آژیر ضد توده
ترجمه: بهرنگ رجبی
***
قیام فرقهٔ دموکرات، ۱۳۲۵-۱۳۲۴
غیاب نمایندهای از انقلابیهای تُرکزبان آذربایجان که اولین سازمان کمونیستی ایرانی را هم در باکو تشکیل داده بودند ــ کمیتهٔ عدالت ــ و در شورشهای گیلان هم مشارکت کرده بودند، در هیات رهبری حزب توده توی چشم میزد. تعدادی از اینها طی جنگهای داخلی روسها و همچنین در گیلان کُشته شده بودند، تعدادیشان در جریان تصفیههای استالینی نیست و نابود شده بود، و تعدادی هم سراسر دههٔ ۱۳۲۰ را در اتحاد جماهیر شوروی مانده بودند. اما گروه چشمگیری از آنها که در تهران فعال هم بودند، از حزب توده فاصله گرفتند.
برجستهترین چهرهٔ این گروه جعفر پیشهوری بود. او که زادۀ سال ۱۲۷۲ در روستایی نزدیک تبریز بود، در دوازده سالگی مهاجرت کرد به آذربایجان روسیه. بعد در باکو دبیرستان معلم شد. تجربههای سیاسیاش درجا بعد از انقلاب اکتبر شروع شد. در ساماندهی کمیتهٔ عدالت کمک کرد و سردبیر روزنامهٔ فارسی و ترکیشان شد. یک سال بعدتر، در انتخابات سازمان شد دبیر اول، و سال ۱۲۹۹ که کمیته نامش را تغییر داد به «حزب کمونیست ایران»، یکی از سه دبیر آن برگزیده شد. نقشی مهم در نهضت جنگل بازی کرد و در رأیگیری شد یکی از اعضای کمیتهٔ اجرایی ۹ نفرهای که جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران را رهبری میکرد. با شکست شورش گیلان فرار کرد به باکو و از آنجا عازم تهران شد. سال ۱۳۰۹ دستگیرش کردند. یازده سال بعد عمرش را در زندان گذراند و آنجا با گروه «پنجاه و سه نفر» آشنا شد. این آشنایی به دوستی و مودت سیاسی نینجامید. یکی از همبندهای آن زمانش فاش کرده که پیشهوری از آنها خوشش نمیآمد و بیشتر با زندانیهای قفقازی معاشرت میکرد.(۱)
پیشهوری بعد آزادیاش از زندان در سال ۱۳۲۰ در شکلدهی حزب توده مشارکتی نکرد اما کمی بعدتر به آن پیوست.(۲) عضویتش خیلی نپایید، چون اردیبهشتماه ۱۳۲۲ دیگر داشت روزنامهٔ خودش را سردبیری میکرد، «آژیر»، که نه فقط مستقل از حزب بلکه در مواردی منتقد آن بود.
در تابستان و پاییز ۱۳۲۲ که حزب توده داشت تلاش میکرد اختلافات قدیمی میان تُندروهای پیشگامش و اصلاحخواهان را برطرف کند، «آژیر» مجموعه مقالاتی منتشر کرد با عنوان «کمیتهٔ عدالت و حزب دموکرات»، نوشتهٔ یکی از کهنهکارهای جنبش کمونیستی در باکو که نامش ذکر نشده بود.(۳) نویسنده در تشریح اختلافات شدید میان این دو حزب، دموکراتها را «بورژوا»، «دست راستی» و «مرتجع» میخواند و تقبیح میکرد.
در طلیعهٔ انتخابات مجلس شورا در زمستان ۱۳۲۲، «آژیر» صرفاً حمایتی خشکوخالی و نهچندان گرم از نامزدهای حزب توده کرد: «اگرچه اینان عیوب و کاستیهایی دارند، دستکم مثل بعضی رقبایشان دزد، خائن و مرتجع نیستند.»(۴) اما یک ماه بعدتر که خود پیشهوری در تبریز و بهعنوان آزادیخواه اعلام نامزدی کرد و حزب توده هم پشتش ایستاد، توصیفی چاپلوسانه از «پنجاه و سه نفر» نوشت: «بالاخره بعد از هشت سال [در زندان] پنجاه و سه نفر را نزد ما آوردند. آنها همه تحصیلکرده و کتابخوانده بودند ولی تجربهٔ ما را نداشتند، در نبرد و مبارزهٔ سیاسی پخته و ورزیده نبودند. با پیدایش اینها برای ما میدان جدیدی باز شد. تجربیات خود را در اختیار آنها گذاشتیم. آنها از دیدن ما که هشت و نُه و ده سال در زندان بهسر بُرده و روحیهٔ خود را نباخته بودیم، تشویق شدند، ما را سرمشق خود قرار داده نیروی معنوی گرفتند، شهامت و فداکاریهایی به خرج دادند که در تاریخ ایران باید با خط طلایی نوشته شود.»(۵)
بهرغم این اتحاد انتخاباتی، نشانههای اختلاف میان پیشهوری و حزب توده در خردادماه ۱۳۲۳ خودش را نشان داد. پیشهوری در مجموعه مقالاتی با عنوان «حزب درست و حسابی کدام است؟» این نتیجه را میگرفت که کل سازمانهای سیاسی معاصر فاقد جوهری واقعیاند.(۶) در این بحث که آشکارا حزب توده را هدف گرفته بود، گفت احزابی که تلاش کردهاند نهضتی طبقاتی برسازند، همگی شکست خوردهاند چون در ایران بهخلاف اروپای صنعتی آگاهی طبقاتی نیست: «در ممالک عقبمانده تعیین مقام افراد، حتی دستهها و طبقات بسیار مشکل است. مثلاً در ایران خودمان، هنوز طبقات به شکل کلاسیک که در دنیای مترقی مشاهده میشود، تقریباً به نظر نمیآیند. میان ملاک و رعیت، دستهٔ انبوهی از خرده مالکین وجود دارند که در درجات متبوع خود میان آن دو طیف را پُر کرده بلکه تا اندازه[ای] آنها را بههم بسته و مربوط نموده است. اغلب کارگران شهری ما هنوز پیشهورند [و] در کسب خود با شاگردان در یک جا کار میکنند. اغلب سرمایهداران صنعتی ما هنوز از تجارت حتی ملاکی برکنار نیستند.» تأکید داشت که اگر قرار باشد در آینده حزبی درست و حسابی به وجود بیاید، باید از اشارات طبقاتی حذر و روی هویت «ملی»اش تأکید کند.
یک نشانهٔ دیگر اختلاف سر مرگ رضاشاه در تبعید چهره نمود. حزب توده کماکان به حاکم پیشین ایران حمله میکرد. «آژیر» در مطلبی که خبر مرگ را میداد، نگاهی مثبت به رضاشاه داشت و به خانوادهٔ سلطنتی تسلیت هم گفت. رهبران حزب توده از انتقاد صریح و علنی از پیشهوری خودداری میکردند اما در گفتوگوهای خصوصی او را «مرتجع» میخواندند.(۷)
اما پیشهوری خودداری مشابهی نداشت. وقتی بزرگ علوی، رماننویسی که جزو گروه ارانی بود، خاطراتش را در کتابی با عنوان «پنجاه و سه نفر» منتشر کرد، در «آژیر» منتقدی بینام فرصت را قاپید تا انتقادی شخصی را متوجه حزب توده بکند: «دکتر ارانی اگر هم عضو حزب کمونیست نباشد، یک نفر جوان روشنفکر مارکسیست بوده است... در اطراف سایر افراد پنجاه و سه نفر بحث نمیشود کرد... اصلاً پنجاه و سه نفر بهغیر از کتاب خواندن و انتشار مجلهٔ «دنیا» [و] شاید مداخله در اعتصاب محصلین (بهطور تصادفی) قبل از زندان کار سیاسی صورت نداده تظاهراتی نداشتهاند... گاهی از قلمش [علوی] عباراتی رد شده که شایستهٔ یک زندانی سیاسی نبوده است. "دل من هُرّی ریخت پایین حتماً رنگم پرید فرتفرت سیگارم را پُک میزدم." در جای دیگر "بهکلی منکر شده بودم. لبهایم سفید و خشک شده بود و دائماً سیگار میکشیدم." اگرچه با عبارات بالا علوی حقیقتگویی کرده ولی من شخصاً این سلیقه را نمیپسندم. خوانندگان ممکن است خیال بکنند همهٔ زندانیان سیاسی هنگام گرفتاری این حالت تأسفآور را داشتهاند... اغلب زندانیان سیاسی قدیم کموبیش اینطوری بودند. جور دیگری هم نمیتوانست باشند. اگرچه میان زندانیان قدیم عناصر سُست و حتی خائن یافت شده بود، با وجود این قدیمیها نسبت به پنجاه و سه نفر، مخصوصاً در استنطاق اولیه، محکمتر و جدیتر بودند... من خیانت و نامردی و خودخواهی بعضیها را مانند علوی میخواهم مسکوت بگذارم... اما راجع به دکتر بهرامی من نمیدانم برای چه علوی اسامی همه را با حرف اولی به قلم آورده تنها دکتر بهرامی را با اسم و رسم و شهرت نوشته است. من نظر توهین و تحقیر ندارم اما تاریخ شوخیبردار نیست. برای رجل سیاسی... فعالیت، فداکاری، با مردم تماس مستقیم داشتن، نویسندگی و سخنرانی بلد بودن و آن را بهکار بُردن همه لازم است. ما از آقای دکتر بهرامی این چیزها را مشاهده نمیکنیم.»(۸)
این حملات به محض آنکه پپیشهوری کوشید بر کُرسیاش در مجلس بنشیند و محافظهکارها اعتبارنامهاش را زیر سؤال بُردند، متوقف شد. تا وقتی به حمایت حزب توده نیاز داشت، از انتقادات بیشتر خودداری کرد. اعتبارنامهاش را که در تیرماه ۱۲۳۴ رد کردند، برگشت به منوال سابقش. به چندتایی از دوستانش در تهران خبر داد که چون آیندهای برای حزب توده متصور نیست، وقت راه انداختن سازمانی تازه است.(۹) چند روز بعدتر از پایتخت رفت به آذربایجان.
پینوشتها:
۱- بینام، «توفان در آذربایجان»، اطلاعات ماهانه، سال چهارم (آذرماه ۱۳۳۰)، ص۷.
۲- در کنگرهٔ اول رادمنش گفت پیشهوری از اعضای تشکیلدهندهٔ حزب است. رهبر، ۱۷ مردادماه ۱۳۲۳.
۳- بینام، «کمیتهٔ عدالت و حزب دموکرات»، آژیر، ۲۶ مردادماه تا ۱۰ آبانماه ۱۳۲۲.
۴- آژیر، ۲۸ آبانماه ۱۳۲۲.
۵- جعفر پیشهوری، «سرگذشت من»، آژیر، ۱۵ آذرماه ۱۳۲۲.
۶- جعفر پیشهوری، «حزب درست و حسابی کدام است؟»، آژیر، ۲۳ خردادماه تا یک تیرماه ۱۳۲۳.
۷- حسن ارسنجانی در سخنرانیاش در مجلس روایتی از این ماجرا بهدست میدهد. مذاکرات مجلس ملی، مجلس پانزدهم، جلسهٔ چهاردهم، ۲۴ شهریورماه ۱۳۲۶.
۸- بینام، «آیا کتاب پنجاه و سه نفر تاریخ است؟»، آژیر، ۳۰ مهرماه تا ۷ آبانماه ۱۳۲۳.
۹- بامشاد، «ناامیدی پیشهوری از حزب توده»، ارس، ۱۱ دیماه ۱۳۲۵.
نظر شما :