کلیسای این شهر میتوان دید.
نظر شما :