تلویزیون سریالی میخواهد که رژیم گذشته را نقد کند
گفتوگو با ضیاءالدین دری
تاریخ ایرانی: ضیاءالدین دری را بیشتر با دو سریال «کیف انگلیسی» و «کلاه پهلوی» میشناسند. سریالهای تاریخی که برداشتهای این فیلمساز را از دو مقطع تاریخی ایران در فاصله سالهای ۱۳۲۴ تا ۱۳۲۸ و همینطور از روند مدرنیزاسیون از بالا در دوره رضاشاه نشان میدهند. هرچند او تمایلی به بررسی سریالهایی که این روزها از تلویزیون و شبکه خانگی در حال پخش هستند ندارد اما چهار دستهبندی از سریالهای تاریخی ارائه میکند و معتقد است سریالهای تاریخی مستند از نوع «معمای شاه» تنها یک نوع از این سریالها هستند که باید عیناً در روایت و شخصیتپردازیها و حتی اسامی و گریمها کاملاً مستند ساخته شوند. به گفته دری در مورد این قبیل سریالها ممکن است عنصر جذابیت برای بیننده وجود نداشته باشد اما قطعاً امکان ندارد روایتی غلط و معوج از آن دوره تاریخی ارائه شود! چراکه به گفته دری، تاریخ معاصر مربوط به دوره اخیر است و بسیاری از ممیزان این سریالها یا در آن دوره بودهاند یا با آن فرهنگ تربیت شدهاند. دری معتقد است دخالتهای ایدئولوژیک و بازیهای قدرت مانع ساخت نوعی از سریالهای تاریخی است که در آنها نویسنده و کارگردان میخواهند یک شخصیت تاریخی مستند و واقعی را با خواست و روایت خودشان به تصویر بکشند. به همین دلیل هم اساساً این نوع از فیلمها و سریالهای تاریخی مجال ساخته شدن در ایران نمییابند. گفتوگوی «تاریخ ایرانی» با ضیاءالدین دری را در ادامه میخوانید:
***
آقای دری این روزها شاهد پخش سریالهای تاریخی همچون «معمای شاه» و «کیمیا» از تلویزیون و سریال «شهرزاد» در شبکه خانگی هستیم. فکر میکنید مرز بین قصهپردازی و روایت تاریخی در فیلمها و سریالهای تاریخی کجاست؟
وقتی میخواهیم درباره تاریخ در سینما و یا فیلمسازی اعم از سریال و فیلم صحبت کنیم چهار موقعیت کاری بیشتر نداریم:
در اولین حالت تاریخ مستند مورد توجه قرار میگیرد که اگرچه قرار نیست به صورت روزشمار بیان شود اما در ترتیببندی وقایع، تصویر شخصیتها و تقابل آنها باید ریشه مستند آنها حفظ شود، مثل سریال «معمای شاه». هدف «معمای شاه» در واقع تصویر کردن روند تحولات سیاسی و در مواقعی ایدئولوژیک است از جمله تقابل بین گروههای سیاسی و رجال سیاسی آن دوران، احزاب نیمبند و یا احزاب جدی سیاسی آن دوران، تقابل و رقابتها در دربار، نارضایتیهای مردم که منجر به مخالفتهایشان شد (که این مخالفتها در مواردی پنهان است و در مواردی به بهانهای آشکار میشود مثل رخدادهای سالهای ۱۳۳۲ یا ۱۳۴۲ و ۱۳۵۷). این یک نوع نگاه در فیلمسازی به تاریخ است. در این کار شخصیتهای واقعی را عیناً بازسازی میکنند. به خصوص در تاریخ معاصر که این مطالب و مستندات وجود دارد فیلمساز هم عین این شخصیتها را بازسازی کرده است. حتی در گریمها هم تا جایی که میتوانستند و امکانات داشتند افراد را شبیه به شخصیتهای تاریخی درآوردهاند.
نگاه دوم این است که فرد داستان دراماتیکی دارد که بستر آن در قدیم است. میتواند شخصیتها هم مستند باشد. البته این حالت فارغ از مسائل سیاسی است. گاهی میتواند سیاسی باشد و گاهی هم نباشد. مثل زندگی شادروان تختی که علی حاتمی میخواست آن را بسازد. تختی یک شخصیت اجتماعی است که حاتمی قصد داشت آن را بازسازی کند؛ چهره مستند ولی اجتماعی در عرصه ورزش. در این حالت داستانی راجع به یک رابطه عشقی و تراژیک و مثلا مربوط به ۷۰ سال پیش نوشته شده است. این ربطی به مقوله تاریخ به آن معنا ندارد اما شما متعهد هستید ساختار زندگی انسانها در آن دوران را بشناسید. بنابراین فیلمساز نمیتواند بگوید چون فیلم من سیاسی نیست من تعهدی ندارم آن فضاها را بازسازی کنم.
شکل سوم آن مدلی است که فیلمساز برداشت خودش از تاریخ را با حفظ کورنولوژی و ترتیب زمانی آن بیان میکند اما هیچ کدام از شخصیتها واقعی نیستند، مثل سریال «کیف انگلیسی». اگر از شخصیتهای واقعی نام برده میشود در حد رفرنس و وقایع معمولی است که در روزنامه و مجلات و رادیو... مطرح شده است که معلوم شود آن دوره زمانی چه مقطعی است و وقایع سیاسی که گفته میشود چیست. این دوره تاریخی به لحاظ تغییرات سیاسی و اجتماعی مهم است و یا فیلمساز آن دوره را به هر حال دوست دارد. مثلاً تحولات اجتماعی از شهریور ۱۳۲۰ تا سال ۱۳۳۵ برایم جذاب است. مقطعی که من در «کیف انگلیسی» به آن پرداختم که به لحاظ سیاسی حد فاصل سالهای ۱۳۲۴ تا ۱۳۲۸ است. در واقع به لحاظ زمانی این دوره مصادف بود با رویدادهای سیاسی نجات آذربایجان، به قدرت رسیدن قوامالسلطنه، تشکیل مجلس و سقوط قوام توسط مجلسی که خودش درست کرده بود و نقشی که دربار برای ساقط کردن قوام بر عهده داشت.
در «معمای شاه» احتمالاً این مقطع را به شکل مستندتر خواهید دید. در حالی که من این کار را نکردم. من این دوران را مطالعه کرده بودم و تعریفی برای خودم از آن موضوع داشتم. این نظر نه از سوی یک تاریخدان به من تحمیل شده بود و نه از سوی کارشناسان آن مقطع مثل دکتر عبدالله شهبازی که مورد وثوق تلویزیون بوده و هستند، پیشنهاد شده بود. شکل سوم کاری است که من کردم. من آن دوره را مطالعه کردم و به برداشت کاملاً شخصی رسیدم و درام و داستانی که خودم میخواستم و همه آن ساخته و پرداخته ذهن من بود را ارائه کردم.
یعنی دریافتهای شما از آن دوره در قالب داستانی که ساخته ذهن شماست روایت میشود؟
بله. تمام آثار شکسپیر یا ساخته ذهن اوست مثل شاه لیر (ریشه اسطورهای داشته) یا ریشه مستند داشتند؛ یا افسانه است یا مستند. شکسپیر در هر دو زمینه کار کرده است. هم به شاهان دوران قبل از خودش پرداخته اما به میل خود و یا اسطورهپردازی کرده است. شکسپیر «هملت» را بنا به دریافت شخصی خودش نوشته و مستندی را بازسازی نکرده است.
وقتی یک شخصیت واقعی تاریخی را به روایت خودتان تصویر میکنید باز هم روایت تاریخی محسوب میشود؟
بله چون شخصیت مستند را بازسازی کردهایم تاریخی محسوب میشود. در واقع شکل چهارم این است که فیلمساز یا نویسنده مقطع مستند و شخصیتی تاریخی را در نظر میگیرد اما لزوماً عین آن چیزی که در واقع امر بوده را نمینویسد بلکه آن چیزی را مینویسد که خودش میخواهد. همانطور که اشاره شد شکسپیر این کار را کرده است. یعنی در واقعیت مستند تاریخی دخالت کرده است. اگر ما بتوانیم به این نقطه برسیم در عرصه کار تاریخی پیشرفت بزرگی کردهایم. در این صورت من داستان پهلوی را به روایت خودم تعریف کنم و نه به روایتی که در کتابها نوشته شده است که این لزوماً به این معنا نیست که همه آنچه در کتابها نوشته شده است را دور بریزیم. اطلاعات کتابها وجود دارند اما من نویسنده و فیلمساز نگاه شخصی خودم را به محمدرضا پهلوی دارم که البته این کار به این سادگیها حداقل برای تاریخ معاصر ما نمیتواند اتفاق بیفتد. ما هنوز نمیتوانیم برای تاریخ معاصر علاوه بر اینکه مستندات را بیان میکنیم از منظر خودمان هم آن را روایت کنیم. فیلمساز و درامنویس ما هنوز در این مدل به آن معنا نتوانسته کاری انجام دهد، یعنی فرصت چنین کاری به او داده نشده است. مگر خیلی اتفاقی!
دخالتهای ایدئولوژیک و بازی قدرت چقدر در این موضوع سهیم بودهاند؟
وقتی میگویم نمیتوانیم این نوع چهارم از فیلمها و سریالهای تاریخی را بسازیم یعنی این دخالتها وجود دارد. من البته در «کیف انگلیسی» آن نگاهی را که میخواستم اعمال کردم. اما این یک اتفاق بود. در «کلاه پهلوی» مجبور شدم چند شخصیت واقعی را نشان دهم.
این اجبار از کجا آمد؟
در ابتدا خودم نوشتم اما بعد که دوباره با نگاه انتقادی به آن برگشتم احساس کردم نباید این کار را بکنم. اگرچه من به آن معنایی که الان در «معمای شاه» با چهرههای مستند مواجه هستید مواجه نشده بودم اما اتفاقاً به همین دلیل به مدیران وقت سازمان صداوسیما گفتم که چه نیازی است که من سید حسن تقیزاده را عیناً روایت کنم. چه اصراری است که من عیناً او را در فیلم بگذارم. آنها گفتند حتماً بگویید. به هر حال در زندگی طولانی مدت کسی مانند تقیزاده با وجود اینکه فردی بسیار بزرگ، دانا، دانشمند و بسیار فاضل بوده اما چند خطای سیاسی هم وجود دارد. به هر حال بخشهایی از زندگی ایشان تاریک و در سایه ابهام قرار دارد. آنها اصرار داشتند تقیزاده را نشان بدهیم تا دیده شود و این شخصیت برملا شود. اما با توجه به شاکله داستان «کلاه پهلوی» بهتر بود که اسم مستقیم تقیزاده نمیآمد. البته باز هم نمیبینید که من مستقیم به این شخصیتهای واقعی ورود کنم. مثلاً در مراسمی که با حضور شخصیتهای ذهنی من در پاریس برگزار میشد تقیزاده هم حضور داشت و این مصادف بود با زمانی که او سفیر ایران در فرانسه بوده و بنابراین میتوانست در آن مهمانی حاضر باشد. در نتیجه من از خودم چیزی به تقیزاده نیفزودم.
این اصرار برای گنجاندن تقیزاده در سریال نشان میدهد دست فیلمساز چندان برای پرداختن به تاریخ معاصر باز نیست...
خب این طبیعی است. ولی من خوشحالم که از محدوده خودم نسبت به شخصیت تقیزاده تجاوز نکردم.
برای بیننده چطور میشود مرز واقعیت تاریخی و یک فیلم و یا سریال را بیان کرد؟
بیننده وقتی کارهای امثال من را نگاه میکند مطلقاً چیزی از دست نمیدهد. ۲۰ میلیون جمعیت چه از روی علاقه و چه از سر اجبار وقتی کار من را نگاه میکنند ممکن است معدود افرادی که فرهیختهترند و دوست دارند مطالعه کنند، دست بر قضا وقتی این کار مرا میبینند و چیزی درباره آن نمیدانند کنجکاو شوند و اتفاقاً بروند مطالعه کنند، وگرنه توده مردم حتی این واکنش را هم ندارند. به همین دلیل است که این روش را دوست دارم. توده مردم درام مرا نگاه میکنند در واقع یک روایت مستند که عین آن باید اجرا شود را به آنها نگفتهام. اینکه کشف حجاب اتفاق افتاده است یک رویداد مستند است اما چگونگی آن ساخت من است. اینها برداشتهای شخص من از آن رویداد سیاسی – اجتماعی است، یعنی اگر نظام جمهوری اسلامی هم نبود باز هم من به همین شکل «کلاه پهلوی» را میساختم (با همین دیدگاه). البته به دلیل محدودیتهایی که در تلویزیون داریم طبیعی است در مواردی اعمال سانسور میشود. در مورد «کیف انگلیسی» اعمال ممیزی در حد صفر بود. در «کیف انگلیسی» هیچ تصویری حذف نشد اما در «کلاه پهلوی» در مواردی که نظر شخصی من ارائه میشد و به اجتهاد خودم حرف میزدم با وجود اینکه در فیلمنامه تأیید شده بود به دلیل حساسیت نام پهلوی دست به عصا شدند و در فیلم حذف میکردند.
مجبور بودید روایتی که به شما ارائه میشد را به جای بخشهای حذفی بگنجانید؟
نه. به من چیزی دیکته نشد. در مورد دوران رضاخان قضیه فقط کشف حجاب نبود، نماد حماسی آن کشف حجاب بود. کل این داستان درباره غربی کردن مملکت بود. بنابراین «کلاه پهلوی» روند غربی کردن مملکت از بالا به پایین را نشان میداد که سمبل برجسته آن کشف حجاب محسوب میشد. در واقع «کلاه پهلوی» نگاه من به روند و نحوه غربی کردن ایران از طریق اعمال زور و از بالا به پایین بود.
سریالهای تاریخی که در ایران ساخته شدهاند توانستهاند در مجموع روشنگرانه باشند یا اینکه خودشان ابهامهای تاریخی را اضافه کردند؟
تعدادی سریال در حوزه تاریخ معاصر ساخته شده است. برخی از این سریالها با هدف ساخته شدهاند. مثلاً ممکن است هدف برخی این بوده که قیام ۱۵ خرداد را برای مردم روایت کنند. احتمالاً اینگونه سریالها ممکن است جذاب نبوده باشد اما قطعاً آن شکلی را که رسانه ملی میخواسته نویسنده انجام داده و بعد هم از کارگردان خواسته که آن را بسازد و کارگردان هم فقط آن را ساخته است. اگر توانسته جذاب بسازد که مردم آن را دیده و پسندیدهاند. اگر هم نتوانسته حداقل تلویزیون حرفهایی را که درباره ۱۵ خرداد میخواسته بگوید را به عنوان رویداد زمینهساز انقلاب اسلامی گفته است. این را در همه جای دنیا انجام میدهند، منحصر به جمهوری اسلامی نیست. الان در ترکیه تبلیغات به همینگونه است. در تمام سریالهای روز ترک عکس اردوغان را نمیبینید اما عکس آتاتورک در همه پلانها هست. در ایران هم انقلابی شده و آن انقلاب دلایلی داشته است. طبیعی است که رسانه ملی آن دلایل را میخواهد برای نسل جدید بیان کند.
شما معتقدید این سریالها در مجموع روشنگرانه بوده و واقعیتهای تاریخی را آنگونه که اتفاق افتادهاند به تصویر میکشند یا روایتهای جهت داده شده و یا متناقض را بیان میکنند که بیننده را بیشتر سردرگم میکنند که واقعیت چه بوده است؟
بدیهی است که بخواهند به ریشههای این نظام بپردازند. حالا اینها از دید مسئولان که در تلویزیون ساخت و پخش آن را تأیید میکنند روشنگرانه جلوه کرده است، زیرا همانطور که گفتم میخواهند جوان امروز را با نظام حکومتی خودش آشنا کنند.
درست است اما ممکن است آنچه بیان میشود گونهای جهت داده شده از آن واقعیت تاریخی باشد و واقعیت را به نمایش نگذارد...
ممکن است ما سریالی را تماشا کنیم که نهضت امام خمینی را از سال ۱۳۴۲ روایت میکند. حالا شما که نگاه میکنید احساس میکنید این سریالی که این واقعه تاریخی را نشان میدهد آن را غلط روایت میکند؟ یعنی مسئولین و کارشناسان تلویزیون نمیفهمند که قیام ۱۵ خرداد چه بوده و روایتهای دیگری هم میتوانیم داشته باشیم که اینها ندانند؟! چنین چیزی مگر ممکن است؟!
چرا ممکن نیست!؟
تاریخ معاصر از نظر زمانی به ما نزدیک است و این مدیران (ممیزان) خودشان یا آن سالها بودهاند یا با این فرهنگ تربیت شدهاند. آن چیزی که شما خواندهاید یا فکر میکنید روایت دیگری هم وجود دارد قطعاً آنها به واسطه شغلشان بیشتر از شما باید خوانده باشند. شما میتوانید بگویید که این سریال به هر دلیل مرا جذب نکرد اما این فرق دارد با اینکه بگوییم این سریال به لحاظ بیان علل بروز انقلاب غلط است. اما میتواند طرز بیان ناشیانهای داشته باشد و چندان به دل ننشیند. این یکی از معضلات چنین پروژههایی است. رسانه ملی در جمهوری اسلامی از دو حالت خارج نیست. وقتی به تاریخ معاصر میپردازد طبیعی است که میخواهد بگوید آنچه که قبل از انقلاب در دوران پهلوی اتفاق افتاده چه به لحاظ سیاسی و چه به لحاظ اعتقادی برای کشور درست نبوده و اگر درست بود منجر به انقلاب ۵۷ نمیشد. ۱۵ سال اول بعد از انقلاب سختگیریهایی بود اما الان متوجه شدهاند اگر در رژیم گذشته دو کار درست انجام شده نباید از بیان آن اجتناب کنند. الان این را فهمیدهاند. به همین دلیل در «کلاه پهلوی» حتی کارهای عمرانی در دوره رضاشاه را هم نشان دادند. باز به همین دلیل برخی از تندروها فکر میکنند سریال «کلاه پهلوی» موافق رضاخان است. چون آن تندروها هنوز از لحاظ نگرش ممیزی معتقدند که نباید حرفی که کمی به نفع آن دوره باشد بیان شود حتی اگر واقعیت داشته باشد و این را به حساب تبلیغ رژیم گذشته میگذارند در حالی که چنین چیزی نیست. الان رسانه ملی روز به روز به این نقطه نزدیکتر میشود که در مورد تاریخ معاصر قبل از انقلاب اگر کار درستی هم انجام شده این را بگویند. الان متوجه شدهاند که اگر صادقانهتر مساله را بیان کنند مردم نیز بهتر میپذیرند.
انتظار از سریالهای تاریخی که واقعی باشند انتظار درستی است یا فقط از نوع اول که مستند محسوب میشود میتوانیم انتظار داشته باشیم با وقایع اتفاق افتاده تطابق داشته باشد؟
میخواهم فیلمی بسازم که مربوط به گذشته است و به همان دوره «کیف انگلیسی» بر میگردد؛ یعنی سالهای میانی دهه ۱۳۲۰ و سینما امکان هزینه حداقلی آن را ندارد. بنابراین وقتی سرمایهگذار تلویزیون میشود باید ساخت آن سریال و فیلم برایش علاوه بر توجیه اقتصادی، توجیه فرهنگی و تبلیغاتی هم داشته باشد. اگر در نهایت تلویزیون از بابت حرفی که آن سریال میخواهد بیان کند توجیه شود آن وقت برای ساختش سرمایهگذاری میکند. در غیر این صورت اینکه داستانی به گذشته و قبل از انقلاب مربوط میشود برای تلویزیون کفایت نمیکند. در واقع تلویزیون درام تاریخی نمیخواهد. درام تاریخی که از طریق آن بتوان رژیم گذشته را به نقد کشید را میخواهد.
ظاهراً علاقهای در ایران برای ساخت سریالها و برنامههای تاریخی وجود دارد. اگر بخواهید مقایسه کنید با کشورهای دیگر ما از این حیث در دنیا چقدر عقبتر یا جلوتریم؟
منظورتان علاقه از سوی چه کسی است؟ مردم یا فیلمساز؟
فیلمساز. چون به نظر میرسد نهضتی راه افتاده و فیلمها و سریالهایی در بستر تاریخ میسازیم.
چرا میگویید نهضت راه افتاده؟! فیلمی در بستر تاریخی ساخته نمیشود. باید نسبت را در نظر بگیرد. نباید فقط تلویزیون ایران یا تنها سریال «شهرزاد» را ببینید. تا جایی که اطلاع دارم سریال «شهرزاد» اولین محصولی است که در بخش خصوصی ساخته میشود که یک روایت عاشقانه را در آن دوره دیده است. به خاطر اینکه طرز لباس پوشیدنها آن را نمایشیتر از امروز میکند. امروز اگر بخواهد همان داستان را روایت کند باید با همین پوشش امروزی روسری و اینها بیان کند. اما با کلاه و.. کمی سینماتیکتر میشود.
شهرزاد در کدام یک از آن چهار نوع سریالهای تاریخی میگنجد؟
در قالبی که فیلمساز دوست دارد داستانی را در بستر تاریخی بگوید و از ویژگیهای آن روز استفاده کند. لذا به نظر میرسد کار آقای فتحی در شهرزاد از نوع مدل سوم است و نه لزوماً سیاسی، به این معنا که بخواهیم رازی از تاریخ سیاسی کشور باز کرده باشیم. البته احتمال دارد ایشان روی برخی از مفاهیم کار کرده باشد.
در رابطه با مقایسه ایران و کشورهای دیگر در ساخت سریالها و فیلمهای تاریخی چه میتوان گفت؟
انسانها دوست دارند که از نیاکان خود مطلع باشند. مخاطب همیشه این را دوست داشته است. به همین دلیل در ۱۰ سال گذشته در اسکار دهها فیلم تاریخی ساخته شده است. گاهی اوقات اینها به یک درام خوب میرسند و گاهی نه و با همه عظمت و امکاناتی که دارند فیلمشان شکست میخورد. فراموش نکنید که همین فیلمهای گانگستری آمریکا نوعی فیلم درباره تاریخ معاصر آنها محسوب میشود و فیلمهای وسترن هم کمی عقبتر متعلق به قرن ۱۹ و ۱۸ است. این دو ژانر در سینمای آمریکا هر سال تعدادی فیلم دارند که گاه به رده اسکار میرسند و گاه نمیرسند و ما هم از ساخت آنها مطلع نیستیم. لذا در اینکه مخاطب اساساً به کار تاریخی علاقه دارد و نسبت به گذشتهای که ندیده، نشنیده و فقط خوانده کنجکاو است شکی نیست. در نتیجه بین آمار تولید ما و آنها فاصله زمین تا اسمان است.
ضمناً آنها برای نوشتن فیلمنامههای تاریخی از همه چهار وجهی که نام بردیم بسته به نوع کاری که انجام میدهند در کمال آزادی میتوانند استفاده کنند. مردم آمریکا و اروپا بین تاریخ مستند و تاریخ دراماتیزه شده تفاوت قائلاند و فقط طرز نگرش فیلمنامهنویس و کارگردان را مورد ارزیابی قرار میدهند. نه اینکه آن را با کتابهای تاریخی مقایسه کنند. کما اینکه دیدیم اخیراً در مورد آبراهام لینکلن هم فیلم ساخته شد و این فیلم به اسکار رسید و جایزه هم برد. اما کمترین نقد شبیه به نقدهایی که در ایران درباره کارهای تاریخی انجام میشود درباره آن نشد. آیا آمریکاییها از مستندات لینکلن بیاطلاعاند؟ خیر؛ اما دست کارگردان باز است تا لینکلنی را نشان دهد که خود دوست دارد. واقعیت هم همین است. وقتی ما به تماشای یک اثر تاریخی مثل تخت جمشید میرویم هر فردی که به آن بنا نگاه میکند فارغ از اصول تخصصی معماری که برای افرادی که اطلاع داشته باشند یکسان است، برداشت افراد از آن اثر تاریخی میتواند متفاوت باشد. به عنوان مثال امروز شخصیتی مثل آیت الله هاشمی روزشمار زندگی خود را طی ۳۵ گذشته در حال انتشار دارد. آیا همه شخصیتهایی که با آقای هاشمی محشور بودهاند شناختشان از ایشان یکسان است. قطعاً چنین چیزی نیست. حال فرض کنید ۵۰ سال دیگر فیلمی درباره ایشان بخواهد ساخته شود. طبیعی است که نویسنده و کارگردان هر دو تا آنجا که بتوانند به منابع تاریخی درباره این شخصیت برجسته سیاسی رجوع میکنند. اما آیا میتوان آنها را وادار کرد تا دقیقاً مثل آن چیزهایی که خواندهاند بیندیشند. قطعاً چنین چیزی از اساس باطل است. تاریخ میراثی است که خواسته یا ناخواسته برای آیندگان سرشار از رمز و راز است و جذابیت آن در همین است. بدون شک همین فیلم محمد(ص) که آقای مجیدی ساخته است را فیلمساز دیگری میتواند احتمالاً با بودجهای به مراتب کمتر بسازد و نوع نگرشش به گونهای دیگر باشد و حتی میلیونها مخاطب را هم جذب کند.
نظر شما :