جماعت ناراضی مشروطهخواه
ترجمه: بهرنگ رجبی
***
این دیدگاه جورج رود که «شاید تاریخنگاران به هیچ پدیدهٔ تاریخیای به قدر جمعیت، یکسر بیاعتنا نبودهاند»(۱) مشخصاً در مورد خاورمیانه صادق است. هرچند روزنامهنگارهای غربی همواره شرقیان را «جماعتی بیگانههراس» تصویر کردهاند که سفارتخانههای غربیها را دشنام میدهند و سنگ میزنند، اما محافظهکارها و سنتیهای خود این کشورها مکرراً آنها را به لفظ «تفالههای اجتماع»ی تقبیح کردهاند که از خارجی پول میگیرند؛ کلیشهٔ رادیکالها هم از آنها «مردم»ی است که نقشی فعال در اجتماع دارند. «جمعیت» برای همهشان مفهومی انتزاعی بوده، درخور اتهام، ترس، ستایش، یا حتی تمسخر، اما نه موضوع بررسی و مطالعه.
این مقاله سه هدف دارد. اول، به نقش جمعیت در ایران مدرن خواهد پرداخت. دامنهٔ بحث مشخصاً به جمعیت فعال در عرصهٔ سیاسی محدود خواهد بود چون پرداختن به همهٔ موارد برهم زدن نظم عمومی ــ مثلاً بلوای نان، تظاهرات علیه مالیاتها، «چانهزنی گروهی از طریق ایجاد ناآرامی» و تضادها بر سر مسالهٔ اشتراک ــ به معنای پذیرفتن مسئولیتی دشوارتر و سهمناکتر از آنی است که رود به عهدهٔ خود گذاشت: شاید حتی دشوارتر و سهمناکتر، چون در ایران خیابان نقشی مهمتر بازی کرده تا در انگلستان یا فرانسه. دوم، این مقاله کوشش خواهد کرد تصویری از «چهرههای حاضر در جمعیت» به دست بدهد و ترکیب و صورتبندی اجتماعی تظاهرات عصر پیشاصنعتی را با تظاهرات دوران نیمه صنعتی مقایسه کند. سوم، این مقاله مقایسههایی کلی خواهد داشت میان رخدادهای ایران با تجارب اروپا دربارۀ اختلالات در نظم عمومی، به میانجی اینکه پیامدها و نتایج مطالعهاش را در برابر یافتههایی خواهد گذارد که رود مطرح کرد.
۱) نقش جمعیت
خودکامگی ایران سدهٔ سیزدهم شمسی مشترکات بیشتری با شکل حاکمیتی خاندان تودور در انگلستان دارد تا با «استبداد شرقی»ای که کارل ویتفوگل توصیف کرده.(۲) خاندان قاجار بنای قدرتش را نه بر ارتشی منظم و مستقر و نه بر نظام اداری گسترده بلکه روی آمادگی و حاضر به یراقی اقشار متنفذ ــ علما، قضات و بزرگان بازار ــ برای اجرای ارادهٔ شاه و منش رعایا به تسلیم در برابر قدرت حاکم گذاشته بود. نارضایتیهای عمومی خودشان را به میانجی عریضهها، تجمعات، اعتصابات و بست نشستن در اماکن مقدس، در کاخ سلطنتی و در تلگرافخانههایی نشان میدادند که از طریقشان معترضان به شاه دسترسی داشتند. کسانی را که اعتراض به بیرون این محدودهها میکشاندند، نه دستگاه دولت بلکه رعایایی وادار به اطاعت میکردند که خواستشان اجرای فرمان پادشاهی بود.
نفوذ و تأثیر غرب، این شکل از حکومتداری را تحلیل برد. شکستهای نظامی، همدستی و همکاری خاندان سلطنتی با قدرتهای بزرگ، اعطای امتیازنامهها، حقوق انحصاری و اختیارات ویژه به «کفار»، ناتوانی دولت در کمک به بازرگانان ایرانی در برابر تجار اروپایی، ناکامی در حمایت از صنعت داخلی در برابر رقبای خارجی و آشنایی ایرانیها با اصل خانمانبرانداز «حقوق بشر»، اعتقادات مرسوم جامعه را گرفتار بحرانی حاد کرد. قاجارها دیگر قیّمان منصوب خداوند بر مردمانش، سدی در برابر فسادها و ناملایمات اجتماعی نبودند؛ به عوض تبدیل شدند به خاندانی بیاثر و فاسد، همدست غارتگران و ویرانکنندگان مملکت.
تا ربع آخر سدهٔ سیزدهم شمسی، این نظام حکومتی دیرپا هنوز سرپا بود، اگرچه زلزلهٔ سیاسی عظیم سال ۱۲۷۰، بحران تنباکو، اُس و اساسش را خیلی جدی لرزانده بود.(۳) روند فروپاشیاش سال ۱۲۸۴ شروع شد. آغاز تحولات از فروردین ماه آن سال بود؛ در تهران عریضهای نوشتند به مقام اروپایی مسئول گمرک. عریضهنویسان که دیدند نتوانستهاند حکومت را به واکنشی وادارند، صلای اعتصاب عمومی دادند و در حرم حضرت عبدالعظیم بست نشستند.(۴) یک هفته بعدتر بالاخره شاه پذیرفت موضوع را بررسی کند و جماعت متفرق شدند. اما شاه نتوانست کار خیلی جدی و مفیدی بکند و در نتیجه ۹ ماه بعدترش وقتی حاکم تهران سعی کرد با کتک زدن چندتایی کاسب سرشناس، قیمت قند را پایین بیاورد، اتفاقات فروردین ماه تکرار شد، اما با شدت و حدتی بیشتر. اعصابی عمومی راه انداختند، گروهی از معترضان در مسجدی در تهران بست نشستند و جمعی دو هزار نفری راه افتادند به سمت حرم حضرت عبدالعظیم. آنقدر آنجا ماندند تا بالاخره شاه خواستههای اصلیشان را قبول کرد؛ برکناری مقام اروپایی مسئول گمرک، عزل حاکم و تأسیس «عدالتخانه». باز هم فریب خوردند، چون به محض اینکه برگشتند سر کارشان، وعدهها فراموش شد.
در ظاهر همه چیز به نظر آرام میآمد، تا تیرماه ۱۲۸۵ که دستگیری واعظی برجسته و ضد حکومت، جرقهٔ بحران دیگری را زد، این بار حتی با شدت و حدتی بیشتر از قبل. جمعیتی عظیم و خشمگین کوشیدند شکار را آزاد کنند، پلیس شلیک کرد، روحانی دیگری را کُشت و جلوی چشم جماعتی تهدیدگر پا گذاشت به فرار. خیابانهای پایتخت دو روز دست تظاهرکنندگان بود، هزار نفر معترض رفتند در شهر مقدس قم بست نشستند و ۵۰ نفر هم فرار کردند به سفارتخانهٔ بریتانیا. ظرف هشت روز، رقم این ۵۰ نفر تا ۱۴ هزار نفر بالا رفت. این بار معترضان به وعدههای ملوکانه و عدالتخانه راضی نشدند. خواستشان قانون مشروطهٔ مکتوب بود و مجلسی مبتنی بر رأیگیری عمومی. سه هفته در محوطهٔ سفارتخانه منزل کردند و ماندند، تا اینکه بالاخره شاه تسلیم شد.
انقلابیون مشروطهشان را به دست آورده بودند اما هنوز اساسش را تحکیم و تضمین نکرده بودند. دربار قدرت مطلقهاش را از دست داده بود اما هنوز نمیخواست این سامان تازه را بپذیرد. نبرد میان این دو تا سه سال بعدترش کماکان ادامه داشت. اولی تلاش میکرد آنچه را به کف آورده حفظ کند و تقلای دومی برای کسب دوبارهٔ از کف دادهاش بود. خیابانها برای هر دوی اینها سلاحی مهم و حیاتی در مبارزه بود.
پینوشتها:
1- George Rude, The Crowd in History, 1730-1848 (New York, 1964), p. 3.
2- (Karl Wittfogel, Oriental Despotism (New Haven, 1957.
۳- دربارهٔ بحران تنباکو نگاه کنید به:
Nikki Keddie, Religion and Rebellion in Iran (London, 1966).
۴- اطلاعات در مورد جمعیتها در دوران انقلاب مشروطه و جنگ داخلی برگرفته است از: احمد کسروی، تاریخ مشروطهٔ ایران (تهران، امیرکبیر، ۱۳۴۰)؛ احمد کسروی، تاریخ هجده سالهٔ آذربایجان (تهران، امیرکبیر، ۱۳۴۰)؛ یحیی دولتآبادی، حیات یحیی (تهران، ۱۳۴۰)، جلدهای ۱ و ۲؛ مهدی ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران (تهران، کتابخانهٔ سقراط، ۱۳۴۱)، جلدهای ۲ و ۳؛ روزنامهٔ حبلالمتین، محمدحسن ادیب هروی خراسانی، تاریخ انقلاب طوس یا پیدایش مشروطیت ایران (مشهد، چاپخانهٔ خراسان، ۱۳۳۲)؛ کریم طاهرزاده بهزاد، قیام آذربایجان در انقلاب مشروطیت ایران (تهران، صراط اقبال، ۱۳۳۴)؛ و:
British Government, Correspondence Respecting the Affairs of Persia, December 1906 - October 1913 (London, H.M. Stationery Office, May I911 - April 1914).
نظر شما :