محمدرضا پهلوی و مساله بحرین
نویسنده: رهام الوندی
برگردان: حنیف یزدانی
چکیده: این مقاله به بررسی نقش محمدرضا پهلوی، شاه ایران، در مذاکرات محرمانه ایران و انگلیس بر سر بحرین از ژانویه ۱۹۶۸ تا مارس ۱۹۷۰ میپردازد. علیرغم یک ضرورت استراتژیک روشن برای کنار گذاشتن ادعای ایران بر بحرین در پی خروج بریتانیا از خلیج فارس، شاه میترسید که چنین اقدامی از سوی مردم ایران به عنوان تبانی با انگلیس برای تسلیم خاک ایران تلقی شود و در نتیجه مشروعیت متزلزل سلطنت پهلوی را بیشتر از بین ببرد. این مقاله با تکیه بر اسناد رسمی انگلیس و تاریخ شفاهی و خاطرات ایرانیها، برای اولین بار به بررسی داستان این مذاکرات محرمانه و میزان محدود شدن دیپلماسی شاه توسط ملاحظات داخلی میپردازد.
در مارس ۱۹۷۰، پس از ۲۶ ماه مذاکرات محرمانه ایران و انگلیس، شاه محمدرضا پهلوی از ادعای تاریخی کشورش بر بحرین چشمپوشی کرد. [۱] مورخان دیپلماتیک توجه اندکی به اصل این مذاکرات داشتهاند و آن را پاورقی در ماجرای خروج بریتانیا از خلیج فارس بین سالهای ۱۹۶۸ و ۱۹۷۱ میدانند. [۲] با این حال، تصمیم شاه برای کنار گذاشتن ادعای ایران بر بحرین نقطه عطفی در روابط اعراب و ایران در طول جنگ سرد بود و زمینه را برای ظهور ایران به عنوان قدرت پیشرو خلیج فارس در دهه ۱۹۷۰ فراهم کرد. مذاکرات بحرین نگاهی نادر به عملکرد دیپلماسی ایران در زمان محمدرضاشاه ارائه میدهد. تصویری از شاه که از این مذاکرات به دست میآید با دیدگاههای طرفداران و مخالفان او در اواخر دهه ۱۹۶۰ در تضاد است. در حالی که سازمان اطلاعات مرکزی ایالات متحده در سال ۱۹۶۸ او را به عنوان «یک فرمانروای مقتدر با اعتماد به نفس، مصمم به دفاع از امتیازات خود و ایران در برابر همه طرفها» توصیف کرد. این مذاکرات پادشاهی عمیقاً ناامن را به نمایش میگذارد که به شدت به رأی افکار عمومی ایران در اجرا سیاست خارجی خود حساس است. [۳]
در واقع، مضمون این مذاکرات طولانی و عذابآور ایران و انگلیس برای یافتن یک فرمول آبرونگهدار برای شاه جهت رها کردن بحرین متمرکز بود بدون اینکه به نظر برسد او برای تسلیم خاک ایران با بریتانیا تبانی کرده باشد.
علیرغم محاسبات شاه مبنی بر اینکه ترک بحرین برای تضمین امنیت منطقه در پی خروج بریتانیا از خلیج فارس ضروری است، مذاکرات محرمانه با انگلیس ۲۶ ماه طول کشید تا شاه با سازوکاری موافقت کند که به او اجازه دهد بحرین را بدون کاهش بیشتر مشروعیت داخلی خود رها کند.
در اوایل جنگ سرد، امنیت ناشی از حضور نظامی بریتانیا در خلیج فارس به دولتمردان ایرانی این آزادی را داد تا بر تهدید فوری اتحاد جماهیر شوروی علیه مرز شمالی ایران پس از بحران آذربایجان در سال ۱۹۴۶ تمرکز کنند. [۴] با این حال، در اواسط دهه ۱۹۶۰، محمدرضاشاه به ذکاوت از کاهش قدرت بریتانیا در منطقه در پی بحران سوئز آگاه بود. در طول سفر خود به بریتانیا در مارس ۱۹۶۵، شاه به نخستوزیر هارولد ویلسون ابراز نگرانی کرد که خروج بریتانیا از خلیج فارس باعث ایجاد خلاء قدرتی میشود که کشورهای عرب رادیکال و شوروی که حامی آنهاست در پی پر کردن آن هستند. [۵]
پس از عقبنشینی شرمآور بریتانیا از عدن در نوامبر ۱۹۶۷، گورونوی رابرتز، وزیر خارجه بریتانیا، به منطقه اعزام شد تا به حاکمان خلیج اطمینان دهد که بریتانیا قصد خروج از منطقه را ندارد. [۶]
کاهش قدرت بریتانیا در خلیج فارس با دو روند مهم در سیاست خارجی ایران در دهه ۱۹۶۰ همزمان شد. نخست، شاه به دنبال کاهش وابستگی ایران به ایالات متحده به نفع یک «سیاست ملی مستقل» بود که آن را «دفاع از کشورمان با توانایی و قدرت خود» تعریف کرد. [۷] شاه میتوانست به لطف افزایش چشمگیر درآمدهای نفتی ایران، که بین سالهای ۱۹۵۵ و ۱۹۶۸، ۲۵ برابر از ۳۳ میلیون دلار به ۸۳۷.۵ میلیون دلار افزایش یافته بود، از عهده این قاطعیت جدید برآید.
هزینههای دولت ایران در همان دوره هفت برابر شد و تا سال ۱۹۶۸ کمکهای آمریکا کمتر از شش درصد از هزینههای دولت ایران را تشکیل میداد. [۸] دوم، در طول دهه ۱۹۶۰، توجه ایران به طور فزایندهای از تهدید شوروی از شمال به تهدید اعراب از جنوب معطوف شد. تعهد شاه در سال ۱۹۶۲ به اتحاد جماهیر شوروی مبنی بر اینکه هیچ پایگاه نظامی خارجی (یعنی آمریکایی) در خاک ایران مجاز نخواهد بود، منجر به گرم شدن روابط ایران و شوروی و منتهی به تعدادی توافقنامه فنی و اقتصادی و فروش نمادین حدود ۱۰۰ میلیون دلار تجهیزات نظامی ساده شوروی به ایران در سال ۱۹۶۶ شد. [۹]
با کاهش تهدید مستقیم شوروی، شاه بیشتر نگران تهدید غیرمستقیم کشورهای عربی رادیکال، عمدتاً مصر و عراق، برای ثبات در خلیج شد. ایران و اعراب رادیکال خود را در دو طرف شکاف جنگ سرد دیدند. در حالی که ایران در پیمان بغداد ۱۹۵۵ با انگلیس متحد شده بود و در سال ۱۹۵۹ یک قرارداد دفاعی با ایالات متحده امضا کرده بود، مصر، سوریه و بعداً عراق پیمان بغداد را رد کردند و در عوض حمایت شوروی را پذیرفتند.
جمال عبدالناصر، رئیسجمهور مصر، شاه را یک امپریالیست ایرانی معرفی کرد که با امپریالیسم غربی و صهیونیسم علیه ملت عرب متحد شده بود. شاه از استقرار ۵۰۰۰۰ سرباز مصر در سال ۱۹۶۲ برای حمایت از جمهوریخواهان مورد حمایت شوروی در جنگ داخلی یمن شمالی نگران شد. [۱۰]
منبع نگرانی دیگر این بود که جمهوری دموکراتیک خلق یمن که پس از خروج بریتانیا از عدن در سال ۱۹۶۷ در یمن جنوبی ظهور کرد، کمکهای چین و شوروی را برای شورش علیه سلطان عمان در ظفار ارسال میکرد. [۱۱]
شاه میترسید که این رادیکالهای عرب به سلطنتهای محافظهکار شبهجزیره عربستان نفوذ کنند و از آنجا بتوانند صادرات دریایی نفت ایران را از طریق تنگه هرمز مختل کنند، به تاسیسات نفتی ایران در ساحل شمالی خلیج فارس حمله کنند و ادعاهای ارضی اعراب درباره استان خوزستان در جنوب ایران که بسیاری از ذخایر نفت ایران در آن قرار دارد را ادامه دهند. [۱۲]
از آنجایی که درآمدهای نفتی بیش از ۳۸ درصد از هزینههای دولت ایران در سال ۱۹۶۸ را تشکیل میداد، ثبات و امنیت خلیج فارس برای ایران حیاتی بود. [۱۳]
شاه مایل بود روابط خوبی با حاکمان محافظهکار عرب خلیج فارس که مرتباً آنها را برای تعطیلات و سفرهای شکار به ایران دعوت میکرد، برقرار کند. ساواک، [۱۴] سرویس اطلاعاتی ایران، ایستگاههایی را در سرتاسر خلیج سفلی ایجاد کرده بود و تمام فعالیتهای ضد ایرانی در ساحل جنوبی را زیر نظر داشت. [۱۵]
این دو گرایش در سیاست خارجی ایران، واکنش شاه به اعلام دولت ویلسون در ۱۶ ژانویه ۱۹۶۸ مبنی بر خروج تمام نیروهای بریتانیا از شرق سوئز، از جمله خلیج فارس، تا سال ۱۹۷۱ را شکل داد. تصمیم کابینه بریتانیا برای کاهش هزینههای دفاعی ناشی از تمایل حزب کارگر برای دستیابی به ریاضت مالی در مواجهه با فشار شدید اقتصادی و در عین حال اجتناب از کاهش دردناک هزینههای اجتماعی بود. [۱۶]
خروج بریتانیا یک چالش بزرگ سیاستی برای ایران به وجود آورد، زیرا اعراب رادیکال و حامیان شوروی آنها بدون شک امیدوار بودند که خلاء قدرت به جا مانده از بریتانیا را پر کنند. ایالات متحده که دچار درگیری ویتنام بود، ناتوان از برعهده گرفتن نقش رها شده توسط بریتانیا در خلیج فارس بود. در اوایل سال ۱۹۶۶، آمریکاییها ترجیح خود را برای ترتیبات دفاعی منطقهای ابراز کرده بودند، و در ۲۹ ژانویه ۱۹۶۸، یوجین روستو، معاون وزیر امور خارجه ایالات متحده، علناً از ایده گروهبندی امنیت منطقهای شامل ایران حمایت کرد. [۱۷]
شاه مطابق با «سیاست ملی مستقل» خود، نگران این بود که ایران نقش رهبری را در خلیجی که توسط بریتانیا رها شده و توسط ایالات متحده طرد شده بود به عهده بگیرد. هنگامی که گورونوی رابرتز در ۷ ژانویه ۱۹۶۸ به تهران بازگشت تا شاه را از تغییر سیاست چشمگیر بریتانیا مطلع کند، شاه پیشنهاد کرد که ایران، کویت، عربستان سعودی و حتی عراق باید با هم همکاری کنند تا گشتزنیهای هوایی و دریایی در آبراه را انجام دهند و امضای یک توافقنامه رسمی دفاعی را در نظر بگیرند. [۱۸] در واقع، ایران در انتظار چنین نقشی به صورت پیوسته در حال افزایش توانمندیهای دریایی خود، از جمله سفارش چهار ناوشکن انگلیسی در فوریه ۱۹۶۷، در خلیج فارس بوده است. [۱۹]
در آستانه خروج بریتانیا، تهران، لندن و واشنگتن همگی از ترتیبات دفاعی منطقهای در خلیج فارس حمایت کردند. مانع اصلی چنین همکاریهای اعراب و ایران، اختلافات مرزی بین ایران و همسایگان عربش، بهویژه در مورد بحرین بود. [۲۰] بنابراین یک ضرورت راهبردی روشن برای ایران وجود داشت که از ادعای خود بر بحرین دست بردارد تا در پی خروج بریتانیا، همکاری امنیتی اعراب و ایران در خلیج فارس را تقویت کند.
ایران مدعی بود که از دوران پیش از اسلام، به استثنای دوره اشغال پرتغالیها از سال ۱۵۲۲ تا ۱۶۰۲، حاکمیت بیوقفهای را بر بحرین اعمال کرده است. هنگامی که ایران در سال ۱۶۰۲ بحرین را از پرتغالیها پس گرفت، بر این مجمعالجزایر حاکمیت داشت تا اینکه در سال ۱۷۸۳ توسط طایفه آلخلیفه از قبیله اوتوبی عربستان مورد تهاجم قرار گرفت. بر اساس مجموعهای از معاهدهها و موافقتنامههایی که بین آلخلیفه و انگلیسیها در قرن نوزدهم امضا شد، بریتانیا، بحرین را به عنوان یک «دولت مستقل در روابط معاهداتی خاص» با بریتانیا به رسمیت شناخت. در سراسر قرن نوزدهم، ایران به دلیل این معاهدات به لندن اعتراض کرد؛ و در نوامبر ۱۹۲۷ اختلاف خود با بریتانیا را بدون حل و فصل به جامعه ملل برد. این موضوع در سال ۱۹۵۱ زمانی که ایران خواستار اعمال قوانین ملی شدن نفت نه تنها در مورد شرکت نفت انگلیس و ایران، بلکه در مورد شرکت نفت بحرین نیز به این دلیل که بحرین سرزمین ایران است، توسط دولت مصدق شد دوباره مطرح شد. بار دیگر در نوامبر ۱۹۵۷، زمانی که دولت ایران مرزهای استانی ایران را بازنگری کرد، بحرین را از استان فارس جدا کرد و آن را استان چهاردهم ایران اعلام کرد. [۲۱]
با این حال، از نظر محمدرضاشاه، بحرین ارزش اقتصادی یا استراتژیک کمی برای ایران داشت. همانطور که شاه به امیرخسرو افشار، دبیر دائمی وقت وزارت امور خارجه ایران توضیح داد، ذخایر نفت بحرین اندک بود و صنعت پر رونق مروارید رو به افول بود. این مجمعالجزایر در منتهیالیه جنوب خلیج فارس قرار داشت، بنابراین برای تامین امنیت تنگه هرمز که دغدغه اصلی ایران بود، ارزش چندانی نداشت. علاوه بر این، هرگونه مداخله نظامی ایران در بحرین احتمالاً منجر به خشونت و درگیری داخلی خواهد شد. [۲۲] شاه در دیدار مارس ۱۹۶۵ با ویلسون به انگلیسیها اطمینان داد که قصد استفاده از زور برای حل مسأله بحرین را ندارد. [۲۳]
این در تضاد کامل با دیدگاههای او در مورد جزایر خلیج فارس، ابوموسی و تنب بزرگ و کوچک بود [۲۴] که هم ایران و هم دولتهای تحت حمایت بریتانیا شارجه و رأسالخیمه ادعای آن را داشتند. شاه این جزایر را با توجه به مجاورت با تنگه هرمز از نظر استراتژیک حیاتی میدانست و در دیدار ژانویه ۱۹۶۸ به گورونوی رابرتز تصریح میکرد که اگر ایران نتواند با دولتهای تحتالحمایه در مورد ادعاهای مناقشهبرانگیز آنها به توافق برسد، او مایل به استقرار یکجانبه نیرو در این جزایر است. [۲۵]
شاه با توجه به تمایل وی برای کنار گذاشتن ادعای ایران بر بحرین و عزم خود برای اعمال حاکمیت ایران بر جزایر، به وضوح امیدوار بود که چنین توافقی بتواند به عنوان بخشی از «معامله یکجا» با انگلیس به دست آید. در حالی که چنین معاملهای هرگز در جریان مذاکرات بحرین منعقد نشد، این موضوع به طور دورهای در طول مذاکرات با انگلیسیها ظاهر میشد. [۲۶]
در دهه ۱۹۶۰، به قول یکی از روزنامهنگاران و ناشران ایرانی آن روز، مفهوم بحرین به عنوان سرزمین ایران به «ناخودآگاه مردم ایران وارد شد.» [۲۷] به ویژه در میان روشنفکران ایرانی، اجماع وجود داشت که ادعای تاریخی و حقوقی ایران نسبت به بحرین غیرقابل انکار است. [۲۸] مسأله بحرین به ویژه درگیر مناقشه با بریتانیا بود، قدرتی امپراتوری که عمیقاً در زندگی سیاسی و اقتصادی ایران در قرن نوزدهم و بیستم نفوذ کرده بود.
جانشینی از فرستادگان بریتانیا در ایران گواهی بر تلقی عمومی ایرانیان از آلبیون خیانتکار به عنوان دست پنهان شوم در سیاست ایران است. [۲۹] نقش بریتانیا در سرنگونی دولت ناسیونالیست مصدق در سال ۱۹۵۳ و بازگرداندن شاه به قدرت، نه تنها این انگلستانهراسی گسترده را تثبیت کرد، بلکه اعتبار ناسیونالیستی محمدرضاشاه را نیز از بین برد. [۳۰]
شاه تلاش کرد وجهه خود را به عنوان یک ناسیونالیست اصیل ایرانی با تقابل «ناسیونالیسم مثبت» خود، که آن را به عنوان «سیاست حداکثری استقلال سیاسی و اقتصادی» تعریف میکرد، با «منفیگرایی» مصدق، که مستقیماً منتهی شده بود به «هرج و مرج سیاسی و اقتصادی که عوامل خارجی آن را برای اهداف خود ایدهآل میدانستند»، تقویت کند. [۳۱]
بنابراین، علیرغم الزامات استراتژیک برای دست کشیدن از ادعای بحرین، هرگونه تبانی با انگلیس برای تسلیم بحرین، مشروعیت داخلی شاه را بیشتر به خطر میانداخت.
شهرام چوبین تنها چند سال پس از پایان مذاکرات بحرین نوشت که محدودیتهای داخلی خاصی بر توانایی شاه برای چشمپوشی از ادعای بحرین وجود دارد. [۳۲] با گذشت نزدیک به ۴۰ سال و در دسترس بودن اسناد رسمی بریتانیا و تاریخ شفاهی ایران، اکنون میتوان بررسی کرد که چگونه این عوامل داخلی تصمیمگیری شاه را در مورد بحرین محدود کرده است.
مذاکرات متناوب ایران و انگلیس درباره بحرین را میتوان به پنج مرحله تقسیم کرد. از ژانویه تا اوت ۱۹۶۸، بحثها بر درخواست شاه برای برگزاری همهپرسی در بحرین متمرکز بود.
از اوت تا دسامبر ۱۹۶۸، با بهبود تدریجی روابط ایران با کشورهای عربی، مذاکرات به تصمیم شاه برای صرفنظر کردن از همهپرسی ختم شد.
نقطه عطف اصلی با بیانیه ۶ ژانویه ۱۹۶۹ شاه در دهلینو رخ داد، زمانی که وی علناً متعهد شد از ادعای ایران بر بحرین چشمپوشی کند.
از ژانویه تا آگوست ۱۹۶۹، بریتانیاییها و ایرانیها بر ایده رفتن یک هیات سازمان ملل به بحرین برای بررسی خواستههای مردم بحرین تمرکز کردند و از این طریق مکانیسم آبرونگهداری را برای شاه فراهم کردند تا از ادعای ایران دست بردارد. اگرچه مذاکرات در تابستان بر سر روش مأموریت سازمان ملل متحد متوقف شد، بنبست شکسته شد و از سپتامبر تا دسامبر ۱۹۶۹ بحثها در مورد جزئیات مأموریت سازمان ملل ادامه یافت و در ۲۸ دسامبر با تهیه رویکرد غیررسمی مشترک به دبیرکل سازمان ملل متحد، یو تنت، به اوج خود رسید.
از دسامبر ۱۹۶۹ تا مارس ۱۹۷۰، گفتوگوها بر روی عبارت رویکرد رسمی ایران به یو تنت متمرکز بود که سرانجام در ۹ مارس ۱۹۷۰ انجام شد و بدین ترتیب مذاکرات پایان یافت.
مذاکرات با حضار گورونوی رابرتز با شاه در ۷ ژانویه ۱۹۶۸ آغاز شد، جایی که او تصمیم بریتانیا را برای خروج از خلیج تا سال ۱۹۷۱ ابلاغ کرد. شاه به رابرتز ابراز تمایل کرد که راه آبرونگهداری بیابد که بتواند از ادعای ایران بر بحرین چشمپوشی کند. «با صدای بلند فکر میکند»، او معتقد است که یک «وسیله تصویرگرانه» مورد نیاز است و پیشنهاد کرد که یک «همهپرسی» در بحرین برگزار شود تا مشخص شود که آیا بحرینیها میخواهند بخشی از ایران باشند یا نه. [۳۳]
اگر همانطور که انتظار میرفت، بحرینیها به استقلال از ایران رای میدادند، شاه میتوانست کنار گذاشتن ادعای ایران بر بحرین را به عنوان موافقت بزرگوارانهاش با خواست مردم بحرین برای تعیین سرنوشت، به جای تبانی با بریتانیا برای تسلیم قلمرو ایران به تصویر بکشد. سر دنیس رایت، سفیر بریتانیا در تهران، در بررسی سالانه خود در سال ۱۹۶۸ ثبت کرد که ترس اصلی شاه این بود که به عنوان مردی که «استان چهاردهم» کشورش را به راحتی رها کرد، در تاریخ ثبت شود. [۳۴]
هم انگلیس و هم آلخلیفه با همهپرسی مخالف بودند، زیرا میترسیدند که این همهپرسی به تنشهای فرقهای در بحرین دامن بزند، جایی که خاندان حاکم آلخلیفه مسلمانان سنی بودند، اما اکثریت جمعیت آن را مسلمانان شیعه تشکیل میدادند مانند ایران در همسایگی. همهپرسی در مورد اینکه آیا بخشی از ایران باشد یا نه، میتواند به راحتی به یک رفراندوم در مورد شخصیت شیعه یا سنی بحرین تبدیل شود. همانطور که رابرتز به شاه توضیح داد، همهپرسی نیروهای فرقهگرایی را آزاد میکند و خطر بیثباتی را در بحرین و خلیج فارس افزایش میدهد. [۳۵]
تداوم ادعای ایران بر بحرین، تلاشهایش برای پیگیری همکاریهای منطقهای در پی تصمیم خروج بریتانیا را با مشکل مواجه کرد. شاه در ژانویه ۱۹۶۸ از حاکم کویت در تهران پذیرایی کرده بود و قرار بود برای دیدار با ملک فیصل در مورد آینده خلیج فارس به عربستان سعودی سفر کند. با این حال، در ۱۷ ژانویه، در پایان سفر سه روزه شیخ عیسی، حاکم بحرین به عربستان سعودی، سعودیها اعلام کردند که «در هر شرایطی دولت بحرین را به طور کامل تأیید و به طور مؤثر حمایت خواهند کرد». آنها همچنین پیشنهاد ساخت مسیری را دادند که بحرین را به عربستان سعودی متصل میکند. شاه این تحرکات عربستان را رد ادعای ایران درباره بحرین تعبیر کرد و بلافاصله سفر قریبالوقوع خود به عربستان سعودی را لغو کرد. [۳۶]
روابط ایران با اعراب به دلیل مسأله بحرین رو به وخامت گذاشت و تهران به طور فزایندهای رویکردی یکجانبه و نه چندجانبه را برای امنیت منطقه در پیش گرفت. در ۲۷ ژانویه، امیرعباس هویدا، نخستوزیر ایران، اعلام کرد که ایران «قدرتمندترین» کشور در خلیج فارس است و «شکی نیست» که ایران از «حقوق» خود در منطقه دفاع خواهد کرد. او تاکید کرد که بریتانیا نمیتواند از «درب جلویی خارج شود تا از در پشتی دوباره وارد شود»، این اشاره به تبانی بریتانیا با حاکمان عرب خلیج فارس است. هویدا تاکید کرد که امنیت خلیج فارس مسئولیت انحصاری کشورهای ساحلی است و قدرتهای خارجی باید کنار گذاشته شوند. [۳۷]
چشمانداز هرگونه معامله ایران و انگلیس در مورد بحرین زمانی متحمل ضربه بزرگی شد که بریتانیا از اعلامیه ۲۶ فوریه ۱۹۶۸ توسط بحرین، کشورهای تروسیال و قطر مبنی بر اینکه آنها برای تشکیل یک فدراسیون واحد عربی متحد خواهند شد، حمایت کرد. ایرانیها حمایت بریتانیا از الحاق بحرین را به عنوان تلاشی برای استقلال بحرین از ایران تفسیر کردند.
آنها متقاعد شده بودند که انگلیسیها پشت ایده فدراسیون هستند و این تلاش انگلیس برای واگذاری یکجانبه خاک ایران به اعراب را محکوم کردند. شاه نارضایتی خود را در یک سخنرانی در اصفهان در ۱۳ مارس به وضوح بیان کرد. شاه که آشکارا از رد درخواستهای ایران برای همکاری منطقهای ناامید شده بود و از تبانی انگلیس و اعراب بر سر بحرین عصبانی بود، اعلام کرد که ایران: نسبت به نگرشهای خارجی نسبت به ما مقابله به مثل میکند، دیگری نباید انتظار دوستی بیقید و شرط از طرف ما در ازای شاید یک نگاه محبتآمیز داشته باشد. همچنین در اینجا باید اعلام کنم که هرگاه دوستان کنونی ما به منافع ما به ویژه در خلیج فارس احترام نگذارند، باید انتظار چنین رفتاری از جانب ما را داشته باشند. [۳۸]
سفیر رایت که از عصبانیت و بدگمانی شاه آگاه بود، سعی کرد «برای زمان بازی کند» به این امید که «تجدید نظر در اینجا غالب شود، همانطور که اغلب در گذشته آنها به این صورت عمل کردهاند.» [۳۹] مایکل استوارت، وزیر امور خارجه بریتانیا، به رایت دستور داد که به شاه بگوید که بریتانیا در حال بررسی امکان «معامله یکجا» است که شامل انصراف ایران از ادعای بحرین در ازای بازگرداندن جزایر به ایران است. با این حال، او به رایت دستور داد که از بالا بردن بیش از حد انتظارات شاه خودداری کند. در عوض، او باید اشاره کند که «بحرین، ابوموسی و تنبها بر سه کشور مختلف عربی تأثیر میگذارند و نمیتوانند خودسرانه توسط دولت بریتانیا دستهبندی شوند.» [۴۰]
پیشنهاد انگلیس با شور و شوق کم شاه روبرو شد. یک توافق یکجا نمیتواند ترس او را در مورد رأی افکار عمومی ایران کاهش دهد. هنگامی که رایت میزان آگاهی افکار عمومی ایران از این موضوع را زیر سؤال برد، شاه مخالفت کرد، با این استدلال که وزارت امور خارجه و نیروهای مسلح قطعاً از این موضوع آگاه هستند. [۴۱]
در لندن، برخی در وزارت خارجه تعجب کردند که آیا نگرانی شاه در مورد افکار عمومی یک تاکتیک مذاکره غیر«صادقانه» است. [۴۲] به هر حال، او چرا باید از رسانههای تحت کنترل دولت ایران و مخالفان داخلی دهان بسته میترسید؟ رایت از نقطه نظر خود در تهران قویاً استدلال میکرد که شاه هنگام بیان ترسهای خود «کاملاً صادق» است و اغلب به او گفته بود: در این کشور بینظیر در ناسپاسی، او نمیتواند برای یک لحظه این تصور را ایجاد کند که دارد میلغزد، نرم میشود، چیزها را میبخشد و غیره، وگرنه همه او را به چالش خواهند کشید. این خطرات ممکن است فقط در ذهن او وجود داشته باشد، اما برای او بسیار واقعی است. [۴۳]
در واقع، مهم نبود که مخالفت داخلی با ترک بحرین واقعی باشد یا ظاهری. آنچه مهم بود این بود که شاه، تنها تصمیمگیرنده سیاست خارجی ایران، متقاعد شده بود که افکار عمومی مخالف این تصمیم خواهد بود. امید کمی وجود داشت که یک «معامله یکجا» بتواند راهحلی برای مسأله بحرین ارائه دهد. انگلیسیها در ارائه یک معامله صادقانه نبودند، زیرا آنها قصد نداشتند کشورهای تحت حمایت را وادار کنند که به تصرف ابوموسی و تنبها توسط ایران رضایت بدهند. استوارت در مارس ۱۹۶۸ در مورد مشکلات بریتانیا نوشته بود «در ظاهر تشویق به تسلیم قلمرو عربی». [۴۴]
علاوه بر این، یک توافق یکجا کمک چندانی به کاهش ترس شاه در مورد رأی افکار عمومی ایران نکرد. در نتیجه، در اوایل اوت ۱۹۶۸ مذاکرات فلج شد. در ۶ اوت، شاه رایت را در رامسر در ساحل دریای خزر، جایی که پادشاه در تعطیلات خود به سر میبرد، پذیرفت. رایت نقل میکند که شاه در بحثهایشان بر برگزاری همهپرسی در بحرین به این دلیل اصرار داشت که: این کافی نیست که به مردمش بگوییم نفت بحرین و مرواریدهایش در حال تمام شدن است. او باید بتواند بگوید که اکثریت بحرینیها آرزوی استقلال از ایران را داشتند.
شاه هشدار داد که اگر فدراسیون پیشنهادی عرب با بحرین به عنوان یک عضو اعلام استقلال کند، ایران با آنها مخالفت خواهد کرد و اگر بحرین به طور مستقل به عضویت سازمان ملل متحد درآید، ایران از این سازمان جهانی خارج میشود. [۴۵]
علیرغم شکستهای بهار، ایران تهاجم دیپلماتیکی را در تابستان برای بهبود روابط با همسایگان عرب خود آغاز کرد. در آگوست ۱۹۶۸، ایرانیان با میانجیگری کویت موافقت کردند که در ژنو، بین وزیر امور خارجه ایران و معاون حاکم بحرین، گفتوگوهای رودرروی محرمانه صورت گیرد. [۴۶]
اردشیر زاهدی، وزیر امور خارجه، یکی از تندروترین صداها در تهران در مورد مسأله بحرین، این نشست را چند ماه به تعویق انداخت. او در یک پذیرایی در سفارت بریتانیا در تهران در ۱۱ نوامبر ۱۹۶۷، زمانی که گورونوی رابرتز حمایت خود را از عضویت بحرین در برخی از آژانسهای تخصصی سازمان ملل متحد ابراز کرده بود، بسیار خشمگین شده بود. زاهدی به رابرتز هشدار داد که «اگر میخواهی این گونه رفتار کنی، من استعفا میدهم، اسلحه برمیدارم، به آنجا [بحرین] سفر میکنم و برای معشوق میجنگم.»
رایت با یادآوری اشاره زاهدی به «معشوق» با شیطنت نوشت: کسانی از ما که از سرگرمیهای آقای زاهدی اطلاع داشتیم باید خودداری میکردیم که نپرسیم او «بلوند است یا سبزه؟» [۴۷]
روابط زاهدی با رایت در تمام مدت تصدی وی به عنوان وزیر امور خارجه تیره بود. [۴۸] تحقیر رایت نسبت به وزیر امور خارجه در سفرهایش به لندن محسوس بود، جایی که او زاهدی را «نامتعادل»، «کاملاً فریبکار و متخاصم» توصیف کرد. [۴۹]
در پاییز ۱۹۶۸، زمانی که به نظر میرسید تهاجم دیپلماتیک ایران با اعراب در حال به ثمر نشستن است، شاه احتمالاً به این نتیجه رسیده بود که روابط دشوار زاهدی با سفیر انگلیس مانعی برای دستیابی به توافق با لندن است. این ممکن است توضیح دهد که چرا شاه، امیرخسرو افشار، معاون زاهدی را به عنوان مذاکرهکننده ارشد ایران در مسأله بحرین منصوب کرد. افشار انتخاب ایدهآلی بود زیرا قبلاً به عنوان سفیر ایران در لندن خدمت میکرد و چیزی شبیه یک «انگلوفیل» به حساب میآمد، با این حال با زاهدی که از او به عنوان «پسرعمویش» یاد میکرد نیز روابط بسیار گرم داشت. [۵۰]
افشار در اولین دیدار دوجانبه محرمانه با بحرینیها در سپتامبر ۱۹۶۸ سه مکانیسم ممکن را برای حل مسأله بحرین پیشنهاد کرد. اولی همهپرسی بود که شاه در ژانویه پیشنهاد داده بود. دوم ارجاع اختلاف برای داوری به دیوان بینالمللی دادگستری در لاهه بود. سوم ارجاع موضوع به سازمان ملل برای میانجیگری بود. به گفته منابع انگلیسی و ایرانی، ایرانیها همچنان طرفدار همهپرسی بودند در حالی که بحرینیها به شدت آن را رد کردند. اگرچه دو طرف نتوانستند به هیچ توافق اولیهای دست یابند، اما تصمیم گرفتند که این تماسهای مخفی دوجانبه ادامه یابد. [۵۱]
بحرینیها انگلیسیها را از گفتوگوهای محرمانه آگاه میکردند و در بحثهای بعدی در وزارت خارجه انگلیس، مایکل استوارت وزیر امور خارجه ایده میانجیگری نماینده دبیرکل سازمان ملل را مطرح کرد. [۵۲] بریتانیا نگران این بود که «همهپرسی» مملو از دشواری و خطر باشد، در حالی که ارجاع به دیوان بینالمللی دادگستری احتمالاً طولانی خواهد بود.» [۵۳]
لرد کارادون، سفیر بریتانیا در سازمان ملل متحد در نیویورک، درباره ایده مشارکت یک نماینده شخصی دبیرکل سازمان ملل تردیدهای شدیدی ابراز کرد، اما پذیرفت که «این اقدامی خواهد بود که کمترین خطر را دارد [۵۴]». با این وجود، برای اینکه هر گونه پیشرفتی در مورد گزینه سازمان ملل حاصل شود، ایران باید از درخواست خود برای همهپرسی صرفنظر کند. در حالی که ایرانیها نسبت به دیوان بینالمللی دادگستری و سازمان ملل متحد مانند انگلیسیها ملاحظاتی داشتند، همهپرسی را تنها راه آبرونگهدار برای کنار گذاشتن ادعای بحرین میدانستند.
همانطور که شاه در ۲۸ اکتبر ۱۹۶۸ به رایت توضیح داد، «برای اینکه مردم ایران کنار گذاشتن ادعای خود در مورد بحرین را بپذیرند، ضروری است که آنها متوجه شوند که این ادعا مطابق با رویههای شناخته شده بین المللی کنار گذاشته شده است.» [۵۵]
برای شاه، همهپرسی تنها راهی بود که میتوانست اطمینان حاصل کند که این تصمیم به جای اینکه بهعنوان «تصمیم یک نفر» ظاهر شود، «مهر قانونی بودن و رویه شناختهشده» داشته باشد. شاه هشدار داد که اگر انگلیس و بحرینیها به همهپرسی تن ندادند، ایران چارهای جز طرح شکایت از انگلیس در شورای امنیت سازمان ملل نخواهد داشت. [۵۶]
بنبست بر سر موضوع همهپرسی سرانجام در پی نزدیکی ایران و عربستان شکسته شد. شاه در مسیر سفر به ایالات متحده، در ۳ ژوئن ۱۹۶۸ در جده توقف کرد تا با ملک فیصل ملاقات کند. در ماه اوت، مذاکرات عربستان و ایران بر سر حل و فصل مناقشه طولانی مدت بر سر مرزهای دریایی آنها در خلیج فارس در جریان بود که با امضای توافقنامه فلات قاره در ماه اکتبر به اوج خود رسید. این امر راه را برای سفر شاه به عربستان سعودی از ۹ تا ۱۴ نوامبر باز کرد، جایی که موضوع اصلی گفتوگو، آینده بحرین و خلیج فارس بود. ملک فیصل به شاه توصیه کرد که همه حاکمان عرب خلیج با برگزاری همهپرسی در بحرین مخالف هستند و او از شاه تعهد گرفت که گزینههای دیگری را در نظر بگیرد. [۵۷]
چند هفته بعد، در جریان گفتوگوهای رایت و سناتور عباس مسعودی در تهران، ایده اعزام هیاتی از سازمان ملل برای بررسی خواستههای مردم بحرین دوباره مطرح شد. مسعودی نایب رئیس مجلس سنای ایران و ناشر روزنامه اطلاعات، روزنامه سراسری ایران بود. او به دلیل منافع تجاریاش در شیخنشینهایشان مورد استقبال خوبی از سوی حاکمان عرب خلیج فارس قرار گرفت و اغلب به عنوان کانال پشت پرده برای ارتباط بین آنها و شاه عمل میکرد. رایت از مسعودی خواست که ببیند آیا مأموریت سازمان ملل برای شاه به عنوان جایگزینی برای همهپرسی قابل قبول است یا خیر. دو روز بعد مسعودی تأیید کرد که شاه این ایده را تأیید کرده است، «به شرطی که یافتههای هر هیات سازمان ملل بتواند منجر به مبنای قانونی بینالمللی به رسمیت شناخته شده شود». [۵۸]
رایت در گزارش خود به لندن، این پیشنهاد را به عنوان یک ابتکار ایرانی ارائه کرد، به این امید که حمایت همکاران عربگرای خود در وزارت امور خارجه را که بیشتر هوادار موضع بحرین بودند، جلب کند. [۵۹] این پیشنهاد مطابق با بحثهای داخلی بود که بریتانیا در اکتبر انجام داده بود، و وزیر امور خارجه به رایت اجازه داد تا این ایده را دنبال کند و به او دستور داد که: تفاهم با شاه از آغاز با این هدف است که «عربیت» بحرین را تأیید کند، اما به گونهای که دولت ایران را از شر آن خلاص کند. بنابراین، این یک تمرین روابط عمومی از پیش تعیین شده است. [۶۰]
در شب کریسمس ۱۹۶۸، شاه به رایت تأیید کرد که در چارچوب پیشنهاد مأموریت سازمان ملل اصراری بر برگزاری همهپرسی یا حتی ذکر کلمه «همهپرسی» ندارد. تنها نگرانی او این بود که هیات سازمان ملل باید «اراده مردم بحرین» را به گونهای تعیین کند که «به صورت قانونی و بینالمللی شناخته شده» باشد. شاه به نشانه تمایل خالصانه خود برای یافتن راه حلی سریع برای مسأله بحرین، به رایت اطلاع داد که در این مورد فقط با افشار و نه زاهدی دردسرساز برخورد کند. [۶۱]
چند روز قبل، دومین دیدار محرمانه افشار و بحرینیها در ژنو برگزار شده بود. [۶۲] بحرینیها به انگلیسیها اطلاع دادند که فضای مذاکرات بهتر شده و ایرانیها مصمم هستند که موضوع را هر چه سریعتر حل کنند. افشار توافق کرده بود که همهپرسی فقط به تقابل منجر میشود و بنابراین دو طرف توافق کردند که گزینه سازمان ملل را بررسی کنند. [۶۳]
وظیفه پیش رو بررسی جزئیات مشق سازمان ملل بود. افشار وقتی از ژنو به تهران بازگشت، با رایت ملاقات کرد و تأکید کرد که شاه میخواهد از هرگونه تبانی آشکار بین انگلیس و ایران «به دلایل داخلی» اجتناب کند. [۶۴]
قبل از ژانویه ۱۹۶۹، آگاهی از این بحثهای انگلیسی - ایرانی درباره بحرین کاملاً مخفی بود. در تهران، برخی از مقامات وزارت خارجه از انجام مذاکرات مطلع بودند، اما تعداد انگشتشماری از مردم از اصل مذاکرات اطلاع داشتند. [۶۵]
با این حال، نیات شاه در ۶ ژانویه ۱۹۶۹ علنی شد، هنگامی که طی یک سفر دولتی به هند در یک کنفرانس مطبوعاتی در دهلینو از وی در مورد ادعای ایران بر بحرین سؤال شد. وی در پاسخ گفت که ایران نمیتواند بپذیرد که «این جزیره که از کشور ما جدا شده، فقط توسط انگلیسیها به هزینه ما به مردم دیگر اهدا شود». اما او برای اولین بار علناً اعلام کرد که «اگر مردم بحرین قبل از هر چیز نمیخواهند به کشور من بپیوندند، استفاده از زور برای بازپسگیری این سرزمین ما خلاف اصل ماست.» ایران از زور استفاده نمیکند «زیرا حتی هوشمند نیست که سرزمینی را برخلاف میل مردمش اشغال کرد.» [۶۶]
بیانیه دهلینو شاه نقطه عطف اصلی در مذاکرات با بریتانیا بود و به مشاوران وی از جمله زاهدی شوک وارد کرد. [۶۷] برای اولین بار، یک پادشاه ایرانی به اطلاع عموم رسانده بود که ایران مایل است از ادعای خود بر بحرین چشمپوشی کند. پس از ۱۲ ماه گفتوگوی انگلیسی و ایرانی و دو ملاقات مخفیانه با بحرینیها در ژنو، شاه موافقت کرده بود که از برگزاری همهپرسی به نفع یک هیات سازمان ملل که خواستههای مردم بحرین را مشخص میکند صرفنظر کند. شاه با بیانیه بیسابقه خود در دهلینو تلاش کرد تصمیم خود را به عنوان یک ابتکار جسورانه و بزرگوارانه ایرانی معرفی کند. در ارزیابی رایت، این بیانیه صادقانه بود، زیرا شاه از هر گونه اشاره به همهپرسی، مطابق با تفاهم خصوصی خود با انگلیسیها، اجتناب کرد. [۶۸]
پس از موافقت با مأموریت سازمان ملل به عنوان راهی برای رهایی ایران از ادعای خود، مجموعهای از سوالات دشوار باقی ماند. چه کسی پیشنهاد را به نزد سازمان ملل خواهد برد و رویکرد مراجعه چگونه خواهد بود؟ چارچوب و حدود ماموریت چه خواهد بود؟ مأموریت سازمان ملل چگونه خواستههای مردم بحرین را محقق میکند؟ در ابتدا، اجماع کمی بین بریتانیا، ایران و او تانت، دبیرکل سازمان ملل متحد در مورد هر یک از این مسائل وجود داشت، که همه آنها باید قبل از ادامه ماموریت سازمان ملل حل و فصل میشدند. انگلیسیها پیشنهاد کردند که ایران و بریتانیا مشترکاً به او تانت مراجعه کنند تا از او برای حل و فصل اختلافات درخواست طلب مساعی جمیله کنند. این برای ایران غیرقابل قبول بود، زیرا به قول افشار، از قبل، به عنوان یک رویکرد مشترک برای «تبانی» بین بریتانیا و ایران به منظور اصلاح یافتههای هیات سازمان ملل ظاهر میشود.
این امر اعتبار یافتههای ماموریت را در چشم مردم ایران از بین میبرد. در عوض، ایرانیها پیشنهاد کردند که اختلاف خود با بریتانیا را به شورای امنیت سازمان ملل متحد بیاورند و شورای امنیت سازمان ملل متحد از او تانت درخواست میکند تا مساعی جمیله خویش را ارائه کند. توسل به شورای امنیت برای انگلیسیها غیرقابل قبول بود، زیرا میترسیدند که این موضوع به عنوان رویارویی ایران و انگلیس طرح شده و اعضای متخاصم شورا، بهویژه اتحاد جماهیر شوروی، را به مداخله دعوت کند. [۶۹] بحرینیها به همان اندازه از ایده نزدیک شدن به شورای امنیت ناراضی بودند و در عوض ایده ارجاع موضوع را برای داوری به کمیتهای متشکل از چهار کشور دوست منطقهای مطرح کردند. [۷۰]
در سومین نشست محرمانه بین بحرینیها و ایرانیها از ۲ تا ۳ مارس ۱۹۶۹ پیشرفت کمی حاصل شد. ایرانیها موافقت کرده بودند که از خواستههای خود برای همهپرسی صرف نظر کنند، اما همچنان بر رویکرد شورای امنیت اصرار داشتند. بحرینیها پیشنهاد قبلی بریتانیا را برای رویکرد مشترک انگلیس و ایران در مورد او تانت را مطرح کردند، که افشار موافقت کرد با شاه گفتوگو کند. [۷۱]
بار دیگر ایرانیها راهحل مصالحهای را برای شکستن بنبست پیشنهاد کردند. در ۱۵ مارس، شاه به رایت اطلاع داد که برای رویکرد اولیه به شورای امنیت فشار نخواهد آورد. او همچنین برنامه مشترک در مورد او تانت را نمیپذیرد، که این تصور را ایجاد میکند که بریتانیا و ایران برای اصلاح یافتههای هیات سازمان ملل با یکدیگر تبانی کردهاند. در عوض، شاه پیشنهاد کرد که ایران به تنهایی مراجعه اولیه به دبیرکل سازمان ملل متحد را انجام دهد. زمانی که هیات سازمان ملل خواستههای مردم بحرین را معین کرد، ایران آن یافتهها را در صورت تایید شورای امنیت میپذیرد. [۷۲] این فرمول از ظاهر تبانی جلوگیری میکند و در عین حال به تصمیم شاه مبنی بر کنار گذاشتن بحرین مهر تایید شورای امنیت میزند. این پیشنهاد ایران چارچوب اساسی برای حل و فصل مسأله بحرین را تشکیل خواهد داد.
ایرانیان با احساس اینکه به تفاهم با انگلیسیها در مورد بحرین نزدیک شدهاند، تلاش کردند تا حل مسأله بحرین را به ادعاهای خود در مورد جزایر گره بزنند. در ۱۹ مارس ۱۹۶۹، اسدالله علم، وزیر دربار شاه و مورد اعتمادترین مشاور، به رایت اطلاع داد که تا زمانی که موضوع جزایر حل و فصل نشود، هیچ توافقی در مورد بحرین حاصل نمیشود. ایرانیان میترسیدند که اگر ابتدا مسأله بحرین حل و فصل شود و بدین ترتیب به مخالفت ایران با فدراسیون عربی در خلیج خاتمه داده شود، آنگاه کشورهای تحت حمایت انگیزه چندانی برای مذاکره با ایران بر سر جزایر دیگر نخواهند داشت. [۷۳]
علم پیشنهاد رایت را ثبت میکند که «راهحل مشکل بحرین تقریباً به طور قطع تأسیس فدراسیون امارات عربی را تشویق میکند، در این مرحله ایران ممکن است ابوموسی را به نفع امنیت مشترک در خلیج فارس اشغال کند». رایت به علم اطمینان داد که ایران میتواند «به حمایت بریتانیا دلگرم باشد، اگر این اتفاق بیفتد». [۷۴] با این حال، عصر روز بعد هنگامی که علم به رایت تلفن زد و به او گفت که شاه را از گفتوگوی آنها مطلع کرده است، او از رایت خواست که اطمینان حاصل کند که اگر ایران از ادعای خود در قبال بحرین چشمپوشی کند، بریتانیا تصرف جزایر توسط ایران را خواهد پذیرفت. رایت پاسخ داد که «چنین امکانی را نمیبیند». [۷۵]
بر اساس یاداشتهای علم، شاه به وضوح از پاسخ بریتانیا «ناامید» شد، زیرا مطمئن بود که پس از بیانیه دهلینو، جزایر را «به جیب زده» است. [۷۶] در حالی که برخی حدس میزنند که چنین «توافق یکجایی» بین بریتانیا و ایران حاصل شده است، شواهد کمی برای حمایت از این ادعا وجود دارد. [۷۷] افشار، مذاکرهکننده اصلی ایران در مذاکرات بحرین، بهطور قاطعانه دستیابی به چنین معاملهای را رد کرد. [۷۸]
در آوریل ۱۹۶۸ و بار دیگر در مارس ۱۹۶۹، انگلیس انتظارات ایران را افزایش داد که امتیاز دادن به بحرین باعث ایجاد حسننیت انگلیس در قبال ایران در مورد حل و فصل اختلافات جزایر میشود. با این حال، زمانی که ایرانیها به دنبال تایید صریح چنین پیشنهادی بودند، با واکنش منفی بریتانیا مواجه شدند. این موضوع در ۲۷ مه ۱۹۶۹ با استقبال شاه از مایکل استوارت در تهران پایان یافت. شاه مجدداً از وزیر امور خارجه خواست تا اطمینان حاصل کند که به محض حل مسأله بحرین، بریتانیا به تصرف جزایر توسط ایران رضایت خواهد داد. پاسخ استوارت این بود که «هیچ دولت بریتانیا نمیتواند چنین تضمینی بدهد». با این وجود، به نظر میرسید که شاه از قول استوارت مبنی بر اینکه بریتانیا از نفوذ قابل توجه خود بر کشورهای تحت حمایت برای ترغیب آنها به تفاهم با ایران در جزایر استفاده خواهد کرد، راضی بود. [۷۹]
از آوریل تا سپتامبر ۱۹۶۹، بحثها بر چگونگی جلب توجه سازمان ملل متحد به مسأله بحرین، شرایط مأموریت پیشنهادی سازمان ملل متحد، روشی که هیات به وسیله آن خواستههای مردم بحرین را تعیین میکند، و در نهایت چگونه یافتههای آن به ایران منتقل و مورد پذیرش قرار میگیرد، متمرکز شد. این مأموریت آشکارا یک تمرین روابط عمومی از پیش تعیین شده بود که به عنوان راه آبرومندانهای برای نجات شاه برای چشمپوشی از ادعای ایران بر بحرین طراحی شده بود. اگرچه تمام جزئیات این مأموریت از قبل تنظیم شده بود، شاه امیدوار بود از هرگونه تبانی انگلیسی و ایرانی اجتناب کند تا اعتبار یافتههای مأموریت در چشم مردم ایران حفظ شود. دستیابی به این امر دشوار خواهد بود، زیرا هم بریتانیاییها و هم بحرینیها اصرار داشتند که هر مرحله از فرآیند سناریونویسی شده و به شدت کنترل شود تا اطمینان حاصل شود که این رزمایش آتش تنشهای فرقهای را در بحرین ایجاد نمیکند.
مذاکرات در تابستان ۱۹۶۹ به بنبست رسید، زمانی که انگلیسیها و ایرانیها نتوانستند در مورد روشی که هیات سازمان ملل از طریق آن خواستههای مردم بحرین را تعیین کند، به توافق برسند. بریتانیاییها که نگرانیهای بحرینی را منعکس میکردند، خواستار توافق قبلی در مورد روششناسی مأموریت بودند. آنها پیشبینی کردند که نماینده شخصی دبیرکل سازمان ملل متحد به بحرین برود تا با فهرست تعیین شدهای از رهبران جامعه و گروههای جامعه مدنی صحبت کند و سپس به شورای امنیت گزارش دهد. ایرانیها میخواستند تصمیمگیری در مورد روش عمل را به خود نماینده شخصی دبیرکل سازمان ملل بسپارند. همانطور که افشار در ۱۹ ژوئیه به رایت توضیح داد، ایران نمیتوانست بدون بررسی قبلی از ایده همهپرسی در بحرین چشمپوشی کند.
با این حال، اگر این انتخاب نماینده شخصی دبیرکل سازمان ملل بود، ایران مایل بود به جای همهپرسی، حاضر شود به مراجعه خانه به خانه تن دهد. به این ترتیب، مسئولیت کنار گذاشتن ایده همهپرسی از شاه به سازمان ملل منتقل میشود و بدین ترتیب از هرگونه تبانی بین بریتانیا و ایران برای اصلاح یافتههای مأموریت جلوگیری میشود. [۸۰]
این مسأله روش عمل، مذاکرات را به طور کامل تهدید میکرد. شاه اصرار بر برگزاری همهپرسی نداشت، اما بهخاطر ظاهر میخواست که نماینده شخصی دبیرکل سازمان ملل مسئولیت آن را بر عهده بگیرد. شاه میخواست که هیات سازمان ملل متحد بهطور مستقل و قانونی عمل کرده باشد تا افکار عمومی ایران یافتههای آن را بپذیرند و پس از آن میتواند با مهربانی به خواستههای واقعی مردم بحرین تن دهد. همانطور که علم در ماه اوت به رایت توضیح داد، هرگونه تبانی شاه و خاندانش را در معرض اتهاماتی مبنی بر خیانت به ایران قرار میدهد. موافقت شاه از قبل با روش عمل، به قول علم، معادل «خودکشی، شاید حتی خیانت» بود. [۸۱]
شاه مشتاق حل سریع مسأله بحرین بود و بار دیگر مصالحه کرد تا از بنبست مسأله روش عمل خارج شود. در ۲ سپتامبر ۱۹۶۹ او به رایت پیشنهاد کرد که «به شرطی که حقیقت فاش نشود»، انگلیسیها و بحرینیها میتوانند هر روشی را که دوست دارند برای ماموریت سازمان ملل انتخاب کنند و میتوانند لیستی از افراد و سازمانهایی را که نماینده شخصی دبیرکل سازمان ملل در بحرین مورد مشورت قرار خواهد داد تهیه کنند. انگلیسیها و بحرینیها در توافق با سازمان ملل در مورد این رویه آزاد بودند، اما ایران نباید هیچ اطلاع رسمی از آن داشته باشد. [۸۲]
تا زمانی که بریتانیا، بحرینیها و سازمان ملل ایران را در تاریکی نگه میداشتند، شاه میتوانست هرگونه اطلاع از تبانی برای نگارش یافتههای هیات سازمان ملل را انکار کند. انگلیسیها از دسامبر ۱۹۶۸، رالف بونش معاون دبیرکل سازمان ملل را در جریان گفتوگوهای خود با ایرانیان قرار داده بودند. [۸۳] بونش برای انگلیسیها روشن کرده بود که او تانت ترجیح میدهد هم انگلیسیها و هم ایرانیها روش عمل مأموریت پیشنهادی سازمان ملل را امضا کنند. [۸۴] در جلسهای در نیویورک در ۱۹ اکتبر ۱۹۶۹، شاه به او تانت اطلاع داد که خوشحال است که سازمان ملل متحد جزئیات روش عمل را با انگلیسیها بررسی کند. [۸۵]
با این وجود، او تانت حاضر به همراهی با میل ایرانیان به تجاهل رسمی نبود. ترس او از این بود که وقتی هیات سازمان ملل متوجه شد که بحرینیها به دنبال استقلال هستند، ممکن است شاه در برابر فشارهای داخلی تسلیم شود و یافتههای هیات را به این دلیل که با ایران مشورت نشده بود، رد کند. او اصرار داشت که قبل از اینکه ایران به طور رسمی به او مراجعه کند، بریتانیا و ایران باید برنامه غیررسمی مشترکی با او داشته باشند و یادداشتی را برای پروندههای خود امضا کنند که در آن توافق بر حدود و چارچوب و روش عمل مأموریت پیشنهادی تایید شود. [۸۶]
خواستههای دبیرکل برای ایرانیها ناخوشایند بود. با امضای روش عمل، ایران در تعیین پیشاپیش یافتههای هیات سازمان ملل متحد شریک خواهد بود. افشار در ۲۳ دسامبر ۱۹۶۹ به انگلیسیها هشدار داد که: اگر او تانت روش عملیات را به هر شکلی به دولت ایران ابلاغ کرده باشد، کتبی یا شفاهی، رسمی یا غیررسمی و حتی اگر کسی فقط در گوش وکیل [سفیر ایران در سازمان ملل] زمزمه کند. ایرانیها میگویند که با این روش عملیات مخالف هستند. [۸۷]
با این اخطار، رویکرد غیررسمی مشترک به او تانت در اقامتگاه رسمی او در نیویورک در ۲۸ دسامبر ۱۹۶۹ انجام شد. مهدی وکیل سفیر ایران از دبیرکل سازمان ملل پرسید که آیا مایل است بر اساس شروط مورد توافق انگلیس و ایران از مساعی جمیله خود برای اطمینان از خواستههای مردم بحرین استفاده کند؟ وکیل تصریح کرد که ایران تعیین «مناسبترین» روش برای تعیین خواستههای مردم بحرین را به او تانت واگذار میکند و تاکید کرد که دولتش تمایلی به دریافت هیچ گونه اطلاعیهای از دبیرکل درباره روش رویه ندارد. او تانت با ارائه مساعی جمیله خود موافقت کرد، مشروط بر اینکه بین بریتانیا و ایران در مورد شرایط و حدود مرجع و روش عمل ماموریت پیشنهادی سازمان ملل توافق وجود داشته باشد.
او از ایرانیان نخواست که یادداشتی درباره روش عمل امضا کنند، اما اصرار داشت که خلاصهای مبهم از آن را قبل از برنامه عمل رسمی برای ایرانیها ارسال کند. دیپلماتهای ایرانی که متوجه شدند این امر برای دبیرکل یک شرط ضروری است، پذیرفتند. [۸۸] در واقع روز بعد یادداشتی در مورد روش عمل مأموریت سازمان ملل به نمایندگی ایران در سازمان ملل در نیویورک بدون هیچ پاسخی از سوی ایرانیها تحویل داده شد. [۸۹]
در آخرین مانع، با اتخاذ برنامه غیررسمی مشترک، مذاکرات بر متن نامهای متمرکز شد که ایرانیها برای او تانت ارسال میکردند و رسماً از دبیرکل سازمان ملل درخواست میکردند که در این زمینه مساعی جمیله داشته باشد. باز هم برای ایرانیان از اهمیت بالایی برخوردار بود که نامه عاری از هرگونه تبانی با انگلیسیها باشد. پیشنویسی در ۲۹ ژانویه ۱۹۷۰ به انگلیسیها ارائه شده بود که در آن ایران از او تانت درخواست میکرد تا «آرزوهای واقعی ساکنان بحرین» را در رابطه با «وضعیت آینده» آنها مشخص کند. [۹۰]
استفاده از «آرزوهای واقعی» به این معناست که مشخص نیست که بحرینیها میخواهند از ایران مستقل باشند، همانطور که بریتانیا و آلخلیفه فرض میکنند. انتخاب «ساکنان» به جای «مردم» به این معناست که جمعیت بحرین لزوماً یک ملت عرب جدا از ایران را تشکیل نمیدهند. علاوه بر این، ایرانیان با به کارگیری «وضعیت آینده» به دنبال تمایز وضعیت فعلی بحرین به عنوان یک استان ایران از وضعیت بالقوه آینده بحرین به عنوان یک کشور مستقل بودند.
رایت به سنت موریتز سفر کرد تا با شاه که در آن زمان در تعطیلات سالانه اسکی خود در سوئیس به سر میبرد، در مورد رویکرد رسمی ایران به توافق برسد. او در ۵ فوریه ۱۹۷۰ با افشار و شاه ملاقات کرد و پس از چانهزنیهای سخت با اکراه با عبارت «وضعیت آینده» و «آرزوهای واقعی» موافقت کرد، اما از پذیرش «ساکنان» خودداری کرد. شاه با اصل متن موافقت کرد و نهایی کردن آن را به افشار و رایت واگذار کرد. پس از دو ساعت رفت و برگشت بین رایت و افشار، متن نهایی مورد موافقت و تایید شاه قرار گرفت. [۹۱] با این حال، مراجعه رسمی ایران به او تانت تا ماه مارس به تعویق افتاد تا بحرینیها بتوانند مقدمات پذیرش مأموریت سازمان ملل را فراهم کنند.
در ۹ مارس ۱۹۷۰، وکیل مراجعه رسمی ایران را به او تانت ارائه کرد و از او خواست که از مساعی جمیلهاش «با تعیین یک نماینده شخصی به منظور تعیین خواستههای واقعی مردم بحرین در مورد وضعیت آینده جزایر بحرین» استفاده کند. پس از یک فاصله کوتاه که برای جلوگیری از هرگونه نمایش تبانی طراحی شده بود، انگلیسیها به او تانت اطلاع دادند که پیشنهاد ایران «قابل قبول» است. [۹۲]
با تکمیل مذاکرات، سازمان ملل متحد باید مأموریت خود را در بحرین انجام دهد و ایران استقلال بحرین را به رسمیت بشناسد. در آگوست ۱۹۶۹، ایرانیان ویتوریو وینسپیر گیچیاردی، دیپلمات ایتالیایی را که در آن زمان مدیرکل دفتر سازمان ملل در ژنو بود، به عنوان نماینده احتمالی دبیرکل سازمان ملل متحد در مأموریت سازمان ملل متحد در بحرین پیشنهاد کردند. [۹۳]
پس از صحبت با وینسپیر در نوامبر ۱۹۶۹، بریتانیاییها به این نتیجه رسیدند که «ما میتوانیم به طور منطقی مطمئن باشیم که او مطابق با آنچه که بین بریتانیا، بحرین و سازمان ملل متحد توافق شده است عمل خواهد کرد». [۹۴] وینسپیر توسط او تانت به عنوان نماینده شخصی وی دبیرکل سازمان ملل انتخاب شد و همراه با رالف بونش و سر جفری آرتور از وزارت خارجه بریتانیا، در دسامبر ۱۹۶۹ با بحرینیها در ژنو دیدار کرد و به آنها اطمینان داد که از هر روشی که با انگلیسیها برای تعیین خواستههای مردم بحرین به توافق رسیدهاند، پایبند خواهد بود. [۹۵]
با توافق بریتانیا، بحرینیها و سازمان ملل، و با توجه به اینکه بحرینیها جمعیت خود را برای ورود هیات سازمان ملل آماده کرده بودند، یافتههای مأموریت سازمان ملل یک نتیجه قطعی بود. در حالی که بحرینیها افکار عمومی خود را برای ورود هیات سازمان ملل آماده میکردند، شاه نیز اقداماتی را برای آماده کردن افکار عمومی ایران برای کنار گذاشتن ادعای ایران بر بحرین انجام داد. جزوههایی در نیروهای مسلح، کارمندان کشوری و دانشگاهها توزیع شد که توضیح میداد چرا این ادعا ناپایدار بود. [۹۶]
تنها مخالفت از درون حلقه درونی شاه از جانب زاهدی بود که به طور گسترده با نخبگان سیاسی و نظامی ایران مشورت کرد تا ببیند آیا هیچ گزینه نظامی برای حفظ بحرین امکان پذیر است یا خیر. [۹۷]
او گامی جسورانه برداشت و تعدادی از مقامات ارشد وزارت خارجه را برای گفتوگو درباره ادعای ایران بر بحرین در ۱۴ ژانویه ۱۹۷۰ به دیدار شاه برد، شاید در آخرین تلاش مذبوحانه برای تغییر نظر فرمانروایش. شاه در این ملاقات به دیپلماتهای خود توضیح داد که بحرین برای ایران ارزش چندانی ندارد و کنار گذاشتن این ادعا به ایجاد شرایط لازم برای ایفای نقش رهبری در خلیج فارس کمک میکند. علاوه بر این، او توضیح داد که قصد ندارد با استفاده از ارتش برای اعمال حاکمیت ایران بر بحرین، «دن کیشوت» شود. [۹۸]
در واقع، حتی زاهدی در نهایت به این نتیجه رسید که هرگونه توسل به زور تنها به انزوای منطقهای ایران منجر میشود. [۹۹] او تانت قرار بود در ۲۸ مارس ۱۹۷۰ مأموریت سازمان ملل را اعلام کند و دولت ایران تصمیم داشت روز بعد جلسه اضطراری مجلس را تشکیل دهد تا به ملت اطلاع دهد که اگر هیات وینسپیر متوجه شد که مردم بحرین به دنبال استقلال هستند و شورای امنیت سازمان ملل متحد این یافتهها را تایید کرد، سپس ایران از ادعای خود صرفنظر خواهد کرد.
نخستوزیر هویدا برای جلوگیری از هرگونه مخالفت در مجلس، در ۲۶ مارس ۱۹۷۰ جلسهای با رهبران فراکسیونهای مجلس در منزل محسن پزشکپور، رهبر حزب راست افراطی کوچک پانایرانیست برگزار کرد. اگرچه پانایرانیستها تنها تعداد انگشتشماری از کرسیهای مجلس را در اختیار داشتند، اما آنها مدافعان سرسخت ادعای ایران بر بحرین بودند. عباسعلی خلعتبری که جایگزین افشار به عنوان دبیر دائمی وزارت امور خارجه شده بود هویدا را همراهی میکرد. خلعتبری به رهبران پارلمان توضیح داد که بحرین ارزش اقتصادی یا استراتژیک کمی برای ایران دارد و اجرای ادعای ایران به معنای مداخله نظامی ناخوشایند و پرهزینه است. هویدا رو به پزشکپور کرد و به او اطلاع داد که اگر پانایرانیستها همکاری کنند بیش از ۳۰ کرسی در مجلس بعدی به آنها داده میشود. اگر این کار را نکنند، عواقب شدیدی در پی خواهد داشت. [۱۰۰]
به گزارش علم، نه هویدا و نه زاهدی نمیخواستند وظیفهٔ نفرتانگیز اطلاعرسانی به مجلس را مبنی بر اینکه ایران قصد دارد از ادعای خود بر بحرین چشمپوشی کند، بپذیرند. [۱۰۱] شاه در نهایت در اقدام طنزآمیز ظالمانهای به زاهدی، مدافع سرسخت ادعای ایران، دستور داد تا این خبر را در ۲۹ مارس ۱۹۷۰ به مجلس برساند. پزشکپور علیرغم تلاشهای هویدا، از صحن مجلس این تصمیم شاه را محکوم کرد. [۱۰۲] شاه بر اساس گزارشها از پزشکپور و پانایرانیستها خشمگین بود. دفاتر آنها در استان خوزستان بسته شد و روزنامه حزبی آنها تعطیل و ناشران آن زندانی شدند. [۱۰۳] با این حال، بجز اعتراضات پانایرانیستها در مجلس، هیچ مدرکی دال بر اعتراض عمومی علیه تصمیم شاه وجود ندارد. رسانههای چاپی به شدت سانسور شده این تصمیم را به عنوان پیروزی ایران بر امپریالیسم بریتانیا معرفی کردند. [۱۰۴]
پس از این اغتشاش جزئی، مابقی تمرین برنامهریزی شده بدون حادثه پیش رفت. وینسپیر در ۳۰ مارس ۱۹۷۰ وارد بحرین شد و رایزنیهای خود را تا ۱۳ آوریل به پایان رساند. [۱۰۵] گزارش او نشان داد که «اکثریت قاطع مردم بحرین مایلند هویت خود را در یک کشور کاملاً مستقل و مستقل به رسمیت بشناسند و آزادانه در مورد روابط خود با سایر کشورها تصمیم بگیرند». [۱۰۶] به گفته رایت، ایرانیها از این گزارش با «تجلیل نفس بیش از حد» استقبال کردند. [۱۰۷] هم ایران و هم بریتانیا فوراً درخواست کردند که شورای امنیت سازمان ملل متحد برای بررسی یافتههای وینسپیر تشکیل جلسه دهد. برای شاه ضروری بود که گزارش وینسپیر مهر تایید بینالمللی شورای امنیت را دریافت کند. شورا در ۱۱ مه ۱۹۷۰ تشکیل جلسه داد و قطعنامه ۲۷۸ را به اتفاق آرا به تصویب رساند که گزارش وینسپیر را تأیید کرد و از یافتههای آن استقبال کرد. [۱۰۸]
اکنون خواستههای مردم بحرین توسط سازمان ملل مشخص و به رسمیت شناخته شده بود. تنها چیزی که باقی مانده بود این بود که قانونگذار ایران این تصمیم را تصویب کند. مجلس به سرعت در ۱۴ مه تشکیل شد و طرحی مشابه قطعنامه ۲۷۸ را با ۱۸۷ رای موافق در مقابل ۴ رای مخالف تصویب کرد و تنها پانایرانیستها به این طرح رای منفی دادند. [۱۰۹] چهار روز بعد مجلس سنای ایران تشکیل جلسه داد و تمام ۶۰ سناتور به همین طرح رای مثبت دادند. [۱۱۰]
ادعای ایران در مورد بحرین با اندک اعتراض عمومی یا خصوصی کنار گذاشته شده بود. جدای از مخالفتهای پانایرانیستها، زمزمههای نارضایتی در میان افسران ستادی نیروی دریایی شاهنشاهی ایران شنیده میشد. برای مثال، دریاسالار کمال حبیباللهی به طور خصوصی درباره صحت یافتههای هیات سازمان ملل ابراز تردید کرد و بر این باور بود که واگذاری بحرین یک اشتباه استراتژیک بزرگ است زیرا به معنای تسلیم کنترل بخش جنوبی خلیج فارس است. شاه قطعاً از این ناراحتی آگاه بود و شخصاً به دریابانی ایران رفت تا به فرماندهان نیروی دریایی خود توضیح دهد که چرا حفظ ادعای بحرین دیگر به نفع ایران نیست. [۱۱۱]
کنار گذاشتن ادعای ایران بر بحرین به بهبود چشمگیر روابط مصر و ایران کمک کرد. کاهش قدرت ناصر پس از پیروزی قاطع اسرائیل بر مصر در جنگ ژوئن ۱۹۶۷، همراه با خصومت مشترک ایران و مصر با رژیم بعثی که در ژوئیه ۱۹۶۸ در عراق به قدرت رسیده بود، منجر به کاهش تنش بین شاه و ناصر شد. با میانجیگری رهبران مختلف عرب، ایران و مصر در ماه مه ۱۹۷۰ مذاکراتی را برای از سرگیری روابط دیپلماتیک که یک دهه قبل توسط ناصر قطع شده بود، آغاز کردند. تصمیم شاه مبنی بر چشمپوشی از بحرین بدون شک عامل زمانبندی از سرگیری روابط دیپلماتیک تهران و قاهره در ۲۹ اوت ۱۹۷۰ بود. علاوه بر این، روابط ایران با شیخنشینهای خلیج فارس نیز بهبود یافت که منجر به توافقنامههای فلات قاره با کویت در ژوئیه ۱۹۷۰ و با بحرین در ژوئن ۱۹۷۱ شد. [۱۱۲]
این نزدیکی اعراب و ایران موقعیت ایران را در زمان حل و فصل اختلافات جزایر تقویت کرد. پس از ماهها مذاکره با بریتانیا و حاکمان شارجه و رأسالخیمه، شاه در ۳۰ نوامبر ۱۹۷۱، یک روز قبل از پایان تعهدات معاهده بریتانیا در قبال حاکمان، نیروهای خود را در جزایر مستقر کرد. ایران با حاکم شارجه در مورد ابوموسی به توافق رسیده بود و به گفته دریاسالار رمزی عباس عطایی که بر استقرار نیروهای ایرانی در ابوموسی نظارت داشت، نماینده حاکم شارجه هنگام فرود نیروهای ایرانی آنها را همراهی کرد. [۱۱۳]
چنین توافقی با راسالخیمه در مورد تنبها حاصل نشد و زمانی که نیروهای ایرانی در آن جزایر فرود آمدند با مقاومت جزئی مواجه شدند که منجر به تلفات شد. [۱۱۴] به لطف موافقت شاه با بحرین، واکنش جهان عرب به استقرار نظامی ایران در جزایر به شدت خاموش شد. تنها عراق روابط دیپلماتیک خود را با ایران قطع کرد و از طریق اتحادیه عرب سعی کرد سایر کشورهای عربی را به همین کار متقاعد کند. عراق به همراه لیبی، الجزایر و یمن جنوبی به شورای امنیت سازمان ملل متحد اعتراض کردند. با این حال، هنگامی که شورا در ۱۰ دسامبر ۱۹۷۱ برای بررسی این اختلاف تشکیل جلسه داد، هیچ اقدامی علیه ایران انجام نداد و در عوض تصمیم گرفت موضوع را به تعویق بیندازد. مصر خود را به درخواست از ایران برای عقبنشینی و رسیدن به یک «راهحل مسالمتآمیز و عادلانه» محدود کرد. [۱۱۵]
بلافاصله پس از پایان مذاکرات بحرین در ۵ فوریه ۱۹۷۰ در سنت موریتز، شاه در تعطیلات سالانه اسکی به دوست نزدیک و مشاورش اسدالله علم پیوست. در مسیر پیست اسکی، دو دوست دوران کودکی در مورد مذاکراتی که به تازگی به نتیجه رسیده بود صحبت کردند. شاه صریحاً از علم پرسید: «بین خودمان باشد، آیا فکر میکنی که با ادامه حل و فصل بحرین به کشور خود خیانت میکنیم؟» [۱۱۶]
علیرغم بیش از دو سال مذاکرات شکنجهآمیز برای یافتن فرمولی برای دست کشیدن از ادعای ایران، شاه همچنان از قضاوت افکار عمومی ایران میترسید. او مدتها پیش به این نتیجه رسیده بود که بحرین ارزش استراتژیک کمی برای ایران دارد. در سال ۱۹۶۸ زمانی که انگلیسیها اعلام کردند که طی سه سال آینده خلیج فارس را ترک خواهند کرد، ادعای ایران مانعی بر سر راه تلاشهای شاه برای تقویت همکاری اعراب و ایران در زمینه امنیت منطقه شد. تصمیم او برای ترک بحرین ناشی از یک محاسبات استراتژیک بود مبنی بر اینکه همکاری اعراب و ایران هم از نفوذ نیروهای رادیکال عرب به خلیج فارس جلوگیری میکند و هم شرایط لازم را برای ایفای نقش رهبری ایران در منطقه ایجاد میکند. با این وجود، آنچه از سوابق این مذاکرات مخفیانه ایران و انگلیس حکایت دارد این است که ترس دائمی شاه از قضاوت افکار عمومی ایران، توانایی او را برای انجام سیاست خارجی محدود کرده است.
سپاسگزاریها
نویسنده از لوئیز فاوست، آوی شلیم و ویلفرد کنپ به خاطر نظرات مفیدشان در مورد پیشنویس قبلی، و از مؤسسه مطالعات فارسی بریتانیا برای حمایت سخاوتمندانه آنها از این تحقیق سپاسگزار است.
[۱] See Husain Al-Baharna, ‘The Fact-finding Mission of the United Nations Secretary-General and the Settlement of the Bahrain-Iran Dispute, May ۱۹۷۰’، The International and Comparative Law Quarterly, ۲۲(۳) (۱۹۷۳)، pp. ۵۴۱–۵۵۲؛ Erik Jensen, ‘The Secretary-General’s Use of Good Offices and the Question of Bahrain’, Millennium: Journal of International Studies, ۱۴ (۳) (۱۹۸۵)، pp. ۳۳۵–۳۴۸؛ Hooshang Moghtader, ‘The Settlement of the Bahrain Question: A Study in Anglo-Iranian–United Nations Diplomacy’, Pakistan Horizon, ۲۶ (۲) (۱۹۷۳)، pp. ۱۶–۲۹؛ and Rouhollah Ramazani, ‘The Settlement of the Bahrain Dispute’, Indian Journal of International Law, ۱۲ (۱) (۱۹۷۲)، pp. ۱–۱۴.
[۲] W. Taylor Fain, American Ascendance and British Retreat in the Persian Gulf Region (New York: Palgrave Macmillan, ۲۰۰۸)، pp. ۱۸۵–۱۸۶؛ F. Gregory Gause, ‘British and American Policies in the Persian Gulf, ۱۹۶۸–۱۹۷۳’، Review of International Studies, ۱۱ (۴) (۱۹۸۵)، p. ۲۵۶؛ Wm. Roger Louis, ‘The British Withdrawal from the Gulf, ۱۹۶۷–۷۱’، The Journal of Imperial and Commonwealth History, ۳۱ (۱) (۲۰۰۳)، p. ۹۸؛ and Simon C. Smith, Britain’s Revival and Fall in the Gulf: Kuwait, Bahrain, Qatar, and the Trucial States, ۱۹۵۰–۷۱ (London: RoutledgeCurzon, ۲۰۰۴)، p. ۹۹.
[۳] یادداشت ویژه: تضمین روزافزون شاه، ۷ مه ۱۹۶۸، شماره مورد IR00663، آرشیو امنیت ملی دیجیتال.
[۴] از این پس خلیج فارس گاهی اوقات به عنوان «خلیج» نامیده میشود.
[۵] «گزارش گفتوگوی نخستوزیر و اعلیحضرت شاهنشاه ایران»، ۳ مارس ۱۹۶۵، REM ۱۳/۴۰۹ (لندن: آرشیو ملی).
[۶] رایت (تهران) به وزارت خارجه، ۳۰ نوامبر ۱۹۶۷، FCO ۱۷/۳۶۶.
[۷] محمدرضا پهلوی، سیاست خارجی ایران؛ خلاصهای از نوشتهها و بیانات اعلیحضرت شاهنشاه شاهنشاه آریامهر (تهران: وزارت امور خارجه، ۱۳۴۹)، ص ۸۷-۸۵.
[۸] مارک جی. گاسیوروفسکی، سیاست خارجی ایالات متحده و شاه: ساختن یک دولت مشتری در ایران (ایتاکا، نیویورک: انتشارات دانشگاه کورنل، ۱۹۹۱)، صفحات ۱۰۳-۱۰۲.
[۹] روحالله رمضانی، سیاست خارجی ایران ۱۹۷۳-۱۹۴۱: مطالعه سیاست خارجی در مدرنیزاسیون ملل (شارلوتزویل: انتشارات دانشگاه ویرجینیا)، ص ۳۱۶-۳۱۵ و ۳۴۳-۳۴۲؛ و ‘تلگرام سفارت در ایران به وزارت امور خارجه’، ۲۴ ژانویه ۱۹۶۷، سند شماره ۱۸۵، روابط خارجی ایالات متحده، ۱۹۶۸–۱۹۶۴، XXII ایران (واشنگتن: دفتر چاپ دولت ایالات متحده، ۱۹۹۹)، ص. ۳۴۰-۳۳۸ – از این پس این سری به عنوان FRUS نامیده میشود.
[۱۰] شهرام چوبین و سپهر ذبیح، روابط خارجی ایران: دولت در حال توسعه در منطقه منازعه قدرتهای بزرگ (برکلی: انتشارات دانشگاه کالیفرنیا، ۱۹۷۴)، ص ۱۶۲-۱۴۰.
[۱۱] محمدجعفر چمنکار، بحران ظفار و رژیم پهلوی (تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، ۱۳۸۳)، ص ۳۳۱-۳۲۳.
[۱۲] «یادداشت اطلاعاتی: تهدید عرب برای ایران»، ۲۱ مه ۱۹۶۶، سند شماره ۱۳۹، FRUS، XXII، صص ۲۴۹-۲۴۷.
[۱۳] گاسیوروفسکی، سیاست خارجی ایالات متحده، ص ۱۰۳-۱۰۲.
[۱۴] ساواک مخفف فارسی سازمان امنیت و اطلاعات ملی است.
[۱۵] رجوع کنید به ژنرال منوچهر هاشمی، در مصاحبه ضبط شده توسط س. مسکوب، ۱۷–۱۸ فوریه ۱۹۸۵، لندن، نوار شماره. ۲ و ۳، مجموعه تاریخ شفاهی ایران، دانشگاه هاروارد.
[۱۶] لویی، «خروج بریتانیا از خلیج»، ص ۸۴-۸۳.
[۱۷] گاوز، «سیاستهای بریتانیا و آمریکا»، ص. ۲۵۹.
[۱۸] ویگین (تهران) به وزارت خارجه، ۱۵ ژانویه ۱۹۶۸، FCO ۸/۲۴.
[۱۹] چوبین و ذبیح، روابط خارجی ایران، ص. ۲۱۵.
[۲۰] «تلگرام از سرکنسولگری در عربستان سعودی به وزارت امور خارجه»، ۲۸ ژانویه ۱۹۶۸، سند شماره ۱۲۷، FRUS، XXI منطقه خاور نزدیک. شبهجزیره عربستان (واشنگتن، دی سی: دفتر چاپ دولت ایالات متحده، ۲۰۰۰)، صفحات ۲۶۸-۲۶۵.
[۲۱] برای دیدگاههای بریتانیا و عرب در مورد ادعای ایران نسبت به بحرین، نگاه کنید به J. B. Kelly, «The Persian Claim to Bahrain», ; International Affairs, ۳۳ (۱) (۱۹۵۷)، صفحه ۵۱-۷۰ و مجید خدوری، «دعای ایران بر حاکمیت بحرین»، مجله آمریکایی حقوق بین الملل، ۴۵ (۴) (۱۹۵۱)، ص ۶۴۷-۶۳۱.
[۲۲] رجوع کنید به امیرخسرو افشار قاسملو، در مصاحبهای که حبیب لاجوردی ضبط کرده است، ۱۸ اکتبر ۱۹۸۵، لندن، مجموعه تاریخ شفاهی ایران، دانشگاه هاروارد.
[۲۳] «گزارش مکالمه نخست وزیر و اعلیحضرت شاهنشاه ایران»، ۳ مارس ۱۹۶۵، PREM ۱۳/۴۰۹
[۲۴] از این به بعد «جزایر» نامیده میشود.
[۲۵] ویگین (تهران) به وزارت خارجه، ۱۵ ژانویه ۱۹۶۸، FCO ۸/۲۴. ۲۶.
[۲۶] چوبین و ذبیح، روابط خارجی ایران، ص. ۲۲۲؛ و «تلگرام سفارت در ایران به وزارت امور خارجه»، ۳ آوریل ۱۹۶۸، سند شماره ۲۷۶، FRUS، XXII، صفحات ۴۹۶-۴۹۵.
[۲۷] مصاحبه با داریوش همایون، ۹ دسامبر ۲۰۰۶، ژنو. همچنین رجوع کنید به علی زرین قلم (ویرایش)، سرزمین بحرین: از دوران باستان تا امروز (تهران: کوروش، ۱۹۵۸)، ص ۳۵۸-۲۶۰.
[۲۸] رجوع کنید به فریدون آدمیت، جزایر بحرین: مطالعه حقوقی و دیپلماتیک مناقشات ایران و بریتانیا (نیویورک: پراگر، ۱۹۵۵). سعید نفیسی، بحرین: حقوق هزار و هفتصد ساله ایران (تهران: طهوری، ۱۹۵۵م). و جهانگیر قائم مقامی، بحرین و مسائل خلیج فارس (تهران: طهوری، ۱۳۴۱)
[۲۹] آنتونی پارسونز، غرور و سقوط: ایران ۱۹۷۹-۱۹۷۴ (لندن: جاناتان کیپ، ۱۹۸۴)، ص ۴-۵؛ سر پیتر رامسبوتام، در مصاحبهای که توسط حبیب لاجوردی ضبط شده است، ۱۸ اکتبر ۱۹۸۵، لندن، مجموعه تاریخ شفاهی ایران، دانشگاه هاروارد. دنیس رایت، خاطرات سر دنیس رایت ۱۹۷۱–۱۹۱۱، ۲ جلد. (نسخه خطی منتشر نشده، کتابخانه بودلیان، دانشگاه آکسفورد)، صص ۳۸۸-۳۸۵. همچنین رجوع کنید به احمد اشرف، «نظریههای توطئه»، در دایرهالمعارف ایرانیکا، احسان یارشاطر (ویرایش. VI (کوستا مسا: مزدا، ۱۹۹۳)، صص ۱۴۲-۱۳۹.
[۳۰] ریچارد کوتام، «ناسیونالیسم در ایران قرن بیستم و دکتر محمد مصدق»، در جیمز بیل و دبلیو. راجر لوئیس (ویرایشات)، مصدق، ناسیونالیسم ایرانی و نفت (لندن: I. B. Tauris، ۱۹۸۸)، ص. ۳۷؛ و هما کاتوزیان، «حکومت مصدق در تاریخ ایران: حکومت خودسرانه، دموکراسی، و کودتای ۱۹۵۳»، در مارک جی. گاسیوروفسکی و مالکوم بیرن (ویرایشگران)، محمد مصدق و کودتای ۱۹۵۳ در ایران (سیراکوز، نیویورک: انتشارات دانشگاه سیراکوز، ۲۰۰۴)، صفحات ۲۴-۲۳.
[۳۱] Muhammad Reza Pahlavi, Mission for My Country (London: Hutchinson, ۱۹۶۱)، pp. ۱۲۵–۱۲۶. See also Leonard Biner, Iran: Political Development in a Changing Society (Berkley: University of California Press, ۱۹۶۲)، p. ۷۸.
[۳۲] شهرام چوبین، ایران و سازمان بینالمللی: استفاده از سازمان ملل در موضوعات منتخب ۱۹۶۰-۱۹۷۱ (تهران: مؤسسه مطالعات بینالمللی سیاسی و اقتصادی، ۱۹۷۶)، ص. ۵۱.
[۳۳] ویگین (تهران) به وزارت خارجه، ۱۵ ژانویه ۱۹۶۸، FCO ۸/۲۴.
[۳۴] رایت (تهران) به وزارت خارجه، ۲ ژانویه ۱۹۶۹، FCO ۱۷/۸۴۹.
[۳۵] رایت (تهران) به وزارت خارجه، ۲ ژانویه ۱۹۶۹، FCO ۱۷/۸۴۹.
[۳۶] Wiggin (تهران) به وزارت خارجه، ۲۹ ژانویه ۱۹۶۸، FCO ۸/۲۴؛ و مصاحبه با اردشیر زاهدی، ۲۷ سپتامبر ۲۰۰۷، مونترو.
[۳۷] رمضانی، سیاست خارجی ایران، ص ۴۱۱–۴۱۰.
[۳۸] Wiggin (تهران) به وزارت خارجه، ۱۵ مارس ۱۹۶۸، FCO ۸/۲۵؛ و «تلگرام سفارت در ایران به وزارت امور خارجه»، ۱۴ مارس ۱۹۶۸، سند شماره ۲۶۸، FRUS، XXII، صفحات ۴۷۹-۴۸۱.
[۳۹] رایت (تهران) به وزارت خارجه (۵۹۳)، ۲ آوریل ۱۹۶۸، FCO ۸/۲۶.
[۴۰] استوارت (دفتر خارجه) به تهران، ۵ آوریل ۱۹۶۸، FCO ۸/۲۶.
[۴۱] رایت (تهران) به وزارت خارجه، ۷ آوریل ۱۹۶۸، FCO ۸/۲۶.
[۴۲] بیمیش (دفتر خارجه) به تهران، ۲ اوت ۱۹۶۸، FO ۲۴۸/۱۶۵۱.
[۴۳] رایت (تهران) به وزارت خارجه، ۱۹ سپتامبر ۱۹۶۸، FO ۲۴۸/۱۶۵۱.
[۴۴] استوارت (دفتر خارجه) به واشنگتن، ۲۲ مارس ۱۹۶۸، FCO ۸/۲۵.
[۴۵] رایت (تهران) به وزارت خارجه، ۶ اوت ۱۹۶۸، FCO ۸/۲۸.
[۴۶] آرتور (کویت) به وزارت خارجه، ۱۳ اوت ۱۹۶۸، FCO ۸/۲۸؛ آرتور (کویت) به وزارت خارجه، ۱۰ سپتامبر ۱۹۶۸، FCO ۸/۲۸؛ و «یادداشتهای گفتگو»، ۱۱ دسامبر ۱۹۶۸، سند شماره ۲۱۹، FRUS، XXI، صفحات ۴۲۱-۴۱۷. همچنین ببینید: امیرخسرو افشار قاسملو، در مصاحبهای که حبیب لاجوردی ضبط کرده است، ۱۸ اکتبر ۱۹۸۵، لندن، مجموعه تاریخ شفاهی ایران، دانشگاه هاروارد.
[۴۷] رایت (تهران) به وزارت خارجه، ۳۰ نوامبر ۱۹۶۷، FCO ۱۷/۳۶۶.
[۴۸] مصاحبه با اردشیر زاهدی، ۲۷ سپتامبر ۲۰۰۶، Montreux; رایت، خاطرات سر دنیس رایت، ص. ۳۹۶؛ و عباس میلانی، اردشیر زاهدی، در ایرانیهای برجسته: مردان و زنانی که ایران مدرن را ساختند، ۱۹۷۹-۱۹۴۹، ش. I (نیویورک: انتشارات دانشگاه سیراکیوز)، ص ۳۳۷-۳۳۶.
[۴۹] رایت (تهران) به وزارت خارجه، ۲ آوریل ۱۹۶۸ (۵۹۳)، FCO ۸/۲۶.
[۵۰] مصاحبه با اردشیر زاهدی، ۲۷ سپتامبر ۲۰۰۶، Montreux; و مصاحبه با مهدی احساسی، ۲۵ فروردین ۱۳۸۷، تهران. احساسی در جریان مذاکرات بحرین معاون سازمانهای بینالمللی وزارت امور خارجه ایران بود.
[۵۱] استوارت (لندن) به بحرین، ۳۰ سپتامبر ۱۹۶۸، FCO ۸/۲۸؛ مصاحبه با فریدون زندفرد، ۸ آوریل ۲۰۰۸، تهران؛ و فریدون زندفرد، ایران و جهانی پرتلاطم: خاطراتی از خدمت در وزارت خارجه (تهران: شیرازه، ۱۳۷۹/۱۳۸۰)، صص ۶۸-۶۷. زندفرد مدیر اداره نهم وزارت امور خارجه ایران بود که به امور خلیج فارس رسیدگی میکرد و افشار را در جلسات محرمانه با بحرینیها به عنوان یادداشت بردار همراهی میکرد. برای گزارش بحرینی از این جلسات، به البحارنا، «مأموریت حقیقتیاب»، ص۵۴۳.
[۵۲] استوارت (دفتر خارجی) به نیویورک، ۴ اکتبر ۱۹۶۸، FCO ۸/۲۸.
[۵۳] رایت (تهران) به وزارت خارجه، ۱۶ اکتبر ۱۹۶۸، FCO ۸/۹۳۸.
[۵۴] کارادون (نیویورک) به وزارت خارجه، ۱۱ اکتبر ۱۹۶۸، FCO ۸/۲۸.
[۵۵] رایت (تهران) به وزارت خارجه، ۲۹ اکتبر ۱۹۶۸، FCO ۸/۹۳۸.
[۵۶] صورت جلسه از دیدار رایت با شاه، ۲۸ اکتبر ۱۹۶۸، FCO ۸/۹۳۸.
[۵۷] پارسونز (بحرین) به وزارت خارجه، ۱۰ دسامبر ۱۹۶۸، FCO ۸/۹۳۸؛ و «یادداشت از دستیار ویژه رئیسجمهور (روستو) به رئیسجمهور جانسون»، ۱۱ ژوئن ۱۹۶۸، سند شماره ۲۹۲، FRUS، XXII، صفحات ۵۲۳-۵۲۲.
[۵۸] رایت (تهران) به وزارت خارجه، ۱۰ دسامبر ۱۹۶۸، FCO ۸/۹۳۸.
[۵۹] رایت، خاطرات سر دنیس رایت، ص. ۴۲۲.
[۶۰] استوارت (دفتر خارجی) به تهران، ۱۱ دسامبر ۱۹۶۸، FCO ۸/۹۳۸
[۶۱] رایت (تهران) به وزارت خارجه، ۲۴ دسامبر ۱۹۶۸، FCO ۸/۹۳۹.
[۶۲] پارسونز (بحرین) به وزارت خارجه، ۱۶ دسامبر ۱۹۶۸، FCO ۸/۹۳۹.
[۶۳] پارسونز (بحرین) به وزارت خارجه، ۲۷ دسامبر ۱۹۶۸، FCO ۸/۹۳۹.
[۶۴] رایت (تهران) به وزارت خارجه، ۲۵ دسامبر ۱۹۶۸، FCO ۸/۹۳۹.
[۶۵] مصاحبه با مهدی احساسی، ۲۵ فروردین ۱۳۸۷، تهران؛ و عباس میلانی، ابوالهول ایرانی: امیرعباس هویدا و معمای انقلاب ایران (واشنگتن، دی سی: مژ، ۲۰۰۱)، ص ۲۴۶.
[۶۶] رایت (تهران) به وزارت خارجه، ۶ ژانویه ۱۹۶۹ (۱۸)، FCO ۸/۹۳۹؛ و پهلوی، سیاست خارجی ایران، ص ۱۰۴–۱۰۲.
[۶۷] مصاحبه با اردشیر زاهدی، ۲۷ سپتامبر ۲۰۰۷، مونترو.
[۶۸] رایت (تهران) به وزارت خارجه، ۶ ژانویه ۱۹۶۹ (۲۱)، FCO ۸/۹۳۹
[۶۹] رایت (تهران) به وزارت خارجه، ۱۴ ژانویه ۱۹۶۹ (۴۰)، FCO ۸/۹۴۰؛ رایت (تهران) به وزارت خارجه، ۱۴ ژانویه ۱۹۶۹ (۴۱)، FCO ۸/۹۴۰؛ و استوارت (دفتر خارجی) به تهران، ۱۴ ژانویه ۱۹۶۹، FCO ۸/۹۴۰.
[۷۰] پارسونز (بحرین) به وزارت خارجه، ۱۴ ژانویه ۱۹۶۹، FCO ۸/۹۴۰؛ و پارسونز (بحرین) به وزارت خارجه، ۲۵ ژانویه ۱۹۶۹، FCO ۸/۹۴۱.
[۷۱] استوارت (دفتر خارجه) به بحرین، ۴ مارس ۱۹۶۹، FCO ۸/۹۴۲.
[۷۲] رایت (تهران) به وزارت خارجه، ۱۶ مارس ۱۹۶۹، FCO ۸/۹۴۲.
[۷۳] رایت (تهران) به وزارت خارجه، ۲۰ مارس ۱۹۶۹، FCO ۸/۹۴۳.
[۷۴] اسدالله علم، شاه و من: دفتر خاطرات محرمانه دربار سلطنتی ایران، ۱۹۷۷-۱۹۶۹، ترجمه. و ویرایش علینقی علیخانی (لندن: I. B. Tauris, ۱۹۹۱،) صص ۴۳–۴.
[۷۵] رایت (تهران) به وزارت خارجه، ۲۱ مارس ۱۹۶۹، FCO ۸/۹۴۳.
[۷۶] علم، من و شاه، ص ۴۴.
[۷۷] هوشنگ امیراحمدی، «بعد استعماری-سیاسی اختلاف ایران و امارات»، در هوشنگ امیراحمدی (ویرایش)، جزایر کوچک، سیاست بزرگ: تنبها و ابوموسی در خلیج (لندن: مک میلان، ۱۹۹۶)، ص. ۱۰؛ و مجید مهران، دار کوریدورهای وزارات امور خارجه چه خبر: خاطرات یک دیپلمات قدیمی (تهران: نشر تاریخ ایران، ۱۳۸۳ یا ۱۳۸۴)، ص ۴۷۱.
[۷۸] امیرخسرو افشار، در مصاحبه با پیروز مجتهدزاده، ۲ ژانویه ۱۹۹۱، لندن، به نقل از پیروز مجتهدزاده، «دیدگاههایی بر تاریخ سرزمینی جزایر تنب و ابوموسی»، در هوشنگ امیراحمدی (ویرایش). جزایر کوچک، سیاست بزرگ: تنبها و ابوموسی در خلیج (لندن: مک میلان، ۱۹۹۶)، ص. ۵۴.
[۷۹] رایت (تهران) به وزارت خارجه، ۲۷ مه ۱۹۶۹ (۴۸۲)، FCO ۸/۹۴۵.
[۸۰] رایت (تهران) به وزارت خارجه، ۱۹ جولای ۱۹۶۹، FCO ۸/۹۴۷.
[۸۱] رایت (تهران) به وزارت خارجه، ۱۴ اوت ۱۹۶۹، FCO ۸/۹۴۸؛ و علم، شاه و من، ص ۸۶-۸۵.
[۸۲] رایت (تهران) به وزارت خارجه، ۲ سپتامبر ۱۹۶۹، FCO ۸/۹۴۹.
[۸۳] کارادون (نیویورک) به وزارت خارجه، ۱۶ دسامبر ۱۹۶۸، FCO ۸/۹۳۹.
[۸۴] کارادون (نیویورک) به وزارت خارجه، ۷ ژوئیه ۱۹۶۹، FCO ۸/۹۴۶.
[۸۵] کارادون (نیویورک) به وزارت خارجه، ۲۱ اکتبر ۱۹۶۹، FCO ۸/۹۵۱.
[۸۶] کارادون (نیویورک) به وزارت خارجه، ۵ نوامبر ۱۹۶۹ (۲۴۶۲)، FCO ۸/۹۵۱؛ و کارادون (نیویورک) به وزارت خارجه، ۴ دسامبر ۱۹۶۹، FCO ۸/۹۵۲.
[۸۷] رایت (تهران) به وزارت خارجه، ۲۴ دسامبر ۱۹۶۹، FCO ۸/۹۵۴.
[۸۸] کارادون (نیویورک) به وزارت خارجه، ۲۸ دسامبر ۱۹۶۹، FCO ۸/۹۵۴.
[۸۹] کارادون (نیویورک) به وزارت خارجه، ۳۰ دسامبر ۱۹۶۹، FCO ۸/۹۵۴.
[۹۰] وارنر (نیویورک) به وزارت خارجه، ۲۹ ژانویه ۱۹۷۰، FCO ۸/۱۳۶۴.
[۹۱] رایت (زوریخ) به وزارت خارجه، ۶ فوریه ۱۹۷۰، FCO ۸/۱۳۶۵.
[۹۲] کرافورد (بحرین) به وزارت خارجه، ۲۱ مه ۱۹۷۰، FCO ۸/۱۳۷۲؛ و «یادداشت دبیرکل»، شورای امنیت سازمان ملل متحد، ۲۸ مارس ۱۹۷۰، S/۹۷۲۶.
[۹۳] رایت (تهران) به وزارت خارجه، ۱۱ اوت ۱۹۶۹، FCO ۸/۹۴۸.
[۹۴] کارادون (نیویورک) به وزارت خارجه، ۲۶ نوامبر ۱۹۶۹، FCO ۸/۹۵۲.
[۹۵] ملویل (ژنو) به وزارت خارجه، ۳۱ دسامبر ۱۹۶۹، FCO ۸/۱۳۶۳؛ و البحارنا، رسالت حقیقتیاب، ص. ۵۴۵.
[۹۶] رایت (تهران) به وزارت خارجه، ۶ جولای ۱۹۷۰، FCO ۸/۱۳۷۲؛ و مقتدر، حل مسأله بحرین، ص. ۲۴، f. ۱.
[۹۷] مصاحبه با اردشیر زاهدی، ۲۷ سپتامبر ۲۰۰۷، مونترو.
[۹۸] فریدون زندفرد، خاطرات خدمت در وزارت امور خارجه: سیمای دیپلماتیک نوین ایران (تهران: نشر آبی، ۱۳۸۳)، صص ۹۵-۹۴؛ و فریدون هویدا در مصاحبه با مهناز افخمی، ۲۰ ژوئن ۱۹۸۸، نیویورک، در مجموعه تاریخ شفاهی ایران بنیاد مطالعات ایران، نوار ۱B.
[۹۹] مصاحبه با اردشیر زاهدی، ۲۷ سپتامبر ۲۰۰۷، مونترو.
[۱۰۰] نگاه کنید به محسن پزشکپور در مصاحبه ضبط شده توسط ضیاء صادقی، ۳۱ مارس ۱۹۸۴، پاریس، نوار شماره. ۸ و ۹، مجموعه تاریخ شفاهی ایران، دانشگاه هاروارد.
[۱۰۱] علم، شاه و من، ص ۱۳۵.
[۱۰۲] مجلس شورای ملی ایران، مذاکرات مجلس شورای ملی، مجلس بیست و دوم، جلسات ۱۸۲ تا ۲۰۲، ۹ فروردین تا ۱۶ تیر ۱۳۴۹ (تهران: دفتر چاپ مجلس)، صص ۱-۹.
[۱۰۳] علم، شاه و من، ص. ۱۴۰. نگاه کنید به محسن پزشکپور در مصاحبه ضبط شده توسط ضیاء صادقی، ۳۱ مارس ۱۹۸۴، پاریس، نوار شماره. ۹، مجموعه تاریخ شفاهی ایران، دانشگاه هاروارد.
[۱۰۴] رایت (تهران) به وزارت خارجه، ۶ جولای ۱۹۷۰، FCO ۸/۱۳۷۲.
[۱۰۵] [۱۰۵] کرافورد (بحرین) به وزارت خارجه، ۲۱ مه ۱۹۷۰، FCO ۸/۱۳۷۲؛ Winspeare (بحرین) به او تانت (نیویورک)، ۱۷ آوریل ۱۹۷۰، S-0279-0016-10، بخش مدیریت اسناد و آرشیو سازمان ملل، نیویورک؛ و جنسن، «استفاده دبیرکل از مساعی جمیله»، صفحات ۳۴۱-۳۴۲.
[۱۰۶] «یادداشت دبیرکل»، شورای امنیت سازمان ملل متحد، ۳۰ آوریل ۱۹۷۰، S/۹۷۷۲، ص. ۱۳.
[۱۰۷] رایت (تهران) به وزارت خارجه، ۶ جولای ۱۹۷۰، FCO ۸/۱۳۷۲. ۱۰۸ سازمان ملل متحد. شورای امنیت، قطعنامه ۲۷۸، ۱۱ مه ۱۹۷۰، S/RES/278.
[۱۰۸] سازمان ملل. شورای امنیت، قطعنامه ۲۷۸، ۱۱ مه ۱۹۷۰، S/RES/278.
[۱۰۹] رایت (تهران) به وزارت خارجه، ۶ جولای ۱۹۷۰، FCO ۸/۱۳۷۲.
[۱۱۰] رایت (تهران) به وزارت خارجه، ۶ جولای ۱۹۷۰، FCO ۸/۱۳۷۲؛ و رمضانی، حل و فصل منازعه بحرین، ص. ۵۳.
[۱۱۱] رجوع کنید به دریاسالار کمال حبیباللهی در مصاحبه ضبط شده توسط ضیاء صادقی، ۱۵ دسامبر ۱۹۸۴، فیرفکس، ویرجینیا، نوار شماره. ۲، مجموعه تاریخ شفاهی ایران، دانشگاه هاروارد.
[۱۱۲] روحالله رمضانی، «روابط اعراب و ایران در دوران معاصر»، احسان یارشاطر (ویرایش)، دایره المعارف ایرانیکا، ش. II:
(London Routledge, ۱۹۸۷)، pp. ۲۲۱-۲۲۲؛ و چوبین و ذبیح، روابط خارجی ایران، ص ۱۶۹-۱۶۳.
[۱۱۳] رجوع کنید به دریاسالار رمزی عباس عطایی در مصاحبه ضبط شده توسط شهلا حائری، ۱۱ ژوئن ۱۹۸۵، Sherman Oaks، CA، نوار شماره. ۱، مجموعه تاریخ شفاهی ایران، دانشگاه هاروارد. برای متن کامل این توافقنامه، به «پیوست» مراجعه کنید
۱: یادداشت تفاهم انگلیسی-ایرانی ۱۹۷۱، در هوشنگ امیراحمدی (ویرایش)، جزایر کوچک، سیاست بزرگ: تنبها و ابوموسی در خلیج (لندن: مک میلان، ۱۹۹۶)، صص ۱۷۵-۱۶۱.
[۱۱۴] رجوع کنید به دریاسالار کمال حبیباللهی در مصاحبه ضبط شده توسط ضیاء صادقی، ۱۵ دسامبر ۱۹۸۴، فیرفکس، ویرجینیا، نوار شماره. ۲، مجموعه تاریخ شفاهی ایران، دانشگاه هاروارد.
[۱۱۵] رمضانی، حل و فصل منازعه بحرین، ص ۶۸-۶۲؛ و رمضانی، «روابط اعراب و ایران»، ص. ۲۲۲.
[۱۱۶] علم، شاه و من، ص ۱۲۹.
نظر شما :