ابتکار: مشکلی با «خواهر مری» ندارم
مراسم گرامیداشت چهل و یکمین سالگرد پیروزی انقلاب در حالی این روزها برگزار می شود که بسیاری از غایبان تریبوندار امروز کشور در حرکت ملی مردم ایران علیه نظام شاهنشاهی پهلوی نه تنها حضوری نداشتند بلکه عمدتاً از منتقدان راه درخشان امام راحل نیز به حساب میآمدند.
متاسفانه نسل جوان فعلی که همچنان از طریق رسانههای حکومتی مانند صداوسیما تعاریفی انتزاعی از چگونگی قیام بر ضد نظام اشرافی سلطنتی میشنوند در مواجهه با نقل قولهای حاضران در مبارزات سیاسی و تاریخ شفاهی انقلاب مبتلا به پارادوکسهای جدی شدهاند و در دوگانگی حقیقت و دروغ روزگار سپری میکنند.
در کنکاش رسیدن به واقعیت اصلی، سراغ فردی رفتیم که او را به عنوان سخنگوی دانشجویان پیرو خط امام پس از ماجرای اشغال سفارت ایالات متحده در تهران، با لقب خواهر مری می شناسند. گفتوگوی ما با معصومه ابتکار انقلابی سال ۵۷ و معاون فعلی رئیسجمهوری در امور زنان و خانواده را بخوانید:
خانم دکتر ابتکار ضمن عرض سپاس به دلیل وقتی که در اختیار بنده و روزنامه کار و کارگر قرار دادید. با توجه به شکلگیری شبهات بسیار در ذهن جوانان امروز آیا از نگاه شما انقلاب در ایران تفاوت ماهوی با سایر انقلابهای همعصرش در جهان داشته به نوعی که بتوان انقلابیون ایران را در تراز بالاتری قرار داد؟
من هم عرض سلام خدمت شما و همکاران محترمتان در روزنامه کار و کارگر دارم و لازم است که در ابتدا یادی کنم از حماسه عظیم حضور کارگران در انقلاب که در حمایت از امام عظیمالشان با راهاندازی اعتصابات سراسری در کشور علیه رژیم ستمشاهی سنگ تمام گذاشتند.
با شما موافقم که دوره شعارهای تکراری درباره انقلاب به سرآمده و باید روند شکلگیری انقلاب به صورت عقلانی و اقناعی برای نسل جوان توضیح داده شود چرا که متاسفانه ما شاهد هستیم که در سالهای اخیر عدهای که نقش چندانی هم در بروز انقلاب نداشتهاند با ترسیم هالهای از قداست بر واژه انقلاب تعاریف انتزاعی و غیرقابل پذیرش به نسل جوان ارائه دادهاند که در مقام عمل نه تنها موثر واقع نشده که موجب پدید آمدن چالشهای فکری فراوان نیز در متولدین پس از انقلاب شده است. لازم است صریحاً تاکید کنم که انقلابیون و مردم عادی به دنبال تغییر شرایط بودند. شعارهای زیبایی چون عدالت اجتماعی، آزادی، برداشته شدن نظام طبقاتی اشرافی حاکم بر جامعه و حذف سانسور و خفقان اجتماعی و سیاسی محورهای اصلی شکلگیری انقلاب در ایران بودند.
برخی از تحلیلگران سیاسی معتقدند که امکان اصلاح رژیم پهلوی در سال ۵۶ تقریباً ایجاد شد و استنادشان به نامه سه امضائه مرحوم سنجابی، مرحوم فروهر و شاپور بختیار است که بسیار هم تند بود ولی با واکنش خشن ساواک یا سیستم قضایی محمدرضا پهلوی در جهت بازداشتشان روبرو نشد. آیا واقعاً امکان انجام اصلاحات به جای وقوع انقلاب با هزینههایی به مراتب کمتر از آنچه که بعداً شاهدش بودیم، وجود داشت؟
به عقیده من دهه فجر فرصت خوبی است برای طرح چنین پرسشهایی. واقعیت این است که تاریخ معاصر ایران توسط برخی از افراطیون داخلی که عمدتاً کاسبان انقلاب هستند و معاندین خارج از کشور اعم از طرفداران پهلوی یا رجوی در فضای مجازی و توسط فیکنیوزها به شدت در حال تحریف شدن است. آنچه که نسل من و امثال پدر شما از رژیم پهلوی دیدهاند بویژه در زمان محمدرضا، یک سیستم حکومتی کاملاً وابسته به کشورهای بیگانه مخصوصاً ایالات متحده آمریکا و انگلستان پس از ماجرای کودتای ۲۸ مرداد بود.
اختناقی که ساواک بر کشور پس از کودتا علیه دولت قانونی دکتر مصدق به راه انداخت عملاً امکان هرگونه نقد جزئی را در دانشگاه توسط اساتید، دانشجویان و نیز نویسندگان و روزنامهنگاران سلب کرد. در واقع رژیم پهلوی صاحبان اندیشه را به جوخه آتش میسپرد.
تجربه زیستی نسل من و پدرانمان نشان میدهد که خیلی تلاش شد برای ایجاد اصلاحات مدنی ولی انگار محمدرضا روی ابرهایی از تکبر و توهم قدم میزد. کلام تاریخی امام خمینی در ۱۵ خرداد ۴۲ که صریحاً بیان داشتند «ای آقای شاه من به شما نصیحت میکنم!» اولین گام ایجاد اصلاح در رویه غلط حکومتداری محمدرضا بود ولی پاسخ وی دستگیری و تبعید ایشان به نجف شد.
در واقع محمدرضا همه درهای اصلاحات را بست و برخورد نسبتاً ملایم با آن نامه سه امضائه مدنظرتان هم چیزی نبود جز یک نمایش چراکه همان زمان بسیاری از جوانان بینام و نشان مانند پدر خود شما در ساواک به شدیدترین وجه ممکن شکنجه میشدند. بنابراین نظام پادشاهی در بُعد سیاسی از خودش کوچکترین اختیاری برای اداره کشور نداشت که بهترین مثال ممکن سفر محمدرضا به آمریکا و دیدار با کندی برای عزل علی امینی از نخستوزیری بود که اتفاقاً با اصرار خود کندی به مقام ریاست دولت رسیده بود.
البته موافقم که شاید میشد از راههای ملایمتری مانع از بیشتر شدن هزینههای انقلاب شد ولی اینکه می شد جلوی انقلاب ملت ایران را از طریق اصلاحات گرفت تقریباً امری محال بود.
آرشیو اسناد ملی ایالات متحده که در زمان ریاستجمهوری آقای خاتمی منتشر شد، به خوبی نشاندهنده اوج دخالتهای آمریکا در امور سیاسی کشور در دوره پهلوی دوم است و حتی مادلین آلبرایت هم از نقش آمریکا و سیآیای در کودتای ۲۸ مرداد، ابراز تاسف کرد.
گفته میشود شاه در اوایل سال ۵۷ و در دیدار با مرحوم بازرگان از وی خواسته بود که پست نخستوزیری را بپذیرد ولی مهندس بازرگان زیر بار نرفت و حتی شاپور بختیار هم برای پذیرش منصب نخستوزیری شرط گذاشت که باید از مجلس رای اعتماد بگیرد! امری که پس از کودتای ۲۸ مرداد هرگز سابقه نداشت. آیا بروز چنین رفتارهایی از سوی فرد اول مملکت نشاندهنده پذیرش وی برای انجام اصلاحات در نحوه حکمرانی نبود؟
در مورد اول که مرحوم بازرگان را نام بردید ما هرگز سند رسمی از انجام چنین دیداری را ندیدهایم و ایشان هم خودشان از چنین دیداری با شاه قبل و پس از انقلاب صحبتی به میان نیاوردند ولی در مورد بختیار، از زمان نخستوزیری وی تا پیروزی انقلاب کمتر از دو ماه طول کشید پس در واقع محمدرضا وقتی بحران عدم مشروعیت رژیم پهلوی را در داخل و عرصه بینالمللی دید، چارهای جز پذیرش درخواست بختیار نداشت. ضمن آنکه اکثر اعضای باشرف جبهه ملی نیز حاضر به مشارکت در دولت بختیار نشدند چراکه دیده بودند شاه شروط دکتر مصدق را هم پس از ماجرای خونین ۳۰ تیر پذیرفت ولی با انجام کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد در واقع از پشت به دموکراسی ملت ایران خنجر زد.
سران همین دولت آمریکا که کودتای ۲۸ مرداد را در حمایت از محمدرضا علیه دولت قانونی دکتر مصدق هدایت کردند، در پی خروج شاه از ایران بارها با مقامات انقلابی در زمان نخستوزیری بختیار داخل سفارتشان دیدار داشتند و حتی پس از پیروزی انقلاب، کارتر نظام تازه تاسیس جمهوری اسلامی را هم به رسمیت شناخت! آیا پاسخ های شما برای توجیه اشغال سفارت ایالات متحده در تهران است؟
خیر. من فقط به بازخوانی یک روال تاریخی در کنکاش چرایی وقوع انقلاب پرداختم و حتماً خود شما نیز در مطالعه کتب مربوط به تاریخ معاصر ایران به خوبی با آن روبهرو شدهاید و هنوز وارد مبحث اشغال سفارت آمریکا در تهران هم نشدهایم. ولی در خصوص دیدار مقامات آمریکایی با انقلابیون باید بگویم در اسنادی که از سفارت به دست آوردیم اتفاقاً دیدیم که شهید بهشتی به ژنرال هویزر گفته بود «مردم ایران به دولت آمریکا پس از انجام کودتای ۲۸ مرداد بیاعتماد شدهاند.» در واقع آمریکاییها این دیدارها را برای تامین منافع خودشان پس از انقلاب در ایران صورت میدادند که اگر نشد پروژه کودتا را طراحی کنند.
درست است که دولت کارتر در ظاهر جمهوری اسلامی را به رسمیت شناخت ولی رسانههای داخل آمریکا که روزگاری فکر میکردیم خصوصیاند و بعدها متوجه شدیم که اتفاقاً حکومتیترین رسانههای جهانند، از فردای پیروزی انقلاب موج وسیعی از مخالفت با انقلابیون را به راه انداختند و در حقیقت اولین جرقههای ایرانهراسی را انبیسی و نیوزویک در همان هفته اول وقوع انقلاب در ابعادی جهانی به راه انداختند.
رسانه های آمریکا با ادعای حقوق یکسان ملت ایران در انقلاب به سراغ تحریک قومیتی از خوزستان تا کردستان رفتند که کاملاً مشخص بود با هماهنگی سیآیای این روند خبری برای زدن جرقه درگیریهای قومیتی و شعلهور شدن آتش تجزیه ایران، ایجاد شده است؛ درست مانند حوادث آبان سال ۹۶ که متاسفانه منشاء اعتراضات علیه دولت، کاملاً داخلی بود و از شرق کشور هدایت میشد ولی رسانههای فارسیزبان سعی داشتند تا با یک هجمه خبری گستره اعتراضات را به دورترین مناطق روستایی ایران نیز تعمیم دهند.
خانم ابتکار بیایید صریحتر گفتوگو کنیم. آیا با تحلیل اینکه ایالات متحده قصد داشت با عدم تامین منافعش در دیدار با رهبران اصلی انقلاب مانند شهید دکتر بهشتی در فردای تشکیل جمهوری اسلامی، کودتا کند، قصد توجیه ورود به سفارت آمریکا را دارید؟
به همین صراحت شما صریحاً پاسخ میدهم که خیر اینگونه نیست. تشکلهای دانشجویی خط امام سؤالات زیادی را در گردهماییهای متعدد مطرح میکردند که اصلیترین آنها این بود: «چرا اکثر انقلابهای ضدامپریالیستی در تاریخ معاصر با شکست از طریق کودتا روبهرو شدهاند؟» نمونه عینی جلوی چشممان انقلاب مردم شیلی و به قدرت رسیدن دکتر آلنده بود که با کودتای آمریکایی ژنرال پینوشه دهها هزار نفر به خاک و خون کشیده شدند.
بنیاد راکفلر در دولت کارتر پس از پیروزی انقلاب نقش اساسی در ادامه حمایت از شاه بازی میکرد که اسنادش هم به تازگی در ایالات متحده منتشر شده است. وقتی شاه در ظاهر به بهانه درمان وارد خاک آمریکا شد تمامی تشکلهای فعال دانشجویی آن حرکت کارتر را سیگنالی قوی برای انجام کودتای مجدد پس از ۲۸ مرداد تحلیل کردند. ما در ۱۳ آبان ۵۸ فقط دولت موقت و شورای انقلاب را در ایران داشتیم. مجلس، قانون اساسی، نیروهای امنیتی و حتی ارتش فراگیر ملی هم نداشتیم پس طبیعتاً ارکان حکومت از استحکام لازم هم برای جلوگیری از کودتای مجدد در ایران برخوردار نبود.
آیا دولت موقت، دولت ملی نبود؟ آیا امام نفرمودند من به پشتوانه ملت تو دهن این دولت (دولت بختیار) میزنم؟ چرا نظرتان را با مرحوم بازرگان برای اشغال سفارت در میان نگذاشتید؟ آیا با ورود به سفارت ایالات متحده در تهران که منجر به استعفای دولت مرحوم بازرگان شد رویه نامبارک تخریب دولتهای قانونی و برآمده از خواست اکثریت مانند دولت رئیسجمهور خاتمی را از طریق گروههای فشار غیردولتی ایجاد نکردید؟
من هم مثل شما معتقدم جوانان امروز که حوادث ابتدایی وقوع انقلاب در ایران را ندیدهاند حق دارند که پاسخ به این پرسشها را بدانند پس اجازه دهید که به نوبت جلو برویم.
دولت مرحوم بازرگان ملیترین دولت روی کار آمده در ایران پس از دولت مرحوم دکتر مصدق بود ولی مرحوم بازرگان سه مرتبه قبل از ورود دانشجویان به سفارت آمریکا هم استعفاء داده بودند که امام با قاطعیت نپذیرفته بود. مرحوم بازرگان هم مثل ما دانشجویان به محض ورود شاه به آمریکا موضع تندی گرفته و حتی خواهان استرداد شاه از آمریکا به ایران شدند ولی به دو دلیل امکان طرح مساله با ایشان نبود. اولاً، همانطور که قبلاً عرض کردم ارکان حکومت در ایران شکل نگرفته بود که مثلاً ما بخواهیم از طریق دفتر نخستوزیری یا وزارت علوم با نخستوزیر موقت دیدار کنیم و بحث حضور در شورای انقلاب هم تقریباً غیرممکن بود. ثانیاً به فرض پذیرش نظر شما اگر ما با مرحوم بازرگان دیدار میکردیم و ایشان هم موافقتشان را با اشغال سفارت آمریکا اعلام میکردند، میدانید چه تبعاتی برای ایران در عرصه جهانی ایجاد میشد؟ جهانیان آن حرکت را اقدام دولت ایران به حساب میآوردند، نه صرفاً عدهای دانشجوی مبارز که نگران آینده انقلابشان بودند. من کتاب تسخیر را به زبان انگلیسی در کانادا منتشر کردم در حالی که دولت ایالات متحده اجازه انتشار و توزیع آن را در داخل خاک آمریکا نداد. از همان سال ۲۰۰۱ که آمازون کتاب را روی سایتش بارگذاری کرد بسیاری از سیاستمداران اروپایی در تماس تلفنی به خودم گفتند که کتاب را خواندهاند و حتی وزیر محیط زیست سوئد هم که به همراه هیئت تروئیکای اروپایی در زمان آقای خاتمی به ایران سفر کرد به من گفت که کتاب را خوانده است. وی گفت که نمیتواند به عنوان یک مقام رسمی اروپایی از اقدام دانشجویان در اشغال سفارت آمریکا حمایت کند ولی درک میکند که چرا ما دانشجویان خط امام نگران وقوع کودتای دوم در ایران بودیم. البته تاکید میکنم که ورود به سفارت آمریکا یک پدیده منحصر به فرد بود و اشغال سفارت عربستان یا سفارت انگلستان در تهران هیچ توجیه و نسبتی با آن واقعه تاریخی و انقلاب دوم به تعبیر امام، نداشت. تصور نمیکردیم که بعدها دولت آقای خاتمی توسط گروههای دانشجویی که توسط مخالفان دولت از بیرون تحریک میشدند، آنطور مورد هجمه قرار گیرد. باید این نکته را هم بگویم که آن حرکت حاصل همفکری ۴۰۰ نفر از نخبگان دانشجویی آن روز کشور بود که مانند امروز هم حکومتساخته نبوده و نفوذشان در بدنه دانشگاه هم خیلی زیاد بود. نمایندگان آن ۴۰۰ نفر که طراحی کار را عهدهدار شدند - من از روز سوم ورود به سفارت به ماجرا پیوستم - همگی معتقد بودند که با هیچ روشی مانند دادن بیانیه یا تحصن مقابل سفارت آمریکا نمیتوان مانع از کودتای دوم ایالات متحده در ایران شد چراکه ما هیچ نهاد قدرتمند اطلاعاتی و امنیتی حاکمیتی در آبان ۵۸ نداشتیم.
در واقع تمامی گزینهها بررسی شده بود که بدون خشونت و کوچکترین درگیری، آن هم برای چند ساعت یا یکی دو روز حضور در سفارت آمریکا مانع از طراحی سناریوی کودتا توسط واشنگتن در ایران شوند. تصور این بود که چند ساعت پس از ورود به سفارت نیروهای شهربانی وارد عمل شده و با بیرون آوردن دانشجویان از سفارت، کار را سامان میدادند و نیز پیام قدرتمند ما به واشنگتن برای دست برداشتن از رویههای منجر به کودتا با استرداد یا اخراج شاه از آمریکا، خیلی محکم مخابره خواهد شد.
شما میگویید اشغال سفارت آمریکا صرفاً ریشه دانشجویی داشت ولی من در اسناد بارها خواندهام که آقای موسوی خوئینیها طراح اصلی اشغال سفارت آمریکا بوده است. آیا این پاسخ شما دچار پارادوکس نیست؟
خیر. آقای موسوی خوئینیها نماینده امام در شورای دفتر تحکیم وحدت بود و دانشجویان هم میدانستند که وی از ارتباط خوبی با مرحوم حاج احمدآقا و امام برخوردار است. بنابراین مساله را با آقای خوئینیها مطرح کردند. آنچه که درباره نقش آقای موسوی خوئینیها در این سالها خیلی گفته شده و حتی در بعضی از موارد با اهداف سوء از سوی عمدتاً افراطیون داخلی هم اغراق شده، این است که وی میتوانسته پس از مطلع شدن از طرح دانشجویان، مساله را به امام منتقل کند که نکرده است!
تحلیل آقای موسوی خوئینیها در آن مقطع درست بود چرا که میگفت اگر من قصد شما را قبل از انجام به امام منتقل کنم و ایشان رضایت بدهند وجهه حکومتی خواهد داشت و برای کشور هزینههای بینالمللی سنگینی ایجاد میکند ولی اگر پس از ورود شما به سفارت، امام را مطلع کنم، صرفاً یک حرکت سیاسی دانشجویی تحلیل میشود. البته همان زمان هم بین دانشجویان اختلاف بود و نمایندگان دانشگاههای علم و صنعت و تربیت معلم به شدت مخالف بودند ولی در نهایت ورود به سفارت آمریکا تصویب شد.
ظاهراً احمدینژاد به عنوان نماینده دانشگاه علم و صنعت مخالف حمله به سفارت آمریکا بوده و بحث اشغال سفارت شوروی را مطرح میکرده است.
بله. آقای احمدینژاد مخالف ورود به سفارت آمریکا بود و در کتاب تسخیر، مفصل در این مورد توضیح دادهام.
بعدها مجاهدین خلق (منافقین) هم اعلام کرد که دانشجویانش در جریان ورود به سفارت آمریکا نقش اصلی را بازی کرده است.
ادعایشان کاملاً دروغ بود. ما نه تنها به مجاهدین خلق و دانشجویان وابسته به حزب توده اجازه ورود به سفارت را ندادیم که حتی به دانشجویان وابسته به حزب جمهوری اسلامی به خاطر فعالیتهای رسمی سیاسی آن حزب نیز اجازه همکاری و بهرهبرداری داده نشد. باز هم تاکید میکنم که فقط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام وارد سفارت آمریکا شدند.
شما اصرار دارید که ورود به سفارت را ناشی از فرایند کاملاً دانشجویی تحلیل کنید ولی خروجتان پس از ۴۴۴ روز که منجر به رفتن آقای بهزاد نبوی به الجزایر و مذاکره با مقامات آمریکا برای آزادسازی گروگانها شد که دیگر دانشجویی نبود. آیا طراحی این جای کار را هم کرده بودید؟
پرسش خوبی است. دانشجویان صبح روز ۱۳ آبان ۵۸ وارد سفارت آمریکا در تهران شدند و تا ظهر بر تمام سفارت مسلط بودند. آقای موسوی خوئینیها ظهر با دفتر امام تماس گرفته و به حاج احمدآقا اطلاع میدهند. حاج احمدآقا گفته بودند که امام سر نماز است و باید منتظر بمانند. در بین نماز ظهر و عصر حاج احمدآقا موضوع را به امام منتقل میکند و امام میفرمایند «به دانشجویان بگویید خوب جایی را گرفتید. محکم نگه دارید.» با شنیدن این جمله امام، تصور همه این بود که نهایتاً دو روز بیشتر طول نخواهد کشید و مطابق برنامه از قبل طراحیشده، شهربانی برای پایان دادن به ماجرا با دستور دولت ورود میکند ولی پس از اولین سخنرانی رسمی امام بعد از ورود دانشجویان به سفارت، وضعیت به گونهای دیگر رقم خورد. امام فرمودند «انقلاب دومی در جریان است که از انقلاب اول بزرگتر است» و از آنجا بود که سیل مردم از سراسر کشور راهی تهران و سفارت آمریکا در حمایت از دانشجویان پیرو خط امام شد که تقریباً فهمیدیم دیگر کار از دست ما کاملاً خارج شده است. اکثر جریانهای سیاسی فعال در آن روز کشور از حزب توده گرفته تا حزب جمهوری اسلامی حمایت همهجانبه کردند و حتی بسیاری از روشنفکران و نویسندگان نیز حمایت شدیدی داشتند و باعث وحدت و یکپارچگی دوباره مردم شد. آن روزها هنوز تشکیلاتی در کشور نداشتیم که مردم را برای تظاهراتهای حکومتی مانند امروز بسیج کند و هر روز شاهد راهپیماییهای ضدامپریالیستی در سراسر کشور در حمایت از دانشجویان بودیم.
ولی ظاهراً برخی از سران اصولگرای امروز که اتفاقاً فریاد مبارزه با آمریکایشان همیشه بلند است آن روز بشدت مخالف ورود شما به داخل سفارت آمریکا بودند و حتی بعضیهایشان هم گفته بودند که داخل سفارت آمریکا نماز دانشجویان غصبی به حساب آمده و باطل است؟
بله، برخی آقایان مخالف بودند و امام نیز چنان بر سرشان نهیب زدند که کاملاً ساکت شدند. البته بعداً امام مساله را برای حل و فصل به مجلس محول کردند. نکته مهم در خصوص ورود دانشجویان به سفارت این است که محور اصلی شکلگیری وحدت ملی پس از انقلاب شد؛ اتفاقی مشابه ترور سردار شهید قاسم سلیمانی.
با ورود دانشجویان به سفارت، آتش درگیری فرقهای در کشور خاموش شده و ارکان سیاسی مانند مجلس شورای اسلامی، شورای نگهبان، مجلس خبرگان قانون اساسی و مجمع تشخیص مصلحت نظام به سرعت ایجاد شدند که عملاً نگرانی ما از انجام کودتای دوم آمریکا در ایران را برای همیشه مرتفع ساخت. در واقع تمام ارکان سیاسی کشور در همان ۴۴۴ روز بوجود آمد.
همچنین ساقط شدن دولت مرحوم بازرگان در همان ۴۴۴ روز و شکلگیری بسیاری از نهادهای حکومتی که سالها بعد به مثابه دولتی قدرتمند مقابل دولت برآمده از رای ملت ایران بارها و بارها ایستادند!
بله. متاسفانه دولت مرحوم بازرگان با همه خدمات شایانی که پیش و پس از انقلاب ایفا کردند به دلیل اینکه قادر نبودند در آن کوران فوران احساسات عمومی ضدامپریالیستی در ایران و نیز فشارهای خارجی برای آزادی گروگانها، راهحل مناسبی پیدا کنند برای مرتبه چهارم استعفاء کردند که امام هم پذیرفت هر چند که تا واپسین روزهای عمر شریفشان امام احترام ایشان را همواره نگاه میداشتند.
تاسف بزرگتر جایی است که بسیاری از مخالفان آن حرکت، سالها بعد اشغال سفارت آمریکا را دستاویز مناسبی برای به محاق بردن آزادیهای سیاسی مشروع و محترم دانسته شده مردم در قانون اساسی به بهانه حفظ استقلال و حفظ امنیت قلمداد کردند.
البته آمریکاییها هم میدانستند هرچه فشار سیاسی بینالمللی بر ایران را بیشتر کنند همین گروههای افراطی در داخل کشور به بهانه حفظ امنیت، فشار سیاسی داخلی را بیشتر میکنند که متاسفانه در ادوار مختلف شاهد این رفتار بودیم؛ از جمله در همین انتخابات اخیر با رد صلاحیتهای گسترده و تاملبرانگیز، این پدیده تلخ خود را نشان داده است.
اگر بازگردید به همان ۱۳ آبان سال ۵۸، دوباره در هیبت خواهر مری ظاهر میشوید؟ عباس عبدی در مصاحبه با یک نشریه آلمانی گفته بود که اگر برگردد به آن روز دیگر وارد سفارت نخواهد شد!
اگر دوباره برگردم به ۱۳ آبان ۵۸ و رجوع کنم به حال و هوای خودم و دغدغههایی که داشتم باید خدمتتان بگویم که مشکلی با خواهر مری ندارم. هر چند که هزینههای زیادی داشت ولی تمام تحولات اجتماعی هزینه دارند از جمله انقلابها، اصلاحات و حتی انتخابات هم هزینه دارد. مگر همین الان کارشکنیهای سنگینی که در کار دولت و بویژه برای وزیر خارجه دکتر ظریف میکنند هزینه شکستشان در انتخابات سال ۹۶ نیست؟ ولی کتمان نمیکنم که خیلی وقتها از خودم میپرسم آیا میشد هزینه ورود به سفارت آمریکا را پایین آورد؟ هنوز که جواب متقن قابل قبولی پیدا نکردهام! شاید اگر طولانی نمیشد هزینه کمتری داشت.
دلیل نیافتن پاسخ مناسب برای سؤالتان این نیست که تصور نمیکردید ورود به سفارت آمریکا چهار دهه بعد تبدیل به حکومتیترین رویداد ایران خواهد شد و عدهای به اصطلاح انقلابیون روز شنبه شماها را به دلیل طرح چنین سؤالاتی، تخریب میکنند؟
بله. متاسفانه امروز کسانی که خودشان را خیلی انقلابی ارزشی به حساب میآورند همسو با سلطنتطلبان خارجنشین، سر ماجرای سفارت به دانشجویان پیرو خط امام و حتی خود من هجوم میآورند و اسم رمز مشترکشان هم خواهر مریست! شاید دانشجویان خط امام هرگز در آن لحظه تصور نمیکردند که چهل سال بعد جریان برانداز فرشگرد اسب زین کند تا جبهه پایداری سوارش شود. این دلواپسان همان انقلابیون روز شنبه به تعبیر شما هستند که دههها پس از انقلاب مدعی پایبندی به ارزشهای انقلابند که آن را هم دروغ میگویند.
برای آخرین سؤال باید یادآوری کنم که زنان، دانشجویان و کارگران از اصلیترین گروههای شرکتکننده در انقلاب بودند. بحث دانشجویان را که مفصل جلو بردیم و در مورد مطالبات کارگران هم از شما نمیپرسم چون در حیطه وظایف کاریتان نیست ولی به عنوان معاون رئیسجمهور توضیح دهید چرا زنان بیحجاب و با حجاب دوشادوش یکدیگر در خیابانها به صفوف تظاهراتها پیوستند و حتی در ساواک شکنجه شدند ولی تا سالها پس از انقلاب مشخصاً تا دولت آقای خاتمی از حقوق اجتماعی و سیاسی مطلوب محروم ماندند؟
این پرسشی کلیدی است. نگاه امام در مورد زنان بسیار مترقی بود. در همان ایام تلاش میشد خانمها را از همه عرصهها دور کنند. برای ما که در ابتدای انقلاب حدود ۱۷ سال داشتیم سؤالات متعدد ایجاد میشد که نگاه امام نسبت به زنان چگونه است و آیا موافق محدودیت گسترده بانوان هستند و یا همان نگاه مرحوم دکتر شریعتی نسبت به حقوق اجتماعی زن در جامعه محقق میشود؟ و سرانجام اینکه کدام پارادایم، جریان حاکم بر جامعه خواهد شد؟
امام با اینکه هم اعلم از تمام علمای آن روزگار بودند و هم در جایگاه ولی فقیه بسیار پایبند به رعایت حدود شرعی ولی از چنان جسارتی در دفاع از حقوق زنان برخوردار بودند که نظیرش تقریباً در میان علمای اسلامی و تشییع دیده نشده است.
قطعاً حضور زنان در انتخابات و دانشگاهها با حمایت همهجانبه امام ممکن شد ولی همزمان یک نگاه افراطی هم نسبت به نقش اجتماعی زنان در کشور وجود داشت! ضمن آنکه وقوع جنگ تحمیلی هم عامل دیگری شد برای ایثار مادرانه زنان در راستای گذشت از حق و حقوق اجتماعیشان.
پس از جنگ، حضور اجتماعی زنان در جامعه و دانشگاه تبدیل به یک دغدغه بسیار مهم شد و در دوره آقای خاتمی به اوج رسید. ایران در حال حاضر یکی از پیشرفتهترین کشورهای جهان در حوزه آموزش زنان به حساب میآید. قبل از انقلاب حدود ۳۸ درصد زنان بازمانده از تحصیل بودند ولی در حال حاضر این رقم فقط ۴ درصد است که ما برای از بین بردن همین رقم کوچک هم که شامل دختران اتباع خارجی در کشور میشود تا پایان دولت رئیسجمهور روحانی و با همکاری جدی آموزش و پرورش برنامهریزی بسیار گستردهای انجام دادهایم و امیدواریم با کمک روزنامهنگارانی مانند شما موانع حضور اجتماعی زنان در جامعه را تا حد امکان مرتفع کنیم.
در خصوص مشکل دردآور کودکهمسری هم با کمک فراکسیون زنان مجلس، حمایت همهجانبه رسانهها و رایزنی با مراجع و قوه قضاییه توانستیم لایحه ازدواج زیر ۱۳ سال را مطرح کنیم و در همین خصوص مداوم گزارش اقدامات صورتگرفته در حوزه زنان در سایت معاونت امور زنان و خانواده ریاستجمهوری، مستمر بهروزرسانی میشود.
هرچند که تا رسیدن به وضعیت ایدهآل رفاه، آموزش و امنیت اجتماعی زنان در کشور هنوز راه بسیار زیادی در پیش داریم ولی با نگاه به گذشته شاهد اقدامات بسیار چشمگیری هستیم و امیدوار به فردایی روشن در این خصوص.
لازم است یادآوری کنم در حال حاضر ایران در صدر لیست جهانی پرداخت برابر دستمزد زنان است، در حالی که هنوز در بسیاری از کشورها حقوق زنان به نسبت مردان حدود سه چهارم و در بهترین حالت نزدیک به نصف است.
در خصوص حق عائلهمندی هنوز تفاوتهایی میان حقوق زنان و مردان وجود دارد ولی در اکثر شاخصها روند تحولات چهل ساله در خصوص بهرهمندی زنان از حقوق انسانیشان رو به افزایش است.
در سال ۹۷ نتایج یک تحقیق کاربردی در معاونت امور زنان و خانواده ریاستجمهوری نشان داد که در چهل شاخص اساسی وضعیت زنان بهبود بسیار چشمگیری صورت گرفته است. شاخصهای مربوط به آموزش ابتدایی، آموزش متوسطه، آموزش عالی و همچنین بهداشت شیب صعودی چشمگیر داشته است. شاخص امید به زندگی زنان که در ابتدای انقلاب ۵۶ سال بوده، اکنون به ۷۹ سال رسیده است و از بسیاری کشورهای جهان بالاتر است.
البته ما در این سالها با چالشهای زیادی در حوزه ورود زنان به مسئولیتهای اجتماعی و سیاسی نیز روبهرو بودهایم. در سال ۹۶ وقتی رئیسجمهور دستور داد که باید ۳۰ درصد مدیریت دولتی در اختیار خانمها قرار گیرد اولین سؤالی که پیش آمد این بود که چرا چهل سال پس از انقلاب در حالی که حدود ۴۰ درصد کارمندان دولت را خانمها تشکیل میدهند، هنوز به رقم مد نظر آقای روحانی نرسیدهایم؟ پاسخ مشخص است؛ یک نگاه مردسالارانه همواره کارآمدی زنان در بحث مدیریت کلان کشور را به چالش کشیده و در واقع رئیسجمهور روحانی با آن دستور تابوی عدم توانایی زنان در عرصههای مدیریتی کشور را شکستند.
در سال ۹۶ سقف مدیریت سپردهشده به زنان حدود ۱۳ درصد بود و در حال حاضر از مرز ۲۰ درصد عبور کرده و هدفگذاری ما با تمام توان، رسیدن به عدد ۳۰ درصد مد نظر رئیسجمهور است. همین که ۴ سفیر زن در این دولت منصوب شدهاند نشان از حمایت همهجانبه رئیس جمهور و اعضای دولت در اعتماد بیشتر به خانمها برای ورود به عرصههای مهم مدیریتی کشور دارد.
منبع: روزنامه کار و کارگر / ۱۴ بهمن ۹۸
نظر شما :