اتحاد توده و فرقه
ترجمه: بهرنگ رجبی
***
مسالهٔ زبان، حزب توده را از فرقهٔ دموکرات جدا کرد، اما فرق میانشان را چندتایی عامل پنهان کرد. اول، اتحاد جماهیر شوروی هر دوی این حزبها را کمابیش به رسمیت میشناخت و هیچ کدام نمیخواستند همپیمانشان در آنسو را با درانداختن بحث و جدلی عمومی برآشفته کنند. دوم، نهادهای کارگری آذری زبان بیرون از منطقهٔ آذربایجان که سرکردههای اتحادیههای کارگری طرفدار حزب توده بودند، از نفوذ و اثرگذاریشان در این حزب به نفع شورشیان آذربایجان استفاده میکردند. آنها خارج از استان مادریشان زندگی میکردند و انگیزهای برای طرح بحثهای زبانی و منطقهای نداشتند، اما همین که جایی این بحثها و خواستهها مطرح میشد، نمیتوانستند جلوی خودشان را بگیرند و بیموضع بمانند. «ظفر»، نشریهٔ «شورای متحدهٔ مرکزی اتحادیه کارگران و زحمتکشان ایران»، نامههایی از کارگرانی آذری زبان در گیلان و مازندران چاپ کرد که عهد میبستند به برادرانشان در آذربایجان کمک کنند.(۱) مقالههای «ظفر» در تضاد و تناقض شدید با نوشتههای نشریهٔ حزب توده در دفاع از مطالبات زبانمحور فرقهٔ دموکرات بود: «مردم آذربایجان نهصد سال است به زبان ترکی حرف زدهاند. چه کسی میتواند انکار کند که ترکی زبان مادریشان است؟ بدترین روش برای حل این مشکل، تحمیل یک زبان به همهٔ اقلیتها است، همان کاری که تزارها سعی کردند بکنند. بهترین راه به رسمیت شناختن زبانهای مختلف است، همان کاری که سوئیس کرده است.»(۲) سوم، شورشیان خواستههایشان را تعدیل کردند. در اردیبهشت ماه ۱۳۲۵ دیگر فقط پذیرش توافقنامهای را میخواستند که بر پایه آن صرفا در مقطع ابتدایی زبان آذری تدریس شود.(۳)
نهایتا اینکه آنها دست به اصلاحات اجتماعی زدند و در این مسیر خواستههای اشتراکیشان را هم با واژگان و عباراتی تند همراه کردند. زمینهای دولتی و تعدادی ملک بزرگ را بین کشاورزان تقسیم کردند؛ برای نخستین بار در تاریخ ایران به زنها حق رأی دادند؛ یک نظام مالیات بر درآمد مترقی راه انداختند؛ جاده، درمانگاه، مدرسه و دانشگاه ساختند. این اصلاحات نه فقط برای مردم آذربایجان بلکه برای تندروهای تهران هم جذاب بود.(۴)
این عوامل حزب توده را به سمت فرقهٔ دموکرات سوق داد. حزب توده بانی تظاهراتی شد که تأسیس شوراهای محلی را طلب میکردند. عضو ارمنی کمیتهٔ مرکزی حزب مقالهای در «رهبر» منتشر کرد که اجمالا به دیدگاه استالین در مورد مسالهٔ ملیت میپرداخت. در خردادماه ۱۳۲۵ حزب توده به همراه حزب ایران، جبههای متحد تشکیل دادند که از باقی گروهها دعوت میکرد به کارزار به رسمیت شناختن «شورای متحدهٔ مرکزی اتحادیه کارگران و زحمتکشان ایران» به منزلهٔ تنها اتحادیهٔ صنفی مشروع و قانونی کشور بپیوندند. سه ماه بعدش فرستادههای فرقهٔ دموکرات به تهران آمدند تا با دولت مذاکره کنند و از این فرصت برای گفتوگو با جبههٔ متحد هم بهره گرفتند. نمایندههای حزب توده و فرقهٔ دموکرات در دیداری غیرمحرمانه، از سیاستهایشان گفتند و از خلال همین گفتنها بود که معلوم شد اختلاف نظرها سر مسالهٔ اشتراک هنوز باقی است. رضا رادمنش از طرف حزب توده سخن میگفت: «الان در ایران یک جنبش کارگری مبارز داریم که در تاریخ کشور بیسابقه است. ایجاد چنین جنبشی ساده نبود، چون کاری نیست که هر کسی بتواند از پسش بربیاید. اول باید اعتماد طبقهٔ کارگر را به دست آورد و کسانی که میکوشند رضایت هم کارگر و هم کارفرما را جلب کنند، به ناچار شکست میخورند. «شورای متحدهٔ مرکزی اتحادیه کارگران و زحمتکشان ایران» در نتیجهٔ سیاستهای صحیح، مبارزات قهرمانانه و فداکاریهای بسیارش توانسته اعتماد همهٔ کارگران را به دست بیاورد، از ارس تا خلیج فارس. نخستین وظیفهٔ هر آدم مترقی و میهنپرستی به رسمیت شناختن این سازمان متحد طبقهٔ کارگر ایران و تلاش برای پیشروی این جنبش کارگری است.»
سلامالله جاوید که از آذربایجان آمده بود، بدون حملهٔ مستقیم به گویندهٔ قبلی، تحلیل به شدت متفاوتی از وضعیت ارائه کرد: «مردم آذربایجان بیشتر وقتشان را به کار گذراندهاند و کمتر سراغ تئوری رفتهاند. خوشبختانه رهبرانشان دریافتهاند که باید اتحادی درونی بین همهٔ طبقات باشد، چون دشمنانشان فرقی بین کارگر، زمیندار، تاجر و کشاورز نمیگذارند. وقتی روستایی دارد نابود میشود، همه مصیبت میبینند، از جمله آن تاجر ثروتمندی که مجبور است پسرش را برای درس خواندن بفرستد به راه دور. مردم آذربایجان در نتیجهٔ سالها ظلم و جور، اکنون به درستی به بلیهٔ پیشین عدم اتحادشان پی بردهاند و موفق شدهاند جنبشی ملی بسازند. فقط در صورتی که جبههای متحد از همهٔ احزاب مترقی ایجاد کنیم، میتوانیم از لزوم داشتن یک سازمان کارگری حرف بزنیم... در ایران همهٔ طبقات ـ زمینداران، تاجران، کارگران، و روشنفکران ـ باید متحد شوند و کشورشان را حفظ کنند. بعد دستیابی به اتحاد است که میتوانیم بنشینیم و اختلافات طبقاتی احتمالی را حل کنیم.»(۵)
بحثهای پشت پرده کمتر ملاحظهکارانه بودند. جاوید مسئول کمیتهٔ آموزش حزب توده را متهم کرد به بیتوجهی و اهمال نسبت به آذربایجان. خلیل ملکی که آن زمان در این کمیته سمتی داشت، جواب داد که در جذب معلم برای آذربایجان گرفتاریها داشته؛ گفت حتی اعضای حزب توده را هم مجبور به ترک استان آذربایجان کرده بودند چون نمیتوانستهاند کلاسهایشان را به زبان آذری برگزار کنند.(۶)
نمایندههای آمده از تبریز بیاینکه به جبههٔ متحد بپیوندند، به دیارشان برگشتند. تا آبان ماه حاضر نشدند با حزب توده همکاری کنند. فرقهٔ دموکرات، حزب توده و حزب ایران، همراه با دو تشکیلات منطقهای دیگر ـ حزب دموکرات کردستان و حزب احیا شدهٔ جنگل گیلان ـ برای انتخابات مجلس آتی کشور ائتلافی تشکیل دادند. سال ۱۳۲۷ که دولت حزب توده را غیرقانونی اعلام کرد، این ائتلاف سند امیال «تجزیهطلبانه»ی حزب خوانده شد.
اما پیش از آن که این ائتلاف بتواند منشأ اثری شود، دولت مرکزی ارتش را برای نظارت بر انتخابات به آذربایجان فرستاد. فرقهٔ دموکرات بدون کمک و حمایت شوروی ماند و بیهیچ نزاعی تسلیم شد. ارتش ایران روز ۲۱ آذرماه ۱۳۲۵ وارد تبریز شد، درست یک سال بعد از تأسیس حکومت خودمختار آذربایجان، و ماجرای سرکشی فرقه به پایان راهش رسید.
در آغاز خیزش، پیشهوری وعده داده بود موفقیت خیابانی را تکرار خواهد کرد اما سقوطش را نه. اما قیام او هم سیر شورش پیشین را تا به انتهای تلخش پی گرفت. تاریخ با شکست فرقهٔ دموکرات خودش را تکرار کرده بود: ماجرای اولی با مرگ خیابانی تمام شده بود و ماجرای دومی ـ طنز روزگار اینکه ـ با فرار پیشهوری. بعد از یک سال تأکید بر اینکه فقط دو راه پیش پایش است ـ «پیروزی یا مرگ» ـ سر آخر خودش را در مسیر مهاجرت و تبعید یافت.
گذار به اتحاد، ۱۳۳۹ـ ۱۳۲۵
حزب توده و فرقهٔ دموکرات صرفا دو روی یک سکه نبودند. به عکس، بنیانهای اجتماعی متضاد، منافع مغایر و در مواردی سیاستهایی ناسازگار از همدیگر جدایشان کرده بود. اولی سازمانی بود برساختهٔ روشنفکرانی فارسی زبان که به واسطهٔ گرایش به مارکسیسم اروپای غربی به کمونیسم رسیده بودند. دومی را میهنپرستانی آذری تشکیل داده بودند که از گذر لنینیسم حزب بلشویک قفقاز به همان مقصد رسیده بودند. گروه اول مارکسیستهایی بودند جزو اکثریت جامعه و ساکن تهران که گرایششان پرداختن به جامعه از دریچهٔ مبارزهٔ طبقاتی بود، توجهی به اختلافات زبانی نداشتند و گلهها و نارضایتیهای استانها از پایتخت را دستکم میگرفتند. تمایل گروه دوم که در مبارزات نهضت خیابانی و قیام جنگل فعالانه ایفای نقش کرده و با برنامههای قوممحور روسیهٔ تزاری آشنا بودند، به پرهیز از مبارزهٔ طبقاتی به نفع پرداختن به تضادها بر سر مسائل مرتبط با اشتراک بود. خلاصهاش اینکه حزب توده حزبی طبقاتی بود تکیهاش به روشنفکران و پرولتاریای وطن؛ فرقهٔ دموکرات سازمانی شکل گرفته بر مبنای اشتراک بود که منحصرا چشم به همراهی مردم آذربایجان داشت.
این تفاوتها دو حزب را تا ۱۴ سال بعد از شکست خیزش آذربایجان از همدیگر دور نگه داشت.(۷) کانون تمرکز فرقهٔ دموکرات کماکان روی نارضایتیهای فرقهای و تیرهایاش بود. حزب توده همانطور سفت چسبید به مارکسیسم کلاسیکش، اگرچه در مواردی مختصر به دفاع از نارضایتیهای مرتبط با مسالهٔ اشتراک هم رو میآورد. ماجرا به همین منوال ادامه داشت تا جایی که رهبران این دو حزب طرفدار شوروی خطر کمونیستهای ضد شوروی را حس کردند؛ اینجا بود که بالاخره اختلافاتشان را کنار گذاشتند و متحد و ادغام شدند. سال ۱۳۳۹ در پلنوم مشترک کمیتههای مرکزی دو حزب، فرقهٔ دموکرات رأی به ادغام در حزب توده داد. رئیس فرقهٔ دموکرات هم به کمیتهٔ مرکزی تازه راه یافت. یکی از سرکردگان سابق حزب توده که مخالف این اتحاد بود، از حزب استعفا داد. در کنفرانس مشترکشان، نمایندههای دو حزب، بر برنامهای حزبی صحه گذاشتند که اصول مبنایی هر دو طرف را به هم میآمیخت: «حزب تودهٔ ایران تنها حزب طبقهٔ کارگر ایران است... ایران کشوری است چندملیتی. با این حال عوامل متعددی، انبوه مردمی را که در ایران زندگی میکنند، به همدیگر نزدیک میکند: تاریخ مشترکشان در قرون متمادی؛ نقش مشترکشان در آفرینش فرهنگی غنی؛ و مبارزهٔ مشترکشان علیه امپریالیسم. از آنجا که حزب توده خواهان اتحاد همهٔ مردم ایران است و اعتقاد دارد تنها بر مبنای برابری و حق ملتها برای تعیین سرنوشتشان میتوان به این اتحاد رسید، صراحتا حقوق ملی، اجتماعی، و فرهنگی همهٔ ملیتهای قلمروی ایران را به رسمیت میشناسد.»(۸) حزب توده لنینیسم فرقهٔ دموکرات را پذیرفته بود و فرقهٔ دموکرات مارکسیسم حزب توده را.
پنج سال بعدش، یکی از مقامهای حزب بحث مختصری در مورد این اتحاد کرد.(۹) نوشت سیاستهای فرهنگی رضاشاه جمعیت غیرفارسی زبان را سرکوب کرده، سیاستهای اقتصادیاش آذربایجان را حتی بیشتر از دیگر استانها استثمار کرده و مرحوم پیشهوری آمال و آرزوهای مردم آذربایجان را نمایندگی میکرده. پذیرفت که حزب توده در سالهای نخستین فعالیتش توجه کافی به مسالهٔ ملیتها نداشته و به فرقهٔ دموکرات هم بابت دستکم گرفتن مسالهٔ مبارزهٔ طبقاتی انتقاد کرد.
دبیرکل حزب هم انتقادهای خودش را به این انتقاد اضافه کرد. در گرامیداشت بیستمین سالگرد قیام آذربایجان، اهداف کلی فرقهٔ دموکرات را ستود اما به فعالیتها و اقداماتش به چهار دلیل انتقاد کرد: تأکیدش روی مسالهٔ ملیت به بهای نادیده گرفتن مسائل اجتماعی؛ عدم تمایلش به پیوستن به جبههٔ متحد؛ برخورد کجدار و مریز با حکومت و حتی شاه؛ و نقشش در تفرقه و اختلافافکنی در جنبش سوسیالیستی ایران.(۱۰) نخستین بار بود که یکی از رهبران حزب توده صراحتا و به تفصیل به اختلافات میان حزبش با رهبری فرقهٔ دموکرات میپرداخت. نشانهای بود از اینکه حالا دیگر این اختلافات، که زمانی آشتیناپذیر مینمودند، اگر نه حل، دستکم به رسمیت شناخته شده بودند.
پینوشتها:
۱- ظفر، ۲۰ اردیبهشت ماه ۱۳۲۵.
۲- ک.افسو، «شوونیسم زبانی»، ظفر، ۲۳ آذرماه ۱۳۲۴.
۳- ابوالحسن عمیدی نوری، آذربایجان دموکرات (تهران، انتشارات روزنامهٔ داد، ۱۹۴۶)، صص۸۱ـ۸۰.
۴- برای نشانههایی از محبوبت فرقهٔ دموکرات در آذربایجان، نگاه کنید به:
New York Times, 14 Dec. I946; P. Homayounpour, L'Affaire d'Azerbaijan (Lausanne, Lausanne University Press, 1967), PP. 59, 79, 133, and I45.
در آبان ماه ۱۳۲۴، سفیر ایالات متحده خطاب به وزیر امور خارجهٔ کشورش نوشت: «کنسول ما و کنسول بریتانیا در تبریز متفقالقولند که اگر حمایت روسیه برداشته شود، احتمالا این جنبش فرو خواهد پاشید، اما همچنین همنظرند که مردم آذربایجان همدلی کمابیش چشمگیری با این جنبش و گلایهها و دلگیریهایی جدی از دولت مرکزی دارند.» در:
U.S. Department of State, Foreign Relations of the United States (Washington, D.C.: G.P.O., 1969), 1945, vol. VIII, p. 465.
۵- رهبر، ۲۱ شهریورماه ۱۳۲۵.
۶- جامعهٔ سوسیالیستهای ایران، همان، ص۵۰.
۷- برای بحثی دربارهٔ این شکست سریع و به یکباره، نگاه کنید به:
S. Zabih, The Communist Movement in Iran (Berkeley and Los Angeles, University of California Press, I966), pp. 17-22.
۸- حزب توده، مرامنامهٔ حزب (اروپا، انتشارات حزب تودهٔ ایران)، صص۵ و ۸ـ۷.
۹- فروردین، همان، صص۴ـ۱.
۱۰ رضا رادمنش، «جنبش ۲۱ آذر»، دنیا، شمارهٔ دوم (زمستان ۱۳۴۳)، صص۱۸ـ۹.
نظر شما :