تیفوس و تلخی نوروز ۱۳۲۲
وقتی هیتلر دستور حمله به لهستان را صادر کرد، جرقه فراگیرترین جنگ قرن بیستم را زد؛ تابستان سال ۱۳۱۸ بود و ایران نمیدانست دو سال بعد، این بلا قرار است چه بر سرش بیاورد. جنگ، جهان را شعلهور کرد؛ از بیماری و فقر و مرگ و آتش. شهریورماه دو سال بعدش یعنی سال ۱۳۲۰ سربازان شوروی و انگلیس از شمال و جنوب ایران را اشغال کردند و چند ماه بعدش، تیفوس هم به ایران رسید.
تیفوس برای ایرانیان بیماری غریبی نبود و گهگاه بروز میکرد، اما این بار قضیه فرق میکرد. فروردینماه سال ۱۳۲۱ بود که بر اساس توافقی میان استالین و چرچیل، بخش بزرگی از اسرای لهستانی، برای اسکان به ایران رسیدند. مردمانی آواره از جنگ که گرفتار تیفوس بودند.
ورود اسرای لهستانی به ایران با ضوابطی همراه بود، ابتدا حمام میکردند و بعد لباسهای کثیف و آلوده به میکروبشان را میگرفتند و لباس تمیز به آنها میدادند تا بیماری شیوع پیدا نکند، اما عدهای همان لباسهای کثیف را به مردمان فقیر در ایران میفروختند. لهستانیها در اردوگاههای مخصوص نگهداری میشدند، اما اردوگاههایی بدون قوانین سفتوسخت برای رفتوآمد آنها. به این ترتیب تیفوس، آرام آرام شهرهای ایران را گرفت. از بندر پهلوی به رشت و پس از آن به قزوین رسید و سپس تهران آلوده شد.
وقتی تا پاییز این سال بیماری تمام ایران را گرفت، قحطی و گرسنگی بیداد میکرد و آشوب و هرج ومرج هم آغاز شد. بلوای نان در آذرماه تهران، قوامالسلطنه را از نخستوزیری ساقط کرد و علی سهیلی که چند ماه قبلش از نخستوزیری استعفا داده بود، دوباره به این سمت برگشت. او اسفندماه ۱۳۲۱ در بیانیهای اپیدمی تیفوس را در ایران اعلام کرد، بیماری سختی که درمانی برای آن در ایران وجود نداشت.
گرچه «هانس زینسر» باکتریشناس آمریکایی موفق شده بود واکسن تیفوس را به تولید انبوه برساند، اما تا این واکسن به ایران برسد، طول میکشید. «اماناللهخان اردلان» وزیر بهداری وقت در آخرین روزهای اسفند ۱۳۲۱ در مجلس شورای ملی خبر داد که واکسن تیفوس را خریداری کرده: «یک میلیون واکسن تیفوس قبلاً دستور داده شده بود و این واکسنها به قاهره رسیده است. اخیراً اقداماتی شده امیدواریم زودتر وارد تهران بشود. ما الان در بیمارستان شفا، نجات و رازی تقریباً سیصد تختخواب داریم که بیمارهای تیفوس را میپذیریم ولی آنچه که مشهود است بیماری زیادتر از این است و متاسفانه محلی برای نگاهداری اینها نیست».
ایرانیان نوروز ۱۳۲۲ را با بیماری و مرگومیر تیفوس تحویل کردند. برای مردم، تنها راه درمان این بیماری، رعایت بهداشت، تعویض لباسهای کهنه، دور شدن از تجمعهای عمومی و ضدعفونی کردن خود و خانهشان با داروی «د.د.ت» بود؛ سمی که ناقل این بیماری یعنی «شپش» را از پا درمیآورد. اما ایران در فقر و قحطی و بیماری گرفتار بود؛ مردم پول خرید پارچه نداشتند و از گرسنگی مجبور بودند برای گرفتن نان، در صفهای طولانی بایستند. تعداد پزشکان و مراکز درمانی در سرتاسر ایران به قدری کم بود که درمان بیماران از کنترل خارج شد. محتکران، دارو و آرد و پارچه و هر آنچه مردم نیاز داشتند انبار کرده و به قیمتهای گزاف میفروختند. نیروهای متفقین هم مواد غذایی را به سربازخانههای خود میبردند و دست مردم برای غذا کوتاه مانده بود.
«کارِ نایابی و گرانی دوا به جایی رسیده که نه تنها مردم بیبضاعت نمیتوانند بخرند و اغلب از مرض میمیرند، بلکه مردم صاحبسرمایه نیز از خرید آن عاجز ماندهاند.» این را «عبدالحسین هژیر» وزیر کشور ایران در نامهای به «آنتونی ایدن» وزیر امور خارجه انگلیس نوشته تا از او برای درمان این بیماری کمک بگیرد. اما تیفوس به این سادگی خیال رفتن نداشت. این بیماری تا سال ۱۳۲۴ هم در ایران ماند و در روزهای اشغال کشور، همراه با قحطی و هرجومرج جان بسیاری را در سراسر ایران گرفت. جان بسیاری از مردم فقیر که در این سه سال غذای خود را هم به زحمت تهیه میکردند.
محسن ظهوری / عصر ایران
نظر شما :