سیانور تاریخگذشته زیر زبان رجویها/ فرجام رادیکالیسم و رمانتیسیسم فدائیان و مجاهدین خلق
چهل سال از واقعه سیاهکل گذشت که مهدی فتاپور از اعضای کادر مرکزی چریکهای فدایی خلق نوشت داستانهای صمد بهرنگی به روشنترین وجه رادیکالیسم حاکم بر تفکر جنبشی را که بعدها فداییان نام گرفت، منعکس میکنند اما صمد بهرنگی در سال ۱۳۴۷ درگذشت و در آن زمان هنوز او و گروهی که وی با آنان تماس داشت به مبارزه چریکی اعتقاد نداشتند، آنها دو سال بعد سازمان چریکهای فدایی خلق را بنیان گذاردند؛ نوشتههای صمد بازتاب اعتقاد او به مبارزه رادیکال در برابر دشمنان است نه مبارزه مسلحانه، گرچه «لطیف» قهرمان داستان «۲۴ ساعت در خواب و بیداری»، پس از آنکه شتر مورد علاقهاش را میفروشند آرزو میکند ای کاش مسلسل پشت ویترین به او تعلق داشت؛ اما گویی اینها هنوز بوی باروت نمیداد، گاو مهربان روی آتش قلقل میزد، اما زن بابا هنوز مستحق آتش نبود. فتاپور به درستی نوشت که «چنین دیدگاه رادیکالی هم در عرصه اشکال مبارزه و هم در زمینه خواستها و برخورد با نیروها در روانشناسی و شعور جمعی فداییان خلق نهادینه بود. مرزبندی بین جبهه تحول و جبهه ارتجاع همه عرصههای حیات اجتماعی را در برمیگرفت.» گفته مسعود احمدزاده که «امروز دیگر نیازی به تئوریسین نیست ما به پراتیسین نیاز داریم»، نشانه اوج رادیکالیسم در تفکر و عمل روشنفکران آن نسل است؛ روشنفکران جوانی که با رمانتیسیسم حاکم بر آن روزگار، عالمی دیگر میخواستند بسازند، وز نو آدمی و چه سووال بجا و البته بیجواب ماندهای است آنکه فتاپور پرسیده: «آیا نمیتوان هم رمانتیک بود و هم واقعبین؟» سووالی که به گفته وی با تمامی تاریخ همه شاخههای فدایی و همه فعالین سیاسی آن نسل گره خورده است. امروز یکی از آن ماهی سیاه کوچولوهای دهه ۵۰ که دل به دریای رادیکالیسم و رمانتیسیسم زدند، میگوید: «چهل سال از آن روزی که فداییان با آغاز مبارزه مسلحانه شکلگیری تشکلی را که بعدها چریکهای فدایی نام گرفت در سطح جامعه اعلام کردند، میگذرد. هیچ یک از نیروهایی که چنین جریانی را بنیاد گذاردند، امروز مثل آن روز فکر و عمل نمیکنند. کسی امروز با سیانور زیر زبان و با اعتقاد به اینکه خون وی میتواند خلق را آگاه کند، به مبارزه نمیپردازد.»
سازمان مجاهدین خلق از همان ماهی سیاه کوچولوهایی بودند که سوار بر موج رمانتیسیسم و رادیکالیسم به دریا زدند، اما انجام و فرجام دیگرگونی داشتند. مازیار بهروز در کتاب «شورشیان آرمانخواه» با اشاره به تاثیر واقعه سیاهکل بر جنبش چریکی ایران نوشته مجاهدین (که پنج سال جلوتر از فداییان تشکیل شده بود) به این دلیل حضور خود را از طریق اقدام مسلحانه علنا اعلام کردند که در کسب رهبری انقلاب از فداییان عقب نیفتند. علاوه بر تبعیت از مشی مسلحانه، مرام مارکسیستی نیز بر مرام مذهبیشان غلبه یافت که برخلاف ادعای آنان دال بر پروسه تدریجی تغییر ایدئولوژی، کودتا و تصفیه درونی بود.
بانکهای رژیم شاه (برای تامین نیازهای مالی جنبش) و سران عمده سیاسی و نظامی که نقششان در سرکوبیها آشکار بود (نظیر سرلشگر زینالعابدین فرسیو، رییس دادگاه نظامی مسوول رسیدگی به محاکمات سیاسی در سال ۱۳۵۰) آماج اصلی حملات چریکهای فدایی بود و آنها برخلاف مجاهدین، هیچ خارجیای را ترور نکردند و قتل خارجیان را مجاز نمیدانستند؛ سازمان مجاهدین اما منافع بیگانگان را در ایران هدف بمبگذاری قرار میداد و اعضای بورژوازی را که برای سرکوب کارگران به حکومت متکی بودند و شکنجهگران ساواک را به قتل میرساندند. نمونههای اینگونه عملیات، بمبگذاری در دفاتر شرکتهای نفتی آمریکایی در دهه ۱۳۵۰، قتل محمد صادق فاتح یزدی (کارخانهداری که در سال ۱۳۵۰ با فراخواندن نیروهای امنیتی برای سرکوب یک اعتصاب، موجب مرگ و جراحت کارگران شده بود) و قتل سرگرد ساواک علینقی نیکطبع، شکنجهگر معروف در سال ۱۳۵۳ بود. مجاهدین خلق اما این را کافی نمیدانست و در پی پشتوانههای خارجی سرکوبهای رژیم شاه میرفت، چنانکه ترور سه مستشار فنی آمریکایی در نیروی هوایی در روز ششم شهریور ۱۳۵۵ را چنین توجیه کرد که: «مستشاران معدوم ویلیام کاترل، رابرت کرونگارد، دونالد اسمیت نیز جز همان لشگر مزدوران آمریکایی بودند که... مخفیانه سرکوب خونین و خفقان و فشار بیحدی را که از طرف رژیم شاه خائن بر خلق ما اعمال میشود، رهبری میکنند. آنها نه تنها عاملی برای توسعه و تحکیم سلطه امپریالیستی و غارت و استثمار خلق ما توسط امپریالیزم آمریکا به شمار میآیند، بلکه خود نیز با دریافت حقوقهای هنگفت، ثمره کار و زحمت مردم ما را میمکند و مطابق اسناد بدست آمده از همین جاسوسان، حداقل حقوق هر یک از مستشاران آمریکایی از ارتش ایران، ماهیانه بالغ بر ۸۰ هزار تومان میشود. به عبارت دیگر یک آمریکایی مزدور در ایران، بخاطر جنایاتی که علیه منافع و آزادی خلق ما انجام میدهد، یک جا حقوقی معادل دستمزد ۱۲۰ کارگر را از ثمره کار و زحمت مردم ما میبلعد.»
طبق حساب و کتاب مجاهدین «قریب ۳۰ هزار جاسوس و مزدور ارتشی و غیرارتشی آمریکایی که در استخدام دولت شاه قرار دارند، یک قلم بالغ بر ۲۵ میلیارد تومان ثمره کار و زحمت تودههای زحمتکش مردم را تنها به نام حقوق و دستمزد سالیانه خود میبلعند. برای درک اهمیت این رقم و دزدی هنگفت از جیب خلق، کافی است خاطرنشان سازیم که بودجه کل آموزش و پرورش در سال گذشته (سال ۵۴) برای قریب ۶ میلیون دانشآموز ایرانی، عبارت بود از ۱۲ میلیارد و ۶۹۰ میلیون تومان، یعنی ۳۰ هزار مستشار و جاسوس آمریکایی در ایران، مجموعا دو برابر پولی را که دولت شاه خائن برای آموزش ۶ میلیون محصل ایرانی و ایجاد تاسیسات جدید آموزشی و غیره تعیین کرده است، از این دولت دریافت میدارند.»
۳۵ سال بعد همین سازمان برای یک سخنرانی ۱۱ دقیقهای «اد رندل»، فرماندار سابق پنسیلوانیا در حمایت از خروج نام مجاهدین خلق از فهرست گروههای تروریستی آمریکا، ۲۰ هزار دلار هزینه کرد. چنانکه روزنامه فایننشال تایمز نوشته گروههای مرتبط با سازمان مجاهدین خلق بیش از ۴۰ مقام سابق آمریکایی را به کار گرفتهاند تا به نفع آنها سخنرانی کنند و هزاران دلار هم صرف چاپ آگهی در روزنامهها شده است تا از دولتی که روزگاری آنها را «امپریالیستهای خونخوار» میخواندند و میگفتند: «امپریالیستهای آمریکایی و رژیم شاه جنایتکار، بزرگترین دشمنان مردم رنجدیدۀ ما و خلقهای تحت ستم منطقه هستند. بدین ترتیب مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه جنایتکار به هیچ وجه نمیتواند از مبارزه قهرآمیز برای نابودی سلطۀ امپریالیستهای خونخوار آمریکایی جدا باشد»، اکنون بخواهند تا نامشان را از لیست تروریستها خط بزنند و دست به دامن این و آن شوند و به نوشته روزنامه آمریکایی هافینگتون پست، تبلیغات به نفع سازمان دکانی شود که میلیونها دلار به جیب سیاستمداران پیشین آمریکا میریزد.
اسلاف آنانی که جواب اعدام رهبران سازمانشان (حنیفنژاد، سعید محسن، بدیعزادگان، عسگریزاده و مشکینفام) را در چهارم خرداد ۵۱ با عملیات انفجاری در جریان سفر ریچارد نیکسون، رئیسجمهور جمهوریخواه آمریکا به ایران دادند و ژنرال آمریکایی را ترور و دو بمب صوتی در ساختمان انجمن ایران و آمریکا و انجمن روابط فرهنگی انگلیس منفجر کردند، امروز از سلف دموکرات نیکسون (باراک اوباما) میخواهند بپذیرد ۸ سالی است رویه تروریستی را کنار گذاشتهاند و خواهان لغو تصمیم وزارت امور خارجه آمریکا در دوره رئیسجمهور دموکراتی دیگر (بیل کلینتون) در ۱۶ مهر ۷۶ شدهاند که سازمان مجاهدین خلق را در لیست سیاه تروریستها قرار داد.
روزی که محمد ایگهای از اعضای مجاهدین خلق بمبی در نمایشگاه آسیایی منفجر کرد و کشته شد (۲۷ اردیبهشت ۵۱) تحلیل سازمان این بود که «سرمایهداری وابسته به امپریالیسم، از جاذبههای بورژوایی همچون نمایشگاهها بهره میگیرد تا روند وابستگی را تسریع بخشد و عمیق کند. از این رو طرح انفجار بمب در نمایشگاه، بیشتر به قصد ایجاد وحشت و انعکاس فقدان امنیت صورت گرفت»، اما امروز اسلاف ایگهای از برگزاری هیچ نمایشگاه و همایشی فروگذار نمیکنند تا روند وابستگی مقامهای سابق و لاحق آمریکایی به خود را تسریع و تعمیق بخشند و سرآخر هم به قول خبرنگار صدای آمریکا «مجاهدین با همه کاغذ رنگیها و کبوترها در لیست تروریستی آمریکا ابقا شدند.» اما رایزنی گسترده در جریان است؛ چنانکه سیانان پرسید و پاسخ داد که: «آیا امکان دارد یک سازمان تروریستی که آمریکاییها را کشته و اعضای خود را شکنجه میدهد، بتواند مبارزه رایزنی گستردهای را برای تحت تاثیر قرار دادن تصمیمات مربوط به امنیت ملی آمریکا سازماندهی کند؟ بله، این اتفاق هم اکنون در مقابل چشمان ما در حال رخ دادن است.» رسانههای ایالات متحده هم شروع کردند به تورق دفترچه تاریخ «آمریکاییکشی مجاهدین.» هافینگتون پست نوشت «سازمان مجاهدین خلق در دهه ۷۰ (میلادی) عامل قتل ۶ آمریکایی در ایران بود و فعالیتهای تروریستی دیگر سازمان در سالهای بعد از انقلاب ایران در داخل و خارج از کشور، آن را در فهرست سازمانهای تروریستی قرار داده است» و دیگران هم یادآوری کردند این سازمان در آبان ۵۳ در اعتراض به سفر هنری کیسینجر، وزیر خارجه ایالات متحده به تهران، دفتر چند شرکت آمریکایی را منفجر کردند و حتی دستشان به قتل یک مجری آمریکایی در سال ۵۷ هم آلوده شده است.
بر اینها باید افزود یادآوری پیشینه همکاری مجاهدین خلق با رژیم بعث صدام و درخواست وام آنها از شوروی برای «رویارویی با امپریالیسم آمریکا» که عباس میلانی، استاد دانشگاه استنفورد در مقالهای در نشریه اینترنتی "نشنال اینترست" به اسناد آنها اشاره کرد: «سازمان مجاهدین خلق در نامهای به "رفقای عزیز" کمیتهٔ مرکزی حزب کمونیست، درخواست وامی سیصد میلیون دلاری برای ادامهٔ عملیات "انقلابی ضدامپریالیستی" کرد. این درخواست پس از ارسال نامهای دوازده صفحهای از طرف رجوی به "رفیق گورباچف عزیز" بود که در آن رهبرِ سازمان نوشتهاش را با تقدیر از اقدامات اتحاد جماهیر شوروی در "مقابله با ماجراجوییهای امپریالیستی" آغاز کرده بود. به منظور جلب حمایت برای درخواست وام سازمان، رجوی به گورباچف نوشته بود سازمان اکنون "رویارو با شدیدترین اقدامات مقامات ایالات متحده علیه خود است" و به ضمیمهٔ نامه هم اسنادی در تأیید این ادعا آورده بود.»
براساسِ اسنادی که پس از حملهٔ نیروهای آمریکایی به عراق به دست ارتشِ ایالات متحده افتاد و منتشر شد، رجوی با مأموران عالیرتبهٔ استخبارات عراق دیدار و توافق کرده بود از نیروهای سازمان در نبرد علیه شورشیهای داخلی استفاده کند تا ارتش عراق فارغ از این درگیریها به جنگ خود با آمریکاییها بپردازد. گزارشِ این دیدار مستقیماً برای عُدَی، پسر صدام حسین، فرستاده شده بود. جای تعجب نیست که حکومت کنونیِ عراق مخالف سازمان مجاهدین خلق است.
سرنوشت مجاهدین خلق از این رو از عیانترین تجربههای وارونگی رادیکالیسم سیاسی - فکری است؛ ضد آمریکاییترین گروه سیاسی - چریکی پیش از انقلاب، همدست صدام حسین در جنگ با ایران و سرکوب کردها و شیعیان عراقی و درخواستکننده وام سیصد میلیون دلاری از «رفیق گورباچفِ عزیز»، چند سالی است در اردوگاه اشرف از آمریکاییها پناه خواسته و چشم به کاخ سفید دوخته تا تروریستش نخوانند. سیانور تاریخ گذشته زیر زبان مانده است.
منبع: ماهنامه نسیم بیداری
نظر شما :