نمایش سکانس تحمیل شده به فیلم «گوزنها»
بعدازظهر یکشنبه هفدهم آذرماه، سالن سیفالله داد خانه سینما میزبان نمایش و نقد و بررسی فیلم «گوزنها» ساختهٔ مسعود کیمیایی بود.
از نکتههای قابل توجه این جلسه که با استقبال مخاطبان مواجه بود، میتوان به نمایش سکانس تغییر پیدا کردهٔ «گوزنها» اشاره کرد که در سال ۱۳۵۴ برای صدور مجوز نمایش به آن تحمیل شده بود. لازم به ذکر است این سکانس که برای نخستین بار در سالهای پس از انقلاب به نمایش درآمد، به صورت مجزا و پس از پایان نسخهٔ اصلی بر پرده رفت و با استقبال علاقهمندان نسبت به اطلاع از گوشههای پنهانماندهٔ سینمای ایران مواجه شد.
در این جلسه که با حضور جواد طوسی و نیما عباسپور، از منتقدان سینما برگزار شد، ناصر صفاریان، دبیر کانون فیلم با اشاره به حاشیههای به وجود آمده در هنگام تولید «گوزنها» گفت: «متاسفانه در سالهایی که از تولید این فیلم میگذرد روایتهای مختلفی از برخی حواشی و موانع به وجود آمده در روند ساخت این فیلم شنیده شده که متاسفانه باید گفت بعضی از آنها نظیر حضور پرویز ثابتی در استودیو میثاقیه و سیلی زدن به گوش تهیهکنندهٔ فیلم بیش از آنکه واقعیت داشته باشد، رنگ و بوی اغراق به خود گرفته است. چنان که او به عنوان رئیس ساواک تهران میتوانسته مهدی میثاقیه را احضار و همانجا به او سیلی بزند!»
وی گفت: «یکی دیگر از این اغراقها که هیچ سندی برای اثبات آن وجود ندارد، تاثیرپذیری مسعود کیمیایی از یکی از نقاشیهای بیژن جزنی است که گفته میشود بعد از واقعهٔ سیاهکل آن را کشیده و شامل جنگل سیاهی است که یک گوزن در کانون آن دیده میشود.»
جواد طوسی نیز ضمن تایید برخی اغراقها دربارهٔ حواشی تولید «گوزنها» گفت: «زمانی که این فیلم در سومین دورهٔ جشنوارهٔ جهانی تهران به نمایش درآمد من نوجوان بودم و به دلیل علاقهای که به تماشای آن داشتم مجبور شدم بلیت جشنواره را از بازار سیاه و با قیمت بسیار گزاف تهیه کنم.»
وی گفت: «سرانجام موفق شدم همراه با سایر تماشاگران هیجانزدهٔ آن سالها «گوزنها» را در سینما پارامونت سابق (فلسطین) ببینم. نمایشی که در پایان به استقبال عجیب و خاطرهانگیز مخاطبان منجر شد و آنها فرامرز قریبیان را روی دست بلند کرده و تا میدان کاخ (فلسطین فعلی) مشایعت کردند.»
طوسی سپس مسعود کیمیایی را «فیلمسازی با یک عقبهٔ درخشان» توصیف کرد که به گفتهٔ او بعضیها معتقدند در سالهای بعد از انقلاب برای این کارگردان قدیمی اتفاقهای دیگری رقم خورده است: «باید دید چنین نکتهای به فردیت خود فیلمساز برمیگردد یا اینکه عواملِ ناشی از تغییرات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، ناگزیر او را در نقطهای آسیبپذیر قرار داده است.»
وی در ادامهٔ صحبتهای خود با اشاره به «برخی مشخصههای اصلی گوزنها» به عنوان «عامل موفقیت این فیلم» گفت: «در چنین شرایطی فیلم «گوزنها» علیرغم تمام مخالفخوانیها و ریزش مخاطبانِ حالا میتوان گفت کلاسیکِ مسعود کیمیایی، در رایگیری اخیر مجله فیلم (برای انتخاب بهترین فیلم عمر منتقدان) به عنوان بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران انتخاب شد که خود، نشاندهندهٔ اهمیت این فیلم به حساب میآید.»
این منتقد سینما همچنین «تعمیم پیدا کردن یک پل ارتباطی موفقیتآمیز میان مخاطب عام و روشنفکر زمانه، آن هم در دوران فترت» را «یکی دیگر از دلایل موفقیت این فیلم تاثیرگذار» دانست و افزود: «به طور حتم این فیلم در زمان تولید، منطق روایی، تاریخی و اجتماعی خودش را داشته و به تعبیری دیگر، از یک نگاه آرمانی به جامعهای دورافتاده از خط عدالت اجتماعی برخوردار بوده است.»
وی سپس با اشاره به «تعادل میان فرم، محتوا، ساختار و وجوه مضمونی» در «گوزنها» گفت: «این فیلم حوزهٔ رفاقت را نشانه گرفته و خود را به یک پیشنهاد اجتماعی تبدیل میکند. بده بستانی که بین دو آدم قدیمی از یک محلهٔ سنتی صورت میگیرد و در آن، آدمی از انتهای یک کوچهٔ بنبست به دیدار شخصیت مضمحل و از هم پاشیدهای میرود که دیگر هیچ فضیلتی برای او باقی نمانده است.»
طوسی همچنین گفت: «به نظر میرسد این آدمها نیاز مبرمی به همدیگر دارند تا کامل شوند. در حقیقت اگر ساحت فردیِ قدرت (با بازی فرامرز قریبیان) را به نگاه تئوریک و روشنفکرانهای از جنس نگاه کیمیایی که خیلی متفرعنانه و اتیکتشده نیست مرتبط بدانیم و از سوی دیگر سید (با بازی بهروز وثوقی) را وجه عملگرای این داستان به حساب آوریم، احساس میشود آنها با هم بدهبستانی دارند که در آغوش گرفتنشان آن را پوشش میدهد.»
وی سپس نکتهٔ اصلی فیلم را «رخ به رخ شدن و رخصتی برای ورود به یک خلوت دوستانه» توصیف کرد و افزود: «قرار نیست کس دیگری وارد این خلوت شود. خلوتی که به صورت مرحله به مرحله، کامل و تصحیح شدن آدمهای داستان را به نمایش میگذارد؛ و این تشخص حتی در جنس دیالوگنویسی آنها نیز دیده میشود.»
جواد طوسی در بخش دیگری از صحبتهای خود فیلم «گوزنها» را «جنس متفاوتی از واقعگراییِ آمیخته به مستندگرایی» دانست و افزود: «نوع مستندگرایی موجود در این فیلم با شیوههای متداول در زبان مستند همخوانی ندارد و حتی گاهی این جنس مستند، از نوستالژی و نوعی شیوهٔ همسرایی در کلام برخوردار میشود که یکی از اصلیترین جذابیتهای آن نیز به شمار میآید.»
این منتقد سینما همچنین «بخشی از موفقیت مسعود کیمیایی در فیلمهای قابل اعتنای خود» را «ناشی از یک حضورِ» به گفتهٔ او «تجمعیافته» دانست و افزود: «این فیلمساز با خاستگاه اجتماعی و عقبه و پیشینهای که داشته، در مقاطعی تلاش کرده از عامهگریهایی نظیر بازارچهٔ نواب و کوچهٔ میزمحمود وزیر و خیابان ری فاصله بگیرد و با وجود اینکه با طیفی از روشنفکران زمانهٔ خودش (نظیر احمدرضا احمدی، محمدعلی سپانلو و باقر پرهام) بُر خورده اما خاستگاه طبقاتی خود را حفظ کرده است. در چنین شرایطی هر جا به این محیط و آدمهای درون آن ریشهدارتر نزدیک شده، محصول کار او بیشتر جواب داده و توانسته نقطهٔ تکاملیافتهتری را در میان تصویر و کلام به بیننده ارائه دهد.»
وی گفت: «هر جا وجه انتزاعیِ فیلمهای کیمیایی غالب شده و کارهای او از ساحت واقعگرایانه و رئالیستی خود فاصله گرفته، فیلمهای ناموفقی نظیر «تجارت»، «رئیس» یا «مرسدس» تولید شدهاند که شاید بتوان گفت از کمترین شباهتی با دنیا و حوزهٔ شناخت این فیلمساز برخوردارند.»
طوسی سپس این نکتهها را «نقاط آسیبپذیر سینمای کیمیایی» دانست و افزود: «بخشی از این نکتهها به هوشمندی و زمانهشناسی او برمیگردد و بخشی دیگر شامل شرایطی است که بر او تحمیل شده و میشود. شرایطی که البته این فیلمساز را از سینمای مورد علاقهٔ خود دور کرده است.»
صحبتهای نیما عباسپور، ادامهدهندهٔ این بخش از نقد و بررسی «گوزنها» بود. این منتقد سینما با اشاره به نوع مستندگرایی مسعود کیمیایی در فیلمهایش گفت: «این روش باعث میشود فیلمهای این فیلمساز به یک سند تصویری از دوران خود تبدیل شود. دورانی که داستان فیلمها در آن میگذرد و امروز به آنها میتوان استناد کرد.»
وی گفت: «این ویژگی در برخی فیلمهای بعد از انقلاب این فیلمساز هم دیده میشود. به عنوان مثال در بخشهای آغازین «خط قرمز» با تصویرهای مستندی روبهرو هستیم که مسعود کیمیایی و باربد طاهری از تظاهرات منجر به وقوع انقلاب گرفتهاند.»
عباسپور سپس با اشاره به «علاقهٔ کیمیایی به جذب مخاطب از طریق ارزشهای سینمایی» گفت: «البته هیچ فیلمسازی در دنیا وجود ندارد که همهٔ فیلمهایش خوب و موفق باشد. اما نکته اینجاست که از جایی به بعد، مخاطب خاص و پروپاقرص فیلمهای این فیلمساز نیز تغییر کرد و همین باعث شد اغلب فیلمهای او از «تجارت» به بعد سیر نزولی را طی کند. مخاطبانی که در حال حاضر دیگر به آیینِ سینما رفتن به عنوان یک عمل فرهنگی اعتقادی ندارند و فقط به سینما میروند که بخندند و کمی سرگرم شوند.»
در این بخش از جلسه، ناصر صفاریان با اشاره به وجه جوانگرایی سینمای مسعود کیمیایی در دو دههٔ اخیر گفت: «اما به نظر میرسد این فیلمساز با تغییر قهرمانهای خود به جوانانی که از قابلیت جذب مخاطبان سینما در سالهای پس از انقلاب برخوردارند در این زمینه هم تلاشهایی انجام داده است.»
وی گفت: «نکته اینجاست که به جز برخی نمونههای خاص، متاسفانه اغلب فیلمهای متاخر مسعود کیمیایی از کیفیت دلچسبی برخوردار نبوده و طبعاً با اقبال و استقبال گستردهای هم مواجه نشده است.»
در ادامه، نیما عباسپور در پاسخ به نکتهٔ مطرح شده از سوی دبیر کانون فیلمخانه سینما گفت: «باید اشاره کرد در فیلمهای مورد بحث، انتخاب قهرمانها اشتباه نیست و نکتهٔ اصلی در پرداخت اشتباه قصههاست. به عنوان مثال ایدهٔ خروج قهرمانها از پردهٔ سینما و کمک به یک زن زخمخورده که در فیلم «متروپل» ارائه شده درخشان است اما همین ایده به دلیل شکل خاص روایت فیلمنامه، به صورت کامل به مخاطب منتقل نمیشود و بیننده سردرگم باقی میماند.»
وی سپس با اشاره به «دنیای خاص مسعود کیمیایی» که به گفتهٔ او «در اغلب فیلمهایش نمود پیدا کرده» گفت: «البته جوانانِ قهرمان در ایدهٔ اصلی فیلمنامههای او حضور دارند اما وقتی داستان به مرحلهٔ پردازش میرسد، از آنجا که شخصیتها یارای تطابق با دنیای ذهنی او را ندارند، فیلمها چندان موفق از کار در نمیآیند؛ و از این زاویه میتوان به او حق داد.»
عباسپور گفت: «اتفاقاً دلیل اهمیت و کیفیت موجود در فیلم «گوزنها» انتخاب صحیح و چیدمان دقیق شخصیتها در مسیر درستِ داستانگویی است. چیدمانی که در برخی فیلمهای بعد از «گوزنها» غلط از کار درآمده است.»
وی سپس «مواجههٔ پایانناپذیر این فیلمساز با سد ممیزی» را «یکی دیگر از موانع موجود بر سر راه تحقق ایدههای او» دانست و افزود: «متاسفانه در سینمای ایران شرایطی وجود داشته و دارد که باعث میشود فیلمسازها نتوانند به صورت صددرصد به خواستهٔ خود در فیلمهایشان برسند؛ و این نکتهٔ غمانگیزی است که دامنگیر مسعود کیمیایی و سینمای او نیز شده است.»
این منتقد سینما در بخش پایانی این جلسهٔ نقد و بررسی با اشاره به «مخاطبان معترض» که به تعبیر او «بخش عمدهای از سینماروهای قبل از انقلاب را تشکیل میدادهاند» گفت: «آن نسل از مخاطبها که در سالهای اخیر کاملاً تغییر رویه دادهاند، صدای اعتراض خود را در فیلمهایی نظیر «گوزنها» میشنیدهاند و این در حالی است که جوانان امروزی و علاقهمند سینما سعی میکنند دلمشغولیهای مورد نظر خود را در فیلمهای روز سینمای جهان پیدا کنند تا اینکه دنبال تماشای چنین فیلمهایی باشند.»
وی سپس «سردرگمی مسعود کیمیایی در فیلمهای متاخر خود» را ناشی از «فقدان مخاطبان خاص خود و همچنین توصیههای نه چندان خوب و مناسب برخی اطرافیان او» دانست و افزود: «مخاطب سینمای ایران در سالهای اخیر فقط پذیرای فیلمهایی است که کمدی یا ملودرام باشند؛ و این نکتهای است که تصمیمگیریهای اشتباه برخی مسئولان سینما در سالهای اخیر باعث ایجاد آن شده است.»
منبع: ایسنا
نظر شما :