سرنوشت تاجبخشی - سعید حجاریان
اخیراً سازمانهای اطلاعاتی آمریکا مدارکی منتشر کردهاند که نشان میدهد در سال ۱۳۳۱ ملکه انگلستان به تثبیت موقعیت شاه کمک فراوان کرده است. در آن مدارک آمده است که ایدن به نقل از ملکه الیزابت به شاه گفته است، مبادا کشور را ترک کنید. همزمان، آمریکاییها نیز از طریق سفیرشان پیامی مشابه به شاه دادند و از او خواستند در کشور بماند. به این ترتیب، شاه ماند و توانست مشکل مصدق را حل کند. در این زمینه فیلم مستندی نیز با عنوان «ملکه و کودتا» منتشر شده است که نشان میدهد ملکه در قضایای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نیز یاریگر شاه بوده و در کودتا دست داشته است. در واقع، تاجبخشهای واقعی شاه آمریکا و انگلیس بودهاند.
تاجبخشی قصهای قدیمی و دامنهدار است و ما در طول تاریخ با تاجبخشهای خادم و خائن مواجه بودهایم که تاریخدانها و اهالی سیاست به خوبی بر این تفکیک واقف هستند. بعضی از تاجبخشها قلعه را از درون برای دشمن باز میکردند تا دشمن بیاید، شاه را از میان ببرد و تاج وی را به سر نهد. اینها خائنین به شاه قبلی بودند و تاجبخش شاه بعد. مثلاً درباره جانوسیار و ماهیار از قول قاآنی میخوانیم:
ناجوانمردیست چون جانوسیار [۱] و ماهیار
یار دارا بودن و دل با سکندر داشتن
نمونه این قبیل افراد، ابراهیمخان کلانتر است. وی در دستگاه زندیه بود اما به لطفعلیخان خیانت کرد و تاج را به آقامحمدخان سپرد و به خدمت دربار جدید درآمد. در دوره قاجار همچنین میتوان به میرزا تقیخان اشاره کرد. امیرکبیر نیز راه تاجبخشی را پیمود و تا مدتی شاه جوان، ناصرالدینشاه، را اداره کرد.
بعضی از تاجبخشها در دوره پهلوی متولد شدند. پهلویها از کلمه تاجبخش تنفر داشتند چه رضاشاه و چه محمدرضاشاه. آنها میخواستند بگویند در یک فرآیند طبیعی و براساس کفایتشان به قدرت رسیدهاند و خود، تاجبخش خود بودهاند. مثلاً رضاشاه بهرغم آنکه افرادی مانند سیدضیاء طباطبایی و عبدالحسین تیمورتاش یاریاش دادند تا به قدرت برسد، سیدضیاء را به فلسطین تبعید و تیمورتاش را حذف کرد. این رویه پرافتوخیز درباره سایر افراد مؤثر از جمله علیاکبر داور و فیروز میرزا نصرتالدوله نیز طی شد؛ اولی خودکشی کرد و دیگری حذف شد.
در زمان پهلوی دوم نیز بسیاری از افراد کمک کردند تا محمدرضا صاحب تاجوتخت شود که بعضی از آنها ادعای تاجبخشی داشتند. یکی از آنها فضلالله زاهدی بود که الحق کمک فراوانی به شاه کرد و میگفت شاه مدیون من است. این حرفها به گوش شاه میرسید و یکی – دو سالی تحمل شد. زاهدی از محبوبیت نسبتاً بالایی هم برخوردار بود بهطوری که در شعارها گفته میشد:
زندهباد شاه!
جاوید باد زاهدی!
به هر حال، در نقطهای شاه احساس کرد فرعی زائد بر اصل شده است. لذا کم کم او را نمدمال کرد و محترمانه به سوئیس فرستاد و زاهدی تا انتهای عمر در آنجا ماندگار شد.
از جمله تاجبخشهای بعدی، آیتالله کاشانی و من تبع او بودند. کاشانی و بهخصوص فلسفی کمک زیادی به سقوط مصدق کردند و ابتدا تکریم شدند. حتی فلسفی در رادیو نطق میکرد و توانست با کمک تیمسار باتماقلیچ حضیرهالقدس بهاییها را تخریب کند. اما با آرام شدن فضا، کاشانی خانهنشین شد و پسرش به طرز مشکوکی از دنیا رفت و فلسفی نیز اسیر لانه پرستو شد.
دیگری مظفر بقایی، رئیس حزب زحمتکشان بود. او نیز به مصدق خیانت کرد و به کودتاگران پیوست و همچون زاهدی انتظار داشت بعد از کودتا نخستوزیر شود. شاه به او نیز اعتنایی نکرد و حزباش را منحل کرد و بقایی تا آخر عمر سرگردان بود.
بعضی لاتها نیز همراه کودتا شدند. آنها ادعای تاجبخشی نداشتند اما به هر ترتیب سهم خاص خود را طلب میکردند. مثلاً شعبان جعفری و طیب حاجرضایی. شعبان، مجوز باشگاه گرفت و مقرب شد و طیب انحصار واردات موز را به دست آورد. البته طیب بعدها توسط حاجی عراقی جذب شد، به نهضت ۱۵ خرداد پیوست و نهایتاً اعدام شد. یکی دیگر از این دسته افراد، آخوندی بود به نام شمس قناتآبادی. او نیز جز اذناب کاشانی بود و تنها بهرهاش از فعالیت سناتوری بود؛ به نحوی که عبا و عمامه را کنار گذاشت، خالکوبی کرد و ملکتاج آیرملو (مادر محمدرضا پهلوی) را به عقد موقت خود درآورد. همچنین میتوان به نواب صفوی اشاره کرد که او نیز همدل با کودتاگران بود و النهایه به منزل مقصود نرسید.
تاجبخشی و تبعاتاش اختصاص به ایران ندارد. در میان کشورهای جهان سوم نمونههای دیگری میتوان یافت که این رویه جریان داشته است. مثلاً حسن البکر کمک زیادی به قدرت گرفتن صدام کرد و دست آخر به دست صدام از میان رفت. یا در نمونه شرقی، و به طور مشخص در دادگاههای مسکو میبینیم که با صحنهگردانی استالین افراد مؤثر شوروی سابق از جمله زینوویف، کامنف، بوخارین و… حذف شدند. غرض آنکه تاجبخشهای تاریخ سرنوشت خوبی پیدا نکردند و این قصه را میتوان از تخصیص فراتر برد و تعمیم داد.
[۱] احتمالاً کلمه جانوس به معنی فرد دورو، در یونانی با «ژانوس» همریشه است.
منبع: مشق نو
نظر شما :