صداوسیما تاریخ تولید میکند، نه روایت
گفتوگو با احمد پورنجاتی
سید محمد حسین هاشمی
تاریخ ایرانی: پخش سریال «معمای شاه» بزنگاه مهمی برای صداوسیما بود تا یک بار دیگر در آزمون جلب نظر مخاطب شرکت کند؛ آزمونی که خیلیها معتقدند تلویزیون نتوانسته از آن نمره قبولی بگیرد. تلویزیونی که سابقه پخش سریالهای تاریخی موفقی هم در بعضی دورهها داشته اما تمرکز ویژهاش در سالها اخیر بر تاریخ معاصر اغلب با انتقاداتی درباره جهتگیریهای خاص و شخصیتپردازیهای اغراقشده آن درباره رجال تاریخی روبرو شده است؛ بویژه اینکه رسانههای فارسی زبان خارج از کشور هم توجه خاصی به ساخت و پخش مستندهای تاریخی دارند. «تاریخ ایرانی» در گفتوگو با احمد پورنجاتی، قائم مقام سازمان صداوسیما در دوره ریاست علی لاریجانی، نظر او را درباره سیاست تلویزیون در قبال سریالهای تاریخی جویا شده و پرسیده چه تحولی در نگاه این سازمان در حوزه تاریخ رخ داده است؟
***
شما سالها قائم مقام سازمان صداوسیما بودید که در آن دوران هم سریالهای تاریخی ساخته میشد. از اینجا شروع کنیم که نگاهی که امروز در صداوسیمای ایران به سریالهای تاریخی وجود دارد، در آن دوران نیز دیده میشد؟
به نظر من مقایسه مورد به مورد در مورد نوع برنامههای این دو دوره، به خصوص در حوزه برنامههای تاریخی، بسیار مشکل است. شاید بتوان به صورت مصداقی دو نمونه بخصوص را مدنظر قرار داد و دربارهاش صحبت کرد، اما واقعیت این است که به نظرم ورود به مقایسه دو دوره با تمام اختلافات و تفاوتهایش آنچنان کار سادهای نیست.
در آن زمان چه سیاستهایی برای سریالهای تاریخی مورد توجه بود؟ در آن دوره بیشتر شاهد سریالهای تاریخی مذهبی بودیم و کمتر سریالهایی درباره تاریخ معاصر را میدیدیم.
پیش از هر چیز باید این را بدانیم و بپذیریم که در تمام محصولات تصویری و مکتوبی که در حوزه تاریخ منتشر میشود، نوعی گزینش با پیشفرض فکری، فرهنگی و سیاسی وجود دارد. در این شرایط هیچگاه نمیتوان ادعا کرد که یک اثر که برههای از تاریخ را روایت میکند، عین واقعیت تاریخی را منعکس کرده است. حتی کسی که ادعا میکند روایتی عین به عین از تاریخ را منتشر کرده است هم در حقیقت بخشهایی از تاریخ را گلچین کرده و آنها را روایت میکند. در این شرایط وقتی وارد عرصه برنامهسازی برای یک رسانه با مأموریت یا وظیفه قانونی مشخص میشویم، این موضوع بسیار بدیهیتر جلوه میکند. این اتفاق در همه جای دنیا هم میتواند رخ دهد. به هر صورت عوامل مختلفی از جمله سیاسی، ایدئولوژیک یا عوامل دیگر، هر کدام میتوانند بر اصیل بودن آنچه عرضه میشود، باعث تغییر شود.
پس عملاً نباید انتظار داشته باشیم که یک محصول تاریخی خالص را که وفادار به تاریخ است ببینیم؟
به نظرم نباید دنبال چنین محصولی بگردیم. ما در سالهای اول انقلاب شاهد پخش سریال «سربداران» از تلویزیون بودیم. این سریال، برههای از تاریخ ایران را روایت میکند؛ برههای که از زاویه دید نویسنده فیلمنامه و کارگردان است و اگر با واقعیتهای تاریخی مقایسه شود، بدون شک اختلافات بسیاری به چشم میخورد. اما ما عملاً در آن سریال قرار نبوده که شاهد کلاس درس تاریخ باشیم؛ آن سریال قرار نبود سند تاریخی ارائه کند؛ نمیخواسته تاریخ را روایت کند.
اما میتوانسته تا حدودی وفادار به تاریخ باشد.
حتی اگر توسط وفادارترین کارگردانها، برنامهسازان و نویسندهها یک برهه تاریخی را دراماتیزه کنند و به نمایش بگذارند، عملاً نمیتوان انتظار داشت که محصول، عین واقعیت تاریخ باشد.
عین واقعیت نبودن با خلاف واقع بودن تفاوتی ندارد؟
دقیقاً نکته همین است. ما باید در مورد این آثار تصویری ببینیم که فرآیند دراماتیزه شدن تا چه اندازه مبتنی بر پژوهشهای موجه و قابل قبول بوده است و تا چه اندازه هدفها و انگیزههای آشکار، پنهان یا زیرپوستی سیاسی یا ایدئولوژیک را دنبال میکند. هر چه این انگیزه و هدف ضعیفتر و بار پژوهشهای موجه قویتر باشد، طبیعتاً محصولی قابل قبولتر و پاکیزهتر عرضه شده است. محصولی که عین واقعیت نیست اما خلاف واقع هم نیست.
در دوره شما این اتفاق میافتاد؟
من سریال امام علی را مثال میزنم. بخش عمدهای از واقعیتهای تاریخی که در این سریال رؤیت شد، به بررسیهای نسبتاً دقیقی متکی بود که پژوهشگران قابل احترام آن زمان که عدهای از دنیا رفتهاند و عدهای هنوز در قید حیات هستند، انجام داده بودند. با این وجود در بخشهایی از شخصیتپردازیها، برای رسیدن به ویژگیهای ملودرام، بعضی شخصیتها مانند قطامه و مناسبات او با ابنملجم، با آنچه در واقعیت بودند، متفاوت بود. اما دستاندرکاران این سریال تمام تلاششان را کردند تا کوچکترین تحریفی در آن ایجاد نشود. به عبارت دیگر با تمام وجود میخواستند که بیننده فریب نبیند و دچار سردرگمی یا احیاناً اشتباه در تاریخ نشود.
مثالتان سریال تاریخی مذهبی بود و همین موضوع این سؤال را به وجود میآورد که در دوره شما که آقای لاریجانی رئیس صداوسیما بودند چرا سریالهایی در خصوص تاریخ معاصر تولید و پخش نشد؟ در دوره بعد از شما شاهد سریالهایی مثل «کیف انگلیسی» و «در چشم باد» و... بودیم؛ در این دوره «معمای شاه» را میبینیم. چرا در دوره شما سریالهایی با توجه به این برهه از تاریخ ساخته نشد؟ دلیلش میتواند این باشد که در آن دوره رسانههای فارسی زبان برون مرزی زیاد به این دوره از تاریخ ایران کاری نداشتند و مستندهای تاریخیشان پر بحث و جدل نشده بود؟
من با شما در این موضوع که در سالهای اخیر سریالهای تاریخی با هدفهای خاص و با فراوانی نسبتاً بالا ساخته شدند، موافقم. اینکه این سریالها، تحت تأثیر برنامههایی بوده که خارج از کشور ساخته میشود یا نه هم قابل بحث است. اما با مقایسه دورهها با یکدیگر مخالفم. در دوره حضور من در صداوسیما، تاریخ معاصر بعد از انقلاب تازه در حال شکلگیری بود. در دهه اول انقلاب، سریالهای متعددی ساخته شد که بسیاری از آنها، محتوایی بسیار ضعیف و صرفاً شعارگونه داشت.
مثلاً کدام سریال؟
مثلاً سریال «شاه دزد» که از شبکه اول پخش شد. داستان این سریال، مناسبات مجموعهای از افراد را نشان میداد که به پهلوی دوم وابسته بودند و توطئهای برای سرنگونی نظام میچیدند. این سریال اصلاً از کیفیت لازم برخوردار نبود. از این دست سریالها در تلویزیون آن زمان کم نبود.
خب در آن زمان امکانات مانند الان نبود.
بله؛ اما اگر جستجوی دقیقی کنید، خواهید دید که مواجهه رسانه رسمی با سریالهای تاریخ سیاسی، به خصوص از نظر نوع و جنس نگاه، تفاوتی با آن زمان نکرده است. این یک داوری منصفانه است؛ اصلاً نمیخواهم حالا که صداوسیما از سکه افتاده و در ذهنیت اکثریت مخاطبان جایگاهی ندارد، من هم نقد غیرمنصفانهای داشته باشم. اما واقعیت این است که اوضاع تلویزیون ما آنقدر بد شده که مردم، سریالهای تاریخی آن زمان را بیشتر میپذیرند تا سریالهایی که امروزه با امکانات مدرن تولید میشود.
دلیل این اتفاق از نظر شما چیست؟
به نظرم آن سریالها با واقعیتهای ملموسی که جامعه هم از آنها آگاهی داشت، بیشتر مطابق بود؛ اما سریالهای امروزی فاصله بسیار زیادی با آن واقعیتها دارند و به نوعی تاریخ را تغییر میدهند. به عبارت دیگر، سریالهایی که در سالهای اخیر ساخته شدند، همگی تلاش میکنند تا علاوه بر جبران ناکامی رسانه از پاسخگویی به پرسشهای بسیار عمیق و پرشمار مخاطبان، یک مقایسه ذهنی بین وضعیت موجود و وضعیت گذشته ایجاد کنند. اما واقعیت این است که این رسانه، در رسیدن به خواسته خود، کاملاً شکست خورده است، چرا که بیننده، با دیدن این آثار بیشتر از هر چیز به این فکر میکند که تلویزیون میخواهد با دستکاری واقعیتهای گذشته و نوعی انتخاب و گزینش تحریفگونه از آنچه در گذشته رخ داده است، چهرهای بسیار منفی، بدون هیچ نکته مثبتی از گذشته و چهرهای کاملاً مثبت بدون ذرهای نقطه ضعف و کاستی از شرایط فعلی را به مخاطب القا کند.
این سریالها قرار است چه پازلی را پر کنند؟ میخواهند بگویند مستندهای شبکههای خارجی دروغ است؟
حتی همین شبکههایی که شما میگویید، شاید از نظر تکنیکی موفقتر و درستتر از گذشته برنامه میسازند و همین موضوع باعث جلب مخاطب میشود، اما جنس نگاه و عملشان با آنچه گاهی اوقات در برنامههای صداوسیما میبینیم، تفاوتی ندارد؛ آنها هم گزینشی عمل میکنند. اگر کسی از آن دوران خبر داشته باشد به خوبی متوجه میشود که مستندهای آنها مطابقتی با واقعیتهای تاریخی ندارد. این تفاوت را میتوان به راحتی در آثار مکتوب تاریخ شفاهی که خارج از کشور منتشر شدهاند دید؛ در اسناد منتشر شده جستجو و از لابهلای صحبتها درک کرد.
پس چرا این فیلمها اثرگذاری بیشتری در مقایسه با سریالهای صداوسیما دارند؟
یک دلیلش این است که آنها کارهای پژوهشی کاملی برای این برنامهها انجام میدهند. آنها عملاً کاوش تاریخی علمی بسیار مستحکمی برای مستندهای خود انجام میدهند که همین موضوع باعث میشود باور آنچه دیده میشد، در ذهن مخاطب بسیار بیشتر باشد. از سوی دیگر آنها به گونهای این برنامهها را ارائه میکنند که انگیزهها و هدفهایشان دمدستی و شعاری نباشد.
اتفاقی که به نظر شما در برنامههای صداوسیما نمیافتد.
دقیقاً. در واقع ما بیشتر تولید تاریخ میکنیم تا روایت تاریخی. این اتفاق، در مورد تاریخ معاصر که هنوز خاطره زنده دارد، عملاً گاف تولید میکند. این رویکرد حتی در مورد آثار بعد از انقلاب و دفاع مقدس هم وجود داشت. این آثار به گونهای جلوه داده میشد که انگار تمام نیروهای صدام ابله و بزدل هستند که تنها به زور اسلحه در مقابل رزمندگان ما میجنگند. این بحران، در انبوه سریالهایی که در این سالها ساخته شده، وجود داشته است و در مصداق امروزیاش که «معمای شاه» است هم شاهد آن هستیم. بازخوردهای تماشاچیان نشان میدهد که این سریال به دل مردم ننشسته است. این اتفاق عملاً باعث شده که یک نقض غرض به وجود آید؛ قرار بوده که این سریال نفرت و خشمی از رژیم پهلوی به وجود آورد و از ساقط شدن این رژیم احساس خوشآیندی به مردم دست دهد، اما دقیقاً برعکس شده است.
فکر میکنید این اشتباه از کجا در صداوسیما نشأت گرفته است؟
از دوره آقای ضرغامی به این سو، برنامهسازیهای صداوسیما به این سمت رفته که در پوشش برنامههای داستانی با نام مستندهای تاریخی، الگوی یک تیر و دو نشان را دنبال کنند. به عبارتی هم مشکلات پیش از انقلاب را آنگونه که مورد نظر مدیران و سیاستگذاران انقلاب است به تصویر بکشند و هم با زبان غیر و به صورت پیشدستانه، زبان یک جناح سیاسی باشند تا جریان سیاسی مقابل را هدف قرار دهند.
صداوسیما موفق بوده است؟
نه؛ اتفاقاً به نظر من نتیجه کاملاً متضادی داشته است. کافی است به نگاه مردم و کارشناسان نسبت به این برنامهها دقت کنیم. میبینیم که در تمام این سالها صداوسیما یک کمدی تراژیک به خورد مردم داده که نه تنها آن را به هدفش نرسانده که کارکرد برعکس هم داشته است. به عبارت دیگر یک سمپاتی بین مردم و شخصیت منفور قصه به وجود آورده است.
شما این نقص را به واسطه مشاور تاریخی فیلمنامه میدانید یا نویسنده و کارگردان؟
واقعاً بحث این نیست که آقای خسرو معتضد، مشاور این سریال باشد یا فرد دیگری. وقتی سریال امام حسن(ع) یا امام رضا(ع) ساخته میشد، پژوهشگران بسیاری از ابتدا تا انتها در کنار پروژه بودند و درباره تکتک سکانسها صحبت میکردند و پژوهشهای لازم را انجام میدهند اما حالا کافی است ببینید چه افرادی به سازندگان سریالهای تاریخی مشاوره میدهند...
مثلاً آقای موسی حقانی که در مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر هستند.
خب تکلیف ذهنیت این افراد نسبت به تاریخ معاصر روشن است. نگاهی به اظهارات این افراد نوع تفکرشان درباره تاریخ معاصر را نشان میدهد. نگاهی به سخنرانیها و کتابهایشان نشان میدهد که حضورشان در یک سریال چه نتایجی به دنبال خواهد داشت.
نظر شما :