۲۶ دی ۱۳۵۷ | شاه رفت
تاریخ ایرانی: در روز ۲۶ دی ۱۳۵۷ محمدرضا پهلوی آخرین شاه ایران، تهران را به مقصد آسوان مصر ترک کرد؛ سفری بیبازگشت که خبر آن به سرعت در ایران و جهان پیچید و زیر عنوان «شاه رفت» تیتر درشت روزنامههای عصر تهران شد.
وی به همراه فرح دیبا همسر، سه فرزند از چهار فرزندش (ولیعهد از چندین ماه پیش در ایالات متحده آمریکا مشغول به تحصیل بود)، مادر همسرش و برخی از مقامات ارتش به فرودگاه رفت. صاحبمنصبان ارشد ارتش، اعضای شورای سلطنت و شاپور بختیار نخستوزیر برای بدرقه شاه در فرودگاه حضور یافتند. سرانجام پس از مدت کوتاهی هواپیمای نیروی هوایی به پرواز درآمد و شاه در اولین مرحله از سفر بدون بازگشت خود وارد آسوان مصر شد. شاه و همراهانش به هنگام ورود به مصر مورد استقبال رسمی و تشریفاتی انور سادات رییسجمهور این کشور قرار گرفتند و سادات، میهمانان را به هتلی در یک جزیره مصنوعی در وسط رود نیل انتقال داد.
با اعلام خبر خروج شاه از رادیو تهران، جشنهای عمومی سراسر کشور را فرا گرفت و مردم به خیابانها ریختند. هزاران نفر در نقاط مختلف کشور اجتماع کرده و مجسمههای شاه را سرنگون کردند. رانندگان با روشن کردن چراغ اتومبیلهای خود و مردم با پخش نقل و شیرینی خروج آخرین شاه ایران را جشن گرفتند. پس از خروج شاه از کشور مردم در کوتاهترین زمان ممکن، از طریق سازماندهی مساجد برقراری امنیت در بیشتر نقاط تهران را به عهده گرفتند و عملاً ارتش از جریان امور امنیتی خارج شد. در حالی که بختیار و وابستگان دربار تاکید داشتند که این سفری موقتی برای شاه خواهد بود اما انقلابیون گویی یقین داشتند که شاه دیگر هرگز به کشور باز نخواهد گشت.
همزمان با خروج شاه، امام خمینی در پیام مهمی خواستار حفظ نظم از سوی آحاد مردم در کشور شدند. متن پیام امام به این شرح است:
«خدمت عموم ملت شریف و شجاع ایران اعلی الله کلماتهم وفقهم الله تعالی
فرار محمد رضا پهلوی را که طلیعه پیروزی ملت و سرلوحه سعادت و دست یافتن به آزادی و استقلال است به شما ملت فداکار تبریک عرض میکنم. شما ملت شجاع و ثابت قدم به ملتهای جهان ثابت کردید که با فداکاری و استقامت، میتوان بر مشکلات هرچه باشد غلبه کرد و به مقصد هرچه دشوار باشد رسید. گرچه این ستمگر با دست آغشته به خون جوانان ما و جیب انباشته از ذخایر ملت، از دست ما گریخت ولی به خواست خداوند متعال بزودی به محاکمه کشیده خواهد شد و انتقام مستضعفین از او گرفته خواهد شد و لکن قطع دست ستمکار از ادامه ظلم به دست ستمدیدگان فوری است. او رفت و به هم پیمان خود اسرائیل دشمن سرسخت اسلام و مسلمین پیوست و جرایم و آشفتگیهایی را برجا گذاشت که ترمیم آن جز به تائید خداوند متعال و همت همه طبقات ملت و فداکاری اقشار کاردان و روشنفکر میسر نخواهد شد.
اکنون در این طلوع فجر سعادت و پیروزی توجه عموم را به مطالبی جلب میکنم:
۱- بر جوانان غیور در سراسر کشور لازم است برای حفظ نظم با آن دسته از قوای انتظامی که اکنون به آغوش ملت بازگشتهاند، با تمام نیرو همکاری کنند و با کمال قدرت و جدیت نگذارند که بدخواهان و منحرفین آشوب و ناامنی ایجاد نمایند.
۲- به تظاهرات و شعارهای پرشور علیه رژیم سلطنتی و دولت غاصب ادامه دهند و اگر منحرفین و مخالفین اسلام بخواهند اخلالی به وجود آورند و نظم را به هم زنند از آنان جدا جلوگیری کنند. باید ملت بداند که هر انحرافی و هر شعاری که مخالف مسیر ملت است به دست عمال شاه منفور و عمال اجانب تحقق مییابد. من از جمیع اشخاص که انحراف داشتهاند و یا گرایش به بعضی مکتبهای انحرافی داشتهاند، تقاضا دارم که به آغوش اسلام که ضامن سعادت آنان است برگردند، که ما آنان را برادرانه میپذیریم. در این موقع حساس که کشور جنگزده ما بیش از هر زمانی به اتحاد و اتفاق احتیاج دارد، باید سعی شود که از هر اختلالی احتراز شود.
۳- دولت موقت برای تهیه مقدمات انتخابات مجلس موسسان بزودی معرفی میشود و به کار مشغول خواهد شد. وزارتخانهها موظفند که آنان را پذیرفته و با آنان صمیمانه همکاری کنند. اینجانب به صلاح وزرای غیرقانونی میدانم که برکناری خود را اعلام کنند و خود را در مسیر ملت قرار دهند.
۴- به جمیع نیروهای انتظامی و زمینی و هوایی و دریایی و صاحب منصبان و افسران و درجهداران ارتش و ژاندارمری و غیر آنان توصیه میکنم که دست از حمایت محمدرضا پهلوی که مخلوع است و به کشور برنمیگردد و در خارج نیز با نفرت مردم مواجه است بردارند و به ملت بپیوندند، که صلاح دنیا و دین آنان در آن است. اینجانب از همه طبقات، خصوصاً حضرات علمای اعلام، در این موقع حساس تشکر میکنم و سلامت و سعادت همگان را از خداوند متعال خواستارم و وحدت کلمه را همیشه خصوصاً تا برانداختن رژیم شاهنشاهی و استقرار حکومت جمهوری اسلامی امیدوارم.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
روحالله الموسوی الخمینی»
تیتر «شاه رفت» یکی از ماندگارترین تیترهای مطبوعات دوران انقلاب ۱۳۵۷ است که در ۲۶ دی ماه در صفحه نخست روزنامه اطلاعات نقش میبندد. مرحوم غلامحسین صالحیار سردبیر وقت روزنامه اطلاعات در خاطرات شفاهی خود به تاریخ ۲۴ دیماه ۵۷، که سیدفرید قاسمی آن را نقل کرده، میگوید: «چون رفتن شاه قطعی است و توانستهایم تاریخ و حتی ساعت پرواز را هم به دست بیاوریم باید پیشبینی کارها را بکنم. میدانم در ساعتی که پرواز انجام میشود، رساندن عکس به روزنامه و انعکاس جزئیات چگونگی انجام این حادثه مهم مقدور نیست. از این رو از فرصتی که پیش آمد استفاده کردم و عباس مژدهبخش رییس شعبه صفحهبندی و مسوول آرایش صفحه اول روزنامه را به کنج خلوت میکشم و با او به صحبت مینشینم. از مدتی قبل مساله تیتر اول روزنامه در روز رفتن شاه فکر مرا به خود مشغول کرده است. همان دو کلمه را روی یک تکه کاغذ کوچک نوشتم و دادم دست مسوول فنی و پرسیدم: میتوانی این دو کلمه را با دستگاه «آگران» طوری بزرگ کنی که تمام عرض بالای صفحه اول را بپوشاند؟ یکه خورد و گفت مگر تمام شد؟ گفتم: میشود اما فعلاً فقط بین من و تو باشد. میخواهم کارمان را جلو بیاندازیم. ضمناً هم خودت در آرشیو بگرد و یک عکس از شاه و فرح با لباس زمستانی در فرودگاه مهرآباد را پیدا کن که پشت به دوربین در حال نزدیک شدن به هواپیما نشانشان دهد. طوری باشد که دارند میروند. دور میشوند. آن را هم سه ستونی بساز فیلتیتر و گراور را هم، بعد از آنکه به من نشان دادی، بگذار در کشویت و درش را هم قفل کن. فکر نمیکنم زیاد در کشو بماند. به عباس مژدهبخش اطمینان صد در صد داشتم. هنوز دو ساعت نگذشته بود که این بار او مرا به همان کنج خلوت کشاند و نمونه کار را نشان داد. درست همان چیزی بود که خواسته بودم. خندیدم و از هم جدا شدیم...
۲۶ دی از همان اولین ساعات صبح، خبرهای رسیده از دربار، نخست وزیری، فرودگاه مهرآباد و منابع دیگر نشان میدهد که امروز خروج شاه قطعی است. مهمترین قسمت تدارک کار امروز قبلاً دیده شده و فقط مسائلی نظیر استقرار خبرنگار و عکاس در فرودگاه و نظایر آن باقی مانده است. ناگهان صدای رییس دفترم بلند شد که گوشی دیگری را به دستم داد و گفت: فرودگاه! صدای خبرنگار مستقر در فرودگاه را شنیدم و کلماتش را به این شرح یادداشت کردم: «هواپیمای بوئینگ ۷۲۷ شهباز حامل شاه و فرح سر ساعت ۱۲:۳۰ از زمین بلند شد و من الان دارم با چشم مسیر اوج گرفتن آن را در آسمان دنبال میکنم.» گوشی را گذاشتم و عین جملهای را که یادداشت کرده بودم درگوشی تلفنی که به دانشجویان ایرانی وصل بود با صدای بلند برای آنها و همچنین جماعتی که دور میزم و در سالن تحریریه اجتماع کرده بودند، قرائت کردم. صدای نماینده دانشجویان خطاب به دوستانش با فریاد بلند شد: بچهها خبر رسمی، شاه رفت. غریو شادمانی را از یک سو به وسیله خط تلفنی از هزاران کیلومتر دورتر در لسآنجلس میشنیدم، و از سوی دیگر از اجتماعی که در سالن تحریریه و به خصوص کنار میز من حلقه زده بود. در این میان قیافه مژدهبخش جلب نظر میکرد که از پشت حلقه جمعیت با حرکات دست و سر و گردن میخواست مرا متوجه خود کند. وقتی دیدم چشمم به او افتاده است، فریاد زد: برم؟! جواب دادم: برو! کار اصلیاش را در صفحه اول، برای نخستین بار دو روز زودتر انجام داده بود.»
منابع:
تیترهای انقلاب چگونه زده شد؟ / مهدی ابوالحسنی
شاه در سفر بیبازگشت / موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی