عوض شدم، رضاشاه را قهرمان نمیدانم
گفتوگو با خسرو معتضد، مشاور تکنیکی سریال «معمای شاه»
سید محمدحسین هاشمی
تاریخ ایرانی: فیلمها و سریالهای تاریخی تا چه اندازه باید به تاریخ وفادار باشند؟ آیا مفهوم معادلسازی در بستر فیلمها و سریالهای تاریخی میتواند جایگاهی قابل توجه داشته باشد؟ اساساً تا چه اندازه میتوان به آنچه در این آثار روایت میشود اطمینان داشت؟ این سؤال وقتی بیشتر میشود که در میان نقدها و نوشتهها، میبینیم علی حاتمی به عنوان کارگردانی که بخشی از روایتهای تاریخی در تاریخ سینمای ما، از سوی او بیان شده، خود یکی از متهمان تحریف تاریخ است. در چنین شرایطی آیا میتوان به آنچه محمدرضا ورزی در «معمای شاه» به تصویر کشیده اعتماد کرد؟ یا حسن فتحی را که امروز و در شبکه نمایش خانگی با سریال «شهرزاد»، داستان یک عشق، در کوران حوادث ۲۸ مرداد را روایت میکند، میتوان باور کرد؟ نگاهی به آنچه تا امروز در آثار نمایشی با محوریت تعریف بخشی از تاریخ عرضه شده، نشان میدهد منابعی که کارگردان و منتقد استفاده کردهاند، یکی است؛ اما اینکه چه میشود کارگردان آن چیزی را روایت میکند که منتقد، آن را تحریف تاریخ میداند، مبنای بحثی است که میتوان دربارهاش نظرات مختلفی را ارائه داد. با خسرو معتضد، فارغ از نقشاش به عنوان آنچه خودش «مشاور تکنیکی سریال معمای شاه» مینامد، به گفتوگو نشستیم تا ببینیم آنچه وفاداری صاحبان آثار تصویری به تاریخ دانسته میشود، در چه بستری مقدور است و چه اتفاقاتی باعث میشود تا نگاه منتقدان و کارگردانان، تا این اندازه از یکدیگر جدا شود.
***
برای شروع بحث، فارغ از نقش شما در بعضی فیلمها و سریالها به عنوان مشاور میخواهم نظرتان را درباره اهمیت و ضرورت وفاداری آثار نمایشی به تاریخ بدانم.
در یک نگاه کلی، ما به تاریخ چهار نقطه آسیبرسان داریم. نقاطی که تنها گذران زمان آنها را رفع میکند و به دست آوردن قدرت برهانپذیری و تعقل تاریخی متکی به اسناد و مدارک موثق و مستند. اولین نقطه آسیبرسان به تاریخ ایران، موضوعی است که از دانشگاههای آمریکا تا همین دانشگاه مشهد خودمان قابل مشاهده است و آن، مسئله چپگرایی و چپنمایی است. چندی پیش متوجه شدم که در دانشگاه مشهد، از یرواند آبراهامیان به عنوان بهترین روایتگر تاریخ ایران تقدیر شد؛ من این موضوع را صد درصد رد میکنم. این چپها، همانهایی هستند که خیلیهایشان اصلاً دوران چپ را ندیدهاند و فقط تحت تأثیر مباحثی هستند که چپها میگفتند. این چپگرایی تاریخ ایران را مورد آسیبهای فراوانی قرار داده است. بر اساس همین تفکر هم هست که این دیدگاه به خورد مردم داده میشود که تمام وقایع بازه زمانی ۲۰۰ ساله ایران، تحت نفوذ انگلستان و آمریکا بوده است. تفکر اشتباهی که به دلیل علاقه به چپگرایی، پای شوروی را از تمام اتفاقات نادرست ایران دور نگاه میدارد.
پس شما افرادی که کار را کار انگلیسیها میدانستند، به عنوان یک منبع آسیبرسان به ایران میدانید؟
بله. هم آنهایی که در قدیم این تفکر را داشتند و هم اینهایی که در حال حاضر به واسطه وفاداری به کمونیسم و تحمیلات شوروی، باعث ورود نگاه چپگرایانه به مطالعه تاریخ ایران میشوند. آنهایی که مردم ایران را نادیده میگیرند و به نحوی تاریخ را تحلیل میکنند که انگار ایرانیها، مردمان جاهلی بودند که تمام اختیارشان دست انگلیسیها بوده و بعدها آمریکا.
خب؛ این اولی بود؛ باقی آسیبرسانیها...
آسیبرسانی دوم از آنهایی است که نسبتی با سلسله قاجاریه داشتند و بعد از آنکه این سلسله از بین رفت، میهمانیها و مجالس بسیار پرزرق و برقی برگزار میکردند و در جریان آنها، از مورخان، نویسندگان و روزنامهنگاران بسیاری استفاده میکردند تا همه چیز را آنطور که مدنظرشان است، منتشر کنند. آنها از طریق این روزنامهنگاران و نویسندگان، مظلومیت قاجاریه را به مردم دیکته میکردند و مردم هم حرفشان را قبول میکردند.
منظورتان چه افرادی است؟ منظورم اسمشان است.
مثلاً شاهزاده محمدولی میرزا فرمانفرمایان و شاهزاده نصرتالسلطنه که پسر مظفرالدین شاه و همدم و دوست احمدشاه بود.
من فکر میکردم با توجه به رویکردتان به خاندان پهلوی از آنها هم چیزی بگویید!
دقیقاً سومین آسیبرسانی از خانواده پهلوی به تاریخ رسیده است. این خاندان، افرادی را به بار آورد که هر کدامشان بدون اینکه دسترسی به اسناد و مدارک درست و روشن داشته باشند، آمدهاند و به نوشتن کتاب دست زدهاند. خیلی از این افراد به دلیل وابستگی به خاندان پهلوی، دوره حکومت پدر و پسر را دوره روشنی میدانند که مردم ایران، به دلیل جهل و نادانی، قدرش را ندانستند و انقلاب کردند و به فلاکت افتادند.
و چهارمین آسیب؟
این آسیبرسانی از همه بدتر است. آن هم آدمهای کمدانش و کمسوادی هستند که بدون مطالعه کافی درباره تاریخ حرف میزنند. از میان همین افراد، خیلیها میآیند و به من انتقاد میکنند که چرا تا این اندازه از خاندان پهلوی انتقاد میکنم. من همواره از آنها تعداد کتابهایی که در ارتباط با آن دوره خواندند را میپرسم. خیلیهاشان یکی دو کتاب هم نخواندهاند. فقط شبها مینشینند پای ماهواره و درست حرفهایی که از آنها میشنوند را میگویند. در بین این آدمها، البته باید آن دسته افرادی را هم قرار دهیم که بعد از سالها که ایران نبودند، حالا آمدهاند و از دورانی میگویند که اصلاً در ایران نبودهاند. این دو دسته که گفتم، شاید بیشتر از تمام آنچه گفته شد، به تاریخ ایران آسیب زدهاند.
با پذیرفتن اینکه اینها باعث میشوند تا تاریخ ما آنطور که باید و شاید روایت نشود، شما میپذیرید که در آثار نمایشی ما هم این آسیبها وجود دارند؟
بله. در بعضی از آثار تصویری ما به روشنی عدم دخالت شوروی در بلاهایی که به سر ایران آمده را مشاهده میکنیم. این در شرایطی است که در مقطعی از تاریخ این کشور باعث شد تا ۳۰۰ هزار کیلومتر از خاک ایران جدا شود، کاپیتولاسیون به ایران تحمیل شود، دریای خزر از سلطه ما خارج شود. علاوه بر این، ما گاهی اوقات شاهد اشتباهاتی هستیم که به دلیل همین روایتهای اشتباهی است که به آن اشاره کردم. اشتباهاتی که ممکن است تأثیر چندانی در روایت تاریخ نداشته باشد، اما چون راویان دست اول نداشته و اطلاعات از لابلای حرف و حدیثها آمده، با واقعیت مغایرت دارد. به عنوان مثال میگویم، من در کودکی آقای رزمآرا را از نزدیک دیدم. یادم میآید که قد کوتاهی داشت. اما آقای ورزی این را نمیدانست. بازیگری که در «معمای شاه» نقش رزمآرا را بازی میکند، قد بلند است؛ این هم اشتباه است.
پس باور دارید که محصولات تصویری ما عین واقعیت تاریخی نیست؟
ببینید! ما به هر صورت باید از این آسیبرسانیها نجات پیدا کنیم. کارگردانان ما باید بدانند وقتی قرار است یک فیلمنامه را کارگردانی کنند، نباید یک کمونیست به آنها اطلاعات داده باشد.
شما مشکلتان فقط با نگاههای چپگرایانه در این تولیدات است؟
نه. شما همین سریال «معمای شاه» را ببینید. من خیلی تلاش کردم تا چهره واقعی فروغی را به نمایش بگذارم. خیلیها میگویند که فروغی جاسوس و فراماسونر و جهود بوده است. من اما مخالفم. به نظرم او جاسوس نبوده. او مردی است که ایران را نجات داده است. نقش معتدلی که داشته تمام سوابقش را کمرنگ میکند. میگویند او فراماسونر بوده. آن موقع فراماسونر بودن عملاً یک موضوع تقلیدی بوده و نمیتوان خردهای بابت فراماسونر بودن فروغی از او گرفت. اما هستند بعضیها که تلاش میکنند تا حتی افرادی مانند فروغی را هم در این روایتهای تاریخیشان تخریب کنند.
دقیقاً همینجاست که ما به مقوله مهمی به نام اهمیت حضور مشاور اصلح در این تولیدات برمیخوریم. فکر میکنید اصلح بودن یک مشاور برای چنین محصولاتی در چه ویژگیهایی است؟
به نظر من مهمترین نکته این است که او نباید ایدئولوژیک فکر کند. ما اگر بخواهیم مردم را در راهی که خودمان میدانیم بگذاریم و آنها را وادار کنیم تا به آن چیزی که ما میخواهیم فکر کنند، اشتباه کردهایم. تاریخ ایران، به اندازه خود، چنان جذابیت دارد و آنقدر در خود فراز و فرود جای داده که به هیچ عنوان نیازی به نشان دادن راه به مردم نیست؛ فقط کافی است آنچه که رخ داده را به نمایش بگذاریم.
شما مشاور تاریخی سریال «معمای شاه» هستید؛ فکر میکنید این مجموعه تلویزیونی تمام آنچه رخ داده را به نمایش گذاشته است؟
من مشاور این سریال نیستم. یک جایی نوشته بود که معتضد خودش را از گافهای این سریال کنار کشید. اساساً من کارهای نبودم که بخواهم خودم را کنار بکشم. مشاور این فیلم آقای دکتر حقانی، رئیس موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران است. جایی که چندین هزار سند از دوران مختلف تاریخ ایران در آن وجود دارد. من تنها مشاور فنی و تکنیکی این سریال بودهام. کارم این بود که بگویم لباس فلان آدم باید تغییر کند؛ فلان حادثه اینطور نبوده یا فلان زمان نباید فلان حرف گفته میشد. من در این سریال بودم تا اشتباهات سریالهای تاریخی گذشته تکرار نشود.
اما در همین حوزه هم نقدهای جدی وجود دارد.
مثلاً اینکه میگویند چرا رضاخان تریاک میکشد؟
این یکی از کوچکترینهایش است.
آن زمان تریاک کشیدن هیچ ایرادی نداشت. دولت آن زمان ۴۰ تا ۶۰ میلیون درآمد تنها از تریاک به دست میآورد. باید بدانید که تجارت تریاک در آن زمان بسیار ستوده بود. کسانی که این نقدها را میکنند شاید اینها را نمیدانند.
اما همه میدانند که علیرضا پهلوی چه آدمی بوده؛ اما این سریال او را غلو شده نشان نمیدهد؟
نه. بروید و مطبوعات آن زمان را پیدا کنید، در کتابها که درست نمیگویند چه بوده است. علیرضا پهلوی خیلی بدتر از اینها بوده، صد برابر بدتر. او حتی به زن شوهردار هم تجاوز میکرده، سرگذشت عشرت را بخوانید؛ زنی که خودش را بعد از این داستانها کشت.
شما در همین مصاحبه، از نگاه چپگرایانه انتقاد کردید؛ اما ما در «معمای شاه» گاه و بیگاه دیدیم که نشان داده میشد پشت پرده اتفاقات ایران، انگلیس بوده و بعضی اوقات آمریکا. مثلاً همین نمایش خودروهایی با پرچم انگلیس که همه وقتی آنها را میبینند ناسزا میگویند، میزنند، میبرند؛ به مأمور راهنمایی و رانندگی توجه نمیکنند و...
این اتفاق در قسمتهای بعدی «معمای شاه» کمتر شده است. نقش شوروی و... در آن پررنگتر شده است.
اما لااقل تا حالا اینطور نبوده است. تمام اتفاقات در دوره پهلوی پدر و پسر انگار توسط اردشیر و شاپور ریپورتر مدیریت میشده است.
این فکر آقای عبدالله شهبازی است؛ البته در این فیلمنامه او جایی ندارد. او فرد بسیار خوبی است اما من با نظراتش ۹۰ درصد مخالفم.
اما شما همین حالا از سریالی دفاع میکنید که تا الان آنچه نشان داده از نظر خیلیها وفادار به تاریخ نبوده و آنچه خودش میدانسته یا به او تحمیل شده را به مردم نمایش میدهد.
به نظرم اینجاست که نقش مشاور پررنگ میشود. اینکه رهنمود بدهد. البته باید به یک نکته مهم هم اشاره کنم. چند وقت پیش، آقای محمدرضا ورزی، کارگردان «معمای شاه» در یک مصاحبه حرف بسیار خوبی گفت. او گفت اگر این فیلم را اسپیلبرگ هم میساخت، از او ایراد میگرفتند. ببینید! ورزی برای این سریال بیشتر از ۲۵۰۰ نفر را به کار گرفته. صحنهسازیهای بسیار خوبی داشته، تا جایی که توانسته تهران قدیم را ترسیم کرده اما یک جاهایی دیگر نمیتوانسته همه آنچه بوده را نشان دهد. تهران، این شهر زیبایی که ورزی نشان داد نبود؛ کورهپزخانههای جنوب این شهر، هالهای از دود را بر فراز آسمانش ایجاد میکردند. زنبورکخانههای جنوب غرب تهران را به هیچ وجه نمیتوانست نشان دهد، چون ابزارش را نداشت.
آقای ورزی آنها را به دلیل آنچه شما فقدان ابزار میگویید نمیتوانستند نشان دهند؛ اما آیا نمیتوانستند از این رضاشاهی که ما میبینیم، خدماتی که به کشور داشته را هم ببینیم؟ چرا فقط آن بخشی از رضاشاه را میبینیم که تاریک است؟ خلاصه رضاشاه با تمام مشکلاتی که داشته جرقه یک سری از اتفاقات را در کشور زده...
اینها را باید از تلویزیون بپرسید. من در برنامهای که خودم سالها در تلویزیون داشتم همه نکات را میگفتم. همه میگفتند معتضد تحریف میکند اما بعداً نظرات برگشت.
واقعاً تحریف نمیکردید؟
من قربان صدقه خانواده پهلوی نمیرفتم، منظورشان از تحریف این بود. ما چنین کاری را نمیتوانیم در تلویزیون دولتی ایران بکنیم. خود آنها در خارج از ایران چندین شبکه ماهوارهای دارند که موفق نیستند.
اما شبکههایی هم دارند که آثار تاریخیشان بیشتر از داخلیها مورد توجه است.
دلیل این موفقیت وابستگی این شبکهها به بیبیسی است. بیبیسی شبکهای است که از ۱۹۲۰ تا امروز سابقه دارد؛ تبحر کافی در این حوزه دارد. همین شبکه «من و تو» که احتمالاً منظور شماست، پوششی برای بیبیسی است. به اینها تلویزیون خاکستری میگویند.
گفتید از تلویزیون بپرسیم؛ یعنی از نظر شما تلویزیون نمیگذارد همه چیز گفته شود؟
من خواهش میکنم که هیچ تیتر جنجالی از این مصاحبه نزنید. من خودم معتقد بوده و هستم که همه چیز را باید گفت. به من باشد میگویم که در ایران هم باید شبیه کاری را کرد که در آلمان برای هیتلر میکنند. در آثاری که از هیتلر به نمایش در میآید خدمات هیتلر و اینکه در مونیخ هزاران زن کفشهایشان را درآوردند تا به ماشین هیتلر برسند را نشان میدهند اما اینکه باعث شد آلمان وارد جنگی شود که دنیا را به هم ریخت را هم نشان میدهند. من معتقدم درباره رضاشاه هم باید همین کار را کرد. او در عین اینکه امنیت برقرار کرد و یک سری کارها را به انجام رساند، اما کشتارهای فراوانی کرد و اشکالات زیادی داشت.
ما چرا این را نمیبینیم؟
مشکلی که من دارم این است که من خودم هستم. من تصمیمگیرنده نیستم. فکر میکنیم اگر از صبح تا شب به رضاشاه فحش بدهیم او منفور میشود؛ در شرایطی که ممکن است اثر مخالف داشته باشد. باور کنید کارگردان و نویسنده هم زیاد مقصر نیستند. من چون این را میدانم خیلی وقتها خیلی از این سریالها را نمیبینم.
چرا؟
چون در آنها اشتباه میبینم و عصبانی میشوم. مثلاً در یک فیلم که ۶ میلیارد برای آن هزینه شد اما فروشاش ۳۰۰ میلیون بود، من دروغ تاریخی را به معنای واقعی کلمه دیدم. در آن فیلم هم به اشتباه گفته شد که من مشاور بودهام. در آن فیلم تاریخ اساساً به شیوه دیگری روایت شده بود.
اسمش را نمیگویید؟
بگذارید اینجا نامش را نیاورم. اما همین دو سه سال پیش بود.
خب فکر میکنید چرا این حجم دروغگویی وارد فیلمها و سریالهای ما شده است؟
پررویی!
اما ما در مورد آقای ورزی نمیتوانیم بگوییم پررویی بوده است. سابقه او اجازه نمیدهد که این را بگوییم.
نه. ورزی قریحه دارد. از داستان مشخص است که کتابهای تاریخی را خوانده است. اما خب بعضیها این کار را هم نمیکنند.
خب احتمالاً آنها هم از مشاور استفاده میکنند.
هر کسی را نمیتوان مشاور قرار داد. من در رادیو گفتوگو افرادی را دیدم که دکتر هستند اما وقتی حرف میزنند میفهمیم که هیچ چیزی نمیدانند.
بالاخره این افراد کلیات را میدانند؛ ما گاهی اوقات میبینیم که در کلیات هم دچار تغییر تاریخ هستیم.
من اینطور فکر نمیکنم. اینکه سلسله پهلوی حساب فراوانی از انگلستان میبرده که موضوع قابل تغییری نیست. اگر پهلوی از انگلستان حساب نمیبرد که به او نفت نمیدادند. من فکر نمیکنم کسی مخالف این باشد که در زمان پهلوی قسمتهایی از سیستان به افغانستان واگذار شد چون انگلستان امر فرموده بود؛ کسی با این مشکلی ندارد که ما به واسطه خواست انگلستان بخشی از شط العرب را به عراق دادیم. اینها همه واقعیت دارد.
من نمیگویم که اینها واقعیت ندارند؛ من میگویم اینها تمام آنچه از پهلوی میدانیم نیست.
اگر منظورتان این است که پهلوی اول در کنار تمام مشکلاتش خوبیهایی هم داشته، میتوانیم این را مثال بزنیم که در همین سریال «معمای شاه»، شاهد صحنههایی هستیم که در آن، رضاخان با علیرضا به دلیل مشکلات اخلاقیاش به شدت برخورد میکند؛ این یک صفت خوب اوست که به نمایش گذاشته شده است.
بیایید کمی درباره رویکرد خودتان به رضاشاه حرف بزنیم و دوباره به بحث اصلی برگردیم. چه شد که خسرو معتضد سالهای ابتدایی دهه ۵۰ که به عنوان موافق سرسخت رضاشاه صحبت میکرد، چند سال بعد، به یکی از مخالفان تمام قد او تبدیل شد؟
دلیلش انتشار اسناد است. من این اسناد را در آن زمان نخوانده بودم؛ آنها را خواندم و مغزم باز شد. اگر کسی مغزش در طول یک دوره زمانی رشد نکند که آدم نیست، سنگ است. من عوض شدم، کودکیام در یک خانواده نظامی گذشت که پرستش شاه جز آیین پدریاش بود؛ عکس رضاشاه بر دیوار خانه ما بود، پدرم اعتقاد داشت که رضاشاه ایران را نجات داده است. من در ابتدا مطیع کامل پدرم بودم.
پدرتان تا چه سالی در قید حیات بودند؟
اردیبهشت ۵۷ از دنیا رفتند.
و بعد از فوتشان دیدگاه شما نسبت به رضاشاه تغییر کرد؟
من با پیشرفت زمان، مطالعه بیشتری کردم و مغزم بازتر شد؛ راستش را بخواهید من بیشتر از خانوادهام به ایران، تاریخ و فرهنگ کشورم وفادار هستم. شاهان میآیند و میگذرند. در یک زمانی رضاشاه از نظرم یک قهرمان بود، اما حالا نیست. کمااینکه ناپلئون زمانی قهرمان داستانهای ویکتور هوگو بود.
پس قبول دارید که یک دورهای موافق او و حالا مخالف سرسختش هستید؟
اصلاً؛ من الان مخالف سرسخت رضاخان نیستم، من تنها به تاریخ وفادارم. خیلی از دوستانم حتی رابطهشان را با من قهر کردند چون میگویند من در خدمت رادیو و تلویزیون هستم، اما اینطور نیست؛ من در خدمت هیچ ارگانی نیستم.
فکر نمیکنید دلیلش اینست که شما تاریخ را در رادیو و تلویزیونی تشریح میکنید که عملاً بخشی از تاریخ را روایت میکند که در آن مردم و کشور در نابودی به سر میبردند و انگار هیچ نقطه روشنی نداشته است؟
نه، اینطور نیست. الان هم گرفتاریها و مشکلات مردم را میتوان دید. اما آن موقع این مشکلات بیشتر بود. اما اینکه شما میگویید چرا تلویزیون نقاط روشن آن زمان را نشان نمیدهد به نظر من درست است؛ به نظرم تلویزیون باید آنها را هم بگوید. اما با در نظر گرفتن اینکه نباید اغراق صورت گیرد.
اما میزان اغراق را مردم میتوانند تشخیص دهند. بگذارید اینطور سؤالم را مطرح کنم. آیا میتوان تاریخ را به نفع یا به خواسته کارگردان و عقایدش تغییر داد؟
در یک جاهایی میتوان این کار را کرد. مثلاً در همین سریال «حریم سلطان» که در ترکیه ساختهاند، چیزهایی میبینیم که ۸۰ درصدش دروغ محض است. اصلاً زنهایی که در این سریال میبینیم شبیه زنهای آن زمان نیستند. یا مثلاً در همین سریال یک زن میآید و میگوید که میخواهم بروم دوش بگیرم. آن موقع دوش کجا بوده؟
مشاور میتواند تمام اینها را چه خوب و چه بد در فیلمنامه بگنجاند؟
بله، میتواند. اما مشکل ما این است که گاهی مواقع میخواهیم ایدئولوژی را وارد فیلمنامه کنیم. مثلاً هستند دوستانی که میخواهند به هر ترتیب که شده بگویند قاجاریه خوب بوده است، خب خوب نبوده. میگویند احمدشاه خوب بوده است، خب خوب نبوده؛ کجا خوب بوده؟ احمدشاه هم به بدی پهلوی بوده است؛ او هم مانند پهلوی باج میگرفته، همین ناصرالدین شاه مگر ایران را نفروخت؟ مگر مظفرالدین شاه امتیاز نفت ایران را به ۱۵ هزار لیره نفروخت تا خودش را معالجه کند؟ مشاور اگر بینظر باشد میتواند تمام اینها را بگوید.
خب چرا در آثار نمایشی خصوصاً تلویزیون ما این را نمیبینیم؟
از خودشان بپرسید. بپرسید چرا برنامه من را قطع کردند؟ مگر این برنامه چه کار میکرد؟ یک رئیس شبکه میآید و به دلخواه خود میگوید این برنامه قطع شود؛ چرا؟ مگر معتضد چه کار کرده؟ میآیند و میگویند معتضد در وصف شاه مقاله نوشته است.
شما ننوشته بودید؟
اولاً که آن را من ننوشتم؛ یک دورهای برای من مشکلی پیش آمد که رفتم در لیست سیاه حکومت؛ یک دوستی داشتم در یک روزنامه دولتی، آمد به من محبت کند و مطلبی را به اسم من نوشت تا به اصطلاح مشکلم را رفع کند.
اما شما و دوستان و همکارانتان عملاً مشاورههایی میدهید که این ذهنیت را به وجود میآورد که انگار تنها به دنبال تخریب گذشتهاید!
نه. مشاور تنها میتواند رهنمود دهد. به این هم توجه داشته باشید که ما الان در شرایطی این فیلمها را میبینیم که فیلمهای خارجی بسیار گل کرده است.
میخواهید بگویید چون آن فیلمها گل کردهاند و در آنها ایران پیش از انقلاب ستوده شده، تصویری تیره در تلویزیون به نمایش گذاشته میشود؟
نه؛ من این را نمیگویم؛ من میگویم آن موقع آنقدر که این فیلمهای خارجی میگویند گل و بلبل نبوده؛ این حرف من مصداق جلوه دادن تیرگی آن دوران نیست، یک واقعیت است. در تاریخ باید بیرحم بود. باید مجموع کارهای شاه را کنار هم گذاشت. میگویند رضاخان امنیت ایجاد کرد، باشد؛ اما اموال مردم را هم غارت کرد.
خب چرا هر دوی اینها را نشان نمیدهند؟
نمیشود؛ آن موقع سریال ۴ هزار قسمت میشود. همین «معمای شاه» به زور من ۸۵ قسمت شد. اینها که نقد میکنند میخواهند ما چه بگوییم؟ میخواهند بگوییم شهریور ۲۰ دروغ بوده؟ خب نبوده. میخواهند نگوییم که امکانات نظامی ما به جای اینکه در جنگ به کار گرفته شود، واکس میخورد تا در رژه استفاده شود؟ میخواهند ما مشکلات رضاشاه را نگوییم؟
در اینکه دوره رضاشاه مجموعهای از اقدامات بد بوده شکی نیست. در اینکه بدون مشورت کار میکرده، شکی نیست؛ در اینکه در آن دوران اتفاقات بد یکی پس از دیگری رخ میداده هم شکی نیست؛ اما آخرین سؤال من این است که آیا ما باید در نگاه به گذشته در آثار نمایشی نگاه واقعگرایی داشته باشیم یا مصلحتگرایی؟
من اولی را ترجیح میدهم؛ اما باید دربارهاش صحبت شود. من خودم این مشکل را در رادیو و تلویزیون دارم. این اتفاقی است که در حوزه کتاب کمتر رخ میدهد.
نظر شما :