میزگرد تحلیل ملی شدن صنعت نفت با حضور انور خامه‌ای، فریدون مجلسی و سید علی محمودی/ از اقتصاد بدون نفت تا کودتای ۲۸ مرداد

۲۸ اسفند ۱۳۸۹ | ۲۲:۰۴ کد : ۵۴۶ از دیگر رسانه‌ها
یوسف ناصری: در تقویم ما ایرانیان، روز 29 اسفند ماه به عنوان روز ملی شدن صنعت نفت ایران نامگذاری شده است. نامگذاری این روز به این مناسبت به وقایع 6 دهه قبل در سال ۱۳۲۹ بر می‌گردد. در آن سال‌ها، کمیسیون نفت مجلس با ریاست دکتر محمد مصدق طرحی را در خصوص ملی شدن صنعت نفت کشورمان به تصویب رساند و در فضای ملتهبی که پس از ترور سپهبد رزم آرا نخست وزیر وقت ایران(به دست خلیل طهماسبی و در مجلس ختم آیت‌الله فیض) به وجود آمده بود، مجلس شورای ملی آن را نیز تصویب کرد و در روز 29 اسفند ۱۳۲۹ نیز، مجلس سنا این رای را تایید کرد و این مصوبه در همان روز به امضای آخرین پادشاه ایران رسید. اجرای این قانون با دشواری‌هایی روبه‌رو بود و همانظور که غلامحسین فروهر وزیر دارایی در دی ماه سال 1329 در مجلس اعلام کرده بود، این نوع ملی کردن به معنای ایرانی مصادره نیست و ایران غرامت ابطال یک جانبه قرارداد نفت را باید بپردازد. بعد از رزم‌آرا، حسین علاء نخست وزیر شد ولی به علت اینکه ضوابط اجرایی این قانون هم توسط مجلس به تصویب نرسید، رئیس کابینه در اعتراض به مداخله مجلس در امور اجرایی در روز 7 اردیبهشت 1330 شمسی استعفا کرد. جمال امامی و دکتر مصدق،  این طرح اجرایی را تهیه کرده بودند. پس از حسین علاء، دکتر محمد مصدق نخست وزیر شد و تا 25 مرداد 1332 که فرمان عزل وی از سوی محمدرضا پهلوی ابلاغ شد، در راس قوه اجرائیه قرار داشت و عملا با کودتای آمریکایی 28 مرداد 1332 دولت وی ساقط شد. دولت دکتر مصدق نتوانست در زمینه مبلغ غرامت با «شرکت نفت انگلیس- ایران» توافقی حاصل کند. دولت انگلیس اعلام می کرد که اقدام ایران در لغو یک جانبه قرارداد نفت، پیامدهای وخیمی به دنبال دارد. در نهایت نیز پس از بحرانی شدن اوضاع ایران، آمریکایی ها با انجام یک کودتایی کم‌هزینه در دنیای دو قطبی شده آن دوره، ایران را در دایره نفوذ خود نگه داشتند.

 

در میزگرد پیش‌رو که با حضور دکتر انور خامه‌ای(از فعالان سیاسی دهه های قبل)، فریدون مجلسی(دیپلمات بازنشسته و مترجم)، دکتر سید علی محمودی (استاد دانشکده علوم سیاسی وزارت خارجه) برگزار شد، چرایی عدم اجماع نسبی جامعه ایرانی در ارائه تحلیلی بی‌طرفانه از وقایع ملی شدن صنعت نفت بررسی شد. دکتر انور خامه‌ای که در سن 95 سالگی با بزرگواری دعوت این روزنامه را برای حضور در این میزگرد پذیرفته بود، به علت همراه نیاوردن سمعک نتوانست به سوالات مطرح شده، پاسخ‌های دقیق بدهد. متن کامل این میزگرد را می خوانید:

 

***

 

در جلسه 24 اسفند ماه سال ۱۳۲۹ شمسی طرح ملی شدن صنعت نفت ایران به تصویب مجلس شورای ملی رسید و مجلس سنا نیز در روز 29 اسفند همان سال، این قانون را تایید کرد. بنابراین 60 سال از تصویب این قانون می‌گذرد و ملی شدن صنعت نفت به یک پدیده تاریخی تبدیل شده است. با گذر زمان و پس از شش دهه از وقوع این پدیده، چرا هنوز ما نتوانسته‌ایم تحلیلی منصفانه و بی‌طرفانه در این زمینه ارائه کنیم و به دور از حب و بغض این پدیده تاریخی را بررسی کنیم؟

 

خامه‌ای: این سوال برای ما مطرح است که ملی شدن صنعت نفت برای ما چه فایده‌ای داشته است؟ درست است که در خصوص ملی کردن صنعت نفت به مشکلاتی برخوردیم و به کودتای 28 مرداد 1332 و سقوط دولت مصدق منجر شد و کنسرسیومی ‌با حضور شرکت‌های نفتی خارجی تشکیل شد ولی کسانی که کودتا کرده بودند چه خودشان و چه پشتیبانان آنها نمی‌توانستند ملی شدن صنعت نفت ایران را نادیده بگیرند و به هر حال به شیوه دیگری ملی کردن صنعت نفت را به اصطلاح عملی کردند. بعد از کودتای 28 مرداد، قرار شد کنسرسیوم نفتی ترتیبی بدهند تا عایدی ایران از منابع نفتی کمتر از عایدی‌ای نباشد که قبل از ملی کردن صنعت نفت، «شرکت نفت انگلیس و ایران» به ایران می‌داد و به هر جهت از آن یک مقدار بیشتر داده شود. اما آن برنامه‌ای هم که دولت دکتر مصدق گذاشته بوده و تصویب شده بود زیر پا گذاشته بشود.

 

به این ترتیب طرح، شاید برگشت به آن چیزی که قبل از ملی شدن صنعت نفت ایران پیشنهاد شده بود و عایدی‌ای در حدود درآمد عربستان و کشورهای دیگر از نفت می‌گرفتند همان اندازه باشد. با این حال همین اندازه عایدی برای ما فوایدی داشته است. آنچه که با تشکیل کنسرسیوم نفت نصیب ایران شد، آن چیزی که مصدق و دیگران در نظر داشتند، نبود و اصلا چیزی را که کمیسیون نفت و مجلس تصویب کرده بود تغییر دادند ولی با همین اضافه عایدی ما خیلی کارها کردیم. یعنی به نفع ملت ایران خیلی کارها شد از جمله اینکه یک مقدار وارد شدیم به اینکه بتوانیم نفت را در جاهای دیگر اکتشاف و استخراج کنیم، پالایشگاه‌هایی بسازیم و با پالایش نفت، محتاج به واردات بنزین و فرآورده‌های نفتی نباشیم.

 

طرحی که مجلس شورای ملی ایران تصویب کرد این بود که اساسا هیچ خارجی در صنعت نفت ایران نباشد و اکتشاف، بهره‌برداری، فروش و هرگونه استفاده از منابع نفت در دست خود ملت ایران باشد و هیچ کشور دیگری وارد این کار نشود.

 

دکتر مصدق به کشورهای خارجی نیز نامه نوشت و گفت بیایید از ما نفت بخرید. برای مثال به ژاپن و ایتالیا نوشت و دو تا کشتی حامل نفت هم بارگیری شد. مهندسان ما در آن دو سال یعنی از زمانی که شرکت نفت انگلیس و ایران، خلع ید شد و تاسیسات نفتی در اختیار ایران قرار گرفت تا زمان وقوع کودتا، شاهکار کردند.

 

قبل از ملی کردن صنعت نفت، دولت ایران دستش مثل گدا پیش «شرکت نفت انگلیس و ایران» دراز بود و دولت ما پولی برای بودجه داخلی خودمان نداشت.

 

دولت رزم آرا که خودش وابسته بود به او هم پول نمی‌دادند. دولت‌های قبل از او هم معطل مانده بودند. شرکت نفت باید طبق قرارداد نفت، پولی به دولت ایران می‌داد ولی آن شرکت هر چه خودش می‌خواست پول می‌داد.

 

بعضی سال‌ها «شرکت نفت انگلیس و ایران» اصلا به دولت ایران پول نمی‌داد و دولت ایران دستش معطل بود و نمی‌دانست چه کار کند. دولت، حقوق کارمندان را نداشت پرداخت کند. الان نمایندگان مجلس شورای اسلامی‌می‌گویند برای بررسی لایحه بودجه ضیق وقت داریم و باید بودجه دو دوازدهم تصویب کنیم. در آن دوره هم مجلس شورای ملی به صورت ماه به ماه بودجه را تصویب می‌کرد. یعنی آن موقع هم این گرفتاری را داشتیم.حقوق کارمندان دولت که مثلا معلم یا استاد دانشگاه بودند معطل می‌ماند تا اینکه بودجه یک ماهه از تصویب مجلس بگذرد و حقوق کارمندان دولت را بدهند. این وضعیت به‌وجود آمده بود. بعدا که پول به دست ما آمد در جاهای دیگر سرمایه‌گذاری کردیم و نتیجه خوب گرفتیم. خیلی جاها نیز به آن صورت که مناسب بود استفاده نشد.

 

مجلسی: ملی شدن صنعت نفت را بزرگ‌ترین واقعه سیاسی برای ایران و ایرانی‌ها در قرن بیستم می‌دانم ولی تحلیل من، یک قدری متفاوت است با تحلیل کسانی که برای ملی شدن صنعت نفت فقط جنبه مالی و مادی قائلند.از زمانی که این نفت به دست آمد تا 60 سال پیش که نفت ملی شد در مجموع 40 سال می‌گذشت و در تمام آن مدت، کل نفتی که در ایران استخراج شد به اندازه نفتی است که در حال حاضر در عرض دو سال در عربستان تولید می‌شود. یعنی حجم و مقدار نفت تولید شده در ایران آنقدر زیاد نبود.

 

من اعتقاد دارم که ما خیلی فقیر بودیم. فقر در ایران از سال 1724 میلادی یعنی از زمان سقوط اصفهان و جنگ‌های ویرانگر آغاز شد و دو تا شوک بزرگ از جمله قرارداد ترکمن چای در سال 1828 میلادی بر شدت مشکلات افزود. ایران تا آخرین روزهای وجود امپراتوری روسیه خسارت می‌پرداخت و پرداخت غرامت، رمق اقتصادی برای ایران باقی نگذاشت. همین نفت دارسی تنها منبع قابل اتکای دولت ایران بود که این هم خودش مایه تاسف است.

 

جنبه مهم‌تر ملی شدن صنعت نفت در ایران و آن شور و هیجانی که به‌وجود آورد این است که ملتی را نسبت به گذشته تاریخی خودش دوباره بیدار و آگاه کرد. یک ملت فقیر و از پا افتاده را دوباره خواست بر پا بلند کند. نفس مبارزه با رفتار استعماری غربی‌ها و بخصوص انگلیسی‌ها با ملت ایران مطرح بود.

 

مردم ایران طعم استعمار را نچشیده بودند. کسانی که می‌گویند ما مستعمره نبودیم ولیکن از مستعمره، وضع ما بدتر بود یا کمتر از آن هم نبود اشتباه می‌کنند. به اعتقاد من، اساسا ما جاذبه‌ای برای استعمار نداشتیم. در این مملکت فقرزده، ما چیزی نداشتیم که استعمار را به هوس بیندازد و بیاید این منافع را به تاراج ببرد. تنها چیزی که داشتیم نفت بود و ما آن را هم ملی کردیم. وقتی که فهمیدیم نفت ارزش دارد پای آن ایستادیم و آن را ملی کردیم.

 

آن موج ضد استعماری که در میانه قرن بیستم در تمام جهان استعمارزده برخاسته بود به ایران هم آمد. یعنی یک آگاهی و یک خودآگاهی در ایران به وجود آمد. سیاست‌های ناسیونالیستی هم که از سال 1300 شمسی به بعد در ایران آغاز شده بود به این وضع کمک می‌کرد تا مردم در برابر رفتارهای اهانت آمیز انگلیسی‌ها بایستند. آن رفتارها به مراتب بدتر از خسارت‌های مادی بود که به ایران می‌زد و به خودشان این حق را می‌دادند که در کشور خودمان با ما بدتر رفتار بکنند تا آن کسانی که آنها را بردگان و ملل تحت استعمار خودشان می‌دانستند. مسئله ورود سگ و ایرانی ممنوع، به محل زندگی اینها در ساختمان‌های مسکونی شرکت نفت یک صحبت دور از واقعیت نیست. رفتارهایی که شرکت نفت با انگلیسی‌ها داشت و رفتارهایی که با ایرانی‌ها می‌شد در همان محدوده شرکت نفت که تنها سازمان بزرگ اقتصادی ایران بود، بر کسی پنهان نیست.

 

در «شرکت نفت انگلیس و ایران» به جای به‌کارگیری ایرانی‌ها عده زیادی تکنسین و عناصر هندی را به کار گمارده بودند. به نظر من، اگر قرارداد گلشائیان و اگر قرارداد سپهبد حاج علی رزم آرا امضا هم شده بود از نظر اقتصادی چندان تفاوتی با ملی شدن صنعت نفت نمی‌کرد. آنچه که در ملی شدن صنعت نفت ایران اهمیت داشت بر پا شدن آن شور ملی و بازگشت اعتماد به نفس ملی بود و آن چیزی بود که در سال 1828 با قرارداد ترکمنچای از دست داده بودیم و خودمان را در برابر غرب و چشمهای آبی ذلیل و ناتوان دیدیم، آن را داشت جبران می‌کرد و آن را نیز جبران کرد.

 

 

در وضعیت فعلی چرا نمی‌توانیم تحلیل منصفانه ارائه بدهیم از اتفاقی که 6 دهه قبل رخ داده است؟

 

مجلسی: به این موضوع هم می‌رسم. می‌خواهم آن شور و هیجانی را توصیف کنم که به وجود آمد. آن موقع من بچه دبستانی بودم. در آن زمان، ما مردمان ثروتمندی نبودیم. آنهایی هم که در بازار بودند و قدرتی داشتند نسبت به ما ثروتمند بودند و امکاناتی داشتند ولی اشتیاق مردم با تمام مشکلات برای خریدن برگه‌های قرضه ملی یک نوع ابراز افتخار بود و همه مملکت را به شور و هیجان در آورده بود. ما بعدا از آن شور و هیجان انتظارات مادی اضافه بر امکان داشتیم. یعنی می‌خواهم بگویم صنعت نفت با ملی شدن، آن خدمتی را که باید از نظر سیاسی به ایران می‌کرد آن وظیفه را به انجام رسانده بود. حالا ما باید می‌توانستیم وارد مرحله دوم بشویم چراکه ملت ما احساس استقلال می‌کند. به اعتقاد من، ملی شدن صنعت نفت در ایران، بیشتر سمبلیک است تا یک اقدام اقتصادی چنین و چنان. ترکیه نه نفت داشته و نه دارد ولی الان وضعیت اقتصادی آن کشور چند بار بهتر از ایران است. پولی را که ترکیه می‌دهد و نفت خام وارد می‌کند، ما می‌گیریم و نفت را می‌فروشیم ولی وضع ما با ترکیه قابل مقایسه نیست. نفت تنها منبع درآمد ما نباید می‌بود.

 

اما چند نکته هست که به دنبال ملی شدن صنعت نفت پیش آمد؛ یکی از اینها تضادهای سیاسی داخل ایران در همان روزها بود. آن رقابت‌ها هیچ‌کدام شان منصفانه عمل نکردند. متاسفانه حزب توده به علت اینکه مسائل را از دید کاملا ایدئولوژیک می‌دید بخصوص در زمان استالین هر کسی را که خارج از چارچوب حزب توده می‌خواست بیندیشد یا عمل بکند، او را خائن و بی‌وطن و غیرقابل تحمل می‌دانست. یعنی خط‌کشی‌ای که کرده بود یا سفید سفید بود یا سیاه سیاه. آن فرهنگ که همه کسانی که جور دیگری فکر کنند خائن هستند، فرهنگی بود که حزب توده با دید استالینی در ایران به ارمغان آورد.

 

مسائل بعد از 30 تیر 1331 شمسی هم قابل بررسی است. در ضمن، آیزنهاور در 1952 در آمریکا به قدرت رسید و رئیس‌جمهور شد و دوره ریاست‌جمهوری ترومن تمام شده بود. آمریکایی‌ها برای خودشان یک 28 مرداد درست کردند. فکر نکنید مک کارتی از سپهبد آزموده خیلی روشنفکرتر و بهتر بود. او همین بلا را سر مملکت خودش آورد. در آن زمان حزب توده حضور خود در صحنه سیاسی را در روزنامه خودش بزرگ کرد و آمریکایی‌ها نیز وحشت زده می‌شوند. جنگ کره هم، یک جنگ سرد نبود.

 

 

می‌خواهید بگویید به قدرت رسیدن نامزد جمهوریخواهان و شکست دموکرات‌ها در انتخابات ریاست‌جمهوری ایالات متحده از یک طرف و تحولات و حوادث داخل ایران از طرف دیگر فضا را به نحوی فراهم کرد که به فکر انجام کودتا بیفتند؟

 

مجلسی: فضا در آمریکا فراهم‌تر از آن بود که پیروزی این حزب یا آن حزب روی آن اثر بگذارد. در عین حال، دکتر مصدق جنگ سرد را درنیافته بود. تبدیل شدن دنیا به دو بلوک را درنیافته بود. در بین این دو بلوک یا باید بند بازی می‌کرد یا باید یک جناح آن را می‌چسبید. ما به عنوان ایرانی، امروز باید نگاه کنیم که چه چیزی در قالب منافع ملی ایران می‌گنجد. من اعتقاد دارم که منافع ملی، مهم است. مرحوم دکتر مصدق حقوقدان بود و حقوقی فکر می‌کرد. در حالی که شما در سیاست باید ببینید منافع و مصالح در کجاست و مجبور به معامله هستید.

 

محمودی: شما پرسشی را چند نوبت تکرار کردید که چرا نمی‌توانیم بعد از 60 سال به یک تحلیل روشن و واقع بینانه و بی‌طرفانه برسیم. به نظر من مشکل روش شناختی، مشکل اساسی‌ای است که نگذاشته است به یک تحلیل دقیق و ارزیابی بی‌طرفانه و واقع بینانه برسیم. من این مشکلات را در پنج بخش بیان می‌کنم. در موضوع مورد بحث ما که یک موضوع تاریخی، فنی و اقتصادی است اولین مشکل روش شناسانه در تحلیل تحولات مربوط به مسئله نفت در ایران، بر می‌گردد به دیدگاه‌های افرادی که خودشان درگیر این تحولات بودند. این افراد یا نماینده مجلس بودند یا در دولت بودند یا در شرکت نفت بودند یا در احزاب سیاسی آن دوره فعالیت می‌کردند. طبیعی است که تعلقات، دلبستگی‌ها و احیانا دلخوری‌هایی که آنها نسبت به رقبای خودشان دارند، می‌تواند در دیدگاه‌های آنها نسبت به تحلیل تحولات تاثیر‌گذار باشد تا چه برسد به اینکه افرادی جزو فرزندان یا بستگان چهره‌های کلیدی این دوران 60 ساله باشند و بعضی از آنها هنوز در عرصه عمومی‌ایران فعالیت می‌کنند.

 

مشکل دوم روش‌شناسی، تقلیل درک تحولات به سیاست پیشگان و کنشگران سیاسی است. یعنی این عاملان در مرکز توجه تحلیلگر قرار می‌گیرند بدون اینکه زمینه تاریخی چه از نظر داخلی و چه از نظر بین‌المللی در نظر گرفته بشود. سخن از این می‌رود که کیانوری چه کرد یا دکتر مصدق چه عکس العملی نشان داد یا موضع آیت‌الله کاشانی چه بود. البته که باید کنشگران را مورد توجه قرار داد اما نمی‌شود تحولات را به کنشگران تقلیل داد.

 

مشکل سوم روش شناسانه بر می‌گردد به افراط در عمده کردن دلایل و عوامل داخلی پیروزی‌ها و شکست‌ها یا عوامل خارجی. یعنی برخی افراد، مسائل را صرفا در بعد داخلی پر رنگ می‌کنند و بعضی با کم توجهی و کم رنگ کردن دلایل و عوامل ملی و داخلی، توجه خودشان را به و قدرت‌های خارجی و بازیگران آن دوران که انگلستان و شوروی و آمریکا بودند، معطوف می‌کنند.

 

مشکل چهارم، سنجش رخدادهای گذشته است با فضای کنونی ملی و بین‌المللی امروزی. به بیان دیگر با ملاک‌های امروزی، رخدادهای گذشته را مورد توجه قرار دادن. گویی که به عنوان مثال امنیت در آن دوره، هم سطح امنیت ایران در دوره کنونی بود در واقع مجموعه آنچه که تغییر و تحول اجتماعی و سیاسی چه در بعد ملی و چه در بعد بین‌المللی است، باید مورد توجه قرار بگیرد. این از نظر دور می‌ماند و ما با ملاک‌های امروزین به ارزیابی گذشته می‌پردازیم. در حالی که ما باید شرایط گذشته را با در نظر گرفتن مولفه‌هایی که در گذشته وجود داشت، مورد ارزیابی و قضاوت قرار بدهیم.

 

پنجمین مشکل روش شناسانه، نوعی واقعیت گریزی و نگاه به تحولات تاریخی از منظر آرمان گرایانه و نوعی بازگشت به افتخارات ایران گذشته و سرنوشت تاریخی زرین گذشته است. این مشکل کسانی را که از این زاویه مسائل تحلیل می‌کنند با تناقض‌ها و نا سازگاری‌های مختلفی رو به رو می‌شوند. من می‌خواهم با درس گرفتن از این مشکلات یا معضلات روش شناسانه به موضوع مورد بحث بپردازم.

 

آن زمانی که رضا شاه، قرارداد دارسی را با عصبانیت در بخاری می‌اندازد و به آتش می‌کشد، شوکی وارد می‌شود که نتیجه آن انعقاد قرارداد 1933 میلادی یا همان قرارداد 1312 خورشیدی است. از قرارداد دارسی تا قرارداد 1312 شاهد تغییر و تحولاتی در متن قرارداد هستیم. اگر چه در هیچ یک از این قراردادها یا در اکثر این قراردادها آنچنان که باید و شاید منافع ملی و امنیت ملی خودمان را جست‌وجو نمی‌کنیم ولی در عین حال تغییرات و تحولاتی را می‌بینیم. شما به ایران آن زمان نگاه کنید، بعد از استخراج نفت در ایران، وقتی که می‌خواهیم از نفت خودمان استفاده کنیم با دو جنگ جهانی رو‌به‌رو هستیم. در جنگ اول تا حدودی و در جنگ جهانی دوم تا حدود زیادی درگیر مسئله جنگ می‌شویم. در شرایط ناامنی و در شرایطی که کشور در اشغال بیگانه قرار گرفته است، دولتمردان ایران باید که به مسئله نفت هم بپردازند و حقوق ملت ایران را استیفا کنند. من یکی، دو مثال تاریخی می‌زنم که در تحلیل هم بتوانیم از آن استفاده کنیم.

 

موقعی که قوام به عنوان نخست وزیر در سال 1326 شمسی به مسکو می‌رود، استالین شرایطی را در مقابل او قرار می‌دهد که بسیار تکان‌دهنده است. این قوام است که با پیچیدگی ذهنی و نبوغ سیاسی خودش صحنه را عوض می‌کند و شرایط را بر می‌گرداند به سمت منافع کشور ایران. استالین به قوام می‌گوید که سیاست خارجی ایران باید با شوروی هماهنگ باشد، حکومت خود مختار آذربایجان ایران باید توسط ایران مورد شناسایی قرار بگیرد و نفت شمال ایران باید به شوروی اعطا بشود.

 

اما قوام با زمان بازی می‌کند و پیشنهاد را رد می‌کند و قصد بازگشت به ایران می‌کند. با نرمشی که استالین از خودش نشان می‌دهد تقاضای یک شرکت مختلط بین ایران و شوروی برای نفت شمال مطرح می‌شود. وقایعی که بعد از این اتفاق می‌افتد به نظر من، نقش کنشگر سیاسی را در بدترین شرایط سیاسی و در قصه نفت شمال ایران نشان می‌دهد. من قصد بیان گزارش‌های تاریخی را ندارم. قصدم این است که دشواری سیاستمداران ایران را در آن زمان برای حفظ حقوق کشور و استیفای حقوق ملی در نظر بگیریم. تحولات و رخدادها در اختیار نخست‌وزیر نبوده است و نخست‌وزیر هم محصول این شرایط بحرانی بوده است.

 

 

آقای دکتر محمودی، به نظر شما با رفع آن مشکلات روش شناختی قادر خواهیم بود به تحلیل بی‌طرفانه دست یابیم و در این زمینه به اجماع نظری منصفانه برسیم؟

 

محمودی: بله؛ اما تا زمانی که آن مشکلات روش شناختی بر سر راه تحلیل هست، ما با مشکل فهم دقیق تحولات مواجه هستیم. به همین خاطر من از بحثی که کردم وارد بحث مصداقی شدم. با پرهیز از این مشکلات روش شناختی، می‌توانیم ببینیم که صورت مسئله چیست.

 

قرارداد دارسی در زمان مظفرالدین شاه قاجار بین دولت ایران از یک طرف و ویلیام ناکس دارسی از طرف دیگر (در سال 1280 شمسی) منعقد شد. در این قرارداد مقرر شد که در قبال امتیازاتی که حکومت ایران به طرف مقابل در خصوص استخراج نفت خام و قیر و گاز طبیعی می‌دهد، طرف دیگر قرارداد می‌پذیرد بخشی از سهام شرکت نفتی که تاسیس می‌شود و سود سالانه به ایران بدهد و از حفر چاه نفت در اماکن مقدسه ایران پرهیز کند. با این حال، چرا بعدها ایرانی‌ها این قرارداد، قرارداد تجدیدنظر شده آن که در سال 1933 امضا شد را ناعادلانه می‌دانستند و آیا قید شدن این موارد در قرارداد مورد بحث منافع ایران را تامین نمی‌کرد؟

 

خامه‌ای: بخشی از سهام شرکت نفت را نیز در بازار فروختند و برخی خانواده‌ها این سهام را خریداری می‌کردند. من یادم هست وقتی که در آلمان مشغول تحصیل بودم، می‌دیدم که بعضی از اقوام آیت‌الله کاشانی که سهام این شرکت را خریده بودند، همه جا می‌نشستند و می‌گفتند ما سهامدار شرکت نفت هستیم. من نمی‌دانم واقعا چقدر سود به صاحبان سهام، می‌دادند. آنها به ایران حق الامتیاز می‌دادند. در قرارداد دارسی آمده بود که باید 16 درصد حداقل حق الامتیاز بدهند. این حق الامتیاز بود که آن را نمی‌دادند و شرکت نفت، حساب سازی می‌کرد. بعدا وقتی که آمدند به حساب‌ها رسیدگی کردند دیدند که برای همان 16 درصد، هزار جور حساب سازی کرده بودند و نصف یا ثلث آن را به ما می‌دادند.

 

مجلسی: بیشتر قراردادهایی که در عصر قاجاریه منعقد می‌شد، خیلی عاقلانه نبود. بیش از اینکه دنبال عادلانه یا غیر عادلانه بودن آن باشیم باید به عاقلانه بودن یا غیر عاقلانه بودن آن نگاه کنیم. قبل از قرارداد دارسی، قاجارها قراردادهای اکتشافی منطقه چغازنبیل و شوش را با خارجی‌ها امضا کرده بودند.

 

طرف‌های خارجی قرارداد در آن زمان می‌گفتند ما قرارداد می‌بندیم و آنچه سنگ و آجر و سفال است را با خودمان از ایران می‌بریم. مثلا همین آثاری که الان در موزه لوور فرانسه است در کاخ داریوش در شوش کشف کرده بودند.

 

این دیگر بستگی به خود پادشاه داشته است. ناصرالدین‌شاه، پادشاه وقت ایران در قراردادی که با انجمن علمی‌فرانسه انعقاد کرد می‌پذیرد تمام عتیقه‌های کشف شده در شوش(به‌غیر از طلا و نقره) به صورت رایگان به آن انجمن داده شود و عتیقه جاتی که از طلا و نقره باشد به ایران داده شود. این سطح توانایی ایران است که چقدر با طرف مقابل بازی کند و در زمان منعقد کردن قرارداد چانه‌زنی داشته باشد.

 

مجلسی: ایرانی وجود نداشت تا وقتی که مشروطه نشده بود.

 

 

به هر شکل حکومتی در سرزمین ما وجود داشت و خارجی‌ها با آن قرارداد می‌بستند.

 

مجلسی: همه چیز متعلق به شاه بود. تمام عظمت مشروطه به خاطر این بود که مملکت را از شاه گرفت و به ملت ایران داد. اما اینکه یک نفر سرش کلاه می‌گذارد و زیر آبی کلکی می‌زند و در بودجه کلک می‌زند این چیزی دیگر است. قرارداد دارسی در زمانی منعقد شد که جنبش مشروطه اتفاق نیفتاده بود. بعد از جنبش مشروطه است که حساب و کتاب‌ها متعلق به ملت ایران است. آن قرارداد دارسی هم که امضا کرده بودند در واقع قمار می‌کردند و معلوم نبود که نفت حتما کشف می‌شود.

 

مشکل بعدی ما، مشکل چانه‌زنی بود که باید سهم خودمان را بالاتر می‌آوردیم. در یک مرحله آن را تا 30 درصد بالا آوردیم و در مرحله بعدی روی 50 درصد از سود خالص شرکت نفت بالا آمد. یک سوال این است که آیا الان کشورهای نفتخیز منتفع‌تر هستند یا کشورهای مصرف‌کننده عمده صنعتی جهان. جالب است بدانید در حال حاضر، در اروپا بر نفتی که وارد می‌کنند 400 درصد مالیات ورودی می‌بندند و یکی از بزرگ‌ترین رقم‌های عایدی بودجه‌ای این کشورها، مالیات غیرعادی بر واردات نفت است.

 

در مجموع من معتقدم که قرارداد عاقلانه نبود. یک علتش هم این بود که ما عاقل نبودیم. آخر ما هم مقصریم. ما باید عقل داشته باشیم و کار ما باید عاقلانه باشد.

 

البته چاره‌ای نبود. ما مملکت فقیری داشتیم. در همان زمان هر سال شترها باقیمانده خسارت ترکمن‌چای را بار می‌زدند و می‌پرداختند.

 

مسئولیت ما از آن به بعد این بود که باید می‌توانستیم به بهترین وجه از این درآمد استفاده کنیم. اگر کارنامه 60 سال اخیر بعد از ملی شدن نفت را ببینیم متوجه می‌شویم از این درآمد در سرمایه گذاری‌هایی استفاده کرده‌ایم ولی بهینه و بهترین استفاده را نکردیم. همین اندازه که امروز مجبوریم یک مقدار بنزین خودمان را از خارج وارد کنیم یا اگر بخواهیم هنر کنیم می‌گوییم به جای واردات، یک مقدار مواد صادراتی پتروشیمی‌ را به بنزین تبدیل می‌کنیم. با این حال، من معتقدم که اهمیت سیاسی اجتماعی و روانی ملی شدن صنعت نفت ایران، برای ملت ایران به مراتب بیشتر از سود اقتصادی آن بود.

 

محمودی: من باز بر می‌گردم به نکاتی که از نظر روش‌شناسی بیان کردم. بحث اصلی این نیست که قرارداد نفت عادلانه بود یا عادلانه نبود یا اینکه عاقلانه بوده است یا عاقلانه نبوده. ما برای اینکه بتوانیم بهره‌ای برای شرایط امروزی ایران بگیریم باید یک درک همه جانبه نسبت به وضعیت و شرایط آن زمان داشته باشیم. من مایل هستم که بیاییم حوادث بعد از کودتای 28 مرداد و موضوع کنسرسیوم نفتی را نگاه کنیم.

 

 

سید حسن تقی‌زاده (وزیر مالیه وقت ایران) در نامه‌ای که در آذرماه سال 1311 شمسی به آقای جکس (مدیر دفتر ایران شرکت نفت) نوشته آورده است که قرارداد دارسی مصالح و منافع مملکت ایران را تامین نمی‌کند و اگر شرکت نفت انگلیس و ایران، حاضر شود منافع ایران را مطابق نظر دولت ایران طبق عدالت و انصاف منعقد می‌کند تامین کند، ایران هم قرارداد بهتری را برای آن شرکت قائل خواهد شد. آیا این نوع نامه نگاری‌ها دلالت بر این دارد که آن شرکت به فکر منافع خودش بوده است و به فکر تامین رضایت کشور دارنده آن ذخایر نفتی نبوده است؟

 

مجلسی: قرارداد منعقد شده است. حالا باید با آن راه بیاییم و چاره جویی کنیم.حرف آقای تقی‌زاده هم وحی منزل نیست. این یک نوع سیاست چانه‌زنی است. در چانه‌زنی هر کسی سعی می‌کند به طرف مقابل بگوید چیزی که به من می‌دهی کم است و به نحوی آن را زیادتر کن.

 

اگر نفتی پیدا نشده بود اصلا این بحث‌ها پیش نمی‌آمد. نفت پیدا شده است و چرتکه انداخته‌اند و دزدی‌هایی هم شده و یک مقدار نفت پنهانی برده‌اند. یک مقدار حساب‌سازی کرده بودند. وقتی این مقامات، آن نوع اقدامات شرکت نفت را نیز می‌بینند لج شان می‌گیرد و چانه‌زنی می‌کنند. این یک چانه‌زنی است؛ چانه‌زنی بعد از اینکه پی برده‌اند در اینجا منافع جدی و اصولی وجود دارد.

 

 

در سال ۱۳۲۹ شمسی، طرح ملی شدن نفت ایران در مجلس به تصویب رسید. از آنجا که این قانون به صورت یک جانبه قرارداد نفت بین ایران و شرکت نفت ایران و انگلیس را لغو کرده بود، ایران باید به آن شرکت غرامت می‌پرداخت. از زمان ملی شدن صنعت نفت تا کودتای 28 مرداد 1332 شمسی، پیشنهادهایی از سوی نهادهای بین المللی و برخی کشورها به ایران ارائه شد و راه حل‌هایی را برای حل مناقشه به‌وجود آمده پیشنهاد دادند ولی هیچ‌کدام از این راه حل‌ها توسط دولت ایران مورد پذیرش قرار نگرفت. به نظر شما، این پیشنهادها در مقایسه با امتیازاتی که کنسرسیوم نفتی بعد از کودتا برای ایران قائل شد، تا چه حد منافع ایران را تامین می‌کردند؟

 

محمودی: این قراردادی که به هر حال مبتنی بر ملی شدن صنعت نفت ایران است، به نظر می‌آید از پختگی و صورت‌بندی دقیقی برخوردار است. آقای مجلسی از نقطه نظر حقوقی به دقت نظر آقای دکتر مصدق اشاره کردند اما دکتر مصدق اگر چه در سیاست داخلی و سیاست خارجی خودش اصول و دکترین‌هایی را از قبیل «اقتصاد بدون نفت» در داخل کشور و« سیاست موازنه منفی» در خارج در سیاست خارجی ارائه کرد ولی تمهیدات لازم به لحاظ سیاسی و به لحاظ روانی ایجاد نشده بود که بعد از ملی شدن صنعت نفت ایران، نفت ایران بتواند جریان پیدا کند و در سطح بین المللی به فروش برسد.

 

یعنی پرسشی که هنوز مطرح است این است که دکتر مصدق چه سیاست و خط مشی ای برای صدور نفت بعد از موضوع خلع ید فراهم کرده بود که بتواند ادامه بدهد. در حالی که روابط با آمریکا روابط خوبی نبود. روابط با انگلستان روابط بسیار تندی بود. فضای روابط با شوروی‌ها نیز به واسطه پیروزی قوام بر آنها به سردی گراییده بود. شوروی‌ها از رهگذر آذربایجان ایران و با ابزار حزب توده ایران می‌خواستند به نحوی خواسته‌های اقتصادی و نفتی خودشان را پیگیری بکنند.

 

در نتیجه می‌شود گفت که از نظر سیاستگذاری، دولت دکتر مصدق پیش‌بینی‌های لازم را نکرده بود و نمی‌شد در یک فضای یخ زده، نفت ایران را به فروش رساند و این موفقیت را تداوم بخشید. این از نظر بین‌المللی بود ولی از نظر داخلی، کشور پر از اختلاف و درگیری بود. اختلاف آیت‌الله‌کاشانی و دکتر مصدق، اختلاف دربار با این دو نفر، اختلاف حزب توده با دکتر مصدق وجود داشت و مذهبی‌ها نگران این بودند که کمونیست‌ها روی کار می‌آیند و قدرت را در ایران به دست می‌گیرند. این جبهه متشنج و متشتت نمی‌تواند پشتوانه لازم را برای ادامه یک پیروزی فراهم کند.

 

البته که موضوع ملی شدن صنعت نفت دارای پیام‌ها و تاثیرات سمبلیک و سیاسی بود اما در مورد اینکه چرا نمی‌بایست برای منافع مالی ملت ایران تاثیرگذار باشد، من معتقدم که این حق ملت ایران و دولت ایران بود که از این سرمایه بتوانند استفاده کنند. اما هر زمان که جبهه داخلی به هر دلیلی دچار تشتت و اختلاف می‌شود در عرصه بین المللی مشکلات خاص خودش را به همراه دارد. جالب اینجاست که دکتر مصدق، نه انقلابی بود و نه خودش ادعای انقلابی گری داشت ولی واقعا وقتی به تصویر آن زمان نگاه می‌کنیم می‌بینیم که از واقعیت‌های تعامل قهری با جهان آن روز فاصله زیادی دارد. چطور می‌شود دولتی سر کار باشد و در داخل دچار تشتت و اختلاف و از هم پاشیدگی جبهه داخلی باشد و در جبهه بین المللی هم با مشکلاتی همراه باشد که نتواند یک فضای تعامل فراهم بکند؛ حالا شما ممکن است اسم این را تندروی بگذارید. به هر جهت تمهیداتی برای فضای تعامل بین‌المللی فراهم نشده بود که می‌باید فراهم می‌شد. در نتیجه این، ناکامی‌ها و مشکلات بروز می‌کند. بعضی از قوانین به طور نسبی قوانین خوب و به نسبت پیش رونده ای هستند. اما در عمل نمی‌توانند موفق بشوند تا چه برسد به خود نهضت ملی شدن صنعت نفت که نتوانست به کار خودش ادامه بدهد. اینها باعث بروز مشکل و ایجاد توقف و شکست است والا آن توقع که نهضت ملی هم تاثیرات سیاسی داشته باشد و هم اقتصادی و هم صنعتی، به نظرمن حق و توقع طبیعی ملت ایران است.

 

 

در مورد پیشنهادهای مطرح شده قبل و بعد از کودتا چه نظری دارید و همچنین آن پیشنهادهایی که داده شد و دکتر مصدق همه آنها را رد کرد؟

 

محمودی: اینها دیگر در کلیات بیان من نهفته بود.

 

مجلسی: پیشنهادها به جنبه‌های اقتصادی بر می‌گردد. بخصوص مرحوم دکتر مصدق تا آنجایی که ما اطلاع داریم در سفری که به واشنگتن داشت پیشنهاد آخری را پاراف هم کرد. این مرحوم زیرک زاده و حسیبی بودند که با پذیرش آن پیشنهاد مخالف بودند. اینها جنبه‌های شخصی به قضیه می‌دهد.

 

قضیه خیلی مهم، آن تشتتی بود که در کشور به وجود آمد. ملی‌گراها، به نگرانی از کمونیسم چندان بهایی نمی‌دادند. در حالی که چه بها داشته باشد و چه نداشته باشد باید ببینیم آن غول‌هایی که در آن طرف نشسته‌اند یعنی برادران دالس( وزیر خارجه و رئیس سیا) و آیزنهاور(رئیس جمهور آمریکا) چه تصوری در ذهن شان است.آنهایی که در کره دارند می‌جنگند و ایران برای آنها اهمیت استراتژیک دارد،آنهایی که 5 سال پیش از آن با چشم خودشان دیده بودند که شوروی، آذربایجان را از ایران جدا کرده، آنهایی که می‌بینند سازمان افسری حزب توده در ایران وجود دارد پس حتما هدفی دارند، بنابراین یک ترس و واهمه رخ داد و دو گروه را بسیار به وحشت انداخت. گروه مذهبی که آب آنها با کمونیسم در یک جوی نمی‌رفت. گروه ارتش و نظامی ‌که شاه در راس آن قرار گرفته بود و چند سال پیش در آذربایجان ایران رویاروی آنها قرار گرفته بود و اوضاع موجود را حس می‌کردند. حتی ملی‌گراها نیز ضمن اینکه می‌گفتند حزب توده خطری ندارد ولی به شدت خودشان نگران کمونیسم بودند.

 

البته حزب توده چندان قدرتی هم برای پایداری نداشت. تمام اینها زمینه را برای یک کودتا در ایران فراهم کرد و این کودتا با یک فشار جزئی غرب انجام شد و برای انجام این کودتا سربازی از کشورهای دیگر به ایران نیامد. بنابراین ایران، شبیه سیب رسیده ای بود. کشور ما در یک بن‌بست سیاسی قرار داشت و مقامات دولتی ایران نتوانسته بودند بهترین شرایط بهره برداری را از این تنها مالی که داشتیم و می‌توانست آغازگر پیشرفت و توسعه ما باشد، فراهم کنند. بقیه حرف‌ها آرمانی بود. چرا که با فقر، مملکت را نمی‌شود اداره کرد. اقتصاد بدون نفت برای مملکتی که به همان درآمد جزئی نفت عادت کرده بود، در حد یک شعار باقی ماند. چرا که درآمد نفت باعث می‌شد کشور ما دوام بیاورد.وقتی حقوق کارمندان دولت ایران عقب افتاد این نوع شعارها خاصیت خودش را از دست می‌دهد. این صحبت من، برای کوچک کردن کار بزرگ دکتر مصدق نیست. کار بزرگ او برگرداندن روحیه استقلال بود و متاسفانه با شکستی که پیش آمد ضربه‌ای به همان روحیه وارد شد.

 

من نمی‌خواهم با شرایط امروز وضع آن روز را بسنجم. ولی لااقل هیاتی که برای مذاکره به خارج از کشور می‌رود یعنی مهندسان عالی مقام و خود دکتر مصدق باید می‌دانستند که ونزوئلا در کنار ایالات متحده آمریکا بود، نفت خودش را زودتر از ما ملی کرد. مکزیک هم زودتر از ما نفت خود را ملی کرده بود. باید می‌دانستند شرایط جهانی چگونه است. اگر در آن شرایط ما می‌خواستیم یک قدم بالاتر برویم و امتیاز بیشتری در خصوص نفت بگیریم، تمام نظام و سیستم را به هم می‌زد. ما دنبال حق خودمان بودیم. دنبال حق رفتن، خطرناک است. باید دنبال مصالح و منافع بود. فرق سیاست و حقوق این است. ما پیش یک وکیل دادگستری می‌رویم برای اینکه حق ما را بگیرد. اما یک مصالحه و داوری سیاسی فرق دارد.

 

 

دکتر مصدق در زمان نخست وزیری به ایالات متحده آمریکا سفر کرد و با ترومن رئیس جمهور و برخی دیپلمات‌های آمریکایی مذاکره کرد. این دیپلمات‌ها معتقدند که احساسات شدیدی که دکتر مصدق را به هیجان در می‌آورد باعث می‌شود که آزادی عمل و قدرت انتخاب او محدود شده و فقط راه حل‌های افراطی برایش باقی بماند. یکی از این دیپلمات‌ها آچسون است که می‌گوید: «شاید ما دیر متوجه شدیم که دکتر مصدق یک مرد ثروتمند مرتجع با طرز تفکر فئودالی است.» با توجه به اینکه شما کم و بیش آن دوره را تجربه کرده اید، آیا چنین خصوصیاتی در دکتر مصدق وجود داشت که موجب شود او را از تصمیم گیری عقلایی در مورد حل مشکلات به وجود آمده باز دارد؟

 

مجلسی: این تفاوت یک حقوقدان و یک سیاستمدار است. سیاستمدار باید با آرامش از یک حقوقی صرفنظر کند و بتواند منافعی را به دست بیاورد وگرنه احساسات، هیجان، ناسیونالیسم و خوب بودن کافی نیست. البته مصدق مرد بسیار خوبی بود. در این هیچ تردیدی نیست.

 

دکتر مصدق برای مذاکره و گرفتن کمک مالی به آمریکا رفته بود ولی در همان جا می‌گوید اگر من پیشنهادی را بپذیرم طرفداران من در ایران آن را قبول نخواهند کرد و مرا خواهند کشت.

 

مجلسی: او نگفته بود. اطرافیان او گفته بودند

 

 

خود دکتر مصدق گفته بود.

 

مجلسی: ممکن است دکتر مصدق هم حرف آنها را تکرار کرده باشد ولی عقلایی هم بودند که می‌دانستند. مرحوم خلیل ملکی، یکی از شریف‌ترین سیاستمداران ایران بود. ملکی به او گفت: «آقای مصدق تو داری ما را به جهنم می‌بری ولی تا جهنم هم دنبالت می‌آییم.» خلیل ملکی این جمله معروف را گفت. او دانا بود و می‌دانست دارد به کجا هم می‌رود. اما به وفاداری خودش پایبند بود.

 

خامه‌ای: پیشنهادها با اصل ملی کردن صنعت نفت که به تصویب مجلس شورای ملی و مجلس سنا رسیده بود تفاوت داشت یا به نحوی ناقص آن بود.

 

آنچه که مسلم است این است که شعار طرح ملی کردن صنعت نفت از خود مصدق نبود. این یک امر مسلم است. البته او از خیلی پیش اعتقاد داشت که شرکت نفت انگلستان در ایران دخالت‌های امپرپالیستی و استعمارگرانه می‌کند ولی هیچ‌وقت صحبت اینکه بیاییم زیر این قرارداد نفتی که داریم و رسمی‌است بزنیم و این را لغو بکنیم، این هیچ‌وقت به فکر مصدق نرسید.

 

ملی شدن صنعت نفت ایران در چارچوب حاکمیت ملی به اجرا درآمد و برخی دیپلمات‌های غربی هم اعتقاد داشتند که این کار طبق اصول دموکراسی است و ایرانی‌ها حق داشتند که نفت خودشان را ملی کنند ولی باید غرامت کافی و منصفانه به خاطر لغو قرارداد به شرکت نفت انگلیس و ایران بدهند. جدا از این بحث، ما می‌دانیم که غلامحسین رحیمیان نماینده قوچان در مجلس شورای ملی، در آذر ماه سال 1323 شمسی طرحی را برای لغو قرارداد نفت آماده کرده بود و به دکتر مصدق می‌دهد که او هم آن را امضا کند ولی دکتر مصدق می‌گوید که «نمی‌توانیم قرارداد را یک طرفه فسخ کنیم.»

 

خامه‌ای: بله؛ رحیمیان این موضوع را طرح کرد. اما در سال ۱۳۲۹ شمسی که طرح ملی شدن صنعت نفت ایران در مجلس مطرح شد شوق و شور در مردم افتاد و واقعا همه جا صحبت از ملی شدن صنعت نفت بود. حتی نماینده‌هایی که مخالف این موضوع بودند ناچار شدند به آن رای بدهند و آن طرح تبدیل به قانون شود. در ماه‌های قبل از تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت، مقامات انگلیسی شرکت نفت انگلیس و ایران، پذیرفته بودند که نصف سود خالص شرکت نفت به دولت ایران داده شود.

 

خامه‌ای: به عربستان سعودی هم همین مقدار می‌دادند و گفته بودند نصف، نصف.

 

 

قبل از ملی شدن صنعت ایران پیشنهاد داده بودند که نیمی ‌از سود خالص شرکت نفت را به ایران می‌دهیم و تقسیم سود به صورت 50 – 50 شود...

 

خامه‌ای: قبل از ملی شدن نه. بعد از ملی شدن برگشتند به همان

 

50 - 50 کنسرسیوم که تشکیل شد در مورد تقسیم سود به صورت 50 - 50 صحبت شد. البته سهم دولت ایران بعدها باز هم زیادتر شد. دولتی که بعد از کودتا روی کار آمده بود یک مقدار فشار آورد و سهم ایران از آن هم یک مقدار زیادتر شد.

 

 

آقای دکتر انور خامه‌ای، شما به شور و شوق مردم در مورد ملی شدن صنعت نفت اشاره ای داشتید. درآن زمان تصور مردم چه بود که اینهمه هیجانی شده بودند؟

 

خامه‌ای: از زمان انقلاب مشروطه، مخالفان مشروطه می‌گفتند این کار انگلیس‌هاست. بعدها هم که مشروطه به اشکالاتی برخورد در ذهن مردم این وارد شد که هر کاری بشود و هر چه بشود بالاخره اگر انگلیس‌ها نخواهند نمی‌شود. خود حزب توده هم که من از ابتدا عضو آن بودم و بعد هم از آن بیرون آمدم همین موضوع را به اعضای خودش تزریق می‌کرد. ملتی که از ابتدا یعنی از زمان مشروطه به بعد به این صورت فکر می‌کرد در زمان ملی شدن صنعت نفت می‌خواست از این طریق کاری بکند و مانع دخالت آنها شود.

 

محمودی: به علت پشتیبانی مردم از جنبش ملی شدن صنعت نفت، مردم از آن لاک درون‌گرایانه و یأس و نا‌امیدی خودشان بیرون آمدند. در تاریخ ایران هم سابقه دارد که هر وقت مردم با شکست و ناکامی‌رو به رو می‌شوند به نوعی درون گرایی صوفیانه روی می‌آورند و از آن لاک انفعال و درون‌گرایی بیرون می‌آیند. یک موقعیت تاریخی بزرگی در ایران به وجود آمده بود اما همان طور که مردم حامی‌ و پشتیبان یک جنبش هستند و همواره برای تداوم جنبش فعالیت می‌کنند و از آن حمایت می‌کنند، در عین حال نگاه می‌کنند که آن جنبش، چه دستاوردهایی را به ارمغان می‌آورد.این دستاوردها فقط افتخار و غرور ملی نیست که آقای مجلسی اشاره کردند. مردم می‌خواهند ببینند که وضع کشور وضع زندگی خودشان دارای چه تغییرات و تحولاتی می‌شود.

 

وقتی مردم مشاهده می‌کنند امور در مجرای درستی به سمت پیشرفت و رشد کشور حرکت نمی‌کند، پا پس می‌کشند. وقتی مردم پا پس می‌کشند می‌روند به درون همان سنگرهای صوفیانه خودشان و فاصله می‌گیرند و نوعی سرخوردگی و تردید در افراد به وجود می‌آید. بنابراین به هر دلیل و با هر علتی آن جبهه یکپارچه، دچار تشتت می‌شود و تبعا این مردم را از صحنه دور می‌کند. آنچه که در نهضت ملی انجام می‌شود به پشتوانه همین خود آگاهی مردم است.برای اینکه ایران نیروی دیگری غیر از این نیروی موثر نداشته است.

 

اقدامات قوام‌السلطنه در زمان نخست وزیری منجر می‌شود به آزادی آذربایجان ایران و وارد شدن ارتش ما به آنجا. این روحیه فعال و با نشاط، زمینه ساز می‌شود برای اینکه ایران مساله نفت جنوب را حل کند. دکتر مصدق، حل مسئله نفت جنوب ایران را به دست می‌گیرد. من اگر بخواهم مقایسه کنم بین عملکرد قوام السلطنه و دکتر مصدق در دو قضیه ای که به آن اشاره کردم، به نظرم می‌آید که قوام در کار سیاست ورزی خودش توانست پیروز بشود و دکتر مصدق نتوانست به پیروزی دست پیدا کند. البته نمی‌خواهم ابعاد هر دو حرکت را هم اندازه و هم قد همدیگر قرار بدهم ولی واقعا پیچیدگی کار قوام السلطنه در حدی بود که این پیچیدگی و این مهندسی هوشمندانه، توانست او را موفق کند.

 

البته رقابت آمریکایی‌ها با شوروی‌ها در سر قضیه کمونیسم و دکترین ترومن، همه تاثیر گذار بود و در نهایت منجر شد به گفت و گویی در تهران که بین قوام السلطنه به عنوان نخست وزیر ایران و سادچیکف به عنوان وزیر مختار شوروی انجام شد. قرارهایی هم گذاشتند ولی محول شد به اینکه مجلس نظر بدهد و با توجه به استفاده قوام السلطنه از رقابت‌هایی که آمریکایی‌ها با شوروی‌ها و جلوگیری از نفوذ کمونیست‌ها داشتند، این موفقیت حاصل شد.

 

 

آقای دکتر محمودی، برخی دیپلمات‌های غربی در مورد دکتر مصدق می‌گفتند نمی‌توانید با این هیجان تصمیم‌گیری کنید. آیا این نوع اظهار نظر درست بوده است و قوام به تعبیر شما آن هوشمندی را داشت که در عرصه سیاست خارجی موفق شود و دکتر مصدق نتوانست به مصالحه دست پیدا کند؟

 

محمودی: در مقایسه دکتر مصدق و قوام السلطنه، من اینجا علاقه‌مندم که نامی‌هم از محمد علی فروغی ذکاء الملک ببرم. من در مقایسه این دو شخصیت، قوام السلطنه را بسیار زیرک تر، پیچیده تر، طراح تر و سیاست بازتر از دکتر مصدق می‌بینیم. البته سیاست بازی به هیچ وجه جنبه منفی از نظر من ندارد. به هر حال، کشور ما در اشغال شوروی بود و نیروهای ارتش سرخ شوروی در داخل کشور ما حضور داشتند. در چنین وضعی سیاستمداری به مسکو می‌رود و دیپلماتی از مسکو به تهران می‌آید و قراری برای امتیاز نفت شمال ایران و تخلیه نیروهای شوروی که بالغ بر 30هزار نفر از آنها در آذربایجان ایران حضورداشتند، گذاشته می‌شود.

 

قوام تا آنجا ریسک می‌کند که حتی مسئله خودمختاری آذربایجان را با روس‌ها می‌پذیرد و همینطور می‌پذیرد که استاندار آذربایجان ایران را، شورای ایالتی آذربایجان پیشنهاد کند و دولت ایران هم منصوب کند. همینطور زبان ترکی را به عنوان زبان رسمی‌آذربایجان ایران به رسمیت می‌شناسد. این قضیه ریسک بسیار بزرگی است که قوام السلطنه می‌کند. چرا که در همان زمان خوزستان هم ادعای خودمختاری می‌کند.

 

استان فارس نیز علیه قوام‌السلطنه بر می‌شورد و طغیان می‌کند و در جاهای دیگر از جمله در استان کردستان تحرکاتی دیده می‌شود. ما می‌بینیم که قوام السلطنه با مهارت خاصی و با خارج کردن سه وزیر حزب توده از کابینه خودش و اینکه مظفر فیروز را کنار می‌گذارد، سبب می‌شود نارضایتی استان فارس فروکش کند و خوزستان و کردستان در واقع سرد شده و فضا ملایم و آرام می‌شود.

 

بعد مجلس شورای ملی در مورد توافقات قوام و سادچیکف یعنی درباره قرارداد نفت شمال تصمیم می‌گیرد و به آن رای منفی می‌دهد.

 

به همین دلیل می‌بینیم که یک طراحی و مهندسی بسیار پیچیده ای در ان دوران انجام می‌شود. یعنی نقش فرد، در جاهایی در تاریخ بر جسته می‌شود که در قضیه آذربایجان و نفت شمال ایران، نقش رئیس دولت- قوام‌السلطنه- بسیار برجسته است. در حالی که او اصلا دستاویزی نداشته است. فقط ترومن نمی‌خواسته کمونیست‌ها بتوانند به ایران دست درازی کنند و اینجا یکی از اقمار شوروی بشود. اما در عین حال ما می‌بینیم که با یک سیاست متوازن و بدون اینکه قوام دشمن تراشی کند، در کار خود موفق می‌شود.

 

 

ولی دکتر مصدق نمی‌تواند؟

 

محمودی: دکتر مصدق همانطورکه در مورد ویژگی‌های اخلاقی او سخن بسیار گفته شده است، بی تردید شخصیتی بزرگ، فداکار، صادق و دانشمند در این کشور بود و الگوی او، الگوی خوبی است. اما نمی‌تواند با قوام السلطنه از نقطه نظر سیاست ورزی و اداره کشور در شرایط بحرانی همتایی و هم سطحی کند. البته اقدامات فروغی هم قابل توجه است.در دو دوره هست که ایران دارد از هم می‌پاشد. یکی دوره ای که آخر دوره قاجار است و یکی دوره ای است که جنگ بین الملل دوم است و ایران به اشغال درآمده است و رضا شاه دیگر نمی‌تواند در قدرت بماند. در این دو دوره است که محمد علی فروغی به بهترین وجه ممکن نقش خودش را برای حفظ یکپارچگی و تمامیت ارضی ایران ایفا می‌کند. فروغی نشان می‌دهد که نه قدرت پرست است و نه طالب صندلی صدارت است. این نقشی است که فروغی در دوره‌های کوتاهی می‌آید و در حالی که همه چیز در حال فرو ریختن است می‌آ ید و کشور را قوام می‌بخشد.

 

 

در مورد اینکه دکتر مصدق در آمریکا می‌گوید من نمی‌توانم به توافق برسم،آیا در شرایطی بود که نتواند به توافق و مصالحه برسد؟

 

محمودی: این سخن دکتر مصدق را می‌توانیم تعبیر به نوعی سیاست‌ورزی کنیم نسبت به آمریکایی‌ها. البته ممکن است که ناشی از بیان صادقانه و رک و راست دکتر مصدق باشد خطاب به آمریکایی‌ها اما در هر دو حالت، موفقیت یعنی نوعی تفاهم بین دکتر مصدق و طرف مقابل به وجود نمی‌آید.

 

در نهایت کار به آنجا می‌کشد که در تهران و یکی یا دو روز قبل از کودتای 28 مرداد 1332، دکتر مصدق سفیر آمریکا را از اتاق خودش بیرون می‌کند. در واقع چون دکتر مصدق، یک سیاستگذاری مدون برای بعد از ملی شدن صنعت نفت نداشت و اینکه ما چگونه بتوانیم این دستاورد را حفظ کنیم و بتوانیم نفت خودمان را صادر کنیم و بفروشیم و همچنین فضای بین المللی این همکاری را با ما داشته باشد.می‌شود گفت که هم از نظر جبهه داخلی شکست نمی‌توانست اتفاق نیفتد و هم از نقطه نظر طراحی سیاسی، در جبهه خارجی و در سیاست خارجی.

 

خامه‌ای: من همه اسناد محرمانه انگلیس‌ها و آمریکایی‌ها را رفتم زیر و رو مطالعه کرده‌ام. اساسا وزارت خارجه آمریکا با ملی کردن نفت ایران موافق نبود. چرا که شرکت‌های بزرگ نفتی، این کار را خطری برای خودشان احساس می‌کردند.

 

اما اگر سایر مقامات آمریکایی با این موضوع مخالف بودند همه کسانی که اطراف دکتر مصدق بودند از جمله مظفر بقایی و حسین مکی که از پیش با انگلیس‌ها مخالف بودند، نمی‌توانستند به کار خود ادامه دهند. با شاه هم که مشکل داشتند و می‌خواستند مشروطیت را درست کنند. بنابراین همه امید اینها به آمریکا بود و انتظار داشتند آمریکا بیاید اینجا و به آنها کمک کند و ایران دموکراسی داشته باشد.

 

 

چرا دکتر مصدق به مصالحه نرسید و تولید و فروش نفت ایران متوقف هم شد؟

 

خامه‌ای: کسانی که اول ملی شدن صنعت نفت را طرح کردند هدف شان اضافه شدن درآمد بود و نه اینکه شرکت نفت از بین برود.آنها از مصدق رو دست خوردند. مصدق چون فکر مشروطیت داشت، گفت موقع خوبی است که ما بیاییم تکانی در مردم ایجاد کنیم و دست انگلیس را کوتاه کنیم و شاه را هم که ادعاهایی داشت سر جای خودش بنشانیم. واقعا ایده‌آل او استقرار مشروطیت بود و آنچه را که در نظر داشت سیستم سیاسی سوئیس و فرانسه بود.

 

به هر حالت این ماجرا ادامه پیدا کرد و آنها مجبور شدند به خشونت متوسل شوند. هم انگلیس‌ها و هم آمریکایی‌ها کودتا بکنند.به نظر من ملی کردن صنعت نفت از همان ابتدا به نفع ملت ایران بوده است. برای اینکه ملتی که واقعا اینقدر تو سری خورده بود و روحیه اش اینقدر ضعیف شده بود و هیچ امیدی به آینده نداشت، با این اقدام زنده شد و واقعا یک تکانی خورد. در آن زمان حزب توده ایران از سفارت شوروی دستور می‌گرفت و بنابراین فعالیت حزب توده تکان ملی حساب نمی‌شد و همه می‌دانستند که شوروی این جوری می‌خواهد.

 

اما وقتی مردم طبقات پایین و جوانان و دانشجویان دیدند که نهضت ملی شدن صنعت نفت، یک نهضت واقعی است از آن حمایت کردند. حزب توده اول می‌گفت که این ساخته انگلیس‌هاست ولی بعدا دیدند که اینطور نیست و این دروغ است. بعد گفتند این طرح آمریکاست ولی بعدا آمریکایی‌ها موضع گرفتند.

 

در آن زمان حزب توده در تظاهرات‌ها برخی افراد را خودشان می‌کشتند و بعد یک عده پرچم خونین به دست می‌گرفتند و می‌گفتند «این است سند جنایت مصدق» و دور شهر می‌گشتند. البته در مذاکراتی که بین شوروی و انگلیس انجام شده بود شوروی تعهد می‌کند که از امتیاز نفت جنوب که در اختیار انگلیسی‌ها بود دفاع کند و در مقابل، انگلیس هم تعهد می‌کند از دادن نفت شمال ایران به شوروی حمایت کند. من سند آن را دارم و در کتاب‌هایی که منتشر می‌کنم آن را چاپ می‌کنم.

 

 

منبع: روزنامه تهران امروز

 

کلید واژه ها: ملی شدن نفت کودتای 28 مرداد دکتر مصدق


نظر شما :