ابراهیم اصغرزاده: گروگان آن گروگان‌گیری شدیم/ از کسی بازجویی نکردیم/ عامل دشمنی با آمریکا نبودیم

۱۳ آبان ۱۳۹۲ | ۲۱:۲۳ کد : ۳۷۱۴ از دیگر رسانه‌ها
مسعود کاظمی - مریم قربانی‌فر: ابراهیم اصغر‌زاده در سال ۱۳۳۴ در شهرستان خاش از استان سیستان و بلوچستان متولد شد. وی فعال سیاسی اصلاح‌طلب و نماینده دوره سوم مجلس شورای اسلامی بوده و پس از انقلاب از رهبران دانشجویان پیرو خط امام بود. رازی که تا سال‌ها مخفی ماند و اخیرا افشا گردید این بود که ایده اولیه اشغال سفارت توسط وی داده شده بود. اصغرزاده در سال ۱۳۵۳ وارد دانشگاه فنی آریامهر سابق و صنعتی شریف فعلی گردید و از فعالان موثر جنبش دانشجویی در این دانشگاه بود، او در انتخابات انجمن‌های اسلامی دانشگاه خود رتبه نخست را به دست آورد و بعد‌ها نیز همچنان به فعالیت‌های دانشجویی خود ادامه داد. اما شاید مورد عجیب در طول فعالیت سیاسی وی این بود که تنها ۲۴ ساعت پس از اتمام دوران نمایندگی‌اش در مجلس سوم، بازداشت شد. ۱۳ آبان بهانه خوبی بود که در تحریریه روزنامه «قانون» پای سخنان او بنشینیم و با هم عصرانه‌ای بخوریم و از روزهایی یاد کنیم که کمتر به آن پرداخته شده است. ناگفته‌هایی از ماجرای تسخیر سفارت آمریکا در سال ۱۳۵۸ را از زبان اصغرزاده در گفت‌وگو با «قانون» می‌خوانیم:

 

***

 

در ابتدا می‌خواهیم بدانیم در اوایل انقلاب مواضع دانشجویان نسبت به دولت بازرگان چه بود؟

 

خیلی سخت است بخشی از تاریخ آن دوران را پررنگ‌تر کنیم. نمی‌خواهم مساله را بسیار ساختاری ببینم اما واقعیت این است که بازرگان و امام و حزب جمهوری اسلامی یا تمامی گروه‌ها و اشخاص دیگر برای ما یک پس‌زمینه مشخصی داشتند. اینکه ما به عنوان جنبش دانشجویی در دانشگاه‌ها از سال‌های قبل فعال بودیم و بعد‌تر هم روی انقلاب تاثیر گذاشتیم و نگرش دانشجویان، یا حداقل دانشجویان انجمن‌های اسلامی پر از سوال و پرسش شده بود و برداشت ما این بود که شفافیت وجود ندارد و مردم هنوز در خیابان بودند و به انقلابشان علاقه‌مند، اما ثباتی هم در جامعه وجود نداشت. نه امنیت کشور و نه وضعیت حاکم در جامعه ثباتی نداشت، حتی هم‌اکنون هم با خواندن روزنامه‌های آن زمان می‌توان این عدم ثبات و به‌هم‌ریختگی را به خوبی رصد کرد. ما می‌دانستیم که حکومت شاه را نمی‌خواستیم اما در عین حال اتفاقات آن روز‌ها هم خوب نبود، فضا آشفته بود. بهم‌ریختگی چندین استان مرزی کشور هم بر این آشفتگی‌ها اضافه می‌کرد. اتفاقاتی که در دانشگاه‌ها و بین گروه‌های چپ و اسلامی یا بین خود گروه‌های چپ می‌افتاد همگی نشان از آشفتگی بسیار داشت. در این شرایط طبیعی بود که ما به عنوان دانشجویان مسلمان که خود را نزدیک به امام و رهبر انقلاب می‌دانستیم امنیت اصلی‌ترین و کانونی‌ترین نقطه توجه ما باشد و اینکه چه کنیم فضا تثبیت شود. برای ما در آن زمان تثبیت انقلاب مهم بود و من اعتراف می‌کنم بسیاری از مواردی که اکنون برای ما خیلی مهم است مثل حقوق بشر و بسیاری از موارد دیگر، آن زمان برای ما اهمیتی نداشت. مانند همین حالا که نگران بازگشت احمدی‌نژاد و تفکرات او هستیم و اینکه چکار می‌شود کرد که دستاوردهای انتخابات ۲۴ خرداد حفظ شود و به عقب بازنگردیم. از سویی من خودم به خاطر دارم که در تابستان سال ۱۳۵۸ که در حال طراحی دفتر تحکیم بودیم اخباری می‌رسید که مقدار زیادی جعبه از کشور در حال خارج شدن است و تصور ما هم از خروج این جعبه‌ها بدون تردید این بود که اسنادی در حال خروج از کشور است. از سویی سفارت آمریکا سفارت مهم و بزرگی در ایران بود. آمریکا قبل از انقلاب ۴۸ هزار نفر نیروی نظامی در کشور داشت و سفارتش از کودتای ۲۸ مرداد به جای سفارت سیاسی به یک سفارت امنیتی تبدیل شده بود. بردن شاه به آمریکا هم فوق‌العاده برای ما اهمیت داشت و از نظر ما تحقیرآمیز تلقی می‌شد و حتی افکار عمومی جهان هم این موضوع را به نوعی توهین تلقی می‌کرد.

 

 

اسناد جدید که توسط گازیورسکی منتشر شده می‌گویند که دولت آمریکا در حال دادن اطلاعات به دولت ایران بوده است یعنی حتی تحرکات ارتش عراق را به ایران گزارش می‌کرده اما بعد از این اتفاقات دادن این اطلاعات متوقف می‌شود؟

 

معتقد نیستم ما زمینه‌ساز جنگ بوده‌ایم، دولت عراق پیش از انقلاب همیشه آرزوی داشتن بنادر خلیج فارس را داشته است و اتفاقا آمریکایی‌ها محرک یا زمینه‌ساز نبودند. اینکه اشغال سفارت زمینه‌ساز شد را به شدت مردود می‌دانم اما امکان این هست که فرصت طلایی در اختیار عراق گذاشته شده باشد، اما این هم باز مربوط به دانشجویان نیست. تصمیم دانشجویان برای یک اشغال ۴۸ ساعته سفارت و تحصن در آن هم باز نمی‌توانست زمینه‌ساز این تحرکات باشد و انجام یک عملیات اعتراضی دانشجویی موقت ۴۸ ساعته قطعا نمی‌توانست این اثر را داشته باشد.

 

 

تصمیم اولیه واقعا برای یک اشغال ۴۸ ساعته بود؟

 

بله فقط یک اشغال ۴۸ ساعته در نظر دانشجویان بود. ببینید در آن فضایی که ما بودیم و احساس می‌کردیم مملکت دارد از هم می‌پاشد و خیلی از شعارهای انقلاب تحقق پیدا نکرده است و دائما اطلاعیه می‌دادیم و راهپیمایی می‌گذاشتیم و از سویی دانشجویان انجمن‌های اسلامی از‌‌ همان روزهای اول بعد از انقلاب وارد دیالوگ با دولت شدند و خود من با آقای بازرگان وارد گفت‌وگو شدیم و حتی به خاطر ارتباطات با دانشجویان از وضعیت استان‌ها می‌گفتیم و حتی از ما خواسته شد که در ایام عید سال ۵۸ به کمک دولت برویم در استان‌های مختلف. جلسات ما با دولت موقت تقریبا از ۲۰ روز بعد آغاز شد. حتی یک بار بنده با خود آقای بازرگان وارد بحث شدم، یادم هست که‌‌ همان زمان مریم عضدانلو (رجوی) هم در جلسه بود و حتی اصرار آقای بازرگان در زمان تشکیل وزارت جهاد این بود که از اعضای سازمان مجاهدین هم باشند که با مخالفت بنده بحث‌هایی پیش آمده است و دعواهایی شکل گرفت اما این به هیچ وجه به این معنی نبود که ما با آقای بازرگان که مورد حمایت امام بود گارد داشته باشیم یا بخواهیم وی را ساقط کنیم چرا که بعد از این جلسات بار‌ها امام از مهندس بازرگان حمایت کرد. در اردیبهشت سال ۱۳۵۸ ایده تشکیل جهاد سازندگی توسط همین حلقه دانشجویان با امام مطرح شد. جلساتی شکل می‌گرفت که این جلسات شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت بود که یک گروه مشاوران داشت. ما نام آن را گروه «بازو» گذاشته بودیم که در حقیقت فعالیت حرفه‌ای سیاسی داشتند و با رای‌گیری در دانشگاه‌ها انتخاب شده بودند. این گروه ۵ نفره گروه مشاوران شامل آقایان خامنه‌ای، موسوی خوئینی‌ها، بنی‌صدر، حسن حبیبی و مجتهد شبستری بودند که گاهی حاج احمد آقا نیز شرکت می‌کرد که ما دعوتشان می‌کردیم، اما گروه مشاوران شامل‌‌ همان ۵ نفر بود.

 

 

طرح را اولین بار چه کسی ارائه داد؟

 

خود من طرح را ارائه دادم. تا مدت‌ها هم به هیچ وجه این مساله بیان نمی‌شد تا اینکه این اواخر گفته شد و بنده نیز دیگر بیان کردم که اولین بار طرح از جانب بنده بود.

 

 

تقریبا یک فاصله دو هفته‌ای وجود دارد‌، شاه ۳۰ مهر بالاخره وارد آمریکا می‌شود و شما در دو هفته این طرح را شروع کردید و به اجرا رساندید. طرح دقیقا چه بود؟

 

ایده من سه لایه داشت، ایده اول این بود که یک زنجیره انسانی دور سفارت بکشیم و این زنجیره انسانی ترکیبی بود از اطلاعیه و بیانیه دادن و بالاخره نشان دادن اعتراض، ایده دوم هم حمله به سفارت بود، حمله به معنی تصرف نبود، به این معنی که سفارت را با سنگ بزنیم و تا بالای دیوار برویم و برگردیم؛ ایده سوم این بود که برویم داخل سفارت و تحصن کنیم. تحصن کردن پیش از این هم در تاریخ ایران نمونه و سابقه داشت و نتیجه می‌گرفتیم‌، من این طرح‌ها را با شورای مرکزی مطرح کردم و جلسه گروه ۵ نفره شورای مرکزی در ساختمانی در میدان انقلاب تشکیل می‌شد. من ابتدا پیش از طرح ایده‌، خبرهایی از آنچه می‌دانستم و شنیده بودم انتقال دادم از جمله خبری که دو تا از بچه‌های انقلابی که در فرودگاه مهرآباد شاغل بودند به من داده بودند که جعبه‌های بسیار بزرگی دارد از طریق مهرآباد به آمریکا منتقل می‌شود و من این موضوع و چند موضوع و خبر دیگر را به اعضا منتقل کردم و به این نتیجه رسیدیم که سفارت آمریکا در حال انجام اعمال خاصی است و بعد هم موضوع انتقال شاه به آمریکا را مطرح کردیم.

 

 

بسته‌ها چه بودند؟

 

این بسته‌ها از گیت‌های دیگری می‌رفتند و بازرسی نمی‌شدند و گمرک فرودگاه‌ها به شدت به این قضیه اعتراض داشتند و سفارت آمریکا قبل از انقلاب مقامات ایران را شنود می‌کرد و توسط پایگاه‌های جاسوسی در شمال کشور فضای رادار و بی‌سیم شوروی را چک می‌کرد و شنود می‌شد و به هر حال اکثر کشورهای اطراف از این طریق شنود می‌شدند، هر چند مهم‌ترین دلیلش جلوگیری از افزایش کمونیسم بود و شاه هم به نوعی راضی بود از این جریان اما آمریکایی‌ها دربار را هم شنود می‌کردند.

 

 

پس انتقال شاه تیر خلاص بود برای اشغال سفارت و در هر حال شاید اتفاق می‌افتاد. در جایی از صحبت‌هایتان گفتید که ارتباط بسیار خوبی با دولت آقای بازرگان داشتید، آیا هیچ وقت نشد با آقای بازرگان در این رابطه صحبت کنید و این موضوع که به هر حال روابط اطلاعاتی بین آمریکا و ایران وجود دارد؟

 

دوستی ما به عنوان جنبش دانشجویی با دولت موقت بیشتر مربوط به ماه‌های اول بود و هر چه جلو‌تر رفتیم این زاویه بیشتر و راه گفت‌وگو سد شد. به طوری که در مهر ۱۳۵۸ بین ما و دولت موقت یا طرفداران دولت یک شکافی ایجاد شد اما حقیقتا قصد ما از اشغال سفارت حذف دولت موقت یا حتی حذف لیبرال‌ها هم نبود، ما هیچ مشکلی با دولت بازرگان نداشتیم.

 

 

برگردیم به جریان اشغال سفارت، چه اتفاقاتی در جلسه شورای مرکزی افتاد؟

 

من و آقایان میردامادی و بی‌طرف یک جلسه گذاشتیم و هر کدام از ما ۳ نفر قرار شد ۴ نفر از دانشگاه خود را معرفی کنیم تا هسته مرکزی شامل ۱۵ نفر شود. این ۱۵ نفر‌، نفرات اصلی بودند که ایده اشغال سفارت را بررسی کردند. در این مرحله دو ایده دیگر ناکارآمد تشخیص داده شد و رد گردید و ایده اشغال ۴۸ ساعته در دست بررسی قرار گرفت. ببینید تمامی تدارکات و اتفاقات و مسایل بعدش برای یک حضور ۴۸ ساعته تدارک دیده شده بود نه بیشتر. تمامی جوانب ماجرا بررسی شد و تاکید می‌کنم که تمامی دست‌نوشته‌های آن زمان ما موجود است که تنها برای اشغال ۴۸ ساعته سفارت برنامه‌ریزی شده بود و البته ما به جوانب این اتفاق و حوادث بعدش هم پرداختیم و حتی در‌‌ همان دست‌نوشته‌ها هم قید شده است که این اتفاق می‌تواند دولت بازرگان را با خطر مواجه کند اما ما به هیچ وجه سقوط دولت بازرگان را در نظر نداشتیم و اصلا به آن فکر هم نمی‌کردیم چون دولت مورد حمایت امام بود. از سویی فکر می‌کردیم که نظر امام چگونه می‌تواند باشد و البته تاکید بسیار بر این نکته که این حرکت باید صرفا یک حرکت دانشجویی باشد و به هیچ وجه نباید نظامی باشد و مدام تاکید می‌شد بر روی حرکت دانشجویی موقت. در رابطه با این حرکت تا زمانی پاسخگو خواهم بود که طراحی ۴۸ ساعته آن برعهده خودم بوده است اما از جایی که دیگر این حرکت تبدیل به یک حرکت ملی شد و انقلاب دوم لقب گرفت فرا‌تر از برنامه‌ریزی ما بود.

 

 

بعد از جلسه سه نفره شما ۱۵ نفر هسته مرکزی چه اشخاصی بودند؟

 

همه اسامی را به یاد نمی‌آورم اما خودم به همراه آقایان میردامادی‌، زحمتکش‌، بی‌طرف‌، سیف‌اللهی‌، رحمتی‌، شهید دادمان‌، اکبر رفان‌، عباس عبدی‌، محمد هاشمی، باطنی را در یاد دارم که حضور داشته‌اند و آقای زحمتکش بعد‌ها به عنوان رئیس عملیات انتخاب شد. ایده در همین جمع پخته و کامل شد و بعد‌تر تصمیم گرفتیم که با بعضی اشخاص مشورت کنیم چون ایده هر چقدر کامل‌تر می‌شد بیشتر احساس می‌کردیم که می‌تواند از بعضی جهات برای کشور مشکل ایجاد کند و تصمیم گرفتیم با آقای موسوی خوئینی‌ها مشورت کنیم.

 

 

چرا آقای موسوی خوئینی‌ها؟

 

موسوی خوئینی‌ها در آن زمان نماینده امام در صدا و سیما بود و از سویی با توجه به اینکه در سال‌های قبل از انقلاب بین موسوی خوئینی‌ها و دانشجویان نزدیکی به وجود آمده بود و ایشان در مسجد نیاوران تفسیر‌های نوینی از قرآن ارائه می‌کرد که برداشت‌های انقلابی از‌ آن می‌شد بسیار مورد توجه دانشجویان بود، او در گروه ۵ نفره شورای مشورتی رای آورده بودند و این خود نشان می‌دهد ایشان در میان دانشجویان محبوبیت داشته‌اند.

 

 

شما بسیار واضح و روشن به آقای موسوی خوئینی‌ها گفتید قصد تصرف سفارت را دارید؟

 

بله‌، بسیار صریح با ایشان در میان گذاشتیم. به خاطر اینکه ما یک مشکل داشتیم، مشکل ما توجیه دانشجویان مذهبی و انقلابی بود. آن‌ها معتقد بودند این کار می‌تواند در مقابل انقلاب قرار بگیرد یا مورد خشم امام واقع شود و عمل خودسرانه‌ای تعبیر شود و اینکه اگر دانشجویان مورد خشم امام قرار بگیرند دیگر امکان ادامه فعالیت برای انجمن‌های اسلامی دانشجویان ممکن نخواهد بود و اصلا جنبش دانشجویی سرنوشت تراژیکی پیدا خواهد کرد. از سویی به انقلاب کمک کرده، بعد از انقلاب هم وارد نهادهای امنیتی و سیاسی شده و بعد با یک حرکت اشتباه مورد سرزنش واقع شود و این موضوع می‌توانست کاملا انقطاع ایجاد کند و با این تحلیل‌ها بود که به سراغ موسوی خوئینی‌ها رفتیم.

 

 

چند نفر آن زمان در سفارت بودند و اصلا می‌دانستید که عده‌ای موفق به ترک سفارت شده‌اند؟

 

حدود ۱۵۰ نفر آن زمان داخل سفارت بودند. ما حدس می‌زدیم که عده‌ای از سفارت خارج شده‌اند و در عین حال برای ما مهم نبود چون ما می‌خواستیم فقط یک تحصن موقت انجام دهیم و اصلا تصور آن مقاومت را از سوی آنان نمی‌کردیم و قصد گروگان‌گیری نداشتیم.

 

 

بعد‌ها دانشجویان بازجویی از ایرانی‌های مرتبط با این ماجرا یا گروگان‌ها را برعهده داشتند؟

 

به هیچ وجه، دانشجویان نه هیچ ایرانی و نه حتی هیچ آمریکایی را بازجویی نکردند. تنها یک سری اطلاعات اولیه از آمریکایی‌ها گرفته شد. به هیچ وجه دانشجویان نقشی در بازجویی‌های هیچ شخصی نداشتند. در آن زمان دادستانی بود و مرحوم آقای قدوسی دادستان بودند و آقای حجازی رابط بین دانشجویان و دادستانی بودند. از‌‌ همان ابتدا پرونده‌های نظامی در اختیار بخش‌های نظامی قرار گرفت. اسناد اقتصادی و سیاسی را خودمان بررسی می‌کردیم و بعد‌تر که به تکنیک بازسازی اسناد دسترسی پیدا کردیم خودمان اسناد را بازسازی و ترمیم کردیم. در رابطه با پرونده افرادی که با سفارت آمریکا ارتباط داشتند ما هیچ نقشی نداشتیم اما اطلاعات را منتقل می‌کردیم، یعنی اگر نیروهای امنیتی از ما سوال می‌کردند که این افراد چه اسم رمزی داشته‌اند یا چه ارتباطات و نقشی داشته‌اند ما این‌ها را به صورت خاص فقط در اختیار نهادهای امنیتی قرار می‌دادیم. افشاگری‌ها در دستور کار ما نبود و این موضوع یکی از کارهای پیچیده دانشجویان بود که اشتباهات زیادی هم در آن رخ داد، من همین جا اعلام می‌کنم که اگر قرار بر نقد تاریخی آن ۴۴۴ روز باشد راجع به چند نکته از جمله بستن چشم‌های گروگان‌ها، افشای بعضی اسناد، طولانی شدن روند گروگان‌گیری و مذاکره حرف دارم و این‌ها اشکالاتی بود که تاثیر اقدامات دانشجویان را خنثی کرد. کمااینکه من از مذاکرات الجزایر و قراردادش دفاع می‌کنم. جمله‌ای که با تلاش بسیار بهزاد نبوی در قرارداد قرار گرفت مبنی بر اینکه «آمریکا (چه از لحاظ سیاسی و چه نظامی) در امور داخلی ایران مداخله ننماید» در تاریخ آمریکا بی‌سابقه بود. (اینکه ابرقدرتی بپذیرد در امور داخلی کشور دیگری دخالت می‌کرده است که حالا بخواهد بپذیرد دیگر مداخله نکند) و این جمله نشان‌دهنده حقانیت دانشجویان ایرانی بوده است و حقارت آمریکا در اینکه در امور داخلی ایران دخالت می‌کرده است و همچنین بندی که به این می‌پردازد که اتباع آمریکایی نمی‌توانند علیه ایرانی‌ها اقامه دعوا کنند.

 

 

موضوع امکان ارتباط با آمریکا نبوده است که بار‌ها به وجود آمد، تا پیش از اشغال سفارت بسیاری از حاضران در راس قدرت در جمهوری اسلامی در آن زمان یا حتی تندروهای مذهبی به این صراحت از دشمنی با آمریکا نمی‌گفتند اما اشغال سفارت توسط شما باعث شد که خیلی‌های دیگر شهامت این را پیدا کنند که بسیار تند‌تر از‌‌ همان دانشجویان خط امام که حالا اصلاح‌طلب هستند در‌‌ همان مسیر گام بردارند و فضا را در رابطه با این موضوع رادیکال‌تر هم بکنند و اهرم فشار روی دولت‌ها شوند.

 

امکان دارد این اثرش باشد، این درست است اما ببینید الان می‌شود گفت که اقدام آن زمان دانشجویان منجر به رادیکال‌تر شدن فضا یا موجب حذف لیبرال‌ها از جامعه شد ولی اتفاقی که واقعا افتاد باید دیده شود، من قصد ندارم چون خودم در آن حادثه بوده‌ام از آن دفاع کنم، من تاریخ را روایت می‌کنم. برخورد تاریخ هم این است که تکلیف با آمریکا در سال ۴۲ و با صحبت‌های امام روشن شد یا در طول انقلاب شعارهای «بعد از شاه نوبت آمریکاست» اصلا ربطی به دانشجویان ندارد. چریک‌های فدایی و مجاهدین خلق و سایر گروه‌های مسلح هنرشان ترور افسران آمریکایی بود، اینکه شاه دست‌نشانده آمریکایی‌هاست، دولت کودتایی بوده و کودتایی که آمریکایی‌ها انجام داده‌اند یا اینکه ساواک عامل سازمان سیا‌ست مدام در جامعه شنیده می‌شد. همکاری‌های اطلاعاتی شاه و آمریکا اصلا به انقلاب هم ارتباطی پیدا نمی‌کرد و بسیار روشن بود. من این بخش را می‌پذیرم که شاید تندروی‌هایی در بخش‌های دیگری به وجود آمد؛ اما اینکه اصرار کنیم اقدام دانشجویان پیرو خط امام عامل و باعث دشمنی بین ایران و آمریکا بوده‌اند را به هیچ وجه نمی‌پذیرم. ۱۶ سال پیش‌‌ همان دانشجویان پیرو خط امام هسته اصلی جنبش اصلاحات را پایه گذاشتند و همین گروه بودند که به دولت آقای خاتمی کمک کردند تا دیپلماسی جدیدی را پایه‌گذاری کند، چه کسانی بودند که اتوبوس بازرگانان را در‌‌ همان برهه در تهران به گلوله بستند؟ پس ۱۶ سال پیش شرایطی فراهم شد. با همین شرایطی که اکنون دولت آقای روحانی جلو می‌رود، دولت آقای خاتمی می‌توانست رابطه را دوباره برقرار کند تا این همه آسیب ادامه پیدا نکند و تا این حد تحریم‌ها ادامه نیابد و پرونده هم از آژانس به شورای امنیت نرود.

 

در مورد دولت موقت و نهضت آزادی حرف بسیار است. در مورد افشاگری‌ها، من خودم ایراداتی دارم و در مورد برخورد با دولت موقت هم همین‌طور. دولت موقت را دانشجویان ساقط نکردند‌، آنچه وجود داشت مناسبات بین امام و دولت موقت بود و بازرگان باید خودش این رابطه را پیش می‌برد. به نظر من حتی بودن دولت موقت بعد از اشغال سفارت بسیار به نفع ایران بود.

 

 

اما افشاگری‌ها روی سرنوشت کاندیدا‌ها هم تاثیر گذاشت.

 

خیر. اصلا اینگونه نیست. در مورد کاندیداهای ریاست جمهوری تنها موردی که افشا شد اسناد مربوط به آقای مدنی بود. هیاتی که از طرف امام برای نظارت بر انتخابات ریاست جمهوری تشکیل شده بود اسناد را از ما خواستند. خواسته هیات هم روشن شدن ارتباطات مدنی بود که ما هم اسناد این ارتباطات را به آن‌ها تحویل دادیم و آن‌ها هم در تعیین محدوده مربوط به کاندیداهای ریاست جمهوری نظرات سیاسی را به هیچ وجه دخالت ندادند. برای درست دیدن این قضیه به لیست کاندیداهای ریاست جمهوری که در ۵ بهمن ۱۳۵۸ تهیه و تنظیم شده دقت کنید. دانشجویان نه کاندیدا بودند نه کاندیدایی داشتند که بخواهند در حمایت از کسی کاری کنند.

 

 

البته فکر می‌کنم برای پیدا کردن پاسخ بخش زیادی از پرسش‌های بعد از افشاگری‌ها تا بازداشت‌ها باید به این بپردازیم که چرا ۴۴۴ روز این تسخیر به طول انجامید، من می‌خواهم برگردم به این روایت که چرا ۴۸ ساعت این همه طولانی شد؟

 

خیلی صریح بگویم که وقتی وارد سفارت آمریکا شدیم دیگر آن جلسات و مذاکرات پشت درهای بسته نبود و ناگهان ما با اشخاصی مواجه شدیم که حتی آن‌ها را نمی‌شناختیم. مدیریت و فرماندهی قضیه بسیار پیچیده شده بود. ما وارد سفارت شدیم و در‌‌ همان ابتدا با موسوی خوئینی‌ها تماس گرفتیم و ایشان هم خود را به سرعت به سفارت رساند. اتفاقی که افتاده بود آشفتگی محض بود، یعنی همه چیز به‌هم‌ریخته بود. فکر می‌کنم حدود ساعت ۲ ظهر بود که من اولین مصاحبه مطبوعاتی را انجام دادم، عده‌ای داشتند ساختمان اصلی را جست‌وجو می‌کردند و عده‌ای سعی می‌کردند آمریکایی‌هایی را که در اختیار گرفته بودند را در یک مکان جمع کنند. شورای مرکزی دانشجویان آپارتمان سفیر که یک آپارتمان ویلایی در وسط سفارت بود را در اختیار خود گرفته و به عنوان مقر اصلی انتخاب کرد. اولین کاری که باید می‌کردیم روشن کردن موقعیت بود و از آقای موسوی خوئینی‌ها خواستیم که ماجرا را با امام در میان بگذارد. آقای موسوی خوئینی‌ها با حاج احمد آقا تماس تلفنی برقرار کرد و اطلاع داد که دانشجویان انجمن‌های اسلامی هستند و این دانشجویان اقدام به تصرف سفارت آمریکا کرده‌اند و در اعتراض به آمریکا وارد سفارت شده‌اند و از مریدان امام هستند. همه این لحظات، لحظات پراضطرابی برای ما بود که نکند با خشم مواجه شویم یا اینکه جنبش دانشجویی از این رفتار آسیب ببیند یا برای انقلاب بد شود. حاج احمد آقا پیامی را از طرف امام برای دانشجویان فرستادند و آن جمله مشهور را می‌گویند که «جایی که گرفتید‌، جای بسیار خوبی است و محکم آنجا بایستید و تکان نخورید». اما همچنان ما تصورمان این نبود که قرار است ۴۸ ساعت تبدیل به ۴۴۴ روز شود. اما کمی بعدتر مردم در محل سفارت حاضر شدند و بعد حاج احمد آقا وارد سفارت شد و به حادثه رسمیت داده شد و نقطه اوج این ماجرا‌، سقوط دولت موقت بود.

 

 

زمانی که دولت بازرگان سقوط کرد چه احساسی داشتید؟

 

فهمیدیم ما خودمان شدیم گروگان این گروگان‌گیری. در آن لحظه فهمیدیم که دیگر ما کاره‌ای نیستیم، دانشجویان خط امام‌، تحصیل و زندگی‌شان در گرو حادثه‌ای بود که در اختیارشان نیست، در حقیقت جامعه و افکار عمومی، رهبری انقلاب و تصمیم‌های شخصی همه صاحب‌منصبان آن زمان داشت این حادثه را به مسیری نامشخص هدایت می‌کرد. سهم ما در اتفاقات بعد از سقوط دولت موقت متفاوت بود.

 

 

چگونه حرکت شما از جنبش اعتراضی موقت دانشجویی به این ماجرای طولانی مدت تبدیل شد؟

 

ببینید ما نقشی در این ماجرا نداشتیم و معتقد هستم فقط نباید به نقش طرف ایرانی توجه کرد، آمریکا هم در این قضیه نقش داشت. در اسناد مدارکی وجود دارد که صریحا سولیوان تصریح می‌کند باید از ایرانی‌ها و واکنششان ترسید، یکی از گروگان‌ها بعد از آزادی به کار‌تر گفته بود که اگر می‌خواستید شاه را به آمریکا راه بدهید ابتدا باید سفارت خود در ایران را تعطیل می‌کردید و این‌ها همه نشان از این داشت که طرف مقابل هم حساسیت‌های مردم ایران را نادیده گرفته و به آن توجه نکرده است.

 

 

تا روز آخر گروگان‌گیری شما در سفارت حضور داشتید؟

 

خیر. حدود دو ماه آخر به دلایلی دیگر حضور نداشتم.

 

 

امروز نظر طراح اشغال سفارت آمریکا نسبت به مسایل روز سیاسی کشور چیست؟

 

در زمان دولت احمدی‌نژاد اتفاقاتی که افتاد هیچ ربطی به اتفاقات ابتدای انقلاب یا اهداف انقلاب نداشت، متاسفانه یک اجماع همگانی علیه ایران بود. اینکه اولویت آقای روحانی با توجه به تخصصش بخواهد سیاست خارجی و دیپلماسی بین‌المللی باشد راهکار مناسبی است و هم ایشان می‌تواند در آن موفق شود اما دیپلماسی ادامه سیاست داخلی است. نمی‌شود در سیاست داخلی فضا را بست و با مردم محرمانه برخورد کرد. نمی‌شود جلوی گردش آزاد اطلاعات را گرفت و به جنبش‌های اجتماعی بی‌توجه بود و برای مذاکره برویم. اتفاقی که در دنیا می‌افتد این است که ژنرال‌های دیپلماسی هر کشور نماینده افکار عمومی مردم و جامعه خود هستند و اگر یک دولت پشتوانه اجتماعی‌اش ضعیف باشد، پای میز مذاکره هم ناچار است امتیاز بدهد و این منجر به ضعفش می‌شود و این نکته‌ای است که آقای روحانی باید مدنظر قرار بدهد.

کلید واژه ها: اصغرزاده سفارت آمریکا


نظر شما :