صباغیان: بزرگترین دلیل سقوط مصدق ضعف اطرافیان او بود/ اقدام مصدق در انحلال مجلس فراقانونی نبود
***
زمانی که به فصل دکتر محمد مصدق از کتاب تاریخ ایران میرسیم، میبینیم که برای رهبری جنبشی که در نهایت به ملی شدن صنعت نفت انجامید بارها اقداماتی انجام داد که برخی آنها را فراقانونی تلقی میکنند. دکتر محمد مصدق در مواردی با تعلیق قانون، کوشید خواست خود و البته اکثریت ایرانیان را پیش برد، چه زمانی که به عنوان نماینده مردم در مجلس شورای ملی حضور داشته است و چه زمانی که عنوان نخستوزیر داشت. آیا دکتر محمد مصدق خود را فراتر از قانون میدانسته است؟
اشتباه کسانی که اینگونه میاندیشند در این است که فراموش میکنند وقایع تاریخی را باید در ظرف زمان خودش بررسی و تحلیل کرد. اگر من و شما بخواهیم امروز پس از ۶۰ سال که از ملی شدن صنعت نفت میگذرد و بدون در نظر گرفتن شرایط آن روز جامعه در مورد تصمیماتی که رهبران جنبش ملی شدن صنعت نفت گرفتند، قضاوت کنیم ممکن است به اشتباه بیفتیم. مجموعه اقدامات دکتر مصدق در زمان خودش بینظیر بود. آنچه دکتر مصدق انجام داد، شکست یا به قول شما خم کردن قانون نبود، ملی کردن صنعت نفت ایران بود. اگر درست و منصفانه به بررسی ابعاد اقدام دکتر مصدق بپردازید، پاسخ را مییابید. شاید برای شکلگیری آن اقدام بزرگ و تاریخساز دکتر مصدق برخی نافرمانیها یا به گفته شما قانونشکنیهایی صورت گرفته باشد، اما در مقایسه به دستاوردی که جنبش ملی شدن صنعت نفت داشته نباید به آن جزییات بهایی داد.
در اینکه ملی شدن صنعت نفت اتفاق بسیار بزرگی بود و حتی مسیر سرنوشت کشور را تغییر داده است، شکی وجود ندارد اما در کنار آن اتفاقاتی مانند منحل کردن مجلس رخ داد. این قبیل اتفاقات را میتوان در حاشیه ملی شدن صنعت نفت قرار داد و نسبت به آن کم توجهی کرد اما واقعیت این است که رفتارهایی از این دست میتواند در آینده هم مورد استناد قرار گیرد و به شکلگیری تصمیمات مشابهی منجر شود.
اصولا نباید اتفاقاتی مانند تصمیم به انحلال مجلس را در مقابل ملی شدن صنعت نفت قرار داد. مجلس شورای ملی آن روزگار، مجلسی ملی و برآمده از رای مردم نبود. شاید به قدرت بتوان گفت که مجلس، مجلسی دستنشانده از سوی دربار بود و نمایندههای مجلس یا وابسته به کشور انگلیس یا نوکر روسیه بوده و اکثریت اعضای مجلس مستقل و نماینده مردم نبودند. اندک نمایندگانی بودند که توانستند مساله ملی شدن صنعت نفت را در مجلس شورای ملی مطرح کرده و به سرانجام برسانند. در حالی که دربار با تمام قوا در مقابل این اقدام نمایندههای مردم در مجلس شورای ملی ایستادگی میکرد. مرحوم مصدق در دوران نمایندگی مجلس و نخستوزیریاش باید در دو جبهه میجنگید: جبهه دربار و استبداد و جبهه استعمار. البته دکتر مصدق آنقدر مدبر بود که در دوره اول نخستوزیریاش به جنگ در تمام جبههها نپردازد. شاید اگر همزمان جنگ با دربار و شرکت نفت ایران و انگلیس را آغاز میکرد با شکست مواجه میشد. اما مرحوم مصدق نخست به دنبال ملی شدن صنعت نفت رفت و پس از موفقیت در ملی کردن ثروت ملی ایرانیان جنگ با دربار را آغاز کرد. حتی در کابینه اول دکتر مصدق بعضی از وزرایی که به مجلس معرفی شدند از وابستگان به دربار بودند تا کمترین حساسیتها را از سوی دربار و نمایندههای وابسته به دربار برنینگیزد. دکتر مصدق به این دلیل اقدام به منحل کردن مجلس کردند که میدانستند مجلس وابسته به دربار در مقابل منافع مردم ایستادگی خواهد کرد. طبق قانون اساسی آن زمان هم انحلال مجلس از اختیارات نخستوزیر بود. یعنی برخلاف آنچه شما میاندیشید مرحوم مصدق با منحل کردن مجلس مرتکب رفتار فراقانونی نشده بود. باز هم تاکید میکنم، دکتر مصدق با استفاده از ظرفیتهایی که قانون برای نخستوزیر در نظر گرفته بود، در جهت منافع ملت گام برداشت.
اما تصمیم به انحلال مجلس، تصمیمی بود که عواقب شدیدی مانند تصمیم شاه به تغییر نخستوزیر را در پی داشت و مهمتر از آن به عقیده برخی منتقدان، الگویی شد تا تلاش قدرتمندان برای کمرنگ کردن نقش مجلس، توجیهپذیر شود.
چرا شجاعت، تدبر و اقدام تاثیرگذار مرحوم مصدق الگو نشد؟ چرا ابعاد استفاده از اختیار قانونی نخستوزیر به نفع مردم را اینقدر بزرگ میکنند؟ باز هم تاکید میکنم، مجلسی که منحل شد مجلسی تابع نظر دربار و مخالف استیفای حق ملت ایران یعنی ملی شدن صنعت نفت بود. پس از پیروزی در جنبش صنعت نفت دکتر مصدق به جنگ دربار رفت. عوامل دربار در کار دولت کارشکنی میکردند. بیشتر نفوذشان هم از طریق مجلسی بود که اکثر اعضایش مورد تایید دربار بودند. دربار تا جایی در انتخابات مجلس دخالت میکرد که افراد مورد نظر خودش را به مجلس بفرستد به صورتی که انتخابات محلی را که گمان میکرد نتیجهاش به ضرر منافع شاه است، ملغی میکرد، مانند منتفی کردن انتخابات طالقان در سالی که آیتالله طالقانی کاندیدای انتخابات مجلس شده بودند. در آن سال با توجه به اینکه بدون شک آیتالله طالقانی رای قاطع مردم طالقان را به خود اختصاص میداد، انتخابات در آن حوزه انتخابی را ملغی کرد. مرحوم مصدق، مجلس تشکیلشده از نمایندههای وابسته به دربار را منحل کرد که مانع کارش نباشند. اما نمیتوان کتمان کرد که پس از آن عدهای به تاسی از دکتر محمد مصدق گفتند اگر بشود مجلس را تعطیل کرد خیلی کارهای دیگر را هم میتوان کرد. اما به غیر از مواردی از این دست شاید ایران فردی به قانونگرایی مرحوم مصدق کمتر دیده باشد. او در آن حد به چارچوب قانون پایبند بود که حتی حاضر نمیشد کسانی را که در کار دولتش اخلال میکردند بدون محاکمه و غیرقانونی بازداشت کند.
درباره صدور دستور بازداشت کسی که حکم عزل وی از نخستوزیری به همراه داشت، چه نظری دارید؟
رزمآرا، قوام و زاهدی همگی عامل دربار بودند. هر کدام از آنها به عنوان نخستوزیر منصوب شده بودند تا از منافع دربار حمایت کنند. دربار با دولت استعمارگر انگلیس بر سر نفت حوزه جنوب ایران معامله کرده بود. اگر مرحوم مصدق از هر کدام از این افراد تبعیت میکرد یا عزل خود را میپذیرفت، در حقیقت از معامله پشت پرده دولت انگلیس و دربار ایران تمکین کرده بود. از سوی دیگر تغییر دادن نخستوزیر در زمانی که مجلس شورای ملی به دستور دکتر مصدق منحل شده بود، از جمله اختیارات شاه نبود.
آیا قانون اساسی آن زمان ایران درباره صدور حکم نخستوزیر توسط شاه، «اصل» و «بند»ی داشت؟
در مورد تغییر دادن نخستوزیر در زمان تعطیل بودن مجلس شورای ملی، قانون اساسی وقت مسکوت بود. شاه از سکوت قانون اساسی این سوءاستفاده را کرد. از سوی دیگر قانون اساسی پیشین صراحت داشت که شاه باید سلطنت کند نه حکومت. اقدام شاه غیرقانونی و ورود به عرصه حکومت بود و مصدق تسلیم نظر او نباید میشد و نشد. شما نباید در مورد ۲۷ ماه نخستوزیری دکتر مصدق نقش مردم را نادیده بگیرید. به قوت میتوان گفت در لحظه لحظه آن ۲۷ ماه مردم مدافع و پشتیبان تصمیمات دکتر مصدق بودند. «مردم» کلیدواژه طلایی پیروزی جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران بود.
بر حمایت تودههای مردم از دکتر محمد مصدق تکیه زیادی میشود. برخی منتقدان، مصدق را به پوپولیست بودن متهم میکنند و برای اثبات ادعای خود به بعضی رفتارهای مصدق مانند انجام ملاقاتها و دیدارهای رسمی روی تخت بیماری استناد میکنند، آیا این اتهام را وارد میدانید؟
در دوران نمایندگی مردم در مجلس شورای ملی و رهبری برای ملی شدن صنعت نفت، تکیه مرحوم مصدق به ملت بود. اما معنی این حرف این نیست که مرحوم مصدق پوپولیست بوده است. این موضوع ابعاد مختلف جامعهشناسی نقش مردم را در دوران مبارزه برای ملی شدن صنعت نفت نشان میدهد. مرحوم مصدق خودش آن قدرها سابقه مبارزه سیاسی و تشکیلاتی نداشت. او از خانواده قاجار و دارای لقب مصدقالسلطنه بود اما طی مبارزه برای ملی کردن صنعت نفت مردم را به پشتیبانان خود تبدیل کرد. او نشان داد اگر نیروی مردم به صورت واقعی، نه به صورت نمایشی، پشتیبان یک رهبر سیاسی باشد، آن رهبر میتواند جامعه را به سوی اهداف عالیهشان رهبری کند. در مورد مرحوم مصدق مردم تا جایی به او اعتماد و اتکا داشتند که در حادثه ۳۰ تیر به دفاع از او و آرمانش کشته دادند. بنابراین، مصدق از مشروعیت و جذبه مردم به قدر کافی برخوردار بود و نیازی نداشت تا با رفتارهای پوپولیستی، اقدام به یارگیری میان مردم کند.
شماری از منتقدان هم دکتر مصدق را متهم میکنند که پیرو قاعده «هدف، وسیله را توجیه میکند»، بوده است...
کدام هدف؟ کدام وسیله؟ هدفی که دکتر مصدق داشتند بسیار والا بود و به همان نسبت با توسل به روشهای قانونی و اخلاقی از پشتوانه کافی برای پیشبرد اهدافش بهرهمند بود. در واقع، مصدق ضرورتی احساس نمیکرد که برای دستیابی به آرمانهایی که از تایید اکثریت ملت برخوردار بود به هر وسیلهای متوسل شود. بعد از آن هم انتخابات دوباره برگزار شد و مجلس تشکیل شد و شد آنچه نباید میشد. دکتر مصدق تنها کسی بود که توانست استعمار انگلیس را به زانو در بیاورد و در شرق آسیا برای اولین بار به عنوان یک رهبر ملی مبارز با انگلیس ظاهر شود. شما نباید انگلیس امروز را تصور کنید. ۶۰ سال پیش که دکتر مصدق به جنگ با انگلیس رفت، بیش از نیمی از کره زمین تحت استعمار پیدا یا پنهان بریتانیای کبیر قرار داشت. نفوذ انگلیس به قدری زیاد بود که مردم یک مثال عامیانه داشتند و میگفتند: «اگر صدای خری در کویر لوت بلند شود، حتما به دستور ملکه انگلیس بوده است.» دکتر مصدق در این شرایط بود که نفت را ملی کرد و ثروتی را به ملت ایران برگرداند که ۶۰ سال است تامین کننده تمام نیازهای ملت ماست. از سوی دیگر اگر تاریخ کشورهای دیگر را بخوانید، میبینید که این حرکت دکتر مصدق به دیگر رهبران کشورهای دنیا به خصوص خاورمیانه که تحت استعمار بودند از جمله عبدالناصر نشان داد که میشود دست استعمار را قطع کرد. پس از ملی شدن کانال سوئز، جمال عبدالناصر در سخنرانیای اعلام کرد که حرکت وطنپرستانهاش ملحم از رهبری دکتر مصدق در جنبش ملی شدن صنعت نفت بوده است. دکتر مصدق نه فقط برای مردم ایران که او برای تمام مردم تحت استعمار یک رهبر معنوی بزرگ بود. دفاعیات دکتر مصدق در دیوان داوری لاهه برای تمام دنیا قانعکننده بود به صورتی که با وجود آنکه رییس دادگاه یک انگلیسی بود، دادگاه به نفع ایران رای داد و شکایت شرکت نفت ایران و انگلیس به جایی نرسید و لطفا فراموش نکنید دکتر مصدق در آن زمان تنها با انگلیس دست و پنجه نرم نمیکرد، بلکه با توجه به کارشکنیهای حزب توده، شوروی هم به یکی از بزرگترین مشکلات دولت دکتر مصدق تبدیل شده بود. حزب توده تنها حزب متشکل و سازماندهی شده در آن زمان بود و ملی شدن نفت را بر ضد مطامعش ارزیابی کرده بود. زیرا شوروی آن زمان به طمع نفت شمال ایران آمده بودند و میدانستند که در صورت ملی شدن نفت هرچند دست رقیب دیرینهشان، انگلیس از نفت جنوب ایران کوتاه میشود، دست خودشان هم هرگز به نفت شمال ایران نمیرسد. شوروی در آن دوران تقاضای امتیاز نفت شمال ایران را داشت.
همراهی آیتالله کاشانی با جنبش ملی شدن صنعت نفت چقدر در اقبال عمومی مردم به رهبری دکتر مصدق نقش داشت؟
درست است نقش آیتالله کاشانی در پیروزی ملی شدن صنعت نفت را نباید ندیده گرفت. روحانیت آن روز و در راس آن آیتالله کاشانی به جنبش ملی شدن صنعت نفت پیوستند و باعث پیروزی آن شدند. بعد از هماهنگی بین دو گروه بود که پیروزی مقدر شد. من یادم نمیرود که آیتالله کاشانی به دفاع از ملی شدن صنعت نفت یک روز وسط هفته را اعلام اعتصاب عمومی کرد و تقریبا تمام ایران آن روز تعطیل شد. اما در نهایت برخی از یاران مرحوم مصدق از جمله دکتر بقایی، مکی، شمس قناتآبادی که سر پست و مقام به اختلاف با دکتر محمد مصدق رسیده بودند، از اطراف دکتر مصدق پراکنده شدند و به سمت آیتالله کاشانی رفتند و به مرور زمینهساز اختلاف بین آیتالله کاشانی و مرحوم مصدق شدند. البته همه اینها برنامههای استعماری بود. هرچند نقش پسر بزرگ آیتالله کاشانی را هم در بزرگ شدن این اختلافات نمیشود نادیده گرفت. اختلافی که در نهایت زمینهساز سقوط دولت مرحوم مصدق شد. برخی از یاران روحانی آیتالله کاشانی از جمله مرحوم فلسفی هم در تغییر نظر آیتالله کاشانی نقش داشتند. مرحوم فلسفی در فن سخنوری بسیار مبرز بود. هم سن و سالهای من خوب به خاطر میآورند که او در مسجد شاه سخنرانی میکرد. مردمی که پای منابر او مینشستند به مرور از مرحوم مصدق رویگردان شدند.
و مجموعه تمام این عوامل باعث سقوط دولت دکتر محمد مصدق شد؟
از نظر من ضعف اطرافیان مصدق بزرگترین دلیل سقوط دولت او بود. هرچند که دکتر مصدق خودش خیلی به حرکتهای تشکیلات معتقد بود، اطرافیانش از توان بالای تشکیلاتی برخوردار نبودند و همکاریهای لازم را انجام نمیدادند. حزب توده و مجموعه احزاب چپ هم در خفا در سقوط دولت محمد مصدق نقش داشتند. تودهایها میخواستند حکومت مصدق ساقط شود. در حالی که مرد آزادمنشی مانند دکتر مصدق از همه جهات اسباب آزادی حزب توده را فراهم کرده بود. تودهایها در دوران نخستوزیری مرحوم مصدق سه یا چهار روزنامه داشتند. تاریخ حزب توده را که ورق بزنید هیچ زمانی به اندازه دوران حکومت دکتر مصدق آزادی نداشتند. اما در نهایت دفاعی از دولت دکتر مصدق نکرد تا دولت او به وسیله یک عده لمپن سرنگون شد. اگر حزب توده به کمک دکتر مصدق آمده بود، چون تنها حزب متشکل در آن زمان بود، دولت دکتر مصدق آنقدر راحت شکست نمیخورد. حزب توده در مدت ۲۷ ماه حکومت دکتر مصدق توانسته بود بهترین سازماندهی و پیشرفت را داشته باشد. از نظر من حزب توده از شوروی دستور نداشت که از مصدق حمایت کند و یک حزب ملی برخاسته از تودههای مردم نبود. این را من بر اساس اعترافات عمویی و کیانوری و دیگران میگویم.
آیا ما در سالهای دهههای ۲۰ و ۳۰ امکانات فنی بهرهبرداری مستقل از ذخایر نفت را داشتیم که ادعای استقلال صنعت نفتمان را مطرح کردیم؟ آیا در عمل مستقل شدیم یا باز هم مجبور شدیم به بیگانگان تکیه کنیم؟
مرحوم مهندس بازرگان از طرف دکتر مصدق به عنوان رییس خلع ید انگلیس انتخاب شده بود. او در آن زمان سابقه ۱۵، ۱۶ سال تدریس در دانشکده فنی دانشگاه تهران را داشت و از توان فنی و علمی ایرانیان کاملا آگاه بود. در روزهای منتهی به خلع ید انگلستان، مهندس بازرگان در یک سخنرانی اعلام کرد که ما میتوانیم با مهندسان ایرانی نفت ایران را استخراج کنیم. البته نمیشود گفت که بلافاصله توانستیم با ظرفیتی که انگلیس از نفت ایران برداشت میکرد، نفت استخراج کنیم. اما در طول زمان مشکلات فنی که بر سر راه ایران بود حل شد و توانستیم از تمام ظرفیت نفتی کشور برداشت کنیم.
البته در آن دوران مردم ایران هم تحت فشار شدید اقتصادی قرار گرفتند.
انگلیس پس از شکست در دادگاه، حتی اجازه صدور نفت را به ایران نداد. استعمار میخواست از این طریق دولت دکتر مصدق را فلج کند اما با این وجود مردم ایران تحت فشار اقتصادی قرار نگرفتند. اقتصاد بدون نفت هم یکی دیگر از شاهکارهای دکتر مصدق بود. در طول دوران نخستوزیری دکتر مصدق، نفت تنها به اندازه استفاده داخلی استخراج میشد. اما در مقابل آن صادرات غیرنفتی آنچنان بالا رفت که تمام نیازهای ایران به ارزهای خارجی را تامین میکرد.
آیا واقعا چرخ اقتصاد ایران در طول آن ۲۷ ماه توانست بدون اتکا به درآمدهای نفتی کشور، بچرخد؟
در ۲۷ ماه حکومت دکتر مصدق نه گرسنگی وجود داشت و نه قحطی. دارو و غذا به حد کفایت وجود داشت. محمد مصدق آنچنان صادرات غیرنفتی را بالا برد که کشور با هیچ کمبودی مواجه نشد. من کاملا به خاطر میآورم که ما تا پوست انار را هم صادر میکردیم. دکتر شاخ، یکی از بزرگترین اساتید اقتصاد آلمان در کتاب اقتصاد بدون نفتش از دکتر مصدق به عنوان یکی از موفقترینهای این عرصه نام برده بود. مرحوم مصدق برای رفع نیازهای دولت از خود مردم وام گرفت، اوراق قرضه ملی منتشر کرد و از ظرفیتهای دیگر هم مانند آنکه سربازی را با دریافت صد تومان بخشید، استفاده کرد. دولت محمد مصدق به مردم تکیه کرده بود. صنعت نفت آسیب دید ولی منافع ملی ما تامین شد. این تصور وجود نداشت که از فردای روز ملی شدن صنعت نفت بهرهبرداری به اندازه بهرهبرداری دولت انگلیس شود، اما به مرور به آن حد از توانایی هم رسیدیم. امروز ۶۰ سال است که از آن کیسه نان استقلال میخوریم.
در مورد ملی شدن صنعت نفت این نقد هم وجود دارد که ما از دام انگلیس خارج شدیم اما از آنجایی که توانایی برداشت از منابع نفتمان را نداشتیم مجبور به تکیه به آمریکا شدیم.
این اتفاق به تدریج افتاد و نه در دوران حکومت دکتر مصدق. حکومت مصدق را آمریکا ساقط کرد و با وامدار کردن شاه ایران توانست به مرور ایران را به خود وابسته کند.
منبع: روزنامه شرق
نظر شما :