وداع با رئیسدانا؛ چپ ملیگرا
تاریخ ایرانی: «چپاندیش فرهیخته»، «چپ مصدقی»، «اقتصاددان انقلابی»، «اقتصاددان فرهنگی»، «نیم قرن تلاش در راه آزادی و برابری»، «اقتصاددان خاص» و… تیترهایی است که روزنامهها امروز (۲۷ اسفند ۹۸) درباره فریبرز رئیسدانا، اقتصاددان چپگرا و عضو کانون نویسندگان ایران زدند که روز دوشنبه ۲۶ اسفند در ۷۱ سالگی در بیمارستان تهرانپارس درگذشت.
گرچه در خبرها عنوان شد که فوت او در پی ابتلا به ویروس کرونا بوده، اما ناصر زرافشان که در مقطعی وکالت فریبرز رئیسدانا را برعهده داشته به ایلنا گفته: «تمام خبرهایی که در زمینه ابتلای فریبرز رئیسدانا به ابتلای کرونا منتشر شده، صحت ندارد. شایعهپردازی بیماری شایع این جامعه است. در معاینات ابتدایی آقای رئیسدانا در بیمارستان که شامل آزمایش خون، گلبولشماری و سیتی ریه بود، نظر بیمارستان این بود که تست کرونای ایشان منفی است. بعد تست کرونا هم انجام شد که جواب آن متاسفانه بعد از مرگ ایشان یعنی دیروز عصر آمد که آن هم منفی بود. یعنی به هیچوجه رئیسدانا کرونا نداشت.»
به گفته زرافشان، «البته ایشان ذاتالریه داشت ولی منشا ذاتالریه لزوماً کرونا نیست، بیماریهای دیگری هم میتواند ریه را درگیر کند که متاسفانه ریه ایشان درگیر بود که سیتی اولیه هم این موضوع را نشان داده بود. علاوه بر این متاسفانه در بیمارستان هم دچار عفونت بیمارستانی شد که آن از همه چیز بدتر است. با توجه به اینکه سیستم دفاعی بدن ایشان هم به خاطر شیمیدرمانی سال پیش ضعیف بود، متاسفانه از دست رفت.»
فریبرز رئیسدانا متولد ۱۳۲۷ در تهران، از استادان اقتصاد دانشگاه تهران و عضو کانون نویسندگان ایران بود که تحصیلاتش را در سطح دکتری رشته اقتصاد و علوم سیاسیِ مدرسه اقتصاد لندن گذرانده بود. وی نویسنده بیش از ۱۵ جلد کتاب درباره مسائل اقتصادی و سیاسی بود که از آن میان میتوان به «آزادی و سوسیالیسم»، «اقتصاد سیاسی توسعه» و «منش روشنفکری» اشاره کرد.
از رئیسدانا همچنین ترجمههایی منتشر شده که کتاب «بربریت واقعاً موجود» ویراسته لئو پانیچ، کالین لیز از شناختهشدهترین آنهاست.
مارکسیست آکادمیک
روزنامه «دنیای اقتصاد» در شماره امروز خود با توصیف رئیسدانا به عنوان «مارکسیست آکادمیک» نوشته: رئیسدانا در حوزه رسانهای گرچه بهعنوان اقتصاددانی شناخته میشد که از منظر سیاسی و اجتماعی به تحلیل مسائل اقتصادی میپردازد اما فعالیتهای او محدود به این حوزهها نبود و در بخشهای فنی اقتصاد نیز صاحب اثر و تالیف بود. پول و تورم، رویکرد و روش در اقتصاد در کنار تالیفاتی در حوزه اقتصاد سیاسی و جهانیسازی از جمله تالیفات این اقتصاددان بوده است. در کنار این مسائل اقتصادی، ادبیات، مسائل روشنفکری و اندیشهای را نیز میتوان از دغدغههای این عضو کانون نویسندگان معرفی کرد.
از منظر اندیشهای، رئیسدانا جزو اقتصاددانانی بود که دلبسته اندیشههای کارل مارکس بود اما در سراسر زندگی خود مرز مشترکی با مارکسیستهای ارتدوکس داشت و هیچگاه اندیشه سیاسی خود را به منافع حزبی و جریانی برآمده از این اندیشه گره نزد. او تا آخرین روز حیات خود یک مارکسیست آکادمیک باقی ماند و از همین منظر هم اقدام به تجزیه و تحلیلهای مباحث اقتصادی و اجتماعی کرد. مهمترین دغدغه رئیسدانا از نگاه موسی غنینژاد برجستهترین اقتصاددان طرفدار اقتصاد آزاد، «انسان» بود. غنینژاد، رئیسدانا را اینگونه توصیف میکند: «او جان شیفته انسانیت و بیقرار برای کمک به همنوعان بود.» غنینژاد میگوید در اکثریت قریب به اتفاق آرمانهای انسانی نظیر رسیدن به جامعهای به دور از فقر، فساد، ستم، تبعیض و استبداد، او و رئیسدانا اشتراک داشتند هر چند که در روش رسیدن به این آرمانها با یکدیگر همنظر نبودند. توصیف غنینژاد از رئیسدانا از آن جهت اهمیت دارد که این دو اقتصاددان نماد دو طیف کاملاً متفاوت در این حیطه هستند. این تفاوت در یکی از مناظرههای پرسروصدای آنان در سال ۹۰ بارز بود. غنینژاد اقتصاددانی است که ذیل نظریههای مکتب اتریشی و اندیشمندی مانند هایک اصل را آزادی و قدرت انتخاب میداند. اما رئیسدانا به عنوان اقتصاددانی متاثر از مارکس با تکیه بر تحلیل طبقاتی نگاهش معطوف به عدالت و اشتراک ابزار تولید است. غنینژاد اعتقاد دارد رسیدن به آرمانها از منظر نظم خودجوش بازار و غیردولتی کردن اقتصاد میگذرد. اما رئیسدانا اعتقاد داشت نظم بازار نمیتواند چنین آرمانهایی را محقق کند. او نابرابری را مسالهای قبل از تولید میدانست که ریشه آن البته نابرابری در مالکیت ابزار تولید است. از همین رو تاکید داشت خصوصی بودن عوامل تولید محققکننده آرمان برابری نیست. او رسیدن به جامعه دارای عدالت و به دور از فساد را در بستر یک حرکت قانونمند عنوان میکرد که نتیجه غایی آن تولد یک جامعه بیطبقه است. جامعهای که در آن عوامل تولید اشتراکی است.
چپِ مصدقی
روزنامه اعتماد، رئیسدانا را «چپ مصدقی» خوانده و نوشته: او اقتصاد را در «مدرسه اقتصاد و علوم سیاسی لندن» فرا گرفت؛ یکی از مراکز آکادمیک اقتصاد لیبرالی در جهان. جایی که اقتصاددانانی چون فردریش فون هایک (یکی از مهمترین نمایندگان موج نو لیبرالیسم و رهبر مکتب فکری اتریش)، آمارتیا سن (نظریهپرداز بزرگ توسعه و آزادی) و پل کروگمن (واضع نظریه تجارت جدید) از آن برخاسته و به نوبل اقتصاد نیز رسیدهاند. شاید کمتر کسی فکر میکرد از دل این مرکز یک اقتصاددان با باورهای سوسیالیستی فارغالتحصیل شود. او از عقاید سوسیالیستی خود برای دفاع از حقوق طبقات آسیبپذیر استفاده میکرد که به همین دلیل نیز در محافل اقتصادی از او با عنوان یک اقتصاددان «چپگرا» نام برده میشود. از مهمترین آثار او میتوان به «آزادی و سوسیالیسم»، «اقتصاد سیاسی توسعه» و «منش روشنفکری» اشاره کرد. چهره و صدای فریبرز رئیسدانا عمدتاً با سخنرانیها و مصاحبههای آتشین او در مطبوعات و رسانههایی به یاد آورده میشود که او را به «لحن صریح» و پایبندی بر «قواعد فعالیتهای مدنی» میشناختند. همین «زبان سرخ» او بود که بارها پای او را به دادگاه و محکمه کشاند. اولین بار در ۲۸ آذرماه ۱۳۸۹ که به «هدفمندی یارانهها» و افزایش نرخ بنزین به شدت تاخت و گفت که «از یارانه به طبقات محروم دفاع میکند…» اما «اینکه به یکباره یارانهها قطع شود و به جای آن پول اندکی به مردم داده شود به رفاه همگانی منجر نمیشود.» او تا روزهای پایانی زندگی خود بر این باور بود که میتوان نظامهای اقتصادی جهان را بر اساس رابطه کار و سرمایه تحلیل کرد و همواره به نقد وضع موجود به خصوص شرایط طبقه کارگر میپرداخت.
رئیسدانا «جهان سرمایهداری» را «پر از فساد» مینامید و معتقد بود: «انباشت سود و سرمایه برای نظامهای سرمایهداری بسیار مهم است در حالی که انسان باید اولویت اول باشد.» به گفته او؛ «برای سرمایهداری زمانی دموکراسی اهمیت دارد که بتواند به وسیله آن سود و سرمایه بیشتری کسب کند.» این اقتصاددان چپگرا در مصاحبهای، سیاستهای مطلوب اقتصادیاش را اینگونه توصیف میکند: «من اگر بودم، قانون کار را به نفع طبقه کارگر بازنگری میکردم. اجازه نمیدادم تجارت خارجی تا این اندازه رشد کند. اجازه ورود کالاهای بنجل چینی را نمیدادم. شرایط عضویت در سازمان تجارت جهانی را به هر قیمتی نمیپذیرفتم. خصوصیسازی را با سرمایهداران شبهدولتی و وابسته به نهادها دنبال نمیکردم. اجازه نمیدادم، بانکها مثل قارچ در خیابانهای شهر برویند. نظارتها را حذف نمیکردم و اینگونه به نظام یارانهها لطمه نمیزدم.»
او در خصوص بدیل خود از جهان نیز در یک جمع خصوصی عنوان کرده بود: «بدیل مانند دیوار چین نیست که نافی یک نظر و جایگزینکننده یک نظر دیگر باشد. وقتی میتوان از بدیل سخن گفت که به شناخت دردها و ریشههای آن بپردازیم. بدیل را باید خود مردم و تودهها بیابند. بدیلها را زمانی میتوان ساخت که از دل میدانها و از کف خیابانها بیرون آمده باشد.»
بخش بزرگی از فعالیتهای مدنی رئیسدانا برای کارگران بود. او هر ساله با نزدیک شدن به زمان برگزاری جلسات تعیین حداقل مزد کارگران به نگارش مقالهها و یادداشتهایی در خصوص رقم حداقل مزد میپرداخت. آخرین یادداشت او در این خصوص مربوط به بهمن سال گذشته و پیش از برگزاری نشستهای تعیین مزد است که بار دیگر بر این موضوع تاکید کرده که «کارگران تا زمانی که تشکلی مستقل نداشته باشند، نمیتوانند مذاکرات سازندهای با نمایندگان تشکل کارفرمایی برای تعیین مزد داشته باشند.» او بر این باور بود که «در نبود تشکل کارگری و وجود تشکلهای قدرتمند کارفرمایی و با گرایش دولت به نفع کارفرماها حدود ۷۰ درصد از جمعیت ۱۴ میلیونی کارگران زیر خط فقر مطلق هستند.» میگفت: «با وجود تورمی که به اقتصاد ایران تحمیل شده ۷۰ درصد کارگران و بیش از آن زیر خط فقر مطلق هستند. به این ترتیب در سال جدید (۹۸) برای این مذاکرات شرایطی لازم است که بتواند زندگی طبقه کارگر را به علاوه وضعیت اقتصادی از این نابسامانی نجات بدهد.» او در خصوص تعیین رقم دستمزد نیز معتقد بود باید بر اساس مستندات صحبت شود اگر بنشینیم و بخواهیم همینطور روی هوا صحبت کنیم و بگوییم تو گفتی ۴-۵ میلیون تومان، من میگویم ۵.۵ میلیون تومان پس من انقلابیترم، یکی دیگر از پشتبام و پنجره سرش را میآورد تو و میگوید تو گفتی ۵.۵ ما میگوییم ۶.۵ میلیون و اصلاً ما خود لنینایم.» او در خصوص فاصله میان دستمزد کارگران و توسعه و رشد اقتصادی نیز معتقد است: «چنین دستمزد و نحوه توزیع درآمدی مانع توسعه و رشد اقتصادی است. یعنی بحران ما در افت فعالیتهای تولیدی با چنین نحوه توزیع درآمدی گره خورده است. کسانی که میگویند، اول بگذاریم تولید کنیم بعد ببینیم چطور توزیع کنیم، فکر میکنند اقتصاد یک ظرف کیک است که اول بگذاریم این کیک را از قنادی بیاورند بعداً چاقویش را هم درست کنند، بعدتر یک پدربزرگی هم بنشنید صدر مجلس و آن را بین ما تقسیم کند. نه چنین نیست. توزیع اتفاقاً باید قبل از تولید شکل بگیرد. برای اینکه اقتصاد روی هوا که نیست. اقتصاد محصول تولید، منابع و زیرساختهای موجود است. اتفاقاً قدرت و چگونگی نحوه توزیع این منابع است که امکان تولید را در دورههای بعد میسازد.» او در شرایط حساس تحریم بدیل خود از شرایط را اینگونه توصیف میکند: «راه نهایی بلندمدت در شرایط تحریمهای فعلی، این نیست که دل به سلطه همیشگی ایالات متحده بدهیم. در مقابل جنگافروزیها هم تهدیدهای نظامی راهگشا نیست. در مقابلش به نظر من، دموکراتیزاسیون داخلی است. اگر تودههای مردم بر سر قدرت بنشینند، اگر طبقه کارگر ایران سهم واقعی خودش را از آن همه ارزش و تلاشی که ایجاد میکند، بردارد هیچ ارتشی از ایالات متحده و هیچ بمب اتمی نمیتواند بر این مردم فایق بیاید. راه مقاومت ما در مقابل ایالات متحده، قدرت مردمی است.»
رئیسدانا در یک میزگرد که به بررسی دستاوردهای اقتصادی دولت مصدق میپرداخت، او را فردی لیبرالمنش میدانست که در اقتصاد راه و روش لیبرالیسم را ترک کرده و به اتخاذ سیاستی اقتضایی مبتنی بر ۳ اصل استقلال ملی، عدالت اجتماعی و دموکراسی دست زده است. هر چند به اعتقاد او، مصدق در آن شرایط و با وجود همه کاستیها و شاید اشتباهاتش یکی از درخشانترین کارنامههای سیاسی، اقتصادی و حقوقی کشور را داشت. به اعتقاد رئیسدانا نخبگانی مانند حسنک وزیر، میرزا تقیخان امیرکبیر و دکتر محمد مصدق در طول تاریخ ایران که خودکامگی و جباریت در آن فراوان بوده، انگشتشمار و محدودند. این اقتصاددان معتقد است، مصدق اساساً با لیبرالیسم وارد دنیای سیاست شده و میتوان رد پای او را در جریان جنبش مشروطه پیدا کرد اما در طول زمان خودش را تغییر داد و کامل کرد. رئیسدانا در ادامه صحبتهای خود در این میزگرد خاطرنشان کرد: «او از نخستین کسانی بود که فهمید پدیدهای به نام لیبرالیسم دیگر وجود خارجی ندارد و مدتهاست مرده است و از کسانی بود که فهمید، میتوان منش لیبرالی را حفظ کرد اما سیاستهای ویژه اقتصادی، سیاسی و حقوقی را مطابق شرایط روز مطرح کرد.»
رئیسدانا به محض قدرت گرفتن اصولگرایان در قالب دولت نهم، اتخاذ سیاست هدفمندی یارانهها را به باد صریحترین انتقادها گرفت. او هدفمندی یارانهها را سیاستی «نئولیبرالی» میدانست که نمیتواند به سود جامعه و مردم باشد. به اعتقاد او دولت به عنوان نهاد بالادستی نه از طریق شوکدرمانی که از طریق «توهمدرمانی» وارد شد تا بتواند مشکلات اقتصادی نشأت گرفته از تحریمها را درمان کند. او ساعاتی پیش از اجرای هدفمندی یارانهها گفت: «این اقدام به معنای فشردن گلوی کارگران و زحمتکشان و حمله همهجانبه به سفره خالی آنان است.».
او در جایی گفته است: «عدالت، پدیدهای جدا از آزادی نیست. عدالت نه مانع آزادی که مکمل آزادی است و آزادی نه مانع عدالت که مکمل عدالت است. به تعبیر من، همینطور که طبق تعریف لیبرال دموکراسی مردم به صورت برابر و آزاد پای صندوق رای رفته و رای میدهند چرا در صحنه اقتصاد نباید چنین باشد؟ چرا باید اقتصاد را از سیاست جدا کنیم؟ چرا باید تمامیت جامعه را از آن بگیریم؟ در صحنه اقتصاد و محیط کار هم، همه با هم برابر نیستند.»
اعتماد در یادداشتی با عنوان «اقتصاددان فرهنگی» درباره او نوشت: «رئیسدانا شاید با صدای بلند حرف میزد و همواره شور صحبتش از متن صحبتش پیشی میگرفت اما روحیه میانهروی جدی داشت و بر عکس تصویری که از او معرفی شده است بر اساس همین یک جمله که در مصاحبه با شرقالاوسط از او آورده شده، روحیه نیکخویی و عدالتخواهی و میانهطلبی او مشهود است. رئیسدانا در پاسخ به سوال الشرقالاوسط که سرمایهداری را نفی میکند یا نه، میگوید: سرمایهداری را نه یکسره میتوان نفی کرد نه یکسره پذیرفت. من از آن دسته آدمهای افراطی نیستم که یا عاشق بازار باشم یا عاشق استالین. من از عدالت اجتماعی صحبت میکنم. افراطی نباید فکر کرد. سرمایهداری ارزشهای فراوانی را هم ایجاد کرده و هنوز دارد به وجود میآورد.»
اعتماد همچنین در یادداشتی با عنوان «اقتصاددان انقلابی» از رئیسدانا چنین یاد کرده است: «در خانوادهای فرهیخته و نسبتاً متمول پرورش یافته بود، اما چنان که خودش میگفت، از همان کودکی از مشاهده شکاف و جدایی سطح زندگی میان ثروتمندان و اشراف با اقشار فرودست رنج میبرد. هنگامی که از مصدق و نهضت ملی سخن میگفت، چشمهایش برق میزد، این گرایش همزمان او به اندیشههای چپ و جریانهای مصدقی را با محله شاپور توضیح میداد و میگفت: در شاپور دو گروه بودند؛ یکی مصدقیها که در یک قهوهخانه بودند و دیگری قهوهخانه بالاتر که تودهایها بودند. من به میتینگ جبهه ملی دوم در جلالیه رفتم و به شدت تحتتاثیر شعارهای تند زندهیاد فروهر و صحبتهای صدیقی و سنجابی و الهیارخان صالح قرار گرفتم. در نوجوانی مادرش کتاب «نود و سه» آخرین رمان ویکتور هوگو در شرح انقلاب فرانسه (۱۷۹۳) را برایش خریده بود. با شور و هیجانی وصفناپذیر میگفت: از خواندن این کتاب کیف کردم، انقلابی شدم، جوزف شنیس شخصیت من را تسخیر کرد، دانتون، مارا… و دکتر فریبرز رئیسدانا تا هفتاد و یک سالگی انقلابی ماند و هیچگاه از آرمان عدالت و برابری دست نکشید، همچنانکه تا آخر مصدق را دوست داشت و برای او احترام قائل بود.»
روزنامه شرق نیز با مرور «نیم قرن تلاش در راه آزادی و برابری» رئیسدانا به فرازی از سخنرانی او در سمینار «خصوصیسازی در ایران» که در دیماه ۱۳۹۷ در مؤسسه پرسش برگزار شد اشاره کرد که بحثی نظری و تاریخی درباره خصوصیسازی در ایران و جهان مطرح کرد و گفت: «انقلاب ۱۳۵۷ بیبروبرگرد انقلابی ضد سلطه بود. کارل مارکس نیز انقلاب فرانسه را برحسب نیروی پیروز آن «انقلاب بورژوازی» نامید؛ ولی در انقلاب فرانسه این کارگران، ژاکوبنها، زحمتکشان، گرسنگان پاریس و شهرهای یخبسته فرانسه بودند که انقلاب را به حرکت درآوردند. در ایران نیز آنچه در بطن و متن، در مویرگ خیابانها در جریان بود، خواست تودهها برای حذف سلطهگری بود. در رأس این سلطهگری دربار قرار داشت و در تمام سرمایهها خانواده دربار مشارکت داشتند. خواست انقلاب عدالت، خلعید و قدرت از سرمایه بود؛ چون سرمایه عکسبرگردان همان قدرت سیاسی سلطهگری و حضور چند خانواده مسلط و وابسته به دربار بود.»
او در ادامه آرمان انقلاب را به شرایط امروز ایران گره زد و گفت: «بعد از جنگ نیز نولیبرالیسم وطنی شکل گرفت که با وام گرفتن از خارج، ایران در دورهای به بدهکارترین کشور جهان در مقایسه با تولید ناخالص داخلیاش تبدیل شد. وامهایی با شرایط سنگین که با خرج آن در جامعه احزابی پا گرفتند و طبقه متوسطی شکل گرفت و سرمست شد. جامعه ایران آثار سردرد بدمستیهای بعد از وامگیریها را در دوره احمدینژاد پس داد. دولت خاتمی در دوره اول به دلیل پشتوانه اجتماعی که داشت، متوجه خطر شد. افسارهای سیاست خصوصیسازی و نولیبرالیسم کشیده شد؛ ولی در دوره دوم خود دولت خاتمی آن چنان عقبنشینی کرد که به واسطه بیکاری، محرومیت و فقر حاصل از سیاستهای اصلاحطلبی دوره دوم، زمینه را برای به قدرت رسیدن احمدینژاد فراهم آورد.»
سعید امامی نتوانست، کرونا توانست
«سعید امامی نتوانست، کرونا توانست…» عنوان یادداشتی است از مهرداد خدیر در سایت عصر ایران و این اشاره به او «جایی هم نوشته بود که در پاییز ۱۳۷۷ و همان روزی که محمدجعفر پوینده – نویسنده و مترجم – را ربودند و کشتند ناهار با هم بودند و نگران محمد مختاری مفقود شده و این حدس که باید اتفاقی افتاده باشد. پوینده به رئیسدانا میگوید: «حس میکنم مرا تعقیب میکنند» و به همین خاطر با هم از دفتر خارج میشوند. پایین در مقابل دفتر یک سواری مسافرکش اصرار داشته آن دو را سوار کند: «من بهخاطر درخواست قبلی از تاکسی تلفنی امتناع کردم اما احساس میکنم سواری به دنبال جعفر [پوینده] راه افتاد. چند ساعت بعد خبر محمد مختاری پخش شد و به گمانم همان ساعتها نیز جعفر را خفه کرده بودند…»
اندک زمانی بعدتر وزارت اطلاعات دولت اصلاحات در اطلاعیه تاریخی ۱۵ دی ۱۳۷۷ اعلام کرد که آن قتلها کار «عوامل خودسر درون وزارت اطلاعات» بوده و پس از چندی نیز نام سعید امامی بر زبانها افتاد. کسی نمیداند شاید اگر در پاییز ۱۳۷۷ فریبرز رئیسدانا هم سوار آن اتومبیل شده بود او را نیز خفه میکردند یا شاید هم چون دو نفر بودند از این کار میگذشتند و جعفر پوینده هم زنده میماند.»
آقای بازرگان! ما نیم درصد نبودیم
رئیسدانا بهمن ۹۳ در گفتوگویی با «تاریخ ایرانی» در بیستمین سالگرد درگذشت مهدس بازرگان درباره او گفت: «بازرگان لیبرال نبود. او محافظهکار، راستگرا و ضد چپ بود. چپها درباره بازرگان خیلی تندروی کردند. خصلت آزادیخواهی نسبی در جناح بازرگان بیشتر از جناحهای دیگر بود. ما بخاطر نگرانی از آمریکا نباید نهضت آزادی و بازرگان را فدا میکردیم. در میان جناح بازرگان، بنیصدر و اکثریت حاکمیت، دوری از بازرگان تصمیم نادرستی بود.»
رئیسدانا به گفتهای از بازرگان اشاره کرد که: «در طول انقلاب چپیهای دو آتشه هم شعار میدادند نهضت ما حسینی است، رهبر ما خمینی است ولی با پیروزی انقلاب اوضاع دگرگون شد و از گوشه کنار دنیا مارکسیستها به ایران آمدند و سهم خود را خواستند ولی با رفراندوم مشخص شد که نیم درصد هم میان مردم وجهه ندارند.» و در این گفتوگو تاکید کرد: «واقعا آقای بازرگان! ما نیم درصد بودیم؟ واقعاً اگر ما نیم درصد بودیم، در آن انتخاباتی خودتان چند درصد داشتید که بعداً استعفا دادید؟ خودتان چرا کنار کشیدید؟ از آن قدرتی که به آن میبالیدید. بعد ما نیم درصد باشیم و به اندازه نیم درصد حرف بزنیم و این آزادی بیان است؟! این طرفداری از دموکراسی است؟! ما ممکن است به اندازه نیم درصد در پارلمان کرسی داشته باشیم یا نداشته نباشیم اما ما انسان هستیم. ما شهروندیم و حق داریم هر چه دلمان میخواهد بگوییم، بدون حصر و استثنا.»
متن کامل گفتوگوی رئیسدانا با «تاریخ ایرانی» را اینجا بخوانید:
نظر شما :