غفوریفرد: حکم بنیصدر اشتباه نوشته شد/ حرف رجایی را سانسور کردند
***
چه شد که اولین رییس جمهوری اسلامی ایران عزل شد و از ایران فرار کرد؟
برای مسایل اجتماعی نباید دنبال یک جواب ساده چندخطی باشید. برای مسایل پیچیده اجتماعی مثل خلقیات، فکر و روش یک آدم، نمی شود دنبال یک جواب ساده گشت، آن هم آدمی که به چنین قدرت عظیمی رسید. باید عوامل متعددی را در نظر گرفت. بنی صدر یک آدم معمولی بود که سال ها در تبعید، به تنهایی زندگی می کرد. حتی در انجمن اسلامی آمریکا و کانادا هم خیلی تحویلش نمی گرفتند. در نشست سالانه انجمن دانشجویان اسلامی قرار بود سخنرانی کند، من دبیر تشکیلات بودم و اجازه ندادم.
کجا بودید؟
شهر کانزاس آمریکا بودم. بنی صدر سال ۱۳۵۳ به دعوت بعضی از ایرانی ها که عضو انجمن بودند به آمریکا آمد. به عنوان دبیر تشکیلات انجمن گفتم: این سخنرانی مخالف قانون انجمن است و اجازه ندادم سخنرانی کند. یک نفر با این خصوصیات معمولی که سال ها در تبعید بوده، حتی بین مسلمانان خیلی چهره محبوب و شناخته شده ای نیست. گروه های مختلفی به دلایل متعدد با او مخالف بودند. چنین آدمی اولین رییس جمهوری اسلامی شود. یعنی بعد از قرنها کشوری، اولین نظام جمهوری اسلامی را بر پا کرده و بنی صدر رییس جمهوری آن نظام شد. به علاوه این که رییس شورای انقلاب نظام و فرمانده کل قوا نیز شد. البته طبق قانون اساسی، فرمانده کل قوا از شئونات رهبری است که قابل تفویض نیست، می شود یک نفر جانشین معین کرد.
پس چطور ابوالحسن بنی صدر فرمانده کل قوا شد؟
حکم او اشتباه نوشته شد. به جای این که بنویسند جانشین فرمانده کل قوا، نوشته بودند فرمانده کل قوا.
اشتباه به همین کوچکی بود؟
بله. چون طبق قانون اساسی، فرمانده کل قوا رهبر است که نمی تواند این مقام را تفویض کند. مثل این که به یکی از دانشجویانم بگویم به جای من سر کلاس درس بدهد، اما نمی توانم مدرک دکترایم را به او بدهم. فرماندهی کل قوا از شئونات ولایت فقیه و رهبری است که به هیچ وجه قابل واگذاری نیست.
اگر اشتباه فقط در متن حکم بود، چرا تصحیح نکردند؟
بعدها زمان آقای هاشمی حکم را تصحیح کردند. نفر دومی را که امام تعیین کردند به عنوان جانشین فرمانده کل قوا معرفی شد. همان یک بار اشتباه شد. دفعه های بعد دیگر این اشتباه رخ نداد. بنی صدر از این اشتباه هم استفاده می کرد و هر جا می رفت می گفت من فرمانده کل قوا هستم. آن زمان استاندار خراسان بودم. به خراسان آمد و گفت: «دفعه قبل که آمدم فقط رییس جمهوری بودم، اما این بار هم رییس جمهورم و هم فرمانده کل قوا.» خب یک آدم معمولی که اولین رییس جمهوری اولین نظام اسلامی، رییس شورای انقلابی شده که در این شورا افراد بزرگی مثل شهید بهشتی حضور دارند. فرمانده کل قوا در زمانی میشود که طولانی ترین جنگ کشور اتفاق افتاد. رییس ستاد انقلاب فرهنگی هم بود. بانک مرکزی و وزارت امور خارجه هم تحت اختیار او بود. تمام عوامل قدرت در دستش بود. چنین مقام هایی ظرفیت بسیار بالایی می خواهد که شخص بتواند این ها را تحمل کند و تغییر رویه ندهد. به اضافه این که شخصاً از مدت ها قبل می دانستم بنی صدر آدم بسیار متکبری است. بزرگ ترین اشکال بنی صدر هم همین بود. از اوایل سال ۱۳۵۸، خدمت بزرگان کشور می گفتم، بنی صدر را در خارج از کشور دیده ام، می شناسم و ارتباط داشتم، او بسیار متکبر است. به طوری که هیچ کس غیر از خودش را قبول ندارد. یقین دارم که حتی در مسایل مذهبی و دینی هم فکر می کرد از امام بیشتر متوجه می شود. بسیاری از دوستان بنی صدر می گفتند چون امام از مسایل اقتصادی سر در نمی آورد گفته اند مسایل اقتصادی انقلاب را آقای بنی صدر اداره کند!
از چه زمانی این حرفها را مطرح کردند؟
قبل از پیروزی انقلاب اسلامی این طور توجیه می کردند. سال های ۱۳۵۳ و ۱۳۵۴ می گفتند امام مسایل اقتصادی انقلاب را به بنی صدر واگذار کرده اند. در این شرایط، بنی صدر به شدت دچار توهم شخصیت شد. حتی یک کتاب نوشت به نام «کیش شخصیت». بعضی از دوستان می گفتند خوب است بنی صدر یک بار کتاب خودش را بخواند. چون به شدت خودش دچار کیش شخصیت شده بود. یک بار که بنی صدر به خراسان آمد، مردم استقبال زیادی از او کردند. استاندار خراسان بودم. هنگام برگشت در یک هواپیمای ارتشی بودیم. گفتم: «این جمعیت برای امام آمده بودند نه برای شما!» بنی صدر حرف مرا باور نکرد. به فاصله یک ماه وقتی حکم عزل فرماندهی کل قوا را صادر کردند، از مردم یک نفر هم باقی نمانده بود که جواب سلام بنی صدر را بدهد. او کسی بود که ظرفیت این مقام ها را نداشت. امام می فرمودند: «اگر تزکیه نشوید، مقام برای شما خطرناک است.» بنی صدر نه تنها تزکیه نشده بود، بلکه زمینه ها و بستر تبدیل شدن به یک دیکتاتوری مطلق در او وجود داشت و در فاصله کوتاهی مسیر طولانی از یک فرد عادی به رییس جمهوری، رییس شورای انقلاب، بانک مرکزی، فرمانده کل قوا، ستاد انقلاب فرهنگی و وزیر امور خارجه را طی کرد. به جایی رسید که هیچ کس را قبول نداشت. قبل از این ماجراها، همه کسانی که بنی صدر را می شناختند این چیزها را می دانستند.
شهید هاشمی نژاد از اعضای خبرگان قانون اساسی میگفت: هر مسئولیتی که برای ولی فقیه قائل می شدند و تصویب می شد، بنی صدر به شدت عصبانی می شد. از اول فکر می کرد قله قدرت فقط باید مال او باشد، وقتی بعضی از اختیارات را به شخص ولی فقیه می دادند، او عصبانی می شد. بنی صدر آدم زیاده طلب و افزون خواه بود و در شرایطی قرار گرفت که تمام نیروهای نظامی و پادگان ها در اختیارش بودند؛ آن هم در زمان جنگ که نوعی ظهور و بروز قدرت نظامی زیاد بود.
چه شد چنین فردی به مقطع ریاست جمهوری رسید؟
عوامل عجیب و غریبی دست به دست هم داد تا بنی صدر رییس جمهوری شد. بعضی از این عوامل را می شود گفت، اما بعضی دیگر را هنوز هم نمی توان مطرح کرد. مسأله اول این بود که امام اعتقاد داشتند روحانیت نظارت کند و وارد کارهای اجرایی نشود. مثلاً ما بهعنوان اعضای حزب جمهوری اسلامی از امام خواهش کردیم که پیشنهادمان (شهید بهشتی) را برای ریاست جمهوری بررسی کنند ولی امام با رییس جمهوری شدن روحانی مخالف بودند. حتی بعد از بنی صدر هم موافقت نکردند و شهید رجایی رییس جمهوری شد. وقتی آقای رجایی، آقای باهنر را به عنوان نخست وزیر اعلام کرد، امام موافقت کردند ولی گفتند: «همین یک نفر روحانی در دولت بس است!» کسانی حضور داشتند که شناخته شده و معتمد بودند؛ مدیریت و سیاست هم بلد بودند. قابلیت های شان را اثبات کرده بودند و مورد اعتماد مردم و امام بودند. این ها همه روحانی بودند. وقتی این افراد از دایره انتخاب بیرون بروند به طور طبیعی خلأ ایجاد می شود.
نکته دوم این بود که کاندیدای ما آقای جلال الدین فارسی بود. توافق کرده بودیم برای او تبلیغات کنیم. اولین جایی هم که تبلیغات را شروع کردیم، استان خراسان بود. استقبال بسیار خوبی هم شد. اما متأسفانه برای آقای جلال الدین فارسی مشکلات شناسنامه ایرانی مطرح شد و قضیه منتفی شد.
عامل سوم این بود که در این مدت بنی صدر هیچ مسئولیت اجرایی قبول نکرده بود و در جاهای زیادی سخنرانی می کرد و مقدمات حضورش را در انتخابات فراهم می کرد. اطرافیانش هم در برنامه ریزی مفصلی، گروهی با «دفتر هماهنگی رییس جمهوری» تشکیل داده بودند که کار می کردند. بنی صدر سخنرانی قوی بود. در دانشگاه صنعتی شریف کلاس و جلسه می گذاشت.
مشکل چهارم این که بین جامعه روحانیت مبارز تهران و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بر سر تعیین کاندیدا اختلاف پیش آمد. جامعه مدرسین قم دکتر حبیبی و جامعه روحانیت مبارز تهران از بنی صدر حمایت کرد. بنی صدر به شدت مدیون جامعه روحانیت مبارز تهران بود اما بعد توطئه فراوانی کرد.
مسأله پنجم این بود که بعد از کنار رفتن جلال الدین فارسی فرصت کافی نداشتیم که روی شخص دیگری کار کنیم. امیدوار بودیم انتخابات به مرحله دوم برسد و در مرحله دوم فرصت داشته باشیم روی دکتر حبیبی کار کنیم. آقای حبیبی در مرحله اول حتی فرصت یک سخنرانی هم پیدا نکرد. مجموع این عوامل و برنامه ریزی های گروه «دفتر هماهنگی رییس جمهوری» و بنی صدر به عنوان چهره ای که مبارز قدیمی بود و خانواده روحانی داشت، رأی آورد. وقتی امام پاریس بودند، با ایشان ملاقات کرد و بعد گفت می خواهم کاندیدا شوم. بازتاب حرفش طوری شد که انگار امام به بنی صدر گفتند کاندیدای ریاست جمهوری شود. به طور ضمنی گفت: «امام من را تأیید کرده.» در حالی که امام سوگند خوردند که «من به بنی صدر رأی ندادم.» قبل از انتخابات وارد کار اجرایی نشده بود کسی اطلاع نداشت، ناشناخته بود. فریادهای ما متأسفانه به جایی نرسید. التماس کردیم، خواهش کردیم و خدمت شهید بهشتی گریه کردم و متأسفانه نتیجه این شد که بنی صدر در انتخابات رأی آورد. از مدت ها قبل فروردین ۱۳۵۸ پیشنهاد کرده بودم دکتر بهشتی کاندیدا شود. بعد که ایشان قبول نکرد، آقای عباس شیبانی را مطرح کردیم. مجموع این عوامل منجر به پیروزی ابوالحسن بنی صدر شد. تقریباً بلافاصله بعد از پیروزی ساز ناهماهنگ را کوک کرد. می گفت: «مجلس باید در خط من باشد. اگر مجلس در خط من نباشد، به مردم خواهم گفت.» می خواست با این همه پست و مقامی که گرفته بود، مجلس را هم در اختیار بگیرد. وقتی دید مجلس یک مجلس مستقل است، از همان اول بین مجلس و رییس جمهوری اختلاف بهوجود آمد. اولین جایی که اختلاف رییس جمهوری و مجلس بروز کرد، بحث معرفی نخست وزیر بود.
فضای انتخاباتی دوره اول ریاست جمهوری چطور بود؟
در دوره اول انتخابات، استاندار خراسان بودم و طبیعتاً در تهران که مرکز فعالیت بود حضور نداشتم. مردم شور و نشاط فوق العاده ای داشتند. بعد از ۲ هزار و ۵۰۰ سال نظام شاهنشاهی، اولین بار بود که مردم احساس آزادی می کردند. با این که از سال ۱۳۴۲ فعالیت سیاسی می کردم، اما هیچ وقت صندوق رأی را ندیده بودم! امام اعتماد عجیبی به مردم داشت و این اعتماد را به مردم تزریق کرد. مردم زیر سرنیزه های شاه، شعار دادند، استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی ایران. ولی امام، ۵۰ روز بعد از پیروزی انقلاب، اعلام کردند مردم پای صندوق رأی بیایند. هیچ جای دنیا چنین چیزی سراغ نداریم. مخالف بودیم. می گفتیم مردم زیر شکنجه و سرنیزه می گفتند «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی». «رهبر ما خمینیه، نهضت ما حسینیه»، امام گفتند مردم باید با عدد و رقم و رأی گیری تکلیف را مشخص کنند که در تاریخ مکتوب بماند. انتخابات بعدی، انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی بود. باز هم استقبال بسیار زیادی شد. بعد از این مرحله، رأی دادن به قانون اساسی بود که مردم مشارکت چشم گیری داشتند. مشارکت مردم در انتخابات ریاست جمهوری زیاد بود، اما کاندیدای ما دکتر حسن حبیبی سوم شد. بعضی ها به بنی صدر رأی دادند چون فکر می کردند مورد تأیید امام است. همان زمان به همه و به خود بنی صدر گفتم، این تأیید در حقیقت تأیید امام است، نه تأیید شما. نمی خواست این واقعیت را قبول کند که منجر به آن غائله ها شد.
ابوالحسن بنی صدر در داخل کشور همسو و هم فکری داشت؟
بله. دفتر هماهنگی رییس جمهوری، گروه هم فکران و همکاران بنی صدر بودند.
منظورم میان مسئولان مملکتی است.
بله، جامعه روحانیت مبارز تهران از بنی صدر حمایت کرد. گروهی از دانشجویان که در آمریکا، اروپا و کانادا عضو انجمن اسلامی بودند، از او پشتیبانی می کردند. علیرضا نوبری از جمله این افراد است که بعدها رییس بانک مرکزی شد. بیشتر اطرافیان بنی صدر چهره های شناخته شده بودند که مردم به اعتبار این ها به او رأی دادند.
مخالفت های بنی صدر با مجلس و قانون از چه زمانی شروع شد؟
تقریباً از اولین روزهای شروع کار مجلس این مخالفت ها شروع شد. اولین اختلاف تأیید نخست وزیر بود. نظر بنی صدر، مهندس میرسلیم بود که معرفی کرد به رأی گیری هم رسید، اما تأیید نشد. بعد از او آقای سلامتی را می خواست معرفی کند. از همان اول به بن بست رسید. یک گروه حکمیت تعیین شد که آن ها آقای رجایی را پیشنهاد کردند. بنی صدر آدم بددهنی بود. به آقای رجایی چیزهایی می گفت که نمی توانم بازگو کنم. گفتم: خب چرا معرفی اش کردی؟ گفت: «به من تحمیل شده». آقای رجایی وقتی به عنوان نخست وزیر وارد مجلس شد و خودش را این طور معرفی کرد: «من مقلد امام هستم، فرزند مجلس و برادر رییس جمهوری». یک جمله بعد از این گفت که هیچ جا نگفتند و تا حالا سانسور کردند: «اما مثل خیلی از برادرها، با برادرم اختلاف داریم.» از همان دقیقه های اول معرفی هم اختلاف عیان شد. بعد هم به فاصله کمی جنگ شروع شد. بنی صدر به جبهه ها می رفت و علیه نخست وزیر صحبت می کرد.
رهبر انقلاب، آیت الله خامنه ای در عزل بنی صدر نقش داشتند؟
مقام معظم رهبری، آقای هاشمی رفسنجانی و شهید بهشتی - هیأت مؤسس حزب جمهوری - اگر هم اختلافی با بنی صدر داشتند به امام می گفتند. نمی گذاشتند مسأله به جامعه کشیده شود. با روحیه بزرگ و عقلانی سعی می کردند کشور را اداره کنند. شهید بهشتی حتی در بعضی جاها به ظاهر از بنی صدر دفاع می کردند. یادم هست وقتی شهید بهشتی در دوران استانداری خراسان به مشهد آمدند. آن زمان شهید دیالمه نماینده مجلس بود که برای اولین بار با بنی صدر درافتاد. مدارک زیادی علیه بنی صدر جمع کرده بودند و به شهید بهشتی نشان دادند که همه اسناد و مدارک هم درست بود.
مدارک چه بود؟
یکی از آن ها این بود که ابوالحسن بنی صدر که یکی از خبرگان قانون اساسی بود، نسخه نهایی قانون اساسی را امضا نکرده بود. امضای همه اعضای خبرگان قانون اساسی بود به جز بنی صدر. شهید دیالمه این سند را رو کرد. این مدرک خوبی علیه بنی صدر بود که باید شهید بهشتی از آن استقبال می کرد، اما با بزرگواری گفت: «شاید آن روز آقای بنی صدر در مجلس حضور نداشته!» نمی گذاشتند اختلاف ها به داخل جامعه نفوذ کند.
بنی صدر با کدام یک از جریان های مخالف نظام جمهوری اسلامی پیوند نزدیک تری داشت؟
مهم ترین پیوند بنی صدر با منافقان بود. از روزی که به او خبر دادند که از فرماندهی کل قوا عزل شده، به دامن منافقان پناه برد. حتی وقتی رأی عدم کفایت او صادر شد به مجلس نیامد. بعد هم با مسعود رجوی با وضعیت زننده و زشتی خودش را شبیه خانم ها درست کرد و فرار کرد. با منافقان ارتباط نزدیکی داشت. با گروه نهضت آزادی - البته آن زمان مخالف نظام نبودند، اما بعد از خرداد وقتی با لایحه قصاص مخالفت کردند، امام علیه آن ها صحبت کردند - و با جبهه ملی هم ارتباط داشت، اما با مسعود رجوی از ایران فرار کرد و عضو شورای مقاومت شد.
بنی صدر در غائله ها و ترورهای سال ۱۳۵۸ و ۱۳۵۹ نقش داشت؟
بله. اولین غائله ای که به پا کرد در ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ بود. همان زمان مقاله ای نوشتم و گفتم که فرمانده کل قوا، عملاً دارد قوای داخلی را به جان هم می اندازد. مدت ها قبل از ترور هفتم تیر، از یکی از مقامات بزرگ مملکت که نمی خواهم نامش را بگویم، شنیدم: «بنی صدر گفته؛ بهشتی، هاشمی رفسنجانی، سیداحمد خمینی و خامنه ای را خواهم کشت.» این مقام زنده هستند و قابل اطمینان. در جریان هفت تیر، بنی صدر حتماً دست داشت. بعد هم بلافاصله حمایت کرد و گفت: «این نتیجه تندروی رژیم است!»
منبع: هفته نامه پنجره
نظر شما :