حسین بیات: غیرایرانیها شاهنامه را بزرگترین اثر حماسی جهان نمیدانند
به گزارش ایسنا، دکتر حسین بیات، عضو هیات علمی دانشگاه تربیت معلم، در این نشست که شامگاه گذشته (دوشنبه، ۹ آبان) در پردیس کرج دانشگاه تربیت معلم برگزار شد، گفت: اسطوره روایتی مربوط به پاسخهای نخستین بشر به سوالهای اساسی او درباره هستی و زمانهای ازلی است و داستانهایی عمدتا شفاهی است که در دورههای پیش از تاریخ شکل گرفتهاند و سینه به سینه نقل شدهاند و تا روزگار ما باقی ماندهاند و معمولا در دوره تاریخی جمعآوری و مکتوب شدهاند و بر آثار بعد از خود تاثیر گذاشتهاند.
او افزود: اسطوره ویژگی قومی چندانی ندارد و اگر هم داشته باشد، به اندازه جهانی بودن آن برجسته نیست؛ یعنی اساطیر لزوما متعلق به قوم خاصی نیستند و به راحتی میتوانند بین اقوام مختلف در تبادلهای فرهنگی رد و بدل شوند.
بیات درباره موضوعات اسطوره گفت: مهمترین موضوعات اسطوره به پیدایش جهان، انسانها، خدایان و مفاهیم اصلی زندگی مثل عشق، مرگ، دنیای پس از مرگ و پرسشهای بشر درباره مسائل مختلف زندگی مربوط میشود.
او در ادامه با واکاوی حماسه و بخشهای حماسی شاهنامه فردوسی وارد مبحث حماسه شد و در اینباره عنوان کرد: حماسه یک کلمه عربی و از ریشه «حمس» به معنی دلاوری است. حماسه روایتهایی است مربوط به پهلوانیها و دلاوریهای یک قوم یا افرادی از آن قوم که برای دفاع از تمامیت سرزمین خود و درگیری با دشمنان داخلی و خارجی دست به کارهای خطیر میزنند و معمولا به نظم سروده میشدند.
این استاد دانشگاه در ادامه به برداشت رایج درباره حماسهها اشاره کرد و گفت: معنی رایج حماسه یک چیز است و کاربرد آن با معنای اصلی این اصطلاح متفاوت است. امروزه کاربرد زبانی اسطوره با تعاریف آن کاملا متفاوت است؛ به عنوان مثال از برخی از شخصیتهای ورزشی به عنوان اسطوره نام برده میشود؛ مثل اسطوره ورزش کشتی یا اسطوره فوتبال. این یک کاربرد مجازی از این کلمه است و نباید معنای اسطوره را اینگونه محدود کنیم. به همین ترتیب درباره حماسه نیز چنین کاربردهایی مشاهده میشود. اگر متن حماسه را داستانهایی مربوط به دلاوری و پهلوانی به منظور دفاع از تمامیت سرزمین تلقی کنیم، در آن صورت نمیتوانیم هر رفتار شجاعانهای را که در هر موقعیتی صورت میگیرد، حماسه بنامیم و بهتر است در کاربرد این واژهها دقت کنیم.
بیات همچنین گفت: حماسهها همیشه در آغاز پیدایش و تکوین ادبیات ملتها شکل میگیرند و در مورد زبان فارسی و حماسه مطرح آن یعنی شاهنامه فردوسی این موضوع به وضوح آشکار است. شاهنامه در دورهای شکل میگیرد که ادبیات و زبان فارسی در حال شکلگیری و نضج است و به نوعی حماسهها یا آثار حماسی به شکلگیری ادبیات در بسیاری از اقوام کمک میکند. در مورد ایلیاد هومر نیز چنین بحثی مطرح است. ایلیاد یکی از قدیمیترین آثار ادبی است که در مغربزمین شناخته شده است و بیشتر حماسهها در ادبیات هر کشوری آن قدر قدمت دارند که فقط متون مقدس از نظر قدمت از آنها سابق هستند.
عضو هیات علمی دانشگاه تربیت معلم افزود: معمولا حماسهها همگی در زمینهای از جنگ و پیکار شکل میگیرند؛ پس اگر با اثر حماسی با موضوع غیر از جنگ و درگیری برخورد کردیم، باید در حماسه بودنش شک کرد. این جنگ لزوما جنگ بین دو ملت نیست و میتواند جنگ بین پهلوانان حماسه با دشمنان خود که در سرزمین واحدی زندگی میکنند، باشد؛ پس جنگ لازمه حماسه است.
وی در ادامه بیان کرد: دلیری و بیباکی که از لفظ حماسه برمیآید، باید جایی متجلی شود و آن میدان جنگ و درگیری است. حماسه معمولا با محوریت شخصیتها و پهلوانانی شکل میگیرد که نیروی جسمانی خارقالعاده دارند و برای انسان امروز کاملا دستنیافتنی هستند؛ مثل آشیل یا رستم. این پهلوانان از نظر قدرت جسمانی و توانایی جنگاوری در سطحی هستند که انسانهای امروزی به هیچ وجه نمیتوانند به آنها برسند. در بیشتر حماسههای جهان قدرت پهلوانان به قدرت جهانی محدود نمیشود و عمدتا پهلوانان حماسه از هوشمندی و خردمندی و زیرکی خاصی برخوردارند که آنها را در درگیریهایشان یاری میکند که بتوانند از میدانهای جنگ سرافراز بیرون آیند.
این پژوهشگر گفت: حماسهها علاوه بر انعکاس درگیریها و دلاوریها، ارزشهای جامعه خاص خود را هم انعکاس میدهند. اگر در حماسه ملی ایران نظر افکنیم، در دل داستان و اساس برخورد شخصیتها ارزشهای جامعهای که حماسه در آن شکل میگیرد، تشخیص داده میشود و به همین ترتیب در ایلیاد و اودیسه هومر ارزشها و ضدارزشهای جامعهای که حماسه در آن شکل گرفته، مشهود است. حماسهها جنبه و ارزش جامعهشناختی دارند و به کار جامعهشناسان تاریخی میآیند تا ویژگی جوامع شکلدهنده حماسه را از آن استخراج کنند.
بیات اظهار کرد: پهلوانان و قهرمانان حماسه فراتر از بشر مادیاند و این ویژگیگاه تا آنجا پیش میرود که نسبتشان فراتر از زمین میرود و بعضیها ریشه آسمانی دارند، یا نیمه خدایاند یا اگر اینگونه نباشد، معمولا از نیروهای ماورایی کمک میگیرند یا جادو در اختیار آنها قرار میگیرد. همه چیز زندگی پهلوانان اصلی حماسهها عجیب و خارقالعاده است. معمولا تولدشان عجیب و اسرارآمیز است، دوران رشد آنها با انسانهای دیگر متفاوت است و اتفاقات دوره حیاتشان با انسانهای دیگر فرق دارد و مرگشان هم متفاوت است.
این استاد ادبیات یادآور شد: اکثر قهرمانان حماسهها با مرگی که ناشی از خیانت است، از دنیا میروند؛ به این دلیل که قدرت جهانی و خردمندی بینظیر این افراد به دشمنانشان اجازه نمیدهد که بتوانند آنها را در میدان جنگ یا رویارو از بین ببرند؛ بنابراین حتما باید ترفند و نیرنگ در کار باشد تا قهرمانان حماسه فضای حماسه را ترک کنند. در مورد رستم میبینیم که جنگهای مختلف با پهلوانان مختلف، او را از پا درنمیآورد تا سرانجام شخصی که بخشی از خود رستم است، یعنی برادرش موفق میشود او را بکشد. در مورد قهرمانان دیگر شاهنامه مثل اسفندیار آنچه باعث مرگش میشود، نوعی نیرنگ و جادوست و در حماسههای سایر ملل نیز این قضیه دیده میشود که قهرمانان به صورت طبیعی از دنیا نمیروند. در واقع هیچ قهرمان حماسهای وجود ندارد که به مرگ طبیعی مرده باشد.
بیات درباره علت این مسأله اضافه کرد: علت این مسأله این است که قهرمانان حماسه به شکل نمادین آرزوهای قومی را نشان میدهند و یکی از آرزوهای هر قومی جستوجوی جاودانگی و بیمرگی است؛ پس این قهرمانان معمولا به جاودانگی میل میکنند. یکی از راههای رسیدن به جاودانگی، رویینتنی است که در مورد قهرمانان زیادی وجود دارد. در شاهنامه فردوسی، اسفندیار و در ایلیاد و اودیسه، آشیل و چون جاودانگی امکانپذیر نیست، باید رخنهای برای نفوذ مرگ در وجود قهرمان باشد. در مورد اسفندیار چشمش و در مورد آشیل پاشنه پاهایش. در هر کدام یک نقطه وجود دارد و مرگ از همان روزن وارد بدن آنان میشود و سرانجام در بدن آنها جای میگیرد.
این استاد دانشگاه ادامه داد: کشف نقطه آسیبپذیر پهلوانان مبتنی بر نیرنگ است و راهی که برای کشتن آنها پیدا میشود، مبتنی بر جادوست و اطلاعاتی است که یک انسان معمولی نمیتواند به دست بیاورد و سیمرغ که یک موجود ماورایی است، میتواند این اطلاعات را به قهرمان اصلی داستان بدهد. یا درباره آشیل کسی که از راز رویینه نبودن پاشنه پای او باخبر است، او را گرفتار مرگ میکند.
بیات خاطرنشان کرد: اهمیت نام و ننگ و حفظ آبرو و شرف پهلوانان حماسه بسیار بیشتر از حفظ جانشان است و این موضوع انگیزهای میشود برای این که پیوند داستانی این حماسهها شکل بگیرد. در داستان رستم و سهراب و رستم و اسفندیار آن چیزی که پیشبرنده قهرمان داستان است، تن ندادن به ذلت است. نکته دیگر این که کمتر در حماسهها دیده میشود در مرگ پهلوانان ردپای زنان وجود داشته باشد. در واقع حضور زنان، یک حضور موفق در حماسه است.
او در ادامه به بیان تفاوتهای بین اسطوره و حماسه پرداخت و گفت: اسطوره و حماسه آمیختگی عجیبی با هم دارند و معمولا در تمام کشورهایی که در آنها حماسه قومی برجسته وجود دارد، حماسهها ریشه در اساطیر آن ملتها دارند؛ یعنی ملتی که اسطوره ندارد، حماسه قابل توجهی در آن شکل نمیگیرد و برعکس. ملتهایی که اساطیر غنی دارند، در دوره شکلگیری ادبیات، آثار حماسی ارزشمندی در آن سرزمین شکل میگیرد و این مطلب نشاندهنده وابستگی حماسه و اسطوره است.
وی افزود: تعاریف از حماسه و اسطوره با هم متفاوت است و هر کدام روایت جداگانه با موضوع متفاوت است؛ ولی حماسه در بستر اسطوره شکل میگیرد و اسطورهها گاه با تغییر شکل دادن و حل شدن در روایتهای بعدی، خود را به شکل حماسه نشان میدهند.
بیات بار دیگر با بیان تفاوتهای حماسه و اسطوره، ابراز کرد: زمان اسطوره ازلی است و مربوط به چگونه پدید آمدن هر چیز است؛ اما حماسهها زمانشان به شکلگیری اقوام که متأخرتر از شکلگیری اسطورهها هستند، برمیگردد. اسطورهها معمولا جهانیاند یا ادعای جهانشمولی دارند؛ یعنی هر قومی که در اسطوره خود درباره کائنات صحبت میکند، خود را مرکز زمین میداند و معتقد است بقیه سرزمینها حول محور زمین مرکزی شکل گرفته و به آن وابستهاند؛ ولی در حماسه معمولا بین سرزمین صاحب حماسه و سرزمین دشمن تقابل وجود دارد.
او سپس گفت: باید یک جامعه همشأن و همسطح و خارج از سرزمین صاحب اسطوره وجود داشته باشد تا درگیری آنها بتواند حماسه را شکل دهد. این تفاوتها باعث میشود حماسهها جنبه ملی یابند و اسطورهها لزوما ملی و قومی نباشند. حماسه خاص جوامع متمدن معنای نسبی آن است؛ ولی در مورد اسطورهها لزوما اینگونه نیست و اسطورهها در هر شرایطی ممکن است در بین اقوام پدید آید. در اسطورهها حضور خدایان و محوریت آنها در رویدادهای اسطوره کاملا پررنگ است؛ ولی در حماسه این حضور جای خود را به شخصیتهای اسطورهای میدهد که معمولا یا پهلواناناند یا شاهان. در شاهنامه فردوسی شخصیتهای اسطورهای وجود دارند که به صورت شاه درآمدهاند؛ مثل ضحاک که یک اژدهاست یا شاهی مثل فریدون که در شاهنامه فردوسی یک انسان شایسته تلقی میشود، در اساطیر ایران گاهی به صورت مار ظاهر میشود که سه سر دارد.
بیات تأکید کرد: اسطورهها برای قومی که اسطوره را شکل داده و به آن ایمان دارند، قداست دارند و چیزی که اسطوره بیان میکند، اعتقادات آن قوم است و حتی گاهی اسطوره نقش دین را در آن جامعه بازی میکند؛ ولی حماسه اینطور نیست و اگر قداستی در آن باشد، مربوط به اعتقادات قهرمانان حماسه است و در حماسه پهلوانی و محوریت قومیت برجستگی دارد.
او همچنین گفت: با وجود این تفاوتها، اسطوره و حماسه با هم آمیختهاند و از داستانهای حماسی بُعد اسطورهای را نمیتوان حذف کرد. مثلا اگر از داستان رستم و اسفندیار اسطورهزدایی کنیم، باید سیمرغ را حذف کنیم. زال که اساطیری است، باید حذف شود و در نتیجه از داستان چارچوب مستحکمی باقی نخواهد ماند و داستان آسیب خواهد دید.
بیات در ادامه خاطرنشان کرد: حماسهها انواعی دارند که در تقسیمبندی آنها دو نوع حماسه اصیل یا سنتی و حماسه مصنوع رایج است. حماسه اصیل حماسهای است که خودبهخود و به دلیل نیازهای جوامعی که در حال شکلگیری بودند، خلق شدند و آفریده یک نفر نیستند و در طول زمان، سینه به سینه به صورت شفاهی نقل شدند و سرانجام توسط یک نفر بدون دخالتی در داستان به نظم درآمدند و حماسه مصنوع حماسهای است که توسط افراد شکل میگیرد و تقلیدی است از حماسههای اصیل. ایلیاد و اودیسه، شاهنامه فردوسی و رامایانا نمونههایی از حماسه اصیل هستند و تمام داستانهایی که توسط شاعران درباره افتخارات پادشاهان و امرای دورههای مختلف تاریخی آفریده شدهاند، حماسههای مصنوعاند؛ مانند منظومه شهنشاهنامه.
این پژوهشگر در ادامه به بررسی چند حماسه مطرح جهان پرداخت و گفت: از نظر صاحبنظران غیرایرانی، معمولا شاهنامه بزرگترین اثر حماسی جهان تلقی نمیشود و حماسه ایلیاد و اودیسه در جایگاهی بالاتر از شاهنامه فردوسی قرار دارند. صاحبنظران معتقدند که ایلیاد برترین حماسه جهان است و در طبقهبندیهای جهانی، شاهنامه فردوسی در ردههای پنجم به بعد قرار دارد. ایلیاد به عنوان معروفترین حماسه دنیا و تاثیرگذارترین اثر جهانی شناخته میشود. موضوع اصلی این داستان، جنگهایی است که در بین لشکریان دو شهر تروا و اسپارت در پی دزدیده شدن ملکه اسپارت توسط شاهزاده تروا شکل میگیرد و قهرمان اصلی ایلیاد، آشیل است که مهمترین ویژگی او در عین شجاعت و رویینتنی، خشم اوست، تا جایی این ویژگی بارز است که خشم آشیل به یک ضربالمثل تبدیل شده است. شخصیت دیگر، اولیس است که به خردمندی و زیرکی مشهور است و نکته جالب توجه این است که مجموعه ویژگیهای این دو شخصیت را میتوان در رستم یافت؛ زورآوری آشیل و خردمندی اولیس.
وی ادامه داد: در ادامه مبارزات دو کشور داستان اودیسه شکل میگیرد که قصد دارد به سرزمینش برگردد و تمام داستان اودیسه شرح موانع وی برای رسیدن به سرزمینش است. چارچوب اصلی داستان اودیس است؛ ولی ماجراهای اصلی اودیسه موانع اودیس برای رسیدن به سرزمین خود که در فضای عجیب و خارقالعاده شکل میگیرد، است. اودیسه از جذابیت ایلیاد برخوردار نیست؛ اما به دلیل تنوع صحنههای آنکه بیشباهت به صحنههای هفت خوان رستم نیست، خوانندگان را به خود جذب میکند.
استاد دانشگاه تربیت معلم گفت: حماسه گیلگمش که باید قبل از شاهنامه فردوسی از آن نام برد، کهنترین حماسه بشری است؛ چرا که ویژگیهای حماسه که زمینهساز دفاع از تمامیت یک سرزمین است، در آن چشمگیر است. قهرمان این حماسه شخصیتی است به نام گیلگمش که نیمی خدا و نیمی انسان است و داستان حول جنگهای وی شکل میگیرد. حجم گیلگمش در مقایسه با شاهنامه محدود است و ماجراهای آن کوتاهتر از ماجراهای شاهنامه است و دلیل ارزشمندی آن قدمتش است که شاید حدود سه هزار سال قبل از میلاد باشد. حماسه رامایانا نیز قبل از حماسه فردوسی ترکیبی است از یک داستان حماسی و غنایی.
بیات گفت: هیچیک از حماسههای نام برده شده شبیه شاهنامه نیستند و مهمترین تفاوت شاهنامه با این آثار در این است که شاهنامه یک داستان منسجم واحد نیست که شخصیت واحدی داشته باشد و داستان حول او شکل بگیرد. شاهنامه ترکیبی از داستانها و ماجراهای مختلف است و از این نظر نمیتوان اثر حماسی دیگری را با این وسعت با شاهنامه مقایسه کرد. او در پایان با اشاره به تقسیمبندی شاهنامه به سه بخش حماسی، اسطورهای و تاریخی گفت: فردوسی به این تقسیمبندی اعتقاد نداشت و شاهنامه را یکپارچه میدید.
نظر شما :