شمخانی: ناگفتنیهای جنگ ژست خوبی نیست/ عملیات خیبر تحول در روش جنگیدن بود
در طول دفاع مقدس شایستهسالاری به معنای واقعی بر محیط جنگ حاکم بود و هر که شایستهتر بود در جای مناسب خود قرار میگرفت و این دلاور جنوبی نیز چون دیگران به سرعت جایگاه خود را یافت. مثل خبرنگاری که در کوتاهترین زمان به بالاترین مقامها رسید شهید حسن باقری را میگویم.
چرا خیبر؟
چرا خیبر؟! انتخاب منطقه عملیاتی خیبر یکی از دلایل اساسی مبنی بر اثبات بلوغ و در حقیقت عمق تفکر استراتژیک فرماندهان یا فرمانده تصمیم گیرنده در انتخاب منطقه عملیاتی است. خیبر، در حقیقت در مقاطع مختلف جنگ، به عنوان یک نقطه عطف به حساب میآید. اگر ما بخواهیم از مقاطع مختلف جنگ بگوییم، مراحل تثبیت دشمن جلوگیری از پیشروی و زیرمجموعه مراحلی که در این مرحله رخ داد، مرحله پاکسازی دشمن از سرزمینهای اشغالی و مرحله تعقیب متجاوز به منظور جلوگیری از تکرار تجاوز و شناخت و تنبیه متجاوز، در حقیقت خیبر در این فاز سوم رخ داد.
در هر یک از این فازها، یعنی فاز تثبیت، تاکتیک، ابزار، تجهیزات، نیروی انسانی مربوط به خودش را میخواست. در مرحله پاکسازی با هم نیاز به این تجهیزات حاکم بود، بعد از مرحله پاکسازی ما وارد عملیاتهایی به منظور نیل به اهداف سهگانه شدیم که عملیات رمضان، والفجر مقدماتی و والفجر ۱ به عنوان عملیاتهای قبل از عملیات خیبر و عملیات بدر، عملیات خلیج فارس، عملیات والفجر ۸ در حقیقت مولود تجربه خیبراند. خود خیبر، مولود ۲ نکته است. اینکه در فصل ورود به مرحله تنبیه تجاوز و در حقیقت برخلاف مرحله پاکسازی باید ما به روشی میجنگیدیم که متفاوت با قبل بوده در ضمن اینکه در خود مرحله پاکسازی، مرحله تنبیه تجاوز، ۳ تجربه رمضان، والفجر مقدمانی و والفجر ۱ را داشتیم که به ما دیکته کرد که دیگر جنگ به شکل سابق امکانپذیر نیست. و لذا خیبر، اگر بخواهم عصاره خیبر را در یک جمله بیان کنم، تحول در روش جنگیدن بود که آن موقع بیان نمیشد ولی حسی که در رفتار رزمندگان بود این بود که ما برای پیروزی نباید در زمین و زمان و با ابزاری و به شکلی بجنگیم که در آن زمین و آن زمان و آن ابزار و در آن روش جنگیدن دشمن ما برتر بود. لذا به منظور تغییر این معادله باید ورود به آن مناطق عملیاتی صورت میگرفت که در آن منطقه عملیاتی قسمت آتش، قدرتهای ابزاری و قدرت مانور دشمن در به کارگیری تجهیزات و قدرت تشخیص او به منظور تثبیت لحظات اولیه پیروزی به نحوی دور زده میشد و خیبر به این دلیل انتخاب شد. انتخاب هم انتخاب درستی بود.
خود منطقه هور، انتخاب درستی بود، مخصوصا شناسایی دقیقی که توسط شهید هاشمی در قرارگاه نصرت انجام شد. ولی شما در محور طلائیه میدانستید که عراق تمام قدرتش را گذاشته آنجا. این چرا در نظر گرفته نشد که آنجا امکان الحاق اصلات وجود ندارد؟
نه، نگاه کنید. منظورتان این است که در منطقه طلائیه...
میشد از هور رفت و دیگر نخواهید از محور طلائیه هم نفوذ کنید. یعنی همه توان مصروف هور میشد؟
نه! اصلا در حقیقت تلاش اصلی در هور و قرارگاه چنین بود که بتواند بیاید به قرارگاه طلائیه الحاق پیدا کند. یک نکتهای را باید بگویم از نظر تاکتیکی، نگاه کنید دشمن میدانست که ما میخواهیم در اسفند ماه سال ۶۹ عملیات کنیم.
حتی میدانست که از کجا؟
بله، در عملیات خیبر، اضافه بر زمین، نکات دیگری هم مراعات میشد که تا پیش از این نبود. یکی از آنها این بود که قدرت غافلگیری ما در عملیات رمضان و والفجر مقدماتی و والفجر ۱ تقریبا از دست رفته بود. این یک نکته اساسی دو، حفاظت، یعنی حفاظت به مفهوم پوشش، پاسخگوی غافلگیری نبود. ما میبایست دشمن را فریب میدادیم، فریب دشمن تاکتیک جدیدی بود که با دو شکل در ذهن دشمن تصویر میشد که مورد نظر ما بود. اما در حقیقت، تلاش اصلی رزمندگان ما آنجا قرار نمیگرفت. یکی از تحرکات نظامی که او منتظرش بود در آن منقطع صورت بگیرد. دو، دشمن نفوذیهای اطلاعاتی داشت. کنترل و اداره اینها به منظور انتقال آن دسته از اطلاعاتی که دشمن را به سمتی هدایت کند که مد نظر ما بود که آن منطقه، منطقه اصلی عملیات ما نبود. منطقه طلائیه در حقیقت به دشمن دیکته میکرد که اینجا قرار است عملیات صورت بگیرد.
میخواستید دشمن فکر کند عملیات اصلی آنجاست؟
و حال آنکه، آن تک، تک پشتیبانی بود تک اصلی ما تک احاطهای بود که در قرارگاه نجف از طریق جزایر مجنون داشت انجام میشد و اگر این الحاق صورت میگرفت، میتوانست بدون هیچ دردسری همه آن استحکامات و آرایش که در حقیقت بعد از عملیات بیتالمقدس آرایش سنتی رژیم عراق شده بود را در هم بشکن.
در کربلای ۵ توانستیم بگذریم... چرا اینجا نتوانستیم؟
در کربلای ۵ در حقیقت به ۲ دلیل، توانستیم بگذریم اول اینکه تجربه خیبر را داشتیم. دوم اینکه انجام عملیات کربلای ۵ خود برای دشمن، غیر قابل تصور بود. لحظهای که ما عبور کردیم، دشمن فکر میکرد ما عملیات سالیانه خودمان را در عملیات کربلای ۴ انجام دادیم و عملیاتی در پیش نیست. لذا درست است لشگر استحکامات خود را داشت، اما آمادگی دفاعش رقیق شده بود. به دلیل این حادثه، توانست با توفیق این مسیر را طی کند.
بایدها و نبایدهای عملیات خیبر از دیدگاه شما، میخواهم تخصصی به آن بپردازید از نظر نظامی مثلا فکر میکنم که روی محور طلائیه خیلی زیاد کار نشده، نظر شما چیست؟
نه! محور طلائیه یکی از محورهای پنجگانه سپاه بود، میدانید ۵ تا قرارگاه، سپاه عمل میکرد، ۴ قرارگاهش از نقطه الغزنه عمل میکرد تا به نشوه برسد. لذا یک قرارگاه محورش طلائیه بود. بعد، طلائیه شما ۲ تا نکته میبینید، یکی بحث عملیات است که سوم اسفند صورت گرفت و یکی هم بحث دهم اسفند است. دهم اسفند مجددا برای باز کردن این مسیر تلاش شد که خوب ما جنگ بسیار سختی داشتیم. جنگ سخت و فشرده و توام با تلفات. ما شهید خرازی را همان جا از دست دادیم. بگذاریم من این نکته را باز کنم، بعد وارد فاز نظامی شویم. در عملیات بیتالمقدس که خوب یک زلزلهای بود در ارایه این تصویر که صدام آسیبپذیر است برای دنیا. صدام برای خودش یک استراتژی تصویب کرد که من اسم این استراتژی را میگذارم استراتژی پدافند در زمین، آفند در همه جا. یعنی رژیم عراق در طول نوار مرزی ما در زمین پدافند میکرد، ولی جنگ شهرها را داشت، جنگ نفتکشها را داشت، در دیپلماسی خواهان صلح بود، مظلومنمایی میکرد، کشورهای منطقه را میترساند. غرب تحلیلش این بود که اگر فروپاشی رژیم عراق صورت بگیرد این میتواند طوفانی وسیعتر از خلیج فارس را در بر بگیرد. از این فضا در جهت کسب پشتیبانیهای سیاسی، تبلیغاتی، مالی و نظامی برای عراق استفاده میکرد. لذا من اسمش را میگذارم پدافند در زمین و آفند در همه جا. این استراتژی رژیم عراق بود. ما آن موقع استراتژیمان هنوز بیان نشده بود. استراتژی «جنگ، جنگ تا پیروزی» بود. یعنی نظام دنبال این بود که یک پیروزی به دست بیاورد که این پیروزی این بود که بتواند دنیا را متقاعد کند که صدام تجاوز را آغاز کرده است. مبتنی بر آن استراتژی همه مقدورات لازم را برای استراتژی آفند در همه جا، پدافند در زمین فراهم میکرد و از ما تصویری میساخت که این تصویر، مقدورات نظامی ما را به حداقل کاهش میداد. ما به همین علت عملیات خیبر را انتخاب کردیم که با مقدورات محیطمان کار بکنیم. ببینید، این یک اصل است مثلا یک دانشآموز عادی وقتی خودش را برای بیست آماده میکند، ممکن است هیجده بگیرد، ولی کسی که خودش را برای ۱۵ آماده میکند ۱۲ هم نمیگیرد. ما ظرفیت شعاری که در جامعه نیاز داشتیم، متناسب با مقدوراتی که فراهم میکردیم، نبود. ما چوب کبریت داشتیم، اما شعاری که میدادیم، طوفان به پا میکرد، او گرز داشت، شیمیایی داشت، به دنبال پایهگذاری هستهای بود اما شعاری که میداد، شعار بسیار دقیق و لطیف و نرمی بود. شعار صلح، این معادله قدرت را در کشور ما به هم میزد و ما نمیتوانستیم با توجه به اینکه دنبال یک پیروزی بودیم، نمیتوانستیم همه مقدورات کشور را پای کار بیاوریم. عملیات خیبر نیازمند ظرفیتهای پشتیبانی بیش از آن را داشت که فراهم شد. ما مجبور بودیم عملیات کنیم. چون ۳ تا عملیات ناموفق داشتیم. مجبور بودیم در آن زمان عملیات کنیم، چون نیروهای فصلی ما، نیروهای بسیجی ما در آن زمان قابل اعزام بودند و مجبور بودیم پیروز شویم، یعنی نیازمند یک پیروزی بودیم. در غیر این صورت اصلا معادله قدرت داشت به هم میخورد. اما مطابق این الزامات و اجبارها هم ظرفیتهای کشورمان محدود بود، هم آن ظرفیتهای محدود را به درستی نمیتوانستیم بسیج کنیم، که البته این یک مشکل ساختاری در طول جنگ بود، کسی در این امر معتمد نبود، ولی آنچه که رخ داد این بود، اما واقعیت این است که طراحی عملیات، انتخاب منطقه عملیات، انتخاب درستی بود. خوب روی منطقه برای کار شناسایی عمل شده و افراد بسیار مسلطی در منطقه وجود داشتند. همین تیم بچههای قرارگاه نصرت و شهید سرلشگر علی هاشمی که واقعا ما قدرت دریاییمان را مدیون علی هاشمی هستیم. قدرت دریایی امروزمان را هم مدیون علی هاشمی هستیم، به این دلیل که او در حقیقت، فرصتهایی را فراهم کرد که ما به این فاز از توانمندی هم توجه کنیم. پس در سطح ملی نکاتی بود، که گفتم. در سطح عملیاتی منطقه عملیات درست است، مانور درست است، اما مابین ارتش و سپاه فقدان انسجام است که اگر این نمیبود، بهتر شکل میگرفت. در سطح پشتیبانی ما هزار و سیصد تا گلوله ۱۳۰ در آن مقطع به ما دادند.
در پشتیبانی در ابعاد مختلف، ترابری، حمل و نقل، حمل و نقل دریایی، حمل و نقل هوایی، مشکل بود از آنجا که مجبور بودیم در اسفند ماه عملیات بکنیم، این محدودیتهایی برای ما فراهم میکرد. این محدودیتها که مجبور بودیم، هم شرایط سیاسی ایجاب میکرد، هم همان طور که اشاره کردم، محدودیتهای اعزام نیرو داشتیم و هم اینکه اصولا حفاظت از این عملیات تا یک زمانی امکانپذیر بود و بیش از آن میتوانست خطوط ضعیف موجود ما بین جادههای بصره، بغداد یا بصره – العماره را منجر به خطوط مستحکم بکند. همه اینها باید و نبایدهایی است که میشود از آن یاد کرد، میشود آن را ریز هم کرد که نیازمند بررسی بیشتری است، هم در سطح ملی هم در سطح استراتژیک هم در سطح عملیاتی و هم در سطح یگانی میشود اینها را ریز کرد که فکر میکنم زمان برای این کار الان موجودتی است.
نگاه سیاسیون به عملیات خیبر چه بود؟
نگاه سیاسیون به عملیات خیبر مبتنی به همان «جنگ جنگ تا پیروزی» بود. آنها منتظر بودند یک پیروزی بزرگ بدست بیاید تا بتوانند رژیم عراق را وادار به پذیرش این معنا بکنند که او آغازگر جنگ است.
قبل از عملیات چه طوری بود؟ بعد از عملیات چه جوری شد؟
قبل از عملیات، امیدهای فراوانی به عملیات داشتیم. بعد از عملیات هم، اساس بر این شد که ما باید جزایر را حفظ کنیم، چرا که هم اهمیت استراتژیک جزایر و هم در حقیقت ظرفیتهای نفتیای که داشت میتوانست قسمتی از آن استراتژیک را تامین بکند ماجرای خیلی خوبی در آن زمان گذشت به نحوی که...
جایی خواندم که شما خودتان گفتید من میروم آرپیجی میزنم ولی نمیگذارم جزایر به دست عراق بیفتد.
بله، رفتم و آرپیجی زدم و من این کار را کردم. چون امام فرموده بود باید این جزایر حفظ بشود خیلی کار سختی بود. من هنوز یادم میآید. من ۲ تا آتش در جنگ دیدم که آن را به طبل سرخپوستی تشبیه کردم همان زمان، نمیدانم فیلمهای سرخپوستی قبل از انقلاب را دیدهاید، وقتی جنگ میخواهد شروع شود طبل مفصلی میزنند. من جزیره مجنون که بودم، آنقدر ضربات توپ روی زمین وارد میآمد که زمین به لرزه درآمده بود. چون جزیره مجنون میدانید که وسطهای آب بود دیگر، یک مقدار به اصطلاح رسی و باتلاقی بود، البته پای آدم فرو نمیرفت، ولی سفت هم نبود، وقتی توپ میخورد، زمین مثل ژله، تکان میخورد. ولی رزمندگان اسلام، لشگر ۲۷، شهید حمید باکری، بچههای لشگر ۳۱ عاشورا و ۱۰ سیدالشهدا و همه یگانهایمان همه یک جور در جزایر رفتند و جزایر را حفظ کردند و عراق هم آنجا جدیدترین ابزار را به کار برد و هر کاری میتوانست کرد. یعنی اولین بار شیمیایی ضعیف شده را به کار گرفت. در حقیقت اولین تجربه صدام در به کارگیری شیمیایی در این جزایر مجنون بود که فکر میکنم آن موقع تست اولیهاش را داشت ولی جزایر محفوظ شدند.
شرایط سیاسی، اقتصادی و نظامی دو کشور آن موقع چگونه بود؟ ممکن است خلاصه توضیح بفرمایید؟
به هر حال عملیات خیبر نقطه عطفی بود در اینکه رژیم عراق شکننده است. بر خلاف شرایطی که بعد از خرمشهر حادث شد یعنی بعد از عملیاتهای رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر ۱ کم کم داشت تصویری ترسیم میشد که رژیم عراق پایدار است. وقتی عملیات خیبر صورت گرفت هم عراق، هم کشورهای منطقه، هم غربیهای حامی عراقیها به این نقطه رسیدند ایرانیها هنوز مهارت عملیاتی دارند و میتوانند در هر زمانی غافلگیریای را حاکم بکنند که این غافلگیری میتواند برایشان در حقیقت خانمان برانداز باشد و در منطقه احساس کردند رژیم عراق رژیم قابل اعتمادی نیست و اگر چارهای نیندیشند شاید رژیم عراق فرو بریزد. در غرب هم همین باور به وجود آمد، به نحوی که رامسفلد و مورفی آن موقع به منطقه آمدند و با رژیم عراق مذاکره کردند و عراق از آن به بعد جنگ شهرها، جنگ نفتکش، محاصره تنگه هرمز، عرض کنم که زدن تاسیسات نفتی در خارک را با گرفتن هواپیمای غربی یعنی موشک اگزوسه و هواپیمای سوپر استاندارد فرانسوی، در حقیقت این پشتیبانی به دست آورد که جنگ را به حوزه نفتی هم به منظور فشار بر اقتصاد ایران دنبال بکند و غربیها نگران فروپاشی رژیم عراق شدند و بیان میکردند که ایران نباید پیروز از این جنگ بیرون بیاید. این در حقیقت ملاکی بود که ادبیات سیاسی آن زمان عملیات خیبر را شکل داد. ولی به هر حال باور کردند که جمهوری اسلامی ایران در هدفی که اعلام کرده مصمم است و در حقیقت خیبر به اضافه کربلای ۵ میشود ۵۹۸ و بدون اینها پانصد و نود و هشتی صادر شد.
نقش یگان دریایی در عملیات چه بود؟
یگان دریایی، مسئولیت جابهجایی نیروهای بسیجی از ساحل هور به جزایر و خشکی آن سو را برعهده داشت و مسوول آن برادر «یاحی» بود، در حقیقت قرارگاه ۹ که یگان دریایی سپاه پاسداران بود، مسئولیت داشت که عملیات جابهجایی نیروها را از خط حد هور از پاسگاه سعیدیه و به سمت جاده بصره – اماره منتقل کنند و اولین تجربه به کارگیری شناور دریایی آن موقع در آن قرارگاه سازمان داده شد.
چه بود این شناورهای دریایی؟
قایقهایی بود که توی محل استفاده میکردند، یعنی تجربه ساخت شناور و وسایل مورد نیاز را همه در این عملیات به دست آوردیم و تمام لوازم را در ایران ساختند. با توجه به اینکه بعد از عملیات رمضان، علی هاشمی در این منطقه شناسایی میکرد و ضمن شناسایی، ساخت و طراحی ابزار متناسب با کار هم به دنبال میکرد. مثلا من یادم است برای عملیات خیبر کاری که نتوانستیم انجام بدهیم، ما دنبال این بودیم که یک بولدوزری بسازیم که بتواند با کفشک مسیری را طی کند تا بتواند برای ما خاکریز آن سمت بزند نمونهاش را هم درست کردیم. توی نبرد اهواز یک سری بولدوزر درست میکردیم، اما در روز عملیات نتوانستند آن کارآمدی لازم را داشته باشند. چون این طبقهبندی هم داشت و میدانید توی هور یک نی برهایی بودند. ما از آن نی برها یک برداشتی کرده بودیم که میتوانیم با وسایل سنگینمان این کار را انجام دهیم ولی مجبور بودیم این تجربه را به کمک خودمان انجام بدهیم، یعنی امکانات فنی کشور را نمیتوانستیم به کار بگیریم، چرا که میتوانست منجر به کشف اصل عملیات بشود.
سه تا تک فریبنده هم قبل از عملیات داشتید؟
۳ تا، والفجر ۵ و ۶ و قدس. بله. این تکها به این منظور صورت میگرفت که هم آمدگی یگانهایمان حفظ شود، هم اعزام نیرو صورت بگیرد و هم دشمن حس کند عملیاتهای ما همینها بود که صورت گرفت. یعنی در حقیقت با ۳ هدف این کار صورت میگیرد. چون دشمن مترصد عملیات ما بود، ما باید کاری میکردیم که بگوییم عملیات ما این بود. دوم اینکه نیرو داشتیم باید قدرت تهاجمی نیروهایمان را هم حفظ میکردیم و با استفاده از تبلیغات این عملیات، بسیج نیرو را در جامعه درخواست میکردیم. برای اینکه برای دشمن حساسیتی ایجاد نکنیم. بدون پیروزی هم، نمیتوانستیم نیرو جذب کنیم، ببینید «اذا جاء نصرالله والفتح و رایت الناس یدخلون فی دین الله افواجا» در این صورت امکان جذب نیرو بود. اعزام نیروی ما هم تابع ۲ تا قاعده بود: یکی حرفهای سیاسیها، یکی قدرت توفیق ما در نیروهای جنگ، اگر حرف سیاسیای ناشی از صلح زده میشد، به همان میزان اعزام نیرو کاهش پیدا میکرد. اگر ناکامی توی جبهه حادث میشد، به همان میزان در حقیقت اعزام نیرو کاهش پیدا میکرد. این عملیاتها به این ۳ منظور توی ۳ منطقه، یعنی چیلات و چنگوله و شمال منطقه اصلی صورت گرفت. این عملیاتها به این ۳ منظور صورت گرفت و عملیاتهای خوبی هم بود، یعنی توانستیم یک دور تبلیغات را در داخل کشور حفظ کنیم.
در مورد جاده سیدالشهدا اطلاعاتی به ما بدهید؟
جاده سیدالشهدا در حقیقت دنبال این بود که بتواند از نقطه صفر مرزی هور را... اول اینکه در هور میشود جاده زد. این خودش یک مساله بود دوم اینکه میشود امکاناتی را بسیج کرد و در حقیقت در یک فاز زمانی معینی این جاده را احداث کرد. ۳ اینکه توان مهندسی لازم را هم میشود برایش بسیج کرد. قبل از اینکه عملیات شروع شود، این جاده شروع شد به زدن. منظور هم این بود که بتوانیم وقتی خط امام – بصره را تثبیت کردیم، چون ما مرحله اول عملیات خیبر نشوه بود، ولی مراحل بعدی هم داشت، وقتی این خط تثبیت شد، مثل عملیات والفجر ۸ که ابتدا پلی خیلی ساده زده شد، بعد پل ثابت بعثت زده شد، بتوانیم این جاده را وصل بکنیم و به این شکل مشکل پشتیبانی خودمان را حل کنیم. این در حقیقت تاریخچهای از جاده بدر است. خاطرات خیلی خوبی را زنده میکند توی ذهن آدم.
از این خاطرات برایمان بگویید؟
به هر حال شروع شد این جاده، هنوز هم ادامه دارد. ترکیبی از جهاد، مهندسی سپاه، آن موقع که مهندسی قرارگاه خاتم آغاز شده بود، مهندسی قرارگاه خاتم این وظیفه را به عهده داشت. اینکه ما کمپرسی میگرفتیم از شهرها به چه نوبتی و چه حماسههایی بعضی از رانندههای کمپرسی ایجاد کردند. رانندههای عادی و چه تقسیم بندیای توی کشور صورت گرفت که چگونه کمپرسی اصولا بگیریم. شاید روزهای اول بعضی از کمپرسیها را مبتنی بر اینکه...
ترکیب این جاده چطور بود؟
بله دیگر، بایستی خاک میآوردیم. ترکیب جاده سیدالشهدا ترکیب کمپرسی و بولدوزر بود. ترکیب این بود یک کمپرسی باید خاک میریخت. یک بولدوزر هم باید آن را پهن میکرد و این کار به نحو خیلی مطلوبی سازمان پیدا کرد، اما خوب متاسفانه جاده ما وصل نشد. هنوز ادامه دارد. همین الان هم دارند میسازند در نوارهای مرزی، در حقیقت مبتنی بر تجربه جاده سیدالشهدا دارند این کار را میکنند که بتوانند هور را یک سامانی بدهند.
ناگفتههای عملیات خیبر را هم برایمان بگویید. آن چیزهایی که تا حالا گفته نشده.
نگاه کنید ژست ناگفتنیهای جنگ ژست خوبی نیست. عرض کنم که اینکه میگویند ناگفتنیهای جنگ در واقع همواره جنگ نوع نگاهی است که به آن وجود دارد، اغلب فکر میکنند این است که یک جمعی بودند یک شب جمع میشدند، یک نفرشان مداحی میکرد، شب میزدند به خط، صبح هم عملیات تمام میشد. جنگ این نبود. بله، دیگه. آنها میگفتند جعبه سیاه جنگ که در حقیقت امروز با صلاحیتترین فرد برای بیان این کلمات، خود محسن رضایی است، نگاهی فراتر از این دارد. میگوید جنگ این نبود که دارد تصویر میشود. جنگ جنبههای متنوعی دارد.
ما هم میخواهیم همین را به مردم بفهمانیم کارهای مهندسی، کارهای شناسایی، کارهای تخصصی انجام میشود و...
اینکه ما باید زید و طلائیه و جزایر و در حقیقت جاده شهید باکری و جاده سیدالشهدا را عبور به سمت قرنه از یک طرف، عبور به سمت نشوه از طرف دیگر. اینکه این زمین را چه طوری میشود به هم دوخت. این نیازمند یک کسی هست که تسلط اساسی بر زمین داشته باشد. نیازمند یک مهارت در حقیقت منحصر به فردی در آن نوع نگاه به منطقه عملیاتی است. اینکه هرکسی نگاه به نقشه میکند، میفهمد که این تانک، قدرت مانور در اینجا ندارد. نیروی پیاده میتواند خوب عمل کند. اینکه ما چگونه نیرو را پشتیبانی کنیم، چگونه به آن نقطه برسانیم، اینها موضوعاتی نیست که یک شبه بدست بیاید. این موضوعاتی نیست که شب عملیات روی آن فکر شود. این موضوعاتی نیست که حتی در آن زمان روی آن فکر شود. این موضوعاتی است که از قبل به آن توجه میشود و کم کم مسیر تکاملی خودش را طی میکند. اینها نکاتی است که من به نظرم میرسد از جنگ در حقیقت ما از تبیین آن بازماندهایم و جنگ در سطوح هم تاکتیکی، در سطوح یگانهای کوچک، یگانهای عمده، در سطوح عملیاتی، سطوح رزم، پشتیبانی، سطوح عملیات مرکب و مشترک مابین دو یگان سپاهی با دو فرهنگ، مابین یگانهای سپاه و ارتش، سطوح به کارگیری آتش ثابت و متحرک و سطوح ترکیب این مجموعه در تعامل با کشور، با فرماندهی واحد با فرماندهی امام خمینی(ره) اینها موضوعات پیچیدهای است که بیان آن زوایای متعددی از جنگ را میتواند روشن کند. در حقیقت، ناگفتههای جنگ در این فاز، ناگفتههای حادثه نیست، ناگفتههای خاطره نیست، ناگفتههای نگاه است.
یک خاطره هم اگر از خیبر دارید روایت کنید.
از عملیات خیبر؟ همین بود که شما خودتان اشاره کردید که وقتی ما، یعنی واقعیت این است که ما تصمیم گرفتیم که اگر همهمان منهدم شویم، باید جزایر را نگه داریم و برای این هم آمادهایم. آمادگی پیدا کردیم و لذا آرپیجی زدیم و از هیچ حادثهای هم نهراسیدیم.
منبع: پایگاه اطلاعرسانی جامع دفاع مقدس (ساجد)
نظر شما :