خلخالی علیه من حکم داد
خاطرات محمدعلی نجفی- ۴
تاریخ ایرانی: محمدعلی نجفی گرچه به صفت کارگردانی شناخته میشود، اما بیش از هنرمندان، خاطراتی شنیدنی از سیاستمداران دارد؛ از دکتر علی شریعتی و مهندس بازرگان و احسان طبری گرفته تا حسن آلادپوش، حبیبالله پیمان و میرحسین موسوی. او از نخستین کسانی بود که اجرای تئاتر در حسینیه ارشاد را به راه انداخت و پیش از انقلاب تاسیس شرکت فیلمسازی «آیت فیلم» و ساخت دو فیلم «جُنگ اطهر» و «لیلةالقدر» را در کارنامه داشت و پس از انقلاب، نخستین مسئول امور سینمایی در وزارت فرهنگ شد.
نجفی در چهارمین بخش گفتوگو با «تاریخ ایرانی»، نقدهایش به فیلم «فریاد مجاهد»، ماجرای اکران فیلم «قیصر»، چگونگی مصادره و تعطیلی سینماها و جنجالها دربارۀ سریال «سربداران» را مرور کرده است.
***
آقای نجفی به موضوع توقف اکران فیلمها یا همان فیلمهای توقیفی اول انقلاب بپردازیم. در آن سالها فیلمی ساختند با عنوان «فریاد مجاهد» که به عنوان نخستین تولید پس از انقلاب شناخته شد...
بعد از من بود.
اما ۵۸ ساخته شده...
این همان فیلمی است که به قم برده بودند؟
بله. بازیگران مشهوری هم در آن بازی کردند. بهمن مفید بوده، محبوبه بیات، کیومرث ملکمطیعی، سیروس گرجستانی...
بله، خاطرم آمد. بعد هم اکران شد، منتهی فیلم خیلی ضعیفی بود. الان که گفتید خاطرم آمد، مثلا در جایی از فیلم وقتی داشت توضیح میداد که از سال فلان فعالیتهای زیرزمینی چریکها آغاز شد دوربین رفته بود در یک زیرزمین و درهای زیرزمین باز میشد! من یادم هست بهشان گفتم فعالیتهای زیرزمینی که منظور فعالیتهای توی زیرزمین نیست! (میخندد.)
پس موقعی که «فریاد مجاهد» ساخته شد، شما مسئول سینمایی بودید. چند روز بعد از اینکه ستار هریس (فیروز) تهیهکنندۀ فریاد مجاهد با نسخهای از فیلم به قم میرود و آن را نمایش میدهد، توصیهنامهای میگیرد از آقای اشراقی به تاریخ ۲۹ مرداد ۵۸، که گویا همان ضامن نمایش عمومی فیلم میشود. شما در مصاحبهای گفتید این فیلم بدون اجازه ساخته شده. موافق اکرانش نبودید؟
من دلم نمیخواست که سینما و فیلمهای سطحی این بار زیر لوای شعارهای انقلابی دوباره شکل بگیرد، چون اینها اطلاعی از سینما نداشتند. من به خود آقایانی که این فیلمها را ساخته بودند هم گفتم. به خود فیروز گفتم. فیلمشان را آوردند ما در اداره دیدیم و با هم صحبت کردیم. گفتم شما انقلاب را چه کار دارید، فیلمتان را بسازید...
همان موقع هم مصاحبه کردید و گفتید «تصاویری از امام در این فیلم نمایش داده میشود که مرا ناراحت کرده است. به آقای فیروز هم گفتم که این نوعی سوءاستفاده است.» یعنی فکر میکردید فضای انقلابی دکانی برای یک عده میشود که با ابزار قرار دادن سینما جیبشان را پر کنند؟
بله، فکر میکردم که این افراد دارند تصویر دیگری، طرز فکر دیگری را رواج میدهند. همینها بود که باعث شد بعد از مدتی احساس کنم دیگر نمیتوانم در این ساختار کار کنم.
گویا دستور جلوگیری از اکران «فریاد مجاهد» را آقای قدوسی، دادستان کل انقلاب صادر کردند. هر چند احمد نجفی، معاون اجرایی تلفیلم و شبکه دو تلویزیون، جایی گفته که من پیگیر بودم این فیلم را از اکران بکشیم پایین...
نمیدانم آقای نجفی چه کرده بود. اما میدانم شرایطی پیش آمد که آقای کیمیایی و آقای احمد نجفی از روندی که ما در سینما با آن مواجه بودیم ناامید شدند و زودتر به تلویزیون رفتند و بعد از مذاکره با آقای قطبزاده فعالیتهایی را در شبکه دو شروع کردند. یک کارهایی میکردند که خیلی در جریانش نیستم. ولی من مخالف این بودم که دستوری کاری کنیم. میگفتم باید برای کار برنامهریزی کنیم. نظرم را به خود سازندۀ فیلم هم گفتم. گفتم این راه اشتباه است. مثال هم برایش زدم. گفتم وقتی شما میگویی فعالیتهای زیرزمینی، بعد در زیرزمین را باز میکنی، نشان میدهد که اصلا نمیدانی فعالیتهای زیرزمینی چیست، آن وقت آمدی دربارهاش فیلم میسازی. این راهش نیست.
گویا ساخت بیاجازۀ همین فیلم یکی از دلایلی بود که باعث شد شما بخشنامهای صادر کنید که «بدیهی است از اول فروردین ماه سال ۵۹ از نمایش فیلمهایی که فاقد پروانۀ نمایش از این واحد باشند، جلوگیری خواهد شد.»
حرکتهای مختلفی بود، یکی هم این بود.
جز این چه بود؟
کارهای خودسرانه. مثلا بدون اطلاع قبلی، فیلمی را دوبله میکردند و میگذاشتند اکران شود. ما به عنوان مسئول سینما اصلا خبر نداشتیم و نمیدانستیم چیست. بنابراین گفتیم حتما باید با اطلاع اداره باشد، چون آن زمان در شهرستانها خودشان سرخود پروانه هم صادر میکردند! من میخواستم نظم و ترتیب و قانونمندی پیدا کند.
آقای حسین ترابی هم گویا مدتی با شما کار کردند.
نه، ایشان در حقیقت جانشین من شد. وقتی تصمیم قطعی گرفتم که استعفا بدهم و بروم، با آقای ریپور و دیگران مشورت کردم. آقای ترابی فیلمی ساخته بود به اسم «برای آزادی». دیدیم چهرهای است که نامش مطرح شده، در اداره هم شاغل بود و بچههای اداره او را میشناسند و در ارتباطند. خودمان معرفی کردیم به عنوان سرپرست امور سینمایی. فکر میکنم خرداد یا تیر ۵۹ بود. من مرداد ۵۹ بیرون آمدم. آقای حسن حبیبی، وزیر فرهنگ استعفایم را قبول نمیکردند و این شد که من رفتم خارج...
شما در دوران مدیریت سینمایی با دو مشکل اساسی مواجه بودید. یکی همین دشواری تغییر سیستم واگرا و غیرمتمرکز فیلمسازی و اکران بود و دیگری موضوعی که در ارتباط با ورود بنیاد مستضعفان به بحث سینما پیش آمد.
بله، دو عامل اصلی بود. اول همینطور که گفتید این بود که هرچه میخواستیم نظم بدهیم، کارشکنی میشد. مساله بعدی هم مصادرۀ سینماها بود. من اصلا با مصادرۀ سینماها آن هم به این شکل که اسلحه ببرند و سینما بگیرند، موافق نبودم. با حضور هر نوع عمل رادیکالی در عرصۀ سینما مشکل داشتم. سینما جزئی از فرهنگ ماست، پادگان که نیست. تغییر فرهنگ پروسه میخواهد که باید برایش کار فرهنگی شود. یادم هست یکبار آمدند گفتند خانم نوشآفرین میتواند بازی کند، گفتم بله. گفتند بنویس. نوشتم. گفتم ایشان بازیگر است. هر کسی بازیگر بوده میتواند بازی کند، این کارگردان است که انتخابش میکند.
ولی خودتان هم جاهایی مجبور شدید از کمک شهربانی استفاده کنید، آن هم در مقابله با اکرانهای بدون ضابطه. بخشنامهای موجود است به امضای شما که اگر فیلمی بدون پروانۀ ادارۀ نظارت، در شهرستانی نمایش داده شده باشد، با همکاری شهربانی آن شهرستان از نمایش فیلم در سینمای مذکور جلوگیری میشود...
بله. طبیعتا دیگر.
یعنی مدیریت متمرکز...
بله، برای اینکه بدانیم چه اتفاقی دارد میافتد.
رابطه شما با بنیاد هنری مستضعفان چگونه بود؟
یکی از معضلاتی که ما داشتیم همین بود.
چه کسانی پیگیر بودند که بنیاد وارد سینما شود؟ در کتاب «تاریخ سینمای ایران» آمده است که فردی به نام آقای زندی در بنیاد هنری مستضعفان پرچمدار این کار بوده. گویا ایشان به خاطر نسبت فامیلی با آقای سرحدیزاده وارد کار شد. آقای زندی در این زمینه چه کارهایی انجام داد؟
چهار تا سینما را مصادره کردند و خودشان شدند رئیس سینما، خودشان هم به خودشان پروانه میدادند. ما فیلم «قیصر» را بعد از انقلاب اکران کردیم، یعنی بخشهای سکسیاش که زیاد هم نبود مخصوصا رقصی که مربوط به خانم شهرزاد بود را درآوردیم و اکران کردیم. اینها درست بخشهای سانسور شده را مونتاژ کردند، بردند به آقای خلخالی نشان دادند به عنوان کار ما. ایشان هم دستور قتل مرا داد که من وقتی شنیدم خندهام گرفت... گفتم اگر آقای خلخالی قرار باشد در مسالۀ سینما دخالت کند من هم به خودم اجازه میدهم در مسائل فقهی اظهار نظر کنم. هر چند مدتی بعد متوجه شدند که اشتباه کردهاند و ما آن بخشها را اکران نکرده بودیم. من در مقابل اینها مقاومت کردم و به هیچ وجه حاضر نبودم اجازه دهم دخالت خودسرانه و غیرکارشناسی در حوزۀ سینما بشود.
آقای زندی این کار را کرد یا آقای مهدی کلهر؟
آقای کلهر کاری به این کارها نداشت. ایشان بعد از من آمد.
پس کار آقای زندی بود؟
چیزی که آقای زندی درست کرد مربوط به صحنههای سانسور شدۀ فیلم قیصر بود. من از جریان آقای کلهر اطلاعی ندارم.
فیلم «برزخیها» چطور؟ آن فیلم چرا دچار مشکل شد؟
در زمان من نبود. ساخت «برزخیها» همزمان با مدیریت من بود اما وقتی اکران شد که من دیگر بر سر کار نبودم، ولی تا جایی که خاطرم هست نمایش بسیار موفقی داشت.
آقای قدوسی، دادستان کل انقلاب حکمی صادر کرد که «چون سینماها مراکز فساد و فحشا بودند، بنیاد مستضعفان این مراکز را در اختیار میگیرد که با رعایت کامل موازین شرعیه اداره شوند.» این حکم مربوط به اول سال ۵۹ است. بعد شما مصاحبه کردید با روزنامهها و گفتید: «وقتی یک روزنامۀ کثیرالانتشار اعلام میکند که سینماها چون مرکز فساد و فحشا هستند در اختیار مرکز فرهنگی قابل اعتمادی مثل بنیاد هنری مستضعفان قرار میگیرند، من به عنوان سرپرست مرکز سینمایی کشور به خاطر اعاده حیثیتم کنارهگیری میکنم.» آیا شما برای حل مشکل رایزنی هم کردید که این حکم برگردد یا راهی نمیدیدید و مجبور به استعفا بودید؟
ما همه کار کردیم، حتی جلسات خصوصی با آقای زندی و دوستانش هم گذاشتیم. گفتم شما اگر میخواهید کاری بکنید، به مرکز سینمایی بیایید، یک اتاق به شما میدهیم، مسائل را مطرح کنید تا تصمیم بگیریم. همینطور بیحساب و کتاب که نمیشود. چرا میروید از آقای قدوسی حکم میگیرید؟
آقای زندی بعدها کجا رفت؟
نمیدانم. اساسا از ابتدا هم اهل سینما نبود. گویا جزو گروه تاسیساتی سینما آزادی (شهر فرنگ و شهر قصه) بوده که از زیر و بم این ساختمان اطلاع داشته است. چون معروف هم بود که آقای روحانی، صاحب این سینما، بهایی است و از ایران رفته بود، اینها آنجا را گرفتند. زیربنای حضور این افراد در بخش فرهنگ، منافع اقتصادی بود. نگاهشان به سینما ابزاری بود. آنها برای منافعشان فرهنگ را به بازی گرفتند در حالی که من از پیش از انقلاب هم مسالهام فرهنگ بود، همچنان هم هست. شما مطالعه کنید ببینید چه چیزی کودتای ۲۸ مرداد را به وجود آورد؟ به نظر من مسالۀ فرهنگ. هر کس هم کاری خواسته انجام دهد، از همین جا شروع کرده است. شعار فرهنگی داده در حالی که معلوم نبوده چقدر به کار فرهنگی وارد است. من یک زمانی به آقای زندی گفتم شما این سینماها را به اسم موازین اسلامی مصادره کردید، آن وقت اجازۀ اکران فیلم «محمد رسول الله» را در همینها نمیدهید؟!
تعطیلی سینماها که اتفاق افتاد و بحث بنیاد پیش آمد، به دیدن آقای حبیبی، وزیر فرهنگ رفتید و از او خواستید دربارۀ سینما نامهای به رئیسجمهور بنویسد. این کار چه نتیجهای داشت؟
هیچ. تنها از دفتر رئیسجمهور یک نامه به من دادند که نوشته شده بود شما صبر کنید و به تدریج روند همکاریها درست میشود. من اصلا حوصلۀ این بازیها را نداشتم...
مثل اینکه صادق طباطبایی را مسئول کردند و شما هم دستور بازگشایی سینماها را دادید. آیا به حل مشکل امیدوار شده بودید؟
من موقتا این کار را کردم تا وقتی که آقای مهندس بازرگان بود. صادق طباطبایی دورۀ مهندس بازرگان بود دیگر...
اما بحث بر سر زمانی است که ما رئیسجمهوری داشتیم این یعنی...
رئیسجمهوری چه زمانی بود؟ بهمن ۵۸. این اتفاقها ۵۹ افتاد. یک بار که نبود، چند بار این اتفاقها افتاد.
بله. شما ۲ تیر ۵۹ نامهای دادید به انجمن سینماداران با این مضمون که: «با توجه به اینکه جناب آقای رئیسجمهوری، آقای صادق طباطبایی و دو نفری که وزیر فرهنگ تعیین میکنند را مامور رسیدگی به مشکلات کردهاند، برای اینکه کمیسیون در جو سالم بتواند به مسائل سینماها رسیدگی کند، به فوریت کلیۀ سینماها به کار اشتغال ورزند.» یعنی چه؟ یعنی سینماهایی که در اعتراض به آن وضع تعطیل شدند...
من دستور تعطیلیشان را داده بودم، حالا خودم دستور بازگشایی دادم.
یعنی حرکت مثبتی دیدید؟
بله، به خاطر نامهای که از طرف رئیسجمهوری آمده بود این کار را کردم. این مربوط به تیر ۵۹ است. من اواخر مرداد ۵۹ استعفا دادم. بعد از یک ماه متوجه شدم این بازی سیاسی است و تصمیم گرفتم بروم. استعفا دادم، به آقای حبیبی هم گفتم و رفتم.
این همان زمانی است که سمیناری شش روزه هم در قم با عنوان «بررسی سینمای ایران» برگزار شد که در نهایت به انتقادات شدید از مدیریت شما انجامید که آقای احمد صادقی اردستانی نمایندۀ امام در دفتر تبلیغات قم متولی این مراسم بود.
بله. پایان سمینار قطعنامهای صادر کردند و خواستار انحلال مجموعههای سینمایی شدند.
حتی «تعطیلی بدون مطالعۀ سینماها» را هم محکوم کردند، خواستار تشکیل کمیتهای برای همکاری با کمیتۀ پاکسازی و سالمسازی ادارات در حوزۀ فرهنگی شدند و حمایتشان را از حکم خلخالی دربارۀ فیلم قیصر اعلام کردند. اینها را که دیدید به این نتیجه رسیدید که ارادهای برای اصلاح وجود ندارد؟
بله، دلزده شده بودم. کاری نمیشد کرد.
در مورد مجوز ساخت فیلم «برزخیها» بگویید. شما دربارۀ «فریاد مجاهد» که بدون اجازه ساخته شده بود گفتید فیلم ضعیفی بود. آیا «برزخیها» فیلم خوبی بود که مجوز ساخت گرفت؟
بله. «برزخیها» سر و شکل داشت، ساختار داشت، فیلم بود. کاری به مسائل انقلاب نداشت. مشکل من با «فریاد مجاهد» علاوه بر اینکه سر و شکل نداشت، این بود که ارزشهای انقلاب را به صورتی چیپ مطرح میکرد. مثل این است که دکتر شریعتی در مورد اسلام حرف بزند، یک آدم معمولی هم راجع به اسلام حرف بزند. تفاوت دارد. شما شاید از لحن و شیوۀ حرف آن دومی ناراحت هم بشوید. علت مخالفت من با «فریاد مجاهد» این بود که مساله را خیلی سطحی و چیپ دیده و همان طور به تصویر کشیده بود. تازه مخالفت من تنها هم نبود، شاید خود انقلابیون و روحانیون بیشتر از من مخالف بودند.
پس در واقع آن زمان ماجراهایی اتفاق میافتاد که شما و برخی دیگر زیاد با آن موافق نبودید؟
سه بار استعفا دادم. در تدارک «سربداران» بودم. رفتم ایتالیا، میخواستم برای ساخت آن مطالعه کنم، «چینه چیتا» [شهر سینمایی رم] را ببینم. دولت عوض شده بود. دولت آقای رجایی آمده بود، جنگ شروع شده بود. اوایل دولت ایشان بود.
راحت توانستید از «چینه چیتا» بازدید کنید؟
یکی از دوستان من سالها در ایتالیا تهیهکننده بود. میگفتم من معمار هستم میدانم چطور باید اینها را بسازم.
از بین اختلافهای آن زمان، چه چیزی بیشتر جلوی مسیر را میگرفت؟
این اختلافهای طبیعی بود، من میخواستم بیشتر امنیت شغلی ایجاد کنم. دیگر از سال ۶۰ که آقای خاتمی به عنوان وزیر ارشاد انتخاب شدند این فضا بیشتر پیش آمد. میگفتم درصدی از درآمد هر سینماگری را در صندوقی به اسم خودش قرار دهیم که همه بتوانند استفاده کنند، برای اینکه امکانات داده شود. گفتند خب دولت این پول را در اختیار سینماگران قرار میدهد. قبل از انقلاب اساسنامه بنیاد فارابی را تصویب کرده بودند، آمدند تعریف این بنیاد را عوض کردند. بنیاد فارابی شکل گرفت و شروع به حمایت کرد.
هنوز بحث بمبگذاری و آتش زدن در سینماها مطرح بود مثل سینما نادر؟
سینما نادر؟ یادم نمیآید.
هنگامی که با عدهای از روشنفکران یا افرادی که در گذشته در سینما فعالیت میکردند، صحبت میکنیم به نظر میرسد آسیبهای جدی دیدهاند؟
در نظر داشته باشید، اتفاقی به این بزرگی افتاده است، انقلاب شده بود. به دلیل توقعاتی که از اسلام وجود داشت انتظارات هم بیشتر بود. ما از اسلام حرف میزدیم، اما متخصص اسلام نبودیم. مثلا مگر میشود کسی مارکسیست باشد و بگوید من کاپیتال را نخواندم. از خودم مثال میزنم، من پشت چیزی قرار میگرفتم که از آن اطلاع نداشتم، خب چه انتظاری دارید؟ من فکر میکردم فلان کار اسلامی بود. از نظر من مشکلی نداشت، وقتی خانمی بدون روسری میرفت جلوی دوربین برنامه اجرا میکرد، پشت دوربین هم برود و فیلم بازی کند، اما آمدند و گفتند نه، جلوی دوربین اشکال ندارد، پشت دوربین اشکال دارد. خب من باید چی کار کنم؟
سر سریال «سربداران» این کار را انجام دادید؟
انجام ندادم و بعد سانسور شد.
آن موقع در سال ۱۳۶۳ چطور میشد سریالهایی همچون «سربداران» ساخت؟
ما فکر میکردیم اسلامی است و ساختیم، اما بعد اسلامشناسان آمدند و گفتند نه اسلامی نیست. همین را تاکید دارم. ما دچار توهماتی بودیم و پشت توهماتمان قرار داشتیم. نسل الان این توهمات را ندارد، چون دسترسی به اطلاعات دارد.
شما در «سربداران» نقش اصلی را بر عهده یک زن گذاشتید و سوسن تسلیمی آن را بازی کرد. چه آثاری از ایشان را دیده بودید؟
«مرگ یزدگرد» را دیده بودم،«آدم، آدم است» را بازی کرده بود. اصلا با آنها رفتوآمد داشتیم. از دانشکده با آنها آشنا شده بودیم، از قبل از انقلاب، آنها دانشجوی تئاتر هنرهای زیبا بودند، نمایش اجرا میکردند، من هم تماشاگر آثارشان بودم. آنها دوستان کیهان رهگذر بودند. انتخاب اولم فاطمه رضایی بود که مقداری را هم فیلمبرداری کردیم، اما بعد نتوانست ادامه دهد.
آن موقع شهرک سینمایی داشت ساخته میشد. یک گوشه شما بودید، یک گوشه مرحوم حاتمی و داریوش فرهنگ.
آقای فرهنگ بعدها آمد. «سلطان و شبان» در یکی از دکورهای سربداران ساخته شد.
خودتان انتخاب کرده بودید که شهرک سینمایی کجا باشد؟
نه خود تلویزیون داده بود. یکیاش شیخالاسلام بود که پلاتو از قبل داشت که قصر طغای را ساختیم و یک زمین بایر بود که وسائل اضافی را در آن ریخته بودند، آنها را جمع کردیم و یک بخش دیگر از فضا را بازسازی کردیم.
رفتن و دیدن «چینه چیتا» چقدر تاثیر داشت؟
من معمار بودم، میدانستم چه اتفاقی باید بیافتد.
تجربۀ سریالسازی در تلویزیون چطور بود؟ بازخوردش را چگونه دیدید؟
برای من خوب بود. وقتی الان میبینم هیچ سریالی ساخته نمیشود که مردم را آنچنان به خود جذب کند حسرت میخورم. آن زمان به ما اعتراض میکردند که سریال شما باعث شده آمار دزدی بالا برود، چون مردم حواسشان میرود به سریال شما و دزد خانهشان را میزند! آقای محمد هاشمی، رئیس رادیو و تلویزیون مرا خواست، گفت فلانی میدانی دختر مدرسهایها هم حرف از قاضی شارح میزنند؟ گفتم چه ایرادی دارد؟ خوب است که از مسعود رجوی حرف بزنند؟!
امکانات کم بود، موقع جنگ بود، نمیگفتند چرا در این شرایط به دنبال این مسائل هستید؟
امکانات کم بود، اما برایمان مهم نبود. ما که نمیتوانستیم همه چیز را تعطیل کنیم و به جبههها برویم. ما هم درباره جامعه و برای مردم کار میکردیم.
هیچ وقت در آن لحظهها نسبت به خارجیها، احساس کمبود میکردید؟
اصلا حرف شما را نمیفهمم. حرف ما این بود که اتفاقا آنها (خارجیها) نخواستند ما رشد کنیم.
اما الان همه چیز فرق میکند. خیلیها به دنبال رفتن هستند و احساس کمبود وجود دارد.
فرقمان این بود که میگفتیم قرار است همه چیز درست شود. کی قرار است درست کند؟ ما. میگفتیم چرا ما برویم؟ آنهایی که اینجا را خراب کردند، باید بروند. همین کار را هم کردیم. دلیلش خیلی روشن است، وسائل ارتباط جمعی جغرافیا را از بین برده است. با اسکایپ با فامیلتان در هر نقطه دنیا صحبت میکنید. تعاریف به هم ریخته است. ذهنها دارد سیاسی میشود. ۹۰ درصد مصاحبه شما سیاسی است.
خود شما یک زمانی آرمانهایی داشتید. وقتی دکتر شریعتی در سال ۵۶ فوت کرد یا شهید شد، گفتید میخواهید این راه را ادامه دهید. درست است؟
ببینید من سال ۶۳ با روزنامه اطلاعات گفتوگویی داشتم، بعد از اینکه تمام شد داشتیم میرفتیم، در آسانسور اتفاقا خبرنگار جوانی هم بود، به من گفت میدانید که با ساختن «سربداران» ثابت کردید دکتر شریعتی هنوز زنده است. خیلی از آن حرفها را الان میشود دربارهاش فکر کرد و صحبت کرد. زمان باید میگذشت تا ببینیم حرفها درست است. وقتی شما کنار شوفاژ نشستهاید، نمیتوانید درباره بخاری نفتی صحبت کنید. نمیتوانید درباره آن دودهای که روی دیوار را گرفته، نظر بدهید، چون نمیدانید چقدر سرد بود. اما وقتی پای صحبتها مینشینیم به همین شکل است. دو نگاه و دو جهانبینی است.
نظر شما :