سریال تاریخی، فیلم مستند نیست
پاسخ عبدالله شهبازی، مشاور سریالهای تاریخی به پرسشهای تاریخ ایرانی
مشاور مجموعههای تاریخی تلویزیون عهدهدار چه وظیفهای است؟ آیا باید بر ترتیب وقوع وقایع نظارت کند یا در نحوه پوشش، دیالوگها و فضای اجتماعی و جنبههای بصری صحنهها هم نقشآفرینی کند؟
برای تدوین فیلمها و سریالها از کارشناسان مختلف مرتبط با موضوع استفاده میکنند. طبعاً برای انطباق فیلمنامه با وقایع تاریخی نیز از تاریخدانان متخصص در آن حوزه استفاده میشود. تلاش من هماره این بوده که حتیالمقدور فیلمنامهنویس و کارگردان را در زمینه مضمون و سیر وقایع تاریخی راهنمایی کنم و اگر لازم شد در جزئیات نیز مطالب لازم یا اشتباهات را متذکر شوم. گاه فیلم یا سریال اصولاً با الهام از برخی آثار من تهیه شده. به طور مشخص، کتاب دو جلدی «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» بیشترین تأثیر را در سریالهای تاریخی مربوط به دوران پهلوی داشته است. جلد اول این کتاب خاطرات ارتشبد حسین فردوست، دوست محمدرضا شاه پهلوی از دوران کودکی تا انقلاب است و جلد دوم، با عنوان «جُستارهایی از تاریخ معاصر ایران»، تحقیق مبتنی بر اسناد اطلاعاتی است و تصور میکنم اولین و تا به امروز جامعترین تألیفی است که بر مبنای اسناد اطلاعاتی دوران پهلوی تدوین شده است. به عبارت دیگر، کتاب فوق نه فقط با تیراژ قریب به ۲۰۰ هزار دوره پرفروشترین کتاب تاریخی بوده بلکه از نظر به تصویر کشیدن دوران پهلوی نیز بیشترین مخاطب را داشته است.
در تجربههایی که در مقام مشاور مجموعههای تاریخی داشتید، تا چه میزان در مرحله نگارش فیلمنامه از نظرات شما استفاده شد و چه میزان مؤثر افتاد؟
با تعداد زیادی از فیلمنامهنویسان - کارگردانان همکاری کردهام. همین جا عرض کنم که این شیوه کار البته مورد انتقاد من است یعنی معتقدم فیلمنامه باید توسط نویسنده یا نویسندگان متبحر در فن داستاننویسی و در مشورت با متخصصان تاریخی نوشته شود و بیشترین دقت در نگارش فیلمنامه شود. در ایران این رویه خیلی مرسوم نیست و معمولاً فیلمنامهنویس و کارگردان یکی هستند. فیلمنامهها را پس از نگارش یا در حین نگارش دیده و نظراتم را گفتهام، مانند «در چشم باد» آقای مسعود جعفری جوزانی و «مدار صفر درجه» آقای حسن فتحی و «کلاه پهلوی» آقای سید ضیاءالدین دری و «دیکتاتور» و «پدرخوانده» آقای محمدرضا ورزی و «خسیس» آقای محمدحسین لطیفی و «نازلی» آقای فریدون جیرانی و «صاعقه خاموش» آقای مجتبی راعی و غیره. زیادند و اسامی را فراموش کردهام. بعضی از این سریالها ساخته نشده مثل کار آقای راعی که درباره کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بود. نظراتم را به طور مکتوب دادهام و در جلسات مشورتی شرکت کردهام یا حداکثر یکی دو بار در سر صحنه به طور تشریفاتی حاضر شدهام ولی خیلی پیگیر نبودهام که نظراتم اعمال شده یا نشده. در مواردی نیز، صرفنظر از اینکه نظراتم اعمال شده یا نشده، خود را متعهد دیدهام که در قبال حملات از سریال دفاع کنم، مانند سریال «مدار صفر درجه» آقای حسن فتحی که به علت تقارن با همایش «هولوکاست» به شدت مورد حمله قرار گرفت و من به دفاع برخاستم.
نویسنده فیلمنامهها چه میزان به دیدگاههای تاریخی و کتابهای نوشته شده توسط مشاوران خود مراجعه میکنند؟
نمیدانم. اگر از تجربه شخصی من میپرسید، باید عرض کنم که متفاوت بوده است. بعضی از این دوستان با کارهای من آشنا نبودند و بعضی با کتابهای من آشنا بودند و حتی علاقهمند.
آیا از مجموعههایی که در آن ایفاگران نقشها، شخصیتهای واقعی تاریخی هستند میتوان انتظار داشت که کارگردان در مقام یک مورخ تصویری عمل کند یا لزوماً نمیتوان از یک سریال انتظار نقل عینی و واقعی تاریخ را داشت؟
این بحثی است که در تمام دنیا مطرح است. پخش سریالهای تاریخی معمولاً با انتقادهای مورخین همراه بوده است. اگر به صفحات سریالهای تاریخی خاص در ویکیپدیای انگلیسی مراجعه فرمائید میبینید که یک بخش به عنوان «انطباق تاریخی» وجود دارد که عدم انطباقها را ذکر کردهاند. سریالهای تاریخی عموماً درام هستند یعنی داستان بر واقعیت غلبه دارد. نمونهاش سریالهای معروف «خاندان بورجیا» یا «خاندان تودور». گاهی به «فیکشن تاریخی» تبدیل میشوند یعنی جنبه داستانی خیلی غلبه پیدا میکند مانند سریال پربیننده «رین» که زندگی ماری استوارت، ملکه اسکاتلند است و از نظر «انطباق تاریخی»، حتی در سبک پوشاک بانوان، مورد حملات شدید قرار گرفت. کلاً در سینما خیلی مقید نیستند به «انطباق دقیق» با واقعیت تاریخی و معمولاً روایتی خاص را دراماتیزه میکنند.
کارگردان یک فیلم یا سریال تاریخی تا چه حد میتواند در تاریخ در جهت داستان خود دستکاری کند؟ آیا مشاور تاریخی باید بین خواست کارگردان و حقیقت تاریخی نوعی آشتی برقرار کند؟
سریال تاریخی «داکیومنتاری»، یعنی فیلم مستند نیست و معمولاً سریالهای تاریخی از منظر عدم انطباق مورد انتقاد بودهاند. در بعضی جاها حتی تطابق چهره هم رعایت نمیشود، نمونهاش همان سریال خیلی معروف «خاندان بورجیا». شما به چهره و تیپ شخصیت اصلی سریال، یعنی رودریگو بورجیا یا پاپ آلکساندر ششم نگاه کنید و نگاهی هم بیندازید به نقاشیهایی که از این پاپ در زمان حیاتش ترسیم شده. مثل این است که نقش امیرعباس هویدا را آقای شهاب حسینی بازی کند. هیچ شباهت ظاهری میان بازیگر و شخصیت واقعی نمیبینید. درام است و نمیتوان ایراد گرفت. یکی از پیشکسوتان فیلمها و سریالهای تاریخی در ایران مرحوم علی حاتمی بود که صاحب سبک است و بعدها خیلیها از او تقلید کردند حتی در دیالوگها. روایت علی حاتمی از تاریخ خیلی متفاوت است با واقعیت تاریخی. مثلا در روایت علی حاتمی، کمالالملک فرمان مشروطه را از مظفرالدین شاه میگیرد یا کمالالملک تبدیل میشود به شخصیت ضد دیکتاتوری رضاشاه. یا داستانی که مرحوم علی حاتمی بر مبنای ماجرای «کمیته مجازات» ساخته در سریال «هزار دستان» بسیار متفاوت است با واقعیت تاریخی. حتی اگر کار در حد «جی. اف. کی.» اولیور استون هم باشد، که به نظر من کاری است کارستان و فینفسه پژوهش ماندگار تاریخی است، بههرحال منتقد دارد. کسانی هم هستند که روایت اولیور استون از قتل کندی را قبول ندارند.
نظر شما :