تحلیل تطبیقی دو ترانه فرهاد مهراد: جمعهها خون جای بارون میچکه
مومنه قدیری، احمد معینزاده/ ترجمه: شیدا قماشچی
آهنگ دوم یعنی «شبانه»، توسط احمد شاملو، شاعر مشهور ایرانی در سال ۱۹۶۴ در مجموعه «لحظهها و همیشه» منتشر شد. آهنگ آن نیز توسط فرهاد در دههٔ ۷۰ میلادی اجرا شد. هر دو آهنگ بعدها در دههٔ ۱۹۹۰ در آلبومی با نام «وحدت» منتشر شدند.
تحلیلهای انجام شده در این مقاله در چارچوب نقد ادبی با رویکرد تاریخگرایی نوین قرار میگیرند. باید به این نکته توجه داشت که در نقد ادبی با رویکرد تاریخگرایی نوین، متن ادبی فقط تفسیری از تاریخ است و نه حقایق. در نتیجه، این تفسیرها همواره ناقص هستند زیرا فقط بخشی از تاریخ را در بر میگیرند و همانند باقی تفاسیر تاریخی به ناچار سوبژکتیو (ذهنی) هستند. مباحث مطرح شده در متن ادبی حول محور زمانی که در آن به نگارش درآمده است میچرخند و خود متن نیز به یکی از این مباحث بدل میشود. به همین ترتیب، تفاسیر ما از ادبیات نیز تحت تاثیر فرهنگی که در آن زندگی میکنیم شکل مییابد.
هر دو متن - جمعهٔ شهیار قنبری (۱۹۷۱) و شبانهٔ احمد شاملو (۱۹۶۴) - در یکی از سختترین دوران ستم، فشار، ظلم و فساد در ایران منتشر شدند. تصمیمات و سیاستهای محمدرضا پهلوی در دههٔ ۱۹۷۰ و پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۹۷۹، با نارضایتی مردم همراه بود. رژیم شاه از درون با مشکلات و شکستهای بنیادین مواجه بود، برنامهٔ اقتصادی بیش از حد جاهطلبانه، ایران را در تنگنا قرار داد و کمبودها، تورم و اختلاف روزافزون طبقاتی را به همراه داشت و در نهایت به اعتراضات و تظاهرات انجامید.
رژیم پهلوی که به خودکامگی مشهور بود، بر مدرنیزاسیون و غربگرایی تمرکز داشت و نادیده انگاشتن مذهب و اصول دموکراسی در قانون اساسی نیز از دیگر مسائل پدید آمده به شمار میرفتند. چپگرایان، ملیگراها و گروههای اسلامی به دلیل نقض قانون اساسی ایران، فساد و سرکوبهای سیاسی با رژیم شاه مبارزه میکردند.
بسیاری از اعتراضات توسط نیروهای امنیتی شاه (ساواک) سرکوب شدند. اگرچه مقابله با این حجم عظیم از تظاهرات و اعتراضات ضد سلطنتی ناممکن بود؛ تعداد معترضین بیش از حدی بود که بتوان آنها را دستگیر کرد و در نهایت نیروهای امنیتی در هم شکسته شدند.
در آن زمان خفقان شدید، ناامیدی و سرکوب گفتمان غالب را تشکیل میدادند. ترانه «جمعه» (۱۹۷۱) در اعتراض شدید به سرکوبهای روزافزون محمدرضا پهلوی، تهیه و اجرا شد و او را به عنوان ناقض حقوق بشر معرفی کرد.
سرکوب شدید معترضین در قیام ۱۵ خرداد (۵ ژوئن) سال ۱۹۶۳ بسیاری از منتقدین دولت شاه را متقاعد ساخت که دیگر امیدی برای ایجاد اصلاحات درون رژیم با روشهای مسالمتآمیز وجود ندارد. در نتیجه فعالان ایرانی، تنها راه پیشرفت را سرنگونی سلطنت به واسطهٔ انقلاب دانستند. آنها عقیده داشتند که حملههای کوچک مسلحانه میتواند به رژیم شوک وارد کند و فضا را برای فعالیتهای سیاسی مورد نظر باز کند تا زمانی که تودهٔ مردم از جا برخیزند.
در هشتم فوریهٔ ۱۹۷۱، یکی از این گروههای اپوزیسیون، چریکهای چپگرا، در نخستین عملیاتشان به ژاندارمری روستای کوچک سیاهکل در نزدیکی لاهیجان، حمله کردند.
حمله فاجعهبار بود: معلم مدرسهای که رابط گروه در دهکده بود توسط ساواک دستگیر شده بود و کشاورزان محلی نیز به سرعت از چریکها روی گردانده بودند. دولت از نیروهای ارتش برای پاسخ به این حمله استفاده کرد، عکسالعمل دولت از آنچه که چریکها تصور میکردند شدیدتر بود. هزاران تن از نیروهای ارتش و چندین هلیکوپتر برای چند روز متوالی در دهکده به جستجو پرداختند و تا دستگیری و کشته شدن آخرین نفرات چریکها از پای ننشستند. اگرچه عملیات سیاهکل یک شکست نظامی به شمار میرفت ولی نقطهٔ عطفی شد در مبارزات علیه شاه و میزان مقاومتهای ضد رژیم شاهنشاهی که پیش از آن ناشناخته بودند را آشکار ساخت. عکسالعمل شدید شاه عمق وحشت او از مبارزات مسلحانه را نشان میداد و این امر به مبارزان دل و جرات بخشید. در نهایت سیاهکل به عنوان پایه و اساس عملیات چریکی ضد شاه شناخته شد که این خود قدمی اساسی بود برای سرنگونی شاه.
«جمعه» بیانگر اصول گفتمان آن دوره و حادثهٔ سیاهکل است و شخصیتپردازیهای دقیق و تشبیهات ساده به تاثیرگذاری این ترانه میافزاید. انتخاب نام «جمعه» نیز دقیقا به روز حادثه اشاره دارد. استفاده از واژههای «غمگین»، «ابر سیاه»، «رخت عزا»، «ابر سنگین» و «خون» بازتابی هستند از تاریکی، ناامیدی و خفقان.
«از ابر سیاه خون میچکه» فضای خونین حاکم بر کشور، خشونت و ناامنی و مرگ شهیدان آن واقعه را یادآوری میکند.
مصرع «جمعهها سر نمیاد» به وضوح ناامیدی ترانهسرا از ایجاد تغییر را نشان میدهد. اغراق ترانهسرا در تکرار «داره از ابر سیاه خون میچکه» و «جمعهها خون جای بارون میچکه» بر دلسردی، خفقان و شکنجه تمامیناپذیر دوران تاکید دارد. تلاش نافرجام ترانهسرا برای نادیده گرفتن خفقان و عذاب حاکم بر جامعه در مصرع «کاش میبستم چشمامو، این ازم بر نمیاد» به وضوح مشخص است.
اغراقهای ترانهسرا در «جمعه» نشان از خستگی او از عصر شکنجه و عذاب بیپایان دارد. «با لبای بسته فریاد میکنه» داستان قیامهای مسلحانه و سرکوبهای شدید را بیان میکند، در دورانی که تاب کوچکترین سخن انتقادی نبود.
ایهام در جملهٔ آخر «جمعه وقت رفتنه، موسم دل کندنه» نیز به معنای رها کردن کشور یا انقلاب کردن و شهید شدن است و تنها راه پیش رو را انقلاب برای سرنگونی کل نظام شاهنشاهی میداند. در نهایت دلسردی، سرکوب شدید، شکنجه، دلسردی و ناامیدی مفهوم اصلی این آهنگ است.
«شبانه» احمد شاملو نیز مفاهیمی همچون دلسردی، سرکوب شدید، خفقان، ناامیدی و یکنواختی را در بر میگیرد. اشعار شاملو پیچیده هستند ولی صنایع ادبی به کار رفته در اشعارش که بر اهمیت آثارش میافزایند، بسیار ساده هستند. بند اول شعر، شاملو با استفاده از کنایات متفاوت به خوبی توانسته است یکنواختی و اختناق حاکم بر جامعه را به تصویر درآورد: «کوچهها» نشان از راههایی دارند که باریک شدهاند، مسیرهای پیشرفت و توسعه در جامعه. «دکانها» که وسیلهٔ معیشت مردم را فراهم میکنند نیز تعطیل شدهاند، اشاره به موانع رشد اقتصادی در جامعه. «خانهها» محل زندگی، تاریک شدهاند که همان دلسردی، خفقان و یکنواختی زندگی مردم است. «طاق»ها جانپناههایی که شکسته شدهاند نشانی هستند از ناامنی و خشونت حاکم بر جامعه. جامعه ترکیبی است از این «کوچهها»، «دکانها»، «خانهها» و «طاقها».
«از صدا افتاده تار و کمونچه» حاکی از کمبود هنر و هنرمند در جامعه است، به عبارتی دیگر همان یکنواختی و تکصدایی حاکم بر کشور؛ هنر که معمولا وسیلهای است برای پیشرفت جامعه. «مرده» نشان از مردمی دارد که سرکوب شده و به تسلیم درآمدهاند.
شاعر به خوبی مردم را به فانوس تشبیه کرده که نفت دارند - نشانهای از زندگی - ولی نمیسوزند، مردمی که زندهاند ولی انگیزهای برای ایجاد تغییر در وضع ممکن ندارند و فقط تسلیم میشوند. نومیدی شاعر از شکلگیری هرگونه تغییری در «به خوب امید و از بد گله ندارم» مشخص است. به علاوه شاعر خود را از مردم جدا کرده و دوباره بر نومیدیاش در ایجاد تغییر تاکید میکند.
تکرار مصرع اول تاکید دارد که دور باطل دلسردی، سرکوب شدید، شکنجه و ناامیدی تا ابد ادامه دارد و هیچ چیزی نمیتواند فضای حاکم بر جامعه را تغییر بدهد.
علیرغم تشابهاتی که بین دو متن ادبی وجود دارد، تفاوتهایی نیز میانشان پیدا میشود. در آهنگ «جمعه»، ترانهسرا امید دارد که قیامهای مسلحانه بتوانند شرایط را تغییر دهند و از دوستانش گله دارد که چرا به او خیانت کردند اما در آهنگ دوم، «شبانه»، شاعر کاملا ناامید است ولی از بدی یا از کسانی که تسلیم شدهاند شکایتی ندارد زیرا اطمینان دارد که هیچ جنبشی نمیتواند جامعه را تغییر دهد. علاوه بر این آهنگ دوم یکنواختتر از آهنگ نخست است و دلسردی شاعر در آهنگ دوم واضحتر است.
جمعه
توی قاب خیس این پنجرهها
عکسی از جمعۀ غمگین میبینم
چه سیاهه به تنش رخت عزا
تو چشاش ابرای سنگین میبینم
داره از ابر سیاه خون میچکه
جمعهها خون جای بارون میچکه
نفسم در نمیاد، جمعهها سر نمیاد
کاش میبستم چشامو، این ازم بر نمیاد
داره از ابر سیاه خون میچکه
جمعهها خون جای بارون میچکه
عمر جمعه به هزار سال میرسه
جمعهها غم دیگه بیداد میکنه
آدم از دست خودش خسته میشه
با لبای بسته فریاد میکنه:
داره از ابر سیاه خون میچکه
جمعهها خون جای بارون میچکه
جمعه وقت رفتنه، موسم دل کندنه
خنجر از پشت میزنه، اون که همراه منه
داره از ابر سیاه خون میچکه
جمعهها خون جای بارون میچکه
شبانه
کوچهها باریکن دکونا بسته ست
خونهها تاریکن طاقا شکسته ست
از صدا افتاده تار و کمونچه
مرده میبرن کوچه به کوچه
نگا کن مردهها به مرده نمیرن
حتی به شمع جون سپرده نمیرن
شکل فانوسین که اگه خاموشه
واسه نفت نیست، هنوز، یه عالم نفت توشه
جماعت من دیگه حوصله ندارم
به خوب امید و از بد گله ندارم
گرچه از دیگرون فاصله ندارم
کاری با کار این قافله ندارم
کوچهها باریکن دکونا بسته ست
خونهها تاریکن طاقا شکسته ست
از صدا افتاده تار و کمونچه
مرده میبرن کوچه به کوچه
کوچهها باریکن دکونا بسته ست
خونهها تاریکن طاقا شکسته ست
منبع با تلخیص:
Theory and Practice in Language Studies, Vol. 1, No. 4, pp. 384-389, April 2011
نظر شما :